آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

این مقاله نخست به پیشینه تاریخى خانواده، خویشاوندان و گونه تعامل آن دو، از منظر برون دینى و قرآنى اشاره مى‏کند. سپس به توضیح دیدگاه قرآن راجع به نقش خویشاوندان در تحکیم پایه‏هاى خانواده مى‏پردازد. در این راستا از راهکار حقوقى و اخلاقى سخن مى‏گوید و زمینه‏هایى چون یافتن همسر همسان، پایدارى، استقلال و اصلاح روابط تنش آلود را مورد بررسى قرار مى‏دهد.

متن

از آغاز خلقت تا کنون، تمام انسانها، زندگى اجتماعى خویش را با عضویت در کانون خانواده و جمعى به نام خویشاوندان، آغاز نموده و خود نیز در پایه‏گذارى این دو واحد اجتماعى، سهم گرفته و یا با چنین استعداد و آرزویى چشم از جهان فرو بسته‏اند. بدین ترتیب تقریباً هر انسانى در مسیر طبیعى زندگى در کنار تجربه عضویت خانواده و خویشاوندان رسالت تشکیل خانواده و جمع خویشاوندى را نیز به عهده داشته است، تا از طریق تعدد و گسترش مجموعه‏هاى خانوادگى و خویشاوندى، زمینه پیدایش واحدهاى بزرگتر، به نام تیره و قبیله فراهم آید. قرآن با اشاره به ارزشى بودن شکل‏گیرى واحدهاى اجتماعى فوق و منشأ طبیعى پیدایش آنها یعنى ازدواج و حفظ سلسله نسب، مى‏گوید: «هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ المآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیراً» (فرقان/54) «و اوست کسى که از آب، آدمى را آفرید پس او را نژاد - پیوستگى نسبى - و پیوند زناشویى - پیوستگى سببى - قرار داد و پروردگار تو تواناست.» «وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْوَاجاً وَ جَعَلَ مِنْ أزْوَاجِکُمْ بِنِینَ وَ حَفَدَة.» (نحل/72) «خداوند براى شما از جنس خودتان، همسران و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگان پدید آورد.» «یَا أیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرِ وَ أُنثَى وَجَعَلَنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13) «اى مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.» قرآن با به کارگیرى واژه‏هاى: «ازواجکم»، «بنین»، «حفدة»، «نسبا»، «صهرا» و «لتعارفوا» از اهمیت و ارزشى بودن شناخت پیوندها و نسبتها، در خانواده و خویشاوندان، پرده بر مى‏دارد تا در سایه تأمین چنین شفافیتى جامه عمل پوشاندن به نظام حقوقى و اخلاقى پیشنهادى، در رابطه با این دو حوزه حیات جمعى، امکان‏پذیر گردد. پیام ضمنى آیات فوق این است که ثبت دقیق ازدواجها به قصد نمایاندن شفاف انتسابهاى ابوینى و خانوادگى، خواسته تمام ادیان توحیدى را تشکیل مى‏دهد و بر همین اساس، ازدواج‏هاى که با نامهاى: ازدواج ضمد، ازدواج اشتراکى، ازدواج جمعى، ازدواج اختلاطى1 و...، در تاریخ تشکیل خانواده آمده است و در آنهاانتساب واقع‏بینانه فرزندان به پدر ناممکن مى‏نماید، جزء بدعتهاى جاهلانه بشرى و مخالف مشیت الهى، شمرده مى‏شود. به هر حال، گرایش غالب، در مطالعات تبار شناختى و جامعه شناختى، با پیشینه نگرى و پیشنهاد قرآن، همخوانى، نشان مى‏دهد. اغلب انسان‏ها، تمایل دارند که با نیروى نامرئى پیوند فامیلى و ازدواج، به نوعى سازمان یافتگى، تن در دهند و آگاهانه یا ناخودآگاه، آرزو دارند که وصلتها باید در دامن شبکه‏هاى خویشاوندى جوانه زده، پیوند خویشاوندى جدیدى را بین دو خانواده پدید آورند و با شکوفایى و زاد و ولد، زمینه پیوندهاى جدید و شکل‏گیرى فامیل تازه‏اى را فراهم نمایند! به همین دلیل در پژوهش جامعه شناختى آمده است: «خویشاوندى و خانواده... دو واقعیت مکمل یکدیگرند که هر کدام باید به اعتبار دیگرى درک شود. دستگاه خویشاوندى یب نسب و دستگاه وصلت یا سبب در تمام جوامع وجود دارند و باید به نحوى با هم توافق داشته باشند. اینها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابسته‏اند و رابطه آنها با یکدیگر یکى از بنیادهاى اصلى دستگاه اجتماعى کلى هر جامعه است.»2 حدیث نبوى نیز در مقام یادآورى نقش ازدواج در ایجاد رابطه عاطفى میان فامیلها و پیدایش گروه خویشاوندى جدید مى‏گوید: «إنّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام»3 «همانا خداوند ازدواج را امر لازم و نسب ضمیمه شده قرار داد و به وسیله آن بین ارحام تداخل و اختلاط پدید آورد.»
خویشاوندان و خانواده در دو نگاه
ادیان توحیدى در این امر تبار شناختى، تردیدى ندارند که حضرت آدم و حواعلیهما السلام پس از آفرینش معجزه‏آسا، تشکیل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نیز با پاى بندى به سنت ازدواج تک همسرى، شفافیت نسبت زناشویى و انتساب فامیلى را پاس مى‏داشتند. تا جایى که حافظه تاریخ مکتوب نشان مى‏دهد، سایر انسانها نیز بیگانه با نام خانواده و خویشاوند، نزیسته‏اند، در عین حال اختلاف ریشه‏اى بین نگاه قرآن و دیدگاه آلوده به توهم‏هاى هوس‏آلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنایى - حقوقى، این دو عنوان به چشم مى‏آید که مطالعه دقیق آن مى‏تواند کمکى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.
1 - نگاه برون دینى
جامعه‏شناسان بر این باورند که در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنایى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمى‏آمد که افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و سایر خویشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمه‏ها، خاله‏ها، عموها، داییها، خواهرزاده‏ها و برادرد زاده‏ها.5 در خانواده گسترده اعضا در زمینه‏هاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مى‏گرفتند و «در حقیقت گروه خویشاوند بنیادى‏ترین نیروى ادغام کننده و یک پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان یک سازمان همه کاره در سیاست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نیازهاى روانى تمام اعضایش تأثیر به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شکل مشاع و مشترک مورد بهره بردارى قرار مى‏گرفت و کسى جز رئیس خانواده نمى‏توانست تصمیم اقتصادى بگیرد.»7 در دل چنین گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مى‏گرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8 صلابت خانواده گسترده یا گروه خویشاوندى، از نیمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فکرى رو به شکست و انحلال گذاشت و کم کم جاى خود را به واقعیتى سپرد که از آن به عنوان خانواده تک همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هسته‏اى یاد مى‏شود. عناصر اصلى خانواده جدید، به دور از سلطه فامیل، تشکیل خانواده مى‏دهند9 که با تولد نخستین فرزند رو به گسترش مى‏نهد، با تولد آخرین فرزند، گسترش کامل مى‏گردد، با ازدواج اولین فرزند، رو به انقباض مى‏گذارد، با فوت شوهر، انقباض کامل مى‏گردد و با فوت مادر انحلال صورت مى‏گیرد. عمر یک خانواده هسته‏اى حدود (50) تا (55) سال است که به مراحل: شکل‏گیرى، گسترش، گسترش کامل، انقباض، انقباض کامل و انحلال تقسیم مى‏شود10 . در غیاب پوشش حمایتى خانواده گسترده (و خویشاوندان) و اوجگیرى نهضت فمینیستى در غرب، خانواده هسته‏اى نیز با فشارهاى ویرانگر و جدیدترى روبه‏رو گردید11 که عمده‏ترین آنها را فعالیت‏ها و اقدامات فمینیست‏هاى رادیکال و چپ تشکیل مى‏دهد. فمینیست‏هاى رادیکال، براى رهایى زنان از حقارت و وابستگى، یارى جستن از فناورى و جایگزینى بچه آزمایشگاهى و علمى را به‏جاى بچه‏زایى زن پیشنهاد مى‏کنند12 . کمونیزم در چین و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب کمونیستى در شوروى بر خانواده هسته‏اى نیز آسیب جدى وارد گردید13. از سوى کمونیست‏ها خانواده سنتى واحد ایستا و بریده از جامعه و نگهدارى کودک توسط والدین، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پیشنهادى و تحوّل‏پذیر از نظر آنها عبارت بود از پیوستن متکى بر عشق و تمایل متقابل که فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مى‏شد و زن و مرد با کاهش یا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مى‏گردید. بر این اساس در جامعه‏اى آرمانى و پیشنهادى کمونیست‏ها واژه والدین من و فرزندان من، جایى نداشت و در عوض استفاده از واژه‏هاى پیران، بزرگسالان، کودکان و نوزادان، بایسته قلمداد مى‏شد14 ، و توارث هم در آن غیر قانونى مى‏نمود15. در حقیقت، این تفکر، عنصر سوم خانواده هسته‏اى را از آن مى‏گرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مى‏شد که با خانواده هم جنس گرایان برابرى مى‏کرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسیت در این دو نوع ازدواج. به هر حال، سرنوشتى که براى خانواده و خویشاوند در غرب(جهان صنعتى با زیست شهرى) رقم خورده است، برگشت‏ناپذیر مى‏نماید. حتى «مارتین سگالن» که از مبتکران و مخالفان دیدگاه «عمر خویشاوند به عنوان مبناى ایجاد و استمرار رابطه‏ها تقریباً پایان یافته است»16 مى‏باشد، خود نیز به صورت ضمنى، تحول یاد شده را قبول دارد و مى‏گوید: «آنچه که جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدایى متمایز مى‏سازد فقدان مفهوم دودمان نیست بلکه این واقعیت که گروه‏هاى اجتماعى ما تا آن حد که بر مبناى دیگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، یا کار در کارخانه، فعالیتهاى تفریحى و مانند این‏ها) اتکا دارد، بر خویشاوندى مبتنى نیست»17 این بى اعتنایى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى که از نظر خود مارتین، قابل قبول مى‏نماید، اصل آزادى است که مى‏تواند موقع انتخاب همسر و نیز انتخاب کسى (از بین خویشاوندان) که باید با او، ارتباط برقرار کند، به عنوان تکیه گاه ایدئولوژیکى مورد بهره بردارى قرار بگیرد19! یعنى سر دوراهى رعایت اصل آزادى و رعایت خویشاوندى، اولویت با آزادى است! این، یعنى بى اعتنایى به برقرارى ارتباط با خویشاوندان. وقتى مى‏گویم: آزادم که از مجموعه خویشاوندان با که رابطه مستحکم برقرار کنم، معنایش این است که خویشاوندى را معیار ارتباط نمى‏شناسم! خلاصه سخن این که به گفته «تالکوت پارسونز» جامعه شناس آمریکایى، خانواده هسته‏اى «این گروه خانگى، منزوى و جدا از خویشاوندان، براساس ازدواج بین والدین بنا شده است که آزادانه یکدیگر را برگزیده‏اند»20 پس نه در ایجاد آن خویشاوندان نقش دارند و نه در تحکیم روابط آن.
2 - نگاه قرآنى
واژه‏ها و کلماتى که قرآن از آنها براى بیان روابط خویشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مى‏برد، عبارتند از: اهل(تحریم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذى‏القربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشیره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصیله (معارج/13). همانگونه که لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژه‏هاى: ارحام، اقربا، عشیره، اهل و خویشاوند را هم معنى مى‏شناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نیز واژه‏هاى اهل، ارحام، اقارب22، فصیله و عشیره23 را داراى معناى مشترک مى‏دانند که عبارت است از منسوبین نزدیک. بنابر این مى‏توان عنوان خویشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بایدها و نبایدهاى مربوط به یکى از عناوین یاد شده را، گزاره‏هاى مربوط به آن قلمداد کرد.
گستره حوزه خویشاوندى
گروه خویشاوندان از چه گستره‏اى برخوردار است و چه نوع منسوبین را شامل مى‏شود؟ سؤال اساسى است که هم در حوزه تفسیر جلب توجه مى‏کند و هم در حوزه فقه. آیا والدین و اولاد از ارحام‏اند؟24 منسوبین سببى مى‏توانند جزء خویشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد همیشه در دایره ارحام مى‏گنجد؟26 ریز پرسشهاى عمده دایره خویشاوندان را تشکیل مى‏دهد. در جامعه‏شناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دینى، علاوه بر منسوبین نسبى، منسوبین سببى نیز جزء گروه خویشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسیدگى به زن پدر و زن برادر (با این که از ارحام نسبى نمى‏باشند) سخن رفته است29. بر این اساس، زن پدر و زن برادر به دلیل پیوند نسبى مورد حمایت خویشاوندان نسبى خود و به دلیل پیوند سببى مورد حمایت خویشاوندان شوهرشان قرار مى‏گیرند. آیت الله جوادى آملى با استفاه از روایت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مى‏گوید: «پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نیز قطع نکند.»30 شهید دستغیب بر این باور است که ارحام، مطلق اقارب را، شامل مى‏شود که عبارتند از خویشاوندان پدرى، مادرى و خویشاوندى از طریق اولاد31 از قبیل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان. آلوسى، پس از نقل دیدگاه‏هاى مختلف و دلایل آنها، بر این نظر پاى مى‏فشارد که والدین و اولاد نیز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذکر احسان به والدین، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32. در روایتى از امام صادق‏علیه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است: «من زوّج کریمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33 «کسى که دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم کرده است.» در روایت مشابه، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز مى‏فرماید: «من زوّج کریمته من فاسق فقد قطع رحمه»34 «کسى که دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم کرده است.» آیه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمان یافت که حق خویشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدک را به فاطمه‏علیها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خویشاوند را عبارت مى‏داند از کسانى که همه اولاد پدر چهارم یعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مى‏آیند. بر اساس دیدگاه علماى شیعه، موقع نزول آیه تشریع خمس، جهت تأمین نیازمندى فقراى خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، تمام کسانى که سلسله نسب‏شان به هاشم38 مى‏رسیدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوى‏القربا قرار گرفتند. زمانى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم موظف گردید که دعوت به اسلام را آشکار کند و آیه: «و انذر عشیرتک الاقربین» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: «خداوند به من فرمان داده است که خویشاوندان نزدیکم را بیم دهم. شما عشیره و گروهم هستیند. خداوند پیامبرى را مبعوث نکرده مگر این که از اهل او برادر، وزیر و وارث، وصى و خلیفه برایش برگزیده است. کدام یک از شما آماده است با من بیعت کند تا برادر، وارث، وزیر و وصى من باشد.»41 متونى که مورد مطالعه قرار گرفت، مؤید دیدگاهى است که مى‏گوید، تمام افراد گروهى که در پدر چهارم اشتراک دارند، هم ریشه و هم‏خویشاوند شمرده مى‏شوند و از نظر دین رابطه حقوقى خاصى بین آنها حاکم است و هر فردى نسبت به دیگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظیفه و مسئولیت تعریف شده‏اى مى‏باشد که در همین نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد. در دل شبکه خویشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى کوچکتر خانواده وجود دارد که نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمى‏خورد ولى براى بیان گفتنى‏هاى مربوطه از عناوین عناصر اصلى این نهاد، از قبیل: بعل، ازواج، زوج، والدین والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مى‏آید. عنوان «صله رحم» که در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و دیدار افراد هم‏خویشاوند است42 شبکه تعاملى عاطفى را پیشنهاد مى‏کند که عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مى‏انجامد و در پناه آن باید خانواده‏ها شکل بگیرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گیرتر که قرآن در مقام ترسیم ابعاد آن مى‏گوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) «و در میان شما دوستى و دلسوزى قرار داد» «هُنَّ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/187) «همسران تان لباس شما و شما لباس آنان هستید» «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَیْنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَاکرینَ» (اعراف/189) «پس وقتى که مادر سنگین شد، همراه با شوهرش از خداوند پروردگارشان خواستند: اگر فرزند صالح به ما دهى از شاکران خواهیم بود» الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ...» (نساء /34) «مردان نگهبان زنانند به خاطر فضیلتى که خدا بعضى از آنها را نسبت به برخى دیگر داده است و به دلیل انفاق که از اموال‏شان مى‏کنند.» وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء 23 - 24) «پروردگارت، فرمان داده که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! با گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خویش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان‏گونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمت‏شان قرار بده.» روابط عاطفى که آیات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ویژه‏اى مى‏باشد، با همّت و عنایت خویشاوندان قابل تأمین، تثبیت و افزایش است و بازتاب آن به صورت عکس‏العمل و در قالب تحکیم بیشتر روابط خویشاوندى، خود آنها را نیز در برمى‏گیرد. به عبارتى خانواده به نهالى مى‏ماند که اگر توسط خویشاوندان آبیارى شود و شاخ و برگ پیدا کند و به بار بنشیند، سایه و میوه‏اش در خدمت خویشاوندان قرار مى‏گیرد! بدین صورت که هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترک عروس و داماد بر زمین زندگى خویشاوندان آن دو، مى‏بارد و هم فرزند پرورش یافته در این کانون که از خویشاوندان هر دو فامیل است، در آینده تحت عنوان صله رحم به حمایت از همه آنان خواهد پرداخت.
حراست از پیوند خویشاوندى و راهکارها
قرآن در پى تحکیم انسجام خویشاوندى و استفاده از آن جهت تأمین رفاه، آرامش و آبادانى در حیات اجتماعى است. دستیابى به چنین اهدافى یقیناً به حمایت آگاهانه از خانواده هسته‏اى نیز مى‏انجامد: «تعالیم اسلام با تأکید بر روابط خویشاوندى به دنبال حمایت از این خانواده کوچک و کمک به رشد و حل مشکلات آن است. با تقویت روابط خویشاوندى، در مراتب متعدد آن، مى‏توان در جهت حل مشکل خانواده یا دست‏کم کاهش آن گام‏هاى جدى برداشت».43 آموزه‏هاى دینى که در رابطه با تحکیم پایه‏هاى انجمن خویشاوندى کارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفع‏رسانى متقابل مطرح مى‏باشد. در یک جمع‏بندى مى‏توان تمام آنها را به دو بخش تقسیم کرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.
راهکار حقوقى
پاره‏اى از آموزه‏هاى کارآمد در جهت تحکیم روابط و انسجام گروه خویشاوندى، ماهیت حقوقى دارد؛ یعنى در پیشنهاد و تطبیق آنها اراده قانون‏گذار و شارع بیشتر از اراده فرد نفع‏رسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت یا اقدامات منفى نفع‏رسان، وى را تحت پى‏گرد قانونى قرار مى‏دهد. تأمین نفقه و هزینه زندگى نیازمندان، توزیع میراث و پرداخت دیه قتل ناآگاهانه، در جمع خویشاوندان، از مصادق بارز این نوع راهکار مى‏باشد. نفقه بچه کوچک یا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگ‏هاى پدرى یا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعایت ترتیبى، واجب مى‏باشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏هایش را بپردازد.44 دیه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است که شامل اقارب ذکور پدرى مى‏باشند. از قبیل برادران قاتل و پسران‏شان، عموها و پسران‏شان و عموهاى پدر و فرزندان‏شان.45 قرآن، خویشاوندان نسبى و سببى را در دارایى کسى که مى‏میرد، شریک مى‏داند. پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏ها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصله‏اى که قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمه‏ها، داییها، خاله‏ها و فرزندان آنها، زن و شوهر، که دایره وسیعى را تشکیل مى‏دهند، به گونه‏اى از مال میت، ارث مى‏برند. قرآن در این رابطه، با بیان فشرده‏اى، مى‏گوید: «لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» (نساء /7) «براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان او از خود برجاى مى‏گذارند سهمى است و براى زنان نیز، از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان به جاى مى‏گذارند، سهمى؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد، این سهمى است تعیین شده و پرداختنى». «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِیداً» (نساء /33) «براى هر کس، وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند.» بى‏تردید اجراى مقررات باب انفاق، دیه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خویشاوندان آرامش روحى به وجود مى‏آورد و هم پیوستگى فامیلى را استحکام مى‏بخشد. اگر این مباحث، زیرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهیت حقوقى آنها مى‏باشد.
راهکار اخلاقى
در کنار راهکارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خویشاوندى، از ضرورت پیوستگى تمام اعضاى فامیل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مى‏گوید. به دلیل نبود الزام قانونى در تطبیق این نوع همکارى نام «راهکار اخلاقى» را براى آن برگزیده‏ایم. البته این روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن کمتر آموزه‏اى وجود دارد که، پى‏آمد اعتقادى و اخلاقى نادیده انگاشتن آن، به زیانبارى نادیده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد! امام زین‏العابدین‏علیه السلام خطاب به امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید: «ایّاک و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى کتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَیْتُمُ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27 «از رفاقت با کسى که به صله رحم، پشت پا زده است، پرهیز کن؛ زیرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند یافته‏ام: خداوند فرموده است: «اگر (از این دستورها) روى‏گردان شوید، جز این انتظار مى‏رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید. آنها کسانى هستند که خدا لعنت‏شان کرده و گوشهایشان را کر و چشمهاى‏شان را کور کرده است» و فرموده است: «آنها که عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مى‏شکنند و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مى‏کنند و در روى زمین فساد مى‏نمایند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مى‏گوید: «فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از بستن محکم آن، مى‏شکنند و پیوندهایى را که خدا دستور داده برقرار سازند مى‏گسلند و در روى زمین فساد راه مى‏اندازند، اینها زیانکارانند». در کنار کارکرد و آثار مربوط به مارواءالطبیعه و عالم غیب که با عبارتهاى گوناگون در روایات قابل مطالعه مى‏باشد و ترس و امید جدى را به ارمغان مى‏آورد، در متون دینى، پیرامون آثار و پیامدهاى دنیوى برخورد مثبت یا منفى، با مسأله صله رحم، نیز سخن رفته است؛ به گونه‏اى که براى هر عاقلى قابل درک مى‏باشد. همان‏گونه که بازتاب ماورایى پیوستن و گسستن از انجمن خویشاوندان، حیرت‏زا و تکان‏دهنده است. کارکردهاى این جهانى، نادیده‏گرفتن این گونه از روابط اجتماعى، نیز بسیار قابل توجّه و انگیزه‏بخش مى‏باشد: قال رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! یصل رحمه فیحبّه اللَّه و یوسع علیه رزقه و یزید فى عمره و یدخله الجنة التى وعده».47 «هر کس یک چیز را برایم تضمین کند، من چهار چیز را براى او تضمین مى‏کنم: با ارحامش رابطه برقرار کند که در پى آن خداوند دوستش مى‏دارد، بر رزق و روزیش مى‏افزاید، بر طول عمرش مى‏افزاید و او را وارد بهشتى که وعده داده، مى‏کند.» قال رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار».48 «صله رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏کند.» قال رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى میتة السوء».49 «صله رحم حساب را آسان مى‏کند و از مرگ ناگوار پیش‏گیرى مى‏نماید. قال رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50 «همانا صله رحم، سبب افزایش مال، محبّت بین خویشاوندان و تأخیر مرگ مى‏گردد.» امام صادق‏علیه السلام فرمود: «صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الکف و تطیّب النفس و تزید فى الرزق».51 «صله رحم سبب نیکى اخلاق، سخاوتمندى، پاکى روح و افزایش روزى مى‏شود.» على‏صلى الله علیه وآله وسلم: «لیس مع قطیعة الرحم نماء».52 «با قطع صله رحم هیچ‏گونه توسعه‏اى حاصل نمى‏آید.» در تعالیم شعیب‏علیه السلام آمده است: «و قطیعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53 «قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مى‏آورد... کسى که از نزدیکانش فاصله مى‏گیرد راحتى ندارد.» افزایش عمر، رفاه که معیشتى، آبادى خانه‏ها (که احتمالاً تحکیم روابط خانوادگى و زناشویى را هم شامل است)، جلوگیرى از مرگهاى سیاه و زودهنگام، محبوبیت نزد فامیل، طهارت و پاکى ضمیر و آسایش روحى و... به عنوان دستاورد ایجاد نظام خویشاوندى و تقویت روحیه مهرورزى بین افراد همخویشاوند تحت عنوان صله رحم، یادآور این است که بدین‏وسیله مى‏توان به توسعه و پیشرفت همه جانبه دست یافت. قرآن نیز سازندگى حمایت خویشاوندى را مورد تأیید قرار مى‏دهد و «فصیله» و انجمن خویشاوندان را پناهگاه مى‏شناسد: «و فصیلته التى تؤیه» (معارج /13). انسان وقتى در این پناهگاه قرار دارد، مطابق با نیازهایش حمایت دریافت مى‏کند و در مسیر پیشرفت قرار مى‏گیرد. و سخن امام على‏علیه السلام در رابطه با توضیح پوشش حمایت خویشاوندان شایان مطالعه است که مى‏فرماید: «ایها النّاس انه لایستغنى الرجل - و ان کان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم و هم اعظم الناس حیطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم علیه عند نازلة اذا نزلت به... و من یقبض یده عن عشیرته فانّما تقبض منه عنهم ید واحدة و تقبض منهم عنه اید کثیرة و من تلن حاشیته یستدم من قومه المودة.»54 «اى مردم هیچ کس از ارتباط با خویشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبان‏شان بى‏نیاز نیست - اگر چه مالدار باشد - خویشاوندان، بزرگترین حمایت‏کنندگان در دنبال او هستند، هیچکس چون خویشاوندان آدمى، پریشانى‏هاى او را مبدّل به آسایش نمى‏کند. خویشاوندان آدمى، مهربان‏ترین مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. کسى که دست کرامت خود را از خویشاوندانش برمى‏دارد، یک دست از آنان برداشته مى‏شود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر که خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خویشاوندانش، برخوردار خواهد بود.» جالب این که در جامعه‏شناسى نیز از خویشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستیابى به ثبات یاد شده است: «به محض این که فرد در زنجیره نسلهاى متوالى جایى را براى خود بیابد، به شبکه خویشاوندى همبر ]: افرادى که پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پیدامى کند و از طریق منشأ خانوادگى خود و مکان خویش در ارتباط با آن، چنین مى‏انگارد که به یک «مهرابه» مناسب دست یافته است. شبکه‏هاى خویشاوندى ایجاد کننده ثبات و احساس تعلق بوده و کارکرد خود را به عنوان نظامهاى کسب هویت ایفا مى‏کنند.»55 در صحنه زندگى که صحنه جنگ با مشکلات است، وقتى فرد چنین پشتوانه و پناهگاهى را از دست مى‏دهد، نمى‏تواند از گزند نگرانى‏ها، درامان باشد. این نگرانى‏ها، در تمام صحنه‏ها، او را آزار مى‏دهد و حتى اصل حیات او را نیز تهدید مى‏کند و ممکن است مرگ سیاه را به سراغ او بفرستد! در این رابطه تحلیل زنده‏یاد علامه جعفرى خواندنى است که در آن از نگرانى‏ها، غصه‏ها و احیاناً خودکشى، به عنوان بازتاب پیدایش گسستگى در روابط خویشاوندى یاد مى‏شود: «به طور طبیعى بریده شدن و گسیخته شدن افرادى از انسانها که شاخه‏ها و شکوفه‏هاى یک درخت را تشکیل مى‏دهند، یک جریان روانى تیره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مى‏آورد. این جریان مخفى مانند عقده‏هاى روانى، بدون این که خود را نشان بدهند، مشغول فعالیت مى‏باشند. آیا احتمال نمى‏رود که اندوه‏ها و غمهاى متناوبى که فضاى درون آدمیان را بدون علت روشن فرامى‏گیرند، ناشى از بیگانگى شاخه‏هاى درخت دودمان از یک دیگر باشند؟ به هر حال، بیگانگى از دیگر افرادى که در ریشه و ساقه و آبیارى و تغذیه شرکت مستقیم یا غیرمستقیم دارند، آدمى را در معرض گرفتارى‏ها قرار خواهد داد! آیا احتمال نمى‏دهید بعضى از ریشه‏هاى روانى خودکشى‏ها در برخى از کشورهاى پیشرفته از نظر آسایش مادى که خودشان این پیشرفتگى را تمدن نامیده‏اند، مستند به این نوع بیگانگى بیرحمانه باشد».56 «مقدار فراوانى از اختلالات حیاتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است که در روان ما، به وجود مى‏آیند و دمار از حیات ما درمى‏آورند. غصه‏ها و اندوه‏ها، همانند تیشه‏هاى مخفى، بر بریدن ریشه‏هاى حیات، ما مشغولند... هیچ عاملى براى از بین بردن غصه‏ها و اندوه‏ها، مانند احساس اشتراک با دیگر انسانها در ناملایمات و ناگوارى‏ها و لذت بردن از رفاه و آسایش آنان وجود ندارد.»57
حدود حمایتهاى خویشاوندى
یارى‏رسانى یا رواج حمایت در جمع خویشاوندان به این پیش‏زمینه بستگى دارد که افراد، همدیگر را بشناسند و به تعبیرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى باید شکل قانونى پیدا کند تا عملیاتى شدن هر دو نوع راهکار، امکان‏پذیر گردد. به همین دلیل در سخنى از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم که با متن مختلف نقل شده است مى‏خوانیم: «اعرفوا انسابکم تصلوا ارحامکم».58 «نسبت‏تان را بشناسید تا به خویشاوندانتان رسیدگى کنید.» «تعلموا من انسابکم ما تصلون به ارحامکم».59 «سلسله نسبت خود را به اندازه‏اى که زمینه رسیدگى به ارحامتان فراهم آید، بشناسید.» با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فامیلى، به صورت غریزى و طبیعى انگیزه یارى‏رسانى به خویشاوند، به وجود مى‏آید. «عضو هر خاندانى وقتى ببیند به یکى از نزدیکان وى ستمى رسیده یا نسبت به او دشمنى و کینه‏توزى شده است، در خود یک زبونى و خوارى احساس مى‏کند و آن را به خود توهین مى‏شمارد و آرزومند مى‏شود که کاش مى‏توانست مانع پیش‏آمدهاى اندوه‏بار و مهلکه‏هاى وى شود. این امر، در بشر یک عاطفه طبیعى است.»60 اگر عکس‏العملى جز این داشته باشد، سلامت روانى او مشکوک خواهد بود. براساس همین زمینه طبیعى، قرآن اولویت این نوع تعاون را مورد تأکید قرار مى‏دهد. همان‏گونه که در باب میراث این اولویت رعایت مى‏شود، در باب صله رحم نیز باید جامه عمل بپوشد. « وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّهِ...» (انفال /75) و احزاب /6) «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند.» این آیه در سوره انفال در ذیل آیاتى قرار دارد که پیرامون یارى‏رسانى متقابل در جامعه اهل ایمان سخن مى‏گویند، مفسّرانى براساس چنین سیاقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خویشاوندان را فهمیده‏اند61 که شامل صله رحم نیز مى‏شود. در هر صورت طبیعى بودن انگیزه یارى‏رسانى با خطر طغیان همراه است. از این‏رو، قرآن با برشمردن مصادیق چند، از مواردى خویشاوندگرایى نبایسته، ضرورت کنترل این نوع همگرایى را در خط ارزشها، گوشزد مى‏کند. آن مصادیق عبارتند از: فزونى علاقه‏مندى به خویشاوندان، در مقایسه با علاقه به خدا، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، یارى‏رسانى به دشمن، با انگیزه حمایت از خویشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگیرى از ضرر و زیان خویشاوندان. قرآن مى‏گوید: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه /24) «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموالى که به دست آورده‏اید و تجارتى که از کساد شدنش مى‏ترسید و خانه‏هایى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش، محبوب‏تر است، در انتظار این باشید که خدا، عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروه فاسق را هدایت نمى‏کند. قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمایت از خویشاوندان مى‏گوید: «لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (ممتحنه /3) «هرگز بستگان و فرزندانتان، روز قیامت، سودى به حالتان نخواهند داشت و میان شما جدایى مى‏افکند». «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» (نساء /135) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به صورت درست و کامل قیام به عدالت کنید! براى خدا شهادت دهید اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد». این هشدار قرآن ضرورت تعیین معیار در باب حمایتهاى خویشاوندى را الزامى مى‏نماید تا به بهانه صله رحم ارزش‏ستیزى صورت نگیرد و در حمایت‏هاى مثبت نیز همه جانبه نگرى که خواست دین مى‏باشد، رعایت شود. عیار بایستگى مددرسانى مثبت به خویشاوندان، در کلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پیرامون صله رحم، تأمین آسایش روحى و نیازهاى معیشتى در همین دنیاست و در آنها اشاره و تصریحى به این که تلاش جهت تأمین سعادت و تعالى خویشاوند نیز در قلمرو صله رحم، مى‏گنجد، به چشم نمى‏آید. در تعبیر نراقى که جامع‏ترین تعریف براى صله رحم مى‏نماید، آمده است: «قطع رحمى که حرام است، این است که: به گفتار، یا کردار، ایذاء به او برسانى و با او رفتار ناشایست کنى، یا سخن ناخوش نسبت به او بگویى که دل او شکسته گردد، یا او را احتیاجى و ضرورتى باشد به سکنایى یا لباسى یا خوراکى یا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتیاج او داشته باشى و زیادتر از قدر ضرورت خود را متمکن باشى و از او مضایقه کنى یا ظالمى نیست به او ظلمى کند و تو بتوانى آن دفع کنى و کوتاهى نمایى، یا از راه کینه و حسد از او کناره کنى و دورى جویى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عیادت او نکنى و چون از سفر آید، به دیدن او نروى و چون او را مصیبتى روى دهد، به تعزیه او حاضر نشوى، و امثال این هاو جمیع این‏ها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62 تردیدى نیست در این که تأمین آسایش روحى و جسمى با کنشهاى یاد شده از مصادیق صله رحم است و مورد تأیید متون دینى این باب قرار مى‏گیرد. در قرآن به صورت مکرر از احسان به والدین و خویشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است که اشاره به حمایتهاى مادّى دارد، ولى کارکردهایى که در روایات براى صله رحم ذکر شده است، انجمن خویشاوندان را با مسؤولیت گسترده‏تر از این‏ها روبه‏رو مى‏کند: آبادانى خانه‏ها، طولانى شدن عمرها، نیکویى اخلاق که در همین نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دین که در روایت زیر (از على‏علیه السلام) مطرح شده است، نمى‏تواند تنها با حمایت‏هاى معیشت‏گرایانه، عینیت پیدا کند! «عباداللَّه افزعوا الى قوام دینکم باقامة الصلوة لوقتها و ایتاء الزکوة فى حینها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63 «بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسیله اقامه نماز در وقت آن، اداى زکات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحکام و استوارى دینتان روى آورید.» این آثار و نتایج، نیازمند تعامل ویژه، در حوزه خویشاوندى مى‏باشد، تعاملى که منتهى به رشد معنویت و انسانیت گردد. در سه آیه‏اى که گسستن از خویشاوندان به نکوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمین یاد مى‏شود64 که مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نیکوسازى روابط خویشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمى‏باشد. پس این خویشاوندان است که زمینه دستیابى به اهداف فوق را فراهم مى‏سازد. على‏علیه السلام با اشاره به نقش خویشاوندان در هموار کردن راه رسیدن به تمامى اهداف بایسته مى‏فرماید: «اکرم عشیرتک فانّهم جناحک الّذى به تطیر و اصلک الّذى الیه تصیر و یدک التى بها تصول»65 «خویشاوندانت را گرامى بدار که آنان چون بال تواند که بدان پرواز مى‏کنى و ریشه تواند که به آن بازمى‏گردى و دست تواند که با آن پیکار مى‏کنى.» تلقى اصلاح همخویشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بیشترین همخوانى را با آیاتى دارد که در آنها بخشودگى گناهان والدین و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است: قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهیم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدین را به عنوان آرمان بایسته معرفى مى‏کند و در آیات زیر دغدغه صالح و شایسته بودن دودمان را: «وَ مِنْ ذُرِّیَتَنَا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» (بقره /128) «و از دودمان ما، امتى که تسلیم فرمانت باشند به وجود آور». «قَالَ إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَتِى» (بقره /124) فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمانم نیز (امامانى قرار بده)». «وَإِنِّى أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (آل عمران/ 36) «و او فرزندانش را از شرّ شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم». «قال رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» (آل عمران /38) «گفت: پروردگارا! از جانب خود، برایم دودمان وارسته، عطا فرما». «رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى» (ابراهیم /40) «پروردگارا! دودمانم را برپا دارنده نماز قرار بده». «هَب لَنا مِنْ اَزْواجَنَا وَ ذَرِّیَّاتِنَا قَرَّهَ أَعْیُنٍ» (فرقان /74) «پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنایى چشم قرار ده.» «وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّیَّتى» (احقاف /15) «برایم دودمانم را شایسته قرار بده». طرح بایستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدین و دودمان که دو عنصر اصلى در حوزه خویشاوندى، مى‏باشد، نماد نگاه کلى است که تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخویشاوند را الزامى مى‏نماید و منبع قرآنى آن، این آیه شریفه است که مى‏گوید: «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسِکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً» (تحریم /6) «اى اهل ایمان ]زمینه[ درامان ماندن خود و منسوبین‏تان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازید».
خویشاوندان و خانواده هسته‏اى
با شکل‏گیرى خانواده هسته‏اى، ساحت محرمیت براى عروس و داماد توسعه پیدا مى‏کند. نخستین فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدین ترتیب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مى‏یابد و بر پایه آن، باید پوشش حمایتى دو حوزه خویشاوندى نیز آنان را در برگیرد و در مبارزه با نگرانیها و دغدغه‏هاى زندگى زناشویى، به ایشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شکل گرفته، یارى رساند. ازدواج، بنیادى است که حقیقت آن را پیوند و رابطه دو جنس مخالف تشکیل مى‏دهد. استحکام و آسیب‏ناپذیرى این پیوند، به عنایت بایسته خویشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها که تجربه بیشتر دارند - نیازمند است که باید در شرایط مختلف شکل‏گیرى، ادامه حیات و تهدید آسیب‏ها، با آن، همراهى کند:
1. کمک به همسان گزینى
ازدواج به عنوان محبوب‏ترین سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى این محبوبیت وقتى زمینه پیدامى کند که این بنیاد از کیفیت و شایستگى‏هاى لازم برخوردار باشد. یعنى کانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زایش دودمان پاکیزه «ذریة طیبة». کارکردى از این دست، در گروه همیارى خویشاوندان دلسوز و با تجربه، با این نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آمیخته با کم‏دقتى خواهد بود. چنین ساده‏انگارى، پیمان زناشویى را در معرض خطر انحلال و گسست نابه‏هنگام قرار خواهد داد! دنیاى جوان، دنیاى بى‏تجربگى و خوشبینى است، در عین حال، حس استقلال‏طلبى وى را به تک‏روى فرامى‏خواند. در کنار غلیان غریزه جنسى که ناسازگارى آن با تیزبینى و آینده‏نگرى، بر کسى پوشیده نیست، بى‏حوصلگى مرد، براى دستیابى به اشباع غریزه جنسى و علاقه‏مندى دختران به یافتن شیفته، فرصت گزینش و انتخاب شریک زندگى را از آنان مى‏گیرد.67 از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، که مى‏گوید: «انتخاب همسر کاملاً برحسب تصادف باشد یعنى جز قانون تصادف هیچ چیز دیگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزینى - که در گذشته مقبولیت همگانى داشته و اینک نیز در جهان بى‏طرفدار نیست69 - حمایت مى‏کند، البته با تفسیر مخصوص به خود. قرآن مى‏گوید: «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ...» (نور /26) «زنان ناپاک با مردان ناپاک سازگارند و مردان ناپاک با زنان ناپاک، و زنان پاک از آنِ مردان پاک و مردان پاک از آنِ زنان پاکند». «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (نور /3) «مرد زناکار، جز با زن زناکار یا مشرک، ازدواج نمى‏کند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به زنى نمى‏گیرد و این کار بر مؤمنین حرام است». اصل همسان گزینى (: یافتن کفو و همتا) که عمدتاً به حوزه اخلاق و فکر، نظر دارد، در سنت نیز به صورت مشروح بازتاب یافته و براى تأمین آن حتى شناخت محیط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مى‏شود. در سخنان منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: «ایها الناس ایّاکم و خضراء الدمن! قیل یا رسول‏اللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70 «مردم! از گیاه سبزى که در کنار مزبله (جایگاه زباله) مى‏روید، بپرهیزید. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى کنار مزبله چیست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زیبایى است که در خانواده بد پرورش یافته باشد.» «تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71 «با خاندان صالح وصلت کنید، زیرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچه‏هاست». «تخیّروا نطفکم فان النساء یلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72 «براى نطفه‏هاى‏تان انتخاب کنید که زنان شبیه برادران و خواهرانشان بچه مى‏زایند». همسان گزینى با معیارهاى دینى، هم براى زن سرنوشت‏ساز است و هم براى مرد. زیرا «هر فردى از والدین و محیط خانوادگى چیزهایى را فرامى‏گیرد. تحت تأثیر جو حاکم بر آن محیط قرار دارد. اگر اعضایى که در محیط فوق‏الذکر هستند داراى ضعف اخلاقى یا فکرى و روحى باشند، در فرد هم تأثیرات زیادى مى‏گذارند.»73 پس مطالعه پیشینه خانوادگى هر کدام براى دیگر، باید با اهمیّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمین سلامت و تداوم حیات خانوادگى آن دو. با توجه به گرایش‏ها و کشش‏هاى مقطع جوانى که قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پیچیدگى کار همسان‏گزینى، پیشینه دلسوزى و تجربه والدین یا بزرگان فامیل و ضرورت کنترل خطر فروپاشى خانواده، پیشنهاد دخالت یا کمک اولیاء و بزرگان فامیل، در امر ازدواج جوانان، پیشنهاد منطقى و ضرورى مى‏نماید. بر این اساس، بسیارى از جوامع درگذشته، چنین دخالتى را قانونى مى‏دانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدین در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى که با رضایت پدر و مادر، به خانه شوهر مى‏رفت، پادشاه زن، نامیده مى‏شد. زنى را که بى‏رضایت پدر و مادر، شوهر مى‏کرد، «خودسراى زن» یعنى زن خودسر مى‏خواندند.74 در کلام منتسکیو، این دخالت، به دلیل بى‏تجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستایش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگلیس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدین براى ازدواج پسر و دختر جوان، باید از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مى‏شد و در غیاب آن دو، تصویب انجمن خانوادگى مرکب از خویشان پدرى و مادرى، تعیین کننده بود.76 درباره کارکرد این دخالت، جامعه‏شناسان مى‏گویند: «درصد طلاق در میان کسانى که بر مبناى خواست والدین یا گروه دیگر ازدواج مى‏کنند، خیلى پایین‏تر از درصد طلاق در میان کسانى است که به خاطر - عشق - ازدواج مى‏کنند.»77 قرآن نیز نیازمندى‏هاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشکل اقتصادى و رعایت اصل همسان‏گزینى دینى، ضرورى مى‏شناسد. به همین دلیل خطاب به بزرگان هر فامیل78 و حوزه خویشاوندى مى‏گوید: «وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ولیستعفف الذین لایجدون نکاحاً حتى یغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34) «مردان و زنان مجردتان را همسر دهید. همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى‏نیاز مى‏سازد، و کسانى که توان ازدواج ندارند، پاکدامنى پیشه کنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بى‏نیازى برساند». در روایت نبوى نیز آمده است: «زوّجوا ابناءکم و بناتکم».79 «زمینه ازدواج پسران و دختران‏تان را فراهم سازید.» استفاده قرآن از واژه‏هاى: «وانکحوا الایامى» که یادآور نقش خویشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحین» به عنوان یادآور اصل همسان‏گزینى دینى، یادآور نیازهاى اساسىِ جوانان در زمینه ازدواج است. همگانى شدن نیازشناسى از این نوع، در جمع خویشاوندان، مى‏تواند دغدغه جوانان را کاهش دهد، انگیزه درستکارى را تقویت کند و از خرید جهیزیه رقابتى، ولیمه رقابتى و پیش‏شرطهاى دیگر متّکى بر همچشمى که اهریمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مى‏دهد، جلوگیرى کند! در یک دایره محدودتر، یارى‏رسانى خویشاوند، شکل جدى‏ترى به خود مى‏گیرد و آن عبارت است از کمک به دختران جوان و کم سن و سالى که تازه مى‏خواهند ازدواج کنند. در چنین موردى، براى این که دختر بى‏تجربه و خوش‏باور، فریب زمزمه محبت و عشق مردان شکارچى و شهوت‏پرست را نخورند، کرامت انسانى آنها آسیبى نبیند و اصل همسان گزینى رعایت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و یارى رسانى آنها با تأکید بیشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است. بسیارى از مفسّران،81 آیه زیر را بازگو کننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مى‏دانند: «إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ...» (بقره /237) ]در طلاق پیش از آمیزش، نصف مهر زنان بدانها داده مى‏شود[ «مگر این که آنها آن را ببخشند یا آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».
2. پاس استقلال خانواده
«وقتى دو شریک زندگى به قصد تشکیل خانواده به هم ملحق مى‏شوند، این آغاز رسمى یک واحد جدید خانواده است. اما بین شروع رسمى یک خانواده و خلق یک واحد زنده، مراحل بسیارى وجود دارد».82 اظهارنظر فوق، با دقت و واقع‏بینى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفکر دینى، در بخش تشکیل خانواده، نیز زمینه پذیرش دارد و قابل تأیید مى‏نماید. از منظر دین، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دل‏مشغولى عمیق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فامیل آن دو، نسبت به رعایت اصل همسان گزینىِ پیشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمینه‏سازى‏هاى لازم جهت تضمین بهداشت روانى، در محیط زندگى خانواده هسته‏اى، فراهم مى‏گردد، فاصله باقى‏مانده تا تشکیل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سایه حمایت خویشاوندان با دقت‏ها و تلاش‏هاى ایثارگرایانه خود، باید بپیمایند. در روایت نبوى آمده است: «من تزوّج فقد احرز نصف دینه فلیتّق اللَّه فى نصف الباقى»83 «هر کسى ازدواج کند به نگهدارى نصف دینش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقیمانده خداترسى پیشه کند.» در نخستین روزهاى زندگى زناشویى، نسیم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شکل گرفته را، نوازش مى‏دهد، ولى گسترش و ریشه‏دارى این سه حالت روحى در آن، به گونه‏اى که تجلیگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آید و تربیت‏یافتگان در آن، این سه موهبت را با خود به جامعه منتقل کنند، به آگاهى، تصمیم‏گیرى و رفتارزن و شوهر و خویشاوندان آن دو، بستگى دارد. قرآن با توجه به شکل تکامل یافته خانواده، مى‏گوید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (روم /21) «و از نشانه‏هاى او این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در این، نشانه‏هایى است براى گروه اندیشه‏ورز». مخاطب ضمیر جمع مذکر (لکم) که در این بخش از سوره چند بار تکرار شده است، برمبناى «تغلیب»، عمومیت دارد و شامل زنها نیز مى‏شود، با این بار معنایى که زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همدیگر هدیه مى‏دهد و هر کدام براى دیگرى تکیه‏گاه کارآمد و اطمینانى به حساب مى‏آید، مبادله پیوسته، مکرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحکیم فزاینده روابط بین آنها را در پى دارد. پیشنهاد بایسته دین و تحلیل روان‏شناختى خانواده، براى تحقق هر چه بیشتر و بهتر ایده فوق، این است که زن و مرد به مطالعه گرایش‏ها و تقاضاهاى ویژه همدیگر، همت گمارند. آگاهى در این رابطه سبب مى‏شود که در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صمیمیت افزایش یابد. از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چیز را براى خانواده و خانه مى‏خواهد،84 براساس این تمایل، مرد باید سر ساعت بعداز انجام کار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غریزه تأمین خانواده،85 اگر کار اضافى پیدا شود بى‏درنگ مى‏پذیرد، هر چند به مراجعه دیروقت به خانه منجر گردد. برپایه این دو کشش غریزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بى‏تفاوتى از سوى زن، روبه‏رو مى‏گردد، که وى را وادار مى‏کند تا همسرش را متهم به ناسپاسى کند! نمونه دیگر این است که مرد با سکوت در خلوت از خستگى86 بیرون مى‏آیدو زن با درمیان گذاشتن آن، با کسى که درک کند،87 این دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رویارویى منفى وامى‏دارد.88 در نمونه‏هاى فوق، آشنایى مرد با ویژگیهاى روحى زن و برعکس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداکارى مى‏دهد. بردبارى و توجه هر یک به فداکارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هدیه مى‏کند. دین ضمن توصیه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همدیگر، مرد را که عنوان «قیّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مى‏شناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مى‏گوید: «و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19) «زندگى‏تان را با زنان براساس معروف سامان دهید.» یعنى رفتارتان با طبع و درک زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89 ابن عباس ذیل آیه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى که براى مرد اثبات شده، مى‏گوید: «مقصود این است که مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعایت نماید، زیرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشم‏پوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات کند.»90 برخى از مفسّران، بر همین مبنا، حتى خوش‏رویى و خوش‏زبانى را نیز از مصادیق معروف قلمداد نموده‏اند.91 بر این اساس کلید سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش علاقه و احترام مرد، به وجود مى‏آید.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم کند، غیرمستقیم، به همان میزان به سعادت خود، خدمت کرده است و کانون خانواده خود را، رونق بخشیده است.93 زمانى که زن احساس کند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ایثار خود ادامه مى‏دهد.94 با درک متقابل زن و مرد از همدیگر و مسئولیت‏پذیرى بیشتر مرد، الگوى پیشنهادى روان‏شناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پیدامى کند که براساس آن «زن و شوهر باید الگوهایى به وجود آورند که در آن هر کدام، عملکرد دیگرى را در بسیارى زمینه‏ها حمایت کند، باید الگوى تکمیلى به وجود آورند که به هر یک از آنها، این امکان را بدهد که تسلیم شود، بى‏آن که احساس کند تسلیم شده است. هم زن و هم شوهر باید بخشى از مجزا بودن خود را براى کسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممکن است زیر بار «بهم وابستگى» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.»95 بهم وابستگى که الگوى قرآن، پدید مى‏آورد، بهم‏تنیدگى نهایت مستحکمى است که تعبیر لباس بودن هر کدام از زن و مرد براى دیگرى، بدان اشاره دارد، یعنى هر کدام مانع آشکار شدن معایب دیگرى است، هر کدام دیگرى را زیبا جلوه مى‏دهد و هر کدام آسایش دیگرى را تأمین مى‏کند و مانع آسیب به او مى‏شود. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187) «زنان جامه شما و شما نیز لباس آنها هستید.» تعبیر قرآن مى‏تواند شکل کاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» که روان‏شناسان در حوزه خانواده درمانى، تأکید بر ضرورت آن دارند. این حدود ذهنى که زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مى‏سازد، نه سفت باشد که سبب انزواى آن دو شود و نه سست که به خویشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملکرد آن دو را بدهد.96 خویشاوندان باید این انفصال را97 پذیرفته، مورد حمایت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهدید قرار مى‏گیرد.98 براساس تعبیر قرآن، هر یک از زن و شوهر، جسم و جان دیگرى و سبب زیبا و خوشایند جلوه‏گر شدن او به حساب مى‏آید. بهم وابستگى با این ویژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صمیمیت رابطه آن را با خویشاوندان تأمین مى‏کند. چنین زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همدیگر مى‏دانند و خانواده‏هاى اصلى نیز، خودشان را ممنون آن دو مى‏شناسند. در روایتى آمده است: «الآباء ثلاثة اب زوّجک و اب ولّدک و اب علّمک».99 «پدران سه تا هستند: پدرى که به تو همسر داده، پدرى که تو را به دنیا آورده و پدرى که به تو دانش آموخته است.» وقتى شوهر خواهر، یا شوهر دختر امام سجادعلیه السلام، بر آن حضرت وارد مى‏شد، او را روى عبایش مى‏نشاند و مى‏فرمود: «مرحبا بمن کفى المؤنة و ستر العورة»100. «خوش آمد مى‏گویم به کسى که بخشى از مؤنه زندگیم را تقبّل کرده و ناموسم را پوشانده است.» حمایت خویشاوندان، از خانواده‏اى هسته‏اى، مصادیق مختلف دارد و بهترین آنها توصیه به درک متقابل و پوشش بودن براى همدیگر، است که اعتراف و تأکید بر استقلال آن نیز شمرده مى‏شود، تا بدین‏وسیله از خطر دریدگى در لباس زندگى زناشویى و درز معایبى، از آن به بیرون، پیش‏گیرى به عمل آید. معمولاً وابستگى شدید به خانواده‏هاى اصلى و ناآشنایى با راز و رمز ایجاد محوطه خانوادگى و پذیرفته نشدن حیات زناشویى، نزد خویشاوندان، زمینه‏ساز جهیدن اسرار زناشویى، به بیرون از حریم آن، مى‏شود و تمایلات غریزى مادر شوهر و مادرزن را شعله‏ور مى‏سازد که اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس که او نیز چنین هدفى101 را پیگیر است، به طور طبیعى سر ستیز دارد و دومى در پى ساختن داماد ایده‏آلش مى‏باشد. واویلاى این دو مادر، ممکن است، دو فامیل را به صف‏آرایى دعوت کند، حمایتهاى جانبدارانه‏اى را راه‏اندازى نماید و بهم‏تنیدگى زناشویى را به نابودى کشاند! مطالعات آسیب‏شناختى خانواده وجود چنین فرایند را در پهنه تعامل خویشاوندان و خانواده‏ها تأیید مى‏کند. براساس آمار داده شده در ایران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بیجاى خویشاوندان و آشنایان اعلام نموده‏اند که از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102
3. رسالت درمان خانواده
خانواده یک سیستم باز و ملزم به برون سازى و انس‏گیرى با دو خانواده اصلى، خویشاوندان و جامعه است. با این ویژگى که موفقیت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مى‏داند. این بهم وابستگى بر دو تکیه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مى‏باشد. رعایت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو که نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مى‏یابد که نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشویى همیشه مطرح باشد و فلسفه بهم‏تنیدگى بایسته، در خانواده را یادآورى کند و گرنه دنیاى بیرون، آسیب‏هاى خود را از کانال برون‏گرایى اعضاى خانواده، به درون آن گسیل مى‏دارد و روابط بین زن و شوهر را به تهدید مى‏گیرد. زمانى که در بیرون فعالیت‏هاى سازمان یافته‏اى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سکس، جریان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بیشتر، به سراغ شوهر و خانم مى‏رود و زمینه تخاصم و احیاناً روان‏پریشى را فراهم مى‏آورد. قرآن با واقع‏بینى ویژه خود،آسیب‏پذیرى خانواده را با گونه‏هاى مختلفش پیش‏بینى کرده و براى کنترل و درمان به موقع آن راهکارى ارائه داده است که با خانواده درمانى جدید، تفاوت اساسى دارد. طبق نظریه «خانواده درمانى» جدید، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مى‏رود که آسیب و اختلال روانى در یک عضو یا دو عضو و یا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه کند. باور درمانگر این است که فرد در چارچوب محیط اجتماعى‏اش در نظر گرفته شود. فرد نمى‏تواند جدا از سایر اعضاى خانواده باشد. پس باید ساخت گروه خانواده تغییر کند تا اعضاى آن هم تغییر کند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردم‏شناس باید به فرهنگى که با آن کارمى کند ملحق شود و در داخل سیستم خانواده، فشار آن را تجربه کند و برخلاف مردم‏شناس که به شناخت بسنده دارد، باید آن فرهنگ را تغییر دهد. وارد سیستم خانواده شدن یعنى شبیه شدن با اعضاى خانواده و تقلید کردن از آنها، کار دشوارى است ولى بدون این نوع برون‏سازى، درمانگر نمى‏تواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104 نظریه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤولیت درمان به اعضاى خانواده و خویشاوندان، از اقدام زودهنگام و پیش از ریشه‏دار شدن آسیب، حمایت مى‏کند. به همین دلیل از واژه «خوف نشوز» استفاده مى‏کند که اشاره دارد به آغاز نمایش علائم هنجارشکنى توسط زن، شوهر یا هر دو. به تعبیر دیگر، قرآن از این ایده حمایت مى‏کند که اسرار خانواده نباید به بیرون از خانواده درز کند. در جامعه تنها بعض اعضاى خویشاوندان مى‏تواند در بعض شرایط، در جریان مشکلات خانواده به صورت تفصیلى قرار بگیرند و آن، زمانى است که زن و شوهر هر دو روابطشان را گل‏آلود ببینند. مرد و زن هر دو موظف است که همدیگر را زیر ذره‏بین قرار دهد. هر گاه نشانه‏هاى انگیزه آسیب‏زنى به روابط زناشویى را، در رفتار همدیگر مشاهده کرد، بى درنگ دست به کار شده، از توسعه و رشد آن جلوگیرى نماید. بدین ترتیب در نظریه قرآن مشکل ورود درمانگر در سیستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد کردن، به گونه‏اى که سایر اعضا بپذیرند، وجود ندارد؛ چه آن که درمانگر از پیش در خانواده یا خویشاوندان عضویت حقیقى دارد، و مى‏تواند زودهنگام متوجه آسیب شده و آهنگ درمان کند. قرآن در رابطه با نقش و راهکارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و کنترل اختلال رؤیت شده در خانواده، مى‏گوید: «وَالَّتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً...» (نساء /34) «زنانى را که از سرکشى شان بیم دارید، پند دهید، در رختخواب تنها گذارید و تنبیه کنید. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بیدادگرى بر ضد آنها نباشید.» «وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ...» (نساء /128) «اگر زنى از شوى خویش بیم سرکشى و رویگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح کنند و صلح بهتر است». کارآمدترین سرفصل نظریه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خویشاوندان است که ابن‏عربى از آن به عنوان یکى از اصول قرآنى یاد مى‏کند که بنیان شریعت را تشکیل مى‏دهد و با اظهار تأسف از این که در عصر وى در تمام شهرهاى کشورش، اثرى از اجراى این طرح قرآنى به چشم نمى‏آید مى‏گوید: «وقتى که تمام قضات را به اجرا و احیاى این اصل، فراخواندم، جز یک قاضى، کسى جواب مثبت ندادند».105 رشید رضا نیز با سوگمندى، مى‏گوید: «در حالى که فساد در خانواده‏ها، در حال گسترش است و از والدین به بچه‏ها سرایت مى‏کند کسى وجود ندارد که به این سفارش گرانمایه، به عنوان واجب یا مستحب عمل کند.»106 قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خویشاوندان واگذار مى‏کند که روابط زناشویى از سوى زن و شوهر، به تهدید گرفته شود و نشانه‏هاى حق‏کشى در رفتار هر دو به چشم آید. در چنین شرایطى قرآن مى‏گوید: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً» (نساء /35) «اگر از ناسازگارى میان زن و مرد بیم داشتید، داورى از خویشاوندان شوهر و داورى از خویشاوندان زن، برانگیزید، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند میانشان سازگارى پدید مى‏آورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.» مفسّران و فقیهان، پرسشهایى از این دست را در رابطه با آیه، مهم دیده و طرح کرده‏اند که چه کسى مخاطب آیه است؛ و کسى که برانگیخته مى‏شود داور است یا وکیل؟، دو نفرى که براى حل مشکل خانواده تعیین مى‏گردند، مى‏توانند تصمیم بر طلاق و جدایى زن و شوهر بگیرند، یا نه؟، جز خویشاوندان کس دیگرى اجازه دارد که به ایفاى چنین نقشى همت گمارد یا نه؟ در کنار دیدگاه‏هایى که خود زن و مرد، فرمان‏روایان و مؤمنین را مسئول مى‏شناسد، برخى این احتمال را نیز مطرح مى‏کند که مخاطب آیه خویشاوندان دو طرف است.107 این احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بیشتر، نشان مى‏دهد، زیرا براساس بیان صریح قرآن، کار خانواده درمانى، باید توسط خویشاوندان، صورت گیرد. واگذارى یا مشروط کردن، این کار، به دستور حکومت، دلیلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به این واقعیت‏ها که خویشاوندان به صورت طبیعى در جریان مشکل قرار مى‏گیرند و انگیزه ذاتى براى اقدام و زمینه عاطفى براى اجرا هم دارند. سرشت دین و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن این نوع تنش‏زدایى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مى‏باشد. بسیارى از اوقات خانواده و خویشاوندانش، در سایه حکومت طاغوت‏منش یا کافر، زندگى مى‏کنند که دین مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مى‏داند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در این سطح، به قدرى وسعت دارد که در حوصله حکومت نمى‏گنجد. در روایتى که تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداخته‏اند، نیزهمراهان زن و مرد که یقیناً خویشاوندان ایشان بوده‏اند مسئول تعیین داور شناخته شده است و نه خود على‏علیه السلام: «انه جاءه رجل و امرأة و مع کل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذین؟ قالوا وقع بینهما شقاق قال على‏علیه السلام فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ثمّ قال للحکمین تدریان ما علیکما! أن رأیتما ان تجمعا جمعتما و ان رایتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضیت بکتاب اللَّه بما علىّ فیه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال على‏علیه السلام کذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108. «زن و مردى - که هر کدام را جمعى از مردم همراهى مى‏کردند - به امام على‏علیه السلام مراجعه کردند. امام‏علیه السلام فرمود: «این دو را چه ماجرایى است؟ گفتند: بین آنها، ناسازگارى پدید آمده است! امام فرمود: از خویشاوندان هر کدام داورى را برگزینید. سپس به دو داور فرمود: مى‏دانید چه مسؤولیتى دارید؟ اگر نظرتان این بود که آنها را هم بمانند، حکم به با هم ماندن آنها مى‏کنید و اگر نظرتان بر این قرار گرفت که از هم جدا شوند، حکم به جدایى آنها مى‏کنید. پس زن گفت راضى هستم به حکم کتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدایى رضایت نمى‏دهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغین است، مگر این که اقرار کنى به گونه‏اى که زن اقرار کرد.» قسمت پایانى روایت از صلاحیت و اختیارات گسترده داوران پرده برمى‏دارد (و گویا این نکته را مورد تأکید قرار مى‏دهد که تعیین پیش‏شرط در حقیقت دعوت به طرفدارى از یک طرف دعوا مى‏باشد که یادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همان‏گونه که تلقى وکالت از آیه، مخالف نص آن مى‏باشد109، انتخاب گزینه طلاق - با استناد به آیه - توسط داوران نیز مخالف صراحت قرآن است که تأکید بر آسیب‏زدایى و کارآمدى قطعى این گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراین اگر درمانى صورت نمى‏گیرد، راز آن را باید در ناکارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو کرد و دنبال داور دیگرى بود، به همین دلیل، شهید ثانى مى‏گوید: «شایسته داوران است که در تلاششان، خلوص نیت و قصد اصلاح داشته باشند. پس کسى که در تلاش شایسته‏اش، حسن نیت دارد، خداوند تلاشش را نیکو قرار مى‏دهد و این سبب تحقق خواسته او مى‏گردد، چنان که قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بین زوجین را مقدر مى‏کند». مفهوم شرط این است که ناکامى داوران و تداوم ناسازگارى بین زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نیت دو داور است و این که آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبوده‏اند؛ بلکه در نیک یکى یا هر دو فساد وجود داشته، به همین دلیل به مرادشان نرسیده‏اند.»110 رشید رضا نیز از آیه همین مطلب را مى‏فهمد و تأکید مى‏کند که براساس آیه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مى‏آید. این نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحکیم نظام خانواده‏هاست. که در مقابل سازگارى، از جدایى، یادى نمى‏کند، تا بدین‏وسیله بفهماند که جدایى نباید به وجود آید.111 عادلانه بودن داورى، مورد تأکید قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعایت عدالت، احیاى مجدد صمیمیت در محیط خانواده، نیز هدف داورى قلمداد شده است، بر این اساس، شایستگى داور در این باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمینه‏هاى طبیعى از قبیل آشنایى بیشتر داوران با وضعیت درون خانوادگى، علاقمندى شدید آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بیان آنچه که در ضمیرشان دارند، از دوستى، کینه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلایل هر کدام که بازگویى آنها با بیگانه، از نظر آنان، ناخوشایند مى‏باشد. فضایل اکتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نیز جزء شرایط داورى داوران فامیلى، قلمداد شده است که به روزرسانى آنها مستلزم آشنایى با روان‏شناسى خانواده و فن روان‏درمانى خانواده خواهد بود. روش کارى داوران در تفاسیر و کتب فقهى این گونه توضیح داده شده است که هر کدام از دو داور، با خویشاوند خود، به تنهایى مى‏نشیند تا در جریان گفتنى‏ها و تمایلات او قرار گیرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنیها و شنیدنى‏هایى که به دست آورده است، به مطالعه مى‏گیرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشویى را، مشخص نمایند. در نهایت هر کدام به سراغ فامیل خود مى‏رود تا مسؤولیت و وظیفه او را در رابطه با پدیده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد کند.115 ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونه‏هاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعالیت‏هایى را که در جهت بازگشت صمیمیت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمى‏گیرد. براساس این معیار، نشستهاى مشترک و مرکب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفید تشخیص داده شود، نیز مشروعیت و مطلوبیت پیدا مى‏کند و... به هر حال فیصله‏هاى داوران، نافذ است. دستگاه قضایى حق ندارد، چیزى بر آن بیفزاید یا کم کند،116 شروط پیشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازم‏الاجرا مى‏باشد.117 جلوگیرى از تخلف، با نظارت مشترک حاکم و خویشاوند، قابل تأمین است.
آخرین سخن
یارى رسانى به خانواده توسط خویشاوندان، با هر سه گونه‏اش، فعلاً در جامعه دینى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسان‏گزینى دینى با کمک خویشاوندان رو به فراموشى پیش مى‏رود. پیوندهاى خویشاوندى، تنها زمینه‏ساز حضور اعضاى فامیل در تالار عروسى براى صرف ولیمه است. زندگى مشترک زناشویى با زورآزمایى و انگیزه چیره شدن، آغاز مى‏شود. آسیبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مى‏آید. نوزاد بینوا، در میدان نبرد، چشم به جهان مى‏گشاید و زندگى را به تجربه مى‏گیرد. بسیارى از این آشفتگیها ریشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احیاى پیوند خویشاوندى دارد که اینک على‏رغم داشتن جایگاه والا در متن دین، فاقد دانش، آموزش و کارشناس مى‏باشد. باید اذعان داشت که «صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مى‏شود به جامعه و خانواده برگرداند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانک ملى، 81/ 1319. 2 - هانرى مندراس و ژرژ گورویچ، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 228/ 1369. 3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانیة، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43. 4 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376. 5 - آنتونى گیدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384. 6 - گرهارولنسکى و جین لنسکى، سیر جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقیان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرف‏الدین، حسین، تحلیل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 375/ 1378. 7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155. 8 - جامعه‏شناسى خانواده، /27 و 28. 9 - همان، /96. 10 - همان، /111 - 105. 11 - ر.ک: سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبلیغات‏اسلامى، خراسان، 152-167/ 1383. 12 - ژانت هاید، روانشناسى زنان، ترجمه بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات لادن، 65/ 1377. 13 - سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنائى، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 79/ 1373. 14 - روحانى، شهریار، خانواده موعود مارکسیسم، چاپ اول، انتشارات قلم، 104/ 1364 و 115. 15 - همان، /99؛ رنه داوید، نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، ترجمه محمد آشورى و عزت‏اللَّه عراقى، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 177/ 1364. 16 - مارتین سگالن، جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 54/ 1370. 17 - همان، /58. 18 - ر.ک: همگرایى و فروپاشى خانواده در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، /148. 19 - جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، /108 - 109 و 122. 20 - همان، /88. 21 - دهخدا، على اکبر، لغت‏نامه، واژه‏هاى خویشاوند و رحم؛ و الخورى، سعید، - اقرب الموارد، واژه اهل. 22 - الاصفهانى، الراغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، واژه اهل و رحم. 23 - الزمخشرى، محمود، الکشاف، چاپ اول، ریاض، مکتبة العبیکان، 207/6 1418. 24 - آلوسى، محمود، روح المعانى، چاپ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 70/26 1405. 25 - ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 191/5 1364. 26 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 109/71 1403. 27 - جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، /53. 28 - النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، 191/5. 29 - العاملى، محمد، القواعد و الفوائد، قم، مکتبة المفید، 53/2. 30 - جوادى آملى، تسنیم، چاپ اول، قم، مرکز نشر اسراء، 559/2 1378. 31 - دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، چاپ هفتم، چاپ هما، 159/1 1360. 32 - روح المعانى، 70/26. 33 - حر عاملى، محمد، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 53/14. 34 - الطبرسى، حسن، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1392 ه ، /204. 35 - الطبرسى، فضل، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 410/3 1339. 36 - بحارالانوار، 110/71. 37 - آنتونى گیدنز، جامعه‏شناسى، /426. 38 - مجمع البیان، 544/2. 39 - السیوطى، جلال الدین، الدر المنثور، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 69/4 1403. 40 - ذکر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روایات سبب نزول آیه انذار بازگوکننده دو مطلب مختلف نیست؛ زیرا عبدالمطلب تک فرزند هاشم بود. بنابراین بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 549/1 1407. 41 - مجمع البیان، 206/4. 42 - لغت‏نامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم. 43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مرکز نشر هاجر، 181/ 1385. 44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الامامیه، المکتبة المرتضویة، 31/6 . 45 - ابن ادریس حلى، کتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411. 46 - بحارالانوار، 197/71. 47 - همان، /92. 48 - همان، /94. 49 - همان. 50 - همان، /102. 51 - همان، /114. 52 - همان، 237/74. 53 - همان، 263/51. 54 - نهج‏البلاغه، خطبه 23. 55 - جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، /109 - 110. 56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359. 57 - همان، /87. 58 - نیشابورى، الحاکم، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 89/1. 59 - الترمذى، محمد، الجامع الکبیر، چاپ دوم، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998. 60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ هفتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369. 61 - ر.ک: المراغى، احمد مصطفى، تفسیر المراغى، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 259/7 1376. 62 - نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 530/ 1371. 63 - بحارالانوار، 294/74. 64 - تفسیر الکشاف، 525/5. 65 - نهج‏البلاغه، نامه 31. 66 - پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزویج»، بحارالانوار، 222/100. 67 - جهت مطالعه حالات روحى و غریزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موریس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اکبر علمى، 1328؛ سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383. 68 - مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، /237. 69 - ساروخى، باقر، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم. 70 - وسائل الشیعه، 229/14. 71 - الهندى، على، کنزالعمال، چاپ پنجم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296. 72 - همان. 73 - نجاتى، حسین، روان‏شناسى زناشویى، چاپ اول، تهران، انتشارات بیکران، 50/ 1376. 74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شرکت افست، 222/ 1359. 75 - منتسکیو، روح القوانین، ترجمه على اکبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 634/ 1362 و 632. 76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101. 77 - هرى. س.ترى یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378. 78 - مأخذ مخاطب‏شناسى در آیه تفاسیر زیر مى‏باشد: - الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406. - البرسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، چاپ هفتم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 146/6 1405. - تفسیر المراغى، 103/ 16 - 18. 79 - کنزالعمال، 290/16. 80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73. 81 - زمخشرى ضمن این که خود، شش دلیل اقامه مى‏کند بر این که مراد از آیه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناکرده است، این تلقى را دیدگاه مالک نیز معرفى مى‏کند. مرحوم طبرسى این نظر را نظر جمعى از علماى شیعه و نظر شافعى مى‏داند: مراجعه شود به: تفسیر کشاف، 463/1 و مجمع‏البیان، 341/1. 82 - خانواده و خانواده درمانى، /46. 83 - بحارالانوار، 219/100. 84 - سجادى، ابراهیم، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36. 85 - همان، مشارکت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38. 86 - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ، 51/ 1374. 87 - همان. 88 - جهت مطالعه بیشتر موضوع ویژگى‏هاى گرایشى زن و مرد، مراجعه شود به: - جان گرى، مردان مریخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلى، چاپ اول، تهران، نشر سیمرغ. - سجادى، سید ابراهیم، همگرایى و فروپاشى خانواده، /170 - 175. - همان، قوامیت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36. - ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137. 89 - رشید رضا، تفسیر المنار، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 456/4. 90 - الطبرى، ابن جریر، جامع البیان فى تأویل القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 467/2 1412. 91 - مجمع البیان، 24/2. 92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148. 93 - همان، /210. 94 - مردان مریخى و زنان ونوسى، /45. 95 - خانواده و خانواده درمانى /87. 96 - همان، /88. 97 - همان، /40. 98 - همان /47. 99 - امینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185. 100 - وسائل الشیعه، 42/14. 101 - وقتى ویژگى روحى خصوصى سازى مشترک بین تمام زنان را بدانیم، مادرشوهر و عروس هر دو این ویژگى را دارند و در فکر اختصاصى کردن داماد هستند. 102 - فرجاد، محمد حسین، آسیب‏شناسى اجمتاعى ستیزه‏هاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372. 103 - خانواده و خانواده درمانى، /22. 104 - همان، /168 - 169. 105 - ابن عربى، محمد، احکام القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 421/1 1407. 106 - تفسیر المنار، 79/5. 107 - زیدان، عبدالکریم، المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسیر المراغى، 31/5؛ السیورى، مقداد، کنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 174/51 1405. 108 - الشافعى، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العیاشى، محمد، تفسیر العیاشى، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسیر الکشاف، 73/2. 109 - ابن القیم الجوزیه، زاد المعاد فى هدى خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415. 110 - عاملى، زین الدین (شهید ثانى)، مسالک الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 369/8 1416. 111 - تفسیر المنار، 79/5. 112 - تفسیر الکشّاف، 72/2. 113 - ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفة، 505/1 1409. 114 - مسالک الافهام، 369/8. 115 - المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم، 424/8. 116 - همان، /433. 117 - مسالک الافهام، 371/8.
 

تبلیغات