نویسندگان مسلمان در تحلیل پیشرفت های علمی، از شرح حال نگاری بسیار بهره می برند؛ زیرا اطلاعات درباره زندگی افراد که در بررسی گرایش های فکری خاص آنان به کار می آید یا اوضاع جغرافیایی شان، بیشتر از این کت اب ها فراچنگ می آید. هم چنین برای تحلیل های کمّی به انگیزه دست یابی به تصویری از شکل کلی جامعه به طور عام و طبقات علمی به طور خاص، از این کتاب ها می توان بهره گرفت. اندیشه محمدامین استرآبادی از پیشرفت های علمی در این زمینه در قالبی تازه و البته افراطی، چهار قرن پیش (سده یازدهم) مطرح شد. این اندیشه در زمان او و عصر پس از خودش، بسیار تأثیرگذار بود؛ چنان که بیش از صد سال، اندیشه ای فراگیر و حاکم بر جهان تشیع به شمار می رفت. استرآبادی را گاهی مؤسّس و زمانی احیاگر مکتب «اخباری»می خوانند. اینکه کدام یک از این لقب ها شایسته اوست، به سرآغازِ تاریخ مکتب اخباری وابسته خواهد بود؛ یعنی اینکه از نخستین دوره های تشیّع دوازده امامی پس از غیبت کبرا سرچشمه می گیرد یا پدیده ای نوظهور به شمار می رود. به هر روی، اندیشه اخباری در دوره صفویه، شیوه فقاهت و اجتهادرا به چالش فراخواند. این مقاله در پی بررسی این مسئله است که به رغم تأثیرگذاری چنین مکتبی در آن عصر و فراگیر بودن اخباری گری امین استرآبادی در سده یازدهم، چرا شرح حال نگاری ها تا 150 سال پس از وفات او در این باره کم تر سخن گفته اند.