مطالعه روابط دین و فلسفه سابقه ای دیرین در آثار حکمای مسلمان دارد. شاید بتوان فارابی را پیشگام فیلسوفان مسلمان در ارائه یک نظریه هماهنگ و فراگیر در باب مناسبات دین و فلسفه قلمداد کرد. وی ضمن باور به یگانگی آموزه های این دو منظومه فکری، دین را تجلی تعلیمی و تأدیبی حکمت می داند. حکمت عملی به عنوان بخشی از حکمت مطلق که با زبان حقیقت و برهان سخن می گوید، از این قاعده مستثنی نیست. از همین رهگذر تعالیم دینی ناظر به افعال ارادی انسان را همان آموزه های حکمت عملی می داند که به زبان تمثیل و با روش اقناعی القاء شده است و وجه عملی دین، یعنی شریعت را آموزه های حکمی مقدر به اعراض و احوال زمانی-مکانی معرفی می کند و با پیش کشیدن عناصر فراتاریخی-ماوراء طبیعی می کوشد تا اعتبار، شمول و دوام آموزه های شریعت تبیین نماید. از این رو از طریق اتصال وحیانی اعتبار و شمول آموزه های عملی دین را تأمین کرده و با طرح فقاهت به عنوان تکمله ای بر ختم نبوت دوام شریعت را تضمین می نماید.