بایستههاى مترجم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این مقاله به دغدغه تأمین سلامت معنی در ترجمه، بویژه ترجمه قرآن می پردازد. در این راستا عناوینی چون: نیاز به ترجمه، رویکرد معنی گرایانه، ترجمه تفسیری، اهمیت برابری معنایی در ترجمه و بایدها و نبایدهای مربوط به انتقال درست معنی توضیح داده می شود. سپس پیش نیازها و بایدها و نبایدهای مترجم در چهار محور زیر ارائه می شود: 1- متن شناسی با زیر مجموعه هایی چون خودسانسوری فرهنگی مترجم، متن به عنوان واحد ترجم، شناخت زبان عربی و آشنایی با دانشهای مربوط به آن، آشنایی با علوم قرآنی، توجه به پیوستگی معنایی آیات، سنت شناسی و موضوع شناسی. 2- تخصص در زبان مقصد و راز و رمز هدایت آن. 3- توانایی تخصصی مترجم در تئوری شناسی و تجربه عملی ترجمه و نویسندگی. 4- تعامل جمعی و مشارکت افراد و تخصصها در آفرینش ترجمه. در پایان از عدم وفاداری ترجمه های موجود در انتقال مؤثر معانی آیات هم یاد شده است.متن
این مقاله به دغدغه ناظر به تأمین سلامت معنى در ترجمه و به خصوص ترجمه قرآن نگاهى دارد و در آن نیاز به ترجمه، رویکرد معنى گرایانه، ترجمه تفسیرى، اهمیت برابرى معنایى در ترجمه و بایدها و نبایدهاى مربوط به انتقال درست معنى توضیح داده مىشود، پیش نیازها و بایدها و نبایدهاى بایسته رعایت مترجم در چهار محور ارائه داده شده است: در محور متنشناسى، خودسانسورى فرهنگى مترجم، قلمداد متن به عنوان واحد ترجمه، شناخت زبان عربى و آشنایى با دانشهایى مربوط به ایین زیان، آشنایى با علوم قرآنى، توجه به پیوستگى معنایى آیات، سنتشناسى و موضوعشناسى در معرض مطالعه قرار مىگیرد. تخصص در زبان مقصد و راز و رمز پیشنهاد آن به عنوان مهمترین شرط، محور دوم شناخته شده است، توانائى تخصصى مترجم در تئورىشناسى و تجربه عملى ترجمه و نویسندگى نام سومین محور را به خود اختصاص مىدهد، تعامل جمعى که مشارکت افراد و تخصصهاى لازم را در آفرینش ترجمه در خور، پیشنهاد مىکند، آخرین شرط معرفى مىگردد، در نهایت از عدم وفادارى ترجمههاى موجود به دلیل بى توجهى به باید در انتقال مؤثر معانى گفته و نا گفته (ولى القائده) آیات هم یادى به عمل مىآورد. واژههاى کلیدى قرآن، ترجمه، سنت، زبان فارسى، شرایط مترجم، موضوعشناسى، معنى، ترجمه تفسیرى، پیامبرصلى الله علیه وآله، اهل بى، آشنایى زدایى، غرابت زدایى، سبکشناسى، متنشناسى، واحد ترجمه، تناسب آیات، جاحظ، بوجین نایدا، سیسرو، جروم
دو سخن آغازین
احساس نیاز به ترجمه و مترجم از گذشتههاى بسیار دور بشر را همراهى کرده است. روزى که زمینه تلاقى زبانها و گویشهاى متفاوت فراهم آمد، ضرورت استفاده از این ابزار تفاهم مورد توجه قرار گرفت.
یک. دغدغه زدایى از مخاطبان ترجمه
این گونهاى از باز خوانى از همان نخستین روزهاى پیدایشش، گذر گاهى تلقى مىشد که نبایدهاى نهفته در آن سلامت معنى را، موقع عبور، در معرض خطر قرار مىداد. اسکندر مقدونى موقع عقب نشینى از هند (323 قبل از میلاد) در حوزه تجمع فلاسفه که به «خانه خرد» معروف بود، باده تن فیلسوف که شورشهاى ضد او را رهبرى نمىکردند،(1) رو به رو گردید و تصمیم گرفت از طریق مترجم با آنها گفت و گو نماید. راهبان هندى در مورد مترجمان اسکندر که سخنان آنها را ترجمه مىکردند، گفتند: «تلاش براى تشریح نظریات مکتبى و فلسفى از طریق این صافى، به مثابه آن است که انتظار داشته باشیم آب از جوى گل بگذرد و همچنان خالص و پالوده باقى بماند».(2) بدگمانى نسبت به امانتدارى و وفادارى ترجمه، دانشمندان را بر دین وا داشت که با کشف بایدها و نبایدهاى فن ترجمه، میزان آلایندگى این کانال ارتباطگیرى را، کاهش دهند. گویا پیشنهاد دو روش ترجمه «کلمه در برابر کلمه» و «معنى در برابر معنى» در حوزه فرا اسلامى هر کدام با این ادعا صورت گرفت که مىتواند سلامت معنى را تامین کند. مترجمان کلیمى معاصر سیسرون پیش از میلاد مسیح تصور مىکردند که تنها از طریق ترجمه واژه به واژه، خلق تصویر کاملى از متن میّسر است ولى سیسرون ترجمه کلمه به کلمه را کار عبث مىدانست و از معنى گرایى حمایت مىکرد.(3) جروم (ائوسبیوس هیرونوموس (347 - 419 م) نیز بر اصل ترجمه معنا به معنا تأکید داشته و آن را اصل رایج در سیره مترجمان پیش از خود مىشناخت و به قصد قناعت آفرینى بیشتر در ضمیر مخاطبانش نسبت به این رویکرد مىگفت: «در مقدمه شرح احوال قدیس آنتونیوس مصرى آمده است: بدان که ترجمه لفظ به لفظ از هر زبان به زبان دیگر همچون پردهاى، معناى اصلى را پوشیده مىدارد. بدان گون که خّرمى گیاه و علف راه بر رشد میوه، مىبندد. طرز بیان، به دقایق نحوى و اشارات و استعارات وابسته است و این همه آنگاه که در ترجمه راه مىیابد، بناچار آنچه را که به چند لفظ محدود بیان مىشد، با اطناب ملال آور بازگو مىکند. من کوشیدهام تا در ترجمه احوال آنتونیوس مقدس از این عیب، پرهیز کنم. ترجمه من اگر چه لفظ به لفظ نیست معنا را در آن حفظ کردهام، دیگران شاید که به جستجوى هر هجا و هر لفظ در برابر لفظى و هجایى باشند لیک من تنها به جوهر متن نظر داشتهام. هیلاریوس خستوان وقتى پارهاى از مواعظ ایوب و نرامیر داود را از یونانى به لاتین ترجمه مىکرد خود را به ملال ترجمه لفظ به لفظ گرفتار نکرد و پرهیز داشت از این که موشکافى بیهوده در الفاظ، بندى بر پایش بگذارد پس چون سردار فاتح متن اصلى را همچون اسیرى به قلمرو زبا مادرى خود کشاند. بارى بیاد آوریم که هفتاد مترجم اسکندرانى و نویسندگان اناجیل در کار کتب مقدس به همین راه رفتهاند دیگر جاى شگفتى نیست اگر نویسندگان متون مذهبى و غیر مذهبى این روش را در ترجمه اختیار کنند».(4) آنچه در عهد باستان اتفاق افتاد به شکلگیرى ساده، دو روش لفظ گرایى و معناگرایى در باب ترجمه خلاصه نمىشد بلکه همزمان سنگ بناى استراتژى غرابت زدایى و آشنایى زدایى و رویکرد کارکرد گرایى نیز گذاشته شد. در سخنان به جا مانده از مترجمان آن دوره، توجه به وضعیت فرهنگى زبا مبدأ و زبان مقصد و چگونگى عکس العمل حس زیبا شناختى و عاطفى خوانندگان ترجمه، نیز به وضوح قابل مطالعه است. از باب نمونه در سخنانى از سیسرون مىخوانیم: «من در کارى که پیش گرفتهام... معنا را نگاه داشتهام اما قالب را دگرگون کردهام و در جاى استعارات و الفاظ یونانى آنچه که با شیوه گفتارى ما سازگار است، نشاندهام. ترجمه لفظ به لفظ را ضرورى ندیدم و سبک کلى را باز آفریدم... همه فضیلتهاى متن اصلى یعنى آن احساس و استعارات و نظم پارههاى مختلف را در نظر داشتهام اما رعایت الفاظ تا آنجا پیش نظر بوده که با پسند و عادت ما ناسازگار نباشد»(5) بگو مگوهایى که بایدها و نبایدهاى ترجمه را در رعایت دو روش اصلى: «غرابت زدایى»، «آشنا زدایى» جستجو مىکرد، تا قرن هفده ادامه پیدا کرد. در اواخر قرن هفده آیین نامهاى توسط جان درایدن و جان دنهام تهیه دیده شد که سرآغاز پیدایش نظریه در ترجه به حساب آمد.(6) نظریه سازى که معرفِى هدف، توضیح عناوین کلیدى، بیان گونههاى مختلف متن... را در ضمن داشت، بایدها و نبایدهاى ترجمه را به صورت عینىتر و در خور فهمتر، در معرض تشخیص مترجم قرار مىداد. بدین وسیله شناسایى پیش زمینههاى ترجمه امکانپذیر مىگردد. به عنوان نمونه «کاتاریناریس» آلمانى (1971 م( درباره گونههاى متون قابل ترجمه و بایدهاى که مترجم ملزم به رعایت آن است، مىگوید: ]متون سه نوعاند[ «متون اطلاع رسانى، متون احساسى و متون کنشى کارکرد اصلى متون نوع اول، اطلاع رسانى است. در ترجمه متون (کتب مرجع، نامههاى ادارى، اسناد رسمى و مقالات دانشگاهى) مترجم باید به محتوا وفادار باشد ولى از جهت سبک، معیارهاى غالب در فرهنگ مقصد را مبناى کار قرار دهد. در متون احساسى عنصر زیبا شناختى غالب است و ویژگىهاى سبکى جزء از معناى متون به شمار مىآید زیرا تأثیر زیبا شناختى در خواننده ایجاد مىکند مترجم باید کارکرد غالب این نوع متون را در ترجمه لفظ کند... در متون کنشى هدف نویسنده آن است که خواننده را ترغیب کرده و او را به انجام کارى خاص وا دارد. در این متون محتوا و صورت تابع تأثیرى است که قرار است متن در خواننده ایجاد کند. در ترجمه این نوع متن مترجم باید زبان را طورى به کار گیرد که ترجمه واکنش مشابه متن اصلى در خواننده ایجاد کند. براى دستیابى به این هدف گاه لازم مىشود مترجم محتوا و یا ویژگىهاى سبکى متن اصلى را تغییر دهد».(7) نمونه دیگر، گفتههاى «لارنس ونوسى» است که پس از تقسیم روشهاى به کار گرفته شده توسط مترجمین در طول تاریخ به «غرابت زدایى» و «آشنا زدایى» ادعا دارد که روش اول غالباً در مورد متون فنى و روش دوم در زمینه متون ادبى کاربرد دارد که هدف ترجمه آنها انتقال تأثیرات زباین است. در روش غرابت زدایى ترجمه بر اساس ارزشهاى غالب در فرهنگ خودى صورت مىگیرد و مترجم چندان تصرف مىکند تا متن با اصول سیاسى و ارزشهاى فرهنگ خودى سازگار شود. لارانس ونوتى روش آشنازدایى را نیز کمک به فرهنگ خودى مىشناسد زیرا مترجم با کار ترجمه راهى نو مىگشاید و ارزشهاى جدیدى ایجاد مىکند و غناى فرهنگى در عرصه فرهنگ خودى به وجود مىآورد.(8) هانس ورمیر (از شاگردان کاتاریناریس) نیز هدف ترجمه را خدمت به فرهنگ مقصد مىدانست و مىگفت ترجمه اساساً نوعى انتقال بین دو فرهنگ است و لذا مترجم باید نه فقط صاحب دو زبان بلکه صاحب دو فرهنگ باشد و بر دو عامل عمده تکیه کند: فرهنگ مخاطبان ترجمه و نقشى که قرار است ترجمه در فرهنگ مقصد ایفا کند.(9) اهتمام به معنى متن و توجه به فرهنگ خوانندگان ترجمه در دیدگاه یوجین نایدا (زبانشناسى آمریکایى) به اوج خود رسید که مىگفت: صورت وسیله و در خدمت پیام است و در صورت نیاز مىشود آن را کم و زیاد یا حذف کرد تا پیام مفهوم گردد. اگر در متن مبدأ سفیدى چیزى به سفیدى برف تشبیه شده و خواننده متن ترجمه با سفیدى برف آشنا نیست، باید به سفیدى پنبه تشبیه شود.(10)
دو. سلامت معنى در نگاه قرآن پژوهان
اما در جامه اسلامى بایدها و بایدهاى ترجمه، با شتاب بیشتر و احساس نیاز عمیقتر، مورد توجه قرار گرفت. ماهیت جهانى و دانش محورى اسلام، در آغاز شکلگیرى جامعه دینى، زبانهاى مختلف را کنار هم قرار داد. تفاهم در چنین جامعهاى، بدون ترجمه، امکانپذیر نمىنمود. ولى نهضت ترجمه مکتوب از زبان یونانى و سریانى به زبان عربى زمانى راه افتاد که با فتح شام و ایران، مسلمانان با کتابخانههاى این دو کشور رو به رو شدند. عطش دانشطلبى و نیاز به ترجمه بى درنگ گره زیادى را به فراگیرى زبان یوناى وا داشت. 11/1 در سال 180 ق دار الحکمة تاسیس سه تا آثار مهم را از زبان یونانى سریانى و پهلوى ترجمه کند.11/2 در کنار کار ترجمه، نیاز به صورت واضح در معرض استفاده مترجمین قرار گیرد. جاحظ (255 - 150 ه( از نخستین کسانى است که به مطالعه ترجمه به عنوان یک موضوع پرداخت و مشکلات ترجمه متون مختلف به مشمول قرآن و شرایط مترجم را مطرح کرد.(11) صفدى (صلاح الدین خلیل بن ایبک متوفاى 764 ه) (طبق نقل شیخ بهایى) دو روش به کار گرفته شده توسط مترجمین در مقاطع مختلف تاریخى تا زمان خودش را به نقد و ارزیابى نشسته و رویکرد به معنى بایسته ترجمه شمرد: «ترجمه دو روش دارد: یکى روش یوحنا و ابن بطریق و ابن ناعمه حمصى و آن این که هر کلمهاى از کلمات متن اصلى در نظر گرفته شود تا لفظى دیگر که مرادف آن است آورده شود سپس به کلمه دیگر به همین نحو پرداخته شود تا جملهاى که ترجمه مىشود به پایان برسد. این روش ناپسندى است به دو دلیل: 1 - گاه در زبان دوم لفظى که کاملاً معادل لفظ موجود در متن اصلى باشد پیدا نمىشود. از این رو، احتیاج سبب مىشود که مان لفظ زبان اصلى در ترجمه آورده شود بدون آن که امکان تغییر آن وجود داشته باشد. از این جاست که الفاظ بیگانه یونانى در اصطلاحات علومى که به عربى ترجمه شده فراوان است. 2 - خواص ترکیب و نسبتهاى کلامى در اسناد خبرى و سایر انشاها و مجاز و استعاره و مانند آنها در زبانهاى گوناگون، با یکدیگر اختلاف دارند و در تعبیر یکى نیستند بنابراین ترجمه تحت اللفظى گاهى در رساندن اصل مراد خلل به وجود مىآورد. روش دوم روش حنین ابن اسحاق (متوفاى 234 ه) و جوهرى (متوفاى 398 ه) است و آن این است که مترجم تمام جمله را در نظر بگیرد و معناى آن را در ذهن خود مشخص سازد و آن گاه در زبان دوم جملهاى بسازد که در رساندن آن معنى همانند جمله متن اصلى باشد، خواه الفاظ مساوى باشد یا نه و این روش بهتر است»(12) جاحظ ضمن بیان شرایط مترجم و ترجمه در زمینهها و رشتههاى مختلف فلسفى، علمى و ادبى، پیچ و خمها و لغزشگاههاى ترجمه متون دینى - و قرآن و سنت - را نیز به صورت فشرده و ژرف نگرانه، مطرح مىکند و پس از مرور بر بایدهاى ترجمه در این زمینه مىگوید: «و متى لم یعرف ذلک المترجم اخطاء فى تأویل کلام الدین و الخطاء فى الدین اضّر من الخطا فى الریاضة و الصناعة و الفلسفة و الکمیا و فى بعض المعیشة التى یعیشن بها بنو آدم».(13) هرگاه مترجم آگاهیهاى یاد شده را نداشته باشد، در مسیر تأویل، بى راه مىرود و اشتباه در دین زیانبارتر است از اشتباه در ریاضیات، دانش مربوط به صنایع، شیمى، فلسفه و پارهاى از مسایل معیشتى مبتلا به انسان. ابن فارس (متوفاى 395 ق) با استناد به سخن بعضى دانشمندان و تأکید بر اعجاز بیانى قرآن، این واقعیت را به صورت روشن بازگو کرده است که معانى نهفته در ترکیب جملههاى قرآنى که با کنایه، تمثیل، استعاره... در معرض درک و فهم خواننده قرار مىگیرد، در قالبهاى ساخته شده در زبانهاى دیگر با معادل گزینى قابل ترجمه نمىباشد.(14) «بعضى از دانشمندان ما با توجه به استفاده قرآن از استعاره، تمثیل، قلب، تقدیم، تأخیر و سایر قواعد عربى مىگوید هیچ مترجمى توان ترجمه آن را به زبانهاى دیگر ندارد... زیرا زبانهاى دیگر در مجازگویى ظرافیت زبان عربى را ندارد. ببین! اگر بخواهى آیه «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم على سواء» انفال /58 را ترجمه کنى، نمىتوانى با الفاظ معادل این کلمات معانى نهفته در آیه را منتقل کنى! مگر این که وسعتى پدید آورى و کلمات ناپیوسته را بهم پیوند دهى و واژههاى ناپیداى آیه را آشکار سازى و بگوى: «اگر از قوى که بین تو و آنها پیمان و قرار دادى منعقد شده است، ترسیدى که به تعهدشان پشت پا بزند و خیانت پیشه سازد، اول به اطلاع آنها برسان که بعد از این به شرط و تعهدت پاى بندى نشان نمىدهى، با آنها اعلان جنگ کن تا با آنها در آگاهى از نقض قرار دادو پیمان یکسان باش»(15) ابن فارس ضمن ناممکن دانستان ترجمه معانى تبعى و بلاغى آیات با قالبهاى زبانى برابر و مساوى با قرآن از نظر حروف و کلمات، اشاره به ترجمه معنا گرایانه نسبتاً و آزاد، نیز دارد که متوقف بر توانمندىهاى معرفتى است که هر مترجمى توان دستیابى بدآنهارا ندارد، به همین دلیل مترجمان قرن چهارم هجرى على رغم کسب اجازه ترجمه قرآن از فقهاى ماوراء النهر، وقتى در برابر آیات قرآن قرار گرفتند، احساس عجز گردند از این که معجزه الهى را با زبان دیگر بازگو کنند و خود را ناگزیر یافتند از این که از رساندن پیام قرآن چشم بپوشند و به یافتن معادل براى واژههاى قرآنى بسنده کنند. این روش، فراگیر گردید و دوازده قرآن، تداوم پیدا کرد.(16) شاطبى (متوفاى 790 ق)(17) و جرجانى(18) (متوفاى 816 ق) که از معانى بلاغى قرآن به معنى دوم و معنى معنى تعبیر مىکنند، وقتى از ترجمهپذیر معنى اول (یعنى معانى کلماتى که عناصر اصلى جمله را تشکیل مىدهد) و عدم امکان ترجمه معنى دوم سخن مىگوید نیز مقصودشان ترجمه کلمه به کلمه است و نه ترجمى معنى گرایانه! بدین ترتیب نظریه پردازان ترجمه قرآن در گذشته پیشنهاد ترجمه تحت اللفظى را با هدفگیرى محدود و توجه به پیش زمینههاى نه چندان سنگین، قابل قبول مىدانستند ولى پژوهشگران قرن اخیر با نگاه نقادانه به این گونهاى از ترجمه نگریسته و تحول بایسته و در خور شأن قرآن را در حوزه ترجمه مورد تأکید قرار دادهاند. پروفسور و اسم محمد على (مترجم قرآن به زبان آذرى) ترجمه تحت اللفظى را سبب نامفهومى قرآن و بى احترامى نسبت به آن مىداند.(19) رشید رضا (صاحب تفسیر المنار) از تحریف زایى، فساد آفرینى و ممنوعیت این گونه ترجمه سخن مىگوید.(20) آقاى مصطفوى (نویسنده «التحقیق فى کلمات القرآن») این نوع ترجمه را توهین به قرآن مىشناسد(21) و استاد معرفت مىگوید: «... ترجمه تحت اللفظى بدترین نوع ترجمه است و غالباً موجب تشویش در فهم مقصود و کچ فهمى معنى و بسا باعث خیانت در امانت کلام مىشود»23/1 از رویکرد جدیدى که در رابطه با ترجمه قرآن مطرح شده و مىخواهد با ایجاد برابرى معنایى پیام قرآن را به صورت کامل و همه جانبهتر، در معرض مطالعه خوانند ترجمه قرار دهد، به عنوان «تفسیر موجز» 23/2، «خلاصة التفاسیر»23/3 و ترجمه تفسیرى نام برده شده و در تعریف آن آمده است: «مترجم معتقد به ترجمه تفسیرى به معنى مورد دلالت ترکیب و جمله بندى اصل (متن) توجه دارد، آن را پس از فهم و درک درست در قالب زبانى دیگرى که قادر به افاده معنى مورد نظر پدید آورنده اصل است؛ مىگنجاند، بدون این که خود را ملزم بداند به توقف و درنگ نزد هر کلمهاى و آوردن.(22) بدیلى به جاى آن» این نامگذارى هم ریشه لغوى دارد و هم یادآور یک ضرورت قرآنى و انسانى مىنماید. بسیارى از نویسندگان فرهنگ لغات،(23) ترجمه را معادل تفسیر قلمداد نمودهاند که شفاف سازى و ارائه بى پیرایه، مراد گوینده در معنى آن نهفته مىباشد. از جانبى قرآن کتاب هدایت و عمل است، آموزهها و تعالیم آن به هر اندازه که دقیقتر و واضحتر مطرح گردد، نقش برجستهتر و جدىترى در رستگاى و سعادتمندى انسان ایفا مىکند، از سویى علىرغم این که زبان قرآن عربى است، مخاطب آن همه انسانها مىباشد، بنابراین هر انسانى حق دارد که به مفاهیم قرآنى دست رسى داشته باشد، با توجه به چنین حقى، از منظر خود قرآن، همانگونه شخص پیامبرصلى الله علیه وآله موظف بود که آیات الهى را براى مردم به صورت روش بیان کند (نحل /44)، تمام کسانى که کتب آسمانى در اختیارشان قرار مىگیرد نیز وظیفه تبیین آن را دارند. «و اذا اخذ اللَّه میثاق الذین أوتو الکتاب لتبّننّه للناس» (آل عمران /187) و آنگاه که خداوند پیمان گرفت از کسانى که بدآنها کتاب داده شده تا آن را به صورت روش براى مردم بیان کنند. از این رو شخصیتهاى چون آیت اللَّه خوئى،(24) آیت اللَّه کاشف الغطا(25) و زمحشرى(26) و رشید رضا(27) از ضرورت و وجوب ترجمه قرآن سخن مىگویند و در صدر اسلام نیز وقتى سلمان فارسى از پیامبرصلى الله علیه وآله تقاضا کرد که به وى اجازه دهد تا قرآن را به فارسى ترجمه کند، بى درنگ به دریافت اجازه نایل آمده و به کار ترجمه دست یازید بهاى صورت که قرآن را مىنوشت و ترجمه فارسى را زیر آن قرار مىداد.(28)
بایدها و بایستهها(29)
بى تردید در ترجمه تفسیرى معنا محوریت دارد، تمام مطالعات موضوع ترجمه با توجه به آن و به قصد انتقال آن صورت مىگیرد. ارزیابى واقعبینانه و پیشنهاد کار آمد، در مورد پیش زمینهها و پیش نیازهاى ترجمه تفسیرى قرآن نیز زمانى میسر است که معناى قابل انتقال به وسیله این نوع ترجمه را معنىشناسى کنیم و دایره و گستره آن را بدانیم. این مهم با دقت در نکات زیر قابل احراز مىنماید! یک. ترجمه معنى گرا به طور کلى، در کنار فکر و اندیشه نویسنده به سبک او نیز توجه دارد که در اصطلاح عبارت است از: «روش یا شیوه خاصى که شاعر یا نویسنده. براى بیان مطالب و افکار خود اختیار مىکند که عبارت است از طرز جمله بندى و استعمال الفاظ و ترکیبات و چگونگى تعبیر و بیان مضامین»31/1 - و ویژگیهاى سبکى را جزء معناى متون مىشناسد.31/2 سبک، کارکرد روان شناختى دارد. نویسنده با قدرت تخیل و آفرینش معانى کنایى، تمثیلى، مجازى و... مىخواهد احساسات خواننده را برانگیزد و او را در احساس شادى و یا اندوه و نفرت غرق کند. مترجم تصمیم مىگیرد که با درک و به کارگیرى مهارت تخیّلى، بر اساس برخوردارى تمام انسانها از احساسهاى جسمى و روحى (و درکهاى فطرى) مشترک، بازتاب عاطفى و احساسى مشابه را در خوانندگان ترجمه نیز مشاهده کند.(30) با توجه به اجتناب ناپذیرى همخوانى سبک در ترجمه و متن اصلى، «روژه کایوا» درباره ترجمه امین مىگوید: «ترجمه خوب... عبارت است از ابداع متنى (اعم از واژگان، جمله بندى و سبک) که نویسنده اگر زبان مادریش همان زبان مترجم مىبود، آن را مىنوشت. چنین ترجمهاى مستلزم دانش و هوش و تخیل بسیار است.»(31) سخن «فان ذونگ ینگ» نیز در این رابطه خواندنى است که درباره ترجمههاى خالى از روح و اثر گذارى مىگوید: «این گونه ترجمههاى متون ادبى... مثل آن است که ماهى بزرگى را بخوبى طبخ و ادویه و سس خوشمزه به آن اضافه کند، اما قبل از آنکه آنرا بر سه سفره ببرید، ناگهان به درون آب بیفتد! اندازه ماهى تغییر نمىکند اما طعم و مزه آن بکلى از بین مىرود، این ماهى دیگر آن ماهى اول نیست و کسى میل خوردن آن را ندارد، به اعتقاد من چنین ترجمههایى خواننده را ناامید مىکند و ظلمى در حق نویسنده است»(32) در حوزه متون دینى به خصوص قرآن کار ترجمه پیچیدهتر مىشود زیرا این متون که از نظر سبک معجزه آسمانى است تنها بار عاطفى و احساسى ندارد بلکه بر عقل و جان نیز باید سیطره پیدا کند. از این رو متفکران و مترجمان معاصر، ترجمه متون دینى را شبیه به انتقال کلى از رستنگاهش دانستهاند که ممکن است خشک گردد و بوى خود را از دست بدهد.(33) دو. قرآن در عرصههاى هستىشناسى، انسانشناسى و هدایت بایسته زندگى به سوى سعادت ابدى، على رغم محدودیت حجم، بار معنایى نامتناهى را با خود حمل مىکند، در عین حال ادعا دارد که دلالت ظاهرى الفاظ که روزنهاى را به سوى متون ژرف مىگشاید، با قدرت الهى، بسیار ساده و آسان صورت مىگیرد: «و لقد یسّرنا القرآن للذکر» قمر /17 و 22 و 32، چنین واقعیتى، این دغدغه را همراه دارد که اگر ظرفیت سازى انسان جایگزین ظرفیت سازى خدا گردد، آیا مظروف همانى است که در ظرف زبان اول گنجانده شده بود!(34) مخصوصاً با توجه به این که قدرت تبیینى زبان عربى را سایر زبانها ندارد. طبق روایتى، امام باقر (یا امام صادق) (ع) زیر جواب سوال از آیه: «بلسان عربى مبین» شعرا /195، فرمود: یبیین الالس و لا تبینه الالس(35) زبان عربى محتواى تمام زبانها را توضیح مىدهد ولى دیگر زبانها قادر به تشریح محتواى آن نمىباشد. سه. طرفداران ترجمه تفسیرى و معنایى، اصرار دارند که «ترجمه به تمام ابعاد معناى مقصود در زبان اصلى وفادار باشد و حتى نکات و دقایق سخن را که به نحوى با اصل مقصود پیوند دارد همچون کنایه، تعریض، جملات حزن آور و حرتبار و مانند اینها را در بر گیرد»(36) چهار، ترجمه این ادعاى ضمنى را دارد که بى تردید تمام معانى و مقاصدى را که در زبان ترجمه گنجانده است مورد دلالت متن اصلى و مراد پدید آورنده آن مىباشد(37)، در صورتى که تهدید قرآن مترجمان را نیز شامل است که مىگوید: «ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لفطعنا منه الوتین فما منکم عنه حاجرین» الحاقة /44-47 و هرگاه او بعض سخنان را به ما نسبت مىداد، بى تردید قدرتش را زایل مىکردیم سپس رگ دل او را مىبریدیم پس هیچ کس از شما نمىتوانست عذاب را از او بر دارد. بایدها و بایستهها توجه به نکات فوق، بایستى حس مسؤولیت عمیقى را - که منشأ وفادارى، رعایت امانت و آهنگ هدایت انسانهاست - در مترجم به وجود آورد. چنین احساسى، وى را بر این وا مىدارد که براى ورود به عرصه پر پیچ و خم ترجمه قرآن، میزان توانمندیش را در شناخت متن، شناخت تقاضاها و نیازهاى فرهنگى مخاطبان کلام خداوند شناخت فرهنگ و زبان خوانندگان ترجمه و آفرینش هنر مکتوب، به ارزیابى بنشیند. ؟؟و عناوین فوق در حقیقت سازنده محورهاى اساسى دسته بندى پیش نیازها و پیش زمینههاى (یا شرایط) ترجمه قرآن را تشکیل مىدهد و شایسته مىنماید که هر کدام با بایدهاى تحت پوشش خود در فصل جداگانهاى مورد مطالعه قرار گیرد.
یک متنشناسى
متن مورد ترجمه در پى این است که با استفاده از بستر فرهنگ، قالب زبانى و سبک ادبى ویژهاى، پیام علمى، تاریخى، ادبى و... را در اختیار مخاطبان خود قرار دهد، مترجم مىخواهد با عمل ترجمه صادقانه، به تعداد دریافت کنندگان پیام و تاثیرات متن بیفزاید، بنابراین ناگزیر است که با حفظ بى طرفى به چند نوع کار موفقیت زا همت گمارد.
1-1 خود سانسورى (سر آغاز مطالعات متن شناختى)
اصل صداقت و بى طرفى کلید ورود به حوزه معنایى متن مورد ترجمه است. مترجم با روان کاوى خودشناسانه، مىتواند به شایستگى اخلاقى خود بى پرده و از ارتکاب جور و ستمى در حق پدید آورنده اثر پیشگیرى کند! مترجم چونان هر انسان دیگرى، در دام فرهنگ و معانى زبان مادرى، گرایشها و باورهاى خود اسیر است، گرایشهاى عقیدتى تاریخى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى، حس خود بزرگ بینى و خود کم بینى، ممکن است بر واژهها و جملههاى گفتارى و نوشتارى وى سایه افکند.(38) یوجین ناید تحت عنوان شرط صداقت، گونههاى مختلف تصرف ناروا را در معنى، به تصرف عمدى و تصرفى که زایده خصلتهاى ناآگاهانه مترجم است - و از راههاى دزدانه و ظاهراً معصومانه بر کار او اثر مىگذارد - تقسیم نموده مىگوید: «در عین حال هیچ مترجمى ماشین نیست و به این دلیل هر مترجمى رنگى از شخصیت خود را بر ترجمهاش مىزند. حال که چنین است مترجم باید با آنچه در توان دارد بکوشد تا هر گونه تصرفى را که با نیست نویسنده و منظور پیام هماهنگ نیست از کار خود دور نگاه دارد»(39) نامبرده به قصد تذکر آسیب پذیرى بیشتر ترجمه متون دینى در برابر این خطر مىگوید: «میزان مخاطرات ذهنى در ترجمه مستقیماً متناسب است بادرگیرى بالقوه عاطفى مترجم در پیام، چنین درگیر شدنى، در مورد متنها یعملى معمولاً بسیار اندک است اما در متنهاى مذهبى چه بسا بسیار شدید باشد زیرا مذهب با ژرفترین و جامعترین نظامهاى ارزشى سرو کار دارد».(40) تصرف دلبخواهى (و نه حقیقت گرایانه) در معنى آیات قرآن، از قبل، پیشبینى شده است. قالب کردن تلقى، باور و پندار خود به عنوان سخن خداوند که به عنوان تفسیر به رأى و گناه نابخشودنى در لسان روایات آمده است هم متوجه مفسر است. و هم هشدارى به مترجم امام رضاعلیه السلام به نقل از پدرانش و از رسول خدا مىگوید خداوند فرمود: «ما آمن بى من فسّر برأیه کلامى»(41) به من ایمان نیاورده است هر که سخن مرا دلبخواهى تفسیر کند. على رغم هشدارهاى از این دست، کم نیست در تفاسیر و ترجمهها، مواردى که باورها و گرایشها مغرصانه یا ناآگاهانه عنوان سخن خدا را به خود گرفته است، تئورى سازانى هم بر مشروعیت این نوع پیرایه سازى مهر تأیید زدهاند. شاهفور اسفراینى در مقدمه کتابش مىگوید: ترجمهاى ارائه دهم که بر طریقت اهل سنت و جماعت باشد.(42) نام برده موقع ترجمه آیه: «یا أیها الذین آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغلسوا وجوهکم و أیدیکم الى المرافق و امسحوا برءوسکم و ارجلکم الى الکعبین» مائده /6، مىگوید.(43) مىکشید بر سرهاى خویش و بشویید پایها تا دو کعب و اگر موزه باشید پوشیده مسح کنید. موزه نویسنده دیگرى مىگوید: «یک مسلمان نمىتواند و نباید از اعتقادات پذیرفته شده در مذهب خود دست بردارد و درباره آن بى تفاوت باشد. او قرآن را باید مطابق با اصول مذهب خود ترجمه کند زیرا اگر چنین نکند خواننده ترجمه گمراه مىشود».(44) خودشناسى و تشخیص دقیق گرایشهاى آسیب زننده به محتوا و معنا به تنهایى براى تأمین مصونیت مراد متن کافى نمىماند. دانشمندان دانش ترجمه 476 و مسازى با پدید آورنده متن را نیز براى مترجم، ضرورى مىشناسند. «جاستین او برایان» بر این باور بود که «مترجم هرگز نباید چیزى را که نمىستاید ترجمه کند و در صورت امکان میان مترجم و متنى که مورد ترجمه قرار مىگیرد باید نوعى همبستگى طبیعى برقرار باشد».(45) در خصوص قرآن، دمسازى، معنى ویژه خود را دارد. تعابیر: «روح قرآن در غیر مسلمان تجلى پیدا نمىکند»، «اگر مسلمان نباشد امکان این که قلبش کانون پذیرش وحى و قرآن شود، وجود ندارد و «وقتى قلب و دل مترجم نمىتواند جایگاه قرآن باشد بطور چنین چیزى (ترجمه) امکان دارد»(46)، همین ضرورت را مورد تأکید قرار مىدهد. مقصود از نفوذ روح قرآن در دل مترجم جایگزینى گرایشها، باورها و تصامیم قرآنى به جاى گرایشها، باورها و تصامیم غیر ارزشى است که در قالب عمل تبارز پیدا مىکند، این همان طهارت و پاکى است که قرآن آن را وسیله دستیابى به معارف خود مىشناسد «لا یمسه الاّ المطهرون» واقعه /79. جز پاکیزگان به آن دسترسى ندارند. سید قطب مىگوید: «وامانده، به درک اسرار قرآن نایل نمىشود، معانى مورد دلالت آن براى کسى قابل درک است که با ایمان و اتکاء به این کتاب آسمانى، براى جامه عمل پوشاندن به معنى آن با جاهلیت رویاروى کند».(47) بى تردید دمسازى به این معنى، زمینه جذب عنایت الهى را نیز فراهم مىآورد که مترجمان برجستهاى چون یوجین نایدا، جروم، وایکلیف و لوتر وتیندال، از آن به عنوان شرط اساسى موفقیت در ترجمه متن دینى نام بردهاند.(48)
1-2. تلقى متن به عنوان واجد ترجمه
مترجم باید به صورت همه جانبه وفادار به متن باشد، «یعنى برگردان کلمات، مفاهیم، وزن، قافیه اندیشه ناگفته اما القا شده به دریافت کننده اصلى و یا کلیت کتاب و مانند آن همه و همه وفادارى خاص خود را مىطلبد».(49) به همین دلیل اساتید ترجمه، همیشه تأکید کردهاند که قبل از دست یازیدن به ترجمه بایسته است که مترجم با متن و محتواى آن آشنایى حاصل نماید. «مترجم باید قبل از آنکه به ترجمه اثرى بپردازد، از محتواى کلام نویسنده آگاه بوده و مقصود نهایى او را درک کند»(50) «هر متنى را به عهده گرفتید به هر درى بزنید که درباره مؤلف و درباره آن کتاب بیشتر بدانید»(51) پیتر نیومارک )نظریه پرداز سرشناس در ترجمه و متولد 1916 م( مىگوید: مترجم وقتى مىتواند حقایق متن را به نحو مؤثر منتقل کند که خود بدرستى آنها را فهمیده باشد و هدف ترجمه نیز همین است».(52) بر اساس نقل ژرژ مونن دریدا، پل ریکور با تأکید بیشتر، مطالعه قبلى متن را به مترجم توصیه مىکند. دریدا پس از یادآورى دیدگاه بنونیست که جمله را واحد ترجمه مىداند، مىگوید: اما ریکور، درباره ترجمه معتقد است که جملات عناصر کوچکترى از گفتار هستند که در قالب متن جاى مىگیرد. مترجمین به خوبى واقفند به این نکته که مترجم جملات را ترجمه نمىکنند بلکه متن را ترجمه مىکند. به عقیده ریکور، خود متن نیز در دل متن وسیعترى که همان مجموعه عناصر فرهنگى، مذهبى، آیینى و جهان بینى است، جاى مىگیرد. ریکور، در واقع به این نکته مىرسد که تکلیف مترجم رفتن از واژگان به جملات، سپس به متن و سرانجام به مجموعه کل فرهنگى نیست بلکه مترجم باید با بهره گرفتن از مطالعات خود و شناخت روح فرهنگى، به سوى متن، جمله و سپس واژگان پایین آید»(53) اهمیت متنشناسى و نقش آن در ترجمه به گونهاى توجه نظریه پردازان را به خود گرفته است که برخى از آنان، کل متن را واحد ترجمه مىشناسد(54) و با توجه به معنى که براى واحد ترجمه در نظر گرفته شده است: (واحد ترجمه «کوچکترین بخش از یک سخن است که پیوستگى و انسجام اجزایش آنچنان است که نباید آنها را به صورت مستقل و جداگانه ترجمه کرد»(55)؛ باید با اشراف بر کل متن ترجمه صورت گیرد. برخى چون پیتر نیومارک که متن را واحد ترجمه نمىداند نیز همانگونه که کلمه را نیز واحد ترجمه نمىشناسد با قبول ضرورت اشراف بر متن مىگوید «متن در واقع حکم آخرین دادگاه استئناف را دارد، هر نوع بسط در هر سطح ترجمه، باید با وحدت متن سازگار باشد»(56) لازمه سخن فوق این است که مترجم باید پیاپیش کار متنشناسى را به انجام رساند و گرنه کجروى از مسیر مورد نظر پدید آورنده متن دامنگیر وى خواهد شد. د رخصوص قرآن، از همبستگى و کنش تبیینى متقابل آیات آن، تعبیرهاى مختلفى شده است و در همین رابطه (57) دانشى به نام «دانش تناسب» در گذشتههاى نسبتاً دور، توجه قرآن پژوهان را جلب کرد که همبستگى معنایى آیات قرآن را به بحث و گفت و گو مىگیرد.(58) بر اساس همبستگى یاد شده، نگاه تفسیر گرایانه اجزاى قرآن به همدیگر مطرح شده است که در خود قرآن (مطابق نظر بسیارى از مفسران) تحت عنوان «مثانى» مطرح مىباشد: «اللَّه نزل احسن الحدیث کتاباً متشابها مثانى» زمر/23. علامه طباطبایى (ره) در توضیح این صفت قرآن مىگوید: «مثانى به معنى عطف شونده است، چون آیات با یکدیگر هماهنگ و متمایلند و یکدیگر را توضیح مىدهند و میان آنها ارتباط و انعطاف است»(59) در سخنى از امام علىعلیه السلام درباره قرآن آمده است. «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض» نهج البلاغه خ 133 بعض آن بعض دیگر را تفسیر کند و پارهاى بر پاره دیگر گواهى دهد. بر این اساس گفته شده است: مترجم قرآن باید یک انس بیست سى ساله با قرآن داشته باشد تا از اصل اصیل «القرآن بفسه بعضه بعضا» حداکثر استفاده را ببرد»(60) و نیز بر همین مبنا، ترجمه پیوسته پیشنهاد شده است که منظور از آن ترجمهاى است که مترجم قرآن را یک واحد به هم پیوسته و یک مجموعه از هم ناگسسته بداند را قسمتى قسمت دیگر را تفسیر مىکند(61) بهر حال متنشناسى در مطلق ترجمه و ترجمه قرآن دو گونه مهارت علمى را مىطلبد که عبارتند از:
1-2-1 - شناخت زبان قرآن
متن، آمیزهاى از لفظ و معناست و ریخت بیرونى و لفظى آن حامل اندرونهاى به نام معنى و مراد مىباشد، افراد هر جامعه زبانى، با نگاه به هر دو بعد متنِ گفتارى و نوشتارى به تفاهم و تعامل مىپردازند. بدین ترتیب مترجم ملزم است که از دو نوع مهارت علمى بر خوردار باشد، هم زبان متن را بداند و هم با معانى آن آشنایى کامل پیدا کند تا در عرصه ترجمه، ریخت گرایى آمیخته با معنى گرایى را الگوى خود بشناسد. جاحظ مىگفت: «و ینبغى ان یکون اعلم الناس باللغة المنقوله»(62) مترجم باید آگاهترین انسانها باشد نسبت به زبان مبدا. یوجین نایدا بر این باور بود که مترجم باید بر زبان مبدأ تسلط کامل داشته باشد.(63) تبحر در معانى لغوى کافى نیست، باید با دانشهاى پیرامونى زبان که بعد هنرى و زیبایى کلام و رنگ و بوى پیام را تامین مىکند نیز آشنا باشد. سیسرو مىگفت: مترجم باید مفسر و یا عالم علم بدیع باشد».(64) گیانز و مانتى با توضیح بیشتر مىگوید: مترجم باید اطلاعات دقیق، کامل و مبسوطى از دانش پیرامونى زبان داشته باشد، با نظر و نویسندگان، تاریخ نویسان و فرهنگ نویسان آن دو زبان آشنا بوده و آثار منتقدان، نویسندگان و فلاسفه را خوانده باشد.»(65) بر این اساس حنین ابن اسحاق که معتقد بود بر ضرورت شناخت زبان مبداء و هى - خواست کتب پزشکى را از یونانى به عربى ترجمه کند، طى ده سال در قسطنطیه، زبان یونانى را فرا گرفت.(66) قرآن ساختار زبانى دارد که شناخت و نفوذ در آن براى دستیابى به معنى، نیازمند مراجعه به دانشهاى پیرامونى مختلفى مىباشد که زبان عربى یکى از آنهاست. آیت اللَّه خوئى در مورد قرآن مىگوید: مترجم قرآن، باید به زبان قرآن... کاملاً احاطه و در آن تخصص داشته باشد.»70/1، مقصود زبان عربى است، با این تفاوت که بلاغت و بیان زبان عربى به صورت کامل و بى مانند و معجزه آسا در قرآن تبارز یافته است و آیه آیه آن آکنده است از نکات بلاغى، سبک آخرین و بازگو کننده ابعاد معنایى گوناگون اصل وفادار ایجاب مىکند که مترجم تمام ریزه کارىها و نکات کلامى چون کنایه، تعریض، استعاره...70/2 را که به نحوى با اصل مقصود پیوند دارد، بشناسد و بدآنها احاطه کامل داشته باشد تا آنها را موقع ترجمه در قالب دیگرى بریزد.(67) بر این پایه ضرورت آشنایى کامل مترجم، دانشهاى نحو، صرف، معانى،(68) بیان، بدیع، عربى جدید، عربى قدیم و شعر جاهلیت(69) مورد توجه اساتید ترجمه قرار گرفته است. از آن رو که قرآن به صورت تدریجى و به مناسبتهاى معین نازل شده است و مشتمل است بر آیات محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ...؛ مترجم ناگزیر است براى فهم واژهها و آیات از آشنایى قابل توجه به علوم قرآنى برخوردار باشد. مرجع دیگرى که باید به صورت اساسى و فنى به مطالعه گرفته شود به منظور دستیابى به فهم قرآن، سنت است(70) که علاوه بر سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله، روایات اهل بیت آن حضرت را نیز در بر مىگیرد، چه آنکه همانگونه که سخنان خود پیامبرصلى الله علیه وآله طبق این آیه: «و أنزلنا الیک الذکر لتبیین للناس ما نزّل الیهم» نحل /44؛ بیان و توضیح آیات قرآن به حساب مىآید، سخنان معصومینعلیه السلام نیز بازخوانى آن مىباشد، زیرا بر اساس حدیث «ثقلین» که مىگوید قرآن و اهل بیت، همدیگر را رها نمىکنند، و هر دو عامل هدایتند.(71) گفتار و رفتار آنان، بازگو کننده معنى و مراد آیات وحى خواهد بود. گذشته از این، جمله: «هم حزان علمه و تراجمة و حیه»(72) که هم از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده و هم از امامان معصوم، به صورت آشکار و واضح و واضح، آنان را به عنوان مرکز ذخیره علم الهى و مترجمان وحى او معرفى مىکند، مترجمانى که هم آشنایى کامل به سبک و ساختار زبان عربى دارد و هم به مراد الهى در قِآن. جاحظ ضمن پذیرش نقش سنت در ترجمه قرآن از اطلاع مترجم از خبر ناظر به قرآن، خبر صادق، خبر دروغ و خبرى را که نمىشود مورد قضاوت قرار داد،(73) سخن مىگوید که هم به ضرورت چنین مراجعهاى اشاره دارد و هم سنگینى آن را تذکر مىدهد. مهمترین و آخرین مرجع براى وادشتن قرآن به سخن گفتن؛ خود قرآن است که واژههاى کلید آن با تکرار و همنشینى با واژههاى دیگر، در ضمن جملات و آیات متعدد و مختلف، به صورت متقابل، همه از همدیگر روشنایى مىستاند و به همدیگر روشنایى مىدهد، به همین دلیل انس دورهاى و طولانى همراه با تدّبر با خود قرآن، مطمئنترین راه است، براى راه یافتن به معنى دقیق واژهها و کلمات آن، از باب نمونه سه گروه انسانى «اصحاب میمنه»، «اصحاب مشئمه» و «سابقون» به صورت مجمل در سوره واقع مطرح شده است ولى معنى هر کدام را در جاى دیگرى از قرآن مىتوان بدست آورد. در سوره مومنون (آیات 57-61) پس از بیان احساسات، باورها و رفتار شایسته برخى از انسانها، آمده است «أولئک سارعون فى الخیرات و هم لها سابقون»، در آیات (13-19) سوره بلد مىگوید اصحاب میمنه مؤمنانى هستند که در پى آزادى بردگان، دستگیرى ایتام فامیل و بینوایان خاکنشین، در تنکدستى، مىباشند و همدیگر را به شکیبایى و بخشش سفارش مىکنند. اصحاب مشئمه کسانى هستند که به آیات خداوند کفر مىورزند، بسیارى از واژههاى همین آیات نیز در جاهاى دیگر، با آیات و کلمات دیگر، کنش و واکنش تفسیرى و تبیینى دارد. تو شیهیکو ایزوتسو، مترجم ژاپنى قرآن که با نگاه نقادانه به ترجمههاى قرآن (74) مىنگرد، در رابطه با کشف نگرش جهان شناختى قرآن بر اساس واژهها و مفاهیم مربوطه و موجود در این کتاب مىگوید: «در نخستین نظر این عمل، کارى بسیار سهل مىنماید، ممکن است کسى چنان بیندیشد که همه کارى که باید صورت بگیرد عبارت از آن است که از کل واژگان کلمات قرآن همه کلمات مهم را که به تصورات و مفاهیم مهم همچون اللَّه و اسلام و نبى و امام و کافر و نظایر اینها ارتباط دارد، جدا کنند و معنایى را که هر یک از این کلمات در متن قرآن دارد، مورد تحقیق و ملاحظه قرار دهند ولى این کار در واقع چندان ساده نیست چه این کلمات یا تصورات در قرآن هر یک تنها و منعزل از کلمات دیگر به کار نرفته بلکه با ارتباط نزدیک به یکدیگر، مورد استعمال قرار گرفتهاند و معنى محسوس و ملموس خود را دقیقاً از مجموع دستگاه ارتباطى که با هم دارند به دست مىآورند. به عبارتى دیگر این کلمات میان خود گروههاى گوناگون بزرگ و کوچک مىسازند که این گروهها نیز بار دیگر از راههاى مختلف با هم پیوند پیدا مىکنند و سرانجام یک کل سازماندار و یک شبکه بسیار پیچیده و درهم پیوستگىهایى تصورى از آنها فراهم مىآید».(75) نامبرده بر مبناى مورد قبول خودش واژه «بر» را بر اساس واژهها و دادههاى آیه زیر قابل تعریف مىشناسد «لیس البر أن تولّوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب لکن البر من امن باللَّه والیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبیین و ءاتى المال على حبه ذوى القربى و الیتمى و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فى الرقاب و أقام الصلوة و ءاتى الزکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فى البأساء و الضّراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و أولئک هم المتقون» بقره /177 سپس با اشاره به عناصرى که در این آیه به عنوان اجزاى سازنده و توضیح دهنده معنى «بِرّ» بر شمرده شده است مىگوید: از همین جا مىتوانى مدریابیم که چرا این واژه را در زبانهاى دیگر به معانى مختلف مانند: پرهیزکارى، نیکى و راستى ترجمه کردهاند و تازه هیچیک از این واژهها به تنهایى نمىتوانند حق واژه اصلى را که معناى پیچیده آن متضمن همه این مفاهیم و شاید مفاهیم دیگر است، ادا نماید»(76)
1-2-2 - موضوعشناسى
هر متنى وابسته است به یکى از موضوعها و حوزههاى علوم انسانى یا تجربى و میزان سلامت ترجمه آن از خطا و اشتباه، بستگى دارد به میزان آگاهى و آشنایى مترجم به آن موضوع و حوزه معرفتى. در این رابطه استثنایى وجود ندارد، حتى مترجم شعر باید ملکه شعر داشته و در زبان مادرىاش شاعر باشد،(77) کسى که ادبیات داستانى را ترجمه مىکند با روابط انسانى پیچیده رو به رو مىباشد و باید تسلطش را بر این روابط به اثبات رساند.(78) تعابیر دانشمندان و پژوهشگران حوزه ترجمه که سطح آگاهى به موضوع را یادآورى مىکند مختلف است، از باب نمونه، مىخوانیم: «کسى که به کار ترجمه مىپردازد و مسؤولیت آن را مىپذیرد، باید داراى ویژگیهایى باشد که یکى از آنها تخصص در موضوعى است که به ترجمه آن پرداخته است»(79) «مترجم باید حداقل داراى مدرک کارشناسى در آن رشته علمى باشد، در غیر این صورت مترجم... در ترجمه مفاهیم ممکن است مرتکب اشتباهات مضحک شود.(80) «در ترجمه... متون علمى دشوارى اصلى آگاه بودن به آن عملى است که دارید راجع به آن ترجمه مىکنید، فرض کنید فیزیک، اگر فیزیک بدانید ترجمه برایتان آسانتر خواهد بود، حتى معادل یابى براى شما راحتتر است اصل پیش نیاز چنین ترجمهاى، احاطه شما به موضوعى است که دارید ترجمه مىکنید»(81) یوجین نایدا در این رابطه مىگوید: اما دانستن یک زبان دیگر است و بهرهمند بودن از دانش ویژه در خصوص یک موضوع خاص دیگر فى المثل مىتوان کاملاً با یک زبان آشنا بود و در عین حال از فیزیک هستهاى یا شیمى آلى هیچ ندانست. چنین آشنایى عامى، براى ترجمه متنهاى فنى، در این گونه زمینهها به هیچ وجه کافى نیست. به سخن دیگر، مترجم علاوه بر دانستن دو یا چند زبان ذیربط در کار ترجمه، باید با موضوع مورد ترجمه نیز کاملاً آشنا باشد»(82) در این رابط جاحظ از همه سختگیرانهتر مىنماید. در سخنى که وى نقل مىکند (وگو با مورد قبول خودش نیز هست) آمده است: «مترجم، قادر به رعایت امانت و ارائه ویژگیهاى معانى و دیدگاه مورد نظر حکیم نیست مگر این که در شناخت معانى کلمات و قدرت به کارگیرى واژهها، همتراز و همسنگ نویسنده کتاب باشد» آنگاه جاحظ، به قصد نقد وضعیت ترجمه و یادآورى ناتوانى مترجمان آثار ارسطو و افلاطون مىگوید: «چگونه ابن بطریق، ابن ناعمه، ابن قرّه، ابن فهریز، ثیفیل، ابن وهیلى و ابن مقفع مىتوانند همانند ارسطو و خالد (فرزند یزیدبن معاویه که در حوزه ستارهشناسى، پزشکى و شیمى ترجمه مىکرد)(83) همانند افلاطون باشد».(84) با توجه به اظهارات نظریه پردازان حوزه ترجمه و قطعى بودن برخوردارى مترجم از دانش پوشش دهنده محتواى متن مورد ترجمه، بایستى براى مترجم و تئورى پردازان ترجمه متون دینى، این سوال (و پاسخ آن) مورد توجه جدى قرار گیرد که دانش و علمى که محتواى آیات وحى را پوشش مىدهد، چه نوع دانشى است؛ تا آشنایى با آن به عنوان پیش نیاز ترجمه قرآن، پیشنهاد شود! تردیدى نیست در این که قرآن کتاب هدایت است، با پذیرش عملى هدایتهاى این مائده آسمانى، انسان به سعادت دنیوى و اخروى نایل مىآید ولى همین برنامه هدایتى، بر پایه دانشهایى استوار است که امروز هر کدام با نام و ویژگیهایى مخصوص به خود، به رسمیت شناخته شده و به عنوان محورهاى پژوهشى و مطالعات تخصصى و فوق تخصصى مستقل مطرح مىباشند. مطالعه قرآن تردیدى باقى نمىگذارد در این که متن آن بار دانشهایى هستىشناسى، کیهانشناسى، زیستشناسى، مطالعات تاریخ و فلسفه تاریخ، شناختشناسى، کلام و عرفان، اخلاق و فلسفه اخلاق، ادبیات داستانى، روانشناسى، جامعهشناسى، حقوق و قانونگذارى، مدیریت و سیاست، و... را با دقت و واقعبینى فوق توان بشر، در خود نهفته دارد. چنین واقعیت و حقیقتى، مسئوولیت سنگینى را به عهده مترجم مىگذارد. مترجم ناگزیر است از این که در حد و سطح لازم با دانشهایى که بستر هدایت قرآن مىباشند آشنایى داشته و بتواند آیات و کلمات وابسته و مربوط به آنها را به صورت دقیقتر مورد شناسایى قرار دهد (یا از پیش شناسایى کرده باشد) تا از بى راهه روى در وادى ترجمه در امان بماند! دکتر بوکامى با اشاره به پیشرفت علم و قابل فهم شدن آیات علمى قرآن مىگوید: «همین امر روشن مىنماید که فقط داشتن معلومات عمیق زبانشناسى براى فهم آیات قرآن، کفایت نمىکنند و علاوه بر این معلومات، بایستى واجد آگاهىهاى علمى گوناگون نیز بود. مطالعهاى از این گونه، در باب قرآن، دائرة المعارفى چند بعدى و چند رشتهاى مىشود.89/1 به عنوان نمونه جنینشناسى از موضوعات در خور توجه قرآن است، ژرفنگرى آیات مربوطه در این زمینه، به گونهاى است که دکتر بوکانى پس از مطالعه و مقایسه دیدگاه قران با دیدگاه کتاب عهدین و دیگر دیدگاههاى غیر علمى و جنین شناختى با شگفت زدگى و به صورت مکرر مىگوید: «اکنون چطور مىتوان به قران توجه کرد و از هماهنگى میان متن آن و اطلاعات علمى این عصر، راجع به این پدیدهها به شگفت نیامد»89/2 «اما قرآن... در جاهاى مختلف آن، مکانیسم دقیق این مساله، یادآورى مىشود، مراحل مختلف آن کاملاً مشخص و معلوم مىگردند و در مقابل، مطالب ناصحیح نیز عنوان نمىشود، بیان مطالب با کلمات و تعبیرات ساده صورت مىگیرد تا فهم انسان قادر به دریافت آنها باشد»(85) «خلاصه آنکه هم در مورد مطالب نظرى و مربوط به تولید مثل انسان و هم راجع به مسائل عملى ناظر به زندگى زناشویى و روابط جنس زن و شوهر، قرآن هیچ مطلبى ندارد که با اطلاعات و معلومات جدید و نیز با امورى که منطقاً نتیجه این اطلاعاتند، مغایرت و مخالفت داشته باشد»(86) نامبرده به همان اندازه که بر واقعبینانه بودن دیدگاه علمى قرآن اصرار دارند، از بى کفایتى ترجمهها و تفسیرها حکایت مىکند و منشأ آن را بى اطلاعى مترجمین از مووضع )و دانش جدید( مىشناسد، آنگاه به صورت عینى از ترجمه «علق» به خون بسته، به عنوان یک اشتباه خطرناک نام مىبرد: «کسانى که با علوم دقیقه سرو کار دارند، با ملاحظه ترجمهها و تفسیرهاى موجود به معانى صحیح، دست نمىیابند، براى مثال قسمت اعظم ترجمهها، در جریان ایجاد انسان از «؟؟؟ خون( و «خون بسته» و یا «وابستگى» و «تعلق» سخن مىگوید، حال آنکه این بیان در نظر دانشمندى که در این زمینه تخصص دارد کاملاً نامقبول است زیرا هیچگاه انسان داراى چنین وضعى در آغاز نیست. در قسمتى که مربوط به خانه کردن و لانه نمودن تخم در رحم است، خواهیم دید که متخصصان مشهور زبان عربى، به علت فقر فرهنگ علمى، دچار اشتباه شدهاند»(87) سپس بوکاى به تشریح معنایى واژه «علقه» پرداخته مىگوید: «تخم پس از آنکه در لوله رحم بارور شد، به حوف رحم مىآید و در آن جاى مىگیرد این امر را خانه گرفتن و لانه کردن تخم مىنامند. استقرار تخم در رحم به وسیله برجستگیهاى که دنبالههاى واقعى تخم اند به وقوع مىپیوندد که همانند ریشهها در خاک مىرویند تا آنچه براى رشد تخم لازم است از جداره عضو بر گیرند. تخم در ضمن رشد خود به معنى واقعى کلمه به رحم آویزان مىشود. آشنایى به این مطلب از کشفیات عصر جدید است. این آویختگى پنج بار در قرآن نام برده شده (سوره علق /2 و حج /5 و مؤمنون /14 و مؤمن /67 و قیامت /38) چیزى که آویخته مىشود ترجمه علق است. معنى دوم آن خون بسته است که اکثر ترجمههاى قرآن بدان ترجمه کرده است. این نادرست است و بر علیه آن باید هشدار داد. انسان هرگز از مرحله خون بسته، نگذشته است. معنى نخست یعنى چیزیکه آویخته مىشود کاملاً پاسخگوى واقعیتى است که امروز کاملاً به ثبوت رسیده است.»(88) جالب این که على رغم تصویرى شدن مراحل رشد چنین و اثبات مرحلهاى که در آن نطفه به رحم مىچسبد و تصریح لغت دانان چون راغب به این که «عَلَق» در قدم اول به معنى چسبیدن، چنگ زدن و کرمى است که به حلق و گلو مىچسبد، باز هم مترجمان «عَلَقه» را به خون بسته شده ترجمه مىکنند! دکتر خالد جلبى نویسنده کتاب «الطب محراب الایمان» و نویسندگان کتاب «مع الطب فى القرآن کریم» نگرانى مشابه نگرانى دکتر بوکاى را دارن و ترجمه «فى ظلمات ثلاث» را به سه پرده: «آمنیوس»، «کوریون» و «آلانتوئید» با ظاهر آیه «یخلقکم فى بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلاث» زمر /6؛ سازگارتر مىشناسد زیرا آیه از سه تاریکى در داخل بطن خبر مىدهد و این مغایرت را مىرساند و گویاى این است که مراد تاریکیهاى ناشى از سه پرده یاد شده است و نه تاریکى ناشى از خود اشکم و رحم و بچه دان که(89) مورد قبول ترجمههاى رایج مىباشد یعنى ترجمههایى که دنبال تعیین مصادق تاریکیها مىباشند. بوکاى نارسایى ترجمهها و تفسیرهاى آیات علمى قرآن را تأسف بار و گناهى مىداند که مىتواند موجب انتقاد دانشمندان از قرآن شود (با این که قرآن در معرض آن نیست). وى در مقام ریشه یابى این اشتباه مىگوید: اشتباه مترجمان و مفسران قدیمى که راهى براى دستیابى به معانى دقیق واژههاى علمى قِآن نداشتند طبیعى و قابل اغماض است ولى مترجمان و مفسران معاصر با این که مىتوانند از زمینههاى که پیشرفت علم در اختیارشان قرار داده است، سود برده معنى دقیق واژه را تعیین کنند، باز هم چشم دید نقادانهشان را بسته از گذشتگان تقلید مىکنند.(90)
2. تخصص در زبان ترجمه
نظریه سازان ترجمه، به شناخت زبان مقصد اهمیت ویژهاى قایلند. جاحظ مىگفت: «وینبغى ان یکون اعلم الناس باللغة المنقولة و المنقوله الیه حتى یکون فیهما سواء و غایة»(91) مترجم باید در زبان مبدأ و مقصد، به صورت یکسان، بیشترین آگاهى را داشته باشد. یوجین نایدا نیز از تسلط کامل مترجم به هر دو زبان سخن مىگوید و با تعبیر «امکانات و رحم و خم زبان مقصد را مثل کف دست خود بشناسد» مىخواهد اهمیت بیشتر شناخت زبان مقصد را گوش زد کند. سپس با صراحت بیشتر این اولویت را توضیح مىدهد: «مهمتر از شناخت کامل زبان مبدأ همانا تسلط بر زبان مقصد است. معمولاً با استفاده از لغتنامهها، شروح و تفاسیر و رسالههاى فنى، مىتوان شناخت بهترى از پیام زبان مبدأ به دست آورد اما هیچ چیز را نمىتوان به جاى تسلط کامل بر زبان مقصد نشاند. بى گمان بیشترین و فاحشترین اشتباهتى که مترجمان مرتکب مىشوند، عمد تا زاییده آن است که چنانکه باید و شاید، بر زبان مقصد تسلط ندارند.»(92) ایت اللَّه خوئى در خصوص بایدهاى ترجمه قرآن مىگوید: «ترجمه کننده قرآن باید به زبان قرآن و هم به زبانى که قرآن را به آن زبان بر مىگرداند کاملاً احاطه و در آن تخصص داشته باشد»(93) پیش از پرداختن به راز و رمز این همه تأکید، بر ضرورت شناخت کامل زبان و فرهنگ مقصد، این ادعا را پذیرفته و مورد تأکید قرار دهیم که مىگوید: «مترجمى که نه بر زبان مبدأ، نه بر زبان مقصد و نه بر موضوع متنى که ترجمه مىکند، تسلط دارد، ناچار به روش لفظ گرایانه پناه مىبرد زیرا توان آن را ندارد که از محدوده لفظ نویسنده یا بیرون گذارد»(94) امروز لفظ گرایى، از این نوع، مشترى ندارد باور رایج این است که مترجم باید علاوه بر محتواى آشکار پیام، نکتهها و دقایق معانى را نیز باید درک کند، بار عاطفى واژهها را دریابد و ظرایف را که از حیث سبک، رنگ و بوى پیام را تعیین کرده است، تشخیص دهد(95) و درصد و انتقال تمام وجوه معنایى با یا قالب جدید به مخاطبان ترجمه (96) باشد. ریخت قالب جدید گونههاى متعددى دارد، مىتواند از نوع کارکرد گرایانه و افراطى باشد که مىگوید در ترجمه هدف وسیله را توجیه مىکند(97) پس باید غرابت زدایى را به شکل جدى پى گرفت و با کنار زدن تحمیلى الفاظ متن معنى را در اختیار فرهنگ و زبان ترجمه قرار داد. شکل دوم این است که براى معانى، جملات خالى از ابعاد هنرى تدارک دیده درباره این گونهاى از قالب دست ساخت مترجم سخن «فان زونگ ینگ» را بار دیگر مرور کنیم: «این گونه ترجمهها... مثل آن است که ماهى بزرگى را بخوبى طبخ و ادویه و سس خوشمزه نیز به آن اضافه کنید، اما قبل از آنکه بر سر سفره ببرید، ناگهان به درو آب بیفتد، اندازه ماهى تغییر نمىکند اما طعم و مزه آن بکلى از بین مىرود... و کسى میل خوردن آن را ندارد».(98) گونه سوم، قالبى است که در عین پاى بندى به لفظ و معناى متن بعد هنرى و زیبا شناختى آن را نیز به نمایش گذاشته و مخاطبان ترجمه را تحت تأثیر جاذبههاى آن قرار مىدهد. در مورد قرآنى نیز گفتمان ترجمه، اینک بر این نکته پا فشارى دارد که علاوه بر معنى و مفهوم اصلى کلام، باید تمام نکات، ویژگیها و ابعاد معنایى که در حاشیه آن قرار دارد نیز در ترجمه گنجانده شود.(99) شاید تعبیر «برگردان... اندیشه ناگفته اما القا شد به دریافت کننده اصلى» که در سخن بعضى قرآن پژوهان به عنوان نماد وفادارى مترجممطرح شده است،(100) بتواند، تمام ریز معنىهاى نهفته در پناه مقصود اصلى آیات را در بر مىگیرد: اندیشه ناگفته اما القاء شده، در قرآن، گستردگى معجزه آسا دارد و بیان مقصود از طریق معانى تمثیل، کنایه و استعاره، تنها بخشى از آنها مىباشد، مترجم بر اساس اصل رعایت امانت و وفادارى، ناگزیر است از بیان این مقاصد، با آشکار ساختن جنبه ادبى، بلاغى، و هنرى قرآن که قهراً به حجیم شدن الفاظ مىانجامد. به عبارت دیگر مترجم با رعایت برابرى در لفظ و پاى بندى به آن، نمىتواند گستره معنایى و بعد زیبا شناختى قرآن را در ترجمه بگنجاند ولى با دست یازیدن به ایجاد برابرى در معنى، مىتواند پارهاى از ابعاد معنایى آیه را به نمایش گذارد، این همان ترجمه تفسیرى است که در کلام ابن فارس مورد مطالعه قرار گرفت، ایشان مىگفت: تو هیچگاه قادر نیستى و نمىتوانى معنى آیه «اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم على سواء» انفال /58، در قالب ترجمه لفظى با حفظ تعادل «کلمات، ارائه دهى مکر این که ظرفیت گستردهترى پدید آورى، کلمات پنهان را آشکار سازى و سازماندهى دیگرى بیافرینى. «حتى تبسط مجموعها و تصل مقطوعها و تظهر مستورها»(101) از باب نمونه در آیه (و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتقعد ملوما محسورا» اسراء /29 تمثیل و کنایهاى نهفته است، زنجیر شدن دست به گردن نماد خست و؟؟ و باز کردن کامل دست اشاره به ریخت و پاش اسراف گرایانه دارد. بین مترجمین، ترجمه قرآن رى و تاج التراجم، روش یاد شده را تا حدى در مورد این آیه مورد توجه قرار داده اندک به ترتیب مطالعه مىکنیم: و مه گیر دستت را از نهفته کردن فرو گرفتنى به گردن خویش و یمده بیک باره همه دادن که آن وقت بنشینى برهنه ملامت کرده. و دست از عطا فرو مدار چنان چون کسى که دست وى با گردن بستهاند و مگستران دست را به عطا گسترانیدنى که هر چه دارى بدهى و بنشینى. دل انگیزى و گویایى نسبى دو ترجمه فوق، با مطالعه چند نمونه ترجمه زیر که از طرح جنبه تمثیلى کلام دریغ ورزیده است، با وضوح و شفافیت بیشتر مىنماید.
صادقى:
و دستت را به گردنت زنجیر وارونه و به تمامى گشادگى (هم) گشاده دستى مکن که در نتیجه ملامت شده و حسرت زده بر جاى بمانى.
حرمشاهى:
دستت را - از شدت بخل - مبند برگردنت و نیز بسیار گشادهاش مدار که ملامت زده و درمانده مىنشینى.
فولادوند:
و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار هم گشاده دستى منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جاى مانى.
انصاریان:
و دستت را ]چون بخیلان به نشانه این که قدرت انفاق چیزى را به تهیدستان ندارى[ بر گردنت بسته مدار و ]آن چنان هم در انفاق[ دست و دل باز مباش که چیزى براى معاشق خودت باقى نماند که در نتیجه ]نزد شایستگان [نکوهیده و ]در زندگى خویش[ درمانده گردى. بهرحال، غرض از کسب مهارت در زبان مقصد، پیشه کردن رویکرد کارکرد گرایانه و غرابت ستیزانه نیست تا پیام قرآن در قالبها، مثالها، تشبیههاى بیگانه، از قالبهاى بلاغى خودش، به خوانندگان ترجمه، عرضه گردد، چه آنکه ترکیبها و ساختارهیا قرآن عمق معنایى نا متناهى دارد و نباید با معادلهاى تمثیلى فرهنگهاى دیگر - که یقیناً توان ایفاى نقش مشابه را ندارد - مبادله شود. هدف از مهارت زبان شناختى در زبان مقصد این است که مترجم بتواند تمام ظرفیتهاى زبان ترجمه را به کار بگیرد تا بخشى از ابعاد هنرى حاشیه پیامهاى اصلى قرآن را به صورت هر چه دلرباتر بازگو کند تا مخاطبان ترجمه با احساس لذت تحت تأثیر قرآن قرار گیرند. تردیدى نیست در این که سخن غزال در ترجمه آیه: «و أرسلنا الریاح لواقح» حجر /22، که مىگوید: و ما بادها را به دامادى گلها و درختان فرستادیم»، براى خوانند اثرى دارد که آن را در ترجمه جلال الدین فارسى نمىبیند که مىگوید: «و بادها را باردار کننده فرستادیم». در ترجمه تفسیرى و ساختار جدیدى که جایگزین ساختار متن شده است، از خط تیره، پاورقى، قلاب و پرانتز، استفاده نمىشود بلکه با تدارک واژههاى مناسب براى معانى آشکار و پنهان، معانى نهفته در آوا یا تنوین و...، بر اساس قواعد دستورى، ادبى و گفتارى زبان ترجمه، قالبى ساخته مىشود که علاوه بر پیام و مقصود اصلى احساسها و حالات مشابه احساسها و حالات خواننده و شنونده متن قِآن را، به گونهاى در خوانند یا شنونده ترجمه نیز به وجود آورد، در جاى که قرآن در پى احساس التزام، علاقمندى، شگفت زدگى، تنفر... است، ترجمه نیز این را به ارمغان دهد. چنین نتایجى حاصل نمىآید جز از طریق خلاقیت ادبى و هنرى که ریشه در مهارت ویژه زبان شناختى دارد.
3. مهارتهاى علمى
مترجم ادعا دارد که دو کار نویسندگى و ترجمانى را با هم انجام مىدهد. این دو فن با آموزش و تجربه عملى قابل دستیابى است، عرف به کسى که روش نوشتن و ترجمه را به صورت نظرى، آموخته است، نویسنده و مترجم نمىگویند، براى کسب این دو عنوان، دستیازى به تجربه عملى دقیق و طولانى اجتنابناپذیر مىنماید، تنها در پى چنین تجربهاى، قدرت ترجمه و بیان با قلم حاصل مىآید. در اظهارات دست اند رکاران دانش ترجمه، دقتر بیان (کتبى یا گفتارى) به عنوان شرط مستقل مطرح شده است. جاحظ پس از طرح این نکته که مترجم در تسلط بر موضوع باید همسنگ با صاحب اثر باشد، مىگوید: «لا بد للترجمان من ان یکون بیانه فى نفس الترجمه فى وزن علمه فى نفس المعرفة»(102) قدرت بیان مترجم باید برابر و همسنگ دانش او در موضوعى باشد که مىخواهد ترجمه کند. یوجین نایدا هم به این ضرورت به صورت جداگانه اشاره دارد: «حتى شناخت کامل زبانها و موضوعات، توأم بادمسازى، ضامن خوب بودن ترجمه نیست مگر آنکه مترجم توانایى بیان ادبى را هم داشته باشد.»(103) اگر در کار ترجمه کتب عادى بایستگى این باید، بدین گونه مورد تأکید است، در مورد قرآن باید بگوییم: «مترجم قرآن باید حرفهاى باشد. کسى که مىخواهد با ترجمه قرآن، ترجمه را یاد بگیرد... این یک جفایى است که برخود و قرآن کرده است»(104) پس سالها تمرین و تجربه عملى نوشتن و ترجمانى مىباید تا در کنار برخوردارى از سایر شرایط زمینه اقدام به ترجمه قرآن فراهم آید.
4. تعامل جمعى
توقع فراهم آمدن شرایط ترجمه، براى فرد واقع بینانه نمىنماید، به همین دلیل یوجین نایدا اظهار مىدارد: «بهترین مترجم کسى است که زبانهاى مبدأ و مقصد را کاملاً بداند، با موضوع اثر از نزدیک آشنا، با نویسنده اصلى و محتواى اثر دمساز و در زبان مقصد سبک پرور باشد اما چنین مجموعهاى از توانیها، به ندرت در کسى یافت مىشود. از این رو عناصر اساسى نقش مترجم غالباً باید به اشکال گوناگون میان اشخاص مختلف تقسیم گردد»(105) دکتر بوکاى در خصوص قرآن با نایدا همصدایى دارد، پس از یاد آورى اشتباه مترجمین قرآن در فهم واژه «علق» مىگوید: «همین امر نشان مىدهد که براى فهم کلمات و آیات قرآن همکارى میان دو گروه ضرورت دارد: کسانى که به زبان عربى آشنایى کامل دارد و کسانى که سرو کارشان با معارف علمى است»(106) واقعیت این است که ترجمه قرآن کار طاقت فرسا و نتیجه به کارگیرى توانمندیهاى متنوعى عینى و مىباشد. تعبیر «ترجمه تفسیر موجز است»(107) و «ترجمه خلاصة التفاسیر است»(108) توسط دو تن از پژوهشگران حوزه معارف قرآن که به قصد یادآورى دشوارى کار ترجمه صورت گرفته است تنها بخشى از سنگینى کار را نشان مىدهد. مترجم متعهد ادعا دارد که خود را به ژرفاى معانى قرآن مىرساند و سپس روزنه کوچکى به نام ترجمه بر روى آن مىگشاید که باید هم گویایى داشته باشد و هم بعد هنرى و بلاغى و هم دریچهاى باشد براى نگاه به بطون قرآن این تعهدى است که مفسر خود را پاى بند به آن نمىشناسد. گستردگى و طاقت فرسایى شرایط، توانمندیهاى لازم و ظرافت کار سبک پرورى در بدنه کوچکترین قالب نوشتارى ممکن، مستلزم این است که افرادى با تخصصها و تواناییهاى گوناگون در تعامل با هم قالب و معجزهاى را بیافریند که در آن معانى اصلى و فرعى محفوظ باشد، تیغههاى تبیین کننده به صورت متقابل از معنى واژهها و آیهها به سوى هم نشانه رود و پرورش ادبى و سبکى توجهها را به سوى خود خواند.
نگاهى به ترجمههاى موجود
ترجمههاى موجود قرآن (اعم از کهن و جدید) را نمىتوان محصول مشترک شرایط و تواناییهاى نامبرده شده در این مقاله، تلقى کرد. بین مترجمان نمىتوان فرد یا جمعى را یافت که ادعاى برخوردارى از تخصصها و توانمندىهاى مزبور را بر زبان جارى کند. بر اساس نقدهاى به عمل آمد(109) بخش قابل توجهى معانى القا شده در قرآن (از قبیل مفاد تقدیم، تأخیر، تعریف، تنکیر، تفریح، حروف، تنوین، جمله فعلیه، جمله اسمیه، مشتقات، استفهام، محذوفها، کنایه، تعریض، تضمین، استعاره، مجاز، تمثیل، ارتباط آیات و...) در ترجمهها تبارز ملموسى ندارد و از پرورش ادبى سازگار یا متن قرآن هم اثرى به چشم نمىآید و... خوانایى و روانى عبارت در ترجمههاى جدید بازگو کننده تحول اندکى در رو ساخت ترجمه به حساب مىآید، اما ژرف ساختها همچنان در معرض بى توجهى قرار دارد، باید قضاوت و ارزیابى ولى اللَّه دهلوى (متوفاى 1176 ق) را پیرامون ترجمههاى موجود در عصر خودش، شامل ترجمههاى این زمان، نیز بدانیم! نامبرده مىگوید: «ترجمهها خالى از دو حالت نیستند یا ترجمه تحت اللفظ مىباشند یا حاصل المعنى و در هر یک وجوه خلل بسیار در مىیابد»(110) حاصل المعنى، همان معنى اصل (نقطه مقابل معنى تبعى و پیرامونى) است که از لابهلاى ترجمه به گونهاى خود را نشان مىدهد. بار تلى سنت هیلر، مستشرق فرانسوى و (نویسنده قرآن و محمد) گویا درباره ترجمههاى قرآن با روش رایج مىگوید: «اگر قرآن ترجمه شود قسمت قسمت اعظم ملاحت کلام و قدرت و تأثیر خاص آن از بین مىرود. آهنگ گرم و کلام موزون آن به سردى مىگراید ولى در عین حال دورنمایى آن شعله جاودانى از خلال ابرهاى تیره ترجمه تابان و فروزان است»(111) ولى ترجمه قرآن با این دست آورد، در معرض اتهام به خیانت است چه آنکه از منظر نظریه پردازان حوزه ترجمه، در متون ادبى ترجمهاى که درک و احساس مشابه درک و احساس خواننده متن را در خواننده ترجمه ایجاد نتواند، مظهر بى وفایى، خیانت و ستمگرى به پدید آورنده متن مىباشد.(112) نادیده انگاشتن این اتهام در مورد قرآن - که بلاغت و بعد ادبى اعجازآمیز آن تردیدناپذیر است - توجیهى جز ساده انگارى در فهم و باخوانى قرآن در قلاب ترجمه ندارد که خود با چرا یا چراهاى رو به رو مىباشد.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - جان گونتر، اسکندر مقدونى، ترجمه ایرج قریب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ط 129/3 2 - میر عمادى، سید على، تئوریهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مکتوب با همزمان، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى خانه فرهنگ، ط 25/2 3 - همان منبع /28 4 - فصلنامه مترجم، سال هفتم، شماره 27، پاییز 1377، داگلاس رابینسون، تئورى ترجمه در غرب، ترجمه عبداللَّه کوثرى /91 و 92 5 - همان ص 90 6 - فصلنامه مترجم، سال پنجم، شماره نوزدهم، پاییز 1374 ترجمه ادبى، ترجمه خسرو احسنى /24 و همان، شماره بیستم، زمستان 1374، لارنس و نوتى، استراتژى ترجمه /12 7 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره 29، على خزاعى فر، کارکرد گرایى در ترجمه /5. 8 - همان، سال پنجم، شماره بیستم، لارنس و نوتى، استراتژیهاى ترجمه، /12 و 15 9 - همان سال هشتم، شماره 29، کارکرد گرایى در ترجمه /5، 10 - صلح جو، على، گفتمان و ترجمه، تهران، نشر مرکز، ط 64-66/ 1377 1 11/1 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینى، کتابفروشى اسلامیه، ط 1358 ش /542 11/2 - به کوشش مهدى افشار، سى سال ترجمه و سى سال تجربه انتشارات انوار دانش، ط 131/ 1 12 - جاحظ، عمرو، کتاب الحیوان، بیروت، دراراحیاء التراث العربى، ط 76 - 78/1 3. 13 - بهاء الدین محمد على، کشکول، ترجم کریم فیضى، انتشارات تهذیب، ط 312/2 منبع اصلى سخن صفدى اثرى است از وى به نام: «الغیث المسجم» چاپ قاهره در سال 1305 ه/46 14 - کتاب الحیوان، 78/1 15 - د. فضل حسن عباس، اتقان البرهان فى علوم القرآن، اردن، دارالقرآن، ط 1997 1 م /300 16 - ابن فارس، الصاحبى فى فقه اللغة، /41 به نقل از: اتقان البرهان فى علوم القرآن /300 17 - فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره اول، آذر تابش آذر نوش، تاریخ ترجمه از عربى به فارسى /108-110 و د - آذرتاش آذرنوش، تاریخ ترجمه از عربى به فارسى، نشر سروش، ط 32 - 47/01 18 - ابواسحاق شاطبى، الموافقات، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط (ندارد) ج 52/ 1-2 19 - عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، قم، مکتبة ارومیه، ط 1404 ق /202-203 20 - بى آزار شیرازى، عبدالکریم، قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ط 93/2 21 - محمد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفة، ط 331/9 2 و 336 22 - مصطفوى، حسن، روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن، قم، دارالقرآن الکریم، ط اول /80 23/1 - فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوم، آیت اللَّه معرفت، بحثى درباره ترجمه قرآن مجید و امکان آن /10 23/2 - سى سال ترجمه سى سال تجربه /18 و 23/3 - روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید /81 24 - زرقانى، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، دارالفکر، ط 112/2 1408 25 - مراجعه شود به: فخر الدین طریحى، مجمع البحرین و سیعد النورى، اقرب الموارد و ابن منظور، لسان لعرب و لویس معلوف، المنجد، واژه ترجمه 26 - خوئى، ابوالقاسم، بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ترجمه محمد صادق نجمى و هاشم هاشم زاده هریسى، ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ط اول /658 27 - قرآن ناطق /62 28 - زمخشرى، محمود، تفسیر کشاف زیل آیه 4 سوره ابراهیم 29 - تفسیر المنار، 325/9 30 - اسفراینى، شاهفور، تاج التراجم، تصحیح نجیب مایل هروى و على اکبر الهى خراسانى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ط 8/1 1 31/1 - فرهنگ فارسى عمید، واژه سبک 31/2 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره 5/29 و فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوم /9 32 - فصلنامه مترجم، سال سیزدهم، شماره بیست و یکم و بست و دوم، بهروز عزید فترى، تحلیل روان شناختى فرایند ترجمه /10-12 33 - مجله نشر دانش، سال سوم، شماره اول، ابوالحسن نجفى، مسأله امانت دارى در ترجمه /11. 34 - فصلنامه مترجم، سال اول، شماره اول، فان زونگ ینگ، تأملى در معیارهاى ترجمه، ترجمه على خزاعى فر /16. 35 - د. ابراهیم انیس، دلالة الالفاظ، مکتبة الانجلو المصریه، ط 1، فصل هشتم به نقل از: فصلنامه مترجم، سال دوم، شماره پنجم، ابراهیم انیس، مشکلات ترجمه الفاظ قرآنى، ترجمه حسین سیدى /97. 36 - فصلنامه مطالعات ترجمه، سال دوم، شماره ششم، مهرزاد منصورى، بحثى در میان نظرى ترجمه متون دینى /57-58 37 - حر عاملى، محمد، وسائل الشیعه، کتاب الصلوة، ابواب القرائة فى الصلوة، باب 67 حدیث 1 38 - فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوم، بحثى درباره ترجمه قرآن مجید /9 و نیز مراجعه شود به: مناهل العرفان فى علوم القرآن 110/2 و 116 و 119 39 - همان /114-116 40 - فصلنامه مترجم، سال ششم، شمارههاى 21 و 22، بهروز عزبد فترى، تحلیل روان شناختى فرایند ترجمه /10 41 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم، یوجین نایدا، نقش مترجم، ترجمه سعید باستانى، /24 42 - همان /25 43 - حر عاملى، محمد، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى: ط (ندارد) 28/18 44 - تاج التراجم 6/1 45 - همان، 562/2 46 - فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره اول، یعقوب جعفرى، لزوم رعایت مبانى کلامى در ترجمه قرآن /75 47 - فصلنامه مترجم، سال ششم، شمارههاى 21 و 10/22 48 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم /22 49 - کیهان فرهنگى، سال چهاردهم شماره 131/ 138 50 - سید قطب، فى ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، ط 2038/4 11 51 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم /22 52 - فصلنامه مترجم، سال هفتم، شماره یک، د نعمت اللَّه، اصول ترجمه قرآن کریم /78 53 - تئوریهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مکتوب با همزمان /61 54 - سى سال ترجمه و سى سال تجربه /20 55 - فصلنامه مترجم، سال هشستم، شماره بیست و نه، گفتگو با پیتر نیومارک /18 56 - همان، سال سیزدهم، شماره سى و نهم، ژرژ مونن تاژاک در یدا، ترجمه د. مهران زنده بودى /49 57 - فصلنامه مترجم، سال هشستم، شماره بیست و نه، گفتگو با پیتر نیومارک /22 58 - قلیزاده، حیدر، مشکلات ساختارى ترجمه قرآن، تبریز مؤسسه تحقیقاتى علوم اسلامى انسانى، ط 141/1 59 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره 22/29 60 - در این رابطه مراجعه شود به فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، سال دوم شماره 7 و 8، مقاله شکوفایى تفسیر موضوعى در قرن اخیر 61 - سیوطى، جلال الدین، الاتقان، بیروت، مؤسسء الکتاب السقافیه، ط 290/3 1 62 - طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، زیل آیه مذکور 63 - فصلنامه «بینات» سال اول، شماره دوم /67 64 - قرآن ناطق /266 65 - کتاب الحیوان /76 66 - مجله نشر دانش سال ششم، شماره چهارم /18 67 - تئوریهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مکتوب با همزمان /28 68 - همان /50 69 - سى سال ترجمه سى سال تجربه /133 70/1 - بیان در علوم و مسائل کلى قرآن /658 72 - کتاب الحیوان /78 71 - فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوم، بحثى درباره ترجمه قرآن مجید /9 و بیان در علوم و مسائل کلى قرآن /658 72 - روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید /82 73 - کیهان فرهنگى، سال چهاردهم، شماره 138، میزگرد قرآن و ترجمه /8 74 - همان و بیان در علوم و مسائل کلى قرآن /658 75 - مسند الامام احمد ابن حنبل، بیروت، دار صادر، ط (ندارد) جلد 14/3 و 17 و 26 و 59 و جلد 182/5 و 189 76 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، ط 2، ج 105/26، ج 5/25 و 298 و ج 12/24 و ج 150/22 و ج 15/28 77 - کتا الحیوان /76 78 - تشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقى، دینى در قرآن، ترجمه فریدون بدرهاى، تهران، نشر و پژوهش فروزان، ط 8/1 79 - همان، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت سهامى انتشار، ط 506/ 1361 1 80 - همان، مفاهیم اخلاقى - دینى در قرآن مجید /423 -424. 81 - محمد عبدالغنى حسن، فن ترجمه در ادبیات عربى، ترجمه عباس عرب، انتشارات استان قدس رضوى، ط 51/1 82 - مشهد، روزنامه قدس، 8 آذر 1384، سال 18 شماره 5152، گفت و گو با احمدپور (زبان شناس و مترجم) /5 83 - فن ترجمه در ادبیات عربى /50 84 - فصلنامه مترجم، سال 14، شماره 40، گفتگوى على صلح جو با دکتر على خزاعى فر 11/6 85 - روزنامه قدس شماره 5/ 5152 86 - مجله نشر دانش، سال 6، شماره چهارم /22 87 - جاحظ، البیان و التبیین، تحقیق عبداسلام محمد هادون، دار الجیل، ط (ندارد) 328/1 88 - کتاب الحیوان 75-86 89/1 و 89/2 و 90 و 91 - دکتر بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، انتشارات سلمان، ط (ندارد) /170 و 280 و 273 و 285 92 و 93 - همان 285 و 280 تذکر: تغییر عبارت ناشى از این است که در نقل سخنان بوکاى از ترجمه مهندس دبیر نیز استفاده شده است. 94 - عبدالحمید دیاب و همکاران، مع الطب فى القرآن الکریم، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، ط 86/ 1404 به نقل از قرآن ناطق /33 و خالد جلبى، الطب محراب الایمان، دمشق، مؤسسة الرسالة، ط 8/1 1394 95 - عهدین، قرآن و علم /167 96 - کتاب الحیوان /76 97 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم، نقش مترجم /21 98 - بیان در علوم و مسایل کلى قرآن /658 99 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره سى و یکم، على خزاعى فر، لفظ گرایى/5 100 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم نقش مترجم /21 101 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره بیست و نهم /18 102 - فصلنامه مترجم، سال هشتم، شماره بیست و نهم، کارکرد گرایى در ترجمه /5. 103 - فصلنامه مترجم، سال اول، شماره اول، تأملى در معیارهاى ترجمه /16 104 - مراجعه شود به: بیان در علوم و مسایل کلى قرآن /658 و فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوم /9 و روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن /80 105 - فصلنامه ترجمان وحى، سال هفتم، شماره اول /78 106 - الصاحبى فى الفقه /41 به نقل از: اتقان البرهان فى علوم القرآن /300 107 - کتاب الحیوان، 76/1 108 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم /22 109 - سى سال ترجمه سى سال تجربه /11 110 - مجله نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم /23 111 - عهدین، قرآن و علم /275 112 - سى سال ترجمه سى سال تجربه /18 113 - روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید /81 114 - مراجعه شود به: هادى حجت، عیار نقد بر ترجمان وحى، تهران، فرهنگ گستر، ط 1379 و بهاء الدین خرمشاهى، قرآن پژوهى، مرکز نشر فرهنگى مشرق، ط اول /342 - 457 115 - ولى اللَّه دهلوى، فتح الرحمن بترجمه القرآن، مقدمه ص الف، به نقل از: عیار نقد بر ترجمان وحى /62 116 - قرآن ناطق /90 117 - مجله نشر دانش، سال سوم، شماره اول 9 و 10 و فصلنامه ترجمان، سال اول، شماره دوم /9 و 10، فصلنامه مترجم سال اول، شماره اول /16.
info@qura