ماهیت تکنولوژی از دیدگاه هایدگر (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
مارتین هایدگر از جمله معدود فیلسوفانى است که درباب تکنولوژى تامل فلسفى نموده و از ظواهر امر فراتر رفته و سعى در کشف «روح حاکم بر تکنولوژى جدید» و بنیادهاى وجودى آن مىنماید. او در درس - گفتار خود تحت عنوان «پرسش از تکنولوژى» به این مهم پرداخته و سعى مىکند تا با نقد دیدگاه رایج از تکنولوژى، تکنولوژى به عنوان یک ابزار انسانى، به سوى ماهیت تکنولوژى گام بر دارد. او با گفتن این سخن که «ماهیت تکنولوژى هم، به هیچ وجه، امرى تکنولوژیک نیست» سعى مىکند تا ماهیت تکنولوژى را از مصادیق و ظواهر آن تفکیک نماید او در این درس - گفتار خود - به تبیین رابطه تکنولوژى با حقیقت پرداخته و آن را «نحوهاى از انکشاف حقیقت» مىشمارد، انکشافى تعرضآمیز که به موجب آن نگاه انسان به عالم و آدم عوض شده و همه چیز براى او در قالب یک «منبع ذخیره» آشکار مىشود، منبع ذخیرهاى که آماده تصرف و ذخیره شدن است. به گفته هایدگر: «اکنون هوا مورد تعرض قرار مىگیرد تا نیترژن خود را عرضه کند، زمین مورد تعرض قرار مىگیرد تا مواد معدنى خود را عرضه کند، مواد معدنى هم به عنوان منبع اورانیم مورد تعرض قرار مىگیرند و اورانیم هم به عنوان منبع انرژى.....»متن
در نزد هایدگر پیدایش تکنولوژى، نحوهاى از انکشاف حقیقتبر انسان مدرن است که به موجب آن، نگاه انسان مدرن به عالم و آدم عوض مىشود.
1) بر اساس دیدگاه رایج، هایدگر متقدم (هایدگر وجود و زمان) به پدیدارشناسى تعلق خاطر داشت و با این روش به بررسى مسائل فلسفى مىپرداخت و کتاب «وجود و زمان» به همین خاطر داراى ارج و اعتبارگردید، در حالى که هایدگر متاخر (هایدگر دوم) به تفکرى از نوعى دیگر (با ساختى هنرى - شعرى)، که هیچ نقطه اشتراکى با پدیدارشناسى نداشت، تعلق داشت.
در مقابل «والتر بیمیل» مىگوید:
«...ولى هیچ سخنى نمىتواند نادرستتر از چنین طبقهبندى به ظاهر موجهى باشد. «هایدگر» متاخر در پدیدارشناسى کمتر از «هایدگر» متقدم نبود....» (2) او معتقد است که این توهم از آن جا ناشى شده است که «هایدگر» متاخر امورى را در پیش روى خود به عنوان محور تحقیقات قرار داده است که از معناى متعارف پدیدارشناسى فراتر مىروند.
بهترین شاهد براین امر، بسیارى ازعناوین مجموعه درس - گفتارهاىارائه شدهاو در Berman-club است که ازآن جملهمىتوان به درس - گفتار "، "(Einblick in das, was is|t) یا «بصیرت درباره آنچه که هست» اشاره نمود.
«ازمیان چهاردرس - گفتار " "Die keure","Die Gefahr","DasGe.stell","DasDing اجازه دهید تا در این جا درس - گفتار دوم را بحث کنیم. متن این درس - گفتار دوباره اصلاح و در 18 نوامبر 1955 به صورت درس - گفتارى با عنوان «پرسش از تکنولوژى» در کنفرانس هنرها در عهد تکنولوژى ... ارائه گردید. (3)
2) «مارتین هایدگر» یکى از معدود فیلسوفانى است که به مساله تکنولوژى به عنوان یک مساله فلسفى نگریسته و نگاهى عمیقا فیلسوفانه به موضوعى به ظاهر غیر فلسفى افکنده و آن را موضوع تفکر عمیق فلسفى (وجودى) قرار داده است. او یکى از نخستین متفکرانى است که در تکنولوژى (و روح حاکم بر آن) مسالهاى وجودى یافت و به بررسى شان وجودى تکنولوژى، روح حاکم بر آن، ارتباط آن با حقیقت، ربط و نسبت آن با علم جدید و ماهیت و ذاتیات آن و ... همت گماشت.
«هایدگر» با بررسى بنیادهاى انتولوژیک تکنولوژى تلاش کرد تا ما را از تفسیر و تعبیرهاى ساده و پیش پاافتاده ابزارانگارانه و انسان مدار، نجات داده و به نقد تعابیر و تفاسیر ذهنى گرایانه از آن بپردازد. او با تاکید بر این امر که «تکنولوژى جدید هم نوعى انکشاف است» و این که «انکشاف حاکم بر تکنولوژى جدید نوعى تعرض است»افقهاى تازهاى از ابعاد فلسفى ماهیت تکنولوژى را به روى ما گشود. او در سخنرانى بسیار معروفش (در 1955) تحت عنوان «پرسش از تکنولوژى» (4) و در اثر بنیادیش «وجود و زمان» (1927) به تحلیل فلسفى - وجودى ماهیت تکنولوژى مىپردازد. در این مقاله، ما بیشتر به تحلیل و تفسیر«پرسش تکنولوژى» مىپردازیم و در این راستا از فصل هشتم کتاب «والتر بیمیل» درباره «هایدگر» و نیز از مقاله «دن آیدى» درباره «هنر و تکنولوژى» (5) استفاده خواهیم کرد.
ماهیت تکنولوژى از دیدگاه هایدگر
3) «هایدگر» در آغاز بحث «پرسش از تکنولوژى» یادآورى مىکند که سؤال اساسى او در این بحث «سؤال از ذات یا ماهیت تکنولوژى» است. آن امرى که گاهى در طول این بحث از آن به عنوان «روح حاکم بر تکنولوژى» یاد مىشود. پس اصلىترین سؤال این است که «ذات یا ماهیت تکنولوژى» چیست؟ یا به تعبیرى بهتر «ماهیت تکنولوژى جدید چیست؟» (البته «هایدگر» هر چند به تفاوتهاى تکنولوژى قدیم و جدید توجه دارد و برخى از آنها را نیز قبول دارد ولى این تفاوت را ماهوى و بنیادى نمىشمارد....)
«هایدگر» براى تدقیق در سؤال بین «تکنولوژى» و «ماهیت تکنولوژى» تفکیک مىنماید و مىگوید: «تکنولوژى با ماهیت تکنولوژى معادل نیست، وقتى که ما در جستجوى ماهیت «درخت» هستیم باید دریابیم که آنچه در هر درختى، از جهت درخت، حضور همه جانبه دارد، خود درختى نیست که در میان همه دیگر درختان یافتشود... .به همین منوال، ماهیت تکنولوژى هم، به هیچ وجه امرى تکنولوژیک نیست» (6) تمثیل به ماهیت درخت و درختان خارجى از جهتى شبیه به تفکیکى است که فلاسفه و منطق دانان مسلمان بین مفهوم و مصداق (ماهیت و مصادیق ماهوى آن در خارج) انجام مىدهند ولى «هایدگر» با این بیان و تمثیل مىخواهد ما را از سطحىنگرى نسبتبه ماهیت تکنولوژى نجات داده و ذهن ما را به آن امرى که چون یک روح در همه جلوههاى تکنولوژى حضور دارد، معطوف نماید.
4) برداشت رایج از تکنولوژى: «تکنولوژى به عنوان یک ابزار»، نقطه آغاز بحث، با برداشت رایج و عام از تکنولوژى، فراهم مىشود هایدگر» در ابتداى درس - گفتار «پرسش از تکنولوژى» مىگوید: «یکى مىگوید تکنولوژى وسیلهاى استبراى (وصول به) هدفى، )ثححخذردخش چژ چذ پذژژزسذحذژ( (7) « دیگرى مىگوید: تکنولوژى فعالیتى انسانى است. این دو تعریف با یکدیگر مرتبطند، زیرا وضع هدف و تامین و کاربرد وسائل مناسب براى رسیدن به آن، فعالیتى انسانى است....» (8) «هایدگر» این تعریف رایج از تکنولوژى را «تعریف ابزارى و انسان مدار تکنولوژى» مىنامد.اساس این تعریف خام از تکنولوژى به این برمىگردد که «تکنولوژى» ساخته و پرداخته دست انسان است که آن را براى رسیدن به اهدافش بوجود آورده است، وسیلهاى است در دست انسان و در خدمت او براى نیل به اهدافى که دنبال مىکند به همین جهت «هایدگر» این تعریف را «انسان مدار و سوبژکتیو» مىداند.
عناصر اصلى این تعریف از تکنولوژى عبارتند از:
1- انسانى بودن آن یا بهتر بگوئیم ساخته و پرداخته انسان بودن آن .
2- ابزارین بودن آن .
همان گونه که خواهیم دید «هایدگر» در طول بحث نارسایى و سطحى بودن، این تعریف را برملا خواهد ساخت و به تعبیر «دن 5) آیا این تعریف از تکنولوژى، تکنولوژى به عنوان یک ابزار، تعریفى درست و وافى به مقصود است؟ (9)
«هایدگر» این تعریف از تکنولوژى را نه تنها «درست» بلکه قابل اطلاق بر تکنولوژى جدید نیز مىشمارد:
«چه کسى منکر درستى و صحت این تعریف خواهد بود؟... تعریف ابزارى تکنولوژى چنان صحیح و درست است که حتى درمورد تکنولوژى جدید هم صادق است... حتى تکنولوژى جدید هم وسیلهاى استبراى رسیدن به هدفى.... (10) «هایدگر» نیروگاه برق، هواپیماى جت، دستگاههاى الکترونیک و... مشمول را همین تعریف شمرده و آنها را ابزارهایى مصنوع دستبشر براى رسیدن به اهداف خاص خود مىداند. «هایدگر» با این که این تعریف را درست (به تعبیر خودش: بطور وحشتناکى درست) و شامل مىداند ولى آن را تعریفى نارسا و ناکافى از تکنولوژى مىداند. (11)
فهم این سخن منوط به فهم تمایزى است که «هایدگر» بین «صحیح» یا «راست» و «حقیقى» (بین امر صحیح و امر حقیقى) ترسیم مىنماید (12) .او معتقد است که هر امر حقیقیى الزاما صحیح و درست هست ولى هر امر صحیح و درستى الزاما حقیقى نیست. او این تعریف از تکنولوژى را تعریفى صحیح (درست) مىشمارد که از طریق آن باید به سوى تعریف حقیقى تکنولوژى رهنمون گردید.
6) چه تفاوت یا تفاوتهایى بین صحیح (امر صحیح) و حقیقى (امر حقیقى) وجود دارد؟ آن تفاوت یا تفاوتها کدامند؟ «هایدگر» مىگوید:
«... به هنگام بررسى هر موضوع، امر صحیح همیشه امور مربوط به آن موضوع را مشخص مىکنند، لیکن این تشخیص براى آن که صحیح باشد،لزومى ندارد که از ماهیت موضوع مورد بررسى پرده برگیرد اما حقیقتیا امر حقیقى فقط وقتى رخ مىنماید که چنین کشف حجابى رخ بدهد....» (13)
در این عبارت «هایدگر» بین «مشخص کردن امور مربوط به یک موضوع» و «کشف حجاب از آن موضوع» تفکیک نموده است: امر صحیح (تعریف صحیح و درست از یک موضوع) به امور مربوط به آن که مقوم ذات و داخل در ذات نیستند، مىپردازد و درباره آنها سخن گفته و آنها را مشخص و معین مىکند در حالى که «امر حقیقى» به خود آن موضوع (و نه امور پیرامونى آن) پرداخته و از خود آن موضوع و مقومات ذاتى آن کشف حجاب مىنماید.بعدا خواهیم دید که «هایدگر» معتقد است تعریف ابزارى از تکنولوژى از ماهیت این پدیدار کشف حجاب ننموده و صرفا درباره امور مرتبط با آن سخن مىگوید.به گفته «دن آیدى»: «امر صحیح تنها به معنایى بس محدود (حقیقت) دارد یعنى تنها نسبتبه جنبهاى یا جزئى از کلى بزرگتر....» (14) از این سخن معلوم مىگردد که «امر صحیح» جزءنگر است و تنها به جزء خاصى یا جنبه خاصى از آن موضوع پرداخته و از سایر اجزاء وجهات غفلت مىنماید، در حالى که «امر حقیقى» کلنگر بوده و به تمام اجزاء و شرایط و حیثیات موضوع مورد بحث مىپردازد. «دن آیدى» سخن «هایدگر» را که اکنون نقل کردیم، چنین تفسیر مىکند: «شکل پدیدار شناختى این استدلال به این صورت است که امر صحیح فى نفسه غیر حقیقى نیستبلکه محدود و نارساست و مىتوان آن را حقیقتى جزئى قلمداد کرد. اما نکته مهم این است که اگر به آن دقیقا به این صورت نگریسته نشود، ممکن است چیزى بیشتر از یک حقیقت جزئى تلقى شود که در آن صورت بر روى حقیقت گستردهترى که بنیاد آن است، پرده افکند». (15) او در این جا از مغالطهاى نام مىبرد که در «اخذ امر صحیح به جاى امر حقیقى» رخ مىدهد و آن مغالطه معروف «اخذ جزء به جاى کل» است. بنابراین اگر امر صحیح را به جاى امر حقیقى بگیریم مرتکب خطایى شدهایم. بنابراین مىتوان گفت که از دیدگاه «هایدگر»:
1- امر صحیح (درست) به امور مربوط با موضوع مىپردازد در حالى که امر حقیقى از ماهیت موضوع کشف حجاب مىکند.
2- امر صحیح به جنبهاى خاص از موضوع مىپردازد و از سایر جنبهها غفلت مىکند در حالى که امر حقیقى به همه جهات و ابعاد موضوع مورد مطالعه مىپردازد.
3- امر صحیح جزءنگر است (مىتوان آن را حقیقتى جزیى قلمداد کرد) در حالى که امر حقیقى کلنگر بوده و به تمام اجزاء و شرایط حیثیات موضوع توجه نموده و از آنها کشف حجاب مىنماید.
4- امر صحیح سطحىنگر و نارساست در حالى که امر حقیقى باطننگر و بطور کافى رساست در حالى که امر حقیقى از چهره حقیقت کشف حجاب مىنماید ولى امر صحیح ممکن استخود حجاب گردیده و بر روى حقیقتبنیادین پرده بیفکند.
7) «هایدگر» پس از طرح دیدگاه رایج و عام درباره تکنولوژى، و پس از تفکیک امر صحیح از امر حقیقى و توجه به نارسایى دیدگاه رایج، این سؤال را مطرح مىکند که: خود امر ابزارى چیست؟ امورى چون وسیله و هدف به کجا تعلق دارند؟ (16)
«والتر «بیمیل»» مىگوید:
اکنون «هایدگر» پذیرفته است که برداشت از تکنولوژى، به عنوان ابزار، بطور وحشتناکى درست است ولى او نیز تمایزى بین صحیح (راست) و حقیقى ترسیم مىنماید و سپس اشاره مىکند که جریان تفکرى که روبه سوى تکامل دارد، از ارائه صحیح آغاز گشته و به ادراک امر حقیقى نائل مىآید. به منظور توانایى بر طى این طریق، که از امر صحیح شروع شده و به امر حقیقى ختم مىگردد، ما باید تصویر روشنى از آنچه که آن را «ابزارى» مىنامیم، داشته باشیم. این یک ابزار استیک ابزار بواسطه (به سبب) آنچه که پدید مىآورد، آنچه که بوسیله این ابزار قادر به انجام آن هستیم، ابزار مىگردد. این امر ما را به مساله علیت رهنمون مىشود. (17) «هایدگر» وسیله یا ابزار را چیزى مىداند که «با آن (بواسطه آن) سبب پدید آوردن چیزى یا انجام فعلى» مىشویم. به عبارت بهتر ابزار سبب حصول نتیجهاى یا وقوع فعلى است. او صریحا مىگوید: «وسیله امرى است که با آن سبب چیزى مىشویم و در نتیجه به آن دست مىیابیم» (18) این جاست که ما به مساله علیت کشیده مىشویم و بحث از تکنولوژى به بحث از علیت مىانجامد «زیرا هر جا هدفى دنبال شود و وسیلهاى بکار رود، هر جا که ابزارى حاکم باشد علیت هم حاکم است» (19)
حال باید پرسید که علیت چیست؟
«هایدگر» مىگوید: «فلسفه قرنهاست که تعلیم مىدهد علتبر چهار نوع است: 1- علت مادى، (causa materialis) 2- علت صورى، (causa formalis) ..... 3- علت غایى finalis) (causa .... 4- علت فاعلى، (causa effciens) ..... قرنهاست وانمود مىکنیم نظریه علل اربع حقیقتى است، به روشنى روز که از آسمان افتاده است ولى شاید وقتش رسیده باشد که بپرسیم؟ چرا فقط چهار نوع علت وجود دارد؟اصلا معناى واقعى «علت» در ارتباط با انواع چهارگانه چیست؟ (20)
8) «هایدگر» معتقد است که ما مادام که از ظواهر عبور ننموده و به اعماق پرسشها سیر نکنیم حتى تعریف متعارف از تکنولوژى هم نا روشن و بى اساس خواهد ماند. لذا او از سطح روئین امر ابزارى عبور نموده و به پرسش از علیت نائل مىشود. زیرا ما معمولا ابزار را به معناى «امرى سبب شونده، تفسیر مىکنیم. پس باید ماهیتسببیت و علیت را تبیین نمود.در این جا هم درست است که «هایدگر» به ارسطو باز مىگردد و به تبع او علتهاى چهارگانه مادى و صورى و فاعلى و غائى را با ذکر مثال تبیین مىنماید. ولى او در ارسطو متوقف نشده و به یونان باستان مراجعه. «او به ما یادآورى مىکند که در تفکر یونانى علیت هیچ ربطى به سببیت و موثریت (ارسطویى)ندارد» (21) او چنین مىگوید: «آنچه ما علت مىنامیم و رومیان، (causa) مىنامیدند، یونانیان، (aition) مىخواندند که به معناى چیزى است که چیز دیگرى بدان مدیون است. علل اربعه شکلهاى انحاء مدیون بودن به چیزى یا مسؤول چیزى بودن هستند، انحایى که به یکدیگر تعلق دارند» بنابراین:
1- علیتبه معناى «مدیون بودن یا مسؤول بودن» است .
2- علت، آن چیزى است که چیز دیگرى بدان مدیون است و معلول آن چیزى است که به دیگرى مدیون است و این رابطه «مسؤول بودن براى و مدیون بودن به» حقیقت علیت را نشان مىدهد.
3- انواع علل اربعه در حقیقت، شیوههاى گوناگون مدیون بودن چیزى به چیز دیگرى هستند. «هایدگر» انحاء مختلف مدیون بودن یا مسؤول بودن را در قالب مثال جام نقرهاى بیان مىکند:
الف) «نقره به عنوان ماده یا هیولى»، (hyle) ،مسؤولیت مادى جام را بر عهده دارد و جام از این جهتبدان مدیون است .
ب) این جام مقدس در عین حال به «هیات یا شکل، (eidos) جامى خود نیز مدیون است.
ج) این جام براى غایتیا هدفى خاص، (telos) ساخته شده است، غایتى که آن را به قلمرو اشیاء مقدس سوق مىدهد و آن را ظرفى مقدس مىگرداند.
د) و بالاخره «سازنده این ظرف مقدس یعنى شخص نقره ساز نیز از جمله مسؤولین این جام نقرهاى به شمار مىرود. (22)
«هایدگر» علت فاعلى را به گونهاى متفاوت با ارسطو تفسیر مىکند:
«نقره ساز با تامل کردن این سه نحوه مذکور مسؤول بودن و مدیون بودن را گردهم مىآورد، تامل کردن به زبان یونانى، ( Legein) لوگوس، (logos) خوانده مىشود. گلین در، (apophainesthai) ریشه دارد; یعنى در «به ظهور در آوردن». (23) پس علت فاعلى ، نقره ساز، با تامل امرى را به عرصه ظهور مىرساند و با این کار انحاء مدیون بودن را با هم گرد مىآورد.
9) سؤال بعدى «هایدگر» این است که «معناى این مسؤول بودن براى یا مدیون بودن به چیست»؟ چه عامل اشتراک و وحدتى بین این چهارگونه مدیون بودن وجود دارد؟ و اینها مدیون در مقابل چه چیزى هستند؟ (24) به تعبیر خود او:
«در این ظرف مقدس پیش روى ما، چهار نحوه مدیون بودن حاکم است، آنها با یکدیگر فرق دارند ولى مرتبط با یکدیگر هستند. اما چه امرى.... عامل وحدت آنهاست؟ منشا وحدت چهار علت چیست؟.... معناى این مسؤول بودن و مدیون بودن چیست؟ (25) به نظر «هایدگر» آن چیزى که عامل وحدت این چهار نحوه مسؤول بودن است، این است که همه آنها»«در به حضور در آوردن امرى که حاضر نیست» شریک و سهیم هستند، یعنى این چهار نحوه علت دستبه دست هم مىدهند تا جام نقرهاى به قلمرو حضور در آید و آنها مسؤول «به حضور در آمدن این جام نقرهاى» هستند.
«هایدگر» مشخصه اصلى مسؤول بودن را «راهى کردن چیزى براى رسیدن به حضور» مىداند. (26) «هایدگر» در پاسخ به سؤالات فوق، نقش علل را کمک به «پدید آوردن»، به راه آوردن به حضور در آوردن و پدیدار نمودن چیزى که قبلا مستور بوده و حاضر نبوده است»، مىداند. «اما این هماوایى چهار نحوه ره - آوردن در کجا نقش دارد؟ آنها امکان مىدهند تا آنچه حضور ندارد حضور یابد» (27) همانطور که ««بیمیل»» از «هایدگر» نقل مىکند: «این مسئولیت، مسئولیتبراى آماده بودن و دم دستبودن جام نقرهاى همچون چیزى مقدس است». از طریق این «مسؤول بودن براى»، است که این ظرف قادر به ظهور شده و حاضر مىشود به تعبیر دیگر، این «مسؤول بودن براى» است که این جام را پدید مىآورد، که «چیزى که تاکنون حاضر نبوده استحضور را بدست مىآورد این سبب شدن به معناى فر آوردن (پدیدآوردن) است که در نزد یونانیان aitia ] »نامیده شده است. (28)
بنابراین مىتوان گفت که از دیدگاه «هایدگر»:
الف - چهار نحوه علیتبه معناى چهار نحوه مدیون بودن «یا مسؤول بودن براى» هستند.
ب - این علل چهار گانه على رغم اختلاف در نحوه علیتبا یکدیگر مرتبط بوده و در یک امر با هم وحدت دارند.
ج - همه این چهار نحوه علیت مسؤول پدیدآوردن جام نقرهاى هستند.
د - مقصود از مسؤول بودن براى پدیدآوردن جام نقرهاى، مسؤول بودن براى به حضور در آوردن امر مستور و آماده و دم دست قراردادن آن است. همه آنها مسؤولند تا چیزى را به قلمرو حضور برسانند و به آن امکان حضور در این قلمرو را ببخشند.
ه- شاید بتوان گفت که علیت در وجود در نزد حکماى اسلامى، با توجه به مساوقت وجود و حضور، به همان علیت در حضور هم قابل تاویل است.
10) «هایدگر» با نقل یکى از عبارات رساله میهمانى افلاطون، سعى مىکند تا از طریق مفهوم پوئیسیس، (poiesis) ماهیت این «به حضور رساندن امر غایب» یا این «به - ره - آوردن چیزى» را تبیین نماید:افلاطون در یکى از عبارتهاى رساله مهمانى به ما مىگوید...: «هرگونه به - ره - آوردن آنچه از عدم حضور در مىگذرد و به سوى حضور یافتن پیش مىرود، نوعى پوئیسیس، ( حال باید دید که مقصود از پوئیسیس چیست، آیا هرگونه فراآوردنى، (bringing,foth) پوئیسیس مقصود یونانیان از این واژه چه بوده است؟ همانطور که ««بیمیل»» هم مىگوید:
«این سبب شدن به معناى پدیدآوردن (فراآوردن) در یونانى پوئیسیس نامیده مىشود. ولى پوئیسیس به هیچ وجه به عاملیت (فاعلیت) انسان محدود نشده است. فوزیس، (physis) یا طبیعت نیز پوئیسیس است. همواره طبیعتبخودى خود (بدون دخالت انسان)، اشیاء را به حضور مىرسانده است». (31) «هایدگر» در «پرسش از تکنولوژى» با صراحت، این وسعت معنایى پوئیسیس را در نزد یونانیان بیان مىکند: «فرآوردن یا پوئیسیس فقط به تولید دستافزارى یا به ظهور آوردن و به تصویر در آوردن هنرى و شعرى اطلاق نمىشود; بلکه فوزیس، (phsis) یعنى از خود - بر - آمدن هم نوعى فرآوردن یا پوئیسیس است. در حقیقت، فوزیس همان پوئیسیس به والاترین مفهوم کلمه است.» (32) «هایدگر» در این جهت هیچ تفاوتى بین «غنچهاى که مىشکفد» و «جام نقرهاى که به قلمرو حضور و ظهور مىرسد» قائل نمىشود. در هر دو به حضور رسیدن امر مستور، پدید آمدن یا پدیدار شدن آنچه که نبوده استیا پدیدار نبوده، وجود دارد. مگر این که در طبیعتبر آمدن و رشد و شکوفایى بدون دخالت انسان محقق مىشود; در حالى که در مورد جام نقرهاى، به ظهور رسیدن او نیازمند دخالت عامل انسانى است تا با تامل کردن، آن را به عرصه حضور و ظهور برساند. «به این ترتیب هر چهار نحوه ره - آوردن یا علل اربعه در فرآوردن نقش دارند. موجودات تامى طبیعت و ساختههاى صنعتگر، هر دو، هر زمان از همین طریق ظهور مىیابند» (33)
11) نکته مهم درباره فرآوردن، (bringing forth) یا پدید آوردن چیست؟ در این جا (و در این فرایند) چه چیزى رخ مىدهد؟ پوئیسیس یا فراآوردن (چه در طبیعت و چه در صنایع دستى و....) چگونه بوقوع مىپیوندد؟ «هایدگر» معتقد است که این امر هنگامى رخ مىدهد که از امر مستور و نامکشوف، پرده برداشته شده و «کشف حجاب» مىگردد، هنگامى که امرى مستور مکشوف شده و به ظهور در مىآید نکته مهم و اساسى درباره این فراآوردن، همین «کشف حجاب» و به ظهور در آمدن امر مستور است و آنچه که رخ مىدهد همین است که امر مستور و پنهان، مکشوف و آشکار گردیده و به قلمرو حضور و ظهور مىرسد.
به تعبیر «بیمیل» این فرآوردن از، (bringing forth from) «رسانیدن از مستوریتبه نامستوریت» فراآوردن از (پدید آوردن از) فقط در آن جا رخ مىدهد که امر مستور (غایب) امرى نامستور گردد.
این جاست که ما به قلمرو آلتیا، (aletheia) مىرسیم، قلمرو حقیقت. (34) «هایدگر» درباره حقیقت دیدگاه خاصى دارد که با دیدگاه مدرسى درباره حقیقتبه عنوان مطابقت ذهن با واقع (مفهوم با خارج) متفاوت است. حقیقت در نزد او همان، ( Aletheia) التیااست که به معناى «عدم استتار» است. حقیقت، نه به معناى داشتن یک سلسله مفاهیم ذهنى مطابق با واقع، بلکه به معناى ظهور و انکشاف و کنار نهاده شدن حجابها و زدودن موانع و غبارهاست. البته این بروز و ظهور بطور تصادفى و بدون حساب و کتاب رخ نداده و منطق خاص خود را دارد پس بطور اجمال مىتوان به پاسخ سه سؤال طرح شده رسید:
الف - نکته مهم و اساسى در فرآوردن، به ظهور و حضور رسیدن امر مستور و غایب است همین «کشف حجاب»، «رفع استتار» و ظهور و نامستوریت اصلىترین نکته است.
ب - در این فرایند فرآوردن (پدیدآوردن یا تولید)، چیزى امکان حضور در قلمرو حضور و ظهور را پیدا مىکند. به وجود مىآید یعنى به مرحله ظهور یافتن و یافتشدن مىرسد.
ج - پوئیسیس چگونه به وقوع مىپیوندد؟ بیان تفصیلى این چگونگى محتاج بیان نظریه پیچیده میدانى «هایدگر» درباره حقیقت است. در این جا فقط به ذکر این نکته اکتفا مىکنیم که به گفته دن آیدى:
«...به این ترتیب موجودات تنها در متن یا از درون یا در قالب زمینه یا چارچوبى خاص ظاهر مىشوند; اما این فضا یا محوطه باز که موجودات در آن شکل نهایى خود را مىگیرند خود داراى ساختارى است; در مجموع این ساختار همواره و در هر حال از یک نسبت استتار - انکشاف برخوردار است...» (35)
12) شاید به ذهن برسد که ما از کجا شروع کردیم و اکنون به کجا رسیدهایم؟
پرسش آغازین ما پرسش از تکنولوژى بود ولى اکنون به بحث از حقیقت (آلتیا) و انکشاف رسیدهایم! چه رابطهاى بین ماهیت تکنولوژى و بحث از حقیقت و انکشاف وجود دارد؟ «هایدگر» در «پرسش از تکنولوژى» این سؤال را مطرح کرده است: «ولى ما کجا به بیراهه رفتیم؟ ما به پرسش از تکنولوژى پرداختیم، اما اکنون به «آلتیا»، به کشف حجاب، به انکشاف رسیدهایم. ولى ماهیت تکنولوژى چه ربطى به انکشاف دارد؟ (36) «هایدگر» در پاسخ به این سؤال مىگوید: ربطى تام (وثیق).
«والتر «بیمیل»» نیز مىگوید: «آن امرى که در ابتدا عجیب به نظر مىآمد...(در ارتباط قرار دادن تکنولوژى با التیا)، اکنون خودش را، به عکس، چونان رشته متصل غیر قابل تفکیکى مىنمایاند. اگر ما به التیا، (aletheia) به عنوان انکشاف نظر کنیم (و آن را به مثابه انکشاف بشماریم) انکشافى که امرى را نامستور مىنماید، به معناى این که چیزى اجازه و امکان ظهور و واجد حضور مىشود، آنگاه ما مىتوانیم مشاهده کنیم که در هر پدید آوردنى، آن چیزى که ایجاد مىشود، در واقع، یک حضور است» (37)
از این مرحله به بعد است که «هایدگر» از تفسیر تکنولوژى به عنوان یک ابزار عبور نموده و به تعریف کاملترى از آن مىرسد یعنى «تکنولوژى به عنوان نحوهاى از انکشاف و حضور» او همان گونه که بعد هم خواهیم دید «تکنولوژى جدید را هم نحوهاى انکشاف مىشمارد» او در این مورد مىگوید: «تکنولوژى جدید چیست؟ آن هم نوعى انکشاف است .اما جنبه نو تکنولوژى جدید تنها پس از آن که توجهمان را به این خصلت اساسى آن معطوف کردیم، خود را بر ما آشکار مىسازد. (38) «دن آیدى» با تفکیک امر انتیک از امر انتولوژیک در تعریف تکنولوژى مىگوید:
«تعریف ابزارى - انسان مدارى از تکنولوژى نقش انتیک دارد، این تعریف صحیح ولى جزئى است.... «هایدگر» این تعریف را با پرسشى که به سنت استعلایى فلسفه تعلق دارد، معکوس مىکند مجموعه شروطى که تکنولوژى را ممکن مىسازد، کدام است؟ تکنولوژى، آن گونه که «هایدگر» آن را مىبیند تنها امر انتیک نیست، بلکه در عین حال امرى انتولوژیک است... تکنولوژى در معناى انتولوژیک خود مجموعهاى از امور و فعالیتها نیست، بلکه وجهى از حقیقت استیا (به سخن دیگر) میدانى است که امور و فعالیتها مىتوانند در درون آن به صورتى که مىبینیم ظهور یابند.» (39)
13) «هایدگر» براى تبیین این دیدگاه (تکنولوژى به عنوان نحوهاى از انکشاف)، پیش از هر چیز به ریشهشناسى واژه تکنولوژى در یونان باستان مىپردازد:
«نام تکنولوژى چه چیزى را بیان مىکند؟ منشا این کلمه زبان یونانى است تکنیکون، (technikon) ،عبارت است از امرى که به «تخنه،»، (techne) تعلق دارد...» (40)
او در مورد معناى تخنه، دو نکته را یادآورى مىکند:
1- تخنه، هر نوع پدید آوردنى (فرا آوردنى) را شامل مىشود (اعم از صنعتى و فکرى و هنرى...).
2- همان گونه که «بیمیل» مىگوید: «در اندیشه یونانى، تا آن جا که ما مىدانیم، این مفهوم، (techne) از آن گرفته شده است، تخنه، و اپیستمه با یکدیگر مرتبطند. هر دو نحوه دانستن و آگاه شدن هستند. ارتباط بین تخنه، و التیا بطور قراردادیى بوسیله «هایدگر» ایجاد و تعبیر نشده است; چرا که ما شاهد غیر قابل تاویل و ابهامى - در اخلاق نیکوماخوس ارسطو کتاب ششم، فصول سوم و چهارم،- داریم که در آن جا تخنه، و اپیستمه بطور آشکارى به عنوان نحوه انکشاف ملحوظ شدهاند. (41) «هایدگر» در «پرسش از تکنولوژى» به ارتباط معنایى این دو واژه اشاره نموده و چنین مىگوید:
«کلمه تخنه، از ابتدا تا زمان افلاطون با کلمه (اپیستمه، (episteme مرتبط بود، هر دو کلمه بر شناختبه معناى وسیع کلمه دلالت مىکنند و به معناى زیر و زبر چیزى را دانستن، به چیزى معرفت داشتن، هستند...» (42)
او سپس به این نکته اشاره مىکند که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس (کتاب ششم، فصل سوم و چهارم) میان «اپیستمه و تخنه،» تمایز قائل شد و مبناى این تمایز در نحوه انکشاف بر اساس آن چیزى بود که از آن پرده بر داشته شده و منکشف مىشود.
«تخنه، از امرى کشف حجاب مىکند که خود را فرا - نمىآورد و هنوز فرا روى ما قرار ندارد چیزى که گاهى چنین و گاهى چنان مىنماید و گاهى چنین و گاهى چنان مىشود. (43) او براى این نحوه خاص از کشف حجاب (و انکشاف) به ساختن خانه یا زورق یا جام نقرهاى مثال مىزند که در این موارد هیچ یک از اینها خودشان را به عرصه حضور نمىرسانند بلکه با دخالت علل اربعه (و با تامل و تفکرى که شرحش گذشت) فرا - آورده مىشوند و از آنها کشف حجاب مىگردد. بنابراین، امرى که در تخنه، تعیین کننده استبه هیچ وجه نه در ساخت و پرداخت و نه در کاربرد وسائل بلکه در همین انکشاف نهفته است.... (44) .
14) بنابر روایت «بیمیل» (45) ، «هایدگر» اعتراض محتملى را در مورد این تعریف از ماهیت تکنولوژى (به عنوان نحوهاى از انکشاف) مطرح نموده است که اگر این گونه تعریف تخنه، در مورد تکنولوژى دستافزارى قدیم و در سپهر تفکر یونانى قابل اطلاق باشد، ولى این تعریف به هیچ وجه در مورد تکنولوژى جدید مبتنى بر نیروى ماشین (در ارتباطش با علم جدید) صادق نیست. [گاهى براى تقریر این ایراد گفته مىشود که «تکنولوژى جدید با همه تکنولوژیهاى قدیم تفاوت دارد، چون بر فیزیک جدید چونان علمى دقیقه استوار است...] (46)
دو سؤال مطرح مىشود:
نخست این که: آیا این ارتباط درونى متقابل بین «التیا» و «تخنه،» بر تکنولوژى جدید نیز اطلاق مىشود؟ [به تعبیر دیگر آیا تکنولوژى جدید هم یک نوع انکشاف و رفع حجاب است؟ دوم این که: ماهیت ذاتى و درونى تکنولوژى جدید چیست؟ (47) پاسخ «هایدگر» به سؤال نخست مثبت است. حتى تکنولوژى جدید هم باید در سیاق و زمینه انکشاف و رفع حجاب فهمیده شود. («آن هم نوعى انکشاف است»).
«هایدگر» صریحا مىگوید: «تکنولوژى جدید چیست؟ آن هم نوعى انکشاف است، (اما) جنبه نو تکنولوژى جدید تنها پس از آن که توجه مان را به این خصلت اساسى آن معطوف کردیم خود را بر ما آشکار مىکند» (48)
به اعتقاد «بیمیل» براى پاسخ رسا به سؤال نخست (و تبیین رابطه بین التیاو تخنه، در مورد تکنولوژى جدید). باید نخستسؤال دوم را تجزیه و تحلیل کنیم. (49)
او این سؤال را سؤال اصلى و محورین مقاله «درباره تکنولوژى» مىشمارد. زیرا این سؤال به روش و شیوهاى مىپردازد که در آن (و بحسب آن) در تکنولوژى جدید انکشاف یا رفع حجاب رخ مىدهد. به عبارت دیگر اشیاء و هویات، چگونه خودشان را در طریق تکنولوژیکى پرداختن به آنها متجلى و آشکار مىکنند؟
پاسخى که در ابتدا بى عیب مىنماید این است که:
در رهیافت تکنولوژیکى هر چیزى صرفا، از جهتیا با توجه به قابلیت استفاده قابلیت و مصرفش عرضه مىشود. هر چیزى به یک منبع (ذخیره) مبدل مىشود». (50)
به گفته «دن آیدى»:
«جهان در شکل تکنولوژیک خود، مجموعه شروطى است که «هایدگر» به عنوان جهان همچون منبع لایزال تعریف مىکند این به معناى آن است که جهان، آن گونه که از نظر تکنولوژیک منکشف مىشود، به نحو معینى دریافت مىشود یعنى به عنوان منبع انرژى و نیرویى که قابل تصرف و ذخیره است» (51) .
«هایدگر» خود ماهیت تکنولوژى جدید و وجه افتراق آن را با تکنولوژى قدیم، چنین بیان مىکند: تکنولوژى جدید چیست؟ آن هم نوعى انکشاف است.....
(با این وجود) انکشافى که در تکنولوژى جدید حاکم است، خود را در فرا آوردن به معناى «پوئیسیس» متحقق نمىسازد. انکشاف حاکم در تکنولوژى جدید «نوعى تعرض (52) »است، تعرضى که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار مىدهد که تامین کننده انرژى باشد تا بتوان انرژى را از آن حیث که انرژى است، از دل طبیعت استخراج کرد. (53)
بنابراین مىتوان گفت که:
1 - هم تکنولوژى جدید و هم تکنولوژى قدیم در این جهت مشترک هستند که هردو نوعى انکشافند (زیرا هر فر آوردنى در بردارنده نوعى انکشاف و رفع استتار است).
2 - نحوه انکشاف در تکنولوژى جدید متفاوت است، انکشاف حاکم براین تکنولوژى «انکشاف تعرضآمیز است».
3 - این نحوه خاص انکشاف حاکم بر تکنولوژى جدید مستلزم داشتن نگاه تازه و خاصى به طبیعت استیعنى نگاه به طبیعتبه عنوان منبع تامین کننده انرژى.
4 - این نگاه خاص به طبیعت، مستلزم پیدایش رابطه خاص تازهاى بین انسان و طبیعتشده است رابطه تعرض و تصرف بى امان در طبیعت. (در افتادن با طبیعت)
در این نسبت تازهاى که انسان با طبیعت پیدا کرده است همه چیز مورد تعرض قرار مىگیرد.
«اکنون هوا مورد تعرض قرار مىگیرد تا نیتروژن خود را عرضه کند، زمین مورد تعرض قرار مىگیرد تا مواد معدنى خود را عرضه کند، مواد معدنى هم براى مثال، به عنوان منبع اورانیوم مورد تعرض واقع مىشوند و اورانیوم هم به عنوان منبع انرژى اتمى. در این نحوه نگاه، زمین به عنوان منبع ذخایر معدنى نگریسته مىشود که باید هر چه بیشتر و بیشتر بدان تعرض نمود (و در آن دخل و تصرف کرد) و از دل آن ذخایر را استخراج نمود نه به عنوان مادر که همواره باید به آن با دیده حرمت نگریست و حتى از نهادن خیش بر آن دورى گزید».
پس از دیدگاه «هایدگر» مىتوان گفت که در دوره ظهور تکنولوژى، مهمترین تحولى که رخ داده این است که نگاه ما به جهان عوض شده و درک تازهاى از آن به جاى درک پیشین نشسته است. از نظر او داشتن چنین درکى از جهان شرط امکان اشتغال ما به آن تکنولوژیهائى است که امروزه ابداع مىکنیم.
همان گونه که «بیمیل» مىگوید: در این رهیافت تکنولوژیکى هر چیزى صرفا در ارتباط با (یا با توجه به) در دسترس بودن و قابل مصرف و استفاده بودنش عرضه مىشود «هر چیزى به یک منبع تبدیل مىشود، .....(Bestand) منبع امرى باقى و لایزال است.»
این باقى و لایزال است تا آن جا که به نظم در آید یا بتواند به نظم در آید، (aufein bestelln gestellt) پس منبع به امر منظم (به نظم درآمده یا قابل تنظیم و امر قابل مصرف و استفاده) تحویل مىگردد. (54)
«بیمیل» معتقد است که این تبدیل شدن و دگرگونى موجودات به منبع لایزال، نگرشى تازهاى را پدید مىآورد نگرشى که در آن هویات، «اشیاء» (ابژهها) مىگردند (هویات به اشیاء دگرگون مىشوند) و به عنوان اشیاء ادراک مىشوند. و مادام که آنچه در پیش روى انسان قرار دارد ابژهاست، (این ابتدا در دوره مدرن رخ داد و با تعیین انسان به عنوان سوژه همراه بود. سوژهاى که آنچه در پیش روى او قرار دارد، ابژه است) استقلال خاصى هنوز براى انسان تضمین شده است. زیرا با سوژه شدن (انسان)، انسان خودش را، حداقل از نقطه نظر «داننده» به عنوان بنیاد زیرین واقعى لحاظ مىکند، در تکنولوژى جدید این رهیافتبطور افراطى اعمال شده است. (در این رهیافت جدید) نه شناسنده (عالم) بلکه کننده (عامل)، نه آنچه که به شناختن مربوط مىشود بلکه آنچه که به انجام دادن مربوط مىشود، اهمیت پیدا مىکند. (55)
به وضوح انجام دادن تنها از طریق دانستن و شناختن ممکن است ولى شناختن در این جا موکدا به حسب آنچه که بتوان با این شناختن انجام داد، مورد قضاوت قرار مىگیرد انجام دادن، قدرت و توانایى بر انجام به معیار شناختن تبدیل شد این «توانایى- بر» سپس بیشتر و بیشتر به معناى «مهارت - داشتن-بر» فهمیده شد و مهارت - داشتن - بر خودش را مستقیما در قدرت شخص بر کنترل و در اختیار داشتن چیزى نشان داد. این (دگرگونیها) در، (bestand) ،در دگرگونى اشیاء به منبع لایزال رخ داد. (56)
به گفته دن آیدى این نحوه نگرشى به جهان، واکنش انسانى خاصى را طلب مىکرد. از نظر پدیدارشناسى، براى هر مورد شرط شرط نوئتیک، (noetic) متناظرى نیز وجود دارد. بنابراین اگر جهان به عنوان منبعى ثابت و لایزال نگریسته شود، یعنى اگر نحوه اساسى درک جهان چنین باشد آنگاه واکنش انسانى متناظر با آن، در عصر تکنولوژیک شکل خاصى به خود مىگیرد فعالیتهاى افراد انسانى در واکنش به چنین جهانى عبارتست از منکشف کردن امکانات آن، امکاناتى که «هایدگر» آنها را چنین توصیف مىکند: «از بند آزاد کردن، تغییر شکل دادن ذخیره کردن ،توزیع کردن و تغییر مدار».
15) «هایدگر» انکشاف حاکم بر تکنولوژى جدید را داراى خصلت «در افتادن» (57) یا «تعرض» (58) مىداند. او مىگوید:
«تعرض به این صورت به وقوع مىپیوندد که انرژى نهفته در طبیعت، اکتشاف و حبس مىشود و حاصل این روند تغییر شکل مىیابد و این امر تغییر شکل یافته انبار مىشود و آنچه انبار شده است از نو توزیع مىشود و آنچه توزیع شده است از مدارى به مدار دیگر جریان مىیابد....». (59)
«هایدگر» همه این امور را یعنى اکتشاف و حبس کردن، تغییر شکل دادن و انبار کردن و توزیع کردن و تغییر مدار دادن را همگى «انحاء انکشاف» مىشمارد.
نتیجه این نحوه انکشاف چیست؟ حاصل از این در افتادن تعرضآمیز این است که همه چیز در حال آماده باش تا بلافاصله مهیا شود و در هر زمان که لازم باشد از نو سفارش داده شود.
«همه چیز به منبع ذخیره یا ذخیره ثابتیا منبع لایزال ذخیره تبدیل مىشود». (60)
آنچه که به معناى منبع لایزال به حال آماده باش به انتظار مىایستد دیگر به مفهوم شىء در برابر ما نایستاده است. («هایدگر» به هواپیمایى که روى باند فرودگاه ایستاده، مثال مىزند که صرفا به عنوان منبع ذخیره روى باند ایستاده است...).
چه کسى این در افتادن تعرضآمیز را اجرا مىکند؟ بدون شک، بشر.
او تا چه حد از عهده چنین انکشافى بر مىآید؟
«عدم استتارى که امر واقع در هر لحظه معین خود را در آن آشکار مىکند یا پس مىکشد ،تحت اختیار بشر نیست. این حقیقت که امر واقع از زمان افلاطون تاکنون خود را در پرتو مثل نمایان کرده، ساخته و پرداخته افلاطون نبوده است. این متفکر فقط به امرى پاسخ مىداد که او را مخاطب قرار داده بود.
«هایدگر» در پاسخ به سؤال بالا صریحا مىگوید:
«بشر از آن جا که تکنولوژى را به پیش مىراند، در این انضباط به عنوان نحوى انکشاف شرکت مىجوید. اما آن عدم استتارى که این انضباط در قالب آن شکوفا مىشود هیچ گاه ساخته دستبشر نیست...». (61)
«هایدگر» سپس این سؤال را مطرح مىکند که اگر این انکشاف صرفا ساخته بشر نیست، کجا و چگونه به وقوع مىپیوندد؟
او در پاسخ به این سؤال مىگوید: «هر جا بشر چشم و گوش خود را باز کند، دل خود را بگشاید و خود را به دست اندیشیدن و تلاش کردن، ساختن و کارکردن...بسپارد خود را در همه جا در قلمرو امر نامستور خواهد یافت و هر زمان که امر نامستور بشر را به انحاء انکشاف خاص او فرا خواند، عدم استتار آن از قبل رخ داده است.» (62)
16) به گفته «بیمیل»:
طریقه پرداختن تکنولوژیکى به هویات، فعالیتى قراردادى که بوسیله انسان انتخاب شده باشد، نیستبلکه انسان به این طریق از پرداختن به امور بوسیله آن نحوه خاص نامستورى خودش، که «هایدگر» آن را «چارچوب» (گشتل) مىنامد، به معارضه فراخوانده شده و در آن جاى مىگیرد. (63)
«هایدگر» خود مىگوید:
«باید آن معارضهاى که آدمى را فرا مىخواند تا به امر واقع همچون منبع ذخایر انضباط بخشد، به گونهاى درک کنیم که خود را آشکار مىکند...اکنون آن نداى متعرضى که آدمیان را گرد هم مىآورد تا امر از خود کشف حجاب کننده را همچون منبع ثابت، انضباط بخشد Ge-stell ] »یا «گشتل»(یا اسکلتبندى، چارچوب بندى، شبکه بندى.....) مىخوانیم. (64)
ما این واژه را (گشتل) چگونه بفهمیم؟
«هایدگر» مدعى است که در جاهایى متفکران مىخواهند درباره والاترین امور سخن بگویند، معناى مرسوم و عادى کلمات را کنار نهاده و بر آنها معانى غریب و نامانوسى؟ را حمل مىنمایند مثلا افلاطون را نام مىبرد که از واژه «ایدوس»، (eidos) معنایى خلاف ظاهر آن، و به معناى آنچه در هر چیز و همه چیز حضورى مستمر دارد، را اراده نموده است در حالى که معناى مرسوم و رایج «ایدوس» عبارت از شکل ظاهرى شىء رؤیتپذیر در چشم سر بوده است.
«هایدگر» نیز از لفظ «گشتل» معناى عادى و مانوس آن را، که به معناى «نوعى وسیله» است، اراده ننموده و آن را به معنایى غریب و نامانوس بکار برده است:
به گفته «بیمیل»: گشتل، چار چوب، نام براى ماهیتیک شىء نیستبلکه نام نحوه خاصى از نامستوریت (انکشاف) است. کدام نحوه؟ آن نحوهاى که در آن انسان به معارضه فرا خوانده مىشود تا از واقعیتبه عنوان منبع، کشف حجاب نماید. گشتل به معناى نحوه انکشافى است که سیطرهاش بر عمق ذات تکنولوژى مدرن حاکم است و خودش امرى تکنولوژیکى نیست. (65)
بنابراین مىتوانیم بگوئیم که از نظر «هایدگر» گشتل، نامى براى بیان ماهیت تکنولوژى جدید است. شاید بتوان گفت که گشتل، روح حاکم و مسیطر بر تکنولوژى جدید است که انسان را وا مىدارد تا به واقعیتها به گونه خاصى نگاه کند و آنها را نه صرفا اشیاء بلکه منبع ذخیره لحاظ نماید.
ابتدا به ریشهشناسى این واژه مىپردازد او مدعى است که این لفظ از ریشه، ( stellen) به معناى «در افتادن» گرفته شده است [ و شاید بتوان گفت که انتخاب واژه «گشتل»براى ماهیت تکنولوژى جدید که بر آن نوعى انکشاف تعرضى حاکم است که در آن انسان با طبیعت «در مىافتد» به همین جهت مىباشد.] ولى «هایدگر» متذکر مىشود که علاوه بر معناى «در افتادن» که در این واژه هستباید به جهات معنایى دیگر این واژه توجه نمود که این واژه فقط به معناى تعرض نیستبلکه در عین حال باید معناى دیگر، (stellen) را هم حفظ نمود یعنى معنایى که ریشه ) her- stellen تولید کردن) و ) dar - stellen نمایاندن) را تشکیل مىدهد. (66)
پس در ریشه واژه «گشتل» سه معناى با یکدیگر مرتبط، لحاظ شده است: 1 - در افتادن 2 - تولید کردن 3 - نمایاندن. در بر پا کردن مجسمهاى در صحن یک معبد، هر سه معناى فوق بروز و ظهور دارند. هم تولید و هم انضباط تعرضآمیز با یکدیگر ارتباط داشته و هر دو نحوى از انکشاف، نحوى از آلتیا هستند.
ولى مقصود از «گشتل»چیست و چه رابطهاى بین «گشتل»و تکنولوژى مدرن وجود دارد؟
به نظر مىرسد که «هایدگر» در مفهوم «گشتل»به نکات ذیل توجه داشته است:
1 - «گشتل»را نباید به معناى عادى و متعارف کلمه (نوعى وسیله) معنا کرد.
2 - «گشتل»به هیچ وجه امرى تکنولوژیکى یا ماشینى نیست.
3 - «گشتل»نامى براى ماهیت تکنولوژى است (که ماهیت تعرضآمیز دارد).
4 - «گشتل»عبارتست از نحوى انکشاف که بر ماهیت تکنولوژى جدید استیلا دارد.
5 - «گشتل»آن امر گرد آورنده تعرضآمیزى است که انسان را مخاطب قرار مىدهد و به معارضه مىخواند تا امر واقع را به نحوى منضبط به منزله منبع لایزال منکشف کند.
6 - گشتل.... آدمى را به سوى نحوى از انکشاف حوالت مىدهد. «گشتل»حوالت تقدیر است [ ماهیت تکنولوژى جدید، آدمیان را راهى انکشاف مىکند تا از این طریق، امر واقع در همه جا به گونهاى کم و بیش روشن، به منبع ثابت تبدیل شود. راهى کردن به زبان (عامیانه) ما یعنى به سوى فرستادن یا به امرى حوالت دادن ].
همان گونه که «بیمیل» خاطر نشان مىکند: این امر که دستگاه (ماشین آلات) به گونههاى مختلف و متنوع با عملکردها وسازماندهى تکنولوژى گره خوردهاند، نباید ما را بدین سوى سوق دهد که به «گشتل»به عنوان امرى حاکى از آنچه که داراى چنین ویژگى شىء وارى است، نظر کنیم. «هایدگر»، در عوض، مىخواهد ما را به نظر در نامستورى مخصوص به تکنولوژى برگرداند.
17) تصور متعارف از تکنولوژى (دیدگاه ابزار انگارانه یا انسان مدار) این است که تکنولوژى جدید فرزند و محصول علم جدید است. حتى برخى یکى از اساسىترین وجوه تفاوت تکنولوژى قدیم و جدید را، تکیه تکنولوژى جدید بر علمى دقیق چون فیزیک جدید مىشمارند.
ولى «هایدگر» این دیدگاه را معکوس مىکند. او ادعا مىکند که علم جدید ماهیتا فرزند تکنولوژى است. او قبول دارد که تکنولوژى جدید از نظر زمانى نسبتبه علم جدید متاخر است: «از نظر زمان تاریخ نگارانه [یا از نظر تقویمى ]، آغاز علوم طبیعى در قرن هفدهم است در حالى که تکنولوژى استوار بر نیروى ماشینى، نخست در نیمه دوم قرن هیجدهم پا مىگیرد اما تکنولوژى جدید که از نظر تقویمى مؤخر است، به خاطر ماهیتى که از درون بر آن استیلا دارد، از نظر تاریخى مقدم است». (67)
در وجود و زمان تمایزى آشکار میان دو معناى از تاریخ مطرح شده است: تاریخ به عنوان تقدیر و حوالت تاریخى و تاریخ به معناى تقویمى و واقعه نگارى آن.
«هایدگر» در بیان این نسبت میان علم و تکنولوژى مىگوید:
اکنون به گونه روشنترى معلوم شده است که عکس آن هم صادق است. فیزیک جدید، به عنوان علمى آزمایشى، به دستگاههاى تکنیکى و به پیشرفت در ساخت این دستگاهها متکى است.».
این بدین معناست که علم جدید به وجه تکنولوژیک تجسم و عینیتیافته است. استدلال اصلى «هایدگر» در اثبات این مطلب چیست؟
او از شرط امکان پیدایش علم جدید آغاز مىکند. او مدعى است که پیش شرط پیدایش چنین علمى، داشتن نحوه نگاه خاصى به طبیعت است. که او این نگاه را همان نگاه تکنولوژیک به طبیعت مىداند یعنى نگرشى به طبیعتبه عنوان منبع لایزال».
«علم جدید با نحوه تفکر خود، طبیعت را به عنوان شبکهاى از نیروهاى محاسبهپذیر دنبال و تسخیر مىکند. آزمایشى بودن فیزیک جدید به این دلیل نیست که براى پرسش از طبیعت از دستگاه (وسائل آزمایشگاهى)، استفاده مىکند; درستبرعکس، چون فیزیک حتى در همان سطح نظریه محض، طبیعت را به گونهاى مرتب و بر پا مىکند که خود را همچون شبکهاى از نیروهاى از پیش محاسبهپذیر عرضه کند، آزمایشهاى خود را دقیقا به منظور طرح این پرسش تنظیم مىکند.... (68)
«بیمیل» مىگوید: «هایدگر در مجموعه درس - گفتارهایش در باشگاه برمان، (Einblick indos waist) (69) خاطر نشان کرده است که چگونه علم جدید ذاتا (در ذات خودش) تکنولوژیکى است. این به این معناست که آنچه در علم جدید مىگذرد با حقیقت وجود به معناى گشتل متناظر استبه این معنا که این حقیقت در علم جدید متبلور شده است.
در این جا ما نمىتوانیم این سؤال را بیشتر تعقیب کنیم که چگونه در علم جدید، حتى پیش از توسعه تکنولوژى تمایل به چالش و معارضه با طبیعتبه معناى (کانون) متجلى کننده ارتباطات درونى نیروهایى که پیشاپیش مىتوانند محاسبه شوند، وجود داشته است. (70)
«نظریه فیزیکى جدید، طبیعت را نه صرفا براى تکنولوژى بلکه براى ماهیت تکنولوژى جدید نیز هموار مىکند زیرا این گرد آمدن که آدمى را فرا مىخواند تا از طریق نظم بخشیدن (جهان) را مکشوف کند از پیش در خود فیزیک استیلا دارد اما این گرد آمدن هنوز به صورت آشکار در آن ظهور نمىکند. فیزیک جدید مبشر «گشتل»است». (71)
«هایدگر» معتقد است که تکنولوژى به عنوان «گشتل»شرط امکان علم جدید است. او مىگوید: تکنولوژى منشا علم است، تکنولوژى به عنوان «گشتل»(یا قفسه بندى) منشا دید علمى از جهان به عنوان منبع ذخایر است.
18) به تعبیر «بیمیل»: در گشتل، (GE-stell) نحوه خاصى از انکشاف رخ مىدهد. این نحوه خاص انکشاف چگونه رخ مىدهد؟
آیا این انکشاف در جایى وراى همه اعمال انسان تحقق مىیابد؟ نه، ولى این انکشاف نه منحصرا در بشر رخ مىدهد و نه بطور حتم به میانجى او انجام مىپذیرد. (72)
پس انسان در این (انکشاف) گرفتار مىشود ولى او با این وصف، مهارکننده (کنترل کننده) انکشاف نیست، یا ممکن است این معنا را این گونه بگوئیم که انسان مهار کننده گشودهاى که در آن تمام افعال و رهیافتهاى ما متبلور شدهاند، نمىباشد.
این پاسخ بیشتر ویژگى سلبى دارد تا ویژگى ایجابى ولى این (سلبى بودن پاسخ) امر اتفاقیى نیست، یک سخنپردازى بلاغى براى بالابردن جاذبه خواننده نیز نمىباشد، برعکس، این پاسخ اظهار و بیان این امر است که در این جا ما قلمرو عینى را با پرسشها و پاسخهاى روشن و خالى از ایهام را پشتسر گذاشتهایم، ولى این هرگز بدین معنا نیست که ما اکنون به قلمروى وارد شدهایم که همه چیز در آن تیره و تار استبلکه ما در این جا به نوعى دگرگونى و تحول در شیوه اندیشیدن نیاز داریم که دستیابى به آن آسان نمىباشد. به همین دلیل است که «هایدگر» بار دیگر آنچه را که باید در مورد «گشتل»اندیشید، به ما یادآورى مىکند:
«گشتل»آن گرد هم آوردنى است که به در افتادن تعلق دارد، در افتادنى که آدمى را به معارضه مىخواند و به او اختیار مىدهد تا امر واقع را از طریق انضباط به منزله ذخیره ازلى منکشف کند، آدمى به عنوان کسى که به این گونه به معارضه خوانده شده است در قلمرو ما هوى «گشتل»قرار مىگیرد. (73)
در «گشتل»ما نحوه خاصى از انکشاف را تجربه مىکنیم. ما در این نحوه خاص از انکشاف، به مثابه نوعى از تقدیر (و سرنوشت تاریخى خویش) قرار مىگیریم. بر طبق دیدگاه «هایدگر» تفکر و اندیشیدن درباره این سرنوشت، بطور موکدى، یکى از وظایف بنیادى انسان است او مىگوید:
ماهیت تکنولوژى جدید، آدمیان را راهى انکشافى مىکند تا از این طریق، امر واقع در همه جا به گونهاى کم و بیش روشن، به منبع ثابت تبدیل شود. راهى کردن به زبان (عامیانه) ما یعنى به سویى فرستادن یا به امرى حوالت دادن ما آن حوالت گردهم آورندهاى را که آدمیان را راهى انکشاف مىکند «تقدیر» مىخوانیم». (74)
در این عبارت بخوبى معلوم مىگردد که ما آدمیان به این کشانده شدهایم و مارا راهى به سوى این نحوه از انکشاف کردهاند.
«تقدیر» در زبان «هایدگر»، به عنوان یک تعین جبرى توصیف نمىشود، تقدیر بیشتر یک تلوس یا جهت است، که در بهترین حالت چارچوبى را بر پا مىکند و مجموعهاى از شرایط را به عنوان تمایلى معین فراهم مىآورد.
اما این تقدیر هرگز جبر سرنوشت نیست چون آدمى هنگامى براستى آزاد مىشود که به قلمرو تقدیر تعلق داشته باشد و در نتیجه کسى شود که گوش فرا مىدهد (و مىشنود) و نه کسى که به سادگى تسلیم مىشود. (75)
«هایدگر» در چار چوب برنامه خودش تاکید دارد که نسبتبا تکنولوژى را بدرستى تبیین نماید. او در پى آن است که این نکته را روشن نماید که نسبتبا تکنولوژى خود امرى تکنولوژیک نیستبلکه نسبتى وجودى است، (76) و در نتیجه حدود آن توسط کلیه خصوصیاتى تعیین مىشود که خصلت امر وجودى را مشخص مىکنند و تعیین خصلت واکنش آدمى به تکنولوژى...عبارتست از این که:
الف - تکنولوژى امرى خنثى نیست «و اما از همه بدتر این خواهد بود که تکنولوژى را به عنوان امرى خنثى تلقى کنیم.....»
ب - تکنولوژى امرى مبهم است «ماهیت تکنولوژى به مفهوم والایى مبهم است.»
ج - امرى اسرارآمیز است «تکنولوژى امرى اهریمنى نیست ولى ماهیت آن اسرارآمیز است.»
از دیدگاه «هایدگر» آدمى ممکن استیکىاز سه نسبت ذیل را با تکنولوژى برقرار نماید:
1 - اطاعت کورکورانه
2 - عصیان کورکورانه
3 - نسبت آزاد(اصیل)
«ولى وقتى ماهیت تکنولوژى را در نظر مىگیریم آنگاه «گشتل»را همچون تقدیر انکشاف تجربه مىکنیم. به این ترتیب ما همواره مقیم فضاى باز تقدیر هستیم، تقدیرى که ما را به هیچ وجه به جبر خرف کننده جلو رفتن با تکنولوژى مقید نمىکند، یا وادارمان نمىسازد تا سراسیمه علیه آن قیام کنیم و تکنولوژى را به عنوان امرى شیطانى لعن کنیم که این هم باز همان است. درستبه عکس به محض آن که خود را به صراحت در معرض ماهیت تکنولوژى قرار دهیم، ناگهان خود را درگیر دعوتى رهایى بخش مىیابیم. (77)
مقیم این فضاى باز بودن و در برابر چنین دامنهاى از امکانات قرارداشتن، مستلزم امکان خطر است. انسان در عهد تکنولوژى در معرض خطر است ولى خطر چیست؟ قبلا از خطر گرفتن جزء به جاى کل (امر صحیح به جاى امر حقیقى) سخن گفتیم; ولى «هایدگر» اکنون از خطر دیگرى سخن مىگوید: خطر سوء تعبیر امر نامستور.
«هایدگر» خود مىگوید:
«نحوه استیلاى تقدیر انکشاف هر گونه که باشد، عدم استتارى که در آن ،هر آنچه هست، و خود را در لحظه معین نشان مىدهد، این خطر را در بردارد که آدمى در مورد امر غیر مستور مرتکب خطا شود و آن را سوء تعبیر کند. (78)
او در «پرسش از تکنولوژى»، این سوء تعبیر در مورد امر نامستور را با اشتباه گرفتن امر صحیح به جاى امر حقیقى (اشتباه گرفتن جزء به جاى کل بنیادبخش) بیان نموده است . تکنولوژى، به عنوان نحوى از انکشاف ،ممکن استسبب استتار شده و به جاى کلیت انکشاف گرفته شود. منبع ذخیره دیدن همه چیز، این خطر را در پى دارد که انسان هم این گونه دیده شده و به عنوان منبع ذخیره تلقى شود.
بزرگترین خطر آن است که تقدیر به نحو «گشتل» حاکم باشد، این خطر خود را از دو نظر بر ما آشکار مىکند. به مجردى که آنچه غیر مستور است دیگر حتى به عنوان شىء هم براى انسان مطرح نباشد، آدمى در لبه پرتگاهى قرار مىگیرد یعنى در آستانه جایى که خود او هم دیگر فقط به عنوان منبع ذخیره تلقى شود. (79)
این خطر را مىتوان نوعى «تقلیل گرایى» در نظر به حقیقتشمرد. «هایدگر» در پایان مقاله تکنولوژى در پى نوعى چاره جویى براى حل این مشکل تقلیل گرایى (ارجاع و تحویل همه چیز به منبع ذخیره) است.
به گفته «دن آیدى»: واکنش «هایدگر» از دو گام اصلى تشکیل یافته است:
گام نخست ادامه (پدیدارشناسى او است) و در حکم درمانى است که مىتوان آن را، درمان پدیدار شناختى نام نهاد. این درمان عبارت است از: مخاطب قرار دادن تکنولوژى از طریق پرسش انتقادى...و سپس تلاش براى محدود کردن ادعاى گستاخانه او در مورد کلیت داشتن....
بعد دیگر واکنش «هایدگر» تلاشى است...در جهت گسترش و غنا بخشیدن به انکشاف تکنولوژیک...این گام در سراسر تاکید «هایدگر»ى بر تفکر اصیل شاعر مشهود است. «هنر چه بود؟ لااقل در آن مدت کوتاه ولى با شکوه؟ چرا هنر نام ساده و بى پیرایه تخنه، را حمل مىکرد؟ زیرا هنر انکشافى بشمار مىآمد که فرا مىآورد و حضور مىبخشد و به همین دلیل به ساحت پوئیسیس تعلق داشت و بالاخره چون که هنر آن انکشافى بود که بر همه هنرهاى زیبا از درون استیلا داشت، بر شعر و بر هر چیز شعرى که مىتوانستبدرستى پوئیسیس نامیده شود...آدمى بر این زمین شاعرانه مىزید.» (80)
پىنوشتها:
1) دانشجوى دکتراى فلسفه، عضو هیات علمى گروه فلسفه دانشگاه قم.
2)
3) همان ص 131.
4) مارتین هایدگر، پرسش از تکنولوژى، ترجمه شاپور اعتماد، در کتاب «فلسفه تکنولوژى» صص4-44 (نشرمرکز).
5) دن آیدى، هنر و تکنولوژى (فلسفه پدیدارشناختى هایدگر در باب تکنولوژى)، ترجمه شاپور اعتماد، در کتاب (فلسفه تکنولوژى) از صص 44 - 94.
6)
7) ماخذ «1» ص 134.
8) ماخذ «3» ص 5.
9) ماخذ «4» ص 46.
10) ماخذ «3» ص 5.
11) ماخذ «1» ص 134.
12) همان ص 134.
13) ماخذ «3» ص 7.
14) ماخذ«4» ص 47.
15) همان ص 48.
16) ماخذ «3» ص 7.
17) ماخذ «1» ص 134.
18) ماخذ «3» ص 7.
19) همان ص 7.
20) همان ص 7 و 8.
21) ماخذ «1» ص 134.
22) ماخذ «1» ص 134.
23) ماخذ «3ص 10.
24) ماخذ «1» ص 135.
25) ماخذ «3» ص 10.
26) همان ص 10.
27) همان ص 10.
28) ماخذ «1» ص 135.
29)
30) به نقل از ماخذ «3» ص 11.
31) ماخذ «1» ص 135.
32) ماخذ «3» ص 12.
33) همان ص 12.
34) ص 135.
35) ماخذ «4» ص 48.
36) ماخذ «3» ص 12.
37) ماخذ «1» ص 135.
38) ماخذ «3» ص 15.
39) ماخذ «4» ص 51.
40) ماخذ «3» ص 13.
41) ماخذ «1» ص 136.
42) ماخذ «3» ص 13 و 14.
43) ماخذ1» ص 136.
44) همان ص 136.
45) همان ص 137
46) ماخذ 3 ص 15
47) ماخذ «1» ص 137
48) ماخذ «3» ص 15.
49) ماخذ «1» ص 137.
50) همان ص 137.
51) ماخذ «4» ص 55.
52) a challenging.(Herausfordern
53) ماخذ «3» ص 15.
54) ماخذ «1» 137.
55) ماخذ «1» ص138.
56) همان ص138.
57) setting-upon
58) challenging-forth
59) ماخذ «3» ص 18.
60) ماخذ «3» ص 18.
61) همان ص 20.
62) همان ص 21.
63) ماخذ «1» ص 140.
64) ماخذ «3» ص 22.
65) ماخذ «1» ص140.
66) همان ص 141.
67) ماخذ «4» ص 58.
68) ماخذ «4» ص 60.
69) نظرى در آن چیزى که هست.
70) ماخذ «1» صص 141و142.
71) همان ص 142.
72) همان ص 143.
73) همان ص 143.
74) ماخذ «3» ص 28.
75) ماخذ «4» ص 63.
76) همان ص 64.
77) همان ص 64.
78) همان ص 65.
79) همان ص 66.
80) همان ص 68.