دیدگاه فلاسفة مسلمان دربارة اتّحاد مصداقی صفات باری تعالی و بازگشت اراده به علم ازلی، در نظر متکلّمان مقبول نیفتاده است. همچنین طرح فاعلیّت بالعنایه از سوی ابنسینا به عنوان فاعلیّت وجودی الهی و استفاده از آن در فائق آمدن بر برخی دشواریهای الاهیاتی، نظیر مسئلة شرور، زمینهای مناسب را برای نقض و ابرام آنان فراهم آورده است. در این میان، فخر رازی با تأکید بر مبانی کلامی اشعری و به این دلیل که اراده را به معنای عزم و قصدی زائد بر ذات که به ترجیح و تخصیص میانجامد، در نظر میگیرد، فلاسفه را در دستیابی به معنایی روشن برای ارادة ذاتی موفّق نمیبیند و آنان را به انکار اراده در خداوند متّهم میکند. در این نوشتار، ضمن پاسخ به اشکالهای فخر رازی، نشان داده شده که نتیجة گفتار ابنسینا در نفی غایت و غرض از فعل خداوند، سلب اراده و حکمت از او نیست؛ بلکه نتیجه این است که غایت در فعل واجب، چیزی جز ذات او نیست؛ و ارادة او، ابتدا به ذات او تعلّق گرفته، و همة موجودات به تبع ذات او مراد هستند.