این مقاله به بررسی و نقد روی آوردهای گذشته و معاصر به رشد اخلاقی و تغییر جهت گیری های عمده در مطالعه علمی آن می پردازد. بررسی موضوع به شیوه تحلیل محتوا بوده و هدف از آن فراهم نمودن چهارچوبی برای مطالعات تطبیقی آینده، به ویژه در حوزه اخلاق دینی، می باشد. روی آوردهای گذشته بر تکوین فرامن و همسان سازی با والد همجنس، جریان های متکی بر پیرامون فرد، به ویژه تقویت های بیرونی، سائق وابستگی کودک، فرایند یادگیری مشاهده ای، جریان خودنظم دهی و نظام استدلال در درک روابط اجتماعی، تإکید می کنند. مفهوم سازی های جایگزین، بینش های جدیدی را در مورد شکل گیری اخلاق بر اساس مؤلفه های چهارگانه، موضوع عدالت مثبت، درنظرگرفتن دیدگاه دیگران، ادراک خود، استدلال اجتماعی قراردادگرایی و هویت اخلاقی به ارمغان آورده اند. دستاوردهای مهم این جهت گیری ها عبارتند از: تأکید بر الگوی تطوری ـ جانشینی در برابر الگوی مرحله ای ـ تراکمی، توجه به ساخت های جزئی در اخلاق در برابر انسجام سلسله مراتبی و وحدت ساختاری، تأکید بر طرحواره های اخلاقی به جای مراحل، اهتمام به سایر قلمرو های رشد اجتماعی ـ شناختی در مقابل نادیده گرفتن آنها، توجه به شخصیت اخلاقی به منزله هدف. با وجود این، نگاه تک مؤلفه ای به فرایند رشد اخلاقی و ضعف در نتایج عملی در حوزه تربیت اخلاقی از کاستی های بیشتر رویکردهای یادشده می باشد.