تعامل اسلام با نمودهای اخلاقی در جاهلیت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
غالباً چنین تصور میشود که سنت ها و نظام های اخلاقی و اجتماعی عرب قبل از اسلام را یکسری سنت ها و اخلاق بد و ناشایست تشکیل میداده است، به ویژه آن که قرآن مجید نیز از این دوران به «جاهلیت» تعبیر کرده، حضرت علی(ع) نیز در نهج البلاغه آن را مورد انتقاد قرار داده، در این باره میفرماید: «خداوند پیامبر(ص) را به رسالت مبعوث ساخت، که جهانیان را بیم دهد و امین آیات وی باشد، در حالیکه شما ملت عرب بدترین دین و آیین را داشتید و در بدترین سرزمینها زندگی میکردید، در میان سنگهای خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند. آب های آلوده را مینوشیدید و غذاهای ناگوار را میخوردید، خون یکدیگر را میریختید و پیوند خویشاوندی را قطع میکردید، بتها در میان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود. (خطبة26) روشن است که در این گفتار، انحطاط فکری اعراب در مقابل انحطاط مادی و معنوی به تصویر کشیده شده است. اکنون پرسش اصلی این است که آیا از دیدگاه قرآن، آنچه که فرهنگ عرب قبل از اسلام را شکل میداده، یکسره مطرود بوده است یا این که پاره ای از اجزای به میراث ماندة فرهنگ عرب را میتوان به عنوان نکات مثبت آن شناسایی کرد؟ مطالعة تاریخ به ما نشان میدهد که پاره ای از صفات برجسته مانند جوار (پناه دادن)، و حلف (هم پیمانی)، اکرام میهمان(ضیف) و اهتمام به مکارم اخلاق، چون جود و سخا و صبر و شجاعت وجود داشته است؛ با این توضیح که اعراب جاهلی اخلاق را به گونه ای دیگر تفسیر میکرده اند. به طور مثال، آنان سخاوت، غیرت و شجاعت و مروت را میستودند، ولی مفهوم سخاوت در نظر آن ها عبارت بود از ریخت و پاش بیش از حد برای خود نمایی هر چه بیشتر. آنان زنده به گور کردن دختران را از مراتب عالی و نهایت غیرتمندی میشمردند. شجاعت آن ها عبارت بود از غارتگری، انتقام جویی، تجاوز و کشتار. وفا و یگانگی را در این میدانستند که در هر حادثه از قبیله های خود اعم از حق یا باطل حمایت کنند. اسلام ضمن تأیید اصل این صفات، برخی نمودها و کاربردهای نادرست آن ها را اصلاح کرد.
مفهوم جاهلیت و ابعاد آن
جاهلیت اصطلاحی است که با پیدایش اسلام پدید آمده و بر حالت اعراب در روزگار پیش از اسلام اطلاق شده است تا آن را از حالت ایشان پس از برآمدن رسالت جدا سازد. (آلوسی،1/15) برخی این واژه را از جهل به معنای نادانی یا پیروی نکردن از دانش یا ناآگاهی از خواندن و نوشتن گرفته و برخی دیگر آن را به معنای نا آگاهی از خدا و پیامبر او و قانون های دینی یا بت پرستی یا کرنش در برابر غیر خدا می دانند. (آلوسی،1/16؛ ابن منظور،1/137) برخی دیگر گفته اند جهل به معنای سفاهت و خشم های بیجا و تکبر و افتخارات بی مورد است. (امین،/69) گلدزیهر معتقد است که معنای این واژه سبکسری است که ضد بردباری می باشد و همچنین بزرگ نمایی و تندخویی و خشم و چیزهایی از این سان که در زندگی جاهلیان آشکار بوده است. (امین،/87) برای اولین بار واژة جاهلیت در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده و در تعابیر « ظنّ الجاهلیّة، حکم الجاهلیّة، تبرّج الجاهلیّة، حمیّة الجاهلیّة،» در سوره های مدنی به کار رفته است. 1- دربارة گروهی از افراد سست ایمان و ترسو که در میان اصحاب پیامبر(ص) حضور داشتند و در جنگ بدر شرکت کرده بودند، چنین آمده است: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ » (آل عمران/154) «دربارة خدا، گمان های ناروا همچون گمان های دوران جاهلیت میبردند» 2- در مورد مردمیکه مدعی ایمان هستند اما باز به حکم الهی تن نمیدهند آمده است: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » (مائده/50) «آیا آن ها حکم جاهلیت را میخواهند؟ و چه کسی بهتر از خدا، برای قومی که اهل یقین هستند، حکم میکند؟» 3- در خطاب و هشدار به همسران پیامبر(ص) و نهی آنان از جلوه گری همچون زمان جاهلیت، چنین آمد است: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى....» (احزاب/33) « و در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید...» 4- در توصیف کفار مکه در جریان صلح حدیبیه، خداوند میفرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ...» (فتح/26) « (به خاطر بیاورید) هنگامیکه کافران در دل های خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند...» آیات چهارگانهای که در تعبیر جاهلیت آمده است، نشان میدهد که تعبیرات قرآن دربارة جاهلیت شامل ناآگاهی از قوانین دینی، کارهای سفیهانه و دور از عقل و افکار غلط و خشم ها و تکبّرها و افتخارات بیجا میباشد. علاوه بر این موارد بعید نمینماید که عنوان جاهلیت، به کم دانشی و اندیشههای جاهلانة آن مردم نیز نظر داشته باشد. با این همه، در میان همین مردم بَدَوی و صحرا نشین، به رغم بی دانشی و وجود برخی صفات ناشایست، صفات پسندیده ای نیز دیده میشد که چه بسا همان صفات پسندیده باعث حفظ انسجام اجتماعی و استمرار بقای آن ها شده بود و بعید نمینماید که یکی از علل انتخاب آن مردم و جامعه برای این که نخستین مخاطبان وحی الهی باشند، حضور همان صفات در میان آن ها باشد. اکنون به برخی از آن صفات میپردازیم:
1- سخاوت
در صحرا، جایی که حتی نیازمندی ها و ضروریات اساسی زندگی، کمیاب است، بی تردید، میهمان نوازی و یاریگری، یکی از جنبه های ضروری برای زنده ماندن شمرده میشود. این حس باعث شده بود تا عرب بخشنده و جوانمرد باشد و در بخشش مبالغه کند و در این راه، مال و ثروت را ناچیز شمارد و بخشش و کرم را یکی از مظاهر سیادت و سروری بداند. (حوفی،/236) دارایی و ثروت در نظر آنان وسیله ای برای کسب عزّت و خودستایی بود. یکی از مظاهر این کرم، بخشش عرب در پذیرایی از میهمان و فراهم کردن آسایش بیوه زنان، یتیمان و مساکین بود، به ویژه آنگاه که سرما شدت می یافت یا آسمان از بارش امساک می کرد و مردم غذایی برای خوردن نمی یافتند. (آلوسی،1/ 63) از سنّت های آنان افروختن آتش بر بلندی، در دل شب بود تا گمگشتگان بیابان را به خیمه هایشان راهنمایی کنند، و چون فرد در راه مانده نزدیک می شد و به خیمه گاه می رسید هر چند از قبایل دشمن بود، در امان می ماند! اعراب در شعر خویش به آتش های شبانگاهی و اینکه سگشان به سوی میهمان پارس نمی کند چون به رفت و آمد زیاد عادت کرده است، بسیار بالیده اند. (ضیف،/68؛ آلوسی، 2/161؛ قصی الحسین، /268) از کسانی که در کرم و بخشش بلند آوازه است و در سخاوت به او مثل می زدند «حاتم طایی» یعنی یکی از شاعران عصر جاهلی است که به بندگی میهمانان خود مباهات می کرد. وی در این باره می گوید: « و انی لعبد الضیف مادام ثاویا * * * و ما فیّ الّا تلک من شیمة العبد» « من تا زنده ام بنده میهمانم، از خوی و عادت بندگان تنها همین با من است.» (آلوسی،1/75) سخاوت داشتن، نشان اصالت نجابت و شرافت بود، و هر اندازه نمود سخاوت چشمگیرتر بود تحسین بیشتری را بر می انگیخت. برای عرب جاهلی جود و بخشندگی تنها تجلی طبیعی حسّ پیوستگی و همبستگی با قبیله نبود؛ زیرا چه بسیار که این کرم و بخشش از اعضای قبیله فراتر میرفت و بیگانگان را هم شامل می شد. انگیزه آن نیز همیشه خیرخواهی و عطوفت نبود، بلکه در درجة اول و بیش از هر چیز ناشی از حس جوانمردی بود. (اصفهانی،3/4) در میان عرب، کسی که می توانست از سخاوتمندی خویش، نمایشی شاهانه بدهد، قهرمان واقعی صحرا شناخته می شد. سخاوت، در این معنا شوق و شور عمده-ای بود که مردان عرب داشتند، و بیش از آنکه یک فضیلت باشد، داعیه و خواهش غیر قابل مقاومتی بود که در دلِ هر مرد عرب ریشه دوانیده بود. گاه فرد بخشنده، اسب راهوارش را که آخرین دارایی او بود ذبح کرده، و اطعام می نمود. این گونه بخشندگی بی حساب که نتیجه ای جز حرمان و بیچیزی نداشت، در آن روزگار از سوی گروهی سرزنش می شد. اما نظام اخلاقی غالب، آن را به عنوان فضیلتی عالی میستود. محمد قطب در این باره می گوید: « منطق و فرهنگ محیط جاهلی «جود و کرم» مشهور عرب را بر پذیرایی های گرم و دوستانه اندک، آن هم به خاطر تفاخر بر کاروان هایی که از آنجا عبور می کردند، منحصر می سازد، و این کار هم تنها به همان تفاخر و مباهات ورزیدن بین سایر قبایل می ارزید، اما به منظور دلسوزی و احساس عواطف نسبت به فقرا و مستمندان و دلسوزی و عطوفتی که فقط از سرچشمه انسانی منشأ بگیرد و هیچ گونه هدف و انگیزه شهوانی و فخر فروشی و مباهات و ریاکاری در آن نباشد، در آن محیط جاهلی به ندرت یافت می شد.» (همان،/122) از دیگر مظاهر این سخاوتمندی میتوان به عهده گرفتن دیة مقتولان برای جلوگیری از جنگ و دادن فدیه برای آزادی اسرا و دعوت همگانی برای هر وعده غذا نام برد. (الناصر،/72) اسلام این خلق نیکو را میستاید و به آن تشویق میکند. در نظر پیامبر(ص) این فضیلت پایه ای برای جامعه دینی ـ سیاسی است، با این ویژگی که میان موضع اسلام و موضع عرب جاهلی، در امر سخا و بخشندگی یک تفاوت بنیادی وجود دارد؛ اسلام عمل سخاوتمندانه ای را که از میل به خودنمایی سرچشمه گرفته باشد بی مقدار میداند و بذل و بخشش و ابراز فتوت به خاطر تظاهر و خود نمایی را عملی شیطانی معرفی میکند و می فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ» (بقره/264) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدقههای خود را با منّت و آزار، باطل مکنید، مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم، انفاق میکند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» اسلام فریضة انفاق و دادن صدقات را به عنوان قالب مناسبی که مسلمانان بتوانند سخاوت طبع خود را، بی آنکه دچار رذیلت های شیطانی غرور و تکبّر و اسراف شوند، در آن بریزند، بدانها عرضه داشت و به طور جدی و با شدت هر چه تمام تر در اعطای حق بینوایان از بیت المال و اعطای کرامت و ایجاد پیوند عاطفی و مواسات و برابری بین آن ها و دیگران اصرار ورزید و این مطالب، به اندازه ای مورد اهمیت قرار گرفته بود، که حتی به رسول اسلام(ص) چنان امر می کند که هرگز در هیچ موردی و در هیچ خواسته ای این گونه فرمان نداده است: « فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10-9) «و امّا (تو نیز به پاس نعمت ما) یتیم را میازار و گدا را مَران.» از سوی دیگر قرآن جلوی افراط و زیاده روی را گرفت و فرمود: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا » (فرقان/67) «وکسانی که چون انفاق کنند، نه ولخرجی میکنند و نه تنگ میگیرند، و میان این دو (روش) حد وسط را برمیگزینند.» به همین دلیل اسلام بر این باور است که هر گاه این فضیلت به حد اسراف برسد دیگر نه تنها فضیلت نیست بلکه شر و رذیلت است. (نگ: اسراء/26)
2- شجاعت
شرایط و اوضاع حاکم بر زندگی در صحرا به طور طبیعی سبب میشد تا شجاعت و دلاوری، از فضیلت های مهم به حساب آید. در صحراهای عربستان، جایی که طبیعت همواره بر انسان سخت میگرفت راهزنان پیوسته در کمین بودند، چیزی بیشتر از قدرت و نیروی جسمانی و قوت و شجاعت جنگی اهمیت نداشت. و در میان اعراب جاهلی، مجد و شرف قبیله ای تا حد زیادی وابسته به قدرت و شجاعت بود. جنگ های فراوانی که در تاریخ عرب از آن ها به عنوان «ایّام العرب» یاد می-شود، خود گواه بر این واقعیت است.(حوفی،/230 ؛ ابن خلدون،2/ 318 و 419) اعراب در دفاع از شرافت قبیله یا زنان خود و صیانت آنان از خواری و ننگ اسارت، شجاع و دلیر بودند و در این راه اعتنایی به مرگ نمی کردند.(سالم عبدالعزیز،/345) از دیگر نمودهای این شجاعت میتوان به اصرار بر خونخواهی، فریادرسی از مظلومان و دوست داشتن ماجراجویی را نام برد. (الناصر،/106) اسلام شجاعت و دلیری را ستود و ترس و جبن را نکوهش کرده و در مورد فضیلت دلیری، همة عوامل و عناصر افراطی را قطع کرد و آن را به صورت یک فضیلت اسلامی بیرون آورد و در واقعکوشید تا با استفاده از جنگ آوری عرب، حس شجاعت را برای حمایت از ارزش های معنوی و احقاق حق و رد مظالم و گسترش عدل و نبرد با دشمنان دین و جهاد در راه خدا درآورد. (نگ: بقره/193) و برای تشویق آن ها، خدا را خریدار جان ها و مال های مؤمنان معرفی کرد و به آن ها وعده بهشت داد. (نگ: توبه/111) مسلمانان را از جنگ میان خود باز داشت، و چنین گفت: اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو اصلاح کند، و اگر (باز) یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد، با آن (طایفهای) که تعدّی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، آن ها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست میدارد. در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس برادرانتان را به سازش فرا خوانید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. (حجرات/10-9) در نتیجه آموزه های دینی، شجاعت عرب دیگر آن میل سرکش و کور نبود، بلکه به شجاعتی سازمان یافته، شریف و با هدفی متعالی در خدمت دین حق، یعنی جهاد در راه خدا، تبدیل شد. آنچه از مؤمن واقعی توقع میرفت، دیگر آن دلاوری و شجاعت وحشیانه که شعرای جاهلی لاف آن را می زدند و به آن خودستایی ها می-کردند نبود، بلکه نوع جدیدی از دلیری در جهاد مبتنی بر ایمان به خدا و روز آخرت تجلّی یافت.
3- وفا
وفاداری یا امانت داری نیز یکی از فضایل صحرانشینان بوده است و ارج و والایی آن بر کسی که با شعر و روایات قبل از اسلام آشنا باشد، پوشیده نیست.این فضیلت به اشکال متعددی در جاهلیت دیده میشد. وفا نسبت به کسانی که به آن ها پناهنده میشدند یا کسانیکه با آن ها پیمان میبستند. (الناصر،/136) اما عملکرد این فضیلت، بیشتر در محدودة قبیله و عشیره بود. اعراب برای نشان دادن وفاداریشان به «خون» و «ربّ» و «آب» قسم و سوگند میخوردند و کعبه را مسح می کردند. اگر یکی از آن ها پیمان شکنی می کرد پرچمی برای او در بازار عکاظ میافراشتند تا به پیمان شکنی شهره شود. (حوفی،/358) در چنین قلمرو و حوزة محدودی، وفاداری سلطه ای مطلق و نمایان داشت و به صورت ایثار و فداکاری در راه خویشان و اخلاص وفادارانه به دوستان و نیز عرضه بیشترین حد امانت داری و پایبندی به حفظ میثاق و پیمانی که شخص تعهد کرده بود، متجلّی می شد.حتی امروز نام «سموئل بن عادیا» به عنوان مظهر عالی وفای عهد در میان عرب ضرب المثل است.1 اسلام این احترام شدید به امانت داری و وفاداری را که ریشه در فطرت انسانی داشت، همچنان مورد تأکید قرار داده است و به عنوان یکی از مقومات جامعه دینی بدان سفارش کرد و آن را مقامی بسیار شامخ بخشیده است (نگ: مائده/1) اسلام با شکستن و از هم گسستنقیدها و محدودیت های ناشی از الگوی عشیره ای و قبیله ای مبنای اصل وفاداری را گسترش بخشید، و آن را به امری کاملاً انسانی و برتر از قبیله و عشیره تغییر داد. به این ترتیب، وفا از شکل یک نیروی اخلاقی که می توانست در جامعه ای فردگرا عمل کند، بیرون آمد. اسلام از این خصلت به عنوان بیان رابطة دینی میان خدا و انسان یاد کرده و در این باره آورده است: « الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ» (رعد/20) «همانان که به پیمان خدا وفادارند و عهد (او) را نمیشکنند.» علّامة طباطبایی می فرماید: « منظور از میثاقی که آن را نقض نمی کنند، همان عهدی است که به آن وفا می کنند، و منظور از این عهد و میثاق، عهدی است که به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند که او را یگانه بدانند و بر اساس توحید و یکتایی او عمل نموده و آثار توحید را از خود نشان دهند.» (طباطبایی،11/376) اما بعضی از تفاسیر عهد را وسیع تر معنا کرده اند و علاوه بر معنای یاد شده، بر این باور رفته اند که عهد بر پیمان های شرعی، یعنی بر آنچه که پیامبر(ص) از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمان های خداوند و ترک معصیت و گناه، پیمان گرفته است، نیز اطلاق میشود و طبیعی است که وفا به پیمان میان انسان ها نیز، در این مجموعه وارد است؛ چرا که خداوند فرمان داده است که این پیمان ها نیز محترم شمرده شود. (مکارم شیرازی،10/184؛ فیض کاشانی،3/ 66) در حقیقت، می توان گفت عملاً همة ارزش های اخلاقی که در اسلام پرورده شده است به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم با اندیشة میثاق، میان خدا و انسان سر و کار دارد.و بدین سان وفا که به عنوان یک گرایش فطری در میان عرب حیات داشت، در اسلام مورد تأکید قرار گرفت، با این تفاوت که جهت آن به سوی نظام توحیدی تغییر یافت.
4- صبر
صحرای خشک و خشن حجاز اگر جوانة بسیاری از فضایل مثبت را در مردم آن سرزمین خشکانیده بود، اما به آنان مقاومت و پایداری و صبر را آموخته بود و آنان را تمرین داده بود که چگونه در سخت ترین شرایط زنده بمانند و از پای در نیایند. برای زنده ماندن در آن محیط نیروی بدنی، لازم بود، اما کفایت نداشت. قدرت جسمانی را باید نیرویی که از درون جوشیده باشد پشتیبانی کند، و این نیرو عبارت بود از صبر و شکیبایی، عزم استوار و خدشه ناپذیر برای پایداری و مقاومت در برابر هر اتفاق و واقعه ای که امکان رخ دادن داشت! ایزوتسو «صبر» را در مقابل جزع قرار میدهد و آن را صفت کسانی میداند که در برابر آنچه برایشان رخ می دهد بردباری ندارند، و فوراً دستخوش هیجان زدگی و اضطراب می شوند، و در ادامه میگوید: « این خود دلالت می کند بر اینکه معنای صبر، داشتن توانایی و قدرت روحی کافی در مواجهه بردبارانه با بلایا و مصیبت ها و نشان دادن استقامت در همه مصائب برای نیل به هدف و مقصد خویش است. از اینجا، به آسانی می توان دریافت که صبر نمایانگر فضیلت مردمی و مردانگی سلحشوران و جنگجویان در میدان های نبرد است. شجاعت بدون صبر معنا و مفهومی ندارد.» (ایزوتسو،/208) اسلام، این فضیلت کهن مردمان صحرا را نیز، شکوفا ساخت و به آن جهت و راستایی کاملاً دینی بخشید و به صورت « صبر در راه خدا و اوامر او» زینت بخشید.در اسلام به مؤمنان سفارش شد که در میدان نبرد با کافران، از خویش صبر و شکیبایی نشان دهند: «پس اگر از (میان) شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفیق الهی بر دو هزار تن غلبه کنند، و خدا با شکیبایان است». (انفال/ 66) کاملاً طبیعی است که چنین صبر و استقامت سلحشورانه به سوی روحیه شهادت، تکامل و تحوّل می پذیرد؛ یعنی تبدیل به یک نیرو و قدرت اخلاقی شگرف برای استقبال قهرمانانه از مرگ یا تحمل هر نوع شکنجه و رنجی در راه دین و ایمان می-شود. شکنجه هایی که مؤمنان از جانب کافران تحمل میکنند نیزتنها محدود به آزار و اذیت جسمانی و بدنی نیست و ممکن است شکل استهزاء و ریشخند و توهین و تحقیر به خود بگیرد. همة اینها را می توان مصیبت ها و بلایایی دانست که بر سر مؤمنان می ریزد، و به روحیة شهادت در آن ها مجال بروز و ظهور می دهد. بر این اساس، در قرآن، خداوند به عنوان تسلیت و دلگرمی به رسول خود می گوید: «و پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، ولی بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایی کردند تا یاری ما به آنان رسید ...» (انعام/34) این امر درست مصداق آغاز پیدایش دین اسلام می باشد و مسلمانان که در میان کافران می زیستند و همه گونه وسوسه ها و فتنه های دنیوی پیرامونشان را فرا گرفته بود، ناچار بودند که مقاومتی مصممانه اتّخاذ کنند. مرحوم طالقانی، «صبر» را به معنای خودداری و به تعبیر دیگر، پر کردن قوای اثرپذیر و نفسانی از ایمان و اراده می داند تا انسان در برابر انگیزه های درونی و عوامل بیرونی ناتوان و نفوذ ناپذیر نشود و خود را نبازد.(طالقانی،2/ 16) این نکته را به روشنی می توان از آیات زیر استنباط نمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است. و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نخوانید، بلکه زندهاند؛ ولی شما نمیدانید. و قطعاً شما را به چیزی از (قبیلِ) ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات میآزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را. (همان) کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز میگردیم». (بقره/ 156-153) به این ترتیب، صبر نیز به صورت یک جنبة اساسی از ایمان واقعی به خدا شناخته شد که هنگام قرار گرفتن در شرایط و اوضاع و احوال نا مساعد بروز و ظهورمی کند.
منابع و مآخذ
1- آلوسی، محمود شکری؛ بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب، قاهره، 1924م. 2- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه، دار صادر، بیروت، بی تا. 3- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، دار صادر، بیروت،1410ق. 4- اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت، 1956م. 5- الحوفی، احمد محمد؛ الحیاة العربیة من الشعر الجاهلی، چاپ اول، دار العلم، بیروت، 1949م. 6- الناصر، محمد؛ اخلاق العرب بین الجاهلیه و الاسلام، دار الرساله، مکه، 1992م . 7- امین، احمد؛ فجر الاسلام، دار الکتب العربی ، بیروت ،1969 م. 8- ایزوتسو، توشیهیکو؛ مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه دکتر فریدون بدره-ای، چاپ اوّل، سهند، 1378ش. 9- زیدان، جرجی؛ تاریخ التمدن السلامی، دار الهلال، بیروت، بی تا. 10- سالم عبدالعزیز؛ تاریخ عرب قبل از اسلام، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1380ش. 11- ضیف، شوقی؛ تاریخ الادب العربی العصر الجاهلی، چاپ سوم، دار المعارف، مصر، 1119ق. 12- طالقانی، سید محمود؛ پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1358ش. 13- طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1397ق. 14- فیض کاشانی، محسن؛ الصافی، چاپ اوّل، دار المرتضی للنشر، مشهد، بی تا. 15- قصی الحسین؛ موسوعة الحضارة العربیة العصر الجاهلی، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 2004م. 16- قطب، محمد؛ نبرد سنّت ها، چاپ اول، انتشارات وثقی، 1374ش. 17- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367ش.
پی نوشت
________________________________________
1- سموئل از شاعران جاهلی عرب و معاصر امرؤ القیس بود. گویند، امرؤالقیس از منذر، پادشاه حیره شکست خورد، و گریخت. هنگامی که برای استمداد از امپراطور روم عازم بیزانس بود، امانت خود را به سموئل سپرد. در غیبت امرؤ القیس، لشکری که ظاهراً منذر فرستاده بود کاخ سموئل را محاصره کرد و خواستار امانتِ امرؤ القیس شد. ولی سموئل حتی وقتی که پسرش اسیر و تهدید به مرگ شد، حاضر به دادن امانت نشد. سرانجام لشکریان، فرزند او را پیش چشمش کشتند و دست خالی بازگشتند. (زیدان، 4/ 35 ؛ آلوسی،1/130)
مفهوم جاهلیت و ابعاد آن
جاهلیت اصطلاحی است که با پیدایش اسلام پدید آمده و بر حالت اعراب در روزگار پیش از اسلام اطلاق شده است تا آن را از حالت ایشان پس از برآمدن رسالت جدا سازد. (آلوسی،1/15) برخی این واژه را از جهل به معنای نادانی یا پیروی نکردن از دانش یا ناآگاهی از خواندن و نوشتن گرفته و برخی دیگر آن را به معنای نا آگاهی از خدا و پیامبر او و قانون های دینی یا بت پرستی یا کرنش در برابر غیر خدا می دانند. (آلوسی،1/16؛ ابن منظور،1/137) برخی دیگر گفته اند جهل به معنای سفاهت و خشم های بیجا و تکبر و افتخارات بی مورد است. (امین،/69) گلدزیهر معتقد است که معنای این واژه سبکسری است که ضد بردباری می باشد و همچنین بزرگ نمایی و تندخویی و خشم و چیزهایی از این سان که در زندگی جاهلیان آشکار بوده است. (امین،/87) برای اولین بار واژة جاهلیت در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده و در تعابیر « ظنّ الجاهلیّة، حکم الجاهلیّة، تبرّج الجاهلیّة، حمیّة الجاهلیّة،» در سوره های مدنی به کار رفته است. 1- دربارة گروهی از افراد سست ایمان و ترسو که در میان اصحاب پیامبر(ص) حضور داشتند و در جنگ بدر شرکت کرده بودند، چنین آمده است: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ » (آل عمران/154) «دربارة خدا، گمان های ناروا همچون گمان های دوران جاهلیت میبردند» 2- در مورد مردمیکه مدعی ایمان هستند اما باز به حکم الهی تن نمیدهند آمده است: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » (مائده/50) «آیا آن ها حکم جاهلیت را میخواهند؟ و چه کسی بهتر از خدا، برای قومی که اهل یقین هستند، حکم میکند؟» 3- در خطاب و هشدار به همسران پیامبر(ص) و نهی آنان از جلوه گری همچون زمان جاهلیت، چنین آمد است: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى....» (احزاب/33) « و در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید...» 4- در توصیف کفار مکه در جریان صلح حدیبیه، خداوند میفرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ...» (فتح/26) « (به خاطر بیاورید) هنگامیکه کافران در دل های خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند...» آیات چهارگانهای که در تعبیر جاهلیت آمده است، نشان میدهد که تعبیرات قرآن دربارة جاهلیت شامل ناآگاهی از قوانین دینی، کارهای سفیهانه و دور از عقل و افکار غلط و خشم ها و تکبّرها و افتخارات بیجا میباشد. علاوه بر این موارد بعید نمینماید که عنوان جاهلیت، به کم دانشی و اندیشههای جاهلانة آن مردم نیز نظر داشته باشد. با این همه، در میان همین مردم بَدَوی و صحرا نشین، به رغم بی دانشی و وجود برخی صفات ناشایست، صفات پسندیده ای نیز دیده میشد که چه بسا همان صفات پسندیده باعث حفظ انسجام اجتماعی و استمرار بقای آن ها شده بود و بعید نمینماید که یکی از علل انتخاب آن مردم و جامعه برای این که نخستین مخاطبان وحی الهی باشند، حضور همان صفات در میان آن ها باشد. اکنون به برخی از آن صفات میپردازیم:
1- سخاوت
در صحرا، جایی که حتی نیازمندی ها و ضروریات اساسی زندگی، کمیاب است، بی تردید، میهمان نوازی و یاریگری، یکی از جنبه های ضروری برای زنده ماندن شمرده میشود. این حس باعث شده بود تا عرب بخشنده و جوانمرد باشد و در بخشش مبالغه کند و در این راه، مال و ثروت را ناچیز شمارد و بخشش و کرم را یکی از مظاهر سیادت و سروری بداند. (حوفی،/236) دارایی و ثروت در نظر آنان وسیله ای برای کسب عزّت و خودستایی بود. یکی از مظاهر این کرم، بخشش عرب در پذیرایی از میهمان و فراهم کردن آسایش بیوه زنان، یتیمان و مساکین بود، به ویژه آنگاه که سرما شدت می یافت یا آسمان از بارش امساک می کرد و مردم غذایی برای خوردن نمی یافتند. (آلوسی،1/ 63) از سنّت های آنان افروختن آتش بر بلندی، در دل شب بود تا گمگشتگان بیابان را به خیمه هایشان راهنمایی کنند، و چون فرد در راه مانده نزدیک می شد و به خیمه گاه می رسید هر چند از قبایل دشمن بود، در امان می ماند! اعراب در شعر خویش به آتش های شبانگاهی و اینکه سگشان به سوی میهمان پارس نمی کند چون به رفت و آمد زیاد عادت کرده است، بسیار بالیده اند. (ضیف،/68؛ آلوسی، 2/161؛ قصی الحسین، /268) از کسانی که در کرم و بخشش بلند آوازه است و در سخاوت به او مثل می زدند «حاتم طایی» یعنی یکی از شاعران عصر جاهلی است که به بندگی میهمانان خود مباهات می کرد. وی در این باره می گوید: « و انی لعبد الضیف مادام ثاویا * * * و ما فیّ الّا تلک من شیمة العبد» « من تا زنده ام بنده میهمانم، از خوی و عادت بندگان تنها همین با من است.» (آلوسی،1/75) سخاوت داشتن، نشان اصالت نجابت و شرافت بود، و هر اندازه نمود سخاوت چشمگیرتر بود تحسین بیشتری را بر می انگیخت. برای عرب جاهلی جود و بخشندگی تنها تجلی طبیعی حسّ پیوستگی و همبستگی با قبیله نبود؛ زیرا چه بسیار که این کرم و بخشش از اعضای قبیله فراتر میرفت و بیگانگان را هم شامل می شد. انگیزه آن نیز همیشه خیرخواهی و عطوفت نبود، بلکه در درجة اول و بیش از هر چیز ناشی از حس جوانمردی بود. (اصفهانی،3/4) در میان عرب، کسی که می توانست از سخاوتمندی خویش، نمایشی شاهانه بدهد، قهرمان واقعی صحرا شناخته می شد. سخاوت، در این معنا شوق و شور عمده-ای بود که مردان عرب داشتند، و بیش از آنکه یک فضیلت باشد، داعیه و خواهش غیر قابل مقاومتی بود که در دلِ هر مرد عرب ریشه دوانیده بود. گاه فرد بخشنده، اسب راهوارش را که آخرین دارایی او بود ذبح کرده، و اطعام می نمود. این گونه بخشندگی بی حساب که نتیجه ای جز حرمان و بیچیزی نداشت، در آن روزگار از سوی گروهی سرزنش می شد. اما نظام اخلاقی غالب، آن را به عنوان فضیلتی عالی میستود. محمد قطب در این باره می گوید: « منطق و فرهنگ محیط جاهلی «جود و کرم» مشهور عرب را بر پذیرایی های گرم و دوستانه اندک، آن هم به خاطر تفاخر بر کاروان هایی که از آنجا عبور می کردند، منحصر می سازد، و این کار هم تنها به همان تفاخر و مباهات ورزیدن بین سایر قبایل می ارزید، اما به منظور دلسوزی و احساس عواطف نسبت به فقرا و مستمندان و دلسوزی و عطوفتی که فقط از سرچشمه انسانی منشأ بگیرد و هیچ گونه هدف و انگیزه شهوانی و فخر فروشی و مباهات و ریاکاری در آن نباشد، در آن محیط جاهلی به ندرت یافت می شد.» (همان،/122) از دیگر مظاهر این سخاوتمندی میتوان به عهده گرفتن دیة مقتولان برای جلوگیری از جنگ و دادن فدیه برای آزادی اسرا و دعوت همگانی برای هر وعده غذا نام برد. (الناصر،/72) اسلام این خلق نیکو را میستاید و به آن تشویق میکند. در نظر پیامبر(ص) این فضیلت پایه ای برای جامعه دینی ـ سیاسی است، با این ویژگی که میان موضع اسلام و موضع عرب جاهلی، در امر سخا و بخشندگی یک تفاوت بنیادی وجود دارد؛ اسلام عمل سخاوتمندانه ای را که از میل به خودنمایی سرچشمه گرفته باشد بی مقدار میداند و بذل و بخشش و ابراز فتوت به خاطر تظاهر و خود نمایی را عملی شیطانی معرفی میکند و می فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ» (بقره/264) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدقههای خود را با منّت و آزار، باطل مکنید، مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم، انفاق میکند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» اسلام فریضة انفاق و دادن صدقات را به عنوان قالب مناسبی که مسلمانان بتوانند سخاوت طبع خود را، بی آنکه دچار رذیلت های شیطانی غرور و تکبّر و اسراف شوند، در آن بریزند، بدانها عرضه داشت و به طور جدی و با شدت هر چه تمام تر در اعطای حق بینوایان از بیت المال و اعطای کرامت و ایجاد پیوند عاطفی و مواسات و برابری بین آن ها و دیگران اصرار ورزید و این مطالب، به اندازه ای مورد اهمیت قرار گرفته بود، که حتی به رسول اسلام(ص) چنان امر می کند که هرگز در هیچ موردی و در هیچ خواسته ای این گونه فرمان نداده است: « فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10-9) «و امّا (تو نیز به پاس نعمت ما) یتیم را میازار و گدا را مَران.» از سوی دیگر قرآن جلوی افراط و زیاده روی را گرفت و فرمود: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا » (فرقان/67) «وکسانی که چون انفاق کنند، نه ولخرجی میکنند و نه تنگ میگیرند، و میان این دو (روش) حد وسط را برمیگزینند.» به همین دلیل اسلام بر این باور است که هر گاه این فضیلت به حد اسراف برسد دیگر نه تنها فضیلت نیست بلکه شر و رذیلت است. (نگ: اسراء/26)
2- شجاعت
شرایط و اوضاع حاکم بر زندگی در صحرا به طور طبیعی سبب میشد تا شجاعت و دلاوری، از فضیلت های مهم به حساب آید. در صحراهای عربستان، جایی که طبیعت همواره بر انسان سخت میگرفت راهزنان پیوسته در کمین بودند، چیزی بیشتر از قدرت و نیروی جسمانی و قوت و شجاعت جنگی اهمیت نداشت. و در میان اعراب جاهلی، مجد و شرف قبیله ای تا حد زیادی وابسته به قدرت و شجاعت بود. جنگ های فراوانی که در تاریخ عرب از آن ها به عنوان «ایّام العرب» یاد می-شود، خود گواه بر این واقعیت است.(حوفی،/230 ؛ ابن خلدون،2/ 318 و 419) اعراب در دفاع از شرافت قبیله یا زنان خود و صیانت آنان از خواری و ننگ اسارت، شجاع و دلیر بودند و در این راه اعتنایی به مرگ نمی کردند.(سالم عبدالعزیز،/345) از دیگر نمودهای این شجاعت میتوان به اصرار بر خونخواهی، فریادرسی از مظلومان و دوست داشتن ماجراجویی را نام برد. (الناصر،/106) اسلام شجاعت و دلیری را ستود و ترس و جبن را نکوهش کرده و در مورد فضیلت دلیری، همة عوامل و عناصر افراطی را قطع کرد و آن را به صورت یک فضیلت اسلامی بیرون آورد و در واقعکوشید تا با استفاده از جنگ آوری عرب، حس شجاعت را برای حمایت از ارزش های معنوی و احقاق حق و رد مظالم و گسترش عدل و نبرد با دشمنان دین و جهاد در راه خدا درآورد. (نگ: بقره/193) و برای تشویق آن ها، خدا را خریدار جان ها و مال های مؤمنان معرفی کرد و به آن ها وعده بهشت داد. (نگ: توبه/111) مسلمانان را از جنگ میان خود باز داشت، و چنین گفت: اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو اصلاح کند، و اگر (باز) یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد، با آن (طایفهای) که تعدّی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، آن ها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست میدارد. در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس برادرانتان را به سازش فرا خوانید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. (حجرات/10-9) در نتیجه آموزه های دینی، شجاعت عرب دیگر آن میل سرکش و کور نبود، بلکه به شجاعتی سازمان یافته، شریف و با هدفی متعالی در خدمت دین حق، یعنی جهاد در راه خدا، تبدیل شد. آنچه از مؤمن واقعی توقع میرفت، دیگر آن دلاوری و شجاعت وحشیانه که شعرای جاهلی لاف آن را می زدند و به آن خودستایی ها می-کردند نبود، بلکه نوع جدیدی از دلیری در جهاد مبتنی بر ایمان به خدا و روز آخرت تجلّی یافت.
3- وفا
وفاداری یا امانت داری نیز یکی از فضایل صحرانشینان بوده است و ارج و والایی آن بر کسی که با شعر و روایات قبل از اسلام آشنا باشد، پوشیده نیست.این فضیلت به اشکال متعددی در جاهلیت دیده میشد. وفا نسبت به کسانی که به آن ها پناهنده میشدند یا کسانیکه با آن ها پیمان میبستند. (الناصر،/136) اما عملکرد این فضیلت، بیشتر در محدودة قبیله و عشیره بود. اعراب برای نشان دادن وفاداریشان به «خون» و «ربّ» و «آب» قسم و سوگند میخوردند و کعبه را مسح می کردند. اگر یکی از آن ها پیمان شکنی می کرد پرچمی برای او در بازار عکاظ میافراشتند تا به پیمان شکنی شهره شود. (حوفی،/358) در چنین قلمرو و حوزة محدودی، وفاداری سلطه ای مطلق و نمایان داشت و به صورت ایثار و فداکاری در راه خویشان و اخلاص وفادارانه به دوستان و نیز عرضه بیشترین حد امانت داری و پایبندی به حفظ میثاق و پیمانی که شخص تعهد کرده بود، متجلّی می شد.حتی امروز نام «سموئل بن عادیا» به عنوان مظهر عالی وفای عهد در میان عرب ضرب المثل است.1 اسلام این احترام شدید به امانت داری و وفاداری را که ریشه در فطرت انسانی داشت، همچنان مورد تأکید قرار داده است و به عنوان یکی از مقومات جامعه دینی بدان سفارش کرد و آن را مقامی بسیار شامخ بخشیده است (نگ: مائده/1) اسلام با شکستن و از هم گسستنقیدها و محدودیت های ناشی از الگوی عشیره ای و قبیله ای مبنای اصل وفاداری را گسترش بخشید، و آن را به امری کاملاً انسانی و برتر از قبیله و عشیره تغییر داد. به این ترتیب، وفا از شکل یک نیروی اخلاقی که می توانست در جامعه ای فردگرا عمل کند، بیرون آمد. اسلام از این خصلت به عنوان بیان رابطة دینی میان خدا و انسان یاد کرده و در این باره آورده است: « الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ» (رعد/20) «همانان که به پیمان خدا وفادارند و عهد (او) را نمیشکنند.» علّامة طباطبایی می فرماید: « منظور از میثاقی که آن را نقض نمی کنند، همان عهدی است که به آن وفا می کنند، و منظور از این عهد و میثاق، عهدی است که به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند که او را یگانه بدانند و بر اساس توحید و یکتایی او عمل نموده و آثار توحید را از خود نشان دهند.» (طباطبایی،11/376) اما بعضی از تفاسیر عهد را وسیع تر معنا کرده اند و علاوه بر معنای یاد شده، بر این باور رفته اند که عهد بر پیمان های شرعی، یعنی بر آنچه که پیامبر(ص) از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمان های خداوند و ترک معصیت و گناه، پیمان گرفته است، نیز اطلاق میشود و طبیعی است که وفا به پیمان میان انسان ها نیز، در این مجموعه وارد است؛ چرا که خداوند فرمان داده است که این پیمان ها نیز محترم شمرده شود. (مکارم شیرازی،10/184؛ فیض کاشانی،3/ 66) در حقیقت، می توان گفت عملاً همة ارزش های اخلاقی که در اسلام پرورده شده است به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم با اندیشة میثاق، میان خدا و انسان سر و کار دارد.و بدین سان وفا که به عنوان یک گرایش فطری در میان عرب حیات داشت، در اسلام مورد تأکید قرار گرفت، با این تفاوت که جهت آن به سوی نظام توحیدی تغییر یافت.
4- صبر
صحرای خشک و خشن حجاز اگر جوانة بسیاری از فضایل مثبت را در مردم آن سرزمین خشکانیده بود، اما به آنان مقاومت و پایداری و صبر را آموخته بود و آنان را تمرین داده بود که چگونه در سخت ترین شرایط زنده بمانند و از پای در نیایند. برای زنده ماندن در آن محیط نیروی بدنی، لازم بود، اما کفایت نداشت. قدرت جسمانی را باید نیرویی که از درون جوشیده باشد پشتیبانی کند، و این نیرو عبارت بود از صبر و شکیبایی، عزم استوار و خدشه ناپذیر برای پایداری و مقاومت در برابر هر اتفاق و واقعه ای که امکان رخ دادن داشت! ایزوتسو «صبر» را در مقابل جزع قرار میدهد و آن را صفت کسانی میداند که در برابر آنچه برایشان رخ می دهد بردباری ندارند، و فوراً دستخوش هیجان زدگی و اضطراب می شوند، و در ادامه میگوید: « این خود دلالت می کند بر اینکه معنای صبر، داشتن توانایی و قدرت روحی کافی در مواجهه بردبارانه با بلایا و مصیبت ها و نشان دادن استقامت در همه مصائب برای نیل به هدف و مقصد خویش است. از اینجا، به آسانی می توان دریافت که صبر نمایانگر فضیلت مردمی و مردانگی سلحشوران و جنگجویان در میدان های نبرد است. شجاعت بدون صبر معنا و مفهومی ندارد.» (ایزوتسو،/208) اسلام، این فضیلت کهن مردمان صحرا را نیز، شکوفا ساخت و به آن جهت و راستایی کاملاً دینی بخشید و به صورت « صبر در راه خدا و اوامر او» زینت بخشید.در اسلام به مؤمنان سفارش شد که در میدان نبرد با کافران، از خویش صبر و شکیبایی نشان دهند: «پس اگر از (میان) شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفیق الهی بر دو هزار تن غلبه کنند، و خدا با شکیبایان است». (انفال/ 66) کاملاً طبیعی است که چنین صبر و استقامت سلحشورانه به سوی روحیه شهادت، تکامل و تحوّل می پذیرد؛ یعنی تبدیل به یک نیرو و قدرت اخلاقی شگرف برای استقبال قهرمانانه از مرگ یا تحمل هر نوع شکنجه و رنجی در راه دین و ایمان می-شود. شکنجه هایی که مؤمنان از جانب کافران تحمل میکنند نیزتنها محدود به آزار و اذیت جسمانی و بدنی نیست و ممکن است شکل استهزاء و ریشخند و توهین و تحقیر به خود بگیرد. همة اینها را می توان مصیبت ها و بلایایی دانست که بر سر مؤمنان می ریزد، و به روحیة شهادت در آن ها مجال بروز و ظهور می دهد. بر این اساس، در قرآن، خداوند به عنوان تسلیت و دلگرمی به رسول خود می گوید: «و پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، ولی بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایی کردند تا یاری ما به آنان رسید ...» (انعام/34) این امر درست مصداق آغاز پیدایش دین اسلام می باشد و مسلمانان که در میان کافران می زیستند و همه گونه وسوسه ها و فتنه های دنیوی پیرامونشان را فرا گرفته بود، ناچار بودند که مقاومتی مصممانه اتّخاذ کنند. مرحوم طالقانی، «صبر» را به معنای خودداری و به تعبیر دیگر، پر کردن قوای اثرپذیر و نفسانی از ایمان و اراده می داند تا انسان در برابر انگیزه های درونی و عوامل بیرونی ناتوان و نفوذ ناپذیر نشود و خود را نبازد.(طالقانی،2/ 16) این نکته را به روشنی می توان از آیات زیر استنباط نمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است. و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نخوانید، بلکه زندهاند؛ ولی شما نمیدانید. و قطعاً شما را به چیزی از (قبیلِ) ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات میآزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را. (همان) کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز میگردیم». (بقره/ 156-153) به این ترتیب، صبر نیز به صورت یک جنبة اساسی از ایمان واقعی به خدا شناخته شد که هنگام قرار گرفتن در شرایط و اوضاع و احوال نا مساعد بروز و ظهورمی کند.
منابع و مآخذ
1- آلوسی، محمود شکری؛ بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب، قاهره، 1924م. 2- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه، دار صادر، بیروت، بی تا. 3- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، دار صادر، بیروت،1410ق. 4- اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت، 1956م. 5- الحوفی، احمد محمد؛ الحیاة العربیة من الشعر الجاهلی، چاپ اول، دار العلم، بیروت، 1949م. 6- الناصر، محمد؛ اخلاق العرب بین الجاهلیه و الاسلام، دار الرساله، مکه، 1992م . 7- امین، احمد؛ فجر الاسلام، دار الکتب العربی ، بیروت ،1969 م. 8- ایزوتسو، توشیهیکو؛ مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه دکتر فریدون بدره-ای، چاپ اوّل، سهند، 1378ش. 9- زیدان، جرجی؛ تاریخ التمدن السلامی، دار الهلال، بیروت، بی تا. 10- سالم عبدالعزیز؛ تاریخ عرب قبل از اسلام، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1380ش. 11- ضیف، شوقی؛ تاریخ الادب العربی العصر الجاهلی، چاپ سوم، دار المعارف، مصر، 1119ق. 12- طالقانی، سید محمود؛ پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1358ش. 13- طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1397ق. 14- فیض کاشانی، محسن؛ الصافی، چاپ اوّل، دار المرتضی للنشر، مشهد، بی تا. 15- قصی الحسین؛ موسوعة الحضارة العربیة العصر الجاهلی، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 2004م. 16- قطب، محمد؛ نبرد سنّت ها، چاپ اول، انتشارات وثقی، 1374ش. 17- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367ش.
پی نوشت
________________________________________
1- سموئل از شاعران جاهلی عرب و معاصر امرؤ القیس بود. گویند، امرؤالقیس از منذر، پادشاه حیره شکست خورد، و گریخت. هنگامی که برای استمداد از امپراطور روم عازم بیزانس بود، امانت خود را به سموئل سپرد. در غیبت امرؤ القیس، لشکری که ظاهراً منذر فرستاده بود کاخ سموئل را محاصره کرد و خواستار امانتِ امرؤ القیس شد. ولی سموئل حتی وقتی که پسرش اسیر و تهدید به مرگ شد، حاضر به دادن امانت نشد. سرانجام لشکریان، فرزند او را پیش چشمش کشتند و دست خالی بازگشتند. (زیدان، 4/ 35 ؛ آلوسی،1/130)