نقش خویشاوندان در تحکیم خانواده (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این مقاله نخست به پیشینه تاریخى خانواده، خویشاوندان و گونه تعامل آن دو، از منظر برون دینى و قرآنى اشاره مىکند. سپس به توضیح دیدگاه قرآن راجع به نقش خویشاوندان در تحکیم پایههاى خانواده مىپردازد. در این راستا از راهکار حقوقى و اخلاقى سخن مىگوید و زمینههایى چون یافتن همسر همسان، پایدارى، استقلال و اصلاح روابط تنش آلود را مورد بررسى قرار مىدهد.متن
از آغاز خلقت تا کنون، تمام انسانها، زندگى اجتماعى خویش را با عضویت در کانون خانواده و جمعى به نام خویشاوندان، آغاز نموده و خود نیز در پایهگذارى این دو واحد اجتماعى، سهم گرفته و یا با چنین استعداد و آرزویى چشم از جهان فرو بستهاند. بدین ترتیب تقریباً هر انسانى در مسیر طبیعى زندگى در کنار تجربه عضویت خانواده و خویشاوندان رسالت تشکیل خانواده و جمع خویشاوندى را نیز به عهده داشته است، تا از طریق تعدد و گسترش مجموعههاى خانوادگى و خویشاوندى، زمینه پیدایش واحدهاى بزرگتر، به نام تیره و قبیله فراهم آید. قرآن با اشاره به ارزشى بودن شکلگیرى واحدهاى اجتماعى فوق و منشأ طبیعى پیدایش آنها یعنى ازدواج و حفظ سلسله نسب، مىگوید: «هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ المآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیراً» (فرقان/54) «و اوست کسى که از آب، آدمى را آفرید پس او را نژاد - پیوستگى نسبى - و پیوند زناشویى - پیوستگى سببى - قرار داد و پروردگار تو تواناست.» «وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْوَاجاً وَ جَعَلَ مِنْ أزْوَاجِکُمْ بِنِینَ وَ حَفَدَة.» (نحل/72) «خداوند براى شما از جنس خودتان، همسران و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگان پدید آورد.» «یَا أیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرِ وَ أُنثَى وَجَعَلَنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13) «اى مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.» قرآن با به کارگیرى واژههاى: «ازواجکم»، «بنین»، «حفدة»، «نسبا»، «صهرا» و «لتعارفوا» از اهمیت و ارزشى بودن شناخت پیوندها و نسبتها، در خانواده و خویشاوندان، پرده بر مىدارد تا در سایه تأمین چنین شفافیتى جامه عمل پوشاندن به نظام حقوقى و اخلاقى پیشنهادى، در رابطه با این دو حوزه حیات جمعى، امکانپذیر گردد. پیام ضمنى آیات فوق این است که ثبت دقیق ازدواجها به قصد نمایاندن شفاف انتسابهاى ابوینى و خانوادگى، خواسته تمام ادیان توحیدى را تشکیل مىدهد و بر همین اساس، ازدواجهاى که با نامهاى: ازدواج ضمد، ازدواج اشتراکى، ازدواج جمعى، ازدواج اختلاطى1 و...، در تاریخ تشکیل خانواده آمده است و در آنهاانتساب واقعبینانه فرزندان به پدر ناممکن مىنماید، جزء بدعتهاى جاهلانه بشرى و مخالف مشیت الهى، شمرده مىشود. به هر حال، گرایش غالب، در مطالعات تبار شناختى و جامعه شناختى، با پیشینه نگرى و پیشنهاد قرآن، همخوانى، نشان مىدهد. اغلب انسانها، تمایل دارند که با نیروى نامرئى پیوند فامیلى و ازدواج، به نوعى سازمان یافتگى، تن در دهند و آگاهانه یا ناخودآگاه، آرزو دارند که وصلتها باید در دامن شبکههاى خویشاوندى جوانه زده، پیوند خویشاوندى جدیدى را بین دو خانواده پدید آورند و با شکوفایى و زاد و ولد، زمینه پیوندهاى جدید و شکلگیرى فامیل تازهاى را فراهم نمایند! به همین دلیل در پژوهش جامعه شناختى آمده است: «خویشاوندى و خانواده... دو واقعیت مکمل یکدیگرند که هر کدام باید به اعتبار دیگرى درک شود. دستگاه خویشاوندى یب نسب و دستگاه وصلت یا سبب در تمام جوامع وجود دارند و باید به نحوى با هم توافق داشته باشند. اینها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابستهاند و رابطه آنها با یکدیگر یکى از بنیادهاى اصلى دستگاه اجتماعى کلى هر جامعه است.»2 حدیث نبوى نیز در مقام یادآورى نقش ازدواج در ایجاد رابطه عاطفى میان فامیلها و پیدایش گروه خویشاوندى جدید مىگوید: «إنّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام»3 «همانا خداوند ازدواج را امر لازم و نسب ضمیمه شده قرار داد و به وسیله آن بین ارحام تداخل و اختلاط پدید آورد.»
خویشاوندان و خانواده در دو نگاه
ادیان توحیدى در این امر تبار شناختى، تردیدى ندارند که حضرت آدم و حواعلیهما السلام پس از آفرینش معجزهآسا، تشکیل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نیز با پاى بندى به سنت ازدواج تک همسرى، شفافیت نسبت زناشویى و انتساب فامیلى را پاس مىداشتند. تا جایى که حافظه تاریخ مکتوب نشان مىدهد، سایر انسانها نیز بیگانه با نام خانواده و خویشاوند، نزیستهاند، در عین حال اختلاف ریشهاى بین نگاه قرآن و دیدگاه آلوده به توهمهاى هوسآلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنایى - حقوقى، این دو عنوان به چشم مىآید که مطالعه دقیق آن مىتواند کمکى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.
1 - نگاه برون دینى
جامعهشناسان بر این باورند که در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنایى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمىآمد که افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و سایر خویشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمهها، خالهها، عموها، داییها، خواهرزادهها و برادرد زادهها.5 در خانواده گسترده اعضا در زمینههاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مىگرفتند و «در حقیقت گروه خویشاوند بنیادىترین نیروى ادغام کننده و یک پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان یک سازمان همه کاره در سیاست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نیازهاى روانى تمام اعضایش تأثیر به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شکل مشاع و مشترک مورد بهره بردارى قرار مىگرفت و کسى جز رئیس خانواده نمىتوانست تصمیم اقتصادى بگیرد.»7 در دل چنین گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مىگرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8 صلابت خانواده گسترده یا گروه خویشاوندى، از نیمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فکرى رو به شکست و انحلال گذاشت و کم کم جاى خود را به واقعیتى سپرد که از آن به عنوان خانواده تک همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هستهاى یاد مىشود. عناصر اصلى خانواده جدید، به دور از سلطه فامیل، تشکیل خانواده مىدهند9 که با تولد نخستین فرزند رو به گسترش مىنهد، با تولد آخرین فرزند، گسترش کامل مىگردد، با ازدواج اولین فرزند، رو به انقباض مىگذارد، با فوت شوهر، انقباض کامل مىگردد و با فوت مادر انحلال صورت مىگیرد. عمر یک خانواده هستهاى حدود (50) تا (55) سال است که به مراحل: شکلگیرى، گسترش، گسترش کامل، انقباض، انقباض کامل و انحلال تقسیم مىشود10 . در غیاب پوشش حمایتى خانواده گسترده (و خویشاوندان) و اوجگیرى نهضت فمینیستى در غرب، خانواده هستهاى نیز با فشارهاى ویرانگر و جدیدترى روبهرو گردید11 که عمدهترین آنها را فعالیتها و اقدامات فمینیستهاى رادیکال و چپ تشکیل مىدهد. فمینیستهاى رادیکال، براى رهایى زنان از حقارت و وابستگى، یارى جستن از فناورى و جایگزینى بچه آزمایشگاهى و علمى را بهجاى بچهزایى زن پیشنهاد مىکنند12 . کمونیزم در چین و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب کمونیستى در شوروى بر خانواده هستهاى نیز آسیب جدى وارد گردید13. از سوى کمونیستها خانواده سنتى واحد ایستا و بریده از جامعه و نگهدارى کودک توسط والدین، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پیشنهادى و تحوّلپذیر از نظر آنها عبارت بود از پیوستن متکى بر عشق و تمایل متقابل که فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مىشد و زن و مرد با کاهش یا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مىگردید. بر این اساس در جامعهاى آرمانى و پیشنهادى کمونیستها واژه والدین من و فرزندان من، جایى نداشت و در عوض استفاده از واژههاى پیران، بزرگسالان، کودکان و نوزادان، بایسته قلمداد مىشد14 ، و توارث هم در آن غیر قانونى مىنمود15. در حقیقت، این تفکر، عنصر سوم خانواده هستهاى را از آن مىگرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مىشد که با خانواده هم جنس گرایان برابرى مىکرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسیت در این دو نوع ازدواج. به هر حال، سرنوشتى که براى خانواده و خویشاوند در غرب(جهان صنعتى با زیست شهرى) رقم خورده است، برگشتناپذیر مىنماید. حتى «مارتین سگالن» که از مبتکران و مخالفان دیدگاه «عمر خویشاوند به عنوان مبناى ایجاد و استمرار رابطهها تقریباً پایان یافته است»16 مىباشد، خود نیز به صورت ضمنى، تحول یاد شده را قبول دارد و مىگوید: «آنچه که جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدایى متمایز مىسازد فقدان مفهوم دودمان نیست بلکه این واقعیت که گروههاى اجتماعى ما تا آن حد که بر مبناى دیگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، یا کار در کارخانه، فعالیتهاى تفریحى و مانند اینها) اتکا دارد، بر خویشاوندى مبتنى نیست»17 این بى اعتنایى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى که از نظر خود مارتین، قابل قبول مىنماید، اصل آزادى است که مىتواند موقع انتخاب همسر و نیز انتخاب کسى (از بین خویشاوندان) که باید با او، ارتباط برقرار کند، به عنوان تکیه گاه ایدئولوژیکى مورد بهره بردارى قرار بگیرد19! یعنى سر دوراهى رعایت اصل آزادى و رعایت خویشاوندى، اولویت با آزادى است! این، یعنى بى اعتنایى به برقرارى ارتباط با خویشاوندان. وقتى مىگویم: آزادم که از مجموعه خویشاوندان با که رابطه مستحکم برقرار کنم، معنایش این است که خویشاوندى را معیار ارتباط نمىشناسم! خلاصه سخن این که به گفته «تالکوت پارسونز» جامعه شناس آمریکایى، خانواده هستهاى «این گروه خانگى، منزوى و جدا از خویشاوندان، براساس ازدواج بین والدین بنا شده است که آزادانه یکدیگر را برگزیدهاند»20 پس نه در ایجاد آن خویشاوندان نقش دارند و نه در تحکیم روابط آن.
2 - نگاه قرآنى
واژهها و کلماتى که قرآن از آنها براى بیان روابط خویشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مىبرد، عبارتند از: اهل(تحریم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذىالقربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشیره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصیله (معارج/13). همانگونه که لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژههاى: ارحام، اقربا، عشیره، اهل و خویشاوند را هم معنى مىشناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نیز واژههاى اهل، ارحام، اقارب22، فصیله و عشیره23 را داراى معناى مشترک مىدانند که عبارت است از منسوبین نزدیک. بنابر این مىتوان عنوان خویشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بایدها و نبایدهاى مربوط به یکى از عناوین یاد شده را، گزارههاى مربوط به آن قلمداد کرد.
گستره حوزه خویشاوندى
گروه خویشاوندان از چه گسترهاى برخوردار است و چه نوع منسوبین را شامل مىشود؟ سؤال اساسى است که هم در حوزه تفسیر جلب توجه مىکند و هم در حوزه فقه. آیا والدین و اولاد از ارحاماند؟24 منسوبین سببى مىتوانند جزء خویشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد همیشه در دایره ارحام مىگنجد؟26 ریز پرسشهاى عمده دایره خویشاوندان را تشکیل مىدهد. در جامعهشناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دینى، علاوه بر منسوبین نسبى، منسوبین سببى نیز جزء گروه خویشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسیدگى به زن پدر و زن برادر (با این که از ارحام نسبى نمىباشند) سخن رفته است29. بر این اساس، زن پدر و زن برادر به دلیل پیوند نسبى مورد حمایت خویشاوندان نسبى خود و به دلیل پیوند سببى مورد حمایت خویشاوندان شوهرشان قرار مىگیرند. آیت الله جوادى آملى با استفاه از روایت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مىگوید: «پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نیز قطع نکند.»30 شهید دستغیب بر این باور است که ارحام، مطلق اقارب را، شامل مىشود که عبارتند از خویشاوندان پدرى، مادرى و خویشاوندى از طریق اولاد31 از قبیل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان. آلوسى، پس از نقل دیدگاههاى مختلف و دلایل آنها، بر این نظر پاى مىفشارد که والدین و اولاد نیز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذکر احسان به والدین، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32. در روایتى از امام صادقعلیه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است: «من زوّج کریمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33 «کسى که دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم کرده است.» در روایت مشابه، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز مىفرماید: «من زوّج کریمته من فاسق فقد قطع رحمه»34 «کسى که دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم کرده است.» آیه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمان یافت که حق خویشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدک را به فاطمهعلیها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خویشاوند را عبارت مىداند از کسانى که همه اولاد پدر چهارم یعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مىآیند. بر اساس دیدگاه علماى شیعه، موقع نزول آیه تشریع خمس، جهت تأمین نیازمندى فقراى خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، تمام کسانى که سلسله نسبشان به هاشم38 مىرسیدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوىالقربا قرار گرفتند. زمانى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم موظف گردید که دعوت به اسلام را آشکار کند و آیه: «و انذر عشیرتک الاقربین» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: «خداوند به من فرمان داده است که خویشاوندان نزدیکم را بیم دهم. شما عشیره و گروهم هستیند. خداوند پیامبرى را مبعوث نکرده مگر این که از اهل او برادر، وزیر و وارث، وصى و خلیفه برایش برگزیده است. کدام یک از شما آماده است با من بیعت کند تا برادر، وارث، وزیر و وصى من باشد.»41 متونى که مورد مطالعه قرار گرفت، مؤید دیدگاهى است که مىگوید، تمام افراد گروهى که در پدر چهارم اشتراک دارند، هم ریشه و همخویشاوند شمرده مىشوند و از نظر دین رابطه حقوقى خاصى بین آنها حاکم است و هر فردى نسبت به دیگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظیفه و مسئولیت تعریف شدهاى مىباشد که در همین نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد. در دل شبکه خویشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى کوچکتر خانواده وجود دارد که نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمىخورد ولى براى بیان گفتنىهاى مربوطه از عناوین عناصر اصلى این نهاد، از قبیل: بعل، ازواج، زوج، والدین والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مىآید. عنوان «صله رحم» که در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و دیدار افراد همخویشاوند است42 شبکه تعاملى عاطفى را پیشنهاد مىکند که عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مىانجامد و در پناه آن باید خانوادهها شکل بگیرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گیرتر که قرآن در مقام ترسیم ابعاد آن مىگوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) «و در میان شما دوستى و دلسوزى قرار داد» «هُنَّ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/187) «همسران تان لباس شما و شما لباس آنان هستید» «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَیْنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَاکرینَ» (اعراف/189) «پس وقتى که مادر سنگین شد، همراه با شوهرش از خداوند پروردگارشان خواستند: اگر فرزند صالح به ما دهى از شاکران خواهیم بود» الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ...» (نساء /34) «مردان نگهبان زنانند به خاطر فضیلتى که خدا بعضى از آنها را نسبت به برخى دیگر داده است و به دلیل انفاق که از اموالشان مىکنند.» وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء 23 - 24) «پروردگارت، فرمان داده که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! با گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خویش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار بده.» روابط عاطفى که آیات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ویژهاى مىباشد، با همّت و عنایت خویشاوندان قابل تأمین، تثبیت و افزایش است و بازتاب آن به صورت عکسالعمل و در قالب تحکیم بیشتر روابط خویشاوندى، خود آنها را نیز در برمىگیرد. به عبارتى خانواده به نهالى مىماند که اگر توسط خویشاوندان آبیارى شود و شاخ و برگ پیدا کند و به بار بنشیند، سایه و میوهاش در خدمت خویشاوندان قرار مىگیرد! بدین صورت که هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترک عروس و داماد بر زمین زندگى خویشاوندان آن دو، مىبارد و هم فرزند پرورش یافته در این کانون که از خویشاوندان هر دو فامیل است، در آینده تحت عنوان صله رحم به حمایت از همه آنان خواهد پرداخت.
حراست از پیوند خویشاوندى و راهکارها
قرآن در پى تحکیم انسجام خویشاوندى و استفاده از آن جهت تأمین رفاه، آرامش و آبادانى در حیات اجتماعى است. دستیابى به چنین اهدافى یقیناً به حمایت آگاهانه از خانواده هستهاى نیز مىانجامد: «تعالیم اسلام با تأکید بر روابط خویشاوندى به دنبال حمایت از این خانواده کوچک و کمک به رشد و حل مشکلات آن است. با تقویت روابط خویشاوندى، در مراتب متعدد آن، مىتوان در جهت حل مشکل خانواده یا دستکم کاهش آن گامهاى جدى برداشت».43 آموزههاى دینى که در رابطه با تحکیم پایههاى انجمن خویشاوندى کارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفعرسانى متقابل مطرح مىباشد. در یک جمعبندى مىتوان تمام آنها را به دو بخش تقسیم کرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.
راهکار حقوقى
پارهاى از آموزههاى کارآمد در جهت تحکیم روابط و انسجام گروه خویشاوندى، ماهیت حقوقى دارد؛ یعنى در پیشنهاد و تطبیق آنها اراده قانونگذار و شارع بیشتر از اراده فرد نفعرسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت یا اقدامات منفى نفعرسان، وى را تحت پىگرد قانونى قرار مىدهد. تأمین نفقه و هزینه زندگى نیازمندان، توزیع میراث و پرداخت دیه قتل ناآگاهانه، در جمع خویشاوندان، از مصادق بارز این نوع راهکار مىباشد. نفقه بچه کوچک یا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگهاى پدرى یا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعایت ترتیبى، واجب مىباشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگهایش را بپردازد.44 دیه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است که شامل اقارب ذکور پدرى مىباشند. از قبیل برادران قاتل و پسرانشان، عموها و پسرانشان و عموهاى پدر و فرزندانشان.45 قرآن، خویشاوندان نسبى و سببى را در دارایى کسى که مىمیرد، شریک مىداند. پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصلهاى که قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمهها، داییها، خالهها و فرزندان آنها، زن و شوهر، که دایره وسیعى را تشکیل مىدهند، به گونهاى از مال میت، ارث مىبرند. قرآن در این رابطه، با بیان فشردهاى، مىگوید: «لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» (نساء /7) «براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان او از خود برجاى مىگذارند سهمى است و براى زنان نیز، از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان به جاى مىگذارند، سهمى؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد، این سهمى است تعیین شده و پرداختنى». «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیداً» (نساء /33) «براى هر کس، وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند.» بىتردید اجراى مقررات باب انفاق، دیه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خویشاوندان آرامش روحى به وجود مىآورد و هم پیوستگى فامیلى را استحکام مىبخشد. اگر این مباحث، زیرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهیت حقوقى آنها مىباشد.
راهکار اخلاقى
در کنار راهکارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خویشاوندى، از ضرورت پیوستگى تمام اعضاى فامیل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مىگوید. به دلیل نبود الزام قانونى در تطبیق این نوع همکارى نام «راهکار اخلاقى» را براى آن برگزیدهایم. البته این روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن کمتر آموزهاى وجود دارد که، پىآمد اعتقادى و اخلاقى نادیده انگاشتن آن، به زیانبارى نادیده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد! امام زینالعابدینعلیه السلام خطاب به امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «ایّاک و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى کتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَیْتُمُ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27 «از رفاقت با کسى که به صله رحم، پشت پا زده است، پرهیز کن؛ زیرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند یافتهام: خداوند فرموده است: «اگر (از این دستورها) روىگردان شوید، جز این انتظار مىرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید. آنها کسانى هستند که خدا لعنتشان کرده و گوشهایشان را کر و چشمهاىشان را کور کرده است» و فرموده است: «آنها که عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مىشکنند و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مىکنند و در روى زمین فساد مىنمایند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مىگوید: «فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از بستن محکم آن، مىشکنند و پیوندهایى را که خدا دستور داده برقرار سازند مىگسلند و در روى زمین فساد راه مىاندازند، اینها زیانکارانند». در کنار کارکرد و آثار مربوط به مارواءالطبیعه و عالم غیب که با عبارتهاى گوناگون در روایات قابل مطالعه مىباشد و ترس و امید جدى را به ارمغان مىآورد، در متون دینى، پیرامون آثار و پیامدهاى دنیوى برخورد مثبت یا منفى، با مسأله صله رحم، نیز سخن رفته است؛ به گونهاى که براى هر عاقلى قابل درک مىباشد. همانگونه که بازتاب ماورایى پیوستن و گسستن از انجمن خویشاوندان، حیرتزا و تکاندهنده است. کارکردهاى این جهانى، نادیدهگرفتن این گونه از روابط اجتماعى، نیز بسیار قابل توجّه و انگیزهبخش مىباشد: قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! یصل رحمه فیحبّه اللَّه و یوسع علیه رزقه و یزید فى عمره و یدخله الجنة التى وعده».47 «هر کس یک چیز را برایم تضمین کند، من چهار چیز را براى او تضمین مىکنم: با ارحامش رابطه برقرار کند که در پى آن خداوند دوستش مىدارد، بر رزق و روزیش مىافزاید، بر طول عمرش مىافزاید و او را وارد بهشتى که وعده داده، مىکند.» قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار».48 «صله رحم خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىکند.» قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى میتة السوء».49 «صله رحم حساب را آسان مىکند و از مرگ ناگوار پیشگیرى مىنماید. قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50 «همانا صله رحم، سبب افزایش مال، محبّت بین خویشاوندان و تأخیر مرگ مىگردد.» امام صادقعلیه السلام فرمود: «صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الکف و تطیّب النفس و تزید فى الرزق».51 «صله رحم سبب نیکى اخلاق، سخاوتمندى، پاکى روح و افزایش روزى مىشود.» علىصلى الله علیه وآله وسلم: «لیس مع قطیعة الرحم نماء».52 «با قطع صله رحم هیچگونه توسعهاى حاصل نمىآید.» در تعالیم شعیبعلیه السلام آمده است: «و قطیعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53 «قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مىآورد... کسى که از نزدیکانش فاصله مىگیرد راحتى ندارد.» افزایش عمر، رفاه که معیشتى، آبادى خانهها (که احتمالاً تحکیم روابط خانوادگى و زناشویى را هم شامل است)، جلوگیرى از مرگهاى سیاه و زودهنگام، محبوبیت نزد فامیل، طهارت و پاکى ضمیر و آسایش روحى و... به عنوان دستاورد ایجاد نظام خویشاوندى و تقویت روحیه مهرورزى بین افراد همخویشاوند تحت عنوان صله رحم، یادآور این است که بدینوسیله مىتوان به توسعه و پیشرفت همه جانبه دست یافت. قرآن نیز سازندگى حمایت خویشاوندى را مورد تأیید قرار مىدهد و «فصیله» و انجمن خویشاوندان را پناهگاه مىشناسد: «و فصیلته التى تؤیه» (معارج /13). انسان وقتى در این پناهگاه قرار دارد، مطابق با نیازهایش حمایت دریافت مىکند و در مسیر پیشرفت قرار مىگیرد. و سخن امام علىعلیه السلام در رابطه با توضیح پوشش حمایت خویشاوندان شایان مطالعه است که مىفرماید: «ایها النّاس انه لایستغنى الرجل - و ان کان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم و هم اعظم الناس حیطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم علیه عند نازلة اذا نزلت به... و من یقبض یده عن عشیرته فانّما تقبض منه عنهم ید واحدة و تقبض منهم عنه اید کثیرة و من تلن حاشیته یستدم من قومه المودة.»54 «اى مردم هیچ کس از ارتباط با خویشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبانشان بىنیاز نیست - اگر چه مالدار باشد - خویشاوندان، بزرگترین حمایتکنندگان در دنبال او هستند، هیچکس چون خویشاوندان آدمى، پریشانىهاى او را مبدّل به آسایش نمىکند. خویشاوندان آدمى، مهربانترین مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. کسى که دست کرامت خود را از خویشاوندانش برمىدارد، یک دست از آنان برداشته مىشود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر که خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خویشاوندانش، برخوردار خواهد بود.» جالب این که در جامعهشناسى نیز از خویشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستیابى به ثبات یاد شده است: «به محض این که فرد در زنجیره نسلهاى متوالى جایى را براى خود بیابد، به شبکه خویشاوندى همبر ]: افرادى که پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پیدامى کند و از طریق منشأ خانوادگى خود و مکان خویش در ارتباط با آن، چنین مىانگارد که به یک «مهرابه» مناسب دست یافته است. شبکههاى خویشاوندى ایجاد کننده ثبات و احساس تعلق بوده و کارکرد خود را به عنوان نظامهاى کسب هویت ایفا مىکنند.»55 در صحنه زندگى که صحنه جنگ با مشکلات است، وقتى فرد چنین پشتوانه و پناهگاهى را از دست مىدهد، نمىتواند از گزند نگرانىها، درامان باشد. این نگرانىها، در تمام صحنهها، او را آزار مىدهد و حتى اصل حیات او را نیز تهدید مىکند و ممکن است مرگ سیاه را به سراغ او بفرستد! در این رابطه تحلیل زندهیاد علامه جعفرى خواندنى است که در آن از نگرانىها، غصهها و احیاناً خودکشى، به عنوان بازتاب پیدایش گسستگى در روابط خویشاوندى یاد مىشود: «به طور طبیعى بریده شدن و گسیخته شدن افرادى از انسانها که شاخهها و شکوفههاى یک درخت را تشکیل مىدهند، یک جریان روانى تیره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مىآورد. این جریان مخفى مانند عقدههاى روانى، بدون این که خود را نشان بدهند، مشغول فعالیت مىباشند. آیا احتمال نمىرود که اندوهها و غمهاى متناوبى که فضاى درون آدمیان را بدون علت روشن فرامىگیرند، ناشى از بیگانگى شاخههاى درخت دودمان از یک دیگر باشند؟ به هر حال، بیگانگى از دیگر افرادى که در ریشه و ساقه و آبیارى و تغذیه شرکت مستقیم یا غیرمستقیم دارند، آدمى را در معرض گرفتارىها قرار خواهد داد! آیا احتمال نمىدهید بعضى از ریشههاى روانى خودکشىها در برخى از کشورهاى پیشرفته از نظر آسایش مادى که خودشان این پیشرفتگى را تمدن نامیدهاند، مستند به این نوع بیگانگى بیرحمانه باشد».56 «مقدار فراوانى از اختلالات حیاتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است که در روان ما، به وجود مىآیند و دمار از حیات ما درمىآورند. غصهها و اندوهها، همانند تیشههاى مخفى، بر بریدن ریشههاى حیات، ما مشغولند... هیچ عاملى براى از بین بردن غصهها و اندوهها، مانند احساس اشتراک با دیگر انسانها در ناملایمات و ناگوارىها و لذت بردن از رفاه و آسایش آنان وجود ندارد.»57
حدود حمایتهاى خویشاوندى
یارىرسانى یا رواج حمایت در جمع خویشاوندان به این پیشزمینه بستگى دارد که افراد، همدیگر را بشناسند و به تعبیرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى باید شکل قانونى پیدا کند تا عملیاتى شدن هر دو نوع راهکار، امکانپذیر گردد. به همین دلیل در سخنى از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم که با متن مختلف نقل شده است مىخوانیم: «اعرفوا انسابکم تصلوا ارحامکم».58 «نسبتتان را بشناسید تا به خویشاوندانتان رسیدگى کنید.» «تعلموا من انسابکم ما تصلون به ارحامکم».59 «سلسله نسبت خود را به اندازهاى که زمینه رسیدگى به ارحامتان فراهم آید، بشناسید.» با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فامیلى، به صورت غریزى و طبیعى انگیزه یارىرسانى به خویشاوند، به وجود مىآید. «عضو هر خاندانى وقتى ببیند به یکى از نزدیکان وى ستمى رسیده یا نسبت به او دشمنى و کینهتوزى شده است، در خود یک زبونى و خوارى احساس مىکند و آن را به خود توهین مىشمارد و آرزومند مىشود که کاش مىتوانست مانع پیشآمدهاى اندوهبار و مهلکههاى وى شود. این امر، در بشر یک عاطفه طبیعى است.»60 اگر عکسالعملى جز این داشته باشد، سلامت روانى او مشکوک خواهد بود. براساس همین زمینه طبیعى، قرآن اولویت این نوع تعاون را مورد تأکید قرار مىدهد. همانگونه که در باب میراث این اولویت رعایت مىشود، در باب صله رحم نیز باید جامه عمل بپوشد. « وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّهِ...» (انفال /75) و احزاب /6) «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند.» این آیه در سوره انفال در ذیل آیاتى قرار دارد که پیرامون یارىرسانى متقابل در جامعه اهل ایمان سخن مىگویند، مفسّرانى براساس چنین سیاقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خویشاوندان را فهمیدهاند61 که شامل صله رحم نیز مىشود. در هر صورت طبیعى بودن انگیزه یارىرسانى با خطر طغیان همراه است. از اینرو، قرآن با برشمردن مصادیق چند، از مواردى خویشاوندگرایى نبایسته، ضرورت کنترل این نوع همگرایى را در خط ارزشها، گوشزد مىکند. آن مصادیق عبارتند از: فزونى علاقهمندى به خویشاوندان، در مقایسه با علاقه به خدا، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، یارىرسانى به دشمن، با انگیزه حمایت از خویشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگیرى از ضرر و زیان خویشاوندان. قرآن مىگوید: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه /24) «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کساد شدنش مىترسید و خانههایى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش، محبوبتر است، در انتظار این باشید که خدا، عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروه فاسق را هدایت نمىکند. قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمایت از خویشاوندان مىگوید: «لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (ممتحنه /3) «هرگز بستگان و فرزندانتان، روز قیامت، سودى به حالتان نخواهند داشت و میان شما جدایى مىافکند». «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» (نساء /135) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! به صورت درست و کامل قیام به عدالت کنید! براى خدا شهادت دهید اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد». این هشدار قرآن ضرورت تعیین معیار در باب حمایتهاى خویشاوندى را الزامى مىنماید تا به بهانه صله رحم ارزشستیزى صورت نگیرد و در حمایتهاى مثبت نیز همه جانبه نگرى که خواست دین مىباشد، رعایت شود. عیار بایستگى مددرسانى مثبت به خویشاوندان، در کلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پیرامون صله رحم، تأمین آسایش روحى و نیازهاى معیشتى در همین دنیاست و در آنها اشاره و تصریحى به این که تلاش جهت تأمین سعادت و تعالى خویشاوند نیز در قلمرو صله رحم، مىگنجد، به چشم نمىآید. در تعبیر نراقى که جامعترین تعریف براى صله رحم مىنماید، آمده است: «قطع رحمى که حرام است، این است که: به گفتار، یا کردار، ایذاء به او برسانى و با او رفتار ناشایست کنى، یا سخن ناخوش نسبت به او بگویى که دل او شکسته گردد، یا او را احتیاجى و ضرورتى باشد به سکنایى یا لباسى یا خوراکى یا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتیاج او داشته باشى و زیادتر از قدر ضرورت خود را متمکن باشى و از او مضایقه کنى یا ظالمى نیست به او ظلمى کند و تو بتوانى آن دفع کنى و کوتاهى نمایى، یا از راه کینه و حسد از او کناره کنى و دورى جویى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عیادت او نکنى و چون از سفر آید، به دیدن او نروى و چون او را مصیبتى روى دهد، به تعزیه او حاضر نشوى، و امثال این هاو جمیع اینها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62 تردیدى نیست در این که تأمین آسایش روحى و جسمى با کنشهاى یاد شده از مصادیق صله رحم است و مورد تأیید متون دینى این باب قرار مىگیرد. در قرآن به صورت مکرر از احسان به والدین و خویشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است که اشاره به حمایتهاى مادّى دارد، ولى کارکردهایى که در روایات براى صله رحم ذکر شده است، انجمن خویشاوندان را با مسؤولیت گستردهتر از اینها روبهرو مىکند: آبادانى خانهها، طولانى شدن عمرها، نیکویى اخلاق که در همین نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دین که در روایت زیر (از علىعلیه السلام) مطرح شده است، نمىتواند تنها با حمایتهاى معیشتگرایانه، عینیت پیدا کند! «عباداللَّه افزعوا الى قوام دینکم باقامة الصلوة لوقتها و ایتاء الزکوة فى حینها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63 «بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسیله اقامه نماز در وقت آن، اداى زکات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحکام و استوارى دینتان روى آورید.» این آثار و نتایج، نیازمند تعامل ویژه، در حوزه خویشاوندى مىباشد، تعاملى که منتهى به رشد معنویت و انسانیت گردد. در سه آیهاى که گسستن از خویشاوندان به نکوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمین یاد مىشود64 که مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نیکوسازى روابط خویشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمىباشد. پس این خویشاوندان است که زمینه دستیابى به اهداف فوق را فراهم مىسازد. علىعلیه السلام با اشاره به نقش خویشاوندان در هموار کردن راه رسیدن به تمامى اهداف بایسته مىفرماید: «اکرم عشیرتک فانّهم جناحک الّذى به تطیر و اصلک الّذى الیه تصیر و یدک التى بها تصول»65 «خویشاوندانت را گرامى بدار که آنان چون بال تواند که بدان پرواز مىکنى و ریشه تواند که به آن بازمىگردى و دست تواند که با آن پیکار مىکنى.» تلقى اصلاح همخویشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بیشترین همخوانى را با آیاتى دارد که در آنها بخشودگى گناهان والدین و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است: قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهیم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدین را به عنوان آرمان بایسته معرفى مىکند و در آیات زیر دغدغه صالح و شایسته بودن دودمان را: «وَ مِنْ ذُرِّیَتَنَا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» (بقره /128) «و از دودمان ما، امتى که تسلیم فرمانت باشند به وجود آور». «قَالَ إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَتِى» (بقره /124) فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمانم نیز (امامانى قرار بده)». «وَإِنِّى أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (آل عمران/ 36) «و او فرزندانش را از شرّ شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مىدهم». «قال رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» (آل عمران /38) «گفت: پروردگارا! از جانب خود، برایم دودمان وارسته، عطا فرما». «رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى» (ابراهیم /40) «پروردگارا! دودمانم را برپا دارنده نماز قرار بده». «هَب لَنا مِنْ اَزْواجَنَا وَ ذَرِّیَّاتِنَا قَرَّهَ أَعْیُنٍ» (فرقان /74) «پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنایى چشم قرار ده.» «وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّیَّتى» (احقاف /15) «برایم دودمانم را شایسته قرار بده». طرح بایستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدین و دودمان که دو عنصر اصلى در حوزه خویشاوندى، مىباشد، نماد نگاه کلى است که تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخویشاوند را الزامى مىنماید و منبع قرآنى آن، این آیه شریفه است که مىگوید: «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسِکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً» (تحریم /6) «اى اهل ایمان ]زمینه[ درامان ماندن خود و منسوبینتان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازید».
خویشاوندان و خانواده هستهاى
با شکلگیرى خانواده هستهاى، ساحت محرمیت براى عروس و داماد توسعه پیدا مىکند. نخستین فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدین ترتیب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مىیابد و بر پایه آن، باید پوشش حمایتى دو حوزه خویشاوندى نیز آنان را در برگیرد و در مبارزه با نگرانیها و دغدغههاى زندگى زناشویى، به ایشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شکل گرفته، یارى رساند. ازدواج، بنیادى است که حقیقت آن را پیوند و رابطه دو جنس مخالف تشکیل مىدهد. استحکام و آسیبناپذیرى این پیوند، به عنایت بایسته خویشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها که تجربه بیشتر دارند - نیازمند است که باید در شرایط مختلف شکلگیرى، ادامه حیات و تهدید آسیبها، با آن، همراهى کند:
1. کمک به همسان گزینى
ازدواج به عنوان محبوبترین سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى این محبوبیت وقتى زمینه پیدامى کند که این بنیاد از کیفیت و شایستگىهاى لازم برخوردار باشد. یعنى کانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زایش دودمان پاکیزه «ذریة طیبة». کارکردى از این دست، در گروه همیارى خویشاوندان دلسوز و با تجربه، با این نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آمیخته با کمدقتى خواهد بود. چنین سادهانگارى، پیمان زناشویى را در معرض خطر انحلال و گسست نابههنگام قرار خواهد داد! دنیاى جوان، دنیاى بىتجربگى و خوشبینى است، در عین حال، حس استقلالطلبى وى را به تکروى فرامىخواند. در کنار غلیان غریزه جنسى که ناسازگارى آن با تیزبینى و آیندهنگرى، بر کسى پوشیده نیست، بىحوصلگى مرد، براى دستیابى به اشباع غریزه جنسى و علاقهمندى دختران به یافتن شیفته، فرصت گزینش و انتخاب شریک زندگى را از آنان مىگیرد.67 از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، که مىگوید: «انتخاب همسر کاملاً برحسب تصادف باشد یعنى جز قانون تصادف هیچ چیز دیگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزینى - که در گذشته مقبولیت همگانى داشته و اینک نیز در جهان بىطرفدار نیست69 - حمایت مىکند، البته با تفسیر مخصوص به خود. قرآن مىگوید: «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ...» (نور /26) «زنان ناپاک با مردان ناپاک سازگارند و مردان ناپاک با زنان ناپاک، و زنان پاک از آنِ مردان پاک و مردان پاک از آنِ زنان پاکند». «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (نور /3) «مرد زناکار، جز با زن زناکار یا مشرک، ازدواج نمىکند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به زنى نمىگیرد و این کار بر مؤمنین حرام است». اصل همسان گزینى (: یافتن کفو و همتا) که عمدتاً به حوزه اخلاق و فکر، نظر دارد، در سنت نیز به صورت مشروح بازتاب یافته و براى تأمین آن حتى شناخت محیط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مىشود. در سخنان منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: «ایها الناس ایّاکم و خضراء الدمن! قیل یا رسولاللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70 «مردم! از گیاه سبزى که در کنار مزبله (جایگاه زباله) مىروید، بپرهیزید. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى کنار مزبله چیست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زیبایى است که در خانواده بد پرورش یافته باشد.» «تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71 «با خاندان صالح وصلت کنید، زیرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچههاست». «تخیّروا نطفکم فان النساء یلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72 «براى نطفههاىتان انتخاب کنید که زنان شبیه برادران و خواهرانشان بچه مىزایند». همسان گزینى با معیارهاى دینى، هم براى زن سرنوشتساز است و هم براى مرد. زیرا «هر فردى از والدین و محیط خانوادگى چیزهایى را فرامىگیرد. تحت تأثیر جو حاکم بر آن محیط قرار دارد. اگر اعضایى که در محیط فوقالذکر هستند داراى ضعف اخلاقى یا فکرى و روحى باشند، در فرد هم تأثیرات زیادى مىگذارند.»73 پس مطالعه پیشینه خانوادگى هر کدام براى دیگر، باید با اهمیّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمین سلامت و تداوم حیات خانوادگى آن دو. با توجه به گرایشها و کششهاى مقطع جوانى که قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پیچیدگى کار همسانگزینى، پیشینه دلسوزى و تجربه والدین یا بزرگان فامیل و ضرورت کنترل خطر فروپاشى خانواده، پیشنهاد دخالت یا کمک اولیاء و بزرگان فامیل، در امر ازدواج جوانان، پیشنهاد منطقى و ضرورى مىنماید. بر این اساس، بسیارى از جوامع درگذشته، چنین دخالتى را قانونى مىدانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدین در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى که با رضایت پدر و مادر، به خانه شوهر مىرفت، پادشاه زن، نامیده مىشد. زنى را که بىرضایت پدر و مادر، شوهر مىکرد، «خودسراى زن» یعنى زن خودسر مىخواندند.74 در کلام منتسکیو، این دخالت، به دلیل بىتجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستایش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگلیس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدین براى ازدواج پسر و دختر جوان، باید از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مىشد و در غیاب آن دو، تصویب انجمن خانوادگى مرکب از خویشان پدرى و مادرى، تعیین کننده بود.76 درباره کارکرد این دخالت، جامعهشناسان مىگویند: «درصد طلاق در میان کسانى که بر مبناى خواست والدین یا گروه دیگر ازدواج مىکنند، خیلى پایینتر از درصد طلاق در میان کسانى است که به خاطر - عشق - ازدواج مىکنند.»77 قرآن نیز نیازمندىهاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشکل اقتصادى و رعایت اصل همسانگزینى دینى، ضرورى مىشناسد. به همین دلیل خطاب به بزرگان هر فامیل78 و حوزه خویشاوندى مىگوید: «وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ولیستعفف الذین لایجدون نکاحاً حتى یغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34) «مردان و زنان مجردتان را همسر دهید. همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بىنیاز مىسازد، و کسانى که توان ازدواج ندارند، پاکدامنى پیشه کنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بىنیازى برساند». در روایت نبوى نیز آمده است: «زوّجوا ابناءکم و بناتکم».79 «زمینه ازدواج پسران و دخترانتان را فراهم سازید.» استفاده قرآن از واژههاى: «وانکحوا الایامى» که یادآور نقش خویشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحین» به عنوان یادآور اصل همسانگزینى دینى، یادآور نیازهاى اساسىِ جوانان در زمینه ازدواج است. همگانى شدن نیازشناسى از این نوع، در جمع خویشاوندان، مىتواند دغدغه جوانان را کاهش دهد، انگیزه درستکارى را تقویت کند و از خرید جهیزیه رقابتى، ولیمه رقابتى و پیششرطهاى دیگر متّکى بر همچشمى که اهریمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مىدهد، جلوگیرى کند! در یک دایره محدودتر، یارىرسانى خویشاوند، شکل جدىترى به خود مىگیرد و آن عبارت است از کمک به دختران جوان و کم سن و سالى که تازه مىخواهند ازدواج کنند. در چنین موردى، براى این که دختر بىتجربه و خوشباور، فریب زمزمه محبت و عشق مردان شکارچى و شهوتپرست را نخورند، کرامت انسانى آنها آسیبى نبیند و اصل همسان گزینى رعایت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و یارى رسانى آنها با تأکید بیشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است. بسیارى از مفسّران،81 آیه زیر را بازگو کننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مىدانند: «إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ...» (بقره /237) ]در طلاق پیش از آمیزش، نصف مهر زنان بدانها داده مىشود[ «مگر این که آنها آن را ببخشند یا آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».
2. پاس استقلال خانواده
«وقتى دو شریک زندگى به قصد تشکیل خانواده به هم ملحق مىشوند، این آغاز رسمى یک واحد جدید خانواده است. اما بین شروع رسمى یک خانواده و خلق یک واحد زنده، مراحل بسیارى وجود دارد».82 اظهارنظر فوق، با دقت و واقعبینى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفکر دینى، در بخش تشکیل خانواده، نیز زمینه پذیرش دارد و قابل تأیید مىنماید. از منظر دین، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دلمشغولى عمیق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فامیل آن دو، نسبت به رعایت اصل همسان گزینىِ پیشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمینهسازىهاى لازم جهت تضمین بهداشت روانى، در محیط زندگى خانواده هستهاى، فراهم مىگردد، فاصله باقىمانده تا تشکیل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سایه حمایت خویشاوندان با دقتها و تلاشهاى ایثارگرایانه خود، باید بپیمایند. در روایت نبوى آمده است: «من تزوّج فقد احرز نصف دینه فلیتّق اللَّه فى نصف الباقى»83 «هر کسى ازدواج کند به نگهدارى نصف دینش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقیمانده خداترسى پیشه کند.» در نخستین روزهاى زندگى زناشویى، نسیم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شکل گرفته را، نوازش مىدهد، ولى گسترش و ریشهدارى این سه حالت روحى در آن، به گونهاى که تجلیگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آید و تربیتیافتگان در آن، این سه موهبت را با خود به جامعه منتقل کنند، به آگاهى، تصمیمگیرى و رفتارزن و شوهر و خویشاوندان آن دو، بستگى دارد. قرآن با توجه به شکل تکامل یافته خانواده، مىگوید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (روم /21) «و از نشانههاى او این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در این، نشانههایى است براى گروه اندیشهورز». مخاطب ضمیر جمع مذکر (لکم) که در این بخش از سوره چند بار تکرار شده است، برمبناى «تغلیب»، عمومیت دارد و شامل زنها نیز مىشود، با این بار معنایى که زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همدیگر هدیه مىدهد و هر کدام براى دیگرى تکیهگاه کارآمد و اطمینانى به حساب مىآید، مبادله پیوسته، مکرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحکیم فزاینده روابط بین آنها را در پى دارد. پیشنهاد بایسته دین و تحلیل روانشناختى خانواده، براى تحقق هر چه بیشتر و بهتر ایده فوق، این است که زن و مرد به مطالعه گرایشها و تقاضاهاى ویژه همدیگر، همت گمارند. آگاهى در این رابطه سبب مىشود که در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صمیمیت افزایش یابد. از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چیز را براى خانواده و خانه مىخواهد،84 براساس این تمایل، مرد باید سر ساعت بعداز انجام کار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غریزه تأمین خانواده،85 اگر کار اضافى پیدا شود بىدرنگ مىپذیرد، هر چند به مراجعه دیروقت به خانه منجر گردد. برپایه این دو کشش غریزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بىتفاوتى از سوى زن، روبهرو مىگردد، که وى را وادار مىکند تا همسرش را متهم به ناسپاسى کند! نمونه دیگر این است که مرد با سکوت در خلوت از خستگى86 بیرون مىآیدو زن با درمیان گذاشتن آن، با کسى که درک کند،87 این دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رویارویى منفى وامىدارد.88 در نمونههاى فوق، آشنایى مرد با ویژگیهاى روحى زن و برعکس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداکارى مىدهد. بردبارى و توجه هر یک به فداکارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هدیه مىکند. دین ضمن توصیه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همدیگر، مرد را که عنوان «قیّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مىشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مىگوید: «و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19) «زندگىتان را با زنان براساس معروف سامان دهید.» یعنى رفتارتان با طبع و درک زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89 ابن عباس ذیل آیه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى که براى مرد اثبات شده، مىگوید: «مقصود این است که مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعایت نماید، زیرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشمپوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات کند.»90 برخى از مفسّران، بر همین مبنا، حتى خوشرویى و خوشزبانى را نیز از مصادیق معروف قلمداد نمودهاند.91 بر این اساس کلید سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش علاقه و احترام مرد، به وجود مىآید.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم کند، غیرمستقیم، به همان میزان به سعادت خود، خدمت کرده است و کانون خانواده خود را، رونق بخشیده است.93 زمانى که زن احساس کند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ایثار خود ادامه مىدهد.94 با درک متقابل زن و مرد از همدیگر و مسئولیتپذیرى بیشتر مرد، الگوى پیشنهادى روانشناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پیدامى کند که براساس آن «زن و شوهر باید الگوهایى به وجود آورند که در آن هر کدام، عملکرد دیگرى را در بسیارى زمینهها حمایت کند، باید الگوى تکمیلى به وجود آورند که به هر یک از آنها، این امکان را بدهد که تسلیم شود، بىآن که احساس کند تسلیم شده است. هم زن و هم شوهر باید بخشى از مجزا بودن خود را براى کسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممکن است زیر بار «بهم وابستگى» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.»95 بهم وابستگى که الگوى قرآن، پدید مىآورد، بهمتنیدگى نهایت مستحکمى است که تعبیر لباس بودن هر کدام از زن و مرد براى دیگرى، بدان اشاره دارد، یعنى هر کدام مانع آشکار شدن معایب دیگرى است، هر کدام دیگرى را زیبا جلوه مىدهد و هر کدام آسایش دیگرى را تأمین مىکند و مانع آسیب به او مىشود. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187) «زنان جامه شما و شما نیز لباس آنها هستید.» تعبیر قرآن مىتواند شکل کاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» که روانشناسان در حوزه خانواده درمانى، تأکید بر ضرورت آن دارند. این حدود ذهنى که زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مىسازد، نه سفت باشد که سبب انزواى آن دو شود و نه سست که به خویشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملکرد آن دو را بدهد.96 خویشاوندان باید این انفصال را97 پذیرفته، مورد حمایت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهدید قرار مىگیرد.98 براساس تعبیر قرآن، هر یک از زن و شوهر، جسم و جان دیگرى و سبب زیبا و خوشایند جلوهگر شدن او به حساب مىآید. بهم وابستگى با این ویژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صمیمیت رابطه آن را با خویشاوندان تأمین مىکند. چنین زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همدیگر مىدانند و خانوادههاى اصلى نیز، خودشان را ممنون آن دو مىشناسند. در روایتى آمده است: «الآباء ثلاثة اب زوّجک و اب ولّدک و اب علّمک».99 «پدران سه تا هستند: پدرى که به تو همسر داده، پدرى که تو را به دنیا آورده و پدرى که به تو دانش آموخته است.» وقتى شوهر خواهر، یا شوهر دختر امام سجادعلیه السلام، بر آن حضرت وارد مىشد، او را روى عبایش مىنشاند و مىفرمود: «مرحبا بمن کفى المؤنة و ستر العورة»100. «خوش آمد مىگویم به کسى که بخشى از مؤنه زندگیم را تقبّل کرده و ناموسم را پوشانده است.» حمایت خویشاوندان، از خانوادهاى هستهاى، مصادیق مختلف دارد و بهترین آنها توصیه به درک متقابل و پوشش بودن براى همدیگر، است که اعتراف و تأکید بر استقلال آن نیز شمرده مىشود، تا بدینوسیله از خطر دریدگى در لباس زندگى زناشویى و درز معایبى، از آن به بیرون، پیشگیرى به عمل آید. معمولاً وابستگى شدید به خانوادههاى اصلى و ناآشنایى با راز و رمز ایجاد محوطه خانوادگى و پذیرفته نشدن حیات زناشویى، نزد خویشاوندان، زمینهساز جهیدن اسرار زناشویى، به بیرون از حریم آن، مىشود و تمایلات غریزى مادر شوهر و مادرزن را شعلهور مىسازد که اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس که او نیز چنین هدفى101 را پیگیر است، به طور طبیعى سر ستیز دارد و دومى در پى ساختن داماد ایدهآلش مىباشد. واویلاى این دو مادر، ممکن است، دو فامیل را به صفآرایى دعوت کند، حمایتهاى جانبدارانهاى را راهاندازى نماید و بهمتنیدگى زناشویى را به نابودى کشاند! مطالعات آسیبشناختى خانواده وجود چنین فرایند را در پهنه تعامل خویشاوندان و خانوادهها تأیید مىکند. براساس آمار داده شده در ایران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بیجاى خویشاوندان و آشنایان اعلام نمودهاند که از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102
3. رسالت درمان خانواده
خانواده یک سیستم باز و ملزم به برون سازى و انسگیرى با دو خانواده اصلى، خویشاوندان و جامعه است. با این ویژگى که موفقیت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مىداند. این بهم وابستگى بر دو تکیه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مىباشد. رعایت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو که نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مىیابد که نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشویى همیشه مطرح باشد و فلسفه بهمتنیدگى بایسته، در خانواده را یادآورى کند و گرنه دنیاى بیرون، آسیبهاى خود را از کانال برونگرایى اعضاى خانواده، به درون آن گسیل مىدارد و روابط بین زن و شوهر را به تهدید مىگیرد. زمانى که در بیرون فعالیتهاى سازمان یافتهاى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سکس، جریان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بیشتر، به سراغ شوهر و خانم مىرود و زمینه تخاصم و احیاناً روانپریشى را فراهم مىآورد. قرآن با واقعبینى ویژه خود،آسیبپذیرى خانواده را با گونههاى مختلفش پیشبینى کرده و براى کنترل و درمان به موقع آن راهکارى ارائه داده است که با خانواده درمانى جدید، تفاوت اساسى دارد. طبق نظریه «خانواده درمانى» جدید، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مىرود که آسیب و اختلال روانى در یک عضو یا دو عضو و یا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه کند. باور درمانگر این است که فرد در چارچوب محیط اجتماعىاش در نظر گرفته شود. فرد نمىتواند جدا از سایر اعضاى خانواده باشد. پس باید ساخت گروه خانواده تغییر کند تا اعضاى آن هم تغییر کند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردمشناس باید به فرهنگى که با آن کارمى کند ملحق شود و در داخل سیستم خانواده، فشار آن را تجربه کند و برخلاف مردمشناس که به شناخت بسنده دارد، باید آن فرهنگ را تغییر دهد. وارد سیستم خانواده شدن یعنى شبیه شدن با اعضاى خانواده و تقلید کردن از آنها، کار دشوارى است ولى بدون این نوع برونسازى، درمانگر نمىتواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104 نظریه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤولیت درمان به اعضاى خانواده و خویشاوندان، از اقدام زودهنگام و پیش از ریشهدار شدن آسیب، حمایت مىکند. به همین دلیل از واژه «خوف نشوز» استفاده مىکند که اشاره دارد به آغاز نمایش علائم هنجارشکنى توسط زن، شوهر یا هر دو. به تعبیر دیگر، قرآن از این ایده حمایت مىکند که اسرار خانواده نباید به بیرون از خانواده درز کند. در جامعه تنها بعض اعضاى خویشاوندان مىتواند در بعض شرایط، در جریان مشکلات خانواده به صورت تفصیلى قرار بگیرند و آن، زمانى است که زن و شوهر هر دو روابطشان را گلآلود ببینند. مرد و زن هر دو موظف است که همدیگر را زیر ذرهبین قرار دهد. هر گاه نشانههاى انگیزه آسیبزنى به روابط زناشویى را، در رفتار همدیگر مشاهده کرد، بى درنگ دست به کار شده، از توسعه و رشد آن جلوگیرى نماید. بدین ترتیب در نظریه قرآن مشکل ورود درمانگر در سیستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد کردن، به گونهاى که سایر اعضا بپذیرند، وجود ندارد؛ چه آن که درمانگر از پیش در خانواده یا خویشاوندان عضویت حقیقى دارد، و مىتواند زودهنگام متوجه آسیب شده و آهنگ درمان کند. قرآن در رابطه با نقش و راهکارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و کنترل اختلال رؤیت شده در خانواده، مىگوید: «وَالَّتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً...» (نساء /34) «زنانى را که از سرکشى شان بیم دارید، پند دهید، در رختخواب تنها گذارید و تنبیه کنید. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بیدادگرى بر ضد آنها نباشید.» «وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ...» (نساء /128) «اگر زنى از شوى خویش بیم سرکشى و رویگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح کنند و صلح بهتر است». کارآمدترین سرفصل نظریه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خویشاوندان است که ابنعربى از آن به عنوان یکى از اصول قرآنى یاد مىکند که بنیان شریعت را تشکیل مىدهد و با اظهار تأسف از این که در عصر وى در تمام شهرهاى کشورش، اثرى از اجراى این طرح قرآنى به چشم نمىآید مىگوید: «وقتى که تمام قضات را به اجرا و احیاى این اصل، فراخواندم، جز یک قاضى، کسى جواب مثبت ندادند».105 رشید رضا نیز با سوگمندى، مىگوید: «در حالى که فساد در خانوادهها، در حال گسترش است و از والدین به بچهها سرایت مىکند کسى وجود ندارد که به این سفارش گرانمایه، به عنوان واجب یا مستحب عمل کند.»106 قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خویشاوندان واگذار مىکند که روابط زناشویى از سوى زن و شوهر، به تهدید گرفته شود و نشانههاى حقکشى در رفتار هر دو به چشم آید. در چنین شرایطى قرآن مىگوید: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً» (نساء /35) «اگر از ناسازگارى میان زن و مرد بیم داشتید، داورى از خویشاوندان شوهر و داورى از خویشاوندان زن، برانگیزید، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند میانشان سازگارى پدید مىآورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.» مفسّران و فقیهان، پرسشهایى از این دست را در رابطه با آیه، مهم دیده و طرح کردهاند که چه کسى مخاطب آیه است؛ و کسى که برانگیخته مىشود داور است یا وکیل؟، دو نفرى که براى حل مشکل خانواده تعیین مىگردند، مىتوانند تصمیم بر طلاق و جدایى زن و شوهر بگیرند، یا نه؟، جز خویشاوندان کس دیگرى اجازه دارد که به ایفاى چنین نقشى همت گمارد یا نه؟ در کنار دیدگاههایى که خود زن و مرد، فرمانروایان و مؤمنین را مسئول مىشناسد، برخى این احتمال را نیز مطرح مىکند که مخاطب آیه خویشاوندان دو طرف است.107 این احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بیشتر، نشان مىدهد، زیرا براساس بیان صریح قرآن، کار خانواده درمانى، باید توسط خویشاوندان، صورت گیرد. واگذارى یا مشروط کردن، این کار، به دستور حکومت، دلیلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به این واقعیتها که خویشاوندان به صورت طبیعى در جریان مشکل قرار مىگیرند و انگیزه ذاتى براى اقدام و زمینه عاطفى براى اجرا هم دارند. سرشت دین و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن این نوع تنشزدایى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مىباشد. بسیارى از اوقات خانواده و خویشاوندانش، در سایه حکومت طاغوتمنش یا کافر، زندگى مىکنند که دین مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مىداند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در این سطح، به قدرى وسعت دارد که در حوصله حکومت نمىگنجد. در روایتى که تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداختهاند، نیزهمراهان زن و مرد که یقیناً خویشاوندان ایشان بودهاند مسئول تعیین داور شناخته شده است و نه خود علىعلیه السلام: «انه جاءه رجل و امرأة و مع کل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذین؟ قالوا وقع بینهما شقاق قال علىعلیه السلام فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ثمّ قال للحکمین تدریان ما علیکما! أن رأیتما ان تجمعا جمعتما و ان رایتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضیت بکتاب اللَّه بما علىّ فیه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال علىعلیه السلام کذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108. «زن و مردى - که هر کدام را جمعى از مردم همراهى مىکردند - به امام علىعلیه السلام مراجعه کردند. امامعلیه السلام فرمود: «این دو را چه ماجرایى است؟ گفتند: بین آنها، ناسازگارى پدید آمده است! امام فرمود: از خویشاوندان هر کدام داورى را برگزینید. سپس به دو داور فرمود: مىدانید چه مسؤولیتى دارید؟ اگر نظرتان این بود که آنها را هم بمانند، حکم به با هم ماندن آنها مىکنید و اگر نظرتان بر این قرار گرفت که از هم جدا شوند، حکم به جدایى آنها مىکنید. پس زن گفت راضى هستم به حکم کتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدایى رضایت نمىدهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغین است، مگر این که اقرار کنى به گونهاى که زن اقرار کرد.» قسمت پایانى روایت از صلاحیت و اختیارات گسترده داوران پرده برمىدارد (و گویا این نکته را مورد تأکید قرار مىدهد که تعیین پیششرط در حقیقت دعوت به طرفدارى از یک طرف دعوا مىباشد که یادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همانگونه که تلقى وکالت از آیه، مخالف نص آن مىباشد109، انتخاب گزینه طلاق - با استناد به آیه - توسط داوران نیز مخالف صراحت قرآن است که تأکید بر آسیبزدایى و کارآمدى قطعى این گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراین اگر درمانى صورت نمىگیرد، راز آن را باید در ناکارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو کرد و دنبال داور دیگرى بود، به همین دلیل، شهید ثانى مىگوید: «شایسته داوران است که در تلاششان، خلوص نیت و قصد اصلاح داشته باشند. پس کسى که در تلاش شایستهاش، حسن نیت دارد، خداوند تلاشش را نیکو قرار مىدهد و این سبب تحقق خواسته او مىگردد، چنان که قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بین زوجین را مقدر مىکند». مفهوم شرط این است که ناکامى داوران و تداوم ناسازگارى بین زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نیت دو داور است و این که آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبودهاند؛ بلکه در نیک یکى یا هر دو فساد وجود داشته، به همین دلیل به مرادشان نرسیدهاند.»110 رشید رضا نیز از آیه همین مطلب را مىفهمد و تأکید مىکند که براساس آیه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مىآید. این نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحکیم نظام خانوادههاست. که در مقابل سازگارى، از جدایى، یادى نمىکند، تا بدینوسیله بفهماند که جدایى نباید به وجود آید.111 عادلانه بودن داورى، مورد تأکید قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعایت عدالت، احیاى مجدد صمیمیت در محیط خانواده، نیز هدف داورى قلمداد شده است، بر این اساس، شایستگى داور در این باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمینههاى طبیعى از قبیل آشنایى بیشتر داوران با وضعیت درون خانوادگى، علاقمندى شدید آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بیان آنچه که در ضمیرشان دارند، از دوستى، کینه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلایل هر کدام که بازگویى آنها با بیگانه، از نظر آنان، ناخوشایند مىباشد. فضایل اکتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نیز جزء شرایط داورى داوران فامیلى، قلمداد شده است که به روزرسانى آنها مستلزم آشنایى با روانشناسى خانواده و فن رواندرمانى خانواده خواهد بود. روش کارى داوران در تفاسیر و کتب فقهى این گونه توضیح داده شده است که هر کدام از دو داور، با خویشاوند خود، به تنهایى مىنشیند تا در جریان گفتنىها و تمایلات او قرار گیرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنیها و شنیدنىهایى که به دست آورده است، به مطالعه مىگیرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشویى را، مشخص نمایند. در نهایت هر کدام به سراغ فامیل خود مىرود تا مسؤولیت و وظیفه او را در رابطه با پدیده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد کند.115 ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونههاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعالیتهایى را که در جهت بازگشت صمیمیت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمىگیرد. براساس این معیار، نشستهاى مشترک و مرکب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفید تشخیص داده شود، نیز مشروعیت و مطلوبیت پیدا مىکند و... به هر حال فیصلههاى داوران، نافذ است. دستگاه قضایى حق ندارد، چیزى بر آن بیفزاید یا کم کند،116 شروط پیشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازمالاجرا مىباشد.117 جلوگیرى از تخلف، با نظارت مشترک حاکم و خویشاوند، قابل تأمین است.
آخرین سخن
یارى رسانى به خانواده توسط خویشاوندان، با هر سه گونهاش، فعلاً در جامعه دینى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسانگزینى دینى با کمک خویشاوندان رو به فراموشى پیش مىرود. پیوندهاى خویشاوندى، تنها زمینهساز حضور اعضاى فامیل در تالار عروسى براى صرف ولیمه است. زندگى مشترک زناشویى با زورآزمایى و انگیزه چیره شدن، آغاز مىشود. آسیبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مىآید. نوزاد بینوا، در میدان نبرد، چشم به جهان مىگشاید و زندگى را به تجربه مىگیرد. بسیارى از این آشفتگیها ریشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احیاى پیوند خویشاوندى دارد که اینک علىرغم داشتن جایگاه والا در متن دین، فاقد دانش، آموزش و کارشناس مىباشد. باید اذعان داشت که «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مىشود به جامعه و خانواده برگرداند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانک ملى، 81/ 1319. 2 - هانرى مندراس و ژرژ گورویچ، مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 228/ 1369. 3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانیة، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43. 4 - اعزازى، شهلا، جامعهشناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376. 5 - آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384. 6 - گرهارولنسکى و جین لنسکى، سیر جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقیان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرفالدین، حسین، تحلیل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 375/ 1378. 7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155. 8 - جامعهشناسى خانواده، /27 و 28. 9 - همان، /96. 10 - همان، /111 - 105. 11 - ر.ک: سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبلیغاتاسلامى، خراسان، 152-167/ 1383. 12 - ژانت هاید، روانشناسى زنان، ترجمه بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات لادن، 65/ 1377. 13 - سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنائى، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 79/ 1373. 14 - روحانى، شهریار، خانواده موعود مارکسیسم، چاپ اول، انتشارات قلم، 104/ 1364 و 115. 15 - همان، /99؛ رنه داوید، نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، ترجمه محمد آشورى و عزتاللَّه عراقى، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 177/ 1364. 16 - مارتین سگالن، جامعهشناسى تاریخى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 54/ 1370. 17 - همان، /58. 18 - ر.ک: همگرایى و فروپاشى خانواده در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، /148. 19 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /108 - 109 و 122. 20 - همان، /88. 21 - دهخدا، على اکبر، لغتنامه، واژههاى خویشاوند و رحم؛ و الخورى، سعید، - اقرب الموارد، واژه اهل. 22 - الاصفهانى، الراغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، واژه اهل و رحم. 23 - الزمخشرى، محمود، الکشاف، چاپ اول، ریاض، مکتبة العبیکان، 207/6 1418. 24 - آلوسى، محمود، روح المعانى، چاپ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 70/26 1405. 25 - ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 191/5 1364. 26 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 109/71 1403. 27 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /53. 28 - النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، 191/5. 29 - العاملى، محمد، القواعد و الفوائد، قم، مکتبة المفید، 53/2. 30 - جوادى آملى، تسنیم، چاپ اول، قم، مرکز نشر اسراء، 559/2 1378. 31 - دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، چاپ هفتم، چاپ هما، 159/1 1360. 32 - روح المعانى، 70/26. 33 - حر عاملى، محمد، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 53/14. 34 - الطبرسى، حسن، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1392 ه ، /204. 35 - الطبرسى، فضل، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 410/3 1339. 36 - بحارالانوار، 110/71. 37 - آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، /426. 38 - مجمع البیان، 544/2. 39 - السیوطى، جلال الدین، الدر المنثور، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 69/4 1403. 40 - ذکر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روایات سبب نزول آیه انذار بازگوکننده دو مطلب مختلف نیست؛ زیرا عبدالمطلب تک فرزند هاشم بود. بنابراین بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 549/1 1407. 41 - مجمع البیان، 206/4. 42 - لغتنامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم. 43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مرکز نشر هاجر، 181/ 1385. 44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الامامیه، المکتبة المرتضویة، 31/6 . 45 - ابن ادریس حلى، کتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411. 46 - بحارالانوار، 197/71. 47 - همان، /92. 48 - همان، /94. 49 - همان. 50 - همان، /102. 51 - همان، /114. 52 - همان، 237/74. 53 - همان، 263/51. 54 - نهجالبلاغه، خطبه 23. 55 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /109 - 110. 56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359. 57 - همان، /87. 58 - نیشابورى، الحاکم، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 89/1. 59 - الترمذى، محمد، الجامع الکبیر، چاپ دوم، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998. 60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ هفتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369. 61 - ر.ک: المراغى، احمد مصطفى، تفسیر المراغى، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 259/7 1376. 62 - نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 530/ 1371. 63 - بحارالانوار، 294/74. 64 - تفسیر الکشاف، 525/5. 65 - نهجالبلاغه، نامه 31. 66 - پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزویج»، بحارالانوار، 222/100. 67 - جهت مطالعه حالات روحى و غریزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موریس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اکبر علمى، 1328؛ سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383. 68 - مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، /237. 69 - ساروخى، باقر، مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم. 70 - وسائل الشیعه، 229/14. 71 - الهندى، على، کنزالعمال، چاپ پنجم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296. 72 - همان. 73 - نجاتى، حسین، روانشناسى زناشویى، چاپ اول، تهران، انتشارات بیکران، 50/ 1376. 74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شرکت افست، 222/ 1359. 75 - منتسکیو، روح القوانین، ترجمه على اکبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 634/ 1362 و 632. 76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101. 77 - هرى. س.ترى یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378. 78 - مأخذ مخاطبشناسى در آیه تفاسیر زیر مىباشد: - الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406. - البرسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، چاپ هفتم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 146/6 1405. - تفسیر المراغى، 103/ 16 - 18. 79 - کنزالعمال، 290/16. 80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73. 81 - زمخشرى ضمن این که خود، شش دلیل اقامه مىکند بر این که مراد از آیه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناکرده است، این تلقى را دیدگاه مالک نیز معرفى مىکند. مرحوم طبرسى این نظر را نظر جمعى از علماى شیعه و نظر شافعى مىداند: مراجعه شود به: تفسیر کشاف، 463/1 و مجمعالبیان، 341/1. 82 - خانواده و خانواده درمانى، /46. 83 - بحارالانوار، 219/100. 84 - سجادى، ابراهیم، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36. 85 - همان، مشارکت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38. 86 - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ، 51/ 1374. 87 - همان. 88 - جهت مطالعه بیشتر موضوع ویژگىهاى گرایشى زن و مرد، مراجعه شود به: - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ. - سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى خانواده، /170 - 175. - همان، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36. - ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137. 89 - رشید رضا، تفسیر المنار، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 456/4. 90 - الطبرى، ابن جریر، جامع البیان فى تأویل القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 467/2 1412. 91 - مجمع البیان، 24/2. 92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148. 93 - همان، /210. 94 - مردان مریخى و زنان ونوسى، /45. 95 - خانواده و خانواده درمانى /87. 96 - همان، /88. 97 - همان، /40. 98 - همان /47. 99 - امینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185. 100 - وسائل الشیعه، 42/14. 101 - وقتى ویژگى روحى خصوصى سازى مشترک بین تمام زنان را بدانیم، مادرشوهر و عروس هر دو این ویژگى را دارند و در فکر اختصاصى کردن داماد هستند. 102 - فرجاد، محمد حسین، آسیبشناسى اجمتاعى ستیزههاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372. 103 - خانواده و خانواده درمانى، /22. 104 - همان، /168 - 169. 105 - ابن عربى، محمد، احکام القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 421/1 1407. 106 - تفسیر المنار، 79/5. 107 - زیدان، عبدالکریم، المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسیر المراغى، 31/5؛ السیورى، مقداد، کنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 174/51 1405. 108 - الشافعى، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العیاشى، محمد، تفسیر العیاشى، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسیر الکشاف، 73/2. 109 - ابن القیم الجوزیه، زاد المعاد فى هدى خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415. 110 - عاملى، زین الدین (شهید ثانى)، مسالک الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 369/8 1416. 111 - تفسیر المنار، 79/5. 112 - تفسیر الکشّاف، 72/2. 113 - ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفة، 505/1 1409. 114 - مسالک الافهام، 369/8. 115 - المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، 424/8. 116 - همان، /433. 117 - مسالک الافهام، 371/8.
خویشاوندان و خانواده در دو نگاه
ادیان توحیدى در این امر تبار شناختى، تردیدى ندارند که حضرت آدم و حواعلیهما السلام پس از آفرینش معجزهآسا، تشکیل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نیز با پاى بندى به سنت ازدواج تک همسرى، شفافیت نسبت زناشویى و انتساب فامیلى را پاس مىداشتند. تا جایى که حافظه تاریخ مکتوب نشان مىدهد، سایر انسانها نیز بیگانه با نام خانواده و خویشاوند، نزیستهاند، در عین حال اختلاف ریشهاى بین نگاه قرآن و دیدگاه آلوده به توهمهاى هوسآلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنایى - حقوقى، این دو عنوان به چشم مىآید که مطالعه دقیق آن مىتواند کمکى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.
1 - نگاه برون دینى
جامعهشناسان بر این باورند که در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنایى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمىآمد که افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و سایر خویشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمهها، خالهها، عموها، داییها، خواهرزادهها و برادرد زادهها.5 در خانواده گسترده اعضا در زمینههاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مىگرفتند و «در حقیقت گروه خویشاوند بنیادىترین نیروى ادغام کننده و یک پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان یک سازمان همه کاره در سیاست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نیازهاى روانى تمام اعضایش تأثیر به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شکل مشاع و مشترک مورد بهره بردارى قرار مىگرفت و کسى جز رئیس خانواده نمىتوانست تصمیم اقتصادى بگیرد.»7 در دل چنین گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مىگرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8 صلابت خانواده گسترده یا گروه خویشاوندى، از نیمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فکرى رو به شکست و انحلال گذاشت و کم کم جاى خود را به واقعیتى سپرد که از آن به عنوان خانواده تک همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هستهاى یاد مىشود. عناصر اصلى خانواده جدید، به دور از سلطه فامیل، تشکیل خانواده مىدهند9 که با تولد نخستین فرزند رو به گسترش مىنهد، با تولد آخرین فرزند، گسترش کامل مىگردد، با ازدواج اولین فرزند، رو به انقباض مىگذارد، با فوت شوهر، انقباض کامل مىگردد و با فوت مادر انحلال صورت مىگیرد. عمر یک خانواده هستهاى حدود (50) تا (55) سال است که به مراحل: شکلگیرى، گسترش، گسترش کامل، انقباض، انقباض کامل و انحلال تقسیم مىشود10 . در غیاب پوشش حمایتى خانواده گسترده (و خویشاوندان) و اوجگیرى نهضت فمینیستى در غرب، خانواده هستهاى نیز با فشارهاى ویرانگر و جدیدترى روبهرو گردید11 که عمدهترین آنها را فعالیتها و اقدامات فمینیستهاى رادیکال و چپ تشکیل مىدهد. فمینیستهاى رادیکال، براى رهایى زنان از حقارت و وابستگى، یارى جستن از فناورى و جایگزینى بچه آزمایشگاهى و علمى را بهجاى بچهزایى زن پیشنهاد مىکنند12 . کمونیزم در چین و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب کمونیستى در شوروى بر خانواده هستهاى نیز آسیب جدى وارد گردید13. از سوى کمونیستها خانواده سنتى واحد ایستا و بریده از جامعه و نگهدارى کودک توسط والدین، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پیشنهادى و تحوّلپذیر از نظر آنها عبارت بود از پیوستن متکى بر عشق و تمایل متقابل که فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مىشد و زن و مرد با کاهش یا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مىگردید. بر این اساس در جامعهاى آرمانى و پیشنهادى کمونیستها واژه والدین من و فرزندان من، جایى نداشت و در عوض استفاده از واژههاى پیران، بزرگسالان، کودکان و نوزادان، بایسته قلمداد مىشد14 ، و توارث هم در آن غیر قانونى مىنمود15. در حقیقت، این تفکر، عنصر سوم خانواده هستهاى را از آن مىگرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مىشد که با خانواده هم جنس گرایان برابرى مىکرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسیت در این دو نوع ازدواج. به هر حال، سرنوشتى که براى خانواده و خویشاوند در غرب(جهان صنعتى با زیست شهرى) رقم خورده است، برگشتناپذیر مىنماید. حتى «مارتین سگالن» که از مبتکران و مخالفان دیدگاه «عمر خویشاوند به عنوان مبناى ایجاد و استمرار رابطهها تقریباً پایان یافته است»16 مىباشد، خود نیز به صورت ضمنى، تحول یاد شده را قبول دارد و مىگوید: «آنچه که جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدایى متمایز مىسازد فقدان مفهوم دودمان نیست بلکه این واقعیت که گروههاى اجتماعى ما تا آن حد که بر مبناى دیگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، یا کار در کارخانه، فعالیتهاى تفریحى و مانند اینها) اتکا دارد، بر خویشاوندى مبتنى نیست»17 این بى اعتنایى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى که از نظر خود مارتین، قابل قبول مىنماید، اصل آزادى است که مىتواند موقع انتخاب همسر و نیز انتخاب کسى (از بین خویشاوندان) که باید با او، ارتباط برقرار کند، به عنوان تکیه گاه ایدئولوژیکى مورد بهره بردارى قرار بگیرد19! یعنى سر دوراهى رعایت اصل آزادى و رعایت خویشاوندى، اولویت با آزادى است! این، یعنى بى اعتنایى به برقرارى ارتباط با خویشاوندان. وقتى مىگویم: آزادم که از مجموعه خویشاوندان با که رابطه مستحکم برقرار کنم، معنایش این است که خویشاوندى را معیار ارتباط نمىشناسم! خلاصه سخن این که به گفته «تالکوت پارسونز» جامعه شناس آمریکایى، خانواده هستهاى «این گروه خانگى، منزوى و جدا از خویشاوندان، براساس ازدواج بین والدین بنا شده است که آزادانه یکدیگر را برگزیدهاند»20 پس نه در ایجاد آن خویشاوندان نقش دارند و نه در تحکیم روابط آن.
2 - نگاه قرآنى
واژهها و کلماتى که قرآن از آنها براى بیان روابط خویشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مىبرد، عبارتند از: اهل(تحریم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذىالقربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشیره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصیله (معارج/13). همانگونه که لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژههاى: ارحام، اقربا، عشیره، اهل و خویشاوند را هم معنى مىشناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نیز واژههاى اهل، ارحام، اقارب22، فصیله و عشیره23 را داراى معناى مشترک مىدانند که عبارت است از منسوبین نزدیک. بنابر این مىتوان عنوان خویشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بایدها و نبایدهاى مربوط به یکى از عناوین یاد شده را، گزارههاى مربوط به آن قلمداد کرد.
گستره حوزه خویشاوندى
گروه خویشاوندان از چه گسترهاى برخوردار است و چه نوع منسوبین را شامل مىشود؟ سؤال اساسى است که هم در حوزه تفسیر جلب توجه مىکند و هم در حوزه فقه. آیا والدین و اولاد از ارحاماند؟24 منسوبین سببى مىتوانند جزء خویشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد همیشه در دایره ارحام مىگنجد؟26 ریز پرسشهاى عمده دایره خویشاوندان را تشکیل مىدهد. در جامعهشناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دینى، علاوه بر منسوبین نسبى، منسوبین سببى نیز جزء گروه خویشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسیدگى به زن پدر و زن برادر (با این که از ارحام نسبى نمىباشند) سخن رفته است29. بر این اساس، زن پدر و زن برادر به دلیل پیوند نسبى مورد حمایت خویشاوندان نسبى خود و به دلیل پیوند سببى مورد حمایت خویشاوندان شوهرشان قرار مىگیرند. آیت الله جوادى آملى با استفاه از روایت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مىگوید: «پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نیز قطع نکند.»30 شهید دستغیب بر این باور است که ارحام، مطلق اقارب را، شامل مىشود که عبارتند از خویشاوندان پدرى، مادرى و خویشاوندى از طریق اولاد31 از قبیل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان. آلوسى، پس از نقل دیدگاههاى مختلف و دلایل آنها، بر این نظر پاى مىفشارد که والدین و اولاد نیز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذکر احسان به والدین، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32. در روایتى از امام صادقعلیه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است: «من زوّج کریمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33 «کسى که دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم کرده است.» در روایت مشابه، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز مىفرماید: «من زوّج کریمته من فاسق فقد قطع رحمه»34 «کسى که دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم کرده است.» آیه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمان یافت که حق خویشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدک را به فاطمهعلیها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خویشاوند را عبارت مىداند از کسانى که همه اولاد پدر چهارم یعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مىآیند. بر اساس دیدگاه علماى شیعه، موقع نزول آیه تشریع خمس، جهت تأمین نیازمندى فقراى خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، تمام کسانى که سلسله نسبشان به هاشم38 مىرسیدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوىالقربا قرار گرفتند. زمانى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم موظف گردید که دعوت به اسلام را آشکار کند و آیه: «و انذر عشیرتک الاقربین» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: «خداوند به من فرمان داده است که خویشاوندان نزدیکم را بیم دهم. شما عشیره و گروهم هستیند. خداوند پیامبرى را مبعوث نکرده مگر این که از اهل او برادر، وزیر و وارث، وصى و خلیفه برایش برگزیده است. کدام یک از شما آماده است با من بیعت کند تا برادر، وارث، وزیر و وصى من باشد.»41 متونى که مورد مطالعه قرار گرفت، مؤید دیدگاهى است که مىگوید، تمام افراد گروهى که در پدر چهارم اشتراک دارند، هم ریشه و همخویشاوند شمرده مىشوند و از نظر دین رابطه حقوقى خاصى بین آنها حاکم است و هر فردى نسبت به دیگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظیفه و مسئولیت تعریف شدهاى مىباشد که در همین نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد. در دل شبکه خویشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى کوچکتر خانواده وجود دارد که نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمىخورد ولى براى بیان گفتنىهاى مربوطه از عناوین عناصر اصلى این نهاد، از قبیل: بعل، ازواج، زوج، والدین والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مىآید. عنوان «صله رحم» که در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و دیدار افراد همخویشاوند است42 شبکه تعاملى عاطفى را پیشنهاد مىکند که عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مىانجامد و در پناه آن باید خانوادهها شکل بگیرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گیرتر که قرآن در مقام ترسیم ابعاد آن مىگوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) «و در میان شما دوستى و دلسوزى قرار داد» «هُنَّ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/187) «همسران تان لباس شما و شما لباس آنان هستید» «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَیْنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَاکرینَ» (اعراف/189) «پس وقتى که مادر سنگین شد، همراه با شوهرش از خداوند پروردگارشان خواستند: اگر فرزند صالح به ما دهى از شاکران خواهیم بود» الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ...» (نساء /34) «مردان نگهبان زنانند به خاطر فضیلتى که خدا بعضى از آنها را نسبت به برخى دیگر داده است و به دلیل انفاق که از اموالشان مىکنند.» وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء 23 - 24) «پروردگارت، فرمان داده که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! با گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خویش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار بده.» روابط عاطفى که آیات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ویژهاى مىباشد، با همّت و عنایت خویشاوندان قابل تأمین، تثبیت و افزایش است و بازتاب آن به صورت عکسالعمل و در قالب تحکیم بیشتر روابط خویشاوندى، خود آنها را نیز در برمىگیرد. به عبارتى خانواده به نهالى مىماند که اگر توسط خویشاوندان آبیارى شود و شاخ و برگ پیدا کند و به بار بنشیند، سایه و میوهاش در خدمت خویشاوندان قرار مىگیرد! بدین صورت که هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترک عروس و داماد بر زمین زندگى خویشاوندان آن دو، مىبارد و هم فرزند پرورش یافته در این کانون که از خویشاوندان هر دو فامیل است، در آینده تحت عنوان صله رحم به حمایت از همه آنان خواهد پرداخت.
حراست از پیوند خویشاوندى و راهکارها
قرآن در پى تحکیم انسجام خویشاوندى و استفاده از آن جهت تأمین رفاه، آرامش و آبادانى در حیات اجتماعى است. دستیابى به چنین اهدافى یقیناً به حمایت آگاهانه از خانواده هستهاى نیز مىانجامد: «تعالیم اسلام با تأکید بر روابط خویشاوندى به دنبال حمایت از این خانواده کوچک و کمک به رشد و حل مشکلات آن است. با تقویت روابط خویشاوندى، در مراتب متعدد آن، مىتوان در جهت حل مشکل خانواده یا دستکم کاهش آن گامهاى جدى برداشت».43 آموزههاى دینى که در رابطه با تحکیم پایههاى انجمن خویشاوندى کارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفعرسانى متقابل مطرح مىباشد. در یک جمعبندى مىتوان تمام آنها را به دو بخش تقسیم کرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.
راهکار حقوقى
پارهاى از آموزههاى کارآمد در جهت تحکیم روابط و انسجام گروه خویشاوندى، ماهیت حقوقى دارد؛ یعنى در پیشنهاد و تطبیق آنها اراده قانونگذار و شارع بیشتر از اراده فرد نفعرسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت یا اقدامات منفى نفعرسان، وى را تحت پىگرد قانونى قرار مىدهد. تأمین نفقه و هزینه زندگى نیازمندان، توزیع میراث و پرداخت دیه قتل ناآگاهانه، در جمع خویشاوندان، از مصادق بارز این نوع راهکار مىباشد. نفقه بچه کوچک یا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگهاى پدرى یا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعایت ترتیبى، واجب مىباشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگهایش را بپردازد.44 دیه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است که شامل اقارب ذکور پدرى مىباشند. از قبیل برادران قاتل و پسرانشان، عموها و پسرانشان و عموهاى پدر و فرزندانشان.45 قرآن، خویشاوندان نسبى و سببى را در دارایى کسى که مىمیرد، شریک مىداند. پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصلهاى که قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمهها، داییها، خالهها و فرزندان آنها، زن و شوهر، که دایره وسیعى را تشکیل مىدهند، به گونهاى از مال میت، ارث مىبرند. قرآن در این رابطه، با بیان فشردهاى، مىگوید: «لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» (نساء /7) «براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان او از خود برجاى مىگذارند سهمى است و براى زنان نیز، از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان به جاى مىگذارند، سهمى؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد، این سهمى است تعیین شده و پرداختنى». «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیداً» (نساء /33) «براى هر کس، وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند.» بىتردید اجراى مقررات باب انفاق، دیه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خویشاوندان آرامش روحى به وجود مىآورد و هم پیوستگى فامیلى را استحکام مىبخشد. اگر این مباحث، زیرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهیت حقوقى آنها مىباشد.
راهکار اخلاقى
در کنار راهکارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خویشاوندى، از ضرورت پیوستگى تمام اعضاى فامیل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مىگوید. به دلیل نبود الزام قانونى در تطبیق این نوع همکارى نام «راهکار اخلاقى» را براى آن برگزیدهایم. البته این روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن کمتر آموزهاى وجود دارد که، پىآمد اعتقادى و اخلاقى نادیده انگاشتن آن، به زیانبارى نادیده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد! امام زینالعابدینعلیه السلام خطاب به امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «ایّاک و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى کتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَیْتُمُ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27 «از رفاقت با کسى که به صله رحم، پشت پا زده است، پرهیز کن؛ زیرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند یافتهام: خداوند فرموده است: «اگر (از این دستورها) روىگردان شوید، جز این انتظار مىرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید. آنها کسانى هستند که خدا لعنتشان کرده و گوشهایشان را کر و چشمهاىشان را کور کرده است» و فرموده است: «آنها که عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مىشکنند و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مىکنند و در روى زمین فساد مىنمایند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مىگوید: «فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از بستن محکم آن، مىشکنند و پیوندهایى را که خدا دستور داده برقرار سازند مىگسلند و در روى زمین فساد راه مىاندازند، اینها زیانکارانند». در کنار کارکرد و آثار مربوط به مارواءالطبیعه و عالم غیب که با عبارتهاى گوناگون در روایات قابل مطالعه مىباشد و ترس و امید جدى را به ارمغان مىآورد، در متون دینى، پیرامون آثار و پیامدهاى دنیوى برخورد مثبت یا منفى، با مسأله صله رحم، نیز سخن رفته است؛ به گونهاى که براى هر عاقلى قابل درک مىباشد. همانگونه که بازتاب ماورایى پیوستن و گسستن از انجمن خویشاوندان، حیرتزا و تکاندهنده است. کارکردهاى این جهانى، نادیدهگرفتن این گونه از روابط اجتماعى، نیز بسیار قابل توجّه و انگیزهبخش مىباشد: قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! یصل رحمه فیحبّه اللَّه و یوسع علیه رزقه و یزید فى عمره و یدخله الجنة التى وعده».47 «هر کس یک چیز را برایم تضمین کند، من چهار چیز را براى او تضمین مىکنم: با ارحامش رابطه برقرار کند که در پى آن خداوند دوستش مىدارد، بر رزق و روزیش مىافزاید، بر طول عمرش مىافزاید و او را وارد بهشتى که وعده داده، مىکند.» قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار».48 «صله رحم خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىکند.» قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى میتة السوء».49 «صله رحم حساب را آسان مىکند و از مرگ ناگوار پیشگیرى مىنماید. قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50 «همانا صله رحم، سبب افزایش مال، محبّت بین خویشاوندان و تأخیر مرگ مىگردد.» امام صادقعلیه السلام فرمود: «صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الکف و تطیّب النفس و تزید فى الرزق».51 «صله رحم سبب نیکى اخلاق، سخاوتمندى، پاکى روح و افزایش روزى مىشود.» علىصلى الله علیه وآله وسلم: «لیس مع قطیعة الرحم نماء».52 «با قطع صله رحم هیچگونه توسعهاى حاصل نمىآید.» در تعالیم شعیبعلیه السلام آمده است: «و قطیعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53 «قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مىآورد... کسى که از نزدیکانش فاصله مىگیرد راحتى ندارد.» افزایش عمر، رفاه که معیشتى، آبادى خانهها (که احتمالاً تحکیم روابط خانوادگى و زناشویى را هم شامل است)، جلوگیرى از مرگهاى سیاه و زودهنگام، محبوبیت نزد فامیل، طهارت و پاکى ضمیر و آسایش روحى و... به عنوان دستاورد ایجاد نظام خویشاوندى و تقویت روحیه مهرورزى بین افراد همخویشاوند تحت عنوان صله رحم، یادآور این است که بدینوسیله مىتوان به توسعه و پیشرفت همه جانبه دست یافت. قرآن نیز سازندگى حمایت خویشاوندى را مورد تأیید قرار مىدهد و «فصیله» و انجمن خویشاوندان را پناهگاه مىشناسد: «و فصیلته التى تؤیه» (معارج /13). انسان وقتى در این پناهگاه قرار دارد، مطابق با نیازهایش حمایت دریافت مىکند و در مسیر پیشرفت قرار مىگیرد. و سخن امام علىعلیه السلام در رابطه با توضیح پوشش حمایت خویشاوندان شایان مطالعه است که مىفرماید: «ایها النّاس انه لایستغنى الرجل - و ان کان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم و هم اعظم الناس حیطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم علیه عند نازلة اذا نزلت به... و من یقبض یده عن عشیرته فانّما تقبض منه عنهم ید واحدة و تقبض منهم عنه اید کثیرة و من تلن حاشیته یستدم من قومه المودة.»54 «اى مردم هیچ کس از ارتباط با خویشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبانشان بىنیاز نیست - اگر چه مالدار باشد - خویشاوندان، بزرگترین حمایتکنندگان در دنبال او هستند، هیچکس چون خویشاوندان آدمى، پریشانىهاى او را مبدّل به آسایش نمىکند. خویشاوندان آدمى، مهربانترین مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. کسى که دست کرامت خود را از خویشاوندانش برمىدارد، یک دست از آنان برداشته مىشود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر که خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خویشاوندانش، برخوردار خواهد بود.» جالب این که در جامعهشناسى نیز از خویشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستیابى به ثبات یاد شده است: «به محض این که فرد در زنجیره نسلهاى متوالى جایى را براى خود بیابد، به شبکه خویشاوندى همبر ]: افرادى که پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پیدامى کند و از طریق منشأ خانوادگى خود و مکان خویش در ارتباط با آن، چنین مىانگارد که به یک «مهرابه» مناسب دست یافته است. شبکههاى خویشاوندى ایجاد کننده ثبات و احساس تعلق بوده و کارکرد خود را به عنوان نظامهاى کسب هویت ایفا مىکنند.»55 در صحنه زندگى که صحنه جنگ با مشکلات است، وقتى فرد چنین پشتوانه و پناهگاهى را از دست مىدهد، نمىتواند از گزند نگرانىها، درامان باشد. این نگرانىها، در تمام صحنهها، او را آزار مىدهد و حتى اصل حیات او را نیز تهدید مىکند و ممکن است مرگ سیاه را به سراغ او بفرستد! در این رابطه تحلیل زندهیاد علامه جعفرى خواندنى است که در آن از نگرانىها، غصهها و احیاناً خودکشى، به عنوان بازتاب پیدایش گسستگى در روابط خویشاوندى یاد مىشود: «به طور طبیعى بریده شدن و گسیخته شدن افرادى از انسانها که شاخهها و شکوفههاى یک درخت را تشکیل مىدهند، یک جریان روانى تیره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مىآورد. این جریان مخفى مانند عقدههاى روانى، بدون این که خود را نشان بدهند، مشغول فعالیت مىباشند. آیا احتمال نمىرود که اندوهها و غمهاى متناوبى که فضاى درون آدمیان را بدون علت روشن فرامىگیرند، ناشى از بیگانگى شاخههاى درخت دودمان از یک دیگر باشند؟ به هر حال، بیگانگى از دیگر افرادى که در ریشه و ساقه و آبیارى و تغذیه شرکت مستقیم یا غیرمستقیم دارند، آدمى را در معرض گرفتارىها قرار خواهد داد! آیا احتمال نمىدهید بعضى از ریشههاى روانى خودکشىها در برخى از کشورهاى پیشرفته از نظر آسایش مادى که خودشان این پیشرفتگى را تمدن نامیدهاند، مستند به این نوع بیگانگى بیرحمانه باشد».56 «مقدار فراوانى از اختلالات حیاتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است که در روان ما، به وجود مىآیند و دمار از حیات ما درمىآورند. غصهها و اندوهها، همانند تیشههاى مخفى، بر بریدن ریشههاى حیات، ما مشغولند... هیچ عاملى براى از بین بردن غصهها و اندوهها، مانند احساس اشتراک با دیگر انسانها در ناملایمات و ناگوارىها و لذت بردن از رفاه و آسایش آنان وجود ندارد.»57
حدود حمایتهاى خویشاوندى
یارىرسانى یا رواج حمایت در جمع خویشاوندان به این پیشزمینه بستگى دارد که افراد، همدیگر را بشناسند و به تعبیرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى باید شکل قانونى پیدا کند تا عملیاتى شدن هر دو نوع راهکار، امکانپذیر گردد. به همین دلیل در سخنى از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم که با متن مختلف نقل شده است مىخوانیم: «اعرفوا انسابکم تصلوا ارحامکم».58 «نسبتتان را بشناسید تا به خویشاوندانتان رسیدگى کنید.» «تعلموا من انسابکم ما تصلون به ارحامکم».59 «سلسله نسبت خود را به اندازهاى که زمینه رسیدگى به ارحامتان فراهم آید، بشناسید.» با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فامیلى، به صورت غریزى و طبیعى انگیزه یارىرسانى به خویشاوند، به وجود مىآید. «عضو هر خاندانى وقتى ببیند به یکى از نزدیکان وى ستمى رسیده یا نسبت به او دشمنى و کینهتوزى شده است، در خود یک زبونى و خوارى احساس مىکند و آن را به خود توهین مىشمارد و آرزومند مىشود که کاش مىتوانست مانع پیشآمدهاى اندوهبار و مهلکههاى وى شود. این امر، در بشر یک عاطفه طبیعى است.»60 اگر عکسالعملى جز این داشته باشد، سلامت روانى او مشکوک خواهد بود. براساس همین زمینه طبیعى، قرآن اولویت این نوع تعاون را مورد تأکید قرار مىدهد. همانگونه که در باب میراث این اولویت رعایت مىشود، در باب صله رحم نیز باید جامه عمل بپوشد. « وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّهِ...» (انفال /75) و احزاب /6) «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند.» این آیه در سوره انفال در ذیل آیاتى قرار دارد که پیرامون یارىرسانى متقابل در جامعه اهل ایمان سخن مىگویند، مفسّرانى براساس چنین سیاقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خویشاوندان را فهمیدهاند61 که شامل صله رحم نیز مىشود. در هر صورت طبیعى بودن انگیزه یارىرسانى با خطر طغیان همراه است. از اینرو، قرآن با برشمردن مصادیق چند، از مواردى خویشاوندگرایى نبایسته، ضرورت کنترل این نوع همگرایى را در خط ارزشها، گوشزد مىکند. آن مصادیق عبارتند از: فزونى علاقهمندى به خویشاوندان، در مقایسه با علاقه به خدا، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، یارىرسانى به دشمن، با انگیزه حمایت از خویشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگیرى از ضرر و زیان خویشاوندان. قرآن مىگوید: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه /24) «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کساد شدنش مىترسید و خانههایى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش، محبوبتر است، در انتظار این باشید که خدا، عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروه فاسق را هدایت نمىکند. قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمایت از خویشاوندان مىگوید: «لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (ممتحنه /3) «هرگز بستگان و فرزندانتان، روز قیامت، سودى به حالتان نخواهند داشت و میان شما جدایى مىافکند». «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» (نساء /135) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! به صورت درست و کامل قیام به عدالت کنید! براى خدا شهادت دهید اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد». این هشدار قرآن ضرورت تعیین معیار در باب حمایتهاى خویشاوندى را الزامى مىنماید تا به بهانه صله رحم ارزشستیزى صورت نگیرد و در حمایتهاى مثبت نیز همه جانبه نگرى که خواست دین مىباشد، رعایت شود. عیار بایستگى مددرسانى مثبت به خویشاوندان، در کلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پیرامون صله رحم، تأمین آسایش روحى و نیازهاى معیشتى در همین دنیاست و در آنها اشاره و تصریحى به این که تلاش جهت تأمین سعادت و تعالى خویشاوند نیز در قلمرو صله رحم، مىگنجد، به چشم نمىآید. در تعبیر نراقى که جامعترین تعریف براى صله رحم مىنماید، آمده است: «قطع رحمى که حرام است، این است که: به گفتار، یا کردار، ایذاء به او برسانى و با او رفتار ناشایست کنى، یا سخن ناخوش نسبت به او بگویى که دل او شکسته گردد، یا او را احتیاجى و ضرورتى باشد به سکنایى یا لباسى یا خوراکى یا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتیاج او داشته باشى و زیادتر از قدر ضرورت خود را متمکن باشى و از او مضایقه کنى یا ظالمى نیست به او ظلمى کند و تو بتوانى آن دفع کنى و کوتاهى نمایى، یا از راه کینه و حسد از او کناره کنى و دورى جویى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عیادت او نکنى و چون از سفر آید، به دیدن او نروى و چون او را مصیبتى روى دهد، به تعزیه او حاضر نشوى، و امثال این هاو جمیع اینها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62 تردیدى نیست در این که تأمین آسایش روحى و جسمى با کنشهاى یاد شده از مصادیق صله رحم است و مورد تأیید متون دینى این باب قرار مىگیرد. در قرآن به صورت مکرر از احسان به والدین و خویشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است که اشاره به حمایتهاى مادّى دارد، ولى کارکردهایى که در روایات براى صله رحم ذکر شده است، انجمن خویشاوندان را با مسؤولیت گستردهتر از اینها روبهرو مىکند: آبادانى خانهها، طولانى شدن عمرها، نیکویى اخلاق که در همین نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دین که در روایت زیر (از علىعلیه السلام) مطرح شده است، نمىتواند تنها با حمایتهاى معیشتگرایانه، عینیت پیدا کند! «عباداللَّه افزعوا الى قوام دینکم باقامة الصلوة لوقتها و ایتاء الزکوة فى حینها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63 «بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسیله اقامه نماز در وقت آن، اداى زکات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحکام و استوارى دینتان روى آورید.» این آثار و نتایج، نیازمند تعامل ویژه، در حوزه خویشاوندى مىباشد، تعاملى که منتهى به رشد معنویت و انسانیت گردد. در سه آیهاى که گسستن از خویشاوندان به نکوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمین یاد مىشود64 که مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نیکوسازى روابط خویشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمىباشد. پس این خویشاوندان است که زمینه دستیابى به اهداف فوق را فراهم مىسازد. علىعلیه السلام با اشاره به نقش خویشاوندان در هموار کردن راه رسیدن به تمامى اهداف بایسته مىفرماید: «اکرم عشیرتک فانّهم جناحک الّذى به تطیر و اصلک الّذى الیه تصیر و یدک التى بها تصول»65 «خویشاوندانت را گرامى بدار که آنان چون بال تواند که بدان پرواز مىکنى و ریشه تواند که به آن بازمىگردى و دست تواند که با آن پیکار مىکنى.» تلقى اصلاح همخویشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بیشترین همخوانى را با آیاتى دارد که در آنها بخشودگى گناهان والدین و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است: قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهیم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدین را به عنوان آرمان بایسته معرفى مىکند و در آیات زیر دغدغه صالح و شایسته بودن دودمان را: «وَ مِنْ ذُرِّیَتَنَا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» (بقره /128) «و از دودمان ما، امتى که تسلیم فرمانت باشند به وجود آور». «قَالَ إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَتِى» (بقره /124) فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمانم نیز (امامانى قرار بده)». «وَإِنِّى أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (آل عمران/ 36) «و او فرزندانش را از شرّ شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مىدهم». «قال رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» (آل عمران /38) «گفت: پروردگارا! از جانب خود، برایم دودمان وارسته، عطا فرما». «رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى» (ابراهیم /40) «پروردگارا! دودمانم را برپا دارنده نماز قرار بده». «هَب لَنا مِنْ اَزْواجَنَا وَ ذَرِّیَّاتِنَا قَرَّهَ أَعْیُنٍ» (فرقان /74) «پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنایى چشم قرار ده.» «وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّیَّتى» (احقاف /15) «برایم دودمانم را شایسته قرار بده». طرح بایستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدین و دودمان که دو عنصر اصلى در حوزه خویشاوندى، مىباشد، نماد نگاه کلى است که تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخویشاوند را الزامى مىنماید و منبع قرآنى آن، این آیه شریفه است که مىگوید: «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسِکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً» (تحریم /6) «اى اهل ایمان ]زمینه[ درامان ماندن خود و منسوبینتان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازید».
خویشاوندان و خانواده هستهاى
با شکلگیرى خانواده هستهاى، ساحت محرمیت براى عروس و داماد توسعه پیدا مىکند. نخستین فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدین ترتیب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مىیابد و بر پایه آن، باید پوشش حمایتى دو حوزه خویشاوندى نیز آنان را در برگیرد و در مبارزه با نگرانیها و دغدغههاى زندگى زناشویى، به ایشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شکل گرفته، یارى رساند. ازدواج، بنیادى است که حقیقت آن را پیوند و رابطه دو جنس مخالف تشکیل مىدهد. استحکام و آسیبناپذیرى این پیوند، به عنایت بایسته خویشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها که تجربه بیشتر دارند - نیازمند است که باید در شرایط مختلف شکلگیرى، ادامه حیات و تهدید آسیبها، با آن، همراهى کند:
1. کمک به همسان گزینى
ازدواج به عنوان محبوبترین سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى این محبوبیت وقتى زمینه پیدامى کند که این بنیاد از کیفیت و شایستگىهاى لازم برخوردار باشد. یعنى کانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زایش دودمان پاکیزه «ذریة طیبة». کارکردى از این دست، در گروه همیارى خویشاوندان دلسوز و با تجربه، با این نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آمیخته با کمدقتى خواهد بود. چنین سادهانگارى، پیمان زناشویى را در معرض خطر انحلال و گسست نابههنگام قرار خواهد داد! دنیاى جوان، دنیاى بىتجربگى و خوشبینى است، در عین حال، حس استقلالطلبى وى را به تکروى فرامىخواند. در کنار غلیان غریزه جنسى که ناسازگارى آن با تیزبینى و آیندهنگرى، بر کسى پوشیده نیست، بىحوصلگى مرد، براى دستیابى به اشباع غریزه جنسى و علاقهمندى دختران به یافتن شیفته، فرصت گزینش و انتخاب شریک زندگى را از آنان مىگیرد.67 از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، که مىگوید: «انتخاب همسر کاملاً برحسب تصادف باشد یعنى جز قانون تصادف هیچ چیز دیگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزینى - که در گذشته مقبولیت همگانى داشته و اینک نیز در جهان بىطرفدار نیست69 - حمایت مىکند، البته با تفسیر مخصوص به خود. قرآن مىگوید: «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ...» (نور /26) «زنان ناپاک با مردان ناپاک سازگارند و مردان ناپاک با زنان ناپاک، و زنان پاک از آنِ مردان پاک و مردان پاک از آنِ زنان پاکند». «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (نور /3) «مرد زناکار، جز با زن زناکار یا مشرک، ازدواج نمىکند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به زنى نمىگیرد و این کار بر مؤمنین حرام است». اصل همسان گزینى (: یافتن کفو و همتا) که عمدتاً به حوزه اخلاق و فکر، نظر دارد، در سنت نیز به صورت مشروح بازتاب یافته و براى تأمین آن حتى شناخت محیط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مىشود. در سخنان منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: «ایها الناس ایّاکم و خضراء الدمن! قیل یا رسولاللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70 «مردم! از گیاه سبزى که در کنار مزبله (جایگاه زباله) مىروید، بپرهیزید. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى کنار مزبله چیست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زیبایى است که در خانواده بد پرورش یافته باشد.» «تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71 «با خاندان صالح وصلت کنید، زیرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچههاست». «تخیّروا نطفکم فان النساء یلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72 «براى نطفههاىتان انتخاب کنید که زنان شبیه برادران و خواهرانشان بچه مىزایند». همسان گزینى با معیارهاى دینى، هم براى زن سرنوشتساز است و هم براى مرد. زیرا «هر فردى از والدین و محیط خانوادگى چیزهایى را فرامىگیرد. تحت تأثیر جو حاکم بر آن محیط قرار دارد. اگر اعضایى که در محیط فوقالذکر هستند داراى ضعف اخلاقى یا فکرى و روحى باشند، در فرد هم تأثیرات زیادى مىگذارند.»73 پس مطالعه پیشینه خانوادگى هر کدام براى دیگر، باید با اهمیّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمین سلامت و تداوم حیات خانوادگى آن دو. با توجه به گرایشها و کششهاى مقطع جوانى که قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پیچیدگى کار همسانگزینى، پیشینه دلسوزى و تجربه والدین یا بزرگان فامیل و ضرورت کنترل خطر فروپاشى خانواده، پیشنهاد دخالت یا کمک اولیاء و بزرگان فامیل، در امر ازدواج جوانان، پیشنهاد منطقى و ضرورى مىنماید. بر این اساس، بسیارى از جوامع درگذشته، چنین دخالتى را قانونى مىدانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدین در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى که با رضایت پدر و مادر، به خانه شوهر مىرفت، پادشاه زن، نامیده مىشد. زنى را که بىرضایت پدر و مادر، شوهر مىکرد، «خودسراى زن» یعنى زن خودسر مىخواندند.74 در کلام منتسکیو، این دخالت، به دلیل بىتجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستایش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگلیس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدین براى ازدواج پسر و دختر جوان، باید از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مىشد و در غیاب آن دو، تصویب انجمن خانوادگى مرکب از خویشان پدرى و مادرى، تعیین کننده بود.76 درباره کارکرد این دخالت، جامعهشناسان مىگویند: «درصد طلاق در میان کسانى که بر مبناى خواست والدین یا گروه دیگر ازدواج مىکنند، خیلى پایینتر از درصد طلاق در میان کسانى است که به خاطر - عشق - ازدواج مىکنند.»77 قرآن نیز نیازمندىهاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشکل اقتصادى و رعایت اصل همسانگزینى دینى، ضرورى مىشناسد. به همین دلیل خطاب به بزرگان هر فامیل78 و حوزه خویشاوندى مىگوید: «وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ولیستعفف الذین لایجدون نکاحاً حتى یغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34) «مردان و زنان مجردتان را همسر دهید. همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بىنیاز مىسازد، و کسانى که توان ازدواج ندارند، پاکدامنى پیشه کنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بىنیازى برساند». در روایت نبوى نیز آمده است: «زوّجوا ابناءکم و بناتکم».79 «زمینه ازدواج پسران و دخترانتان را فراهم سازید.» استفاده قرآن از واژههاى: «وانکحوا الایامى» که یادآور نقش خویشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحین» به عنوان یادآور اصل همسانگزینى دینى، یادآور نیازهاى اساسىِ جوانان در زمینه ازدواج است. همگانى شدن نیازشناسى از این نوع، در جمع خویشاوندان، مىتواند دغدغه جوانان را کاهش دهد، انگیزه درستکارى را تقویت کند و از خرید جهیزیه رقابتى، ولیمه رقابتى و پیششرطهاى دیگر متّکى بر همچشمى که اهریمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مىدهد، جلوگیرى کند! در یک دایره محدودتر، یارىرسانى خویشاوند، شکل جدىترى به خود مىگیرد و آن عبارت است از کمک به دختران جوان و کم سن و سالى که تازه مىخواهند ازدواج کنند. در چنین موردى، براى این که دختر بىتجربه و خوشباور، فریب زمزمه محبت و عشق مردان شکارچى و شهوتپرست را نخورند، کرامت انسانى آنها آسیبى نبیند و اصل همسان گزینى رعایت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و یارى رسانى آنها با تأکید بیشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است. بسیارى از مفسّران،81 آیه زیر را بازگو کننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مىدانند: «إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ...» (بقره /237) ]در طلاق پیش از آمیزش، نصف مهر زنان بدانها داده مىشود[ «مگر این که آنها آن را ببخشند یا آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».
2. پاس استقلال خانواده
«وقتى دو شریک زندگى به قصد تشکیل خانواده به هم ملحق مىشوند، این آغاز رسمى یک واحد جدید خانواده است. اما بین شروع رسمى یک خانواده و خلق یک واحد زنده، مراحل بسیارى وجود دارد».82 اظهارنظر فوق، با دقت و واقعبینى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفکر دینى، در بخش تشکیل خانواده، نیز زمینه پذیرش دارد و قابل تأیید مىنماید. از منظر دین، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دلمشغولى عمیق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فامیل آن دو، نسبت به رعایت اصل همسان گزینىِ پیشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمینهسازىهاى لازم جهت تضمین بهداشت روانى، در محیط زندگى خانواده هستهاى، فراهم مىگردد، فاصله باقىمانده تا تشکیل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سایه حمایت خویشاوندان با دقتها و تلاشهاى ایثارگرایانه خود، باید بپیمایند. در روایت نبوى آمده است: «من تزوّج فقد احرز نصف دینه فلیتّق اللَّه فى نصف الباقى»83 «هر کسى ازدواج کند به نگهدارى نصف دینش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقیمانده خداترسى پیشه کند.» در نخستین روزهاى زندگى زناشویى، نسیم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شکل گرفته را، نوازش مىدهد، ولى گسترش و ریشهدارى این سه حالت روحى در آن، به گونهاى که تجلیگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آید و تربیتیافتگان در آن، این سه موهبت را با خود به جامعه منتقل کنند، به آگاهى، تصمیمگیرى و رفتارزن و شوهر و خویشاوندان آن دو، بستگى دارد. قرآن با توجه به شکل تکامل یافته خانواده، مىگوید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (روم /21) «و از نشانههاى او این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در این، نشانههایى است براى گروه اندیشهورز». مخاطب ضمیر جمع مذکر (لکم) که در این بخش از سوره چند بار تکرار شده است، برمبناى «تغلیب»، عمومیت دارد و شامل زنها نیز مىشود، با این بار معنایى که زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همدیگر هدیه مىدهد و هر کدام براى دیگرى تکیهگاه کارآمد و اطمینانى به حساب مىآید، مبادله پیوسته، مکرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحکیم فزاینده روابط بین آنها را در پى دارد. پیشنهاد بایسته دین و تحلیل روانشناختى خانواده، براى تحقق هر چه بیشتر و بهتر ایده فوق، این است که زن و مرد به مطالعه گرایشها و تقاضاهاى ویژه همدیگر، همت گمارند. آگاهى در این رابطه سبب مىشود که در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صمیمیت افزایش یابد. از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چیز را براى خانواده و خانه مىخواهد،84 براساس این تمایل، مرد باید سر ساعت بعداز انجام کار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غریزه تأمین خانواده،85 اگر کار اضافى پیدا شود بىدرنگ مىپذیرد، هر چند به مراجعه دیروقت به خانه منجر گردد. برپایه این دو کشش غریزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بىتفاوتى از سوى زن، روبهرو مىگردد، که وى را وادار مىکند تا همسرش را متهم به ناسپاسى کند! نمونه دیگر این است که مرد با سکوت در خلوت از خستگى86 بیرون مىآیدو زن با درمیان گذاشتن آن، با کسى که درک کند،87 این دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رویارویى منفى وامىدارد.88 در نمونههاى فوق، آشنایى مرد با ویژگیهاى روحى زن و برعکس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداکارى مىدهد. بردبارى و توجه هر یک به فداکارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هدیه مىکند. دین ضمن توصیه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همدیگر، مرد را که عنوان «قیّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مىشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مىگوید: «و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19) «زندگىتان را با زنان براساس معروف سامان دهید.» یعنى رفتارتان با طبع و درک زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89 ابن عباس ذیل آیه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى که براى مرد اثبات شده، مىگوید: «مقصود این است که مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعایت نماید، زیرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشمپوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات کند.»90 برخى از مفسّران، بر همین مبنا، حتى خوشرویى و خوشزبانى را نیز از مصادیق معروف قلمداد نمودهاند.91 بر این اساس کلید سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش علاقه و احترام مرد، به وجود مىآید.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم کند، غیرمستقیم، به همان میزان به سعادت خود، خدمت کرده است و کانون خانواده خود را، رونق بخشیده است.93 زمانى که زن احساس کند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ایثار خود ادامه مىدهد.94 با درک متقابل زن و مرد از همدیگر و مسئولیتپذیرى بیشتر مرد، الگوى پیشنهادى روانشناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پیدامى کند که براساس آن «زن و شوهر باید الگوهایى به وجود آورند که در آن هر کدام، عملکرد دیگرى را در بسیارى زمینهها حمایت کند، باید الگوى تکمیلى به وجود آورند که به هر یک از آنها، این امکان را بدهد که تسلیم شود، بىآن که احساس کند تسلیم شده است. هم زن و هم شوهر باید بخشى از مجزا بودن خود را براى کسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممکن است زیر بار «بهم وابستگى» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.»95 بهم وابستگى که الگوى قرآن، پدید مىآورد، بهمتنیدگى نهایت مستحکمى است که تعبیر لباس بودن هر کدام از زن و مرد براى دیگرى، بدان اشاره دارد، یعنى هر کدام مانع آشکار شدن معایب دیگرى است، هر کدام دیگرى را زیبا جلوه مىدهد و هر کدام آسایش دیگرى را تأمین مىکند و مانع آسیب به او مىشود. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187) «زنان جامه شما و شما نیز لباس آنها هستید.» تعبیر قرآن مىتواند شکل کاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» که روانشناسان در حوزه خانواده درمانى، تأکید بر ضرورت آن دارند. این حدود ذهنى که زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مىسازد، نه سفت باشد که سبب انزواى آن دو شود و نه سست که به خویشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملکرد آن دو را بدهد.96 خویشاوندان باید این انفصال را97 پذیرفته، مورد حمایت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهدید قرار مىگیرد.98 براساس تعبیر قرآن، هر یک از زن و شوهر، جسم و جان دیگرى و سبب زیبا و خوشایند جلوهگر شدن او به حساب مىآید. بهم وابستگى با این ویژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صمیمیت رابطه آن را با خویشاوندان تأمین مىکند. چنین زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همدیگر مىدانند و خانوادههاى اصلى نیز، خودشان را ممنون آن دو مىشناسند. در روایتى آمده است: «الآباء ثلاثة اب زوّجک و اب ولّدک و اب علّمک».99 «پدران سه تا هستند: پدرى که به تو همسر داده، پدرى که تو را به دنیا آورده و پدرى که به تو دانش آموخته است.» وقتى شوهر خواهر، یا شوهر دختر امام سجادعلیه السلام، بر آن حضرت وارد مىشد، او را روى عبایش مىنشاند و مىفرمود: «مرحبا بمن کفى المؤنة و ستر العورة»100. «خوش آمد مىگویم به کسى که بخشى از مؤنه زندگیم را تقبّل کرده و ناموسم را پوشانده است.» حمایت خویشاوندان، از خانوادهاى هستهاى، مصادیق مختلف دارد و بهترین آنها توصیه به درک متقابل و پوشش بودن براى همدیگر، است که اعتراف و تأکید بر استقلال آن نیز شمرده مىشود، تا بدینوسیله از خطر دریدگى در لباس زندگى زناشویى و درز معایبى، از آن به بیرون، پیشگیرى به عمل آید. معمولاً وابستگى شدید به خانوادههاى اصلى و ناآشنایى با راز و رمز ایجاد محوطه خانوادگى و پذیرفته نشدن حیات زناشویى، نزد خویشاوندان، زمینهساز جهیدن اسرار زناشویى، به بیرون از حریم آن، مىشود و تمایلات غریزى مادر شوهر و مادرزن را شعلهور مىسازد که اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس که او نیز چنین هدفى101 را پیگیر است، به طور طبیعى سر ستیز دارد و دومى در پى ساختن داماد ایدهآلش مىباشد. واویلاى این دو مادر، ممکن است، دو فامیل را به صفآرایى دعوت کند، حمایتهاى جانبدارانهاى را راهاندازى نماید و بهمتنیدگى زناشویى را به نابودى کشاند! مطالعات آسیبشناختى خانواده وجود چنین فرایند را در پهنه تعامل خویشاوندان و خانوادهها تأیید مىکند. براساس آمار داده شده در ایران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بیجاى خویشاوندان و آشنایان اعلام نمودهاند که از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102
3. رسالت درمان خانواده
خانواده یک سیستم باز و ملزم به برون سازى و انسگیرى با دو خانواده اصلى، خویشاوندان و جامعه است. با این ویژگى که موفقیت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مىداند. این بهم وابستگى بر دو تکیه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مىباشد. رعایت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو که نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مىیابد که نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشویى همیشه مطرح باشد و فلسفه بهمتنیدگى بایسته، در خانواده را یادآورى کند و گرنه دنیاى بیرون، آسیبهاى خود را از کانال برونگرایى اعضاى خانواده، به درون آن گسیل مىدارد و روابط بین زن و شوهر را به تهدید مىگیرد. زمانى که در بیرون فعالیتهاى سازمان یافتهاى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سکس، جریان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بیشتر، به سراغ شوهر و خانم مىرود و زمینه تخاصم و احیاناً روانپریشى را فراهم مىآورد. قرآن با واقعبینى ویژه خود،آسیبپذیرى خانواده را با گونههاى مختلفش پیشبینى کرده و براى کنترل و درمان به موقع آن راهکارى ارائه داده است که با خانواده درمانى جدید، تفاوت اساسى دارد. طبق نظریه «خانواده درمانى» جدید، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مىرود که آسیب و اختلال روانى در یک عضو یا دو عضو و یا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه کند. باور درمانگر این است که فرد در چارچوب محیط اجتماعىاش در نظر گرفته شود. فرد نمىتواند جدا از سایر اعضاى خانواده باشد. پس باید ساخت گروه خانواده تغییر کند تا اعضاى آن هم تغییر کند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردمشناس باید به فرهنگى که با آن کارمى کند ملحق شود و در داخل سیستم خانواده، فشار آن را تجربه کند و برخلاف مردمشناس که به شناخت بسنده دارد، باید آن فرهنگ را تغییر دهد. وارد سیستم خانواده شدن یعنى شبیه شدن با اعضاى خانواده و تقلید کردن از آنها، کار دشوارى است ولى بدون این نوع برونسازى، درمانگر نمىتواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104 نظریه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤولیت درمان به اعضاى خانواده و خویشاوندان، از اقدام زودهنگام و پیش از ریشهدار شدن آسیب، حمایت مىکند. به همین دلیل از واژه «خوف نشوز» استفاده مىکند که اشاره دارد به آغاز نمایش علائم هنجارشکنى توسط زن، شوهر یا هر دو. به تعبیر دیگر، قرآن از این ایده حمایت مىکند که اسرار خانواده نباید به بیرون از خانواده درز کند. در جامعه تنها بعض اعضاى خویشاوندان مىتواند در بعض شرایط، در جریان مشکلات خانواده به صورت تفصیلى قرار بگیرند و آن، زمانى است که زن و شوهر هر دو روابطشان را گلآلود ببینند. مرد و زن هر دو موظف است که همدیگر را زیر ذرهبین قرار دهد. هر گاه نشانههاى انگیزه آسیبزنى به روابط زناشویى را، در رفتار همدیگر مشاهده کرد، بى درنگ دست به کار شده، از توسعه و رشد آن جلوگیرى نماید. بدین ترتیب در نظریه قرآن مشکل ورود درمانگر در سیستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد کردن، به گونهاى که سایر اعضا بپذیرند، وجود ندارد؛ چه آن که درمانگر از پیش در خانواده یا خویشاوندان عضویت حقیقى دارد، و مىتواند زودهنگام متوجه آسیب شده و آهنگ درمان کند. قرآن در رابطه با نقش و راهکارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و کنترل اختلال رؤیت شده در خانواده، مىگوید: «وَالَّتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً...» (نساء /34) «زنانى را که از سرکشى شان بیم دارید، پند دهید، در رختخواب تنها گذارید و تنبیه کنید. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بیدادگرى بر ضد آنها نباشید.» «وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ...» (نساء /128) «اگر زنى از شوى خویش بیم سرکشى و رویگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح کنند و صلح بهتر است». کارآمدترین سرفصل نظریه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خویشاوندان است که ابنعربى از آن به عنوان یکى از اصول قرآنى یاد مىکند که بنیان شریعت را تشکیل مىدهد و با اظهار تأسف از این که در عصر وى در تمام شهرهاى کشورش، اثرى از اجراى این طرح قرآنى به چشم نمىآید مىگوید: «وقتى که تمام قضات را به اجرا و احیاى این اصل، فراخواندم، جز یک قاضى، کسى جواب مثبت ندادند».105 رشید رضا نیز با سوگمندى، مىگوید: «در حالى که فساد در خانوادهها، در حال گسترش است و از والدین به بچهها سرایت مىکند کسى وجود ندارد که به این سفارش گرانمایه، به عنوان واجب یا مستحب عمل کند.»106 قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خویشاوندان واگذار مىکند که روابط زناشویى از سوى زن و شوهر، به تهدید گرفته شود و نشانههاى حقکشى در رفتار هر دو به چشم آید. در چنین شرایطى قرآن مىگوید: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً» (نساء /35) «اگر از ناسازگارى میان زن و مرد بیم داشتید، داورى از خویشاوندان شوهر و داورى از خویشاوندان زن، برانگیزید، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند میانشان سازگارى پدید مىآورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.» مفسّران و فقیهان، پرسشهایى از این دست را در رابطه با آیه، مهم دیده و طرح کردهاند که چه کسى مخاطب آیه است؛ و کسى که برانگیخته مىشود داور است یا وکیل؟، دو نفرى که براى حل مشکل خانواده تعیین مىگردند، مىتوانند تصمیم بر طلاق و جدایى زن و شوهر بگیرند، یا نه؟، جز خویشاوندان کس دیگرى اجازه دارد که به ایفاى چنین نقشى همت گمارد یا نه؟ در کنار دیدگاههایى که خود زن و مرد، فرمانروایان و مؤمنین را مسئول مىشناسد، برخى این احتمال را نیز مطرح مىکند که مخاطب آیه خویشاوندان دو طرف است.107 این احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بیشتر، نشان مىدهد، زیرا براساس بیان صریح قرآن، کار خانواده درمانى، باید توسط خویشاوندان، صورت گیرد. واگذارى یا مشروط کردن، این کار، به دستور حکومت، دلیلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به این واقعیتها که خویشاوندان به صورت طبیعى در جریان مشکل قرار مىگیرند و انگیزه ذاتى براى اقدام و زمینه عاطفى براى اجرا هم دارند. سرشت دین و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن این نوع تنشزدایى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مىباشد. بسیارى از اوقات خانواده و خویشاوندانش، در سایه حکومت طاغوتمنش یا کافر، زندگى مىکنند که دین مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مىداند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در این سطح، به قدرى وسعت دارد که در حوصله حکومت نمىگنجد. در روایتى که تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداختهاند، نیزهمراهان زن و مرد که یقیناً خویشاوندان ایشان بودهاند مسئول تعیین داور شناخته شده است و نه خود علىعلیه السلام: «انه جاءه رجل و امرأة و مع کل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذین؟ قالوا وقع بینهما شقاق قال علىعلیه السلام فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ثمّ قال للحکمین تدریان ما علیکما! أن رأیتما ان تجمعا جمعتما و ان رایتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضیت بکتاب اللَّه بما علىّ فیه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال علىعلیه السلام کذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108. «زن و مردى - که هر کدام را جمعى از مردم همراهى مىکردند - به امام علىعلیه السلام مراجعه کردند. امامعلیه السلام فرمود: «این دو را چه ماجرایى است؟ گفتند: بین آنها، ناسازگارى پدید آمده است! امام فرمود: از خویشاوندان هر کدام داورى را برگزینید. سپس به دو داور فرمود: مىدانید چه مسؤولیتى دارید؟ اگر نظرتان این بود که آنها را هم بمانند، حکم به با هم ماندن آنها مىکنید و اگر نظرتان بر این قرار گرفت که از هم جدا شوند، حکم به جدایى آنها مىکنید. پس زن گفت راضى هستم به حکم کتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدایى رضایت نمىدهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغین است، مگر این که اقرار کنى به گونهاى که زن اقرار کرد.» قسمت پایانى روایت از صلاحیت و اختیارات گسترده داوران پرده برمىدارد (و گویا این نکته را مورد تأکید قرار مىدهد که تعیین پیششرط در حقیقت دعوت به طرفدارى از یک طرف دعوا مىباشد که یادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همانگونه که تلقى وکالت از آیه، مخالف نص آن مىباشد109، انتخاب گزینه طلاق - با استناد به آیه - توسط داوران نیز مخالف صراحت قرآن است که تأکید بر آسیبزدایى و کارآمدى قطعى این گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراین اگر درمانى صورت نمىگیرد، راز آن را باید در ناکارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو کرد و دنبال داور دیگرى بود، به همین دلیل، شهید ثانى مىگوید: «شایسته داوران است که در تلاششان، خلوص نیت و قصد اصلاح داشته باشند. پس کسى که در تلاش شایستهاش، حسن نیت دارد، خداوند تلاشش را نیکو قرار مىدهد و این سبب تحقق خواسته او مىگردد، چنان که قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بین زوجین را مقدر مىکند». مفهوم شرط این است که ناکامى داوران و تداوم ناسازگارى بین زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نیت دو داور است و این که آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبودهاند؛ بلکه در نیک یکى یا هر دو فساد وجود داشته، به همین دلیل به مرادشان نرسیدهاند.»110 رشید رضا نیز از آیه همین مطلب را مىفهمد و تأکید مىکند که براساس آیه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مىآید. این نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحکیم نظام خانوادههاست. که در مقابل سازگارى، از جدایى، یادى نمىکند، تا بدینوسیله بفهماند که جدایى نباید به وجود آید.111 عادلانه بودن داورى، مورد تأکید قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعایت عدالت، احیاى مجدد صمیمیت در محیط خانواده، نیز هدف داورى قلمداد شده است، بر این اساس، شایستگى داور در این باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمینههاى طبیعى از قبیل آشنایى بیشتر داوران با وضعیت درون خانوادگى، علاقمندى شدید آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بیان آنچه که در ضمیرشان دارند، از دوستى، کینه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلایل هر کدام که بازگویى آنها با بیگانه، از نظر آنان، ناخوشایند مىباشد. فضایل اکتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نیز جزء شرایط داورى داوران فامیلى، قلمداد شده است که به روزرسانى آنها مستلزم آشنایى با روانشناسى خانواده و فن رواندرمانى خانواده خواهد بود. روش کارى داوران در تفاسیر و کتب فقهى این گونه توضیح داده شده است که هر کدام از دو داور، با خویشاوند خود، به تنهایى مىنشیند تا در جریان گفتنىها و تمایلات او قرار گیرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنیها و شنیدنىهایى که به دست آورده است، به مطالعه مىگیرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشویى را، مشخص نمایند. در نهایت هر کدام به سراغ فامیل خود مىرود تا مسؤولیت و وظیفه او را در رابطه با پدیده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد کند.115 ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونههاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعالیتهایى را که در جهت بازگشت صمیمیت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمىگیرد. براساس این معیار، نشستهاى مشترک و مرکب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفید تشخیص داده شود، نیز مشروعیت و مطلوبیت پیدا مىکند و... به هر حال فیصلههاى داوران، نافذ است. دستگاه قضایى حق ندارد، چیزى بر آن بیفزاید یا کم کند،116 شروط پیشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازمالاجرا مىباشد.117 جلوگیرى از تخلف، با نظارت مشترک حاکم و خویشاوند، قابل تأمین است.
آخرین سخن
یارى رسانى به خانواده توسط خویشاوندان، با هر سه گونهاش، فعلاً در جامعه دینى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسانگزینى دینى با کمک خویشاوندان رو به فراموشى پیش مىرود. پیوندهاى خویشاوندى، تنها زمینهساز حضور اعضاى فامیل در تالار عروسى براى صرف ولیمه است. زندگى مشترک زناشویى با زورآزمایى و انگیزه چیره شدن، آغاز مىشود. آسیبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مىآید. نوزاد بینوا، در میدان نبرد، چشم به جهان مىگشاید و زندگى را به تجربه مىگیرد. بسیارى از این آشفتگیها ریشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احیاى پیوند خویشاوندى دارد که اینک علىرغم داشتن جایگاه والا در متن دین، فاقد دانش، آموزش و کارشناس مىباشد. باید اذعان داشت که «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مىشود به جامعه و خانواده برگرداند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانک ملى، 81/ 1319. 2 - هانرى مندراس و ژرژ گورویچ، مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 228/ 1369. 3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانیة، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43. 4 - اعزازى، شهلا، جامعهشناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376. 5 - آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384. 6 - گرهارولنسکى و جین لنسکى، سیر جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقیان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرفالدین، حسین، تحلیل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 375/ 1378. 7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155. 8 - جامعهشناسى خانواده، /27 و 28. 9 - همان، /96. 10 - همان، /111 - 105. 11 - ر.ک: سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبلیغاتاسلامى، خراسان، 152-167/ 1383. 12 - ژانت هاید، روانشناسى زنان، ترجمه بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات لادن، 65/ 1377. 13 - سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنائى، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 79/ 1373. 14 - روحانى، شهریار، خانواده موعود مارکسیسم، چاپ اول، انتشارات قلم، 104/ 1364 و 115. 15 - همان، /99؛ رنه داوید، نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، ترجمه محمد آشورى و عزتاللَّه عراقى، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 177/ 1364. 16 - مارتین سگالن، جامعهشناسى تاریخى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 54/ 1370. 17 - همان، /58. 18 - ر.ک: همگرایى و فروپاشى خانواده در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، /148. 19 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /108 - 109 و 122. 20 - همان، /88. 21 - دهخدا، على اکبر، لغتنامه، واژههاى خویشاوند و رحم؛ و الخورى، سعید، - اقرب الموارد، واژه اهل. 22 - الاصفهانى، الراغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، واژه اهل و رحم. 23 - الزمخشرى، محمود، الکشاف، چاپ اول، ریاض، مکتبة العبیکان، 207/6 1418. 24 - آلوسى، محمود، روح المعانى، چاپ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 70/26 1405. 25 - ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 191/5 1364. 26 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 109/71 1403. 27 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /53. 28 - النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، 191/5. 29 - العاملى، محمد، القواعد و الفوائد، قم، مکتبة المفید، 53/2. 30 - جوادى آملى، تسنیم، چاپ اول، قم، مرکز نشر اسراء، 559/2 1378. 31 - دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، چاپ هفتم، چاپ هما، 159/1 1360. 32 - روح المعانى، 70/26. 33 - حر عاملى، محمد، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 53/14. 34 - الطبرسى، حسن، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1392 ه ، /204. 35 - الطبرسى، فضل، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 410/3 1339. 36 - بحارالانوار، 110/71. 37 - آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، /426. 38 - مجمع البیان، 544/2. 39 - السیوطى، جلال الدین، الدر المنثور، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 69/4 1403. 40 - ذکر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روایات سبب نزول آیه انذار بازگوکننده دو مطلب مختلف نیست؛ زیرا عبدالمطلب تک فرزند هاشم بود. بنابراین بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 549/1 1407. 41 - مجمع البیان، 206/4. 42 - لغتنامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم. 43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مرکز نشر هاجر، 181/ 1385. 44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الامامیه، المکتبة المرتضویة، 31/6 . 45 - ابن ادریس حلى، کتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411. 46 - بحارالانوار، 197/71. 47 - همان، /92. 48 - همان، /94. 49 - همان. 50 - همان، /102. 51 - همان، /114. 52 - همان، 237/74. 53 - همان، 263/51. 54 - نهجالبلاغه، خطبه 23. 55 - جامعهشناسى تاریخى خانواده، /109 - 110. 56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359. 57 - همان، /87. 58 - نیشابورى، الحاکم، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 89/1. 59 - الترمذى، محمد، الجامع الکبیر، چاپ دوم، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998. 60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ هفتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369. 61 - ر.ک: المراغى، احمد مصطفى، تفسیر المراغى، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 259/7 1376. 62 - نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 530/ 1371. 63 - بحارالانوار، 294/74. 64 - تفسیر الکشاف، 525/5. 65 - نهجالبلاغه، نامه 31. 66 - پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزویج»، بحارالانوار، 222/100. 67 - جهت مطالعه حالات روحى و غریزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موریس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اکبر علمى، 1328؛ سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383. 68 - مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، /237. 69 - ساروخى، باقر، مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم. 70 - وسائل الشیعه، 229/14. 71 - الهندى، على، کنزالعمال، چاپ پنجم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296. 72 - همان. 73 - نجاتى، حسین، روانشناسى زناشویى، چاپ اول، تهران، انتشارات بیکران، 50/ 1376. 74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شرکت افست، 222/ 1359. 75 - منتسکیو، روح القوانین، ترجمه على اکبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 634/ 1362 و 632. 76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101. 77 - هرى. س.ترى یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378. 78 - مأخذ مخاطبشناسى در آیه تفاسیر زیر مىباشد: - الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406. - البرسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، چاپ هفتم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 146/6 1405. - تفسیر المراغى، 103/ 16 - 18. 79 - کنزالعمال، 290/16. 80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73. 81 - زمخشرى ضمن این که خود، شش دلیل اقامه مىکند بر این که مراد از آیه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناکرده است، این تلقى را دیدگاه مالک نیز معرفى مىکند. مرحوم طبرسى این نظر را نظر جمعى از علماى شیعه و نظر شافعى مىداند: مراجعه شود به: تفسیر کشاف، 463/1 و مجمعالبیان، 341/1. 82 - خانواده و خانواده درمانى، /46. 83 - بحارالانوار، 219/100. 84 - سجادى، ابراهیم، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36. 85 - همان، مشارکت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38. 86 - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ، 51/ 1374. 87 - همان. 88 - جهت مطالعه بیشتر موضوع ویژگىهاى گرایشى زن و مرد، مراجعه شود به: - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ. - سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى خانواده، /170 - 175. - همان، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36. - ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137. 89 - رشید رضا، تفسیر المنار، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 456/4. 90 - الطبرى، ابن جریر، جامع البیان فى تأویل القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 467/2 1412. 91 - مجمع البیان، 24/2. 92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148. 93 - همان، /210. 94 - مردان مریخى و زنان ونوسى، /45. 95 - خانواده و خانواده درمانى /87. 96 - همان، /88. 97 - همان، /40. 98 - همان /47. 99 - امینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185. 100 - وسائل الشیعه، 42/14. 101 - وقتى ویژگى روحى خصوصى سازى مشترک بین تمام زنان را بدانیم، مادرشوهر و عروس هر دو این ویژگى را دارند و در فکر اختصاصى کردن داماد هستند. 102 - فرجاد، محمد حسین، آسیبشناسى اجمتاعى ستیزههاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372. 103 - خانواده و خانواده درمانى، /22. 104 - همان، /168 - 169. 105 - ابن عربى، محمد، احکام القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 421/1 1407. 106 - تفسیر المنار، 79/5. 107 - زیدان، عبدالکریم، المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسیر المراغى، 31/5؛ السیورى، مقداد، کنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 174/51 1405. 108 - الشافعى، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العیاشى، محمد، تفسیر العیاشى، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسیر الکشاف، 73/2. 109 - ابن القیم الجوزیه، زاد المعاد فى هدى خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415. 110 - عاملى، زین الدین (شهید ثانى)، مسالک الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 369/8 1416. 111 - تفسیر المنار، 79/5. 112 - تفسیر الکشّاف، 72/2. 113 - ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفة، 505/1 1409. 114 - مسالک الافهام، 369/8. 115 - المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، 424/8. 116 - همان، /433. 117 - مسالک الافهام، 371/8.