کارگزاران تبلیغات، و مدیران رسانه ها به الزام و ضرورتاً باید بدانند کدام عامل در اقناع مخاطبان مؤثرترند؟ عقل یا احساس، تفکر یا هیجان؟
چنین آگاهی از اولویت بخشی به عقل یا احساس، تفکر یا هیجان سبب خواهد شد در ارسال پیامهای تبلیغاتی و اطلاع رسانی تصمیم گیری بهتری صورت گیرد.
با وجود این، همچنان ابهامها و تناقضهای فراوانی وجود دارد. سالها پیش متفکر برجستهی روانشناسی، ریچارد لازاروس، در سال 1993 با آزمایشهای فراوان نشان داد که فعالیت شناختی پیش شرط هیجان است. لازاروس افزود که ما خودمان و شرایط اجتماعیمان را مورد ارزیابی شناختی قرار میدهیم و این ارزیابیها که شامل ارزشها، هدفها، تعهدات، باورها و انتظارات هستند، هیجانات ما را تعیین میکنند. برای مثال، از آنجا که مورد توجه مدیر بازاریابی قرار نگرفته ایم، یا در پست مدیر توزیع ترفیع پیدا نکرده ایم، عصبانی میشویم، چون تصور میکنیم نتوانیم سهم بازار رقبا را برآورد کنیم، ترس بر وجودمان چیره میشود.
درست در مقابل دیدگاه لازاروس، رابرت زاینس در سال 1984 با آزمایشهای دیگری آشکار کرد که هیجانات مقدم اند و افکارمان نتیجهی هیجانات هستند. کدامیک درست میگویند. پاسخ این است که هم لازاروس، و هم زاینس هر دو درست میگویند. تبیین و توضیحات آنها هر یک ناظر بر موقعیتها و وضعیتهای گوناگون است.
فارغ از این دیدگاهها، مقالهی حاضر نیز دربردارندهی پاسخهای اینچنینی است و نتیجه میگیرد که برای قانعکردن افراد بهتر است بدانیم آنها بیشتر منطقی و عقلایی هستند یا احساسی و هیجانی. و بر این پایه مطابق با موضوع، شیوهی ارائهی پیامهای خود را در متن عقلایی یا احساسی تنظیم کنیم.
امتیاز یا ویژگی برجستهی این مقاله در آن است که بیش از آنکه به محتوا بیندیشد، به چارچوب متن و عباراتی که در متن آمده است میپردازد. و میافزاید: پیامهای احساسی میتواند به زبان احساسی و یا به زبان شناختی بیان شود. نتیجهی درخشان این مقاله آن است که دیدگاه قدیمی و سنتی تقابل عقل یا احساس، تفکر یا هیجان را رد کنید، همچنانکه عقل به عنوان جزو حیاتی و اصلی استدلال است، احساس نیز جزو حیاتی و اصلی استدلال است.