هدفِ پژوهش حاضر، ارائه روایت های زنانِ از نابرابرهای جنسیتی در میدانِ آموزش است تا بتوان عوامل و مکانیسم های این نابرابری را در مناطقِ حاشیه ای نایسر ِشهرِ سنندج شناسایی و تحلیل نمود. برای این منظور از سه دیدگاه فمینیستی، بوردیویی و چافتز برای مبانی نظری سود جسته و از روشِ تحلیلِ روایتِ مضمونی که در آن عدم قطعیت، پیچیدگی و تضادها و دوگانگی را برنمی تابد و زندگی و موقعیت فرودست زنان را نشان می دهد، استفاده شده است. با 18 نفر از زنانی که تجربه زندگی و آموزش در نایسر را داشته اند مصاحبه به عمل آمد و نتیجه تحلیل روایت زنان نشان می دهد که نابرابری در چهار حوزه خانواده، مراکز آموزشی، اجتماع محلی و فضای فکری و فرهنگی حاکم روی می دهد و در چهار مضمون اصلی؛ فقر مادی و عدم سرمایه فرهنگی خانواده ها، فرسودگی تحصیلی ناشی از نابرابری جنسیتی، احساس محرومیت منزلتی/ حاشیه ای و نظام مردسالارانه و تجانس آن با شرایط حاشیه نشینی جای می گیرد و نابرابری جنسیتی را تولید و بازتولید می کنند. باوجوداین، زنان آموزش را راهی برای ارتقاء، کسب منزلت و آگاهی خود دانسته اما شرایط حاشیه نشینی قدرت مانور کمتری به آن ها می دهد. این شرایط برای زنان حاشیه نشین مضاعف می باشد. ازیک طرف زن بودن و نابرابری جنسیتی ناشی از آن و از طرف دیگر شرایط حاشیه نشینی، توأمان نابرابری در میدان آموزش را سبب شده اند. در مورد اول می توان به نظام مردسالارانه و سلطه کلیشه ها و عقاید آن و هم چنین عدم استقلال مالی و قدرت تصمیم گیری زنان اشاره کرد و در دیگری شرایط ویژه حاشیه نشینی که در آن احساس محرومیت منزلتی/ حاشیه ای، بی توجه به نیازهای آموزشی در مدارس، ضعف اقتصادی و عدم سرمایه فرهنگی که خانواده ها با آن مواجه هستند، قابل ذکر است.