تعریف استعاره ازجمله موضوعات نخستین آثار بلاغی عربی و فارسی است. کثرت تعاریف موجب شده است برخی تصوّر کنند وجه مشترکی میان آنها نیست یا اینکه تعاریف استعاره بسیار پریشان است؛ در حالی که بررسی تعاریف در بیشتر کتاب های بلاغی فارسی و عربی حاکی از وجود مؤلفه های مشترک بین آنهاست. از طرفی باید این موضوع را در بستر زمان و شرایط فکری و فرهنگی در نظر گرفت. گسترش حوزه مطالعات بلاغی، ساختار فکری و فرهنگی زمینه ساز دریافت هایی از استعاره شده است که با دریافت آن در زمینه فکری دیگر متفاوت خواهد بود. می توان با دسته بندی تعاریف بر مبنای مؤلفه های برجسته و مشترک، علاوه بر تبیین عناصر مشترک آنها، مراحل تطوّر استعاره را نیز نشان داد. در پژوهش حاضر با بررسی و تحلیل تعاریف استعاره در بیشتر متون بلاغی عربی و فارسی، مؤلفه های کانونی آنها استخراج و در هفت گروه دسته بندی شدند: ۱) تکرار کامل تعاریف ۲) تکرار بخشی از تعاریف ۳) تلفیق چند تعریف. از میان هشت گروه تعریفی که در هفت طبقه دسته بندی شده، چهار تعریف یک مؤلفه ای است که از میان آنها سه تعریف تکراری است؛ دو تعریف نیز دومؤلفه ای است که بخشی از آنها تکرار تعاریف یک مؤلفه ای است؛ همچنین یک تعریف سه مؤلفه ای و یک تعریف چهارمؤلفه ای است که همه از ترکیب تعریف های یک یا دومؤلفه ای حاصل شده اند.