آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

اسپینوزا در آثارش تعریفهای متفاوتی را از اراده ذکر می‏کند. این تعریفهای به طور مشخص عبارت‏اند از: هر عمل درونی و نفسانی، اعم از تصور، میل و خواهش ؛ هر نوع تصدیق و انکار، تصدیق و انکار حق و باطل یا تصور حق و باطل یا عقل ؛ خواهش و میل با کوشش نفسانی برای حفظ ذات. در جمع میان این موارد, احتمالاتی مطرح است. از جمله این که اسپینوزا در این تعریفها گاه به اصطلاح عام اراده نظر دارد و گاه به اصطلاح خاص اراده و گاه به معنای عرفی و لغوی آن

متن

مقدمه‏

اسپینوزا در آثار مختلفش، تعریفهای گوناگون از اراده را ذکر می‏کند. هدف این نوشتار, طرح و مقایسة این تعریفها و تلاش برای جمع کردن آنها و مشخص کردن تعریف اصلی اراده است.

در این نوشته، جبری بودن اراده موضوع بحث نیست. همچنین, از آنجا که اسپینوزا اراده را از خداوند نفی می‏کند، ارادة الهی نیز خارج از بحث است. بنابراین اراده انسان و تعریفهای مختلف آن موضوع بحث است. امّا مناسب است ابتدا به نظام فکری اسپینوزا اشاره‏ای کوتاه داشته باشیم.

در نظام فکری اسپینوزا خدا جوهر یگانه است و ماسوی‏اللَّه حالات خدا هستند. (Elwes;1933,pp.39,49; Pollodk; 1966,p.152). اسپینوزا وقتی از واژة جوهر استفاده کند, به فلسفة دکارت و فلسفة مدرسی نظر دارد و وقتی واژة خدا را به کار می‏برد, به اندیشه‏های دینی توجه دارد (Meyer; 1955, 1\ p.308) او گاهی به جای کلمة «خدا» یا «جوهر», از واژة «طبیعت خلّاق» استفاده می‏کند. (Elwes; 1933, p.63; Wolf; 1966, p.343) جوهر، بر اساس تعریف اسپینوزا, موجودی است که وجوداً و تصوراً وابسته به غیر نیست؛ درحالی‏که حالت وجوداً و تصوراً وابسته به غیر، یعنی جوهر است (Elwes; 1933, p.39) انسان نیز همچون دیگر موجودات, حالتی از حالتهای خدا است. نفس و افعال نفسانی، همچون اراده، از طریق صفت فکر خدا از ذات الهی صادر می‏شوند، درحالی که بدن و افعال بدن از طریق صفت بُعد از ذات خداوند ناشی می‏شوند. (Curley; 1988, 1\ p.152) بنابراین اراده انسان چون حالتی از حالات خداست، معلول خدا و موجب است. اینک به بررسی ماهیت اراده از دیدگاه اسپینوزا می‏پردازیم.

ماهیت اراده‏

اسپینوزا در تبصرة قضیه 48 کتاب اخلاق، قبل از تعریف اراده, این نکته را ذکر می‏کند که هیچ اراده‏ای جز اراده‏های جزئی وجود ندارد؛ همان­طور که عقلی جدا از تصورات جزئی در انسان موجود نیست. وی اراده، عقل و عشق کلی و مطلق را امری مفهومی یا انتزاعی می‏داند که تنها افراد و مصداقهای جزئی آنها واقعیت دارند. او می‏گوید: «ممکن نیست در نفس, قوة مطلق فهم، خواهش، عشق و جز آن باشد. بنابراین، این قوا و امثال آنها یا کاملاً موهوم­اند و یا چیزی نیستند مگر اشیای مابعدالطبیعی یا کلی که عادتاً آنها را از اشیای جزئی می‏سازیم. پس نسبت عقل و اراده(will) به این یا آن تصور، یا به این یا آن ارادة جزئی (volition)، مانند نسبت سنگ‏بودگی است به این یا آن سنگ، یا نسبت انسان است به این یا آن انسان»(ibid, p.118). اسپینوزا در فصل 16 از بخش دوم رساله مختصره می‏گوید: اراده و عقل از کلیات هستند و من نمی‏توانم واقعیتی را به آنها نسبت دهم (Curley; 1988, p.122). او در ادامه بحث می‏گوید: ارادة کلی تنها تصوری از این یا آن اراده جزئی است. بنا بر این، تنها حالتی از تفکر است و وجودب علمی و فکری دارد، نه وجودی واقعی (ibid, p.124). اسپینوزا دلیل این مطلب را همان دلیل نفی آزادی اراده در انسان می‏داند. به دیگر سخن، قوة مطلق تنها در جوهر قابل تصور است, و حالت, که همه چیز آن به جوهر وابسته است, نمی‏تواند از قوة مطلق عقل و اراده و عشق برخوردار باشد. بنابراین از آنجا که نفس حالت است و ذات حالت و افعالش همگی به واسطة سلسلة علل و معلولات به جوهر منتهی می‏شود، نمی‏تواند دارای قوه مطلق و مستقل باشد. آنچه نفس می‏تواند از آن بهره‏مند باشد, تصورات و اراده‏های جزئی است که معلول علل خارجی است و این علل در نهایت به جوهر منتهی می‏شوند.

اسپینوزا پس از آنکه در تبصرة قضیه 48 از بخش دوم اخلاق، ارادة مطلق و کلی را موهوم و انتزاعی معرفی می‏کند و اراده‏های جزئی را امور واقعی می‏داند، به تعریف ارادة کلی و جزئی می‏پردازد. او در تعریف ارادة کلی می‏گوید: «مقصود من از اراده، قوه تصدیق یا انکار است، نه میل. تکرار می‏کنم، من از آن، قوه‏ای را قصد می‏کنم که نفس به واسطة آن حق را تصدیق می‏کند و باطل را انکار، نه میل که نفس به موجب آن چیزی را طلب می‏کند یا از آن دوری می‏جوید» (Elwes; 1933, p.118).

این تعریف از اراده, تعریف و اصطلاحی جدید است؛ زیرا همان­طور که در بحثهای مربوط به اراده در ارسطو و ابن‏سینا گفته شده، ارسطو ارادة حیوانی را میل مبتنی بر خیال و وهم می‏داند و ارادة انسانی یا انتخاب را میل مبتنی بر تعقل و تأمل. ابن‏سینا نیز اراده را اجماع یا خواستنی که پس از میل در انسان پدید می‏آید، تعریف می‏کند. در میان فیلسوفان قبل از اسپینوزا، کسی که اراده را قوه تصدیق یا انکار بداند, شناخته شده نیست. البته برخی همچون دکارت, تصدیق و انکار را ارادی و اختیاری دانسته‏اند؛ اما این بدان معنا نیست که تعریف اراده، تصدیق یا انکار، یا قوة تصدیق و انکار است، بلکه به این معنا است که اراده به معنای خواستن و آزادی اراده به معنای توانایی خواستن فعل و ترک، همان­طور که به اعمال خارجی تعلق می‏گیرد, به تصدیق و انکار نیز تعلق می‏گیرد.

تعریف مذکور برای اراده، تعریف ارادة کلی یا قوة اراده است. قبل از این تعریف، اسپینوزا تأکید کرد که ارادة کلی، امری انتزاعی است که از اراده‏های جزئی انتزاع شده است و ارادة جزئی امری واقعی است. لذا پس از تعریف، بلافاصله خاطرنشان می­کند که «اکنون که مبرهن ساختم که این قوا مفاهیم کلی هستند، که ممکن نیست از مفاهیم جزئی که از آنها ساخته شده‏اند تمایز یابند، حال باید تحقیق کرد که آیا این اراده‏های جزئی چیزی جز تصورات اشیااند» (ibid).

در برهان قضیة بعدی (قضیه 49) اسپینوزا تصریح می‏کند که «در نفس, قوة مطلق خواستن یا نخواستن موجود نیست، بلکه فقط اراده‏های جزئی وجود دارند؛ یعنی این یا آن تصدیق و یا این یا آن انکار» (ibid, p.119). بنابراین اراده‏های جزئی عبارت است از تصدیقها یا انکارهای خاص.

اسپینوزا در ادامة بحث, سعی می‏کند تصدیق را به تصور ارجاع دهد و در نهایت، اراده جزئی را عبارت از تصور خاص و جزئی بداند. او در این باره می‏گوید: «حال بیایید اراده‏ای جزئی، یعنی حالتی از فکر را تصور کنیم که نفس به موجب آن تصدیق می‏کند که زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است. این تصدیق مستلزم تصور یا صورت ذهنی مثلث است؛ یعنی ممکن نیست بدون صورت ذهنی مثلث تصور شود. این گفته که «تصور الف مستلزم تصور ب است»، درست مثل این است که بگوییم که «ممکن نیست الف بدون ب تصور شود». به علاوه، این تصدیق ممکن نیست بدون صورت ذهنی مثلث ساخته شود (اصل متعارف سه، بخش دوم اخلاق). از این رو، این تصدیق ممکن نیست بدون صورت ذهنی مثلث به وجود آید یا تصور شود. همچنین این صورت ذهنی مثلث باید مستلزم همان تصدیق باشد؛ یعنی اینکه زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است. بنابراین برعکس مطلب قبل، این صورت ذهنی مثلث, ممکن نیست بدون این تصدیق به وجود آید یا تصور شود. بنابراین، این تصدیق به ذات صورت ذهنی مثلث تعلق دارد و بدون آن هیچ چیز نیست» (ibid, p.119).

خلاصة مطلب اسپینوزا این است که تصور و تصدیق به یکدیگر وابسته‏اند و مستلزم همدیگرند. تصدیق ممکن نیست بدون تصور به وجود آید یا تصور شود و تصور ممکن نیست بدون تصدیق به وجود آید یا تصور شود. مقصود اسپینوزا این است که نه تنها برای تحقق تصدیق، ابتدا باید مطلب مورد تصدیق, تصور شود، بلکه اساساً در هنگام تصور، تصدیق مناسب با او نیز در تصور وجود دارد و از این رو، تصور بدون تصدیق و تصدیق بدون تصور، قابل تصور نیست.

الیسون (Henrye Allison) در توضیح مطلب اسپینوزا می‏گوید: «این­گونه نیست که ما ابتدا صورت ذهنی مثلث را دریافت کرده و آن را بررسی می‏کنیم و پس از آن به وسیلة عمل متمایز اراده، تصدیق می‏کنیم یا تصمیم می‏گیریم که معتقد شویم مجموع سه زاویه مثلث برابر دو قائمه است. بلکه برعکس، این تصدیق بخشی از محتوای تصور مثلث است. بنابراین، در ادراک مثلث، شخص این گزاره را تصدیق می‏کند و نقیضش را نفی می‏کند» (Allison; 1987, p.122).

پارکینسون معتقد است اسپینوزا در این بحث در صدد ردّ قول دکارت است. دکارت معتقد بود که برای تحقق یک تصدیق یا حکم، دو قوة فاهمه و اراده لازم است. فاهمه, تصور را در اختیار ما قرار می‏دهد و ما به وسیلة اراده, حکم به ایجاب یا سلب می‏کنیم و بدین ترتیب، تصدیق یا انکار محقق می‏شود (دکارت، 1369، صص 63 – 67). در مقابلِ نظریه دکارت، اسپینوزا به این دلیل که تصور و تصدیق مستلزم و متضمن یکدیگرند، دوگانگی میان تصور و تصدیق و در نتیجه, عقل و اراده را انکار می‏کند (Parkinson; 1983, pp.35,36)

بدین‏سان، اسپینوزا ابتدا ارادة جزئی را تصدیق می‏داند و پس از آن به این دلیل که تصدیق از تصور ناشی می‏شود و میان این دو تلازم وجود دارد، اراده جزئی را تصور معرفی می‏کند. در ادامه سخن، او نتیجة دیگری نیز می‏گیرد و آن اینکه «اراده و عقل، هر دو یک چیزند» (Elwes; 1933, p.119). دلیل این مطلب نیز روشن است؛ زیرا ارادة واقعی، اراده جزئی است و عقل واقعی تصور جزئی. از سوی دیگر، دیدیم که ارادة جزئی به تصدیق جزئی و تصدیق جزئی به تصور جزئی بازگشت. بنابراین، اراده و عقل یک چیزند.

سؤالی که در اینجا می‏توان مطرح کرد, این است که بر فرض که تصدیق لازمة تصور است، آیا می‏توان بر اساس این مطلب, اراده را، که بر طبق تعریف، تصدیق است، تصور دانست. ظاهراً پاسخ منفی است. تنها نتیجه‏ای که می‏توان از این مطلب که تصدیق لازمة تصور است، استنباط کرد آن است که اراده, لازمة ضروری تصور است نه اینکه اراده یا تصدیق، همان تصور است. به نظر می‏رسد اسپینوزا همین اشتباه را در نخستین گام خویش در تبیین اراده، یعنی آنجا که اراده را تصدیق و نه میل و طلب دانست، مرتکب شده است. او به این دلیل که میل و طلب نتیجة ضروری تصدیق است (Curley; 1988, 1\ p. 121)، به جای اینکه اراده را میل و طلب بداند، تصدیق دانست و همان­طور که دیدیم, در قدم بعدی به این دلیل که تصدیق نتیجة ضروری تصور است، اراده را تصور دانست. خلاصه آنکه اسپینوزا در قضایای 48 و 49 از بخش اول اخلاق، ارادة جزئی و واقعی را ابتدا به معنای تصدیق حق یا انکار باطل معرفی می‏کند و پس از آن به این دلیل که این نوع تصدیق, لازم ذاتی و ضروریی تصور است، اراده را عبارت از تصور می­داند.

اسپینوزا در مواضع دیگر، تعریفهای متفاوتی را برای اراده ذکر می‏کند. او در رساله مختصره, اراده را به گونه‏ای تعریف می­کند که شامل تصدیق و انکار خیر و شر نیز بشود. او در ابتدای بحث از اراده در فصل 16 از بخش دوم، در تعریف میل و اراده می‏گوید: میل(desire)، تمایل نفس است به آنچه خیر می­داند. از اینجا نتیجه می­گیرد که قبل از آن‏که میل ما به چیزی تعلق گیرد، تصدیق (decision)به اینکه آن چیز خیر است، در ما پدید آمده است. این ایجاب و تصدیق، یا به طور کلی، قدرت تصدیق و انکار، اراده (will) نامیده می‏شود (ibid). از این فقره می‏توان برداشت کرد که اراده شامل هر نوع تصدیق و انکار، اعم از تصدیق و انکار حق و باطل، و تصدیق و انکار خیر و شر می‏شود. در واقع از آنجا که اسپینوزا اراده و عقل را یکی می‏داند، هر دو کارکرد عقل، یعنی کارکرد نظری را, که تصدیق و انکار حق و باطل است, و کارکرد عملی را, که تصدیق و انکار خیر و شر است، به اراده نسبت می‏دهد. او در کتاب اخلاق نیز گاه همچون رساله مختصره, اراده را به خیر و شر نسبت می‏دهد. برای مثال, در تبصرة نتیجة سوم قضیة 27 از بخش سوم اخلاق می‏گوید: «اراده یا خواهش(appetite) نیکی کردن، که زادة دلسوزی ما نسبت به کسی است که می‏خواهیم درباره‏اش نیکی کنیم، خیرخواهی نامیده می‏شود»

(Elwes; 1933, p. 149)

از عبارت فوق, می‏توان تعریف دیگری برای اراده استنباط کرد و آن خواهش است. این معنای اراده، نسبت به تصور یا تصدیق، به معنای لغوی و عرفی اراده، یعنی خواستن، نزدیک‏تر است.

اسپینوزا در فصل 12 از بخش دوم تفکرات ما بعدالطبیعی ارادة کلی و جزئی را به این صورت معنا می‏کند: «آن اعمال جوانح و نفسانی که غیر از نفس, علتی برایشان شناخته نشده است، اراده‏های جزئی (volitions)نام دارد و نفس بشری از آن حیث که به عنوان علت فاعلی تولید این افکار لحاظ می‏شود، ارادة کلی (will)نامیده می‏شود» (Britan; 1974, p.173). بنابراین، نفس از این جهت که از آن, اعمال درونی و نفسانی­ای همچون تصور، تصدیق، میل، عشق و خواستن صادر می‏شود، ارادة کلی است و خود این اعمال درونی و جوانحی، اراده‏های جزئی. بر اساس این تعریف, همة اعمال درونی اعم از تصور، تصدیق، میل و خواستن، ارادة جزئی­اند و این بحث مطرح نیست که اراده، کدامیک از این‏ها است. این تعریف, عام‏ترین تعریفی است که اسپینوزا برای اراده در نظر می‏گیرد.

اسپینوزا بار دیگر در تبصرة قضیه نهم از بخش سوم اخلاق به تعریف اراده و تفاوت آن با میل و خواهش می‏پردازد. قبل از این، او مسأله صیانت ذات را مطرح می‏کند و اظهار می‏دارد که همة اشیای جهان کوشش می‏کنند تا در هستی خود پایدار بمانند و این کوشش، ذات بالفعل همة اشیا است و از این رو ممکن نیست چیزی از بین برود, مگر به وسیلة یک علت خارجی (Elwes; 1933, pp. 135,136).

او پس از طرح این مباحث دربارة کوشش برای حفظ ذات، در تبصرة قضیة مذکور، تعریف اراده و میل و خواهش را چنین ذکر می‏کند: «این کوشش، وقتی فقط به نفس مربوط باشد, به اراده موسوم می‏شود, اما وقتی که در عین حال, هم به نفس مربوط باشد و هم به بدن, اشتها یا خواهش (appetite)نامیده می‏شود». می‏توان میل را چنین تعریف کرد: خواهشی که از آن آگاهیم» (ibid, p.137).

بنابراین تعریف، وجه مشترک میان اراده، میل و خواهش، کوشش برای پایدار ماندن در هستی است و اختلاف اراده با میل و خواهش, این است که کوشش مذکور, وقتی تنها به نفس مربوط باشد اراده نامیده می‏شود و وقتی هم به نفس و هم به بدن مربوط شود خواهش نامیده می‏شود. تفاوت میل و خواهش نیز در آگاهی یا جهل نسبت به کوشش است. میل نوعی از خواهش است که از آن آگاهیم.

بر اساس تعریف بالا می‏توان اراده را کوشش نفسانی برای حفظ ذات دانست. به عبارت دیگر، هر گونه تلاش و عمل خاص برای حفظ ذات، اراده است. همان­طور که در بالا نقل شد، به اعتقاد اسپینوزا کوشش برای حفظ ذات، ذاتی همة موجودات است. بنابراین در مورد انسان، هر عمل نفسانی، کوششی است برای حفظ ذات. پس می‏توان هر گونه عمل نفسانی را اراده دانست. بر این اساس، این تعریف از اراده به تعریف مذکور در تفکرات ما بعدالطبیعی برمی‏گردد که در آن هر عمل درونی و نفسانی، اراده نامیده شد.

ولفسن تعریف اسپینوزا از اراده در قضیه 49 از بخش دوم اخلاق را با تعریف اراده در تبصرة قضیة نهم از بخش سوم اخلاق یکی می‏داند و در نتیجه، کوشش نفسانی برای حفظ ذات را به تصدیق و انکار حق و باطل بازمی‏گرداند(Wolfson; 1983, 2\ p.168) .

شاید بتوان برای این احتمال چنین استدلال کرد که اسپینوزا میل و خواهش را قسیم اراده دانست؛ بنابراین از میان اعمال نفسانی، اراده تنها می‏تواند تصور و تصدیق باشد.

احتمال سوم در تفسیر اراده, به عنوان کوشش برای حفظ ذات, این است که این کوشش را از سنخ تمایل بدانیم نه علم. در توجیه این احتمال, این نکته قابل ذکر است که اسپینوزا در تفاوت اراده با میل و خواهش می‏گوید وقتی کوشش فقط به نفس مربوط می‏شود اراده نامیده می‏شود و وقتی به نفس و بدن هر دو مربوط می‏شود میل و خواهش نامیده می‏شود. بنابراین اراده و میل و خواهش از یک سنخ بوده, تفاوت آنها در ارتباطشان به نفس و یا نفس و بدن با یکدیگر می‏باشد. بدین ترتیب، وقتی میل در نفس موجود می‏شود، اراده محقق شده است و وقتی همین میل در بدن و قوة موجود در عضلات وارد می‏شود, میل و خواهش نامیده می‏شود.

تعاریفی که تا کنون از اسپینوزا در خصوص ارادة واقعی و جزئی ذکر شد, به طور مشخص پنج تعریف زیر است:

1. هر عمل درونی و نفسانی اراده است؛ اعم از تصور، میل و خواهش (تعریف مذکور در تفکرات مابعدالطبیعی).

2. اراده عبارت است از هر نوع تصدیق و انکار (تعریف مذکور در رسالة مختصره).

3. اراده، تصدیق و انکار حق و باطل است و چون این تصدیق لازمة تصور حق و باطل است، اراده، تصور حق و باطل و در نتیجة عقل است (تعریف مذکور در بخش دوم اخلاق).

4. اراده به معنای خواهش و میل است (تعریف مذکور در تبصرة نتیجة سوم قضیة 27 از بخش سوم اخلاق).

5. کوشش نفسانی برای حفظ ذات، اراده است (تعریف مذکور در تبصرة قضیة نهم از بخش سوم اخلاق).

معنای چهار تعریف نخست تا اندازة زیادی روشن است؛ اما در مورد تعریف اخیر, سه احتمال ذکر شده که بر طبق احتمال اول، این تعریف به تعریف اول بازمی‏گردد, بر طبق احتمال دوم، به تعریف سوم برمی‏گردد و بر اساس احتمال سوم (میل نفسانی) تعریف مستقلی است و می‏توان آن را تعریف ششم محسوب کرد.

حال باید دید کدام یک از این تعریفها، تعریف اصلی اراده است و آیا اصولاً می‏توان آنها را با یکدیگر جمع کرد و به معنایی واحد باز گرداند. به مقتضای قاعده «الجمع مهما امکن اولی من الطرح»، تعریف اول, و نیز احتمال اول در تعریف اخیر, باید اصل قرار گیرد و اراده را هرگونه عمل درونی و نفسانی، شامل تصور، تصدیق، میل، و خواهش بدانیم. بر این اساس، اسپینوزا در هر تعریف, نوع خاصی از اراده را ذکر کرده است. در توجیه این عمل اسپینوزا, سه نکته را می­توان ذکر کرد. نکتة نخست اینکه اسپینوزا در جایی که اراده را با تصدیق و تصور و عقل یکی می‏داند, در صدد بیان تساوی اراده با عقل است؛ در مقابل قول دکارت که اراده را امری غیر از عقل و اَوسع از عقل می­دانست. در واقع، او یکی از مصادیق اراده را ذکر می‏کند تا قول دکارت را ردّ کند. شاهد این مطلب, آن است که بلافاصله پس از قضیة 49 از بخش دوم اخلاق، به عنوان نخستین اعتراض بر نظریة خود، قول دکارت در اوسع بودن اراده از عقل و تفاوت این دو را ذکر و نقد می‏کند. نکتة دوم این است که چون تصدیق، علت میل و خواهش است و این دو, لازمة ضروری و ذاتی تصدیق‏اند، میل و خواهش به تصدیق برمی‏گردد و با ذکر تصدیق, نیازی به ذکر میل و خواهش در تعریف اراده نیست. شاهد این مطلب آن است که اسپینوزا در ادامة بحثش, بر اساس همین دلیل، یعنی به این دلیل که تصور علت تصدیق است، اراده رامساوی تصور و در نتیجه, عقل می‏داند. نکتة سوم این است که وقتی اسپینوزا اراده را با خواهش و میل یکی می‏گیرد، به ارادة عرفی نظر دارد. در اینجا او در مقام ارائة تعریف اراده نیست؛ بلکه در صدد تعریف خیرخواهی است.

احتمال دیگری که در تفسیر تعریفهای مختلف اسپینوزا در باب اراده می‏توان ذکر کرد, آن است که به اعتقاد اسپینوزا, اراده تصور است. توجیهی که برای این احتمال به نظر می‏رسد, این است که هرچند اسپینوزا در برخی تعاریف، اراده را هرگونه عمل نفسانی می‏داند، در برخی تعاریف دیگر, این تعریف را محدود و خاص می‏کند؛ بنابراین بر اساس قاعدة تقدیم خاص بر عام، باید عام را به وسیلة خاص تخصیص زد و معنای خاص را مقدم داشت؛ مخصوصاً با توجه به اینکه معنای خاص در کتابهای اخلاق و رساله مختصره ذکر شده و معنای عام در تفکرات مابعدالطبیعی که ذیلی است بر کتاب شرح اصول فلسفی دکارت و از کتابهای اولیه اسپینوزا بوده و اعتبار کتاب اخلاق و رساله مختصره را ندارد.

حال باید توضیح داد که چرا معنای خاص اراده، تصور است نه تصدیق و نه میل و خواهش. به نظر می‏رسد اسپینوزا ابتدا به معنای عرفی اراده, یعنی طلب و خواستن، که سلفش دکارت نیز آن را ذکر کرده بود، توجه کرده است، اما بر اساس قاعدة علیت, به این نتیجه رسیده است که علت خواستن، میل و خواهش است. اسپینوزا در تعریف هفتم از بخش چهارم اخلاق می‏گوید: «مقصود من از غایت که هر کاری را به خاطر آن انجام می‏دهیم، میل (desire)است» (Elwes; 1933, p.193). بنابراین میل باعث انتخاب یک عمل و انجام آن می‏شود.

بر این اساس، اسپینوزا در قدم بعدی، اراده را میل دانسته است. اما بار دیگر به قاعده علیت توجه کرده و به این نتیجه رسیده که میل به عملی خاص نیز معلول است و علتش تصدیق به فایدة آن عمل است. اسپینوزا در قضیة از بخش چهارم اخلاق می‏گوید: «هر کس بر حسب قوانین طبیعت, خود ضرورتاً چیزی را می‏خواهد (و بدان میل دارد) که آن را خیر می‏داند و از چیزی دوری می‏کند که آن را شر می‏داند» (ibid, p.205). او در فصل 17 از بخش دوم رساله مختصره می‏گوید: «ما فقط فلان میل خاص را داریم که معلول فلان ادراک است (curley; 1988, p.127). بنابراین میل تابع تصدیق و ادراک انسان است.

بر این اساس، اسپینوزا در گام بعدی، اراده را تصدیق می‏داند. او در آخرین مرحله، به این دلیل که علت و منشأ تصدیق، تصور است، اراده را تصور، و در نتیجه، عقل دانسته است. بدین‏سان، مطالب قضیة 49 از بخش دوم اخلاق که در ابتدای بحث از ماهیت اراده نقل شد، آخرین مرحلة سلوک اسپینوزا را نشان می‏دهد. در این قضیه و قضیة قبل، ابتدا اسپینوزا اراده را تصدیق می‏داند، اما در ادامه، به این دلیل که تصور علت و منشأ تصدیق است، در تعریف اراده، تصور را ذکر می‏کند، و در نهایت، اراده را با عقل یکی می‏داند.

بدین ترتیب، به اعتقاد اسپینوزا اراده عبارت است از تصور؛ زیرا تصور، منشأ و علت همة اعمال است و پس از تصور، تصدیق، میل، خواهش و خواستن در نفس پدید می‏آید.

مطلبی که از این بحث می­توان استفاده کرد، این است که اسپینوزا با تقریری جدید، به نظریة سقراط در باب تلازم فضیلت و معرفت باز می‏گردد. به این معنا که چون میل و خواستن لازمة ضروری تصدیق, و تصدیق لازمة ضروری تصور است، بنابراین انسانها به اقتضای تصور و معرفت عمل می‏کنند و هر کس که به درستی و خوبی عملی معرفت داشته باشد, به آن عمل نیز می‏کند و به فضیلت و سعادت نایل خواهد شد.

احتمال سومی که در جمع تعاریف اسپینوزا در مورد اراده می‏توان ذکر کرد, این است که اراده عبارت است از تصور کوشش برای حفظ خود. این احتمال به احتمال قبل که اراده را تصور می‏دانست نزدیک است و در واقع, خاص­تر و محدودتر از آن است. بنابراین دلایل و شواهدی که در تصور دانستن اراده در احتمال قبل ذکر شد، برای احتمال سوم نیز می­توان برشمرد. در تأیید این احتمال، بر اساس مطالبی که در احتمال قبل گفته شد استدلال زیر را می‏توان اقامه کرد:

1. در میان اعمال نفسانی، تصور علت نهایی (=آغازین) دیگر اعمال است.

2. کوشش برای حفظ خود، ذات بالفعل همة اشیا می‏باشد.

3. بر اساس دو نکتة قبل، تصور کوشش برای حفظ ذات، علت نهایی دیگر تصورات و در نتیجه، دیگر اعمال نفسانی است.

4. بر اساس این مبنای اسپینوزا که علت نهایی اعمال نفسانی، اراده است، تصور و کوشش برای حفظ ذات، اراده خواهد بود.

دلیل دیگر احتمال سوم این است که اسپینوزا از یک طرف کوشش برای حفظ ذات را اراده می‏داند و از سوی دیگر تصور را. بنابراین مقتضای جمع این دو تعریف, آن است که تصور کوشش برای حفظ ذات را اراده بدانیم.

در ردّ احتمال سوم می‏توان گفت به اعتقاد اسپینوزا همة اعمال، از جمله تصورات، مصداقهایی از کوشش برای حفظ خود هستند و لازم نیست که ابتدا تصور و تصدیق کوشش برای حفظ ذات تحقق یابد و پس از آن، تصورات و تصدیقات دیگر محقق شوند. بنابراین می‏توان تصورات را نهایی‏ترین علت اعمال، و در نتیجه، مساوی اراده دانست.

احتمال چهارم در جمع میان تعریفهای اسپینوزا از ارادة آن است که او در عبارتهای مختلفش گاه به اصطلاح عام اراده اشاره می‏کند و گاه به اصطلاح خاص اراده و گاه به معنای عرفی و لغوی اراده. وقتی او هرگونه عمل نفسانی را اراده می­نامد, به اصطلاح عام اراده اشاره دارد. هنگامی که اراده را تصدیق و در نهایت تصور می‏نامد، معنای خاص اراده را ذکر می‏کند. میل و خواهش به معنای لغوی و عرفی اراده, یعنی طلب و خواستن نزدیک است که اصطلاح او نیست.

منابع‏

1. Allison, Henrye, 1987, Benedict de Spinoza: An Introduction, London, Yale University Press.

2. Britan, Halbert Hains (Trans.), 1974, Spinoza, Cogitata Metaphysica, The principles of Descartes philosophy, USA, Opencourt.

3- Curley, Edwin (Trans.), 1988, Spinoza, The collected Works of Spinoza, Princeton, Princeton University press.

4- Elwes, R.H.M (Trans.), 1933, Spinoza, philosophy of Benedect De Spinoza, New York, Tudor Publishing Co.

5- Meyer, B.E (Trans.), 1955, Harald Hoffding, A History of Modern philosophy, America.

6- Parkinson, G.H.R, 1983, Spinoza: Reason and Experience, Walton Hall, Milton Keynes, The Open University Press.

7- Pollodk, Frederick,1966, Spinoza, His Life and Philosophy, New Yourk, American Scholar publications.INC.

8- Wolf, A (Trans.), 1966, Spinoza, The Correspondence of Spinoza, London, Frank Cass and Co. LTD.

9- Wolfson, Harry Austryn, 1983, The philophy of Spinoza, Harvard University press.

10_ دکارت, رنه, تأملات, ترجمه: احمد احمدی, تهران, مرکز نشر دانشگاهی,1369.

پی نوشت:

1_ استادیار مجتمع آموزش عالی قم

 

تبلیغات