مقاله حاضر در دو موضع به بررسی و نقد مبنای رویا انگاری وحی پرداخته است. بخش عمده ای از این مبنا مدلل به شواهد تاریخی ای است که حالات خاص پیامبر در هنگام دریافت برخی آیات را به خواب و رویا احاله نموده است. درحالی که طبق دیدگاه فریقین، خواب سهمی ناچیز در بین حالات شش گانه پیامبر در حین نزول دارد. بخشی از مدعای ناکارآمدی تفسیر نیز مبتنی بر تکلف تفسیر المیزان در دو موضع راندن شیاطین با شهاب های آسمانی و انشقاق ماه است. واکاوی تفسیر المیزان نشان می دهد مدعای تکلف در این مواضع نه تنها صائب نبوده بلکه تاکید علامه طباطبائی بر ارائه تفسیری است که فاقد تعارض با موازین عقلی و فلسفی باشد. به نظر می رسد مبنای رویاانگاری وحی به جهت فقدان ادله و همچنین وجود تعارضات درونی نمی تواند به عنوان نظریه ای جدی مطرح گردد و نهایتاً می توان آن را به عنوان نقدی قابل ملاحظه در این حوزه لحاظ نمود.