قرآن و شاخصههاى اخلاق نبوى صلى الله علیه وآله وسلم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این نوشتار، شاخصه هاى اخلاق نبوى از منظر قرآن را به بررسى نشته است. نویسنده با الهام گیرى از آیات قرآنى بدین نتیجه رسیده است که اسلام با در نظر داشت نیاز روحى انسان ها به الگوگیرى به ارایه الگوهاى برتر الهى و انسانى پرداخته و پیامبران الهى به ویژه دو تن از آنان حضرت ابراهیم و رسول اکرم را به عنوان برترین الگوهاى بشرى معرفى کرده است. قرآن کریم حضرت محمد را در یک توصیف کلى و اجمالى، داراى خلق عظیم و شرح صدر مى داند که این هر دو در گام نخست به اخلاق اجتماعى آن حضرت نظر دارد، و در جاى جاى قرآن به مصادیق و جلوه هاى بیرونى و جزیى آن اشاره رفته است. به باور نویسنده خلوص، تواضع، بردبارى، انسان دوستى، احترام به دیگران، رحمت و صلابت، مهم ترین شاخصه هاى اخلاق اجتماعى رسول اعظم از منظر کلام وحیانى الهى به شمار مى روند.متن
قرآن و الگوهاى برتر انسانى
فرهنگها و مکتبهاى بشرى و الهى هر یک، براى تربیت انسان مطلوب و آرمانى موردنظر خود، الگوهاى متناسب با هنجارهاو ارزشهاى خویش ارائه داده و پیروان خود را به درس آموزى و الگو گرفتن از آنان فراخواندهاند. اسلام نیز علاوه بر آموزههاى نظرى و معرفتى و اختصاص حدود یک چهارم از آیات کتاب وحیانى (هزار و پانصد آیه) خویش به موضوع اخلاق و تبیین بایستهها و ارزشها، از طریق نمادهاى عملى به تربیت و رشد فضایل اخلاقى اهتمام ورزیده است. بر این اساس درنگاهى فراگیر، رسالت همه رسولان الهى و به ویژه رسول خاتمصلى الله علیه وآله وسلم را چنین توضیح داده است: «هو الذى بعث فى الامیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...» (جمعه /2) «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزکیه مىکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مىآموزد.» هنگامى که قرآن خواسته است، آن هدف کلى را به صورت عینى و تجسّمى در برابر اهل ایمان آشکار سازد، به ترسیم شخصیت عملى هر یک از پیامبران پرداخته است: «واذکر فى الکتاب ابراهیم إنه کان صدّیقا نبیّا» (مریم /41) «در این کتاب ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو و پیامبر (خدا) بود.» «واذکر فى الکتاب موسى انه کان مخلصاً و کان رسولا نبیّا» (مریم /51) «و در این کتاب (آسمانى) از موسى یاد کن، که او مخلص بود و رسول و پیامبر والا مقام.» «و اذکر اسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کلٌّ من الاخیار» (ص /48) «و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «الیسع» و «ذوالکفل» را که همه از نیکان بودند.» «واذکر فى الکتاب ادریس انّه کان صدّیقاً نبیّا» (مریم /56) «و دراین کتاب از ادریس نیز یاد کند، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگى) بود.» «واذکر عبدنا ایوب اذ نادى ربّه انّى مسّنى الشیطان بنصب و عذاب» (ص /41) «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.» در این آیات مبارکه ضمن دستور به احیاى نام رسولان الهى و اسوههاى انسانى، وصفى از اوصاف پسندیده و فضیلتى از فضایل هر یک را نیز برشمرده است، تا حکمت زنده نگاه داشتن یاد آنها را گوشزد کرده باشند.
پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله وسلم برترین الگوى قرآنى
از میان دهها الگوى نمونه و شاخص، که نام برخى از ایشان را آوردیم، قرآن کریم، دو تن از آنان را به گونهاى خاص مورد توجّه و تذکّر قرار داده است، یکى «ابراهیم»علیه السلام و دیگرى «محمّد»صلى الله علیه وآله وسلم. چه این که درباره این دو پیامبر تعبیر «اسوه» را به کارگرفته است: 1 - «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انا براؤا منکم و ممّا تعبدون من دون اللَّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا باللَّه وحده...» (ممتحنه /4) «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم، ما نسبت به شما کافریم، و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است، تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید.» 2 - لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر و ذکر اللَّه کثیرا» (احزاب /21) «مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نیکویى است، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.» تأمّل در این آیات نشان مىدهد که وجه امتیاز حضرت ابراهیمعلیه السلام و پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله وسلم بر سایر انبیاء این است که: این دو پیامبر در تحکیم اندیشه توحیدى و مبارزه با شرک نقشى نمایانتر ایفا کرده و راهى دشوارتر را پیمودهاند و امتیاز پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم بر حضرت ابراهیمعلیه السلام این است که «ابراهیمعلیه السلام» به نام و وصف «اسوه» معرّفى شده و پیامبر اسلام با عنوان «رسولاللَّه» براى همه جهانیان تا همیشه تاریخ اسوه و الگو شناخته شده است، بىآن که یکى از اوصاف او متمایز گردد و این بدان معناست که خداوند او را براى همگان و در تمامى ساحتها و عرصهها، الگوى برتر و شایسته اقتدا و پیروى مىشناسد. بىآن که ساحتى از ساحتهاى زندگى وى ترجیح داده باشد.1 البته آیه شریفه، در سیاق آیات جنگ احزاب قرار گرفته است، اما اطلاق و زبان عام آیه، نشان مىدهد که اسوه بودن آن حضرت، اختصاص به شیوه رهبرى و فرماندهى در جنگ ندارد. از همین روى مفسّران و قرآنپژوهان در تفسیر آیه مبارکه، هر چند از دو احتمال یاد کردهاند اما معناى عموم را برگزیدهاند. از جمله در تفسیر «کشاف» زمخشرى (م، 528 ه) آمده است: «شخص پیامبر [در تمامى ابعاد] اسوه نیکو، یعنى الگو و نمونه است.»2 دقت در رموز ادبى آیه، شمول و فراگیرى آن را نسبت به همه موضوعات و مقولات زندگى و همه عصرها و نسلها مىرساند. از آن جمله: 1 - آیه با دو حرف «لام» و «قد» شروع شده است، و این حروف در ادبیات عرب، قطعى و حتمى بودن مضمون پیام را مىرساند. اسوه و الگو بودن پیامبر از نگاه وحى قطعى و مورد تأکید است. 2 - استفاده از فعل ماضى «کان» در آیه، معناى ثبوت و استمرار و فراگیرى را افاده مىکند؛ آن سان که لازمه خاتمیت رسالت اوست.3 3 - تعبیر «فى رسولاللَّه» بیانگر این است که ظرفیّت وجود رسالى، سراسر درس و پیام و الگوبخشى است. این ویژگىهاى بیانى سبب شده است که جاراللَّه زمخشرى - بیان و بلاغت شناس زبان عرب - بگوید: «اگر تا پایان آیه بنگریم خواهیم دید که خداوند از هیچ تأکیدى فروگزار نکرده است.»4 4 - واژه «اسوه» علاوه بر مفهوم الگو، متبّع و معیار بودن، مفهوم شایسته بودن را نیز در خود نهفته دارد. زیرا کسانى که از سوى مردم مورد تبعیت قرار مىگیرند، برخى صالح و برخى ناصالحند، واژه «ولىّ» هم به رهبران صالح اطلاق شده و هم بر پیشوایان ناصالح - «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت» (بقره /257) - ولى واژه «اسوه» در جایى به کار مىرود که رهبر و الگو مورد تأیید و داراى صلاحیت شخصیت مثبت باشد.
شخصیت اخلاقى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم
پروردگار متعال در سوره مبارکه «قلم» براى اثبات جنبههاى مختلف شخصیت رسول خود و از جمله شخصیت اخلاقى آن حضرت به مقدسترین پدیدارها یعنى قلم - وسیله انتقال اندیشه و دانش و ابزارى تکاملبخش فکر و تمدن بشرى - و نیز به آن چه از نوک قلم جارى شده و بر صفحات تاریخ، فرهنگ و تمدن بشرى نقش بسته سوگند یاد کرده است و از میان گزینههاى بسیار، در جهت نمایاندن مرتبت و شخصیت اخلاقى پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله وسلم، وصف «عظیم» را برازنده و مناسب خلق و خوى وى دیده و اور ا به این وصف، ستایش کرده است: «و انّک لعلى خلق عظیم» (قلم /4) «و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.» شیخ طوسى (ابوجعفر محمد بن حسن 460-385 ه) از همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روایت مىکند: «خلق نبى اکرم همان بود که در ده آیه اول سوره «مؤمنون» آمده ست.» [= خشوع در نماز، روى گردانى از لغو و بیهوده، پرداخت زکات، حفظ عفت و پاکدامنى، وفاى به عهد و امانت و مواظبت بر نماز.] شیخ پس از نقل روایت مىافزاید: «کسى را که خداوند به خلق عظیم بستاید، بالاتر از آن، مدح و ستایشى نمىتوان سراغ گرفت.»5 روایت از طریق عامّه با این بیان نقل شده است: شخصى از همسر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم درباره اخلاق آن حضرت پرسید. همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در پاسخ وى گفت: «قرآن خواندهاى؟ جواب داد: آرى. گفت: خلق پیامبر همان قرآن بود».6 اهمیّت تعبیر «خلق عظیم» وقتى آشکار مىگردد که بدانیم خداوندى که اخلاق پیامبرش را بزرگ به حساب آورده و توصیف کرده است، همه دنیا و موجودى آن را حقیر و کم به شمار آورده است: «... قل متاع الدنیا قلیل...» (نساء /77) «سرمایه زندگى دنیا ناچیز است.» و البته درباره همه سرمایه ناچیز فرموده است: «و ان تعدّوا نعمت اللَّه لاتحصوها» (ابراهیم /34). براستى اگر انسان از شمارش نعمتهاى دنیوى - که نزد خدا حقیر است - ناتوان باشد پس چگونه به ژرفاى عظمت خلق نبوى راه خواهد یافت در حالى که خداوند آن را عظیم شمرده است و به تعبیر یکى از قرآن پژوهان: «خداوند سبحان هیچ یک از پیامبران خود جز محمّدصلى الله علیه وآله وسلم را با این صفت [دارنده خلق عظیم] ستایش نکرده است.»7 و همو در ادامه مىنویسد: «چکیده معناى آیه مبارکه همان است که رسول اعظمصلى الله علیه وآله وسلم خود فرموده است: «پروردگار من مرا پرورش داد و نیکو تربیتم کرد» یعنى خداوند اخلاق پیامبر را متناسب با هدف خلقت وى قرار داد.»8
شرح صدر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم
تعبیر دیگر قرآن از خلق رسول خدا، برخوردارى آن حضرت از «شرح صدر» است: «الم نشرح لک صدرک» (انشراح /1) «آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟» شرح، به معناى بسط، گشایش و وسعت دادن چیزى است و آن گاه که با پسوند «صدر» بیاید به مفهوم بردبارى، تحمّل و صبورى بسیار است، که شخص را در رسیدن به هدفهاى بزرگ، یارى مىرساند و مشکلات و رنجهاى بر سر راه مقصود و هدف را آسان مىکند. و از همین رهگذر است که شرح صدر را در شمار اخلاق اجتماعى جاى داده و از بایستههاى رهبرى سیاسى و دینى، دانستهاند. شهید مطهرى(ره) بر آن است که شرح صدر، آن گونه که مفسّران و مترجمان قرآن گفته و آن را، هم معناى سعه صدر دانستهاند، نیست... بلکه به معناى گرهگشایى و بازگشایى قلبى است که از توسعه و ظرفیّت برخوردار بوده است: «شرح صدر یک امر روحى و یک امر روانى است، هیچ چیزى در عالم به اندازه روح انسان، احتیاجى به شرح کردن ندارد... این که به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىگویند، آیا ما باطن تو را شرح نکردیم، صرفاً نمىگوید که ما باطن تو را توسعه ندادیم؟ مثلاً ما مىگوییم که یک خانه کوچک است، صد متر است، بعد شما صد متر دیگر هم مىخرید، آن وقت مىگویید ما خانهمان را توسعه دادهایم... یا ما این ظرف را بزرگترش کردیم، صحبت این است که این ظرف بسیار بزرگ را از یکدیگر باز کردیم، ما روح تو را باز کردیم، صفحات روى هم چیده شده این روح را براى تو باز کردیم. بنابراین، شرح صدر، سعه صدر، هم در او هست، اما هر سعه صدرى، شرح صدر نیست.»9 پس: «شرح صدر خلاصه معنایش این است: ظرفیت روحى بسیار وسیع و تحمل فوقالعاده.»10 به روایت قرآن کریم، حضرت موسىعلیه السلام، در پى مبعوث شدن به پیامبرى و مأموریت رفتن به سوى فرعون و نجات دادن بنىاسرائیل، از جمله ابزارها و وسایلى که در انجام این رسالت مهم و موردنیاز مىدید، نخستین آنها شرح صدر بود که از خداوند خواست تا به او عطا کند و خداوند نیز در پى این درخواست، چنان موهبتى را بدو بخشید: «رب اشرح لى صدرى» «قال قد اوتیت سؤلک یا موسى» (طه /25 و 36) «موسى گفت: پروردگارا سینهام را گشاده کن. و فرمود: اى موسى آن چه را خواستى به تو داده شد.» اما براى رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم، این ویژگى بدون خواهش و تقاضاى وى، عطا شد. در سوره مبارکه انشراح، که خداوند از نعمتهاى داده شده از جانب خود به پیامبر، یاد مىکند، نخستین و به طور طبیعى، بزرگترین و مهمترین آنها را شرح صدر آن حضرت مىشمارد، که به او بخشیده است. حضرت موسىعلیه السلام و رسول مکرم اسلامصلى الله علیه وآله وسلم، هر دو از پیامبران اولوالعزم بودند و یکى از آن دو، با ستمکارترین فرمانروایان تاریخ (فرعون) و نیز قوم لجوج، بهانهجو، مادىنگر و شرارت پیشهاى که بخش بزرگى از آیات قصص قرآن را سرگذشت عبرتآموز و طغیانگرىهاى آنان دربرگرفته است، رویارو بود. و دیگرى نیز رسالت جهانى در همه اعصار و مکانها را داشته و با تلخکامىها و مرارتهاى همدم و همراه بوده است که هیچ نبى و رسولى پیش از وى بدان اندازه اذیت و آزار از قوم خود ندیده بود. به این سبب، آن دو گرامى، افزون بر سعه صدر، نیازمند شرح صدر بودهاند و خداوند نیز به آن دو، ارزانى داشت و بر پاى بست همان شرح صدر، فراخناى روحى و تحمّل و بردبارى بىبدیل یافتند؛ که نه تنها بر دوش گرفتن بار سنگین رسالت را، براى ایشان آسان و تحمّلپذیر گردانید، که توانستند نمونه اعلاى اخلاق انسانى را تجسم بخشند. شیخ طوسى به نقل از «جبایى» (ابوعلى محمد بن عبدالوهاب، ت 303 ه ) مىآورد: «خداوند، سینه پیامبر را گشادگى بخشید و از سر لطف خویش کارى کرد که آن حضرت مأموریت و تکلیف الهى را به آسانى انجام دهد.»11 قرآن علاوه بر بیان کلّى «شرح صدر» و «خلق عظیم» پیامبر به یادکرد مصادیق و نمونههاى آن نیز پرداخته است.
1 - خلوص و بىپیرایگى
زندگى و فعالیت بیست و سه ساله پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، انگیزه و رنگ و بویى جز اجراى خالصانه دستورات الهى و انجام تمام و کمال تکلیف بزرگ رسالت و مأموریت از جانب پروردگار، نداشت. چنان که هرگز در برابر ایمان آوردن، به کسى وعده پول، شهرت، مقام و رسیدن به ریاست و منصبى را نداد و از شیوههاى رایج و معمول سایر رهبران سیاسى، اجتماعى در پیشبرد اهداف و جلب همکارى و حمایت پیروان و یاران سود نجست، زیرا که او خود نیز در پى هیچ یک نبود. بارها به روشنى اعلام کرد: در برابر تلاشهایى که انجام مىدهد، رنجهایى که مىبرد، و سختىهایى که بر خود هموار مىکند، کوچکترین مزد و پاداشى نمىطلبد، چنان که خداى تعالى به او فرموده بود: «قل لا اسألکم علیه اجرا ان هو الا ذکرى للعالمین» (انعام /90) «بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ) پاداشى از شما نمىطلبم، این (رسالت) چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست.» «و ما ارسلناک الا مبشّرا و نذیرا. قل ما اسألکم علیه من اجر...» (فرقان /56 و 57) «اى پیامبر؛ ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذارکننده نفرستادیم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم.» پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم هرگز چیزى را از مردم براى خود طلب نکرد و اگر براساس آیهاى از قرآن، تنها مزد مورد درخواست او «مودّت ذى القربى» بود، آن هم به جهت مصلحتى بود که منافع آن نصیب خود مردم مىشد. «قل ما سألتکم من اَجرٍ فهو لکم ان اجرى الاّ على اللَّه». (سبأ /47) در حدود هفتاد آیه قرآن، سخن از صبر به میان آورده است، که بیش از ده مورد آن به شخص رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم اختصاص دارد. 1 - خداى تعالى در سوره مبارکه «احقاف»، به پیامبر، دستور مىدهد که بسان پیامبران «اولوا العزم» صبور و شکیبا باشد: «فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل...» (احقاف /35) «پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوا العزم صبر کردند.» از این آیه دو بیان متفاوت مىتوان فهمید: 1 - پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم چون یک پیامبر اولوا العزم است باید مانند دیگر پیامبران «اولوا العزم» بردبار باشد. 2 - پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم به دلیل این که پیامبر خاتم نیز هست باید جامع همه شکیبایىها باشد و به اندازه همه پیامبران اولوا العزم بردبارى ورزد. در تأیید فهم دوم، مىتوان به این حدیث نبوى اشاره کرد که فرمود: «کسى چون من در راه خدا، آزار و اذیت نشده است.»12 با نگاه از همین منظر میسر است. عبداللَّه بن مسعود مىگفت: «شخصیت رسول خدا یادآور پیامبرى از پیامبران الهى است که قومش او را مجروح کردهاند و خون از پیشانیش جارى است ولى در حالى که خون از چهره مىسترد، مىگوید: خداوندا! قومم را ببخش که آنها نادانند.»13 مفسّران در تفسیر آیه: «فاصبر صبرا جمیلا» (معارج /5) «پس صبر کن، صبر جمیل و زیبا.» گفتهاند: صبر جمیل آن است که نه بىتابى در آن باشد و نه شکوه و زارى نزد مردمان. موافق این تفسیر، روایتى از پیامبر نیز نقل شده است که فرمود: «صبر جمیل، صبرى است، که شکایتى در آن نباشد.»14 پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم آن گونه بود که خدا از او خواسته بود، چنان شکیبا و صبور بود که هرگز از رنجها و مشقتهایى که در راه ایفاى رسالت دیده بود، در برابر مردم شکوه نکرد، نه کسى را ملامت کرد و نه بر کسى به خاطر تحمّل رنجهایش منّت نهاد. بلکه به خاطر ایمان نیاوردن کافران، خود را مسؤول مىشناخت و خویش را ملامت مىکرد. «لعلّک باخع نفسک ألاَّ یکونوا مؤمنین» (شعراء /3) «گویى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى براى این که آنها ایمان نمىآورند!» مورّخان موارد زیادى را از صبر و شکیبایى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نقل کردهاند، از آن جمله: یک ماه و اندى از وفات ابوطالب و خدیجه نگذشته بود، رسول خدا به طائف رفت تا قبیله «ثقیف» را به اسلام دعوت کند، سران ثقیف که سه برادر بودند در پاسخ دعوت پیامبر، چنین گفتند: برادر اول: «من پرده کعبه را دریده باشم اگر تو را خداى تو به پیامبرى فرستاده باشد.» دومى: «مگر خدا جز تو کسى براى پیامبرى پیدا نکرد؟» سومى: «به خدا سوگند که من هرگز با تو سخن نخواهم گفت چه اگر راستى، پیغمبر خدا باشى، مقامت بالاتر از آن است که سخنت را رد کنم و اگر بر خدا دروغ مىبندى مرا شایسته نیست که با تو همسخن شوم.» پیامبر که از حمایت آنان ناامید شده بود، تقاضا کرد که این موضوع پوشیده بماند تا مایه گستاخى بیشتر قریش نگردد، اما آنان برخلاف این درخواست، شمارى از سفیهان و بردگان خود را وادار کردند تا با دشنام و داد و فریاد، به دنبال وى افتادند و او را سنگباران کردند و در نتیجه پاى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، مجروح شد. رسول خدا به سایه تاکى پناه برد و چون آرام گرفت چنین دعا کرد: «خدایا! از ناتوانى و بیچارگى و بىکسى خویش به تو پناه مىبرم. اى مهربانتر از همه مهربانان. تویى پروردگار بیچارگان و تویى پروردگار من، مرا به که وامىگذارى؟ به بیگانهاى که با من ترشرویى کند؟ یا به دشمنى که کارم را به وى سپردهایم؟ اگر تو بر من خشمگین نباشى باک ندارم...»15 برخى بیگانگان که تاریخ اسلام را مطالعه کردهاند، این واقعیت را به خوبى لمس کرده و گفتهاند: «محمد و مسلمانان اولیه، برخلاف آن چه در ذهن مردم غرب مىگذرد، موفقیت را به آسانى به دست نیاوردند، آنها با تلاشى سخت راه خود را هموار نمودند و اگر پایدارى محمد و یاران اولیه او نبود، رسیدن به هدف کارى غیرممکن بود.»16
2 - انسان دوستى
گذشته از همه، آن چه تردید و انکار برنمىتابد این است که رهبران اجتماعى به ویژه آنانکه رسالت آسمانى و جهانى داشته و پیروان میلیونى در میان انسانها یافتهاند، کسانى بودهاند که شدیداً مردمگرا و انساندوست بودهاند. تلاش و رنج هدایتگرانه حضرت نوحعلیه السلام به مدت نهصد و پنجاه سال، زحمتهاى طاقتسوز موسى، یونس، هود، صالح، ابراهیم و...علیهم السلام گواه روشن این حقیقت است. سیمایى که قرآن، از آخرین فرستاده الهى، حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم ترسیم مىکند، چهره صمیمى، دلسوزترین و علاقهمندترین همه رهبران و پیشوایانى است، که تاریخ سراغ دارد، شاید بدان سبب که او چون رسالت خاتم و جهان شمول داشته و دین او، دین هماره انسانها است. پس باید که پیمانه دل او نیز لبریزتر از دیگران و حتى سایر انبیاى الهى، نسبت به سرنوشت و حیات انسانها باشد تا نیروى رها شده از این دوستى و علاقهمندى از فراز زمانها و مکانها بگذرد و میلیاردها دل را در پى او، روانه کند تا دین او جهانى گردد و جاودانه بماند. دلسوزى فراتر از وصف رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به انسانها و حتى مشرکان و کافران را از جمله در آیات قرآنى زیر مىتوان دید: 1 - «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف /6) «گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى، اگر به این گفتار ایمان نیاورند؟» فراز نخست این آیات، شدت اندوه و حزن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را یادآور مىشود. چه «باخع» از ریشه بخع (هم وزن نخل) به معناى هلاک کردن خود از غم و اندوه و به دیگر سخن دقمرگ شدن است. واژه «اَسفا» نیز که به معناى غم و اندوه شدید است، براى تأکید شدت حزن رسول خدا و دوچندان نمایاندن آن است. قسمت بعدى آیه به یادکرد علت و سبب این همه حزن و اندوه رسول خدا، پرداخته و آن را هدایت ناپذیرى و رو نیاوردن مشرکان و کافران به سعادت و رستگارى خودشان دانسته است. و این بدان معنا است که حزن و اندوه پیامبر، در حقیقت نه براى گروه خاص (خویشاوندان، مؤمنان و یا...) بلکه براى خیر رسانى به همه بشریت و هدایت آنان بوده است. پیامبر چون فرجام شوم و تلخ کفر و بىایمانى و کیفرهاى سخت الهى را که بر سر راه آنان قرار داشت و نیز از دست رفتن فرصت و منافع سرشار دنیوى و اخروى ایمان را مىدید، از فرط اندوه و تأسف سلامت و زندگیش تهدید مىشد. شدت دلسوزى پیامبر به مردم را از این منظر بیشتر مىتوان دریافت که پروردگار عالمیان و مهربانترین مهربانان، به پیامبر دلدارى مىدهد و از او مىخواهد که بیش از این و به اندازه که جان بر سر این کار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گو این که ادامه آیه دوم، این نکته را نیز به طور ضمنى بیان مىکند که پیامبر، تو اگر جان خویش را هم فدا کنى، آنان ایمان نمىآورند. زیرا که آنها گمراهان عنادپیشه و لجوجاند که تنها با زور و فشار مىتوان آنها را - نه مؤمن ولى - رام و مطیعشان کرد: «ان نشأ ننزل علیهم مِنَ السَماء آیة فظّلت اعناقهم لها خاضعین» (شعراء /4) «اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیهاى نازل مىکنیم که گردنهاى شان در برابر آن خاضع گردد.» در دو سوره مبارکه «یوسف» و «نحل» خداوند، آشکارا، ایمان نیاوردن گروهى از مشرکان و کافران را با پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در میان مىگذارد تا زمینه غصه و اندوه وى را با قطع امید از ایمان آنان، برطرف کند: «و ما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین» (یوسف /103) «و بیشتر مردم، هر چه اصرار داشته باشى ایمان نمىآورند.» «ان تحرص على هدیهم فانّ اللَّه لایهدى من یضلّ و ما لهم من ناصرین» (نحل /37) «هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى، (سودى ندارد، چرا که) خداوند کسى را که گمراه ساخت، هدایت نمىکند و آنها یاورانى نخواهند داشت.» 2 - «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (توبه /128) «به یقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.» اختصاص رحمت و رأفت نبوى، به مؤمنان، بدین معنا است که صفات پیشینى یاد شده در این آیه، (یعنى گران بودن رنج و سختى مردم بر پیامبر و حرص و اصرار او به هدایت شدن مردمان) مربوط به همه انسانها بوده است، حتى کافران، مشرکان و منافقانى که با آن حضرت در جنگ و ستیز بودند. آیه بعدى نیز تأیید کننده همین معنا است که مىگوید: در صورت روى گردانى آنان از حق و حقیقت، نگران مباش. زیرا که خداى توانا و مقتدر یار و همراه تو است: «فان تولّوا فقل حسبى اللَّه لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم» (توبه /129) «اگر آنها (از حق) روى بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت مىکند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کردم و او صاحب عرش بزرگ است.» 3 - «فلاتذهب نفسک علیهم حسرات ان اللَّه علیم بما یصنعون» (فاطر /8) «پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از دست نرود، خداوند بر آن چه انجام مىدهند دانا است.» علامه آلوسى بغدادى در توضیح آیه شریفه مىآورد: «حسرات، جمع حسرت و به معناى اندوه بر چیزى است که از دست رفته است... حسرت چون در ساختار زبانى، «مصدر» است.به اندوه و غصه زیاد و کم هر دو گفته مىشود. لکن در آیه مبارکه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، بر احوال یا عملهاى زشت و اندوهزاى کافران را برساند.»17 وى سپس مىافزاید: «ممکن است؛ حسرات، حال باشد براى «نفسک»گویى غصه و اندوه، جان پیامبر شده است.»18
3 - احترام به آراء و شخصیت دیگران
قرآن کریم یک بار به صورت مستقیم به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، دستور مشورت با مردم را مىدهد و آن را در ردیف خصلتهاى پسندیده چون عفو، گذشت، دعا و نیایش براى لغزشکاران، قرار مىدهد و یک بار نیز مشورت و نظرخواهى را همچون انفاق و دستگیرى از نیازمندان و بىنوایان، خلق و خوى اجتماعى مسلمانان و مکانیسم رفتارى جامعه ایمانى در تعامل با یکدیگر معرفى مىکند: «فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159) «پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن.» «... و امرهم شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون...» (شورى /38) «و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنها است و از آن چه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند.» دستور یافتن رسول مکرم اسلامصلى الله علیه وآله وسلم به مشورت با مسلمانان (که در حقیقت و به دلیل تطابق کامل سیره و رفتار نبوى، با آموزههاى قرآنى، بیان دیگرى از شیوه و منش رفتارى رسول خداست)، نشانه شخصیت دهى، احترامگذارى، نرمخویى، مهربانى و ملاطفت آن حضرت با مردم و پیروان خویش است. چه همان سان که خودرأیى، نشان تحکّم، استبداد و حقیر و کوچک شمردن نظر و شخصیت دیگران است، مشورت و نظرخواهى نیز نماد احترام به دیگران، شخصیت دادن به آنها و نمایانگر توجّه به خرد و فهم دیگران و قبول آنها است؛ با این که اگر به شخصیت رسول خدا بنگریم: «پیغمبر است، نیازى به مشورت ندارد، گاهى کسى مشورت مىکند و نیاز دارد ولى پیغمبر به اصل مشورت نیاز ندارد، با وجود این، براى این که این اصل را پایهگذارى نکند که بعدها، هر کسى آمد و حاکم و رهبر شد، دستور بدهد که دیگران فقط اطاعت بکنند... و ثانیاً: مشورت کردن، شخصیت دادن به همراهان و پیروان است، این کار را مىکردند. رهبرى که مشورت نمىکند ولو آن که تصمیمى که گرفته صددرصد صحیح باشد، پیروان و افراد او درباره خود چه فکرى مىکنند؟ فکر مىکنند که حکم ابزار را دارند. ولى وقتى خود آنها را در جریان قرار دادى و روشن کردى، آنها هم احساس شخصیت مىکنند و در نتیجه بهتر پیروى مىکنند.»19
4 - تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مردم
قرآن کریم، پیامبر را انسان ملایم، متواضع و فروتن معرفى مىکند. دستیابى آن حضرت به چنان سیره و منش را هدیهاى از خود و عامل محبوبیت و نفوذ وى در دلها مىشمارد و بر نقش کارکردى و پیش برنده عامل تواضع و ملایمت در رسالت اسلامى، چندان پاى مىفشارد که نبود آن را برابر با شکست نهضت نبوى و ناکامى اسلام و قرآن معرفى مىکند. «فبما رحمة مناللَّه لنت لهم ولو کنت فظّا غلیظا القلب لانفضّوا من حولک» (آلعمران /159) «به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [= مردم] نرم خوى و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند.» در دو آیه دیگر، با تعبیر همسان، خداوند پیامبرش را به آغوش گشودن - که نهایت تواضع و فروتنى عزتمدارانه است - در برابر مؤمنان فرمان مىدهد: «واخفض جناحک للمؤمنین» (حجر /88) «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنان فرود آر.» «واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین.» (شعراء /215) «و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند بگستر.» «خفض» بر وزن «خشم» به معناى پایین آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفض جناح کنایه از تواضع آمیخته با محبت، سرشار از مهربانى و خالص از نیاز و غرض است؛ بدان سان که مرغى، بر روى جوجههاى خود، بال مهر و مادرى مىگستراند.
5 - رحمت و صلابت
نرمش و صلابت که در نگاه و نظر ابتدایى دو خلق و خوى متعارض و ناسازگار مىنماید، هر دو از شاخصههاى بارز سیره و اخلاق پیامبر عظیمالشأن اسلامصلى الله علیه وآله وسلم به شمار مىرود. «فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللَّه ان اللَّه یحبّ المتوکّلین» (آل عمران /159) «به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم[ نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.» در این آیه مبارکه همزمان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را از یک سوى، مظهر ملایمت، نرمى و مهربانى در برخورد و رفتار با مردم معرفى مىکند و این خصوصیت را سبب گرایش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبیت وى در میان مسلمانان مىشمارد و از سوى دیگر قاطعیت، سازشناپذیرى و صلابت در اجراى تصمیمها را به او توصیه و چنان صفتى را محبوب خداوند معرفى مىکند، ناگفته پیداست که اگر ویژگى، خصلت و یا رفتارى مورد محبت و خواست خداوند باشد، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم خویش را بدان خواهد آراست و عامل بدان خواهد بود. در این جا به تبلور و همنشینى آن دو در وجود رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىپردازیم.
6 - رحمت و رأفت رسول اعظمصلى الله علیه وآله وسلم
قرآن، در ترسیم سیماى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به شیوههاى گوناگون و تعبیرهاى مختلف، سخن گفته است، گاه او را رحمت خالص و تجسّم مهر الهى براى بشریت بلکه همه هستى قلمداد کرده است: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (انبیاء /107) «ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.» دستیابى به معنا و مفهوم درست آیه مبارکه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمین» است. عالمین، جمع عالم است، عالم یعنى همه مخلوقات. جوهرى در صحاح مىگوید: «العالم، الخلق.» «عالم، یعنى همه مخلوقات».20 و قرب الموارد نیز آورده است: «العالم، الخلق کله.» «عالم یعنى تمامى آفریدهها.»21 در قرآن، این واژه هفتاد و سه بار و همیشه به صورت «عالمین» آمده است و مراد از آن گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الحمدللَّه رب العالمین» (حمد /2) و گاه نیز همه انسانها است، همچون: «فانى اعذّبه عذابا لا اعذّبه احدا من العالمین» (مائده /115) و گاه مردمان یک عصر و یا یک قلمرو فرهنگى و سرزمینى است: «و انّى فضّلتکم على العالمین» (بقره /122) و «واصطفاک على نساء العالمین» (آل عمران /42) شاید بتوان گفت که، هر گاه این واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همه مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و یا گروهى از انسانها به کار رود، مفهومى محدود و مقید به زمان و مکان دارد. براساس این قاعده، تشخیص معناى «عالمین»، در آیه مورد بحث، کمى دشوارتر مىشود و گویى از همین سبب نیز هست که مترجمان و مفسّران قرآن، دچار اختلاف نظر شدهاند. چه، آیه موردنظر، از آن رو که در مقام بیان صفت یک انسان است، باید «عالمین»، شامل گروهى از انسانها، - مردمان شبه جزیره عربستان و یا مردم عصر پیامبر - در نهایت شامل همه انسانها شود. از جانب دیگر چون پیامبر، به عنوان رحمت الهى توصیف شده شأن رحمت خداوندى، بسان سایر صفات او، شمول و فراگیرى نسبت به همه مخلوقات الهى است. قرآن درباره رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم فرموده است: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم.» (توبه /128) «به یقین، رسولى از خود شما به سوى تان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.» از نکات درخور تأمل در این آیه آن است که پیامبر، داراى دو صفت «رئوف» و «رحیم» که از اوصاف ویژه الهى است، قلمداد و خداىگونه ستایش شده است. از میان تمامى انسانها، انبیا، رسولان، صالحان و... پیامبر، تنها انسانى است که با ترکیبى از این دو صفت، از وى توصیف و تمجید شده است. متون روایى و سیره ور فتار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم (که شارح و آیینه تمام رخ آموزههاى قرآنى است.)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در این مجال، نمونههایى از هر یک (روایت و سیره) را براى تأیید و تبیین هر چه بیشتر آیات یاد شده مىآوریم: 1. از خود پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است که آن حضرت فرمود: «پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان که به انجام واجبات امر فرموده است.»22 2. انس بن مالک مىگوید: «نُه سال در محضر و در خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بودم به یاد ندارم که هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان کار را انجام ندادى و هرگز مرا بر کارى سرزنش نکرد.»23 3. وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در مکه دعوت خویش را علنى کرد با عکسالعمل شدید مشرکان روبهرو گردید و قریش از هیچگونه آزار و شکنجه، افتراء و اهانت دریغ نورزیدند و او را فرد دروغگو، جادوگر و دیوانه معرفى کردند. واکنش پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم در برابر این همه، چنین بود: «بار خدایا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خویش قرار ده؛ زیرا آنان حقیقت را نمىدانند».24 4 - از همه مهمتر، رفتار کریمانه و مهربانانه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با مردم مکه در زمان اقتدار سیاسى است که نمونهاى از آن را در روز فتح مکه مىتوان دید. در آن روز که پس از سالیان دورى و آوارگى از وطن و با خاطرههاى تلخ از برخورد مشکران قریش در روزگاران آغازین بعثت، پیروزمندانه وارد مکه گردیده بود و هزاران سپاه را پشت سر خویش داشت، مىتوانست انتقام خویش را چند برابر از مشرکان قریش و مکّیان بگیرد و به سپاه خویش دستور قتل و غارت صادر کند؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت - جز چند نفر معدود که از فرط پلیدى و سیاهى شایستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پیشآهنگان کفر و لجاجت به حساب مىآمدند - . سعد بن معاذ که یکى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهایى به این مضمون خواند: «امروز روز کشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مىشود.»25 پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم از شنیدن سخنان سعد، بسیار اندوهناک و غمگین شد و او را از مقام فرماندهى عزل کرد و پرچم را به پسر وى «قلیل بن سعد» سپرد و خود در توصیف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانیست.»26 پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم براى اثبات عملى این رحمت و مهربانى به مکّیان اعلام داشت: «بروید که همگى آزادید.»27 این عفو، گذشت، بزرگ فکرى، عطوفت و نسیم ملایم مهربانى، جانهاى مکیان را نواخت و به سوى اسلام و پذیرش دیانت پیامبر، متمایلشان ساخت.28 5 - صفوان بن امیه از جمله سران مشرک مکه و در شمار آتش افروزان علیه پیامبر، در جنگهاى متعدد بود و یک نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مکه به دار آویخته بود، از این روى در شمار کسانى قرار گرفت که پیامبر از آنها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام کرد. او با شنیدن این خبر از مکه به جدّه گریخت. لکن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، شفاعت کرد و خواهان عفو او گردید. رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم نیز او را بخشید. زمانى که خبر به خود او رسید، باور نکرد تا این که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم عمامه یا پیراهن خود را به نشانه بخشش براى او فرستاد، او باور کرد و به مکه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا درباره اسلام تحقیق کند و اگر به نتیجه رسید اسلام بیاورد. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقیق کند و اسلام بیاورد. صفوان بعدها مىگفت: «هیچ کس به این نیک نفسى نمىتواند باشد مگر این که فرستاده خدا باشد، گواهى مىدهم که خدایى جز خداى یکتا نیست و او رسول خداست.»29
شدت و صلابت رسول اعظمصلى الله علیه وآله وسلم
پیش از آن که سخنى از صلابت و قاطعیت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به میان آوریم چند نکته شایان و بایسته یاد است: 1 - «صلابت» به مفهوم شدت و سختگیرى که واژگان «قاطعیت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نیز مىتوان نزدیک و هممعنایى آن دانست، هر چند به صورت مستقیم و صریح (صلابت) و هم خانوادههاى آن در متون و نصوص دینى، قرآنى، براى بیان صفات خلقى و نفسانى، کمتر آمده است؛ اما در قالب تعابیر دیگر چون خشونت، شدت، قاطعیت و مداهنه ناپذیرى و یا به شکل گزارهها و جملههایى بیان شده است که درونمایه و مضمون آنها، صلابت و شدّت به عنوان صفتى از صفات فضیلت را مىرساندو آن را در شمار فضایل خلقى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم قرار مىدهد. 2 - در زندگى انسان به ویژه پیشوایان و رهبران اجتماعى و سیاسى، گاه صلابت و قاطعیت نه تنها شایسته و نیک، که ضرورت اجتنابناپذیر است. اگر سختگیرى و صلابت در برخورد با بزهکاران، قانون شکنان و مجرمان داخل جامعه و یک قلمرو سرزمینى یا فکرى، صورت نپذیرد، بزهکاران احساس امنیت مىکنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسایش مىگردد و هرج و مرج فراگیر مىشود؛ چنان که اگر سخت رفتارى و قاطعیت در برابر دشمنان بیرونى نباشد، سلطهطلبان و تجاوزگران، استقلال و حاکمیت ملى را زیرپا مىگذارند. از این رهگذر است که هم خرد و عقل انسانى و هم شریعت اسلامى، صلابت و قاطعیت را در مواردى بایسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بایدها و صلاحیتهاى لازم در عهدهدارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از این رو، پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم در عین کمال رأفت و مهربانى که با مردم داشت، از صلابت، قاطعیت و برخورد سخت با حقستیزان نیز بهره وافر داشت، که اگر جز این مىبود، نمىتوانست الگوى جامع کمالات انسانى قرار گیرد. 3 - قلمرو قاطعیت و صلابت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، کاملاً مشخص بود: یکى عرصه اجراى حدود و احکام اسلامى و دیگر برخورد با مشرکان و کافران معاند و لجوج که حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقیقت، که از سر ستیز و دشمنى نمىپذیرفتند و نیز منافقان، مجرمان و بزهکاران، هر چند که در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مىزیستند. نمونههایى از آیات قرآنى، که بیانگر صلابت و قاطعیت رسول اعظمصلى الله علیه وآله وسلم است: 1 - «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مرصد...» (توبه /5) «(اما) وقتى ماههاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها نشینید...» چنان که پیداست این آیه مبارکه، سختترین مواضع و برخورد را با مشرکان اعلام مىکند. اگر به آیات پیش از این آیه مبارکه در همین سوره و یا آیات دیگر در سایر سورههاى قرآن و مربوط به همین موضوع، توجّه و تأمّل شود، مشخص مىگردد که این برنامه سخت و شدید، پس از تخلف و پیمان شکنى مشرکان همپیمان با مسلمانان و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم تشریع گردید. علامه طباطبایى مؤلف تفسیر «المیزان» در تفسیر آیات آغازین سوره مبارکه که در آنها رسماً و علنى از مشرکان اعلام برائت شده است، مىآورد: «مقصود آیات مبارکه پایان یافتن امان، از مشرکانى است که با مسلمانان، پیمان عدم تعرض بسته بودند. این اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زیرا خداوند در آیات متعدد و بعدى، بیان مىکند که اطمینان و اعتمادى بر پیمان مشرکان نیست. به ویژه این که بسیارى از مشرکان از مفاد پیمان عدول کردند و حرمت پیمان را حفظ نکردند... اگر ابطال پیمان یک جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هیچ پیشزمینه و علتى از سوى مشرکان مىبود، دلیلى نداشت که قرآن میان دو گروه از مشرکان - آنها که بر پیمان خویش وفادار بودند و آنها که پیمانشکنى کرده بودند - فرق بگذارد و بگوید آنان که پیمانشکنى نکردهاند از حکم برائت مستثنى هستند: «الاّ الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئاً و لم یظاهروا علیکم احداً فاتّموا إلیهم عهدهم الى مدّتهم ان اللَّه یحبّ المتّقین» (توبه /4) «مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدى را بر ضد شما، تقویت نکردند، پیمان آنها را تا پایان مدت شان محترم بشمرید، زیرا خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد.» پس چکیده مفاد آیه مبارکه، اعلام بطلان پیمان و برداشتن امان، از آن دسته مشرکانى است که با مسلمانان تعهد و پیمان داشتند. اما بیشتر آنان، پیمان خویش را شکستند و همین سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم که تاکنون بر تعهّد خویش وفادار مانده بودند، اطمینان و اعتمادى باقى نماند و از شرارتها و نیرنگهاى آنان، علیه اسلام، احساس امنیت نشود.»30 2. «فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا» (فرقان /52) «از کافران اطاعت مکن و به حکم خدا با آنان جهاد کن، جهاد بزرگ.» 3. «یا ایّها النّبى اتّق اللَّه و لاتطع الکافرین و المنافقین» (احزاب /1) «اى پیامبر تقواى الهى پیشه دار و از کافران و منافقان اطاعت مکن.» یادکرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پیش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر کافران و منافقان، بدین معناست که قاطعیت و صلابت از مصادیق تقواى الهى است. 4 - «فلا تطع المکذّبین ودوّا لو تدهن فیدهنون ولا تطع کلّ حلاَّف مهین» (قلم /10-8) پس از تکذیبکنندگان اطاعت مکن، دوست دارند که نرمى کنى تا نرمى کنند، از هر فرومایهاى که بسیار سوگند مىخورد، پیروى مکن.» شهید مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آیه مبارکه را بدین گونه توضیح مىدهد: «موضوع آیه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ یعنى سهلگیرى دو طرفى؛ توهم کمى در حرفهایت سهل بگیر، ما هم کمى در حرفهایمان سهل مىگیریم، یعنى تساهل. اصطلاحى امروز پیدا شده است، اسمش را گذاشتهاند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبیر خوبى است ولى اینها اسمش را گذاشتهاند تساهل دینى که از تساهل دینى دفاع مىکنند، نقطه مقابل تعصب... این را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: «فلا تطع المکذبین» 31 وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسیم مىکند و در تبیین تفاوت آن دو مىآورد: «مطلبى را باید توضیح دهم و آن همین مسأله تساهل است. آیا قرآن، این کار را به طور کلى نفى مىکند؟ باید عرض کنیم که دو مطلب است: یک نوعش را قرآن به طور کلى نفى مىکند که هرگز به پیغمبر اجازه نمىدهد تا چه رسد به غیر پیغمبر و آن، [یعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فکر، یعنى به اصطلاح امروز ایدئولوژى، یعنى بیاییم این طور کنار بیاییم که تو از بعضى حرفهایت صرفنظر کن ما هم از بعضى حرفهاىمان صرفنظر مىکنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد با دشمن کنار بیاید... یک مستحب یا مکروه قابل مصالحه و گذشت نیست. یک چیزى که جزء وحى الهى است ولو به عنوان کوچکترین مکروه قابل مصالحه نیست. بله یک امر دیگر است که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیکبردار است، تصالح، مسأله تاکتیک است، مسأله تاکتیک به اصول یعنى مواد برنامه هرگز جریان ندارد با عمل جریان دارد، یعنى در مقام اجرا، قرارداد مىبندیم که این کار را فعلاً جلو یا تأخیر بیندازیم... قرآن، این اختیار را از پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم نگرفته است که نه در مقام اجرا یک قرارداد صلحى با مشرکین امضا کند، نه در دعواى خودش صلح کند.»32 آن چه آمد، تنها بخشى از آیات وحیانى و قرآنى است که از قاطعیت و صلابت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم سخن مىگویند. تاریخ سیره نبوى، که در حقیقت، بازتاب همان آموزههاى پیش گفته قرآنى در عمل و کنش پیامبر است، چهره بیرونى و رفتارى آن چه را که از صلابت پیامبر یاد کردیم بازمىگوید: 1. زنى از اشراف قریش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتکب سرقت شد، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم دستور داد حد الهى را درباره او جارى کنند. قبیله بنى مخزوم، ناراحت شدند و کوشیدند به هر وسیلهاى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامةبن زید که از چهرههاى محبوب نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بود، از ایشان تقاضاى بخشودگى کرد، لکن حضرت از این درخواست، شدیداً ناراحت شدند و فرمودند: «آیا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مىکنى؟!»33 سپس از جا برخاست و به ایراد خطبه پرداخت که بخشى از آن چنین است: «اى مردم! علت این که ملتهاى پیش از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلندپایهاى از آنان جرم مىکرد او را به مجازات نمىرسانیدند. اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسى خلاف مىکرد، حکم خدا را درباره او اجرا مىکردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنین کارى بزند، حکم خدا را درباره او اجرا مىکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى یکسان است.»34 صلابت و قاطعیت در اجراى احکام و حدود الهى از آن روى بایسته و از فضیلتهاى خلقى است که سستى در این عرصه مایه سست بنیادى حیات اجتماعى، افزایش جرم و بزهکارى، هتک حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزشها و بایدهاى اخلاقى، اعتقادى و... مىشود که هیچ اندیشهگر و خردورزى با ملایمت و سازش و نرمخویى، پىآیندهاى شوم و سنگین و بنیان برانداز یاد شده را نمىپذیرد. 2. پس از غزوه تبوک که در سال نهم هجرت روى داد، نمایندگان قبیله هوازن، براى پذیرش اسلام، اظهار تمایل کردند و براى این کار، پیششرطهایى را معین کردند از جمله این که: از نماز خواندن معاف باشند. اما پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با قاطعیت و صلابت تمام در برابر این شرط ایستاد و در عین تعلق خاطر شدید به ایمان و گرایش یک نفر به اسلام - چه رسد به یک قبیله - به آنان جواب رد داد و فرمود: «دینى که در آن نماز نباشد، خیر و سودى ندارد.»35
ره آورد خلق عظیم نبوى
بخشى از رهآوردهاى خلق عظیم و شرح صدر وجود مقدس پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در عرصه بیرونى و عینیت اجتماع آکنده از آلودگىهاى اخلاقى، عصر بعثت و پس از آن را چنین مىتوان برشمرد: 1 - تربیت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذایل اخلاقى که هر یک اسوه خوبیها و نیکىهاى روزگاران بودهاند. 2 - برچیده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاریهاى اجتماعى و دشمنى از جزیرةالعرب و سایر نقاط قلمرو نفوذ فکر، فرهنگ و اخلاق اسلامى. 3 - گسترش سریع اسلام در بخش بزرگ دنیاى آن روز و در اندک زمان. 4 - شکلگیرى امت واحده اسلامى بر پاى بست برادرى دینى، الفت و مهربانى، که خود به تنهایى و با در نظرداشت فضاى تکالب، وحشىگرى و استبدادى آن زمان، رویداد مهم و غیرقابل دستیابى با عوامل و انگیزههاى مادى بود و به تعبیر قرآن: «واذکروا نعمة اللَّه علیکم اذ کنتم اعداءً فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته إخواناً و کنتم على شفا حفرة من النار فانقدکم منها...» (آل عمران /103) «و نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید و شما بر لب حفرهاى از آتش بودید خدا شما را از آن نجات داد.» 5 - صورت بندى تمدن بالنده و پویاى اسلامى، بر شالوده اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت، مهرورزى، برادرى ایمانى و انساندوستى .
پی نوشت ها
________________________________________
1 - مغنیه، محمد الجواد، التفسیر الکاشف، چاپ سوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1981 م، 387/7. 2 - زمخشرى، جاراللَّه، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، قم، نشر ادب حوزه، بىتا، 531/3. 3 - سیوطى، عبدالرحمان، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق دکتر محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، قم، منشورات رضى، 1367 ش، 256/2. 4 - تفسیر الکشاف 514/4. 5 - طوسى، محمد، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملى، بیروت، 460-385، ش 75/10. 6 - النووى، صحیح مسلم، بیروت - دارالکتاب العربى، 1407 ش، 746/1. 7 - تفسیر الکاشف، 387/7. 8 - همان. 9 - مطهرى مرتضى، درسهایى از قرآن، قم، 23/ 1360 و 24. 10 - مطهرى، مرتضى، سیره نبوى، تهران، انتشارات صدرا، 1361. 11 - التبیان، 372/10. 12 - کراجکى، کنزالعمال، ح 5818، به نقل: رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1362 ش، 670/9. 13 - همان، 671/9. 14 - مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسه امام على ابن ابیطالب، 447/2 1381. 15 - یعقوبى، احمد، تاریخ یعقوبى، مترجم: محمد ابراهیم آیتى، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى 395-394/2. 16 - کارن ارمسترانگ، محمد، ترجمه کیانوش حشمتى، چاپ اول، تهران، حکمت، 55/ 1383. 17 - بغدادى آلوسى، روح المعانى، بیروت، احیاء التراث العربى، 1405 ش، 170/22. 18 - همان. 19 - مطهرى، مرتضى، سیره نبوى، چاپ اول، تهران، انتشارات صدرا، 130/ 1361. 20 - جوهرى، اسماعیل، صحاح اللغة، ماده عالم. 21 - اقرب الموارد، ماده عالم. 22 - کلینى، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافى 117/2، ح 4. 23 - طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، /16. 24 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 167/98. 25 - ابن جریر طبرى، محمد، تاریخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، قم، مرکز مطبوعاتى دارالتبلیغ اسلامى، 736/2 1351 و سیره ابن هشام، 167/98 437/4. 26 - همان. 27 - همان. 28 - همان. 29 - همان. 30 - المیزان، 147/9. 31 - مطهرى، مرتضى، تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات صدرا، /167. 32 - همان. 33 - سیره ابن هشام، 85/4. 34 - همان. 35 - همان.