موضوع این مقال دیدگاه ملاصدرا در عرفان و در نتیجه جایگاه ملاصدرا در بین فیلسوفان، متکلمان و عارفان است.حاصل این پژوهش اینست که حکمت صدرالمتألهین نه فلسفه» بحثی محض، نه کلام یا الهیات گذشتگان و نه عرفان بمعنای سنتی است و در نتیجه ملاصدرا نه یک فیلسوف بحثی محض، نه یک عارف بیاعتنا به مباحث فلسفی و نه متکلمی است که از نقل و جدل فراتر نمیرود، بلکه معرفت و حکمت کامل نزد او آنست که از همه» منابع اصیل معرفت، یعنی عقل، وحی و شهود عرفانی بهرمند باشد. عقلی که مؤید به وحی و شهود عرفانی نباشد ره بجایی نمیبرد و شهودی که بریده از وحی و تأملات عقلانی باشد مصون از شوائب نتواند بود و اتکا بنقل صرف نیز چیزی فراتر از علم تقلیدی نیست. حاصل بهرمندی از همة این منابع معرفت، حکمت متعالیه است که در بردارنده فلسفة متعالیه، الهیات متعالیه و عرفان متعالی است. او میکوشد یافته های فلسفی را شهودی و مشهودات عرفانی را برهانی کند و برای هردو، مؤید وحیانی بیابد. در این راه وی اصالت و وحدت وجود را برهانی میکند و فلسفه و عرفان را در اساسیترین مسئله مشترکشان به وحدت میرساند. غایت این حکمت نیل به سعادت است. و سعادت و کمال نهایی در تحصیل معرفة الله است که جز با تعقل، تهذیب نفس و پیروی از شریعت بدست نمیآید. بر این مبنا، وی ضمن رد مجادلات کلامی و فلسفی بیحاصل، به نقد عارف نمایانی میپردازد که یا در بُعد معرفتی و یا در بُعد سلوکی و رفتاری و یا در هر دو جهت دچار لغزشند. بدینسان او هم منتقد کلام، فلسفه و عرفان است و هم احیاگر کلام، فلسفه و عرفان و آن نقد مقدمه این احیاست.