صدرالمتألهین همانند سایر حکمای اسلامی انسان را در میانه مبدا و معاد نگریسته است، از اینرو در نحوه پیدایش اولیه، در کیفیت سیر وجودی و در بازگشت او بسوی مبدا المبادی سخن گفته است. وی با توجه به مبانی خاص حکمی خود همچون اصالت، تشکیک، بساطت و حرکت جوهری وجود، انسان را در گذرگاه هستی دیده است که سیر وی بعنوان سالک طریق وجود از وجود، در وجود با وجود و بسوی وجود است. در این نحو نگرش، حریت انسانی بعنوان یک ملکه نفسانی و فضیلت اخلاقی، معنایی وجودشناسانه دارد که در پرتو حکمت نظری و عملی دستیافتنی است. از منظر ملاصدرا این مرتبه از وجود برای انسانی متجلی میشود که توانسته باشد اولاً در بعد حکمت نظری، به شناخت صحیح نسبت به وجود و حقیقت وجودی خویش دست یافته باشد و نفس خود را مستعد دریافت و مشاهده معارف حقه از مبادی عالیه گرداند؛ ثانیاً در بعد حکمت عملی، با استیلای قوه عاقله بر قوه شهویه و غضبیه، تعادل را در ارضای خواهشهای این قوا ایجاد نماید. حکیم الهی، همان مؤمن حقیقی است که توانسته به غایت حکمت نظری یعنی نور و غایت حکمت عملی یعنی سعه صدر دست یابد. حریت که بمعنای رهایی از قیود است، در معنای عالی خود یعنی همان عبودیت الهی که گرایش و توجه بسوی مطلق است متجلی میگردد، بگونه یی که سالک از بند رقیت هر آنچه غیر حق است، آزاد و خود را در حق فانی میسازد.