آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

این نوشتار، آسیب های ماهوی فرهنگ دینی را به بررسی نشسته است. وجه تمایز جوامع انسانی و حیوانی، شاخصة فرهنگی جوامع انسانی و نیز برشماری رویکردهای کلی در چیستی فرهنگ و تقسیم گونه های فرهنگ به مادی و معنوی و تأثیر و پیشین هریک از انواع دوگانة فرهنگ مادی و معنوی بر دیگری، موضوعات درآمدی بحث را صورت داده است. مفهوم آسیب و آسیب فرهنگی و تقسیم آن به دو شاخة آسیب های بیرونی و درونی، و تبیین شرایط و پیش فرض های لازم در موضوع امکان سنجی آسیب های ماهوی فرهنگ دینی، بخش نخست از مباحث اصلی نوشتار است. پژوهنده در بخش دوم بحث، شش نوع آسیب ماهوی برای فرهنگ دینی بر شمرده است که عبارتند از: سست باوری به مبانی فرهنگ، تغییر نقش عناصر فرهنگی، با سه زیرعنوان خداانگاری انسان، خرافه پرستی و لهوگرایی، ستیز فرهنگی، گسست فرهنگی، ناسازگاری سامانه های نظام فکری و تحول فرهنگی. در بخش پایانی، نویسنده به راهبرد پیشگیرانه از آسیب فرهنگی پرداخته و همخوانی باورها با مواضع کنشگرهای اجتماعی را مهم ترین راهبرد پیشگیرانه از آسیب پذیری ماهوی فرهنگ دینی شناخته است.

متن

تمایز جوامع انسانی وحیوانی
یکی از شگفتی های جوامع انسانی تنوع آنهاست. در گونه های دیگر زیست اجتماعی، اندازة جامعه ها، میزان پیچیدگی و نوع فعالیت آنها، (با وجود بعضی تفاوت های جزئی ناشی از محیط زیست) به طرز چشمگیری مشابه است. حال جای این پرسش هست که جوامع انسانی به رغم یکسانی در میراث زیست شناختی، چرا این همه گوناگون و ناهمسانند؟ چرا برخی از جوامع، عظیم و از نظر سازمانی، بسیار پیچیده و برخی نیز بسیار ساده و کوچک است؟ از باب نمونه، افراد یک جامعة جنگجو، خشن و افراد جامعة دیگر نسبتاً صلح جو و آشتی پذیر به نظر می رسند؟ چرا اعضای برخی از جوامع در ساحت روابط اجتماعی، ستیزه طلب و پنهان کار و افراد گروه دیگر از جوامع، آزاد و بی قید و بندترند؟ ( وثوقی، نیک خلق،/58)
در پاسخ این پرسش، گفته شده است:
« توضیح گوناگونی های خیره کننده جوامع انسانی را باید در این واقعیت جستجو کرد که میراث زیست شناختی همانند، جوامع انسانی را قادر می سازد که میراث فرهنگی بسیار ناهمانند پدید آورند. بدون فرهنگ های گوناگون خویش، جامعه های انسانی نیز، همه به طورکلی یکسان می بودند، اما فرهنگ، توانایی خارق العاده ای برای ایجاد تنوع در جوامع انسانی به وجود می آورد.» (همان،/58)
شاخصة فرهنگی جوامع انسانی
برآیند روشن آنچه گفته شد، این است که فرهنگ، از ویژگی های حیات انسانی است، حیوانات فاقد فرهنگ هستند. از این روی، انسان را نه تنها موجودی فرهنگی که بارزترین شاخصة آن را فرهنگی بودن دانسته و در تعریف آن گفته اند: « حیوان فرهنگی» (دانیل بیتس، فرد بلاک، /49)
حتی اگر تعریف حیوان فرهنگی را در چیستی و هویت انسان نپذیریم، روای تردید نیست که در بستر حیات اجتماعی انسان، واژة فرهنگ بیشترین کاربرد و استفاده را از آن خود کرده است و گویی از همین رهگذر و به تناسب تعدد و گوناگونی چهره های حیات فردی و اجتماعی بشری، هویت ها و چیستی های متنوع را برتافته است.
رویکرد دینی در چیستی فرهنگ
برای درک نظریة دینی و قرآنی در چیستی فرهنگ، می باید دیدگاه های موجود در این باره- هرچند به صورت کلی وگذرا- مطرح و سپس تعریف دین و تفاوت ها و مشابهت های آن با تعاریف موجود بررسی و ارزیابی گردد.
دیدگاه های در خور تأمل در باب چیستی فرهنگ را می توان از یک منظر به صورت زیر دسته بندی کرد:
یک. رویکرد فرانگر: یک گروه از تعریف ها در چیستی فرهنگ را می توان با نام رویکرد فرانگر یاد کرد. در تعریف صاحبان این رویکرد، فرهنگ، تما می جنبه های حیات بشری را در بر می گیرد؛ مانند تعریف میلمان که می گوید:
«فرهنگ، کلیه اشکال زندگی یک قوم (از جمله پایه های تفکری آن) را تشکیل می دهد که شامل تما می زمینه های فنی موجودیت آن قوم، از جمله نوع البسه، ساختمان، ابزار و... نیز می گردد.» (ابراهیمی، طاهری، /37)
بر اساس این تعریف، فرهنگ نگرشی است که هر انسانی به دنیای پیرامون خویش دارد که در تما می ابعاد گفتار، رفتار، آداب و رسوم و هر چه تولید می کند (هنر، قانون، محصولات مادی و معنوی و...) نمایان می گردد.
دو. رویکرد جزئی نگر: رویکرد دوم، گروهی از تعریف هایی است که فرهنگ را به حوزة حیات غیر مادی و فراورده های فکری انسان ها بر می گردانند. همچون تعریف «ریموند ویلیامز» که ابراز می دارد: «فرهنگ مجموعة آثار فکری و خلاقانه است.» (همان)
سه. رویکرد عمل نگر: دستة سوم از مجموعه تعریف هایی که برای فرهنگ شده، تعریف هایی است که از دریچة برنامه ریزی ها و سیاست گذاری های فرهنگی به فرهنگ می نگرد و در کاربرد و ادبیات دستگاه سیاسی و اجرایی و دولتی بدان پرداخته می شود؛ همچون آموزش و پرورش، ورزش، تبلیغات، سینما، تئاتر، هنر و رسانه ها، گردشگری، آثار باستانی و... .
در دسته بندی دیگر، تما می این تعریف ها در دو گروه کلی نگر و ذهنیت نگر جای گرفته است.
یک. دیدگاه کلی نگر: در این دیدگاه، فرهنگ بر کلیت روش های زندگی مردم دلالت دارد و آن کل پیچیده ای است که شامل دانش، اعتقادات، هنر، اخلاق و روحیات، حقوق، آداب و رسوم و هرگونه توانایی، قابلیت و عادت هایی می شود که به وسیلة انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب می شود.
از نمونه های این دیدگاه می توان به تعریف ادوارد تایلور ( (Tylorاشاره کرد. او که برای نخستین بار واژة فرهنگ را به مفهوم مردم شناسی آن به کار بست، در کتابش ـ فرهنگ ابتدایی ـ فرهنگ یا تمدن را مجموعة پیچیده ای می شمارد که دربرگیرندة «دانستنی ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی دیگری است که انسان به عنوان عضوی از جامعه به دست می آورد.» (وثوقی، نیک خلق، /116)
دو. دیدگاه ذهنیت نگر: این دیدگاه، فرهنگ را به عنوان مجموعه ای از دانش و اعتقادات قلمداد می کند که مردم از طریق آن، ادراکات و تجربیات خود را نظم بخشیده، تصمیم گیری می کنند و فرهنگ، شیوة عمل برای مردم است. ( ابراهیمی، طاهری، /37)
از میان تعریف های پیش گفته، آنچه را با دیدگاه دینی دارای قرابت بیشتر می توان دانست، دیدگاه فرانگر در تقسیم نخست و دیدگاه کلی نگر در بخش بندی دوم است. زیرا در ادبیات دینی و قرآنی، هر چند واژه های نو پدید اجتماعی و سیاسی که در مرور زمان و به پیروی از یافته های معنای جدید زاده می شوند، یابیده نمی شود، لکن با توجه به این مطلب که دین و آموزه های وحیانی و پیامبران که حامل پیام دینی بوده اند، داعیه دار بر اندازی طرح نو در زندگی انسان ها بوده و به سویه های مختلف حیات انسان و سعادت آن نظر داشته اند، می توان گفت ادیان و از جمله دیانت اسلامی، دارای فرهنگ ویژه و نگاه ویژه نسبت به چیستی فرهنگ است که با سایر فرهنگ ها و تعریف های فرهنگی دارای وجوه متفاوت و احیاناً مشترک است. آن دسته از آیات قرآنی که حوزة رسالت و اهداف انبیا، گسترة آموزه های دینی و محتوای کتاب های آسمانی را تبیین می کنند، می توانند ناظر به تبیین چیستی فرهنگ دینی قلمداد شوند. مانند:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاس) (حدید/25)
«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان ( شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند، بی آنکه او را ببینند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»
(ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون) (بقره/5-2)
«آن کتاب باعظمتی است که شکی در آن راه ندارد و مایة هدایت پرهیزکاران است. (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان می آورند؛ و نماز را برپا می دارند؛ و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پشین) نازل گردیده، ایمان می آورند و به رستاخیز یقین دارند. آنان بر طریق هدایت پروردگارشان اند؛ و آنان رستگارانند.»
از این آیات و آیات مشابه و همانند آن در فهم نخست چنین بر می آید که اولاً پیامبران الهی حامل رسالت و داعیه دار ساختن و تربیت فرد و برپا کردن جامعة جدید با معیار ها، شرایط و ویژگی هایی بوده اند؛(...وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط)،(ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِین). این ویژگی ها و وضعیت جدید، همان است که در زیر مجموعة تعریف های پیش گفته از فرهنگ جای می گیرد.
ثانیاً، چنین می توان دریافت که فرهنگ در نگرة دینی، ساحت وسیعی از باورها، رفتارهاـ ایمان به خداوند، تقوا، دادن زکات و برپا داشتن نمازـ، روش ها ـ برپا کردن قسط و داد اجتماعی و آراسته شدن به آرایة عدالت فردی و اخلاقی ـ، عادت ها ـ تداوم ارتباط بندگی و عبودیت با خدا و حفظ خلق یاری گرانه و عدالت خواهانه با خلق ـ، دانستنی ها و فراورده های مادی و معنوی ـ انفاق به نیازمندان و کاربست تدبیر های عینی و رفتاری در جهت نظم اقتصادی و سمت و سو دادن رفتار ها بر پایة ایمان و باور داشت به وجود روز واپسین که مبتنی بر رفتار های امروزین است ؛(وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون)ـ یک جامعه را در بر می گیرد و نیز اینکه نظام فکری و اعتقادی هر جامعه مهم ترین عنصر فرهنگی آن به شمار می رود؛ (ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ... یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ... وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون).
نگاه کوتاهی به تاریخ صدر اسلام، نشانگر آن است که پیامبر گرا می اسلام (ص) در مواجهه با فرهنگ جاهلی، نخست به فر هنگ سازی دینی و گذار از فرهنگ جاهلی پرداخت و به اعتراف تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان، بینش، گفتار، کردار، خلق و خوی و به کوتاه سخن، همة فرهنگ مردم را سامان نو بخشید.
بر پایة مجموع آنچه آمد می توان در تعریف فرهنگ از منظر دین و قرآن چنین گفت:
«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوة زیست بایسته و فعالیت انسان ها در حیات مادی و معنوی که مستند به وحی، طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شدة آنان در حیات معقول تکاملی باشد.»
گونه های فرهنگ
در هر فرهنگ، دو زمینة جدا از هم وجود دارد: یکی فرهنگ مادی (material culture) و دیگری فرهنگ غیر مادی یا فرهنگ معنوی.
1. فرهنگ مادی
فرهنگ مادی، آن بخش از عناصر فرهنگی را در بر می گیرد که قابل لمس، اندازه گیری، ارزیابی و مقایسه است. اشیای مادی، ابزار کار، وسایل صنعتی، کشاورزی، عکاسی، موسیقی، آموزشی و وسایل و لوازم خانه که در زندگی روزمره کاربرد دارد؛ مانند لباس، کیف، قندان، اتومبیل، هواپیما، مسکن، تلویزیون و به طور کلی، هر آنچه از فرهنگ که جنبة مادی دارد، جزء فرهنگ مادی به شمار می رود.
فرهنگ مادی در واقع مشتمل بر کلیة دستاوردهای مادی یا تکنولوژیک هر جامعه است.
2. فرهنگ معنوی
فرهنگ معنوی، در برگیرندة اموری است که جنبة کیفی دارند و معیار ثابتی برای اندازه گیری آنها وجود ندارد؛ به سخن دیگر، هر آنچه مادی نیست، فرهنگ معنوی است؛ آثار ادبی، هنری، فکری، آداب و رسوم، سنت ها، اخلاقیات، معتقدات، باورها، آموزش و پرورش و در مجموع، صنایع معنوی یک جامعه، جزء فرهنگ معنوی آن جامعه به شمار می رود.
قرآن و نسبت فرهنگ معنوی و مادی جامعه
بین جنبه های مادی و معنوی فرهنگ، کنش های متقابلی وجود دارد؛ تغییر یکی موجب تغییر دیگری خواهد شد. بعضی از جامعه شناسان عقیده دارند که این دگرگونی، از اشیای مادی و ابزار فیزیکی فرهنگ آغاز می شود و سپس تأثیر آن گسترش می یابد و جنبة معنوی فرهنگ را در بر می گیرد. (ا.ح. آریان پور، /462-459)
«اگ برن» می گوید:
«نیرویی تغییر دهنده در اشیاء نهفته است؛ زیرا سرعت تغییرپذیری آنها از اندیشه ها بیشتر است و ممکن است که اندیشه ها از تأثیر این تغییرات رهایی یابند، وگرنه موجب اختلال در نظام اجتماعی خواهد شد.» (وثوقی، نیک خلق،/127)
وی برای تأیید نظریة خود، وضع آموزش را مثال می زند که همواره با پیشرفت صنعت و تکنیک همراه بوده است. اما تردیدی نیست تغییراتی که در تکنیک و ابزار کار پدید می آید، محصول تفکر و اندیشة انسان است. بدیهی است که اندیشه های مترقی و خلاق انسان، سبب تغییر در شرایط مادی می گردد. بنابراین، تأثیر جنبه های معنوی و غیرمادی فرهنگ را در جنبه های مادی فرهنگ، نمی توان از نظر دور داشت.
اصالت فرهنگ معنوی و تأثیرگذاری آن بر جنبه های مادی فرهنگ را در این آیات مبارکه از قرآن می توان دید:
(... إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ...) (رعد/11)
«خداوند سرنوشت هیچ قو می (و ملتی) را تغییر نمی دهد، مگر اینکه آنان آنچه را درخودشان است تغییر دهند.»
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) (انفال/53)
«این، بدان سبب است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد، جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.»
مفهوم روشن هر دو آیة شریفه در نسبت سنجی میان بخش مادی و معنوی فرهنگ، آن است که فرهنگ معنوی و دریافت ها و باور های درونی و نوع نگاه انسان ها و جوامع بشری به تحولات تاریخی، تفسیر وی از هستی، پدیدار ها و...، اساس و شالودة رفتار ها و فراورده های مادی، (هنر، ادبیات، معماری، سنت های عرفی و...) و بازتاب هایی از فرهنگ معنوی است.
اما از آنجا که جنبه های مادی و معنوی فرهنگ، هر دو از جمله پدیده های اجتماعی هستند و پدیده های اجتماعی، تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند، از این روی، نمی توان تغییراتی را که در پدیده های فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی- روی می دهد، با عامل یگانه و مشخصی تبیین کرد، بلکه در وقوع یک فرایند، زنجیره ای از علت ها دست در دست هم می نهند. بدین سان باید گفت در پاره ای زمینه ها ممکن است تغییرات فکری (یا تغییرات کیفی)، یعنی جنبة معنوی فرهنگ، سبب تغییر در تکنیک شود و تکنیک که خود محصول اندیشة انسان است، به نوبة خود به عنوان عاملی جدید، سبب تغییرات فکری افراد در جامعه گردد. (شایان مهر، /271)
از آنجا که در عنوان این بررسی دو واژة «آسیب» و «ماهوی» به کار رفته است، پیشاپیش نیازمند آن است که مراد از معنای این دو واژه بیان گردد تا وفاق و درک مشترک از بحث بین پژوهنده و خوانندگان محترم به وجود آید.
مفهوم «آسیب»
آسیب شناسی (PATHOLOGY= علم بیماری ها و احتمالات) در اصل از واژه ها و اصطلاحات جامعه شناسی و به معنای مطالعة آسیب های وارد شده به جامعه و گروه های انسانی است. شیوع رفتارهایی چون خودکشی، اعتیاد، انحراف اخلاقی، دزدی و...، از انواع آسیب های اجتماعی تلقی می شوند. از همین روی، در دانش جامعه شناسی، کژروی، پدیده های اجتماعی و عللی که موجب آسیب های اجتماعی می شوند، مورد توجه قرار می گیرد و راه حل هایی در جهت پیشگیری از بروز آسیب ها ارائه می شود. (وثوقی، نیک خلق، /127) وانگهی که این واژه پسوند فرهنگ را به خود می گیرد، بدین معناست که بیماری ها، عوارض و اختلالات درون زا و بیرون زایی که فرهنگ را از کارکرد و اثر بخشی ساقط می کند، مورد بررسی و کندوکاو است.
مفهوم «ماهوی»
واژة ماهوی، برگرفته از ماهیت (اصطلاح فلسفی) و به معنای پرسش از گوهر اشیاء و چیستی حقیقت یک چیز است و آن گاه که در ترکیب «آسیب های ماهوی فرهنگ دینی» قرار می گیرد، بدان معناست که چه نوع آسیب هایی را می توان در فرهنگ جامعه شناسایی کرد که تصور می رود بر اساس و شالودة دین استوار گردیده است؛ حال آنکه به دلیل آن آسیب ها، فرهنگ آن جامعه با حقیقت، گوهر و چیستی دین تطابق و سازگاری ندارد و از آسیب هایی چون کاستی، پیرایه بندی و احیاناً وارونگی رنج می برد.
امکان سنجی آسیب فرهنگی
بررسی آسیب های ماهوی فرهنگی، دو پیش فرض را در متن خود نهفته دارد.
یک: نخست اینکه فرهنگ برتر، پیراسته، مطلوب و آرمانی، منطبق با نیازها، سعادت و آرزوهای انسانی وجود دارد و ما آن را شناخته ایم، زیرا بدون در نظرداشت و رهیافت به یک مدل و الگویی که معیار سنجش و ارزش داوری باشد، نمی توان از آسیب سخن گفت.
دوم اینکه فرهنگ، مقوله ای است قابل تغییر و تحول؛ و در این تحول، برخی از امور با فرهنگ مطلوب و مدل برتر، همسان و برابر و برخی نابرابر و ناهمسان (= آسیب) شمرده می شود. این آسیب ها بر دو دسته هستند: آسیب هایی که از بیرون یک نظام فرهنگی و از قلمرو بیگانه و اجنبی در حوزة فرهنگ مورد نظر رسوخ می یابد (= آسیب های بیرونی) و آسیب هایی که در درون خود فرهنگ زاده می شود و اندک اندک، کلیت و تمامیت نظام فرهنگی را دچار تحول و دگردیسی می کند و یا بخشی از آن را تغییر می دهد (= آسیب های درونی).
از جمله تفاوت هایی که میان این دو گروه از آسیب ها می توان برشمرد، آن است که پیرایش و یا درمان گروه دوم و آسیب های درونی و ماهوی، بسی دشوارتر از گروه نخست است؛ زیرا آسیب های درونی، افزون بر آنکه دیریاب تر است، چون به رنگ فرهنگ و به مثابة شاخه و فرعی از سازة فرهنگی در می آید، طرفداران و مدافعانی را از همان آغاز با خود دارد که در برابر هرگونه اقدام آسیب زدایانه، مقاومت و ایستادگی از خود نشان می دهند. حال آنکه آسیب های بیرونی، زود یاب و عریان تر است و کمتر مورد حمایت اکثریت واقع می گردد، بر فرض که از سوی گروه اندک، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد، در کوتاه مدت نمی تواند جایگاه و مقبولیت عام یابد.
از آن روی که اسلام به مثابة نظام فکری، اجتماعی و سیستم جامع نگر، خود، بنیانگذار فرهنگ و ارائه دهندة الگوی فرهنگی ویژه برای بشریت بوده و آن را برترین فرهنگ قلمداد کرده است، می توانیم مدل فرهنگی برتر را نظام فرهنگی بدانیم که بر شالودة اسلام پایه گذاری شده و با سرشت و فطرت انسانی سازگار و با روش جامعه سازی و مهندسی فرهنگی پیامبران الهی که مهندسان فرهنگ مطلوب دینی بوده اند، هماهنگی ماهوی داشته باشد.
دو: همچنین، امکان سنجی آسیب ماهوی فرهنگ دینی بر این واقعیت و پیش یافته استوار است که در جامعة اسلا می، همة هنجارها و ارزش های جامعة دین مدار، برگرفته از دین است و این هنجارها وآموزه ها و روش های رفتاری، دارای اصول و قواعد ماندگار و کاربرد فرا زمانی است که گاه به گونة درست و برابر با حق و واقع و گاه نیز نادرست و غیر مطابق با واقع و حق، فهم می شود و یا چیزی بر آن افزوده و یا بخشی از آن نادیده انگاشته می شود و یا پاره هایی از آن تغییر موقعیت و منزلت می دهند. این همه، بدان معناست که دین در متن و درون خود امکان آسیب پذیری را دارد. اما بر مبنای آنان که می گویند برای دین که در قالب متون کتاب و سنت در اختیار بشر قرار دارد، ورای دریافت های افراد، واقعیت و حقیقتی نمی شود سراغ گرفت و به بیان دیگر؛ دین، ریسمان بی جهت است، (سروش، /19) نمی شود سلامت و یا آسیب درونی برای آن نسبت داد؛ زیرا در این مفروض، میان تما می رهیافت ها و دین، رابطه و نسبت این همانی است و هیچ یک از گزینه های پیش گفته در امکان آسیب پذیری درونی دین، مصداق پیدا نمی کند.
چنان که از یک منظر دیگر نیز، امکان آسیب پذیری تما می فرهنگ ها منتفی می گردد و آن اینکه، فناوری جدید، تسهیل حمل و نقل و ارتباطات، مقدار زیادی از آنچه را که به عنوان فرهنگ بو می و یا دینی جوامع خاص شمرده می شد، نه تنها دستخوش تغییر کرده، بلکه باید تغییر دهد و فرهنگ واحد جهانی که در حال شکل گیری است، باید شکل بگیرد؛ و آن فرهنگی که توان و پتانسیل جهانی شدن را دارد و عقل جمعی بشری بدان دست یازیده و در میدان حیات و تجربة عینی نیز آزمون مثبت و موفق را از سرگذرانده، فرهنگ لیبرالیسم است. پیداست که در این فضا، گذشته از آنکه ثبات فرهنگی، امری است خلاف توقع و انتظار، تحلیل مسئلة آسیب پذیری ماهوی دین، بررسی حکم بدون موضوع را می ماند.
آسیب های ماهوی فرهنگ
1. سستی باور به مبانی فرهنگ
هر کنشی، خواه کنش های فردی و خواه کنش های جمعی، متضمن درونی کردن احکام دستوری، یعنی ارزش ها و هنجارهاست. این احکام دستوری در برخی حالت ها ناشی از وجود نظام فشارهای اجتماعی است؛ « می دانم اگر مرتکب فلان رفتار (مثلاً بزهکارانه) شوم، نتیجه اش قرار گرفتن در فشار سخت اجتماعی خواهد بود. اما این احکام بیشتر اوقات از باورها نیز ناشی می شوند، حتی اگر هیچ ضمانت اجرایی برای آنکه رفتار «الف» را بر رفتار «ب» ترجیح دهم وجود نداشته باشد، ممکن است اتفاق بیفتد و غالباً هم اتفاق می افتد، که در عمل، «الف» را بدون تردید انتخاب کنم، چون متقاعد شده ام عمل «الف» بر «ب» ترجیح دارد. بیشتر اوقات، منافع و باورها از مؤلفه های اصلی کنش هستند.» (ریمون بودون، فرانسوا بوریکو، /91)
از نمونه های بیرونی و اجتماعی این مدعا به این موضوع اشاره کرده اند که: «تنها در نتیجة ملاحظات فرصت طلبانه نیست که حکومت های جامعة لیبرال، از جنگ جهانی دوم به بعد، سیاستِ بازِ توزیع درآمدها را از راه گسترش خدمات تأمین اجتماعی در پیش گرفته اند، بلکه این سیاست، نتیجة باور بر حق بودن ارزش های مساوات طلبانه نیز هست.» (همان).
قرآن کریم در سورة مبارکة «دهر»، هنجار ها و رفتارهای ایثارگرانة گروهی از مردم را که با آرایة «ابرار» ستایششان کرده و میان گزینه ها و انتخاب های گوناگون رفتاری قرار داشته اند، یاد کرده است. آنها از میان چندین انتخاب، رفتاری را بر می گزینند که سخت و طاقت فرسا می نموده است، بی آنکه فشار اجتماعی و یا عامل بیرونی دیگری در این انتخاب دخالت داشته باشد، بلکه عامل اصلی این انتخاب، کسب رضایت الهی و رسیدن به پاداش افزون جهان واپسین (= باور به حقانیت چنان رفتاری) بوده است؛
(إِنَّ الأبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا * ... یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا* وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا* إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلا شُکُورًا) (انسان/9-5)
«به یقین ابرار (و نیکان) از جا می می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است، از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند. آنها به نذر خود وفا می کنند، و از روزی که شر و عذابش گسترده است می ترسند، و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می دهند. (و می گویند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم، و هیچ پاداشی و سپاسی از شما نمی خواهیم.»
2. تغییر نقش عناصر فرهنگی
به نظر بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی، فرهنگ، جهان بینی و باورهای اعتقادی، خودسرانه و بدون ارتباط تنگاتنگ با زندگی اجتماعی و تجربیات گذشتة جوامع تحول نمی پذیرد. از باب نمونه، باور تقدس آمیز جامعة هندوان نسبت به گاو، آن گونه که «ماروین هریس» در کتاب «گاوها، خوک ها، جنگل ها و جادوگران یا چیستان های فرهنگی» مطرح می کند، بدان سبب رشد یافته است که گاو، در زندگی اعضای جامعة هندی، ارزش اقتصادی عظیمی دارد. هر گاو یک روستایی هندی، درحقیقت کارخانه ای است که محصولاتش عبارت است از: مواد خوراکی (شیر و کره) مواد سوختنی برای پخت و پز (فضولات خشک شدة گاو، با حرارت تمیز و ملایمی که ایجاد می کند، برای این منظور بسیار مناسب است)، کف پوش (خمیر حاصل از جنباندن فضولات گاو در آب و سپس خشکاندن آن، پوشش مؤثری برای سطوح خاکی به دست می دهد که به آسانی قابل روبیدن است) و مهم تر از همه، زور (گاو نر) برای بارکشی و گاوآهن روستاییان. هریس نشان می دهد که کمتر از 20% موادی که گاوهای هندی مصرف می کنند، برای انسان ها خاصیت غذایی دارد. پس به طور کلی، گاو، مواد کم ارزش از نظر روستاییان هندی را به فراورده های بسیار پر ارزش مبدل می کند.
کوتاه سخن اینکه، مفهوم هندی تقدس گاو، بر اساس تجربة نسل های بی شمار از مردم هند استوار شده و هنوز هم خواص عملی خود را از دست نداده است. (دانیل بیتس، فرد بلاک، /74و75) بر اساس این رهیافت، می توان به یکی از مهم ترین راهبردهای عملی و کاربردی دست یافت و آن اینکه برای بالا بردن ارزش یک هنجار و یا سنت فرهنگی، باید میزان کارکرد و اهمیت آن را در زندگی انسان ها و افراد جامعه بالا ببریم. بدین سان، فرو کاستن نقش کارکردی یک عنصر فرهنگی در گذر زمان و توالی نسل ها - به ویژه آن گاه که آن عنصر در ساختار فرهنگی دارای منزلت و جایگاه کلیدی باشد- و یا واگذاری نقش کارکردی آن به عنصر فروتر از حیث منزلت و جایگاه و یا حتی عنصری که در مجموعة اعضای یک سیستم فرهنگی، بیگانه قلمداد می گردد، آسیب فرهنگی را پدید می آورد.
از همین منظر شاید بتوان به بخشی از راز نهفته در یکی از اسلوب های بیانی قرآن کریم ـ که در نهادینه سازی باور توحیدی و یگانه پرستی از آن سود جسته است ـ وقوف یافت، و آن اینکه قرآن کریم به هنگام دعوت انسان ها به یگانه پرستی و اثبات الوهیت و ربوبیت انحصاری خداوند مورد نظر انبیای الهی و کتاب های آسمانی، از یک سو بر روی برخی از صفت های فعلی خداوند تأکید می ورزد؛ همچون منعم بودن انحصاری خداوند، رفع مکروهات و گرفتاری انسان ها از جانب خدای یگانه و اینکه رزق، تنگنا و گشایش در معیشت، مرگ و زندگی، سلامت و بیماری و...، همه در دست اوست و آن گاه این نتیجه را می گیرد که پس باید او را بپرستید. و از سوی دیگر، قرآن کریم برای نفی الوهیت و خداوندی خدایان دروغین انسانی و غیر انسانی، نقش کارکردی آنان در مسائل عینی و عرصة حیات فردی، اجتماعی و زندگی این جهانی انسان ها را فرو می کاهد و آن گاه نتیجه می گیرد که پس نباید آنان را مورد پرستش قرار داد و بر مسند خداوندگاری نشاند. آیات زیر، نمونه و نشانگر همین اسلوب و شیوة قرآنی است که خود می تواند یکی از مهم ترین راهکارهای مهندسی فرهنگی و آسیب زدایی از برخی باورها، سنت ها و ارزش ها در نظام فرهنگی باشد:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ * الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (بقره/22-21)
«ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید؛ تا پرهیزکار شوید. آن کس که زمین را بستر شما و آسمان [= جو زمین] را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد؛ و از آسمان آبی فرو فرستاد؛ و به وسیلة آن، میوه ها را پرورش داد تا روزیِ شما باشد. بنابراین، برای خدا همتایانی قرار ندهید، درحالی که می دانید (هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده اند و نه شما را روزی می دهند).»
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (بقره/29-28)
«چگونه به خداوند کافر می شوید؟! درحالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می میراند؛ و بار دیگر شما را زنده می کند؛ سپس به سوی او بازگردانده می شوید. (بنابراین، نه حیات و زندگی شما از شماست و نه مرگتان؛ آنچه دارید از خداست).»
( قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (مائده/76)
«بگو: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟ و خداوند شنوا و داناست.»
از نمونه های این نوع آسیب، افزون بر شرک و بت پرستی که در فرهنگ های بشری جوامع پیشین وجود داشته است، می توان به موارد زیر اشاره کرد که حتی در فرهنگ ادیان آسمانی و وحیانی روی داده است:
الف) خدا انگاری انسان (= غلو)
قرآن کریم در مقام نکوهش و سرزنش مسیحیان و برشماری تغییرها و آسیب های ماهوی وارد شده بر دیانت مسیحی، ازجمله غلو مسیحیان دربارة عیسی (ع) و خدا انگاری وی را یادآور می شود و چنان موضوعی را به مثابة آفت و آسیبی می شناسد که می باید از ساحت دیانت و فرهنگ مسیحی زدوده شود؛
(یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْرًا لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا) (نساء/171)
«ای اهل کتاب! در دین خود غلو (و زیاده روی) نکنید و دربارة خدا غیر از حق نگویید. مسیح عیسی بن مریم فقط فرستادة خدا و کلمه (و مخلوق) اوست که او را به مریم القا نمود و روح (شایسته) از طرف او بود. بنابراین، به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید: «(خداوند) سه گانه است.» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمان ها و در زمین است و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است.»
به دلیل منزلت و جایگاه رفیع توحید- و تنزیه خداوند از آرایه ها و پیرایه های انسانی- در سازوارة فرهنگ ادیان توحیدی و آسمانی، فرزند خدا انگاشتن عیسی که از سویی، فرو کاستن منزلت ربوبی در حد بشر زمینی و از دیگر سوی، فرا روندگی در موقعیت و منزلت بشر زمینی تا سرحد خداوندی قلمداد می گردد، از نظر قرآن، منشأ به وجود آمدن فاحش ترین انحرافی بوده که تاریخ مسیحیت را خدشه دار کرده است و در حقیقت خاستگاه دیگر انحرافات موجود در آیین مسیحیت به شمار می رود.
چنان که یاد کرد «غلو» به مثابة روشی در فهم و دریافت آموزه های دینی، در فراز نخست آیه، بیانگر آن است که پسر خدا انگاشتن عیسی از سوی مسیحیان، یکی از مصادیق غلو در دین است و نه مفهوم انحصاری آن. بلکه غلو، به معنای تغییر و جا به جایی موقعیت ها و نقش های عناصر دینی و فرهنگی، می تواند دایرة وسیع تری از این موضوع را نیز داشته باشد.
استدلال قرآن بر آسیب شماری این باور، نفی کارکرد و نقشی است که نصرانیان برای مسیح می پنداشتند و منحصر بودن آن نقش و کارکرد برای خداوند یگانه که آفریدگار و مدبر هستی است؛
(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر) (مائده/17)
«آنها که گفتند: خدا، همان مسیح بن مریم است، به طور مسلم کافر شدند؛ بگو: اگر خدا بخواهد مسیح بن مریم و مادرش و همة کسانی را که روی زمین هستند، هلاک کند، چه کسی می تواند جلوگیری کند؟ (آری) حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد، از آن خداست. هرچه بخواهد می آفریند، (حتی انسان بدون پدر، مانند مسیح) و او، بر هرچیزی تواناست.»
در آیة سی ام از سورة مبارکة «توبه»، به وجود آسیب بنیادین غلو و خدا انگاری انسان در فرهنگ یکی دیگر از ادیان توحیدی اشاره شده و آن عقیدة یهودیان (قدر مسلم، باور گروهی از یهودیان مدینه) به خدا پنداری انسان است که عزیر (= عزرا) را پسر خدا می شمردند و نیز، به پیشینة این اعتقاد در میان امت های کافر پیش از یهود و نصارا اشاره شده است؛
(وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون) (توبه/30)
«یهود گفتند عزیر پسر خداست. و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می یابند!»
بر اساس این آیه، پیش از ادعای یهودیان دربارة عزیر و قبل از ادعای مسیحیان دربارة عیسی، افرادی بودند که همچون مسیحیان و یهودیان، پسر و اولاد داشتن را به خداوند نسبت می داده اند و بدین سان قرآن از رهگذر برجسته سازی خطر آسیب غلو و ریشه های ممتد و عریض آن تا اعماق تاریخ و فرهنگ گذشتگان و به دیگر سخن، تغییر و جا به جایی نقش عناصر بنیادین یک فرهنگ و آثار و کارکرد های ویرانگر و تخریبی آن و امکان راهیابی آن در دیانت اسلا می ، امت مسلمان را از گرفتار آمدن در دام چنان آسیبی بر حذر می دارد. (حامد الگار، /29و30)
ب) بیهوده گرایی
در فرهنگ اسلامی، منزلت والای دانش افزایی و طی مدارج علمی و نیز انتقال معلومات و اندوخته های علمی به سایرین، بر کسی پوشیده نیست. بر اثر همین وضوح و پیدایی است که قرآن کریم برای نشان دادن فاصلة بسیار مقام و منزلت دانایان نسبت به نادانان، عقل و خرد انسانی را به داوری می خواند و می پرسد:
(قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (زمر/9)
«ای پیامبر (ص) از مردمان بپرس: دانایان و نادان ها برابرند؟»
یعنی هر صاحب خردی می داند که دانا و نادان برابر و همسان نیست. از سوی دیگر در متون روایی بسیاری، روی آوردن به فعالیت های فاقد سود و ره آورد واقعی و گذراندن فرصت ها به سرگرمی های عبث و بی ثمر، نکوهش شده است. حال اگر در جامعه ای مجسمه سازی، شطرنج و مانند این گونه فعالیت ها که- گذشته از فواید اندک جسمی و قابل دسترسی از راه های دیگر و بهتر- منافع واقعی ندارند و کمال آور و رشد دهندة حیات عقلانی و انسانی جوامع بشری نیستند، منبع تأمین معیشت و مورد ارج گذاری قرار گیرد، ولکن دانش اندوختگی در رشته های علوم انسانی، اجتماعی و تکیه زدن بر مسند استادی دانشگاه و یا علوم دینی، مایة تأمین نیاز های ضروری زندگی نشود، بی گمان، اکثریت به شغل و وظایف گروه نخست روی می آورند و جامعه دچار آسیب فرهنگی می شود و چون این نوع دگردیسی ارزشی به نگاه و ارزش داوری دین منتسب می گردد، می توان نام آسیب ماهوی (دگردیسی و اختلال در حقیقت دین) بر آن نهاد و بدین سان است که جا به جایی ارزش ها و نقش ها، آسیب ماهوی فرهنگ را سبب می شود و یا مثال های دیگر.
ج) خرافه پرستی
انسان به حکم ضرورت و نیاز زندگی، ناگزیر از آن است که نمود های هستی را بشناسد، تفسیر کند و میان آنان رابطه و نسبت برقرار سازد. برخی از این امور، تجربه پذیر و گروهی نیز عقل یابند و دسته ای نیز به هدایت و تفسیر فرا انسانی نیاز دارند. انسان ابتدایی، در هر سه حوزة یاد شده امکان در افتادن به خطا و تفسیر و تبیین ناصواب را داشته است و از همین رهگذر، جادو باوری و خرافه پرستی، که خود نوعی از تغییر و جا به جایی نقش ها و کارکرد ها و نشاندن اسباب و علت های موهوم در جای اسباب و علت های واقعی است، در جوامع نخستین، بسیار شایع و پررونق بوده است. به تناسب پویایی و گسترش دامنة تجربة انسان و نیز تکامل عقلانی وی، قلمرو باورهای خرافی و پوچ، در دو عرصة نخست برچیده شده است، اما در سومین ساحت، همچنان امکان لغزش و خطا، همپای دریافت ها و باورهای انسانی، به قوت خود باقی است و دامنگیر جوامع بشری از گذشتة دور تا به اکنون بوده است. راهیابی این گونه باور ها در قلمرو آموزه های وحیانی، در شمار آسیب هایی است که در آسیب شناختی قرآنی بدان توجه جدی شده است؛ قرآن با یادکرد خرافه اندیشی دو گروه از امت های سلف (اصحاب قریه و بنی اسرائیل)، پیشینة دور و تاریخی این آسیب را بر می شمارد و همچنین شیوع آن را در فرهنگ و اندیشة عرب جاهلی زمان پیامبر (ص) یاد آور می شود. بنی اسرائیل، قدوم موسی (ع) و یارانش را مایة رویداد های بد پنداشتند و گفتند:
(فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون) ( اعراف/ 131)
«هنگا می که نیکی (و نعمت) به آنها می رسید، می گفتند: به خاطر خود ماست، ولی موقعی که بدی (و بلا) به آنها می رسید، می گفتند: از شو می موسی و کسان اوست. آگاه باشید سرچشمة همة اینها نزد خداست، ولی بیشتر آنها نمی دانند.»
چنان که ساکنان شهر انطاکیه در برابر دعوت فرستادگان الهی، حضور آنان را عامل حوادث ناخوشایند و گرفتاری های اجتماعی خود انگاشتند؛
(قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیم) (یس/18)
«آنان (اصحاب قریه= انطاکیه) گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم (و وجود شما را شوم می دانیم) و اگر ازسخنان خود دست بر ندارید، شما را سنگسارخواهیم کرد و شکنجة دردناکی از ما به شما خواهد رسید.»
همین منطق خرافی را قریشیان نیز در برابر پیامبراسلام (ص) در پیش گرفتند؛
(وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا) ( نساء/78)
«اگر به آنها [= منافقان] حسنه (و پیروزی) برسد، می گویند: این از ناحیة خداست. و اگر سیئه (و شکستی) برسد، می گویند: این از ناحیة توست. بگو: همة اینها از ناحیة خداست، پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟!»
در آیات شریفة دیگر، قرآن، منطق تما می انسان های دور افتاده از جادة صواب و راهکار های وحیانی را، توسل به خرافات معرفی و آن را نوعی آسیب و بیماری در اندیشة انسانی قلمداد می کند:
(لا یَسْأَمُ الإنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَیْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَئُوسٌ قَنُوطٌ* وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی...)(فصلت/ 50-49)
«انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت)خسته نمی شود و هرگاه شر و بدی به او برسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد! و هرگاه او را رحمتی از سوی خود، بعد از ناراحتی که به او رسیده بچشانیم، می گوید: این به خاطر شایستگی و استحقاق من بوده است.»
در هر چهار آیة شریفه، نسبت دادن حوادث و رویداد ها به عوامل انسانی و غیر واقعی نکوهش شده و تفسیر از این دست را برآیند نادانی و دست نیافتن به فهم و عمیق و مطابق با واقعیت هستی قلمداد کرده است؛(فَمَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا)(نسا/78)
3. ستیز فرهنگی
قرآن کریم همة انسان ها را به تسلیم در برابر دیانت و مذهبی فرا می خواند که اصول آن روشن و شفاف است. هرگاه فردی به این اصول، پایبندی باوری و رفتاری داشته باشد، به تما می لوازم دیانت اسلا می آراسته می شود و از همة حقوق و امتیازات یک فرد مسلمان برخوردار می گردد؛
(لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم) (بقره/256)
«در قبول دین اکراهی نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است. بنابراین، هر کسی که به طاغوت [= بت و شیطان و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیرة محکمی چنگ زده است که گسستی در آن نیست. و خداوند شنوا و داناست.»
این درحالی است که در واقعیت فرهنگی و فکری جوامع اسلا می، این بساطت، سادگی و فراخنای پذیرندگی و آغوش گشایی، بسی پیچیده شده و در دامن فراخ و پهناور دین، جزیره ها و قلمروهای حیازت شدة دینی، با نام مذاهب پدید آمده است که گنجایش و ظرفیت اسلا می را به غایت کوچک، لاغر و خصوصی کرده است و در نتیجه، دعواها و منازعه بر سر اردو زدن در این قلمرو کوچک سر برآورده و کیان و هویت اصلی دین در این گیرودار از دید ها به دور مانده است. سخن شفاف و صریح قرآن در این باره چنین است:
(وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (آل عمران/105 )
«و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه های روشن (پروردگار) به آنان رسید. و آنها عذاب عظیمی دارند.»
در این آیة شریفه، افزون بر آنکه آسیبی از آسیب های ماهوی و درون دینی (= فرقه سازی) یاد شده، روی سخن با کسانی است که آگاهان و نخبگان جامعه به شمار می روند؛ چه هم آنان از بینات و نشانه هایی که آیة شریفه از آن سخن می گوید آگاه هستند و نیز هم آنان هستند که پیرایه ها بر دین می بندند و فرقه و مذهب می سازند و طرفدارانی پیدا می کنند. و بدین سان، منظور از اختلافی که در این آیة شریفه مطرح است، اختلاف بین توده و عموم مردم و یا اختلاف های خارج از ساحت فکر، فرهنگ و اندیشه نیست، چه این گونه اختلاف ها، پاره ای طبیعی و گریز ناپذیر و پاره ای نیز چندان مهم نیست تا بدین پایه و پیمانه تأکید را برتابد.
4. گسست فرهنگی
فرهنگ دینی بسان یک سیستم و نظام در هم تنیده ای است که با نادیده انگاری و یا از کار افتادگی یک حلقه و بخش، تما می سیستم، ویژگی کارکردی خویش را از دست می دهد، گو اینکه در نظام هایی که کاملاً آبشخور بشری دارد، بتوان چنین انتظاری داشت که آسیب پذیری سیستم محدود به قلمرو همان بخشی شود که مغفول واقع شده و یا نقش آن فرو کاسته شده است، اما در نظام های فرهنگی مبتنی بر دین و آموزه های وحیانی، به دلیل فشردگی، در هم تنیده بودن و استواری و مبتنی بودن بخش های مختلف سیستم بر یکدیگر، این گسستگی تصور نمی رود.
(... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون) ( بقره/85)
«آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود و در روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار می شوند و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.»
(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا* أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا*وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا) (نساء/152– 150)
«آنانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند و می خواهند که میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و می گویند: و بعضی را ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم و می خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند، آنها کافران حقیقی اند و برای کافران مجازات خوار کننده ای فراهم ساخته ایم. (ولی) کسانی که به خدا و رسولان او ایمان آورده و میان احدی از آنها فرق نمی گذارند، پاداششان را خواهد داد؛ خداوند آمرزنده و مهربان است.»
همچنان که پیداست، در این آیات کریمه، باورداری و یا رفتار منطبق با پاره ای از آموزه های دینی و پشت پا زدن و یا مغفول گذاردن پارة دیگر، نامسلمانی قلمداد شده و این بدان معناست که هرگاه جامعه و ملتی از ملت های اسلا می به این وضعیت دچار آید، جامعة بیمار و از نظر فرهنگی آسیب دیده محسوب می گردد. همان گونه که اگر بخشی از پیکره و اعضای یک فرد متروک بماند و کارکرد خویش را از دست بدهد، فرد آسیب دیده به شمار می آید. از نمونه های این گونه آسیب دیدگی ماهوی فرهنگ دینی می توان به مورد زیر اشاره داشت.
الف) گسست انسان شناختی دینی
از جمله نمود های بارز و شایع آسیب دیدگی ماهوی فرهنگ اسلا می در این عرصه که کلیت دین و کارکرد ها و اثرگذاری آن در عرصة حیات اجتماعی و اسلا می ملت های مسلمان را از بین برده و فرهنگ دینی بر اثر آن، رشد و بالنگی و پویایی خویش را از دست داده است، می توان از تبعیض و یا ناسیونالیسم خونی و خاکی پدید آمده در فرهنگ سیاسی و عمو می جوامع اسلا می یاد کرد؛ بدین معنا که فرهنگ اسلا می بر پایه و اصول جهان شمول و تساوی نگر بنا شده است و تنها در این صورت و بر فرض آنکه روبناهای فرهنگی، طرح ها و بنیادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، رفتاری و الگوهای ذهنی و باوری، همخوان و متناسب با این اصل و قاعده عیار شود، پاسخگوست، نه در غیر آن. بر پای بست همین نگاه و آسیب شناختی قرآنی است که می توان پیوند وثیق میان دو گزارة قرآنی یافت.
قرآن کریم از یک سو برتری جویی های یهودیان و نصرانیان را نکوهش می کند و آن را عامل مخالفت و شقاق و فرو کاستن اثر جبهة دین در برابر کافران و مشرکان می شمارد؛
(وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیر) (مائده/18)
«یهود و نصارا گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می کند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛ هرکس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و هرکس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات می کند؛ و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن اوست؛ و بازگشت همة موجودات به سوی اوست.»
از سوی دیگر در آیات مختلف، آدمیان را از نسل و تبار واحد می شمارد و ارزش های اختیاری چون تقوا و خدا ترسی را عامل برتری می داند که امری است معقول؛ چون در این عرصه هر انسانی مختار و آزاد است که برتری بیشتری کسب کند؛
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیرًا وَنِسَاءً...) (نساء/1)
«ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید. همان کسی که همة شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت... .»
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر) (حجرات/13)
«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست) گرا می ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست، خداوند دانا و آگاه است.»
نمونه ها و برآیندهای تلخ و شوم تاریخی این آسیب ماهوی را در اختلافات میان انصار (عرب های قحطانی) و مهاجر (عرب های عدنانی) که در ماجرای سقیفه رخ داد و رویداد های پس از آن در سیمای حکومت های قوم گرایانة ترک و عرب و عجم و جدا شدن ملت های اسلا می از همدیگر، می توان مشاهده کرد و نمونه های عصری آن نیز در ساختارها و تقسیمات سیاسی و بیرونی امت اسلا می بر اساس قومیت، زبان و... چندان برجسته و نمایان است که از دید هیچ بیننده ای پوشیده و پنهان نمی ماند و هم اکنون یکی از مهم ترین راهبرد ها و ابزارهای کارآمد دشمنان اسلام برای قطعه قطعه کردن کشورهای اسلا می ، سوء استفاده از تبارها، نژادها و زبان هاست (بلوچستان، کردستان، تاجیکستان، ترکستان و...)، با آنکه به گواهی تاریخ، در عصر نخستین اسلامی- که روزگار مجد و عظمت مسلمانان و شکوفایی فرهنگ اسلا می بود- تما می مسلمانان با همة اختلاف های های زبانی، قو می و نژادی، حول محور هویت یگانة اسلا می گرد آمدند و در نتیجه شوکت، عزت و تمدن بی بدیل در پرتو فرهنگ سالم و آسیب نادیدة اسلامی رقم خورد.
5. ناسازگاری سامانه های نظام فکری
نظام های فکری فرهنگ ساز و داعیه دار هدایت جوامع بشری، از جمله نظام فکری برآمده از متن دیانت و اندیشة اسلامی، مؤلفه های متنوع دارد؛ همچون سامانه و نظام فرهنگی، نظام اقتصادی و نظام سیاسی. هرگاه این سامانه ها بر پایة اصول و زیرساخت های مشترک بنا نشوند و هر یک از این سامانه ها آبشخور جداگانه داشته باشد، نظام فکری، فرهنگی و اجتماعی، در مجموع آسیب می بیند. قرآن کریم، جامعة مطلوب، آرمانی، و برخوردار از رشد، پویایی و سلامت فرهنگی را جامعه ای می داند که افراد آن، افزون بر ایمان و باور به خداوند و تقواپیشگی در رفتارهای شخصی و فردی، در تعامل اجتماعی، از جمله روابط و نظام اقتصادی، بر اساس اصول و چهارچوب های وحیانی عمل کنند. از همین منظر، روابط و سامانة اقتصادی مطلوب و پویا و رو به شکوفایی و رسیدن به خود کفایی و استقلال اقتصادی را نظا می می داند که از یک سو بر پایة ایمان به خدا، تقوا و پروا داری و از سویی دیگر بر تجارت، نقل و انتقال سالم کالا و پول و به دور از شائبة ربا و از سوی سوم، بر پایة مهر، محبت، عطوفت، انفاق، پر کردن خلأهای اقتصادی و نیاز نیازمندان استقرار یافته باشد، چه در غیر آن، نه تنها نظام اقتصادی، که تما می سامانه های دیگر وابسته، دچار آسیب می شوند؛
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون) (اعراف/96)
«و اگر اهل شهر ها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات زمین و آسمان را بر آنها می گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند، ما نیز آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»
(الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا...) (بقره/275)
«کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) برنمی خیزند، مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده (و نمی تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می خورد، گاهی به پا می خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: داد و ستد هم مانند رباست (و تفاوتی میان آن دو نیست.) در حالی که خدا بیع را حلال کرده و ربا را حرام.»
(وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر) (بقره/265)
«و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطة بلندی باشد و باران های درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد،) و میوة خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و باطراوت است.) و اگر باران درشت به آن نرسد، بارانی نرم به آن می رسد. و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست.»
بدین سان اگر جامعه ای که از ناحیة فرهنگی، استوار بر شالودة تفکر دینی است، در یک عرصه از عرصه های یاد شده، رویه ای برابر با اندیشة دینی و در عرصه ها و سیستم های دیگر بر اساس نظام های غیردینی و احیاناً معارض با بخش های دین مدار در پیش بگیرد، چنان جامعه ای دچار آسیب خواهد بود و نیازمند بازبینی و انطباق عرصه های ناسازگار و بیگانه با دین با سیستم و نظام دینی می باشد.
6. تحول فرهنگی
تحول فرهنگی، جریانی است که در آن، یک نظام فرهنگی در نتیجة برخورد با فرهنگ دیگر، دچار تحول و دگردیسی در نهادها، ارزش ها، گرایش ها و روش ها می شود. (نقوی، علی محمد، جامعه شناسی غرب گرا، 1/9) قرآن کریم دربارة این موضوع، دو مطلب را یادآور شده است؛ نخست اینکه، پیشینة آسیب تحول فرهنگی در آیین مسیحیت و یهودیت را بازخوانی کرده و باور شرک آلود تثلیث مسیحی و ثنویت یهودی را تحول فرهنگی وارد بر این دو آیین بر اثر تماس با فرهنگ های دیگر معرفی کرده است؛ فراز( ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْل) از آیة سی ام سورة مبارکة توبه، همین معنا را گواهی می کند. گو اینکه براساس همین آموزة قرآنی، برخی از پژوهشگران تاریخ مسیحیت نظر داده اند که کل مفهوم پسر خدا بودن حضرت مسیح، نه پیامد طبیعی رسالت و تعلیم عیسی (ع) ، بلکه پیامد طبیعی ادیان و فرقه های باستانی خاور نزدیک است که در آنها اعتقاد به پسران و دختران خدا نیز شایع بوده است. بنابراین قرآن کریم، شاید در این آیة شریفه به مسیحیان هشدار می دهد که راه آنان را نروند و اگر پیش از آن چنین بوده اند، از این پس بر آن راه باقی نمانند، راهی که از اندیشة خرافی و دیرینة صاحب فرزند بودن خدا نشأت گرفته است. (حامد الگار، / 29و30)
دوم اینکه در کتاب وحیانی قرآن، به تلاش یهودیان و نصرانیان برای ایجاد تحول در فرهنگ مسلمانان اشاره شده است و افزون بر آنکه با شدیدترین بیان، مسلمانان را از گرفتار آمدن به آسیب تحول فرهنگی بر حذر داشته، مجاری و بسترهای این آسیب را نیز یاد کرده است؛
(وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیر) (بقره/120)
«هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا به طور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی، بگو: هدایت الهی تنها هدایت است. و اگر از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.»
لحن آیة شریفه حکایت از آن دارد که گویا رسول خدا (ص) می خواسته است با اهل کتاب به گونه ای نر می و ملایمت را در پیش بگیرد تا شاید نظر مساعد آنان را نسبت به دعوت و پذیرش دین خود و یا دست کم دور و برکنار داشتن آنها از دشمنی با اسلام به دست آورد، اما خداوند به پیامبر (ص) و مسلمانان هشدار می دهد که طرح دوستی با دشمنان اسلام و در پی جلب دوستی و همکاری آنان برآمدن، به بهای سنگین تحول فرهنگی و دینی منتهی می گردد و مسلمانان جز ضرر و خسران، طرفی از این رابطه و دوستی نمی بندند.
اگر از منظر این معیار و ملاک به جغرافیای اندیشه و فرهنگ اسلا می در قرون اخیر بنگریم، نوعی تحول آهسته و آرام را می توان مشاهده کرد که از راه یافته های فکری و فرهنگی بیگانه و اجنبی، به ویژه غربی نفوذ کرده است و از این سبب، غرب گرایی در نظر جامعه شناسان از گونه های تحول وآسیب فرهنگی (=تحول اجتماعی) در جوامع مسلمان به شمار می رود.
راهبرد پیشگیری ازآسیب ماهوی فرهنگ
برای آنکه بتوانیم نظام فرهنگی را از آسیب های یاد شده و سایر آسیب های احتمالی و ممکن به دور نگاه داریم و مصونیت بخشیم و از تغییر و تحول به مفهوم دگرگون شدن و ناهمخوان شدن آن با نظام مطلوب فرهنگی قرآن جلوگیری کنیم، ناگزیر از اعمال راهبردهای پیشگیرانه هستیم.
1. سازگار کردن باور ها و موضع کنشگران
از جمله مهم ترین راهبرد هایی که می توان برای پیش گیری از آسیب های فرهنگی در سطح عموم ارائه داد، آن است که میان باورها و موضع کنشگرهای اجتماعی، همسازی و همزیستی ایجاد کنیم؛ چه به طورکلی، کنش فردی و جمعی با باورهایی هدایت می شوند که هر قدر با وضعیت کنشگر اجتماعی سازگارتر باشد، شانس بیشتری برای تحمیل خود به کنشگر دارند. چنین است که به قول «توکویل»: «در دموکراسی آمریکا، باور بی قید و شرط به برابری فرصت ها، به عنوان واقعیت بر حق، شانس بیشتری برای توجیه شدن در وضعیت رشد اقتصادی مستمر دارد تا در دوره های رکود و بحران اقتصادی. باور به اسطوره مبارزه طبقاتی در وضعیت تاریخی که قدرت سندیکا، حتی از نظر بسیاری از قشرهای جمعیت، نامشروع تلقی می شود، شانس بیشتری برای برانگیختن احساسات دارد تا در وضعیتی که اتحادیه های سندیکایی به عنوان نمایندگان بر حق منافع کارگران ملاحظه می شوند.» (ریمون بودون، فرانسوا بوریکو، /94-93)
2. هماهنگی باورها و ابزارهای رسیدن به هدف
باورها، تنها مواد و مصالح هنجاری برای «رفتار عقلایی معطوف به ارزش ها» نیستند. به عبارت دیگر، آنها فقط هدف و مقصد نهایی کنش را تعیین نمی کنند، بلکه در کار جستجو برای یافتن وسیله (برای رسیدن به هدف) نیز مداخله می کنند. هرگاه هدف مورد نظر کنشگر اجتماعی ساده باشد، او فهرستی از وسایل در دسترس برای رسیدن به آن را تهیه و از میان آنها، مناسب ترین و کم هزینه ترینشان را انتخاب می کند. اما این سنجة عقلایی، وقتی هدف مرکب [چند منظوره] باشد، دیگر واقع بینانه نیست. در این حالت، انتخاب وسایل برای رسیدن به هدف را باید در بیشتر اوقات به عنوان نتیجة باورها تحلیل کرد. مثلاً اگر موضوع عبارت باشد از مبارزه با بیکاری یا تورم، بسیاری از نظریه های بیکاری و تورم شانس شدن پیدا می کنند و دربارة نوع اقدامات مناسب برای مقابله با آنها نتیجه گیری می شود. البته کنشگر اجتماعی غالباً یکی از این نظریه ها را که با تمایلات سیاسی اش، با باورهایش یا به طورکلی با دید و جهان بینی اش سازگار باشد، می پذیرد. مثلاً کنشگری که تمایلات سیاسی چپ گرایانه دارد، به احتمال زیاد نظریه ای را می پذیرد که میان تورم و نابرابری های اجتماعی رابطه برقرار می کند و اولی را نتیجة دو می می داند، در حالی که کنشگر راست گرا، احتمالاً چنین نظریه ای را نخواهد پذیرفت. (همان)
«نظریه جامعه شناختی کنش به خوبی ثابت کرده است هدف هایی که کنشگر برای خودش تعیین می کند و وسایلی که برای رسیدن به آنها انتخاب می کند، به نسبت های متغیر، برحسب موارد به باورها بستگی دارند.» (ریمون بودون، فرانسوا بوریکو، /94-93)
آیات و آموزه های قرآنی که لجاجت و ایستادگی مترفان تاریخ در برابر دعوت انبیای الهی را یاد می کند، می تواند به نوعی بر این معنا نظر داشته باشد؛ چه اینکه دعوت به برابری و عدل و قسط اقتصادی جزء اصول بنیادین دعوت انبیای الهی بوده است. حال آنکه کنشگران مترف، در موضع مخالف این باور قرار داشتند. از این روی در هر جامعه ای که چنان ساختار اجتماعی و اقتصادی شکل بگیرد، نظام فرهنگی همانند با فرهنگ مورد نظر پیامران الهی، با چالش ها و تنش های بسیاری رویارو خواهد بود. تا آن زمان که میان این باورها و موضع کنشگران جامعه، همسویی و سازگاری به وجود آید.
منابع و مآخذ
1. ا. ح. آریان پور؛ زمینه جامعه شناسی، چاپ یازدهم، شرکت سها می کتاب های جیبی، تهران، 1357ش.
2. ابراهیمی، علی - طاهری، محمدحسین؛ برنامه ریزی فرهنگی، اصل نخستین در مهندسی فرهنگی، مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی، چاپ اول، شورای عالی انقلاب فرهنگی، تهران، 1386ش.
3. الگار، حامد؛ درس گفته های حامد الگار،
4. دانیل بیتس – فرد پلاک؛ انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ اول، انتشارات علمی، تهران، 1375ش.
5. ریمون بودون و فرانسوا بوریکو؛ فرهنگ جامعه شناسی انتقادی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، چاپ اول، فرهنگ معاصر، تهران، 1385ش.
6. سروش، عبدالکریم؛ درک غریزانه دین، کیان، سال چهارم، ش 19.
7. شایان مهر، علیرضا؛ دایرة المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، چاپ اول، انتشارات کیهان، تهران، 1377ش.
8. فرانک رابرت وای ولوئ؛ انسان شناسی فرهنگی، ترجمه علیرضا قبادی، چاپ اول، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، 1378ش.
9. نقوی، علی محمد؛ جامعه شناسی غرب گرایی، چاپ اول، امیرکبیر، تهران، 1362ش.
10. وثوقی، منصور- نیک خلق، علی اکبر؛ مبانی جامعه شناسی، بی جا، خردمند، 1370ش.
 

تبلیغات