اصالت وجود از دیدگاه حکیمان پیش از ملاصدرا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
تردیدی نیست که مسئله اصالت وجود بصورتی که در آثار ملاصدرا مطرح و بر آن اقامه دلیل گردیده و شکوک وارد بر آن دفع شده است، در هیچ کتاب فلسفی (وعرفانی) پیش از وی نشده است و از این نظر ملاصدرا منحصر بفرد و مبتکر است، اما سخن در اینست که آیا در مطاوی کلمات فیلسوفان (و عارفان) پیش از وی، عباراتی در رد یا تأیید قول به اصالت وجود دیده میشود؟ و اگر پاسخ این پرسش آری است، آن عبارات کدامند؟ و آیا بر اساس آنها میتوان گفت که کدامیک از ایشان قائل به اصالت وجود بودهاند وکدامیک قائل به اصالت ماهیت؟متن
پیشفرضها
این پرسش پس از آن مطرح میشود که بپذیریم هیچیک از ایشان قائل به اصالت هر دو نشدهاند، چنانکه هیچکس نگتفه است که نه این اصیل است و نه آن، چرا که قول به شق اخیر، مستلزم انکار واقعیت اشیاء در خارج و یا دست کم انکار مطلق شناخت ما از خارج است زیرا ما ازموجودات خارجی جز دو مفهوم وجود و ماهیت خاصشان را نمیفهمیم و قول به شق نخست، مستلزم محاذیر و اشکالاتی است که مهمترین آنها این است که لازم میآید هر شیء، دو شیء متباین باشد و هر یک از آن دو شیء متباین نیز خود دو شیء متباین باشند و در نتیجه هر شیء، بینهایت شیء شود.1
البته این شق قائل دارد. یکی از قائلین به آن شیخهادی بن محمد امین تهرانی (در گذشته 1321ق) است که رسالهیی بنام اتحاد الوجود والماهیة نوشته و در آن اصالت هر یک از وجود و ماهیت را بدون دیگری باطل دانسته است2. براساس این پیشفرض اگر در کلمات حکیمی هم عبارات دال بر اصالت وجود و هم عبارات دال براصالت ماهیت دیده شود نباید بر این حمل گردد که وی قائل به اصالت هر دو در همه موجودات بوده است.
پیشفرض دیگر این پرسش این است که: «اگر ادله اصالت وجود تمام باشد وگفته شود که از برای مفهوم عام بدیهی وجود، فرد بالذات موجود است، باید وجود در ممکن و واجب هر دو اصیل باشد؛ و اگر برهان اصالت ماهیت تمام باشد، باید این معنی در جمیع موجودات حفظ شود، ودلیل هر طایفه از قائلین به اصالت وجود یا اصالت ماهیت قول به تفصیل را نفی مینماید و ادله عقلیه تخصیص بر نمیدارد»3بر اساس این پیشفرض اگر در کلمات حکیمی عبارات دال بر اصالت وجود و ماهیت دیده شود نباید وی را قائل به اصالت وجود در بعضی واصالت ماهیت در بعضی دیگر دانست .
پیشفرض دیگر پرسش مذکور این است که نزاع میان قائلان به اصالت وجود وقائلان به اصالت ماهیت نزاع لفظی نیست و گرنه میتوان همگان را قائل به اصالت وجود تلقی کرد و در اینصورت بحث از اینکه کدامیک از * برخی، فارابی ،ابنسینا و دیگر مشائیان مسلمان را قائل به اصالت ماهیت و برخی دیگر، ایشان را قائل به اصالت وجود دانستهاند وهر گروه عباراتی از ایشان را مستند قول خود قرار دادهاند. گروهی دیگر از متفکران بدلیل وجود هر دو دسته عبارت در آثار ایشان، از نسبت دادن یکی از این دو قول با ضرس قاطع به ایشان خودداری میکنند.
حکیمان قائل به اصالت وجود یا ماهیت بودهاند، نباید ادامه یابد. چنانکه ملاصدرا قول شیخ اشراق به اعتباریت وجود را چنین توجیه میکند:
انّ مراده اعتباریة الوجود العام البدیهی التصور لا الوجودات الخاصة التی بعینها من مراتب الأنوار والأضواء4.
آقای سید جلالالدین آشتیانی، بنقل از یکی از محشّین مشاعر بنام آقامیرزا احمد اردکانی شیرازی نقل میکند که وی نزاع بین قائلان به اصالت وجود واصالت ماهیت را لفظی دانسته و گفته است:
چون قول به اعتباریت وجود و اصالت و مجعولیت ماهیت قول سخیف و رأی باطل است، بجاست بین این دو قول جمع کنیم و بگوییم: مراد کسانی که گفتهاند وجود مجعول نمیباشد و امری اعتباری است همان نفس مفهوم انتزاعی وجود را قصد کردهاند...5
آقای آشتیانی، این توجیه و اصلاح بین این دو طایفه را صلحی بدون رضایت طرفین دانسته است. پس از این بحثهای مقدماتی بسراغ حکیمان پیش از صدرالمتألهین میرویم تا به پرسشهای مطرح شده پاسخ دهیم:
الف ـ میرداماد
مرحوم مطهری بر آن است که:
این مسئله اول بار در زمان میرداماد و ملاصدرا به این صورت مطرح شده که آیا اصالت با ماهیت است یا با وجود، منتها میرداماد با اینکه مشائی بوده، طرفدار اصالت ماهیت شده و ملاصدرا که شاگرد او بود ابتدا نظریه استاد را پذیرفته ولی بعد بشدت با آن مخالفت کرده است و طرفدار اصالت وجود شده است.6
منشأ نسبت قول به اصالت ماهیت به مرحوم سیدداماد، عباراتی است که وی در قبسات آورده و ظهور در اصالت ماهیت دارد. بعنوان مثال وی در آغاز قبس دوم مینویسد:
وجود شیء در هر ظرف و وعائی که باشد عبارت است از واقع شدن خود آن شیء در آن ظرف. نه اینکه امری دیگر به آن ضمیمه شود و گرنه هل بسیط به هل مرکب باز میگردد و ثبوت هر چیز فی نفسه عبارت خواهد بود از ثبوت چیزی برای چیزی. و کسی که میپندارد وجود ماهیت وصفی از اوصاف خارجی ماهیت است یا امری از امور ذهنی (غیر از مفهوم مصدری موجود بودن) است سزاوار نیست تا با او سخن گفته شود و چنین کسی از یاران حقیقت نیست چنانکه شریکان گذشته ما در صناعت (حکمت) (فارابی و ابنسینا) میگفتند. و اگر امر چنان بود که آن شخص میپندارد، خود وجود نیز ماهیتی از ماهیات میبود و در اینصورت وجود آن زائد بر ماهیتش بود چنانکه در مورد بقیه ماهیتهای ممکن الوجود چنین است و وجود آن مانند وجود سایر اشیاء عبارت از ثبوت مصدری آن میبود.7
وی مرتبه تقرر و فعلیت ماهیات را مطلب هل بسیط حقیقی و مرتبه موجودیت مصدری را که از ماهیات انتزاع میشود و مرتبه وجود نامیده میشود مطلب هل بسیط مشهوری میداند و درباره تقدم و تأخر این دو مرتبه مینویسد:
مرتبه تقرر و فعلیت متقدم بر مرتبه وجود به مفهوم مصدری آن است که جز به تکثیر موضوعات متکثر نمیشود.8
با همه این تصریحات به اصالت ماهیت، وی جملهای دارد که برخی از آن، اصالت وجود را فهمیدهاند. آن جمله *اگر چه شیخ و خواجه و دیگران از اتباع مشاء معتقد به اصالت وجود بودهاند ولی تبعاتی از قول به تباین در وجودات، در کلمات آنها موجود است که بحسب نتیجه فرقی با قول به اصالت ماهیت ندارد.
در اوایل همان قبس دوم آمده است:
الوجود فی الأعیان هو التحقق المتأصل فی متن الواقع خارج الأذهان.9
آقای مصباح یزدی براساس این جمله مینویسد:
وقد صرح السید الداماد بأصالة الوجود.10
ب) شیخ اشراق و اتباع او
شیخ اشراق در بسیاری از آثار خود، اعتباری بودن وجود را مطرح کرده و آن را همانند وحدت، شیئیت، امکان و نظایر آنها از جمله اعتبارات عقلی بشمار آورده است. وی شبهات و اشکالات متعددی برقول به حقیقت عینی بودن وجود وارد کرده است که ملاصدرا حل آن اشکالها را از افتخارات و ویژگیهای خود میداند. بعنوان مثال وی در رساله شواهد الربوبیة مینویسد:
حل همه اشکالها و نقضهایی که شیخ در کتابهایش آورده است (برای آنکه ثابت کند) وجود، در خارج واقع نیست بلکه امری اعتباری ذهنی است مانند امکان و شیئیت و نظایر آندو، و این اشکالات وشبههها چنان قوی است که هیچکس نتوانسته است آنها را حل کند و ما از همه آنها رهایی یافتیم و بفضل خدا و حسن توفیق او وجه حل آنها را در اسفار اربعهمان آوردهایم.11
البته این ادعای ملاصدرا با مخالفت بعضی از متفکران پس از وی روبرو شده است و کتابهایی را پیش از وی نشان دادهاند که در آنها به پاسخ به ادله شیخ اشراق، پرداخته شده است. از جمله آقای حسن زاده آملی مینویسد:
بدان که ابوحامد معروف به تُرکه در کتاب اعتماد متعرض ادله شیخ اشراق و اثبات اعتباری بودن وجود شده است و به آنها پاسخ داده است و آنها را رد کرده است چنانکه در تمهید القواعد ابن ترکه نیز آمده است. بلکه بتحقیق، کتاب قواعدالتوحید نوشته ابوحامد و شرح آن تمهید القواعد به رد این وهم و در ادله شیخ اشراق در اعتباری بودن وجود اختصاص دارد.12
با این اوصاف آیا میتوان با ضرس قاطع، شهابالدین سهروردی و اتباع او را قائل به اصالت ماهیت دانست؟ پاسخ این پرسش منفی است؛ زیرا در آثار وی، مطلبی مشاهده میشود که جز با قول به اصالت وجود قابل تبیین نیست. وی در اواخر کتاب تلویحات، نفس ناطقه و مفارقات فوق آن را انیّات صرفه و وجودات محضه میداند.13 ملاصدرا قول به اعتباری بودن وجود و سخن مذکور رامتناقض معرفی میکند و مینویسد:
و همچنین آنچه نظر شیخالهی در آخر تلویحات بدان منجر شده است که نفس و مفارقات فوق آن انیات صرفه و وجودات محضهاند و من نمیدانم که چگونه این سخن از او پذیرفته شود و حال آنکه او امر واقعی عینی بودن وجود رانفی میکند و آیا این جز تناقض در گفتار است؟14
چنانکه پیشتر نقل کردیم ملاصدرا در موضع دیگر اسفار به رفع این تناقض اقدام میکند. محقق لاهیجی نیز با توجیهی دیگر در رفع این تناقض کوشیده است. وی مینویسد:
مراد از مجعول بودن ماهیت، نفی این توهم است که ماهیات در عدم بدون جعل و وجود، ثابتند، و سپس وجود یا اتصاف ماهیت به وجود از جاعل صادر میشود. پس هنگامیکه این توهم رفع شود از قائل شدن به جعل وجود یااتصاف، مضایقه نمیکنیم، بعد از آنکه معلوم شد که پیش از جعل، ماهیتی نیست و مذهب استاد حکیم ما، محقق الهی قدس سره(ملاصدرا) در قول به جعل وجود به همین مطلب بازگشت میکند زیرا وی تصریح کرده است که وجود، مجعول بالذات است و ماهیت، مجعول بالعرض.15
بر این اساس باید قول شیخ اشراق به اعتباریت وجود را بدلیل شرایط زمانی و مکانی خاص وی دانست که قول به جعل وجود، حمل بر بینیازی ماهیات از جعل میشده است؛ البته این تنها یک احتمال است. بهرحال بآسانی نمیتوان درباره قول شیخ اشراق به اصالت وجود یا اصالت ماهیت اظهار نظر کرد و بگفته آقای ابراهیمی دینانی، موضع سهروردی در اینباب مبهم و پیچیده است.16مرحوم مطهری اساسا منکر مطرح بودن مسئله اصالت وجود و ماهیت برای شیخ اشراق شده و میگوید:
اگر کسی خیال کند که این مسئله برای شیخ اشراق مطرح بوده است که از ایندو ما باید یکی را انتخاب کنیم درست نیست. در هیچیک از کتابهای شیخ اشراق چنین مسئلهای مطرح نیست که آیا وجود اصیل است یا ماهیت.17
البته پیچدگی و ابهام نظر شیخ اشراق درباره این مسئله، تا وقتی است که وی را در آن واحد معتقد به همه گفتههای خود بدانیم لیکن اگر بتوان میان اندیشههای او ترتّب زمانی را ثابت کرد میتوان او را در برههای از عمرش معتقد به اصالت وجود و در برههای دیگر معتقد به اصالت ماهیت دانست. چنانکه آقای حسن زاده آملی به چنین ترتّبی قائل شده، مینویسد:
و شیخاشراق مبدع شبهه است پس قائل به نفی تحقق وجود شده است باین معنی که وجود تنها مفهومی عام است. سپس خلق زیادی از او تبعیت کردند... و بعد از آنکه شبهه را ابداع کرد مستبصر شد پس در آخر تلویحات بحق اعتراف کرد که نفس و مافوق آن انیّات صرفه و وجودات محضه هستند.18
بنظر میرسد اثبات چنین ترتب زمانی کار آسانی نباشد.
ج) مشائیان مسلمان
1ـ کسانی که مشائیان را قائل به اصالت وجود میدانند برآنند که نهال اصالت وجود بدست معلم ثانی فارابی غرس شده است19؛ زیرا وی نخستین بار از مساوقت وجود و تشخص سخن گفته است. پیش از وی فیلسوفان معتقد بودند که با اضافه شدن اعراض مختلف به یک ماهیت جوهری، آن ماهیت تشخص مییابد. یک اشکال اساسی درباره این نظریه مطرح شد که اعراض هم بنوبه خود ماهیاتی کلی هستند که در نُه مقوله از مقولات دهگانه ارسطویی مندرج میشوند. پس سخن درباره تشخص هر یک از اعراض تکرار میشود.فارابی در پاسخ به این اشکال بود که گفت هیچ ماهیتی ذاتا تشخص ندارد و ضمیمه شدن دهها و صدها ماهیت کلی به ماهیتی دیگر موجب تشخص آن نمیشود و این وجود است که ذاتا متشخص و متعین است و تشخص ماهیت جوهری و عرضی تابع تشخص وجود آنهاست. نسبت این قول به فارابی در آثار متفکران پس از وی با استناد به کتاب تعلیقات او آمده است. چنانکه محقق لاهیجی در شوارقالالهام گوید:
بل الأشبه أنه عین الوجود الخاص کما صرح به الفارابی فی تعلیقاته فهو (التشخص) نفس الوجود بالذات و مغایر له بالاعتبار.20
کتاب تعلیقات فارابی امروزه بچاپ رسیده و بحث تشخص در آن یافت میشود. فارابی در این کتاب درباره تشخص مینویسد:
التشخص هو أن یکون للمتشخص معان لایشترک فیها غیره و تلک المعانی هی الوضع و الأین والزمن.21
این عبارت بهیچوجه مفید قول به مساوقت وجود و تشخص نیست بلکه برعکس تشخص را به عوارضی چون وضع وأین و متی میداند. البته فارابی عبارت دیگری در تعلیقات دارد که شاید مستند نسبت مشهور فوق، این عبارت باشد. وی مینویسد:
هویة الشیء و عینیته ووحدته و تشخصه وخصوصیته و وجوده المنفرد له کل واحد.22
ابنسینا هم عبارت نخست فارابی را در تعلیقات خود آورده است و تنها کلمه الأین را ذکر نکردهاست که شاید از اشتباه نسّاخ باشد.23 وی عبارت دیگری هم در تعلیقات دارد که آن هم مفید قول به مساوقت وجود در تشخص نیست. آن عبارت چنین است:
التشخص هو أنه یتخصص الشیء بصفة لاتقع * هرگاه پرسیده شود که آیا وجود موجود است یا موجود نیست؟ جواب این است که وجود موجود است باین معنی که وجود، حقیقتش این است که موجود است پس وجود همان موجودیت است.
فیها شرکة مثله فی الوجود.24
مشاهده میشود که ابنسینا در این عبارت نیز تشخص را صفتی دانسته است که موجود دیگری دارای آن صفت نباشد، لذا نمیتوان از نسبت مشهور به فارابی و شیخ رئیس دفاع کرد که ایشان قائل به مساوقت وجود و تشخص بودهاند، هر چند این نسبت توسط بزرگانی چون ملاصدرا مطرح شده باشد. صدرالمتألهین علاوه برآنکه در چند موضع اسفار نسبت مذکور را به معلم ثانی داده است25(ودست کم در دو موضع این نسبت را به معلم اول «ارسطو» داده)26تلاش کرده است تا از عباراتی از شیخ رئیس و بهمنیار، قول به اصالت وجود را استنباط نماید.27 بعضی از پیروان مکتب حکمت متعالیه نیز به ملاصدرا تأسی کرده و این عبارات را دال بر قول مشائیان به اصالت وجود دانستهاند. از جمله: مرحوم سبزواری در تعلیقه اسفار مینویسد:
و بل علی أصالة الوجود و اعتباریة الماهیة القائل به الشیخ.28
و علامه طباطبایی مینویسد:
فقد تحصل أن الوجود أصیل والماهیة اعتباریة، کما قال به المشاؤون.29
و ملاعبداللّه زنوزی مینویسد:
جمهور متکلمین واشراقیین از حکما بر اعتباریت وانتزاعیت وجودند و مشائین از حکما ومحققین از عرفا براصالت وعینیت وجودند.30
آقای آشتیانی نیز بشدت از اصالت وجودی بودن آن حکیمان دفاع میکند و معتقد است که :
جمیع اساطین حکمت ومعرفت، مثل شیخ الرئیس وفارابی وخواجه طوسی و اعاظم قبل از آنها، قائل به اصالت وجود بودهاند.31
وی در عین حال مینویسد:
اگر چه شیخ و خواجه و دیگران از اتباع مشاء معتقد به اصالت وجود بودهاند ولی تبعاتی از قول به تباین در وجودات، در کلمات آنها موجود است که بحسب نتیجه فرقی با قول به اصالت ماهیت ندارد.32
آقای جوادی آملی نیز با اذعان به اینکه در کلمات آن بزرگان هم نشانههای اصالت وجود وهم نشانههای اصالت ماهیت دیده میشود، تصریحات شیخ در تعلیقات به اصالت وجود را بعنوان میزانی محکم جهت فهم عبارات متشابه او معرفی میکند و معتقد است که عبارات بهمنیار نیز ظهوری تمام در اصالت وجود دارد.33
اینک برخی از عبارات شیخ و بهمنیار و محقق طوسی را که مورد استناد این گروه قرار دارد ذکر میکنیم:
الف) شیخ در تعلیقات مینویسد:
وجود فی نفسه اعراض همان وجود آنها در موضوعاتشان است. اما عرضی که عبارت از وجود است با اعراض دیگر متفاوت است زیرا اعراض دیگر برای موجود بودن نیازمند به وجودند و وجود برای موجود بودن مستغنی از وجود است لذا در مورد وجود نمیتوان گفت که وجودش در موضوعش همان وجود فی نفسه آن است باین معنی که وجود دارای وجود باشد، چنانکه بیاض دارای وجود است بلکه باین معنی که وجودش در موضوعش همان وجود موضوعش است و اعراض دیگر وجودشان در موضوعشان وجود خودشان است.34
ملاصدرا تحقیق این عبارات وتفسیر و توجیه آن، برخلاف تفسیر و توجیه عموم حکیمان را از ابتکارات خود میداند.35
ب) شیخ در تعلیقات مینویسد:
هرگاه پرسیده شود که آیا وجود موجود است یا موجود نیست؟ جواب این است که وجود موجود است باین معنی که وجود، حقیقتش این است که موجود است پس وجود همان موجودیت است.36
ج) شیخ درالهیات شفا مینویسد:
آنکه وجودش دائما واجب بغیر است، نیز غیر بسیط الحقیقة است زیرا آنچه باعتبار ذاتش برای اوست غیر از چیزی است که ازسوی غیر برای او حاصل است و هویت او با ترکیب آن دو چیز وجود یافته است.37
آقای ابراهیمی دینانی از این عبارت شیخ،اصالت وجود را استنباط کرده گوید:
از این جمله چنین مستفاد میشود که آنچه در حقیقت و نفس الأمر موجود است همانا وجود است و ماهیت که امری اعتباری است بنوعی از انواع اتحاد، با وجود متحد است. باین ترتیب ریشه مسئله اصالت وجود راباید در آثار شیخ الرئیس جستجو نمود.38
د) بهمنیار در التحصیل مینویسد:
در حقیقت، موجود همان وجود است و مضاف همان اضافه است. و این از آنروست که وجود چیزی نیست که شیء بخاطر آن در اعیان تحقق یابد بلکه وجود عبارت از تحقق شیء در اعیان یا شدن شیء در اعیان است و اگر تحقق شیء در اعیان، بخاطر تحقق وجود در اعیان میبود تا بینهایت ادامه مییافت.39
هـ)محقق طوسی (در شرح نمط چهارم اشارات) در پاسخ به سخنی از فخررازی چنین مینویسد:
این سخن او مبتنی بر این پندار است که ماهیت در خارج بدون وجودش، از ثبوت برخوردار است و سپس وجود در آن حلول میکند، و حال آنکه این پندار فاسد است، زیرا بودن ماهیت همان وجود آن است و ماهیت جز در عقل از وجود تجرید نمیشود نه اینکه در عقل جدای از وجود تحقق داشته باشد، زیرا بودن در عقل نیز وجود عقلی است چنانکه بودن در خارج، وجود خارجی است، بلکه باین معنی که عقل میتواند ماهیت را بدون ملاحظه وجود، در نظر بگیرد و عدم اعتبار یک چیز همان اعتبار عدم ان نیست. بنابرین اتصاف ماهیت به وجود یک امر عقلی است و با اتصاف جسم به سفیدی متفاوت است زیرااینگونه نیست که ماهیت را وجودی باشد وعارض آن که وجود نامیده میشود وجودی دیگر داشته باشد تا اینکه آن دو بنحو اجتماع قابل ومقبول مجتمع شوند بلکه هرگاه ماهیت باشد پس بودنش، وجودش است.40
2ـ کسانیکه مشائیان را قائلبه اصالتماهیت میدانند:
مرحوم میرداماد در عباراتی که پیش از این وی نقل کردیم و ظهور در اصالت ماهیت داشت شرکای خود در فلسفه را همراه خود معرفی میکند.(کما قاله شرکاؤنا السالفون فی الصناعة)41میدانیم که منظور وی از شرکای او در فلسفه، فارابی و ابن سینا است. او از فارابی با عنوان شریکنا فی التعلیم (باعتبار آنکه فارابی را معلم ثانی گویند) و از ابنسینا با عنوان شریکنا فی الریاسة (باعتبار آنکه ابنسینا را شیخ رئیس میگویند) یاد میکند. او در موضع دیگر از قبسات دو نمونه از کلمات شیخ در شفا را بعنوان گواه بر همراهی شیخ با خود میآورد و در پایان میگوید که مانند این عبارات درمواضع مختلف اشارات و تعلیقات نیز هست.42
یکی دیگر از کسانی که بشدّت از اصالت ماهوی بودن شیخ دفاع کرده است، حائری مازندرانی است. وی در مواضع بسیاری از کتاب حکمت بوعلی سینا، شواهدی را از کلمات شیخ نقل کرده و نسبت دهندگان قول به اصالت وجود به شیخ را مورد سرزنش و گاهی استهزا قرار داده است. این سخنان وی با واکنش شدید طرفداران اصالت وجود مواجه شده و او را به عدم تعمق در فلسفه متهم کردهاند.43 مرحوم محمدتقی جعفری در تقریظی که بر حکمت بوعلیسینا نگاشته است، مرحوم حائری مازندرانی را علامه نامیده و قدرت فکری او را در بزیر کشیدن اصالت وجود از کرسی پرستش، ستوده است.44 نوشتن این مقدمه موجب متهم شدن وی به بیاطلاعی از مبانی علمی شده است. آقای آشتیانی درباره این کتاب و مقدمه آن مینویسد:
اگر شخصی هوشمند، مقدمه این کتاب را که بقلم یکی از اشخاص بیاطلاع از مبانی علمی میباشد وخود را در عداد اهل علم و مؤلفین میخواهد بشمارد، ملاحظه کند، میفهمد آنچه راکه باید بفهمد نفهمیده. غافل از آنکه اشخاصی در گوشه و کنار پیدا میشوند که به کذب آنها پی میبرند. مطالبی هم که در این کتاب مندرج است و از شیخ و دیگران نقل شده، در جمیع مواردی که مؤلف خواسته است کوچکترین تصرفی کند، ناشیگری و عدم تعمق و ندیدن استاد در فهم مطالب از صدر و ذیل کلمات او هویداست.45
مرحوم حائری مازندرانی در حکمت بوعلیسینا، عباراتی را از رسالة الفردوس ابنسینا نقل کرده است که بگمان وی دال بر اصالت ماهیت است. بخشی از این عبارات چنین است:
هر یک از اموری که در پیش ما موجودند را ماهیتی و هویتی است و ماهیتش، نه همان هویتش است و نه داخل در هویتش است. و اگر ماهیت انسان همان هویت او بود آنگاه تصور ماهیت انسان تصور ماهیت او بود پس هرگاه انسان راتصور میکردی وجود او را هم میدانستی و هر تصوری مستدعی تصدیقی میبود.
وی در شرح این عبارات مینویسد:
حاصل این سخن اینکه هر چیزی که صدق موجود بر آن میکند ماهیتی کلی دارد که در ذهن تصور میشود چون ماهیت انسان و حملس حمل اولی است زیرا تصور «الانسان» است نه تصدیق «بأنه هو الانسان» چه ماهیت انسان اعم از هویت انسان است وهویت او که ملاک حمل شایع و قضیه هو الانسان است چون ممکن الوجود است، ممکن است دارای هویت شخصیه که مدلول کلمه هو است نباشد بلکه معدوم باشد و هر موجودی ماهیتی دارد و هویتی و ماهیتش هویت و انیتش نیست. لذاتصورش تصور هویتش نخواهد بود و از واضحات است که ماهیت کلیه تا جزئی نشود و به حد وجوب نرسد صادر از علت نشود و هویت حاصل نکند، چه تصور جزئی هم مانند تصور کلی اعم از حصول ماهیت است...پس آنچه ازمبدء حاصل شود ویت ماهیت است و بعبارت دیگر ماهیت محمول به حمل شایع است و اگر وجود را حقیقی در اعیان بودی هویت انسان مثلاً وجود بودی.46
عبارات شیخ و توضیحات مرحوم حائری همچنان ادامه مییابد. آقای آشتیانی با نقل عبارات شیخ که در بالا آمده مینویسد:
وی کلامی را از شیخ نقل نموده و آن را نص در اصالت ماهیت دانسته، در حالیکه، ظهور هم در اصالت ماهیت ندارد بلکه اصالت وجود را نتیجه میدهد.
وی برای اثبات این نتیجهگیری از کلام شیخ عبارات دیگری را از آن جناب نقل کرده است مانند:
فالأول لا ماهیة له وذوات الماهیات تقیض علیها الوجود منه.47
بنظر اینجانب، حق با آقای آشتیانی است و چنانکه خود مرحوم حائری نیز تصریح کرده است «آنچه از مبدأ حاصل شود هویت ماهیت است» یعنی وجود ماهیت نه خود ماهیت بحمل اولی (ما جعل اللّه المشمشة مشمشة بل أوجدها).48
حائری همچنین در جلد سوم حکمت بوعلیسینا عباراتی را از شیخ مستند اثبات این مطلب قرارداده است که برای شیخ مسئله اصالت ماهیت مفروغ عنه بوده است.49وی همچنین در جلد دوم آن کتاب به این عبارت شیخ در آغاز فصل اول مقاله هشتم الهیات شفا:
وأن مبدأ جمیعها واحد و أنه مباین لجمیع الموجودات واجب الوجود وحده.50
استناد کرده است تا اصالت ماهیت را باثبات برساند. وی در شرح این عبارت مینویسد:
و از تصریح به مباینت با جمیع موجودات آشکار است که قائل به وحدت وجود بر وجه تشکیک که به * مسئله اصالت وجود یااصالت ماهیت باینصورت که باید یکی از این دو اصل پذیرفته و دیگری رد شود و پیش از میرداماد و صدرالمتألهین مطرح نبوده است.
فهلویین منتسب است نیست بلکه قائل به اصالت وجود هم نیست حتی در مبدأ اول، چه خداوند عز اسمه را با جمیع موجودات، مباین بالذات میداند. پس اصل نزد او در جمیع موجودات ماهیت است و ماهیت مثار کثرت و متباین بالذات است.51
آقای ابراهیمی دینانی در پاسخ به این تفسیر از کلام شیخ مینویسد:
بینونت و جدایی بر دوگونه است: عزلی و وصفی. بینونت و جدایی عزلی عبارت است از آنگونه جدایی که بین اشیاء هیچگونه ارتباط و اتصال تکوینی وجود نداشته باشد و هیچ قدر جامع یا حد مشترک نتواند بعنوان یک خط رابط آنها را به یکدیگر پیوند دهد. بینونت وصفی عبارت است از گونهای مخصوص از جدایی که تنها بنحوه هستی و رتبه وجودی مربوط میگردد.. این نوع بینونت و جدایی خصلت ذاتی وجود است... بینونت و جدایی عزلی نیز از خصلتهای ذاتی باب مفاهیم است.52
تا اینجا از میرداماد و حائری مازندرانی بعنان کسانی نام بردیم که شیخ رئیس و اتباع او را قایل به اصالت ماهیت میدانند. بعضی نیز بدون آنکه تصریح کنند، بحثهای شیخ را مبتنی بر اصالت ماهیت میدانند. چنانکه علامه طباطبائی «لأنه (الشیخ الرئیس) بنی معظم ابحاثه علی سلوک طریق الماهیة.53
3ـ کسانیکه در نسبت یکی از این دو قول به حکیمان مشایی قائل به توقف شدهاند.
دیدیم که برخی، فارابی ،ابنسینا و دیگر مشائیان مسلمان را قائل به اصالت ماهیت و برخی دیگر، ایشان را قائل به اصالت وجود دانستهاند وهر گروه عباراتی از ایشان را مستند قول خود قرار دادهاند. گروهی دیگر از متفکران بدلیل وجود هر دو دسته عبارت در آثار ایشان، از نسبت دادن یکی از این دو قول با ضرس قاطع به ایشان خودداری میکنند. مرحوم مطهری از این گروه است. وی در پاورقیهای مقاله هفتم اصول فلسفه و روش رئالیسم، مینویسد:
بطور قطع مسئله اصالت وجود و اصالت مهیت باین صورت که امروز مورد مطالعه حکما است در سابق مطرح نبوده. اگر ما از انتسابات سربستهای که متأخرین دادهاند صرفنظر کنیم و آنها را حمل به عدم توجه به تاریخ تحول علوم بکنیم و شخصا به متون کتب فلاسفه مراجعه کنیم و دوره به دوره مسائل مورد نظر را مقایسه کنیم، حقیقت بالا روشن میشود. متأخرین حکما سربسته اصالت وجود را به مشائین نسبت میدهند. اگر مشائین از قدیم چنین عقیدهای داشتهاند میبایست ابنسینا که رئیس المشائین لقب یافته صریحا این عقیده را قبول یا لااقل نقل کرده باشد و حال آنکه هر کسی در این باب یک نوع عقیده برای ابنسینا قائل است... چیزی که هست این است که احیانا در کتب بعضی از حکما کلماتی یافت میشود که دلالت بر اصالت وجود میکند، مثل برخی کلمات ابنسینا یا کلمات خواجه نصیرالدین طوسی، ولی با توجه به سایر عقایدی که این دانشمندان در سایر مسائل اظهار داشتهاند روشن میشود که اگر احیانا در مورد بخصوصی وجود را بصورت امری اصیل و ماهیت را بصورت امری اعتباری تلقی کردهاند، به جمیع مقدمات و نتایج و لوازم این مطلب توجه نداشتهاند.54
قابل توجه است که خود مرحوم مطهری ـ چنانکه پیشتر گفتیم ـ گوید:میرداماد با اینکه مشائی بود، طرفدار اصالت ماهیت شد.55
گویا اقتضای مشائی بودن او این است که قائل به اصالت وجود باشد.
آقای ابراهیمی دینانی با این گروه همعقیده شده مینویسد:
صدرالمتألهین پس از اینکه از طریق هدایت الهی به کشف اصل اصالت وجود نائل میشود، ازهمین دیدگاه به بررسی آثار فلاسفه میپردازد و چنین میاندیشد که حکمای مشائی نیز به اصالت وجود واعتباری بودن ماهیت قائل بودهاند. ولی حقیقت این است که مسئله اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت بطور صریح و آشکار در آثار فلاسفه مشائی مطرح نبوده و نسبت دادن این نظریه به آنان، آنهم بطور قطع و یقین، خالی ازاشکال نیست.
وی ادامه میدهد:
مسئله اصالت وجود یااصالت ماهیت باینصورت که باید یکی از این دو اصل پذیرفته و دیگری رد شود و پیش از میرداماد و صدرالمتألهین مطرح نبوده است. بهمین جهت است که بسیاری ازمتفکران بر حسب مورد و مقام سخنانی گفتهاند که با اصل اصالت ماهیت سازگار است. ولی همین اندیشمندان در موارد دیگر بگونهای سخن میگویند که جز با پذیرش اصل اصالت وجود نمیتوان از صحت آن سخن به میان آورد.56
پاورقیها:
1- آملی، محمد تقی، در الفوائد، ج1، ص25/آشتیانی، سید جلال الدین، تعلیقة شرح رسالة المشاعر، ص30/ همو، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص84.
12- حسن زاده آملی، حسن، دررالقلائد علی غرر الفرائد، ص226.
19- مصباح یزدی، محمد تقی،«نکاتی پیرامون اصالت وجود در فلسفه ملاصدرا»، خردنامه صدرا، ش1، ص45.
16- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص659.
15- لاهیجی، عبدالرزاق، شوراق الالهام فی شرح تجوید الکلام، ص117.
14- صدرالمتألهین، الأسفار الأربعة، ج1، ص43.
13- سهروردی، شهابالدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج1، صص 188 ـ 115 (این جمله که «النفس و مافوقها انیات صرفه و وجودات محضه» عینا در آثار شیخ اشراق نیامده است بلکه تعبیری است که ملاصدرا از سخنان شیخ اشراق در آخر الهیات تلویحات استبناط کرده است و پس از وی در آثار متفکران تکررا شده است).
11- صدرالمتألهین،شواهد الربوبیة، ص30(مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص310)
17- مطهری، مرتضی، پیشین،ص61.
10- مصباح یزدی، محمد تقی ،تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص19.
18- حسن زاده آملی، حسن، پیشین، ص225.
23- ابنسینا، التعلیقات، ص107.
22- همان، ص61، تعلیقة 89.
24- همان، ص59.
28- السبزواری، هادی، تعلیقة اسفار،اسفار، ج1، ص392.
21- فارابی، ابونصر، التعلیقات، ص53، تعلیقة 60.
26- همو، الأسفار الأربعة، ج1، ص413 /همان،الأسفار الأربعة، ص5، ص95.
27- همو، الأسفار الأربعة، ج1، صص 49 ـ 47 و ص66.
25- صدالمتألهین، الأسفار الأربعة، ج2، ص10 / همان، الأسفار الاربعة،ج5، ص101.
29- الطباطبایی، السید محمد حسین، نهایة الحکمة،ص10.
2- حلبی، علی اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی، ص486.
20- لاهیجی، عبدالرزاق، پیشین، ص176.
31- آشتیانی، سید جلالالدین، تعلیقة شرح رسالة المشاعر، ص28/ همو، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص81.
34- صدرالمتألهین، الأسفار الأربعة، ج1، ص 48 (این عبارات را در التعلیقات چاپ مصر نیافتم).
36- صدرالمتألهین، الأسفار الأربعة،ج1،ص41(این عبارت را نیز در التعلیقات چاپ مصر نیافتم و اینکه آقای حمید پارسانیا در پاورقی رحیق محتوم، آنرا از ص179اینکتابنقلکردهاست،صحیح نیست).
32- همو، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ص31.
30- زنوزی، عبداللّه، لمعات الهیة، ص52.
3- آشتیانی، سیدجلالالدین، تعلیقة شرح رسالة المشاعر، ص32/ همو، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص86.
37- ابنسینا، الشفاء (الالهیات)، ص47.
38- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج2، ص477.
35- همو، شواهد الربوبیة، ص29، (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص309).
39- بهمنیار بنالمرزبان، التحصیل، ص280.
33- جوادی آملی، عبداللّه، رحیقمختوم، بخشیکم از جلداول، ص356.
41- الداماد الحسینی، محمد باقر، همان.
42- همان، ص52.
46- حائری مازندرانی، محمد صالح، حکمت بوعلیسینا،ج1، ص 387.
43- آشتیانی،سیدجلالالدین،هستی از نظر فلسفه و عرفان،ص82.
40- الطوسی،نصیرالدین محمد، شرحالاشارات و التنبیهات، ج3، ص39.
45- آشتیانی، سیدجلال الدین، پیشین، ص 149.
48- این عبارت از شیخ الرئیس مشهور است.
49- حائری مازندرانی، محمد صالح، پیشین، ج3، ص44.
47- آشتیانی، سیدجلال الدین، پیشین، صص 159ـ155.
4- صدرالمتألهین، الأسفار الأربعة، ج1، ص411.
44- حائری مازندرانی، محمد صالح، حکمت بوعلیسینا، ج3، 5 مقدمه.
5- آشتیانی، سیدجلالالدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان،ص267.
52- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، پیشین، ج3، ص197.
51- حائری مازندرانی، محمدصالح، پیشین،ج 2،ص 236.
55- همان، شرح مبسوط منظومه، ج1، ص 59.
56- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «اصالت وجود»، نیایش فیلسوف، صص 429 ـ 425.
54- مطهری، مرتضی،پاورقی اصولفلسفهو روشرئالیسم، ج3، ص399.
53- طباطبایی، سید محمد حسین، تعلیقة اسفار، ج1، ص 419، تعلیقة رقم 5.
50- ابنسینا، پیشین، ص327.
6- مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج1،ص59.
7- الداماد الحسینی، محمد باقر، کتاب القبسات، ص 37.
8- همان، ص51.
9- همان، ص38.
منابع:
1. 23ـ الطوسی، نصیرالدین محمد،شرح الاشاراتوالتنبیهات، ج3 (فی علم ما قبل علم الطبیعة)، قم، نشرالبلاغة، الطبعةالاولی، 1375.
2. 2ـ همو، هستی از نظر فلسفه و عرفان، قم، مرکزانتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1376.
3. 27ـ همو، «نکاتی پیرامون اصالت وجود در فلسفه ملاصدرا»، خردنامه صدرا، ش1 (اردیبهشت 1374).
4. 28ـ مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج1، تهران،انتشارات حکمت، چاپ پنجم،1367.
5. 11ـ جوادی آملی، عبداللّه، رحقیق مختوم، بخش یکم از جلد اول، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1375.
6. 12ـ حائری مازندرانی، محمد صالح،حکمتبوعلیسینا،ج1،ج2و ج3.
7. 8ـ ابنسینا، حسین بن عبداللّه، الشفاء (الالهیات)، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، 1363.
8. 16ـ زنوزی،عبداللّه، لمعات الهیة، مقدمة و تصحیح: سیدجلالالدین آشتیانی ،تهران، انجمن فلسفه ایران، 1379.
9. 7ـ همو، نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ اول، 1377.
10. 9ـ همو، التعلیقات، حققه و قدم له: عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
11. 6ـ همو، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1366.
12. 17ـ السبزواری، هادی، تعلیقة اسفار، چاپ شده در: صدرالمتألین، الأسفار الأربعة.
13. 15ـ الداماد الحسینی،محمد باقر، کتاب القبسات، باهتمام مهدی محقق،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367.
14. 18ـ سهروردی، شهاب الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخاشراق، ج1، مقدمه و تصحیح: هنری کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، 1373.
15. 29ـ همو، پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، چاپ شده در، طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
16. 3ـ همو، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1378.
17. 5ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1364.
18. 4ـ آملی، محمد تقی،دررالقوائد، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بیتا.
19. 26ـ مصباح یزدی، محمد تقی، تعلیقة علی نهایة الحکمة، قم، مؤسسة در راه حق، چاپ اول، 1405ق.
20. 10ـ بهمنیار بن المرزبان، التحصیل، تصحیح و تعلیق: مرتضیمطهری،تهران،انتشاراتدانشگاهتهران،چاپدوم،1357.
21. 14ـ حلبی، علی اصغر، تاریخ فلسفه در ایران وجهان اسلامی، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1373.
22. 19ـ صدرالمتألهین (صدرالدین الشیرازی)، الأسفار الأربعة (الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة)، ج1، ج2 و ج5، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الرابعة،1410ق.
23. 1ـ آشتیانی، سید جلالالدین، تعلیقه شرح رساله المشاعر، چاپ شده در: لاهیجی، محمد جعفر، شرح رسالة المشاعر ملاصدرا، قم، مکتب الاعلام الاسلامی،الطبعة الثانیة.
24. 21ـ الطباطبایی، سید محمد حسین، تعلیقة اسفار، چاپ شده در: صدرالمتألهین،الأسفار الأربعة.
25. 25ـ لاهیجی، عبدالرزاق، شوراق الالهام فی شرح تجرید الکلام(افست چاپ سنگی).
26. 13ـ حسن زاده آملی، حسن، دررالقلائد علی غررالفرائد، چاپ شده در: السبزواری، هادی، غررالفرائد (شرح المنظومة، الجزء الثانی، قسم الحکمة) تهران، نشر ناب، الطبعة الاولی، 1413 ق.
27. 22ـ همو، نهایة الحمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1362.
28. 24ـ فارابی، ابونصر، کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، التعلیقات،رسالتان،فلسفیتانحققه و قدم له و علق علیه. جفعر آل یاسین،تهران،انتشاراتحکمت،چاپ اول، 1371.
29. 20ـ همو، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق و تصحیح:حامد ناجی اصفهانی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول،1375.