این پژوهش با هدف شناسایی مسائل موجود در روابط استادان و دانشجویان در نظام آموزش عالی ایران صورت گرفت. بدین ترتیب تلاش شد تا جنبه های مختلف این مسائل با توجه به بافت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی حاکم بر نهاد دانشگاه در ایران واکاوی و بازنمایی شود. پژوهش حاضر در چارچوب رویکرد کیفی و با استفاده از روش تحقیق نظریه مبنائی (با نگاه سیستمی اشتراوس و کوربین) صورت گرفته است. برای جمع آوری داده ها از اطلاع رسان ها، مصاحبه های عمیق و غیررسمی مورد استفاده قرار گرفت و انتخاب اطلاع رسان های پژوهش به صورت هدفمند و با استفاده از راهبردهای نمونه گیری با حداکثر تنوع و نمونه گیری نظریه ای صورت پذیرفت. اطلاع رسان های پژوهش شامل 45 دانشجوی کارشناسی، کارشناسی ارشد، و دکتری و همچنین 12 استاد دانشگاه بودند. تحلیل داده های حاصل در سه مرحله کدگذاری باز، محوری، و گزینشی صورت پذیرفت و نظریه نهایی حول مقوله محوری "استثمار آکادمیک" شکل گرفت. نظریه تولید شده در چند مرحله از طریق راهبردهای بازبینی اعضاء، تحلیل موارد منفی و چندسویه سازی منابع از حیث باورپذیری مورد تعدیل قرار گرفت. همچنین به منظور تامین معیار اعتمادپذیری، فرایند تحلیل داده ها تا شکل گیری نظریه تا حد ممکن توصیف شد. برای تحقق معیار انتقال پذیری نیز بافت پژوهش از حیث شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به تصویر کشیده شد. بر اساس یافته ها، استثمار آکادمیک در نظام آموزش عالی ایران دارای ابعاد مالی، روانی، جنسی، پژوهشی، و آموزشی می باشد. این پدیده به دلیل شرایط ساختاری، فرهنگی، اقتصادی، و آکادمیک ظهور یافته و منجر به واکنش هایی چون انقیاد ظاهری، اعتراض پنهان، و البته پذیرش و همدستی شده است. این واکنش ها تحت تاثیر باور رایج (شرایط مداخله گر) و جایگاه استثمارگر استثمار شونده (شرایط زمینه ای) بروز پیدا کرده و منجر به بازتولید استثمار، تقلب پروری، و افول نهاد علم در جامعه شده اند.