هدف این پژوهش بررسی دیدگاه برساخت گرایی اجتماعی در باره کودکی است و آنچه این دیدگاه برای برنامه آموزش تفکر به کودکان دارد. پژوهش با روش فلسفی صورت گرفته است. برساخت گرایی اجتماعی دیدگاهی است که کودک و دوره کودکی را برساخته ای اجتماعی-فرهنگی می داند و نه امری طبیعی. بر این اساس، کودک از ویژگی های رشدیِ طبیعیِ ثابت برخوردار نیست، در عین حال صلاحیت کافی برای این که به عنوان عامل اجتماعی به حساب آید را دارا می باشد. برخلاف باورهای سنتی، در این دیدگاه کودک نه ارزش ابزاری، بلکه ارزش ذاتی دارد. برساخت گرایی اجتماعی تفکر کودک را مستقل از بزرگسال و برخوردار از سرشتی اجتماعی می داند. این مکتب بر گفتمان های چندگانه پست مدرنیسم، فمینیسم پساساختارگرا، پسااستعمارگرایی و جامعه شناسی جدید کودکی مبتنی است. برخی از آموزه های منتج از برساخت گرایی اجتماعی کودکی در زمینه آموزش تفکر به کودکان از این قرار هستند: بافت و زمینه های فرهنگی و اجتماعی در آموزش تفکر به کودکان اهمیت می یابد، آموزش تفکر به صورت گروهی برجسته می شود. بر روابط تعاملی، یادگیری مشارکتی، دوستی ها و بازی های نمایشی کودکان تأکید می شود. نقش نهادهای غیر رسمی در کنار نهاد رسمی آموزش و پرورش در جریان رشد تفکر کودک بیش از پیش اهمیت می یابد.