سهروردی در مواجهه با مسئله شر، با کاربست مفاهیم فلسفی و ارائه تبیین های فلسفی، در صدد است نشان دهد که خداوند و کل آفریده های او خیر هستند، نظام احسن در جهان حاکم است، و ثنوی گرایی باطل است. او شرّ را عدمی می داند که به وجود نقص در معلول ها بازمی گردد و نیازمند علت جداگانه نیست. میزان این نقص با توجه به نزدیکی یا دوری یک موجود از خداوند معین می شود. اگر خداوند در صدد جلوگیری از تحقق نقص باشد، لازم می آید که هیچ موجودی را نیافریند، که این مستلزم از دست رفتن خیرهای برتر خواهد بود. به نظر می رسد این نظریه فاقد توانایی لازم برای اثبات یا تأیید اموری باشد که ادعایشان را دارد. سهروردی وجود خداوند را پیشفرض می گیرد، در نظریه خود هر گونه شرّی را به شرّ مابعدالطبیعی فرو می کاهد، و برای خود قائل به معرفتی بسیار بالا نسبت به فعل الهی است، که این موارد نظریه او را ناکارآمد می سازد.