استقلال ترجمه قرآن در تفسیر ابوالفتوح رازى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تفسیر ابوالفتوح رازى، افزون بر این که یکى از مهمترین تفاسیر شیعى است، از نظر معارفى، مطالب بسیار مهمى در اصول و فروع معارف اسلام دارد، و مطالب کلامى ارزشمندى را در خود جا داده، یکى از ذخایر مهم زبان فارسى نیز هست. اما ارزش این کتاب در بخشهاى تفسیر و ترجمه تفاوتهایى دارد، برخى از ارزشهاى آن مخصوص ترجمه است. یعنى معادل هاى زیباى فارسى که در برابر واژه هاى عربى قرار گرفته است، گنجینهاى را پدید آورده است که ارزش فوق العادهاى دارد. زبان فارسى از این ترجمه و ترجمههاى فارسى دیگر قرآن کریم سود فراوانى برده و مىتواند ببرد.
بهرههاى زبان و ادب فارسى از قرآن
قرآن با آمدن خود جهان بینى و تفکرى نو عرضه کرد، بسیارى از واژهها بدون این که کنار گذاشته شوند، محتوایى جدید یافتند. هنگامى که فارسى زبان مسلمان مىگفت: اهریمن، این دیگر همان موجود قدرتمندى نبود که با اهورامزدا مىجنگد و در ایجاد شر و بدى درست به اندازه اهورا مزدا در ایجاد خوبى و خیر، قدرت دارد، بلکه از این کلمه شیطان را مىفهمید که بنده مطرودى است؛ در احاطه قدرت الهى، بدکار است و دشمن انسان، اما خالق یا خداى شر نیست، در ایجاد شر قدرت محدود دارد. (خداى) فارسى زبانان هم دیگر اهوراى مزداى درگیر در نبرد علیه اهریمن نبود که براى پیروزى بر اهریمن باید منتظر روز موعود باشد. یکى از راه هاى دگرگون شدن زبان همین است که واژگانى از آن زبان داراى معانى جدید شوند، و کمکم معانى گذشته آنها فراموش شوند... از مهمترین بهرههاى زبان فارسى از قرآن کریم یکى این بود که قرآن به احیا، حفظ و گسترش زبان پارسى کمک شایانى کرد. از این راه بود که مسلمانان فارسى زبان براى فهم معانى قرآن نیاز به ترجمه و تفسیر قرآن داشتند. دانشمندان فارسى زبان بر اساس نیاز، به ترجمه و تفسیر قرآن همت گماشتند و از رهگذر این تلاش، آثار ارزشمندى به وجود آوردند، آثارى که گرد و غبار زمان چهره آن ها را کدر نکرده است. این حرکت هم بسیار زود آغاز شد. همان گونه به زودى اشاره خواهیم کرد، برخى از نویسندگان را نظر بر این است که نخستین ترجمه قرآن به زبان فارسى به دست سلمان فارسى، صحابى معروف حضرت رسول اکرم(ص) انجام شد. چنان مشهور است که قرآن کریم براى اولین بار، در زمان نوح سامانى (366 -350هق)، با استفتاء از علماى بزرگ زمان او، به فارسى ترجمه شده است. اگرچه اولین متن ترجمه فارسى قرآن که بطور کامل به دست ما رسیده، دست کم تا امروز، همان ترجمه است، ولى دلایل و شواهدى در دست است که این نمىتواند اولین ترجمه قرآن به زبان فارسى باشد. چرا که مسلمانان فارسى زبان پیش از آن ترجمه با قرآن آشنا شده بودند غالب مسلمان فارسى زبانى که با قرآن آشنایى داشتند، عربى نمىدانستند؛ اگرچه ترجمه شفاهى مىتوانست مشکل نا آشنایى مسلمانان به زبان قرآن را برطرف کند، اما این کافى نبود، بویژه که نوشتن و کتاب، پیش از آن نیز هم در ایران آن روز،به ویژه در شرق ایران، خراسان و ماوراء النهر، کم و بیش مرسوم بوده است، و مسلمانان فارسى زبان نمىتوانستهاند بىتوجه باشند. مصححان فاضل تاج التراجم در دیباچه خویش در این زمینه نوشتهاند: "هر چند در پیشگفتار ترجمه تفسیر طبرى آمده است که متن عربى تفسیر طبرى - جامع البیان عن تأویل القرآن - به تقاضاى ابو صالح منصور فرزند نوح سامانى (366 - 350 هق( و به اجازت فتواى دانشمندان بخارا و سمرقند و بلخ فرغانه، و به استناد کریمه "و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم" (1)، فارسى شده.(2) و از این سخن استنباط گردیده که "نخستین نگاشته در تاریخ نگاشتههاى فارسى درباره قرآن، ترجمه تفسیر عربى طبرى است"(3) و لیکن برداشت مذکور از سخنان مترجمان تفسیر طبرى قرین صواب نیست؛ زیرا فارسى زبانان مسلمان پیش از سده سوم به ترجمه قرآن کریم نیازمند بودهاند، و همین نکته محقق مىدارد که ترجمه فارسى قرآن سالها پیش از ترجمه تفسیر طبرى صورت پذیرفته است. اشارههایى نیز در نگارشهاى و آثار پیشینیان آمده است که نظر مذکور را تأیید مىکند. چنان که آوردهاند که موسى بن سیار اسوارى (م 255 هق) قرآن را به فارسى تفسیر مىکرد.(4) و شمس الائمه سرخسى (م 490 هق) نوشته است که سلمان پارسى بر اثر تقاضاى برخى از ایرانیان مسلمان فاتحة الکتاب را براى آنان به فارسى ترجمه کرد، و آنان آن را در نماز مىخواندند تا زبانشان به عربى روان شد.(5) عماد الدین اسفراینى مشهور به شهفور در دیباچه خود بر تاج التراجم، نخستین ترجمه فارسى را به دست سلمان و به اذن رسول (ص) مىداند.(6) تفسیر کردن قرآن به فارسى، توسط موسى بن سیار در میانه سده سوم هجرى، مؤید این نکته است که فارسى زبانان در نخستین دهههاى عصر اسلامى به ترجمه فارسى قرآن احتیاج داشته، و بدون تردید به تراجمى لغوى و تحت اللفظى و یا ترجمههاى شفاهى قرآن اهتمام داشتهاند." (7)
دلایل شهرت و تأثیر گذارى ترجمه تفسیر طبرى
اگر چه متنى که به عنوان ترجمه تفسیر طبرى در دست است، دیگر همان تفسیر طبرى نیست، اگر استفادهاى هم از آن شده باشد، استفادهاى آزاد است، شاید بتوان گفت اقتباس و گزیدهاى از تفسیر مذکور باشد. این ترجمه به دو دلیل مىتواند در زمان خود نیز شهرت فراوانى به دست آورده باشد: نخست این که به فتواى علماى طراز اول بر جواز ترجمه متکى بوده، که سبب شهرت و اعتبار آن مىشده است. دوم: این که این کار به در خواست حکومت انجام شده بود، که پشتوانه استنساخ فراوان و انتشار گسترده آن بود. به همین دلیل، این سبک ترجمه، یعنى ترجمه تحت اللفظى، به عنوان سبک این ترجمه ، به عنوان ترجمه معیار، بر ترجمههاى پس از خود اثر گذاشت، و شاید اگر این ترجمه تحت اللفظى نبود، ترجمههاى پس از آن نیز تحت اللفظى از کار در نمىآمدند. تحت اللفظى بودن ترجمه مورد نظر ما نیز مستقیم یا غیر مستقیم از این سرچشمه آب مىخورد. ترجمه دوم، تاج التراجم، یا تفسیر اسفراینى است، که تلاش کرده دقت و صحت ترجمه در خور کارى قرآنى باشد، و چندان پا بند ترجمه تحت اللفظ هم نمانده است (8) در قرنهاى بعد، به دلیل ظرافت بسیار ترجمه قرآن از یک سو و نبودن ابزارهاى گسترده نشر از طرف دیگر، در هر گوشهاى از حوزه زبان فارسى، ترجمه یا ترجمههایى از قرآن کریم انجام مىپذیرفت. این ترجمهها که بیشتر به دست دانشمندترینهاى هر زمان نگارش مىیافت. و تعدادشان کم هم نیست، نشان رویکرد گستردهاى است که مردم و دانشمندان پارسى زبان از سدههاى اول نفوذ اسلام در حوزه زبان فارسى، به قرآن و فهم و تفهیم آن داشتهاند. یکى از قرآن پژوهان معاصر مىنویسد: "ترجمههاى پیراسته و معانى باریک قرآنى، اینک در دل تفسیر و ترجمههاى مستقل بىشمار پارسى، یادگار اعصار و قرون متمادى تا همین امروز پیش روى من و شماست و نگاه کلى به همگى و یا دستکم به امهات آنها نشان مىدهد که این بزرگان چگونه با ایمان بىشائبه توانستهاند به مدد زبان استوار و دلپذیر خویش، راه رسیدن به معانى باریک قرآن را براى تودههاى مسلمان ایرانى هموار کنند و دریغا که قدر این ترجمههاى بدیع و گوناگون - که تنها در کتابخانه آستان قدس رضوى مشهد شمار آن از پانصد متجاوز است - مجهول مانده است." وجود پانصد ترجمه فارسى قرآن تنها در یک کتابخانه مىتواند نشانگر صدها ترجمه دیگر باشد که در سایر کتابخانهها موجود است و یا در گذشت زمان ، ناپدید شده است. فرهنگنامه قرآنى که در آن از حدود 140 عدد از این ترجمهها استفاده شده است، خود منبع بزرگ زبانى، با مفردات و ترکیبات فراوان است که مىتواند براى پژوهشگران در زمینههاى لغت، دستور زبان و زبانشناسى بسیار مهم باشد. در این ترجمهها با واژگان بسیارى رو به رو مىشویم که به برکت به کار رفتن در ترجمه عالى ترین پیام الهى براى بشر، از خطر گم شدن و مردن جستهاند. علاوه بر این، معنى دقیق و جایگاه دستورى صحیح بسیارى از واژهها و ترکیبها را هم از همین راه به دست مىآوریم. گذشته از مفردات، در این ترجمهها و جود ترکیبات اصیل پارسى که در برابر واژههاى قرآنى قرار گرفته و معنى و حد و مرز آن کاملاً مشخص مىباشد، نیز مغتنم است تا آن جا که صفحاتى از ترجمه را مطالعه مىکنیم بدون این که حتى به یک واژه عربى برخورد کنیم. بدیهى است این گونه ترکیبات و مفردات مىتواند فرهنگ نویسان و پارسى دوستان را به کار آید و مترجمین را بلاغت افزاید. بىگمان چنین گنجینههایى مىتواند سرمایهاى مستند براى تدوین تاریخ زبان فارسى باشد. که حتى رد پاى لهجههاى محلى برخى از مناطق را مىتوان در آن یافت. در دیباچه ترجمه قرآن رى، با استفاده از همین نزدیکى متن و ترجمه، استنباطهاى مهمى صورت گرفته که در خور درنگ و استفاده است. برخى از عناوین آن دیباچه چنین است: الف رسم الخط. برخى نکات دستورى: پیشوندها، استعمال افعال نیشابورى، گونهاى از فعل دوم شخص جمع، استعمال اول شخص جمع به جاى اول شخص مفرد، استعمال اول شخص مفرد به جاى اول شخص جمع، استعمال سوم شخص مفرد به جاى سوم شخص جمع، نشانه مفعولى، جاى ضمیر متصل، نشانههاى استفهام. توجه به این عناوین خود مىرساند که مطالعه و پژوهش در چنین متنهایى تا چه اندازه و در چه زمینههایى ثمر بخش است. یکى از عناوین، همان طور که در بالا نقل شد، " گونهاى از دوم شخص جمع است" ، که اگر نزدیکى متن و ترجمه نباشد، تشخیص چنین فعلى دشوار است و شاید اثبات آن بىدلیل بماند. چنان که در بیان مشخصات یکى از این ترجمههاى فارسى آمده است: یکى از مشخصات عمده این ترجمه استعمال فعل دوم شخص جمع است به گونهاى که در ظاهر با دوم شخص مفرد یکى مىنماید، در حالى که قراین نشان مىدهد که با آن متفاوت است؛ مثلاً در ترجمه آیه 195 سوره بقره در این قرآن، چنین آمده است: ×و نفقه کنید اندر سبیل خداى و فرومگیرى دستتان از صدقه که هلاک شوید. نیکویى کنى، به درستى که خداى دوست دارد نیکوکاران را.× چنان که از همین مثال برمىآید، چنین نیست که تمام صیغههاى دوم شخص جمع به صورت موصوف به کار رفته باشد. با برآورد مختصرى که از چندین صفحه این ترجمه به عمل آوردم، این نتیجه به دست آمد که اندکى بیش از نیمى از صیغههاى دوم شخص جمع به صورت موصوف و باقى به صورت معمول به کار رفته است. استعمال این ساخت فعل در نسخههاى خطى کهن تفسیر ابوالفتوح رازى، بویژه نسخه مورخ 556و 848 و 849 آستان قدس رضوى یک دستتر است و این رقم به 98 در صد بالغ مىشود. مواردى که به صورت معمول آمده، غالباً نادر و بعضاً هم خطاى کاتب به شمار مىآید. یکى دیگر از نویسندگان در این زمینه مىنویسد: اهمیت تفسیرهاى قدیم دیگر، مانند تفسیرى بى نام که به تفسیر پاک شهرت یافته است و از اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجرى (اوایل قرن یازدهم میلادى) است، و تفسیر سورآبادى (از ابوبکر عتیق بن محمد هروى سورآبادى( که هم از قرن پنجم هجرى است، یا تاج التراجم )تفسیر اسفراینى( از امام عماد الدین ابوالمظفر شاهپور (471ه -1078 م( و امثال آنها در این است که به قصد ایراد معادل براى لغات و ترکیبات قرآن ، معمولاً مفردات و ترکیباتى را از زبان فارسى ذکر کردهاند که بعدها فراموش شده و از میان رفته اند. و جز از راه داشتن معادل عربى، درک معنى آنها مىتوانست دشوار یا مورد تردید و تأمل باشد. با توجه به همین نکتهها نقش ترجمهها و تفسیرهاى قرآن در حفظ و گسترش زبان فارسى و حفظ لغات و ترکیبات بسیار براى امروز، با روشن ساختن معانى آنها روشن مىشود.
انواع ترجمه
در ترجمه یکى از چهار روش ممکن است انتخاب شود: 1. ترجمه تحت اللفظ یا واژه به واژه. در این نوع ترجمه واحد ترجمه واژه و کلمه است. و به اضطرار ساختار جمله در زبان مقصد، زبانى که مترجم مطلب را به آن ترجمه مىکند، تحت تأثیر ساختار جمله متن و زبان مبدأ، یعنى زبان متن قرار مىگیرد، و این کار سبب بد شکلى ساختار ترجمه مىشود، و خواننده به دشوارى معناى متن را در مىیابد و در مواردى این نوع ترجمه نه تنها راهى به سوى معناى واقعى نمىگشاید، بلکه سبب بد فهمى نیز مىشود. حسن این نوع ترجمه این است که در موارد حساس، چیزى از کلمات متن کم و زیاد نمىشود. شاید به همین دلیل کتابهاى مهم مذهبى بخصوص متون مقدس، به این روش ترجمه مىشده است. در ترجمه قرآن کریم این روش تا همین اواخر، رسمىترین نوع ترجمه بوده است. که ترجمه هر کلمه در زیر آن قرار مىگیرد. 2. نوع دوم ترجمه اگرچه قصد مترجم در آن، ترجمه تحت اللفظى نیست، اما واحد ترجمه باز هم واژههاست، در این نوع ترجمه اگرچه کم و بیش، جمله بندى در ترجمه، از جمله بندى متن اصلى آزاد است و جمله بندى به اقتضاى زبان مبدأ صورت مىپذیرد، اما در عین حال این نوع ترجمه نیز در ساختار معناى جمله خودش را نشان مىدهد، و در مواردى، ترجمه سبب بد فهمى متن مىشود، زیرا گاه واژهاى را در ترجمه قرار مىدهد که در زبان مقصد، معادل لغت اصلى در زبان نیست، و همین امر سبب اشتباه در معناى ترجمه خواهد شد. افزون بر این که طبق نظر برخى از زبان شناسان، در زبانهاى متفاوت، لغات کاملاً معادل وجود ندارد. حتى کلمه مادر در انگلیسى، با واژهاى که در فرانسه به مادر اطلاق مىشود، داراى بار عاطفى متفاوت است و موارد کار برد یکسانى ندارد. دست کم، اگر این نظریه را به طور کلى هم نپذیریم، شکى نیست که برخى از واژهها و اصطلاحات در زبانى هستند و در زبان دیگر معادل ندارند، زیرا معناى مورد نظر، یا شیئى که به آن نامیده مىشود، در زبان دیگر وجود ندارد. مانند برخى از انواع لباسها. که در مناطقى معمول است، اما در مناطق دیگر اساساً معمول نیست تا بتواند ترجمه شود. مثال دیگر کلمه مطار است. عرب به فرودگاه مىگویند مطار؛ یعنى پروازگاه، در حالى که در ایران فرودگاه گفته مىشود، که عکس آن است. اگر واحد ترجمه واژه باشد، این موارد نیز غلط ترجمه خواهند شد. 3. ترجمه جمله به جمله. ترجمه در این روش، با دو روش پیشین فرق مىکند؛ واحد ترجمه در این روش جمله است و نه واژه. در این روش مترجم تلاش مىکند هر جمله را به جمله معادل یا تقریباً معادل ترجمه کند. حتى اگر واژهاى به ضرورت حذف یا اضافه شود. این ترجمه حسن اساسى که دارد این است که نزدیک ترین معناى مورد نظر نویسنده در متن، به خواننده منتقل مىشود. تأثیر متن به زبان مقصد نزدیک است به تأثیر متن به زبان مبدأ. "در رفت" به فرّ ترجمه خواهد شد نه به "ذهب الباب". 4. ترجمه آزاد. در این روش، مترجم به خود آزادى مىدهد، حتى جمله را نیز معیار ترجمه قرار نمىدهد، بلکه در هر پاراگراف، محتواى پاراگراف را، آن گونه که فکر مىکند درست یا بهتر است منعکس مىکند. در این نوع ترجمه که در واقع باز سازى مطالب متن اصلى به زبان دیگر است، امانت رعایت نمىشود، و امکان این که ترجمه واقعاً همان تأثیر متن را داشته باشد بسیار کم است، بخصوص دقت نظرهاى مؤلف زبان اصلى ممکن است در کمترین حد خویش در این ترجمه حفظ شود. بهترین نوع ترجمه همان روش سوم است که مبناى ترجمه جمله باشد نه واژه و نه پاراگراف.
ترجمه تفسیر ابوالفتوح
اولین مطلب در باره این ترجمه(9) این است که این ترجمه تحت اللفظى است: مقصود از ترجمه تحت اللفظى این است که در متن قرآن، یا هر کتاب دیگر، در سطرهایى منظم نوشته مىشود، و ترجمه، به صورت حروف ریز ترى، زیر سطرهاى اصل متن آورده مىشود، و چون غالباً این نوع ترجمه در کمک به متن فهم تهیه مىشده است و نه به جاى متن و براى خواندن مستقل، ترجمه هر کلمه نیز در زیر خود همان کلمه آورده مىشده است. در نمونههایى که پس از این خواهد آمد، این حقیقت آشکار خواهد. در اینجا توجه شما را به دو نمونه جلب مىکنم: به این دو آیه از سوره نساء توجه کنید: "فَکَیْفَ اِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَآؤُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ اِنْ أَرَدْنَا اِلاَّ اِحْسَانًا وَتَوْفِیقًا". پس چگونه بود چون برسد به ایشان مصیبتى به آنچه در پیش افکند دست هایشان، پس آیند به تو، سوگند مىخورند به خداى، که ما نخواستیم مگر نیکویى و توفیق. "أُولَئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِى أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغًا". ایشان آنانند که داند خداى آنچه در دل ایشان است، بگرد از ایشان و پند ده ایشان را و بگو ایشان را در نفسهاى ایشان سخنى رسیده. (نساء62 و 63) در این ترجمه و تمام ترجمههایى که به صورت تحت اللفظ انجام پذیرفته باشند، ورود برخى از نارسایى ها طبیعى است، اما این از ارزش کار به این بزرگى چیزى نمىکاهد. نشان دادن نارسایى هاى یک ترجمه قدیمى فقط در هنگامى موجه است که براى کار یک ترجمه معاصر و براى پرهیز از آن لغزشگاه ها باشد، و گرنه سود چندانى بر آن مترتب نخواهد بود. اما چند مطلب دیگر هست که در بررسى این ترجمه مىتواند بسیار مفید باشد، که برخى از آن کارها را مىتوان به اندازه این مجال اندک عرضه کرد. یکى از کارها، بررسى زبان، دستور، واژگان متن و ترجمه، و بررسى معادل هاى فارسى واژههاى قرآنى و دینى در این ترجمه و تفسیر است. کار دیگر، بررسى صحت انتساب این ترجمه به تفسیر و به ابوالفتوح. کار دیگر تأثیر پذیرى این ترجمه از ترجمههاى دیگر است. البته براى بررسى تاریخ ترجمههاى فارسى ، بخصوص ترجمههاى قرآنى نیز این ترجمه یکى از ترجمههاى محورى خواهد بود. درباره زبان ترجمه و تفسیر و ویژگىهاى دستورى، صرفى و سبکى ترجمه و تفسیر ابوالفتوح کارهایى انجام شده است، اما جاى کارهاى بسیار جدىتر نیز خالى است، بویژه پس از این چاپ، که برنسخ بسیار و کهن متکى است، و اصالت بیشترى دارد، بسیارى از کارهاى جدى در این زمینه بر اساس چاپ هاى قدیمى است، که امکانات تصحیح جدید و اعتبار این چاپ را ندارند. اما این کار فرصت بسیار و حوصله و مجال گسترده ترى مىخواهد . چنان که گذشت روش ترجمه این تفسیر، به روش ترجمه تحت اللفظى است، براى این مطلب نیاز به هیچ نمونهاى نیست، اما همینجا یاد آور مىشوم که ترجمه تفسیر طبرى نیز که حاوى ترجمهاى از قرآن است، و احتمالاً اولین ترجمه کامل به زبان فارسى به روش تحت اللفظى است، و از آنجا که هر دو به حوزه خراسان مربوط مىشود، زبان فارسى هر دو خراسانى است، اگر چه در ترجمه ابوالفتوح کم و بیش رد پاى لهجه رى نیز خودش را نشان مىدهد. در مورد انتساب این ترجمه اگرچه جاى تردید هست، مثلاً این ترجمه زیر آیات و با قلم دیگر افزوده شده است، احتمال این که ناسخ یا دانشمندى دیگر با مراجعه به متن تفسیر و ترجمههاى دیگر، این ترجمه را افزوده باشد، بعید نیست، بویژه که در مواردى، ترجمه، با ترجمه آیه در متن تفسیر همخوانى ندارد. اما چیزى که این احتمال را تضعیف مىکند این است که اگر کسى چنان زحمت سترگى را متحمل مىشد، مىتوانست آن را به نام خود بنویسد و به گونه مستقل، عرضه کند. از سویى ترجمه مذکور، بسیار قوى و دقیق است، و تفاوت هاى اساسى با ترجمه هاى موجود در آن زمان دارد، که نشان مىدهد کار دانشمندى بزرگ، مانند خود ابوالفتوح است و نه از ناسخان، که معمولاً تصرفات نا معقولى هم داشتهاند. تفاوت ترجمه و متن هم غالباً زبانى است تا محتوایى، و توجیه آن هم این است که در هنگام شروع به تفسیر آیات، نویسنده احساس آزادى بیشترى مىکرده است. پس احتمال این که ترجمه به قلم خود ابوالفتح باشد قوى تر است.
تأثیرپذیرى روضالجنان از ترجمه تفسیر طبرى
برخى از محققان چنان وانمود کردهاند که گویى ترجمه تفسیر ابوالفتوح رازى کاملاً تحت تأثیر متنى است که به عنوان ترجمه تفسیر طبرى مشهور است، اما آیا واقعاً در ترجمه قرآن، این تفسیر تحت تأثیر ترجمه تفسیر طبرى بوده است یا نه؟ اگر تحت تأثیر بوده چقدر و در چه چیزى، و اگر نبوده، چگونه قابل اثبات است؟ نگارنده، این تأثیر را چندان محسوس نمىداند. هر چند برخى از محققان ترجمه ابوالفتوح را تحت تأثیر شدید ترجمه تفسیر طبرى دانستهاند و براى این ادعا نمونههایى هم نشان دادهاند، اما واقعیت این است که نمونههاى نشان داده شده این مطلب را ثابت نمىکنند. البته تشابه زبانى، و تشابه روش ترجمه در هر دو، که هر دو ترجمه تحت اللفظى است، در برخى از موارد، که زیر هر کلمه عربى یک کلمه فارسى قرار مىگیرد، توارد پیش مىآید، یافتن این موارد، شاید چندان دشوار نباشد، علت آن نیز همین مسئله است که بسیار روشن است، در غالب مواردى که استاد ناصح در مقاله خویش آورده است این مسئله خودش را نشان مىدهد، که غالباً این موارد به قسمتى از یک آیه، یا آیات مربوط مىشود. اما انصاف این است که بگوییم در هنگام نوشتن ترجمه، ترجمه تفسیر طبرى جلو چشم مترجم ما نبوده است، علت آن این است که تفاوت محتوایى، زبانى و دستورى در هر دو ترجمه بسیار جدىتر و فراوان تر از آن است که این ترجمه را شبیه ترجمه طبرى کند. فراوانى حذف "را"ى مفعولى، آوردن برخى از پیشوندها و تعبیرات قدیمى خراسانى در ترجمه طبرى و نیامدن آنها در ترجمه ابوالفتوح، و تفاوت هاى جدى محتوایى در ترجمه، که معناى آیات را در مواردى بسیار متفاوت عرضه مىکنند، مؤید بسیار قوى براى ادعاى ما است. برخى از مجلدات تفسیر ابوالفتوح تاریخ کتابت بسیار قدیمى و نزدیک به عصر مؤلف یا زمان حیات مؤلف دارند، مانند جلدهاى 17 16 ونیز جلد 20. اگر همین جلدها را که اعتبار بیشترى دارند، با ترجمه طبرى مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد که تفاوت خیلى بیشتر از تواردهاى اندکى است که در اثر ترجمه تحت اللفظى اتفاق افتاده است. براى این کار یک سوره متوسط را از جلد 16 انتخاب کرده ایم. که تاریخ کتابت آن بسیار قدیمى و نزدیک ترین نسخه به زمان حیات مؤلف است.
مقایسه ترجمههاى ابوالفتوح و طبرى
در یک مقایسه بین ترجمه مستقل قرآن کریم در تفسیر ابو الفتوح و ترجمه قرآن کریم در ترجمه تفسیر طبرى، متوجه مىشویم که چند شباهت بین این دو تفسیر وجود دارد: یک، هر دو ترجمه تحت اللفظى است. دو: هر دو توسط دانشمندانى از خراسان ترجمه شده است. در هردو، در بیش از 95% از موارد، ترجمه یک کلمه به یک کلمه است و از آمیختن تفسیر و ترجمه پرهیز شده. اما تفاوت ها نیز آشکار است، از جمله: یک: قدیمىتر بودن زبان ترجمه طبرى، و جدیدتر بودن زبان ترجمه ابوالفتوح، این قدمت و نو بودن را پیشوندها و پسوندهاى قدیمى زبان خراسانى، و دستور تاریخى زبان فارسى خراسانى نشان مىدهد. تفاوت دیگر راه یافتن برخى عناصر زبانى در لهجه منطقه زبانى خاص ابوالفتوح در ترجمه و تفسیر اوست ، که ظاهراً از لهجه رى در زمان ابوالفتوح است، از جمله شکل خاصى از دوم شخص جمع، که استادان مصصح در باره آن به تفصیل سخن گفتهاند. دو: تفاوت محتوایى در هر دو ترجمه، که در موارد بسیارى خودش را نشان مىدهد، این تفاوت فقط در موارد فقهى و کلامى خلاصه نمىشود، موارد دیگرى را هم شامل مىشود، که مواردى از این اختلاف در همین سوره سباء نیز وجود دارد. سه: در دستور زبان، که تفاوت تاریخى این دو زبان خودش را به خوبى در نمونههاى ارایه شده نشان مىدهد. هم در دستور زبان و هم در مفردات، مانند پسوندها و پیشوندها. در مقایسه زیر، ترجمه سوره مبارکه سبا را از هر دو ترجمه آوردهایم، تا نشان دهیم که حتى شاید در یک آیه نیز، ترجمه کامل آیه در هر دو ترجمه یکسان نباشد، تفاوت هاى محتوایى و زبانى را در چند آیه اول نشان دادهایم، و مقایسه ترجمه باقى آیات را بر عهده خود خوانندگان، واگذار کردهایم. در این مقایسه معلوم خواهد شد که ترجمه تفسیر ابوالفتوح تفاوت هاى بسیار جدى زبانى، دستورى، و محتوایى با ترجمه طبرى دارد که احتمال تحت تأثیر آن بودن را به شدت کاهش مىدهد، بلکه عکس آن را نیز ثابت مىکند. استاد بزرگوارم جناب دکتر ناصح در مقاله خویش نمونههایى را آوردهاند و در قسمتى از مقالهاى که به تطبیق این دو ترجمه پرداختهاند، اظهار فرمودهاند که ترجمه تفسیر ابوالفتوح تحت تأثیر طبرى است، قسمتى از سخن ایشان را نقل مىکنیم: "مبناى کار بنده در این مورد، تطبیق و مقایسه آن بخش از ترجمه تفسیر روض الجنان و روح الجنان است که به عنوان مجلدات 16 و 17 به وسیله همکار عالم و دانشمندم دکتر یاحقى و بنده ناچیز تصحیح شده است. در تصحیح این دو جلد از مجلدات بیستگانه تفسیر ابوالفتوح - که به دلیل کهنگى نسخه، نخستین مجلداتى بود که مقدم بر دیگر مجلدات تصحیح و چاپ شد - اساس کار نسخهاى بوده است نفیس و کهن از تفسیر یاد شده که از 49 سوره احزاب (34) آغاز مىشود و تا آخر سوره فتح (48) ادامه دارد. این نسخه به شماره 1336 در کتابخانه آستان قدس رضوى محفوظ است. و در تاریخ ربیع الاول 556 ق به دست کاتبى آگاه و امین به نام حیدر بن محمد بن اسماعیل بن سلیمان ابراهیم اردلانى نیشابورى کتابت شده و از جهت اتقان، اعتبار و اصالت، کهنترین بخش از مجموعه نسخههاى تفسیر ابوالفتوح است که تا کنون شناخته شده است.... اما آنچه در این حال و مقام اهمیت دارد، ذکر چگونگى ذکر چگونى ترجمه آیات قرآنى این تفسیر است و بیان استحکام و درستى و اعتبار و استوارى و شیوایى مطالب و قوت و احاطه مترجم در نقل معادلهاى تازى به زبان فارسى، و مقایسه ترجمه آیات این بخش از قرآن کریم با ترجمه پر ارج طبرى. توضیح مطلب این که این قسمت از تفسیر ابوالفتوح با هیچکدام از نسخه بدلها - که مربوط به نسخ دیگر تفسیر ابوالفتوح است در قرون بعدى - چندان هماهنگى و همخوانى ندارد. تا آنجا که در تصحیح این دو مجلد مصححان کمتر مجال آن را داشتهاند که از نسخه بدلها چیزى که مفید فائدهاى باشد بیاورند؛ و یا مثلاً به موردى از نسخه بدلها برخورند که متن اساس کارشان را مورد تأمل قرار دهد و احیاناً انتخاب ایشان را در ترجیح کلمهاى بر کلمه دیگر - سواى آنچه در نسخه اساس آمده است - دگرگون سازد، و عجب این که همین قسمت از تفسیر ابوالفتوح، از جهاتى با ترجمه تفسیر طبرى کاملاً قابل انطباق و مقایسه و سنجش است. بیان این نکته مىنمایاند که مترجمى دانشمند و فقیه فارسى دان و آگاه به زبان تازى و فارسى چون ابوالفتوح رازى، توانسته است با ذوق سلیم و قوت طبع و احاطه کلام، به همان شیوه و اسلوب و انسجامى قرآن مجید را به پارسى بر گردانده که جمعى از علماى ماوراء النهر به ترجمه تفسیر طبرى توفیق یافتهاند. سنجش ترجمه آیات قرآنى در این دو اثر مهم، نه تنها از جهت مقایسه اسلوب ترجمه حائز اهمیت است، بلکه از حیث انتخاب نوع کلمات و حروف نیز کمال اهمیت را داراست. در این جنبه خاص از ترجمه است که دو نکته دیگر مطرح است: یکى ملاحظه تحفظ و امانتدارى مترجم در نقل مطلب، و دیگر ملاحظه روح و طبیعت دو زبان، یعنى آنچه مایه اصلى انتقال معنى است از زبان به زبان دیگر. در مقایسه بین این دو ترجمه نکاتى دیگر مطرح است به این شرح: 1 - در ترجمه آیات تفسیر ابوالفتوح و مقایسه آن با ترجمه تفسیر طبرى، به این نکته واقف مىشویم که در هر دو متن حد و مرز کلمات و ترکیبات معین و مشخص است؛ بدین معنى که در هر دو اثر مرز کلمات و ترکیبات و حروف و ضمایر کاملاً مراعات شده؛ و مترجمان کمتر به توضیح لغوى و تفسیر مطلب و اشاراتى که در هر آیه مطرح است پرداختهاند. به عبارت دیگر ترجمه کلمه به کلمه در هر دو مصداق پیدا مىکند (استاد در این جا نمونههایى را ذکر مىکند). 2 - در هر دو ترجمه مشابهتهایى از لحاظ انتخاب الفاظ دیده مىشود که دال بر وحدت ترجمه و یکدستى بیان و اتخاذ شیوه و اسلوب واحد است. نمونههاى زیر مبیّن این معنى است: فاطر (ملائکه) آیه 14 اگر خواهد ببرد شما را و بیارد خلقى نو. طبرى 1490/6 اگر خواهد ببرد شما را و بیارد خلقى نو را. "روض 91/16" آیه 17 و نیست آن بر خداى عزوجل دشخوار (طبرى 1490/6) و نیست این برخداى دشخوار (روض 91/16) آیه 21 و نه سایه و نه گرما (طبرى 1494/6) و نه سایه و نه گرما (روض 102/16) آیه 44 و نمىروند اندر زمین بنگرند که چگونه بود سرانجام آن کس ها که از پیش ایشان بودند، و بودند سختتر از ایشان بقوت، و نیست خداى را عاجز کننده هیچ چیزى اندر آسمانها و نه اندر زمین که او هست دانا و توانا (طبرى 6/1494) و نمىروند در زمین تا بنگرند که چون بود انجام آنان که پیش ایشان بودند سختتر از ایشان بقوت، و نبود خداى که عاجز کنند او را چیزى در آسمانها و نه در زمین او بوده است دانا و توانا (طبرى 1494/6) سوره یس(36) و کردیم پیش از ایشان سدى و از پس ایشان سدى، و بپوشانیدیمشان، و ایشان به مىبینند. (طبرى 1495/6) و کردیم از پیش ایشان سدى و از پس ایشان سدى، چشم ایشان پوشیده کردیم، ایشان نمىبینند. (روض 130/16) آیه 27 بدانچه بیامرزید مرا خداى من، و کرد مرا از گرامى کردگان. (طبرى 1497/6) و به آنچه بیامرزید مرا خداى من، و کرد مرا از جمله گرامیان.(روض 132/16) سوره صافات(37) آیه 4 که خداى شما یکى است. طبرى (1516/6) که خداى شما یکى است. (روض 173/16) آیه 5 خداوند آسمانها وزمین و آنچه اندر میان آن هر دو است، و خداى مشرقها. (طبرى 1516/6) خداى آسمانها و زمین و آنچه در میان آن است، و خداى مشرقها. (روض 173/16) آیه 34 ما چنین کنیم به گناهکاران (طبرى 1518/6) ما چنین کنیم با گناهکاران(روض 175/16) آیه 112 و بشارت دادیم او را به اسحاق پیغامبرى از نیکان. (طبرى 1523/6) مژده دادیم او را به اسحاق پیغامبرى از نیکان (روض 195/16) آیه 116 و نصرت دادم ایشان را، و بودند ایشان غلبه کنندگان. (طبرى 1523/6) و یارى کردیم ایشان را، بودند ایشان غلبه کنندگان. (روض 196/16) سوره مؤمن(40) و گفتند آن کسها که اندر آتشاند دربانان دوزخ را که بخوانید خداى شما را تا سبک کند از ما روزى از عذاب. (طبرى 1594/6) و گفتند آنان که در دوزخ بودند خازنان دوزخ را: بخوانى خدایتان را تا سبک کند از ما روزى از عذاب. (روض 25/17) آیه 57 آفریدن آسمانها و زمین بزرگتر از آفریدن مردمان ولکن بیشتر مردمان ندانند. (طبرى 1595/6) آفریدن آسمانها و زمین مهمتر از آفریدن مردمان و لکن بیشتر مردمان ندانند. (روض 37/17) آیه 83 و چون آمد بدیشان پیغامبران به حجتهاى پیدا شاد شدند بدانچه نزدیک ایشان بود از دانشى، و اندر رسید بدیشان، آنچه بودند بدان افسوس همىکردند. (طبرى 1598/6) چون آمد به ایشان پیغامبر ایشان به حجتها، شاد شدند به آنچه نزد ایشان بود از دانشى، و برسید به ایشان آنچه آنان افسوس مىداشتند. (روض 48/17) سوره زخرف (43) آیه 9 و اگر پرسى ایشان را کى آفرید آسمانها وزمین گویند آفرید ایشان را بىهمتاى دانا. (طبرى 1598/6) اگر پرسى ایشان را که آفرید آسمانها و زمین؟ گویند: بیافرید آن را خداى قوى دانا.(روض 148/7) آیه 62 نه گرداند شما را دیو که او شما را دشمنى است هویدا. (طبرى 1662/6) و بنگرداند شما را دیو که او شما را دشمنى است هویدا. (روض 164/16) با توجه به نمونههاى بالا، چنین استنباط مىشود که در پارهاى موارد ترجمه کاملاً یکى است، و این تشابه در صورت کلمات و کمیت حروف نیز گهگاه صادق است. بدیهى است نسبت این تشابه گاه در حد اختلاف یک حرف یا صورت یک کلمه متغیر مىشود. اما آنچه مسلم است این نکته مىباشد که تناسبى معقول و تشابهى منطقى بین دو ترجمه هست. در دیگر آیات دیگر آیات این تشابه در درجهاى نازلتر از این مقدار است، تا آنجا که دو ترجمه نسبت به هم کمترتجانسى دارند." استاد در قسمتى دیگر، نمونههاى فراوانى مىآورد که اختلافات مهمى در آنها به چشم مىخورد. اما واقعیت این است که در مواردى که استاد نمونههاى تشابه را بیان کرده است، این تشابهات چندان قابل توجه نیستند. مگر این که این بگوییم ابوالفتوح از روى دست طبرى ترجمه قرآن را برداشته و تصرفات اندکى براى عصرى کردن زبان آن برداشته است که این نه در شأن دانشمند بزرگى همچون ابوالفتوح است، و نه استاد بزرگوار دکتر ناصح به آن تن خواهد داد. در نمونههایى که استاد براى شباهت آورده است، بجز در دو آیه کوتاه، تمام ترجمههاى دو متن با هم اختلافات جدى دارند، از زبان و دستور گرفته تا اختلافات محتوایى. اگر تواردى هم هست، نه صرفاً براى تأثیر پذیرى، بلکه به دلایل دیگرى است؛ در غالب این موارد، توارد به این دلیل است که معادل هاى فارسى کلمات مورد نظر سر راست بوده، و ترجمه ها را شبیه هم کرده، جز در همان کوتاه دو آیه کوتاه، حتى یک مورد دیگر نیز در این نمونهها نیست که در ساخت دستورى زبان، یا واژگان، یا معنى اختلافى جدى خودش را نشان نداده باشد. به همین دلیل است که با این نمونهها، تحت تأثیر طبرى بودن ترجمه ابوالفتوح چندان موجه به نظر نمىرسد، آن قدرى که در خود تفسیر ابوالفتوح، از متن عربى تفسیر طبرى استفاده شده است. استاد ناصح اگرچه در مقایسه جانب احتیاط را رعایت کرده و فرموده است شباهت این ترجمه با ترجمه تفسیر طبرى نشان دانش و دقت فردى است که کارى مانند یک کار جمعى ارایه داده است. اما در عبارت ایشان کلماتى هست که از آن تأثیر فراوان ترجمه تفسیر طبرى بر ابوالفتوح استشمام مىشود: "و عجب این که همین قسمت از تفسیر ابوالفتوح، (جلدهاى 16 و 17، که اعتبار و قدمت فراوان دارد،) از جهاتى با ترجمه تفسیر طبرى کاملاً قابل انطباق و مقایسه و سنجش است. بیان این نکته مىنمایاند که مترجمى دانشمند و فقیه فارسى دان و آگاه به زبان تازى و فارسى چون ابوالفتوح رازى، توانسته است با ذوق سلیم و قوت طبع و احاطه کلام، به همان شیوه و اسلوب و انسجامى قرآن مجید را به پارسى بر گردانده که جمعى از علماى ماوراء النهر به ترجمه تفسیر طبرى توفیق یافتهاند". (10) کلماتى که ما زیر آن خط کشیدهایم این فکر را تلقین مىکند که شباهت این در ترجمه به قدرى است که کاملاً دومى قابل انطباق با اولى است و این مسئله خود به خود دومى را کارى برگرفته از اول وانمود مىکند، در حالى که قصد استاد این نبوده است، اما خواننده این گونه احساس مىکند، همان گونه که برخى این برداشت را از سخن استاد کردهاند.(11) ما براى اینکه خواننده فرصت قضاوت بیشتر داشته باشد، یک سوره کامل را، بدون گزینش، مقایسه کردهایم. خواننده با خواندن ترجمه یک سوره کامل، علاوه بر این که مىتواند در باره ادعاى ما قضاوت کند، خود به سبک تحت اللفظى، دقت هاى ابوالفتوح رازى و تنگاى ترجمه تحت الفظى نیز آشنا خواهد شد.
مقایسه ترجمه سوره سبأ، در ترجمه تفسیر و تفسیر طبرى ابوالفتوح رازى
1. "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ"؛ سپاس خداى آن که او راست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است و او راست سپاس در آخرت، و او حکیم و داناست.]طبرى[: شکر و سپاس خداى را آنک او راست آنچه اندر آسمان ها و آنچه اندر زمین است، و او راست شکر و سپاس اندران جهان، و اوست حکمت دان و دانا. در ترجمه ابوالفتوح ، را ى مفعولى در سپاس خداى آن ... نیامده است، در ترجمه وَلَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ، آورده: و او راست سپاس در آخرت. حمد به سپاس، و فقط به یک واژه ترجمه شده است، در ترجمه] طبرى[ آمده است: شکر و سپاس اندران جهان ، که به دو واژه و آخرت، که اکنون نیز جز کلمات فارسى است، و در ترجمه الف آمده است، در ترجمه ]طبرى [به آن جهان ترجمه شده است، حکیم و دانا، در ترجمه ]طبرى[ حکمت دان و و دانا ترجمه شده، که تفاوت چند واژه و تفاوت ساختار نحوى زبان آشکار است. 2. یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِى الأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ، داند آنچه در شود در زمین و آنچه بیرون آید از آن ، و آنچه فرود آید از آسمان و آنچه بر شود در و او بخشاینده و آمرزنده است. ×طبرى× : و داند آنچه همى آید اندر زمین، و آنچه اندر شود اندر آن، و اوست مهربان و آمرزگار. (تفاوتها) تفاوت ساخت نحوى و واژگان در دو ترجمه در این آیه، بسیار نمایان و تفاوت معنایى نیز در "او بخشاینده و آمرزنده است" و "و اوست مهربان و آمرزگار" کم و بیش مشهود است. زیرا مهربان و بخشاینده، در زبان فارسى یک معنى ندارند. مهربانى، ملاطفت و خوش خوردى با پایینتر از خود است، و بخشایندگى، از مقوله مغفرت در عربى است، گذشت از خطا. همىآید و اندر که اولى یکبار و دومى سه بار در ترجمه طبرى آمده است، رنگ زبان خراسانى خویش را به خوبى حفظ کرده است ، در حالى که در ترجمه ابوالفتوح، لهجه خراسانى قدیم، صیقل خورده است. مقایسه کنید: ابوالفتوح: "و آنچه بیرون آید از آن" و طبرى: "و آنچه اندر شود اندر آن". 3. "و قال الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأتِینَا السَّاعَهُ قُلْ بَلَى وَرَبِّى لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلَا فِى الْأرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ اِلَّا فِى کِتَابٍ مُّبِینٍ"؛ و گفتند آنان که کافر شدند: نیاید به ما قیامت، بگو: آرى و به حق خداى من آید به شما، داناى نهان است، دور نشود از او به سنگ ذره اى در آسمان ها و نه در زمین و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر الا در کتابى روشن. طبرى: و گفتند آن کس ها که کافر شدند که: نیاید به ما رستاخیز. بگو: آرى و خداوند من آید به شما، دانندهاى نهانى، و نه دور شود از او مقدار مورچهاى زرد اندر آسمان ها و نه اندر زمین، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر مگر اندر کتابى هویداست. تفاوت دو دوره تاریخى زبان، با به کار رفتن اندر - سه بار در طبرى - و به کار نرفتن آن در ابوالفتوح، اولین تفاوت آشکار است، زبان ترجمه ابوالفتوح همچنان صیقل خورده است. از سویى برخى واژههاى عربى که در عصر ابوالفتوح در زبان فارسى راه یافته در ترجمه او خودش را نشان مىدهد. مانند قیامت، که در طبرى به رستاخیز ترجمه شده است. تفاوت دیگر در محتوا است، اشتباهى است که از ترجمه تحت اللفظى در ترجمه طبرى راه یافته و را نا مفهوم کرده است: "آرى و خداوند من آید به شما" که معناى ظاهر این جمله این مىشود که خدا به سوى آنان خواهد آمد... که در ابوالفتوح ترجمه شده: "آرى و به حق خداى من آید به شما" که فاعل آید قیامت است. مثقال ذره در طبرى ترجمه شده: "مقدار مورچهاى زرد" که در ابوالفتوح آمده است: "به سنگ ذرهاى" که سنگ در این دومى به معناى "سنگ ترازو" است، در ترجمه مثقال آورده شده است. 4. "لِیَجْزِىَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَیِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ"؛ تا پاداشت دهد آنان را که ایمان آوردند و کارهاى نیکو کردند ایشان آنند که ایشان را آمرزش باشد و روزى کریم. طبرى: تا پاداش کند آن کسها که بگرویدند و کردند نیکىها، ایشانند که ایشان راست آمرزش و روزى نیکو. تفاوت ها: در ابوالفتوح ، فعل مرکب (پاداشت دهد)، که صورت کلمه هم پاداشت است و در طبرى، به صورت "پاداش کند" آمده است، که در آخر قسمت اول فعل مرکب وجود ندارد و با "کند" ترکیب شده است. در ابوالفتوح، "پاداشت دهد آنان را" راى مفعولى وجود دارد که در طبرى وجود ندارد. فرق دیگر دو ترجمه این است که در ابوالفتوح اشاره به جمع با آن آمده است: "آنند"، که در طبرى به صورت "ایشانند" آمده است. 5. "وَالَّذِینَ سَعَوْا فِى آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ"؛ و آنان که سعى کنند در آیات ما عاجز کننده ایشان را عذابى باشد از عذاب دردناک. طبرى: و آنکس ها که برفتند اندر آیت هاى ما عاجز کنندگاناند ایشان اند که ایشان راست عذابى از عقوبتى دردناک. تفاوت در دو ترجمه: اول، در ترجمه سعوا است که در ترجمه الف (سعى کنند) ترجمه شده و طبرى خیلى تحت اللفظى، (برفتند) ترجمه شده است، که در دومى زمان فعل نیز گذشته است، در حالى که در ترجمه اول، به صورت قضیه حقیقیه است، و زمان ماضى در آن لحاظ نشده، که از نظر ترجمه معنایى درست تراست. تفاوت هاى دیگر نیز در ترجمه این آیه وجود دارد، مانند "اندر" در ترجمه طبرى. 6. "وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِى اِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ"؛ و بینند آنان که دادند ایشان را علم آن که فرو فرستاد به تو از خداى تو که او حق است و ره نماید به ره خداى عزیز پسندیده. طبرى: و بینى آنکس ها را که داده آمد ایشانرا دانش آنک بفرستاد سوى تو از خداوند تو که اوست براستى، و راه نماینده سوى راه خداى بىهمتاى ستوده. 7. "وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ اِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ اِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ"؛ گفتند آن که کافر شدند : ره نماییم شما را بر مردى که خبر دهد شما را که چون شما بدرانند هر درانیدنى؟ شما در خلقى نو باشى. طبرى: و گفتند آنکس ها که کافرند: اى دلالت کنیم شما را بر مردى که آگاه کند شما را آنگاه پاره کرده شدید هرجاى پاره کردنى همى شما در آفرینشى هستید نو؟ 8. "أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّهٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِى الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ"؛ فرو بافت بر خداى دروغى، و به او دیوانگیى؟ بل آنان که ایمان ندارند به قیامت در عذاب و هلاک دوراند. طبرى: بگفتند بر خداى عزوجل دروغ؟ یابد و دیوانهاى؟ بلکه آنکس ها نه گرویدند بدان جهان اندر عذاب و بىراهى دور. 9. "أَفَلَمْ یَرَوْا اِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأرْضِ اِن نَّشَأ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفًا مِّنَ السَّمَاء اِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَهً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ"؛ نمىبینند آنچه پس ایشان است و آنچه پس آن است از آسمان و زمین اگر ما خواهیم فروبریم به ایشان زمین یا بیفکنیم برایشان پارههایى از آسمان؟ در این آیتى هست هر بندهاى توبه کار را. طبرى: همى نبینى سوى آنچه پیش ایشان است از آسمان و زمین؟ اگر خواهیى فروبریمى ایشانرا به زمین، یا بیوکنیم بر ایشان پارهاى از آسمان، که اندر آن هست آیتى هر بندهاى را باز آمدگان. 10. "وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِى مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ"؛ بدادیم داود را از ما زیادتى. اى کوه تسبیح کن با او واى مرغ، و نرم کردیم براى او آهن. طبرى: و بدرستى که بدادیم داود را از ما فضلى. یا کوه ها بروید با او مرغان، ونرم گردانیدیم او را آهن. اختلاف در معنى؛ أَوِّبِى در ترجمه رازى: تسبیح کن، در طبرى : بروید. که ظاهرا اولى درست است. تفاوت زبانى:زیادتى، فضلى، در استفاده از واژگان عربى یا استفاده نکردن. و قسمتى از ترجمه طبرى، به دلیل تحت اللفظى بودن و رعایت نکردن ساختار زبان فارسى نا مفهوم از کار در آمده است. "یا کوه ها بروید با او مرغان". در تعبیر "و نرم کردیم براى او آهن." امروزى تر است و به زبان ما نزدیک تر، تا "ونرم گردانیدیم او را آهن." دراولى دیگر نیازى به راى مفعولى نیست، و ساختار جمله با دستور زبان فارسى همخوان است. یعنى اختلاف در معنى و ساختار تاریخى زبان و دستور زبان فارسى. این اختلافات اندک نیستند. 11. "أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِى السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا اِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ"؛ که بکن زرهاى تمام و اندازه نگاه دار در پیوستن، بکنى کار نیکو که من به آنچه مىکنى بیناام. طبرى : که بکن زرها تمام، و بینداز اندر بافتن، و بکنید نیکى ها، که من بدانچه همى کنید بیناام. معنى: رازى، در ترجمه سرد، در پیوستن آورده، و طبرى بافتن، که اولى از نظر معنى عام تر است، و شاید اصلا شامل بافتن نباشد، کار به صحت یکى از این دو ترجمه هم نداریم، منظور اختلاف موجود است. بکنى کار نیکو، نیز با و بکنید نیکى ها، اختلاف دارد، کلمه کار، شاید به علت وضوح آن ، و نیاوردن کلمه اضافى، در ترجمه طبرى وجود ندارد. "وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ ؛ و سلیمان را باد مامدادش یک ماه و شبناگاهش یک ماه و بگداختیم براى او چشمه مس. و از پریان کس هست که کار مىکند پیش او به فرمان خداى و هر که بچسبد از ایشان از فرمان ما، بچشانیم او را عذاب دوزخ. طبرى: و سلیمن باد بامدادان آن ماهى و شبانگاهان یک ماه، و براندیم او را چشمهاى مس، و از پریان آنک کار کند پیش او به فرمان خداوند او، و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش. معنى: وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْر، در رازى، به بگداختیم براى او چشمه مس. در طبرى به : و براندیم او را چشمهاى مس ترجمه شده که اختلاف روشنى است. در هر دو ترجمه، قسمت اول آیه نا تمام ترجمه شده و به ابهام متن، بدون توجه به معطوف ترجمه شده دهد مىکند: و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش . وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا در ترجمه رازى به: و هر که بچسپد از ایشان از فرمان ما، بچشانیم او را عذاب دوزخ، ترجمه شده و آن را طبرى به: ، و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش.ترجمه کرده است. که دوزخ و آتش هم تفاوت واژگانى در دو ترجمه را نشان مىداد از پریان کس هست که کار مىکند پیش او به فرمان خداى، که ترجمه رازى است، در طبرى ترجمه شده است: و از پریان آنک کار کند پیش او به فرمان خداوند او، اگر نظرساختار دستورى، اولى یک جمله تمام خبرى است، و دومى، موصولى ناتمام است، زیرا صله آن بیان نشده، و قسمت بعدى ترجمه طبرى نیز این جمله را کامل نمى کند و هم احتمالاً غلط است.رساند. در صفت دیک ها، ترجمه رازى به صفت معقول "برجاى" ترجمه شده، به معناى پابرجا و ثابت، اما در طبرى، به بکوه ها باز بسته که هم نا مفهم جلوه مىشود و دومى، فقط مجسمه سازى را مىدهد، و صورت ها و تندیس ها نیز انتخاب دو واژه است که اولى احتمالاً شامل تصویر گرى و نقاشى مىکنند او را، ساختار متفاوت است که دوره تاریخى زبان فارسى را نشان مىکنند براى او، در رازى، و مىیَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ . مىکنند براى او آنچه خواهد، از محراب ها و صورت ها و کاسههاى بزرگ چون حوض ها و دیگ ها برجاى، بکنى آل داود شکر و اندکى از بندگان من شاکرند. طبرى: مىکنند او را آنچه خواهد از محراب ها و تندیس ها و کاس ها چون حوض ها و دیک ها بکوه ها باز بسته. بکنید یا فرزندان داود شکر، و اندکىاند از بندگان من شکر کنندگان . در فراز اول ، مىدهد؟ شده است. واژه درخت سنبه نیز به عنوان اسم براى موجودى خاص، از حشرات که درختان را مى خورد اسم نوع است، در حالى که در طبرى، جمنده زمین، جنس است، و معناى متفاوتى با آن دارد. افزون براین، زبان طبرى خراسانى تر است، مانند:همى خورد، دانستندى، نه بماندندى و، اندر...، تفاوت ره ننمود ایشان را، با نه راه نمونى کرد، دو دوره را تاریخى زبان را نشان نمىدهد، در حالى که در ترجمه رازى، به زمان ما نزدیک 12. "فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ اِلَّا دَابَّهُ الْعَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِى الْعَذَابِ الْمُهِینِ"؛ چون قضا کردیم بر او مرگ، ره ننمود ایشان را برمرگ او الا درخت سنبه که مىخورد عصا را. و چون بروى درآمد بدانستند پریان که اگر دانستندى علم غیب نایستادندى در عذاب خوار کننده. طبرى: چون قضا کردیم برو مرگ نه راه نمونى کرد ایشان را بر مرگ او مگر جمنده زمین و همى خورد عصاى او، چون آن هنگام که بیفتاد پیدا شد پریان را که اگر بودندى و دانستندى نهانى نه بماندندى اندر عذاب خوار کننده. در ترجمه این آیه قدمت تاریخى ساخت درترجمه طبرى خودش رابیشتر نشان 13. "لَقَدْ کَانَ لِسَبَاٍ فِى مَسْکَنِهِمْ آیَهٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَهٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ"؛ بود قوم سبا را در خانههاشان حجتى دو بستان از راست و چپ بخورى از روزى خدایتان و شکر کنى او را شهر خوش و خدایى آمرزنده. طبرى: بدرستى که بود اهل شهر سبا را اندر جایگاه هاى ایشان آیتى. دو بستان از دست راست و دست چپ. بخورید از روز خداوند شما و شکر کنید او را. شهرى خوش و خداوندى آمرزگار. 14. "فَأَعْرَضُوا فَعَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَىْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ"؛ بر گردیدند بفرستادیم بر ایشان رود آن وادى و بدل کردیم ایشان را به دو بستان دو بستان خداوند میوه اراک و شورگز و چیزى از سدر اندک. طبرى: روى بگردانیدند، بفرستادیم بر ایشان آب بسیار، و بدادیم ایشان را دو بوستان خداوند خورش اراک و گز و چیزى از سدر اندک. 15. "ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِى اِلَّا الْکَفُورَ"؛ آن پاداشت دادیم ایشان را به آن کفر که کردند و پاداشت دهند الا کفران بکردند آن را؟ طبرى: و این است که پاداش کردیم ایشانرا بدانچه کافر شدند ، و هست که پاداش کرده شود مگر نادانى؟ 16. "وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِىَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ"؛ و کردیم میان ایشان و میان آن شهرها که برکه کردیم در آن دههاى پیدا و بینداختیم در آن جا رفتن، رَوى در او شبها و روزها ایمن. طبرى: و کردیم میان ایشان و میان دیه ها آنک برکه کردیم اندر آن دیه ها هویدا، و بینداختیم اندران رفتن. بروید اندران شب ها و روزها ایمنان. 17. "فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ اِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ"؛ گفتند: خداى ما! دور کن میان سفرما وبیداد کردند برخود کردیم ایشان را حدیثها و عبرت بپراگندیم ایشان را هر پراگندنى، در این دلایلى هست هر صبر کنندهى شکر کنندهاى را. "طبرى: گفتند : اى خداوند ما دور کن میان شهرهاى ما ، و ستم کردند برتن هاى خویش، و کردیم ایشانرا حدیثى، و پراکندیم ایشان را هرجاى پراکنده. که اندر آنست آیت ها هر صبرکنندهاى را بسپاس. 18. "وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ اِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ"؛ راست کرد برایشان ابلیس گمانش پىِ او گرفتند مگر گروهى از گرویدگان. طبرى: و بدرستى که راست بکرد برایشان ابلیس گمان خویش متابعت کردند او را مگر گروهى از گرویدگان. 19. "وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ اِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِى شَکٍّ وَرَبُّکَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ حَفِیظٌ"؛ نبود او را بر ایشان هیچ حجتى مگر تا بدانیم آن را بگرود به سراى باز پسین از آن که او از آن در گمان است، و خداى تو بر همه چیزى نگهبان است. طبرى: و نبود مر او را بر ایشان هیچ پادشاهى، مگر تا جدا کنیم آنرا که بگرود بدان جهان از آن کسى که وى باشد از وى اندر گمان، و خداوند تو برهمه چیز نگاه بانست. 20. "قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلَا فِى الْأرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ"؛ بگو: بخوانى آنان را که دعوى کردى جز خداى، نتوانند به سنگ مورچه خرد در آسمانها و نه در زمین و نیست ایشان را در آن هر دو از انبازى و نیست او را از ایشان هیچ یاورى. طبرى: بگو بخوانید آنکس ها را که دعوى کردید بجز خداى، پادشاهى ندارند همسنگ مورچه اندر آسمان ها و نه اندر زمین، و نیست مر ایشان را اندران هر دو هیچ انبازى، و نیست مر او را از ایشان هیچ یارى گرى.2 21. "وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ عِندَهُ اِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى اِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِىُّ الْکَبِیرُ"؛ و سود ندارد خواهش کردن بنزدیک او الا آن را که دستورى دهند او را تا آن گه که ترس ببرند از دلهاى ایشان، گویند: چه گفت خدایتان؟ گویند: حق و او بزرگوار است. طبرى: و سود ندارد خواهش نزد وى مگر آنرا که دستورى دهد او را، تا چون گشاده شود از دل هاى ایشان گویند: چه چیز گفت خداوند شما؟ گویند راست، ووى است برتر و بزرگوارتر. 22. "قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ قُلِ اللَّهُ وَاِنَّا أَوْ اِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ"؛ بگو: که روزى مىدهد شما را از آسمان و زمین؟ بگوى: خداى، و ما یا شما برره راستیم یا در گمراهى آشکارا. طبرى: بگو که روز دهد شما را از آسمان ها و از زمین؟ بگو: خدا، و ما یا شما بر راه راستیم یا اندر گم بود گى پیدا. 23. "قُل لَّا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ"؛ بگو: نپرسند ما را از آن جرم که ما کردیم و نپرسند شما را از آنچه شما کنى. طبرى: بگو نپرسند شما را از آنچه ما گناه کنیم، و نه پرسند ما را از آنچه شما کنید. 24. "قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ"؛ بگو: جمع کند میان ما خداى ما پس حکم کند میان ما به راستى، و او حاکمى داناست. طبرى: بگو: گرد آرد میان ما خداوند ما، باز بگشاید و حکم کند میان ما براستى، و ویست حکم کننده دانا. 25. "قُلْ أَرُونِى الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ"؛ بگو: بنماى به من آنان را که درو رسانیدى به او انبازانى برگشت بل اوست خداى قوى و محکمکار. طبرى: بگو: بنمایید مرا آنکس ها که اندر رسانید بوى - یعنى خداى - انبازان. نه چنین است. نه که ویست خدایى عزیز صواب کار. 26. "وَمَا أَرْسَلْنَاکَ اِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ"؛ و نفرستادیم تو را الا بازدارندهاى مردمان را مژده دهنده و ترساننده، و لکن بیشترین مردمان ندانند. طبرى: و نه فرستادیم تو را مگر همه مردمانرا و مژده دهنده و بیم کننده، و لیک بیشترین مردمان نمىدانند. 27. "وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ"؛ گویند: کى خواهد بودن این وعده اگر شما راستیگرى؟ طبرى: و همىگویند: کى باشد این وعده اگر هستید راست گویان. 28. "قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَهً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ؟" بگو: شما را روزى است که از پس نمانى از او یک ساعت و نه فراپیش شوى. طبرى: بگو: مر شما را وعدهگاه روزى است سپس نروید از وى یکزمان ونه پیشتر روید.2 29. "وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَى اِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ اِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ"؛ وگفتند آنان که کافر شدند: نگرویم به این کتاب و نه به آن که پیش آن است. و اگر تو بینى ستمگاران را بداشته باشد نزدیک خدایشان جواب مىدهند بهرى با بهرى سخن را، گویند آنان که ضعیف داشتند ایشان را آن را که بزرگوارى کردند: اگرنه شما بودى بودمانى گرویدگان. طبرى و گفتند آن کسها که کافر گشتند: نگرویم بدین نُبى و نه بدانک پیش از وى بودست. و اگر بینى چون ستمکاران بازداشتگان باشند بنزد خداوند باز گردانند بهره را از ایشان سوى بهره گفتار را ، یعنى مىگویند و جواب مىدهند - گویند آنکس ها که ضعیف داشتگان بودند مر آنانک بزرگ منشى کردند: اگر نه شما بودیى ما بودیمى گرویدگان. 30. "قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ اِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ". گفتند آنان که بزرگوارى کردند آنان را که ضعیف داشتند: ما باز داشتیم شما را از اسلام پس آمد به شما بل شما گنهکار بودى. طبرى: گویند آنکس ها را که بزرگ منشى کردند: مر آنانک ضعیف داشتگان بودند: ما باز داشتیم شما را از راه راست بعد آنک بیامد بشما؟ نه که بودید گناهکاران. 31. "وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ اِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِى أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ اِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ"؛ و گفتند آنانى که ضعیف داشتند آنان را که بزرگوارى کردند: بل سگالیدن شب و روز بود چون فرمودى ما را که کافر شوى به خداى و کنیم او را همسرانى، و ظاهر بکردند پشیمانى چون دیدند عذاب، و کردیم غل ها در گردنهاى آنان که کافر بودند پاداشت دهند ایشان را الا آنچه کرده بودند؟ طبرى: وگویند آن کسها که ضعیف داشتگان باشند مر آنکس ها را که بزرگ منشى کردند:نه که سازش بد شب و روز چون همى فرمودید ما را که کافر گردیم بخداى و بکنیم مر او را همتایان، و پیدا کنند پشیمانى آنگاه که به بینند عذاب را ، و بکنیم غل ها را اندر گردن هاى آنکس ها که کافر گشتند، جیردهند ایشانرا مگر آنچه همى کردند؟ 32. "وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ اِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا اِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ"؛ و نفرستادیم ما در هیچ شهر از ترسانندهاى، الا و گفتند متنعمان شهرهاى ما به آنچه فرستادند شما را به آن کافریم. طبرى: و نفرستادیم اندر دیهى هیچ بیم کننده مگر گفتند توانگران و مهتران دیه ها: ما بدانچه شما را فرستادند بوى کافرانیم. 33. "وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ"؛ و گفتند ما بیشتریم به خواست ها و فرزندان و نیستیم ما عذاب کردگان. طبرى: و گفتند ما بیشتر بخواستها و فرزندان و ما نباشیم عذاب کردگان. 34. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ"؛ بگو خداى بگسترد روزى براى آن که خواهد و تنگ کند. ولکن بیشترین مردمان ندانند. طبرى: بگو که : خداوند من بگستراند روزى مر آنرا که خواهد و تنگ کرداند، و بیک بیشترین مردمان نمىدانند. 35. "وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِى تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى اِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ"؛ و نیست مال هاى شما و نه فرزندانتان به آنچه نزدیک بکند شما را بنزدیک ما نزدیک. الا آن که ایمان آرد و کار نیکو کند. ایشان آنند که ایشان را باشد دو چندان آنچه کرده باشند و ایشان در غرفهها ایمن باشند. طبرى: و نیست خواست ها شما و نه فرزندان شما آنک نزدیک گرداند شما را نزد ما نزدیکى، مگر آنک ایمان آرد و بکند نیکى، ایشانند که مرا ایشانراست پاداشت دو چندان بدانچه کردند، و ایشان اندر پروار - یعنى درج ها - باشند وبىبیمان. 36. "وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِى آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ فِى الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ"؛ و آنان سعى کنند در آیت ها ما به عاجزکننده، ایشان در عذاب حاضر کرده باشند. طبرى: و آن کسها که بکوشند اندر آیت ها ما تا سست گردانند ایشان باشند اندر عذابى بجاى آوردگان باشند. 37. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَىْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ"؛ بگو خداى بگسترد روزى براى آن که خواهد از بندگانش و تنگ بکند براى او و آنچه نفقه کنى از چیزى او عوض بازدهد و او بهترین روزى دهندگان است. طبرى: بگو که : خداوند من بگستراند روزى مرا آنرا که خواهند از بندگان وى و تنگ کند مر او را، و آنچه هزینه کنید از چیزى وى خلف دهد آنرا، ووى بهترین روزى دهندگانست. 38. "وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَهِ أَهَؤُلَاء اِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ"؛ و آن روز که بر انگیزد ایشان را جمله، پس گوییم فریشتگان را که : اینان شما را مىپرستند؟ طبرى: و آنروز که گرد آریم ایشانرا همه باز گوییم مر فریشتگانرا: این ها مر شما را بودند که هیمى پرستیدند؟ 39. "قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ"؛ گویند منزهى تو؛ تو خداوند مانى نه ایشان. بل ایشان مىپرستیدند جنیان را؛ بیشترین ایشان به ایشان ایمان دارند. طبرى: گویند: پاکى تو، تویى خداوند ما بجز ایشان، نه که همى پرستیدند پریان را بیشترین ایشان بایشان - یعنى پریان - گرویدهاند. 40. "فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِى کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ"؛ امروز نتوانند بهرى شما بهرى را سودى و نه زیانى. گوییم آنان را که ظلم کردند بچشى عذاب دوزخ آن که شما آن را بدروغ دمىداشتى. طبرى: امروز پادشاهى ندارد بهره از شما بهره را سودى و نه زیانى، و گوییم مر آن کسها را که ستم کردند: بچشید عذاب آتش آنک شما آنرا همى بدروغ داشتید. 41. "وَاِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا اِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا اِلَّا اِفْکٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ اِنْ هَذَا اِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ"؛ و چون بخوانند بر ایشان آیت هاى ما روشن، گویند : نیست این الا مردى مى خواهد که بر گرداند شما را از آنچه مىپرستیدندى پدرانتان. و گویند: نیست این الا دروغى فروبافته. و گویند: آنان که کافر شدند حق را، چون آمد به ایشان، نیست این الا جادوى روشن. طبرى: و چون بخوانند بر ایشان آیت ها ما هویدا کننده پیدا، گویند: نیست مگر مردى که همىخواهد که بگرداند شما را از آنچه همى پرسیدند پدران شما؛ و گویند: نیست این مگر دروغى بافته وساخته؛ و گفتند آن کسها که کافر گشتند مر راست را چون بیامد به ایشان: نیست این مگر جادویى پیدا. 42. "وَمَا آتَیْنَاهُم مِّن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا اِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ"؛ و ندادیم ایشان را از کتاب هایى که درس کنند آن را و نفرستادیم به ایشان پیش تو پیغامبرى. طبرى: و نه دادیمشان از نامه که همى خوانند او را، و نه فرستادیم سوى ایشان از پیش تو هیچ بیم کننده. 43. "وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِى فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ"؛ و دروغ داشتند آنان که پیش بودند و نرسیدند ده یک آنچه دادیم ایشان را. دروغ داشتند پیغمبران مرا؛ چون بود عذاب من؟ طبرى: و بدروغ داشتند آن کس ها که از پیش ایشان بودند - نه رسیدند به ده یک که بدادیم آن ها را - بدروغ داشتند رسولان ما را، چگونه بود انکار من با عذاب من؟. 44. "قُلْ اِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّهٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ"؛ بگو که پند مىدهم شما را به یکى که برخیزى براى خداى، دو دو و تنها؛ پس اندیشه کنى: نیست به صاحب شما از دیوانگى؛ نیست او مگر ترسانندهاى شما را از پیش عذابى سخت. طبرى: بگو: همى پند دهم شما را به یک سخن - یعنى لا اله الا الله - که بایستید راست مر خدایرا دوکان دوکان و یکان و یکان، باز اندیشه کنید... نیست بیار شما - یعنى محمد - هیچ دیوانگى، نیست وى مگر بیم کننده مر شما را پیش عذابى سخت. 45. "قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اِنْ أَجْرِىَ اِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ"؛ بگو: آنچه خواستم از شما از مزدى، آن شما راست. نیست مزد من الا برخداى، و او برهمه چیزى گواه است. 46. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ"؛ بگو خداى من بیفگند حق، داناى نهانیهاست. طبرى: بگو که : خداوند من پیدا کند براستى داننده ناپیدایى ها. 47. "قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا یُبْدِىُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ"؛ بگو: آمد حق و ابتدا نکند باطل و نه نیز اعاده کند. طبرى: بگو: آمد راستى و آغاز نکند باطل - یعنى دیو یا بت - و باز نگرداند. 48. "قُلْ اِن ضَلَلْتُ فَاِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِى وَاِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِى اِلَىَّ رَبِّى اِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ"؛ بگو: اگر من گمراه شوم گمراه شوم برخود؛ و اگر راه یابم به آنچه وحى مىکند به من خداى من که او شنوا و نزدیک است. طبرى: بگوى: اگر من گم کردم گم برتن خویش کردم، و اگر راه راست یابم بدان است که وحى فرستاد بمن خداوند من، که وى شنواست ونزدیک است. 49. "وَلَوْ تَرَى اِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ"؛ و اگر بینى چون بترسند نبود فایت شدن؛ و بگیرند ایشان را از جاى نزدیک. طبرى: و اگر بینى - یا محمد - چون بترسند چنین نباشد، و بگیرندشان از جایگاهى نزدیک. 50. "وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ"؛ گفتند: ایمان آوردیم و چگونه باشد ایشان را ها گرفتن از جاى دور. طبرى: و گویند: گرویدیم بوى. و از کجا باشد مرایشان را باز گشتن از جایى دور؟ - یعنى قیامت 51. "وَقَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَیَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ"؛ و کافر شدند به از پیش این و مىاندازند به کار نهانى از جاى دور. طبرى: و کافر گشتند به وى از پیش، و بگزاف همىاندازند از ناپیدایى از جاى دور یعنى قیامت -. 52. "وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ اِنَّهُمْ کَانُوا فِى شَکٍّ مُّرِیبٍ"؛ و منع کند میان ایشان و میان آنچه او آرزو کنند چنان که کردند به پسروانشان از پیش این، ایشان بودند در شکى به تهمت آرنده. طبرى: و جدا کنند میان ایشان و میان آنچه آرزو کنند همچنانک کرده شده بگروه هاى ایشان از پیش، که ایشان بودند اندر گمانى گمان آرنده. ظاهرا نیاز به نتیجهگیرى مجدد نباشد، منظور ما نشان دادن استقلال ترجمه ابوالفتوح است، که تشابه آن در زبان، یا سبک تحت اللفظى، یا تواردهاى اندک، نشان تأثیر پذیرى خاص از یک ترجمه دیگر که آن هم تحت اللفظى و به زبان فارسى است، نمىباشد. مواردى از دقت و کاستیهاى ترجمه ابوالفتوح یادداشت کردهام که در این مجال اندک، جاى بیان آن نیست، و اگر توفیقى حاصل شود که این بررسى به صورت مستقل عرضه شود، امید است نکات مهم کلامى، دستورى، دقتها، کاستىهاى این ترجمه نشان داده شود.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. ابراهیم /14. 2 ترجمه تفسیر طبرى، به اهتمام حبیب یغمایى، 1/6 3 3 . ادبیات فارسى، بر مبناى تألیف استورى (ترجمه فارسى)1/6. 4. جاحظ، البیان و التبیین 1/139 5 5. روى ان الفرس کتبوا الى سلمان رضى الله عنه ان یکتب لهم الفاتحّه بالفارسیّه، فکانوا یقرؤون ذلک فى الصلاة حتى لانت السنتهم بالعربیة، المبسوط سرخسى، 1/37. 6. رک: به همین کتاب، فصل دوم از دیباچه مفسر.7 7. مقدمه مصححان تاج التراجم، ص1. 8. رک: مایل هروى، نجیب، الهى خراسانى، على اکبر، دیباچه تفسیر تاج التراجم.9 9. آشنایى این جانب با تفسیر ابوالفتح رازى، به تصحیح آقایان دکتر یاحقى و دکتر ناصح به زمانى برمىگردد که افتخار همکارى با گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهاى آستان قدس نصیبم شد. روزهایى که کنار دست استاد متواضعم دکتر ناصح مىنشستیم، و اختلاف نسخه بدلها را به ایشان اعلام مىکردیم، حجت الاسلام و المسلمین خزاعى نیز ویرایش متن، بخصوص اشعار عربى ، احادیث و دیگر نمونهها را به عهده داشت. دقت بر سر کلمهها، تطبیق عبارات، اشعار و استشهادها، و یافتن عبارات درست، نیاز به مراجع دیگر را فراوان مىکرد، در آن جا بود که به شباهتهاى تفسیر ابوالفتوح با برخى از تفاسیر دیگر آشنا شدم، تفسیر تبیان، مجمع البیان و قرطبى حد اقل تفاسیرى بود که افزون بر لسان العرب، در مورد روایات و اشعار و واژههاى عربى مورد مراجعه قرار مىگرفت. این شباهتها بسیار بود، و در مواردى نیز کشاف زمخشرى، اما در مورد عبارات فارسى، ترجمه و کلمات بد خوان فارسى، به یقین استادان مصحح منابعى داشتند که به تصریح خودشان ترجمه تفسیر طبرى، از آن منابع بوده است. از آنجایى که با تقسیم وظایف، هرکس به جنبه خاصى توجه بیشتر داشت و اشراف عام برعهده جناب دکتر یاحقى بود، طبیعى بود که ما در گیر بسیارى از مسایل تصحیح نباشیم، بخصوص که کار مقابله و تصحیح بر عهده جناب دکتر ناصح بود، سر و کار داشتن به تمام متن همگانى نبود. از همان زمان، به دلیل فضاى دوست داشتنى، یاران خوب و استادان متواضع، به اصل کار سخت علاقه مند شدم و احساس مىکردم که به این تفسیر دلبستگى خاصى دارم. اکنون احساس مىکنم این تفسیر حقى به گردن من دارد. بررسى ترجمه قرآن کریم که در متن این تفسیر آمده است، مىتواند اداى بخشى از دین من به این تفسیر گرانسنگ فارسى و شیعى باشد. 10. تمام مطالب استاد ناصح از مقاله ایشان در یادنامه طبرى گرفته شده است. رک: یادنامه طبرى، ویراستار محمد قاسم زاده، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاداسلامى و مرکز تحقیقات علمى کشور- وزارت فرهنگ و آموزش عالى،چاپ اول، زمستان 1369، مقاله دکترمحمد مهدى ناصح، 299. 11 . استاد آذرتاش آذرنوش در تاریخ ترجمههاى فارسى قرآن این گونه برداشت کرده و بر همین اساس نادرست هم مطالب مفصلى را بیان کرده است.( تاریخ ترجمه از عربى به فارسى، از آغاز تا عصر صفوى، فصل مربوط به ترجمه ابوالفتوح رازى(
بهرههاى زبان و ادب فارسى از قرآن
قرآن با آمدن خود جهان بینى و تفکرى نو عرضه کرد، بسیارى از واژهها بدون این که کنار گذاشته شوند، محتوایى جدید یافتند. هنگامى که فارسى زبان مسلمان مىگفت: اهریمن، این دیگر همان موجود قدرتمندى نبود که با اهورامزدا مىجنگد و در ایجاد شر و بدى درست به اندازه اهورا مزدا در ایجاد خوبى و خیر، قدرت دارد، بلکه از این کلمه شیطان را مىفهمید که بنده مطرودى است؛ در احاطه قدرت الهى، بدکار است و دشمن انسان، اما خالق یا خداى شر نیست، در ایجاد شر قدرت محدود دارد. (خداى) فارسى زبانان هم دیگر اهوراى مزداى درگیر در نبرد علیه اهریمن نبود که براى پیروزى بر اهریمن باید منتظر روز موعود باشد. یکى از راه هاى دگرگون شدن زبان همین است که واژگانى از آن زبان داراى معانى جدید شوند، و کمکم معانى گذشته آنها فراموش شوند... از مهمترین بهرههاى زبان فارسى از قرآن کریم یکى این بود که قرآن به احیا، حفظ و گسترش زبان پارسى کمک شایانى کرد. از این راه بود که مسلمانان فارسى زبان براى فهم معانى قرآن نیاز به ترجمه و تفسیر قرآن داشتند. دانشمندان فارسى زبان بر اساس نیاز، به ترجمه و تفسیر قرآن همت گماشتند و از رهگذر این تلاش، آثار ارزشمندى به وجود آوردند، آثارى که گرد و غبار زمان چهره آن ها را کدر نکرده است. این حرکت هم بسیار زود آغاز شد. همان گونه به زودى اشاره خواهیم کرد، برخى از نویسندگان را نظر بر این است که نخستین ترجمه قرآن به زبان فارسى به دست سلمان فارسى، صحابى معروف حضرت رسول اکرم(ص) انجام شد. چنان مشهور است که قرآن کریم براى اولین بار، در زمان نوح سامانى (366 -350هق)، با استفتاء از علماى بزرگ زمان او، به فارسى ترجمه شده است. اگرچه اولین متن ترجمه فارسى قرآن که بطور کامل به دست ما رسیده، دست کم تا امروز، همان ترجمه است، ولى دلایل و شواهدى در دست است که این نمىتواند اولین ترجمه قرآن به زبان فارسى باشد. چرا که مسلمانان فارسى زبان پیش از آن ترجمه با قرآن آشنا شده بودند غالب مسلمان فارسى زبانى که با قرآن آشنایى داشتند، عربى نمىدانستند؛ اگرچه ترجمه شفاهى مىتوانست مشکل نا آشنایى مسلمانان به زبان قرآن را برطرف کند، اما این کافى نبود، بویژه که نوشتن و کتاب، پیش از آن نیز هم در ایران آن روز،به ویژه در شرق ایران، خراسان و ماوراء النهر، کم و بیش مرسوم بوده است، و مسلمانان فارسى زبان نمىتوانستهاند بىتوجه باشند. مصححان فاضل تاج التراجم در دیباچه خویش در این زمینه نوشتهاند: "هر چند در پیشگفتار ترجمه تفسیر طبرى آمده است که متن عربى تفسیر طبرى - جامع البیان عن تأویل القرآن - به تقاضاى ابو صالح منصور فرزند نوح سامانى (366 - 350 هق( و به اجازت فتواى دانشمندان بخارا و سمرقند و بلخ فرغانه، و به استناد کریمه "و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم" (1)، فارسى شده.(2) و از این سخن استنباط گردیده که "نخستین نگاشته در تاریخ نگاشتههاى فارسى درباره قرآن، ترجمه تفسیر عربى طبرى است"(3) و لیکن برداشت مذکور از سخنان مترجمان تفسیر طبرى قرین صواب نیست؛ زیرا فارسى زبانان مسلمان پیش از سده سوم به ترجمه قرآن کریم نیازمند بودهاند، و همین نکته محقق مىدارد که ترجمه فارسى قرآن سالها پیش از ترجمه تفسیر طبرى صورت پذیرفته است. اشارههایى نیز در نگارشهاى و آثار پیشینیان آمده است که نظر مذکور را تأیید مىکند. چنان که آوردهاند که موسى بن سیار اسوارى (م 255 هق) قرآن را به فارسى تفسیر مىکرد.(4) و شمس الائمه سرخسى (م 490 هق) نوشته است که سلمان پارسى بر اثر تقاضاى برخى از ایرانیان مسلمان فاتحة الکتاب را براى آنان به فارسى ترجمه کرد، و آنان آن را در نماز مىخواندند تا زبانشان به عربى روان شد.(5) عماد الدین اسفراینى مشهور به شهفور در دیباچه خود بر تاج التراجم، نخستین ترجمه فارسى را به دست سلمان و به اذن رسول (ص) مىداند.(6) تفسیر کردن قرآن به فارسى، توسط موسى بن سیار در میانه سده سوم هجرى، مؤید این نکته است که فارسى زبانان در نخستین دهههاى عصر اسلامى به ترجمه فارسى قرآن احتیاج داشته، و بدون تردید به تراجمى لغوى و تحت اللفظى و یا ترجمههاى شفاهى قرآن اهتمام داشتهاند." (7)
دلایل شهرت و تأثیر گذارى ترجمه تفسیر طبرى
اگر چه متنى که به عنوان ترجمه تفسیر طبرى در دست است، دیگر همان تفسیر طبرى نیست، اگر استفادهاى هم از آن شده باشد، استفادهاى آزاد است، شاید بتوان گفت اقتباس و گزیدهاى از تفسیر مذکور باشد. این ترجمه به دو دلیل مىتواند در زمان خود نیز شهرت فراوانى به دست آورده باشد: نخست این که به فتواى علماى طراز اول بر جواز ترجمه متکى بوده، که سبب شهرت و اعتبار آن مىشده است. دوم: این که این کار به در خواست حکومت انجام شده بود، که پشتوانه استنساخ فراوان و انتشار گسترده آن بود. به همین دلیل، این سبک ترجمه، یعنى ترجمه تحت اللفظى، به عنوان سبک این ترجمه ، به عنوان ترجمه معیار، بر ترجمههاى پس از خود اثر گذاشت، و شاید اگر این ترجمه تحت اللفظى نبود، ترجمههاى پس از آن نیز تحت اللفظى از کار در نمىآمدند. تحت اللفظى بودن ترجمه مورد نظر ما نیز مستقیم یا غیر مستقیم از این سرچشمه آب مىخورد. ترجمه دوم، تاج التراجم، یا تفسیر اسفراینى است، که تلاش کرده دقت و صحت ترجمه در خور کارى قرآنى باشد، و چندان پا بند ترجمه تحت اللفظ هم نمانده است (8) در قرنهاى بعد، به دلیل ظرافت بسیار ترجمه قرآن از یک سو و نبودن ابزارهاى گسترده نشر از طرف دیگر، در هر گوشهاى از حوزه زبان فارسى، ترجمه یا ترجمههایى از قرآن کریم انجام مىپذیرفت. این ترجمهها که بیشتر به دست دانشمندترینهاى هر زمان نگارش مىیافت. و تعدادشان کم هم نیست، نشان رویکرد گستردهاى است که مردم و دانشمندان پارسى زبان از سدههاى اول نفوذ اسلام در حوزه زبان فارسى، به قرآن و فهم و تفهیم آن داشتهاند. یکى از قرآن پژوهان معاصر مىنویسد: "ترجمههاى پیراسته و معانى باریک قرآنى، اینک در دل تفسیر و ترجمههاى مستقل بىشمار پارسى، یادگار اعصار و قرون متمادى تا همین امروز پیش روى من و شماست و نگاه کلى به همگى و یا دستکم به امهات آنها نشان مىدهد که این بزرگان چگونه با ایمان بىشائبه توانستهاند به مدد زبان استوار و دلپذیر خویش، راه رسیدن به معانى باریک قرآن را براى تودههاى مسلمان ایرانى هموار کنند و دریغا که قدر این ترجمههاى بدیع و گوناگون - که تنها در کتابخانه آستان قدس رضوى مشهد شمار آن از پانصد متجاوز است - مجهول مانده است." وجود پانصد ترجمه فارسى قرآن تنها در یک کتابخانه مىتواند نشانگر صدها ترجمه دیگر باشد که در سایر کتابخانهها موجود است و یا در گذشت زمان ، ناپدید شده است. فرهنگنامه قرآنى که در آن از حدود 140 عدد از این ترجمهها استفاده شده است، خود منبع بزرگ زبانى، با مفردات و ترکیبات فراوان است که مىتواند براى پژوهشگران در زمینههاى لغت، دستور زبان و زبانشناسى بسیار مهم باشد. در این ترجمهها با واژگان بسیارى رو به رو مىشویم که به برکت به کار رفتن در ترجمه عالى ترین پیام الهى براى بشر، از خطر گم شدن و مردن جستهاند. علاوه بر این، معنى دقیق و جایگاه دستورى صحیح بسیارى از واژهها و ترکیبها را هم از همین راه به دست مىآوریم. گذشته از مفردات، در این ترجمهها و جود ترکیبات اصیل پارسى که در برابر واژههاى قرآنى قرار گرفته و معنى و حد و مرز آن کاملاً مشخص مىباشد، نیز مغتنم است تا آن جا که صفحاتى از ترجمه را مطالعه مىکنیم بدون این که حتى به یک واژه عربى برخورد کنیم. بدیهى است این گونه ترکیبات و مفردات مىتواند فرهنگ نویسان و پارسى دوستان را به کار آید و مترجمین را بلاغت افزاید. بىگمان چنین گنجینههایى مىتواند سرمایهاى مستند براى تدوین تاریخ زبان فارسى باشد. که حتى رد پاى لهجههاى محلى برخى از مناطق را مىتوان در آن یافت. در دیباچه ترجمه قرآن رى، با استفاده از همین نزدیکى متن و ترجمه، استنباطهاى مهمى صورت گرفته که در خور درنگ و استفاده است. برخى از عناوین آن دیباچه چنین است: الف رسم الخط. برخى نکات دستورى: پیشوندها، استعمال افعال نیشابورى، گونهاى از فعل دوم شخص جمع، استعمال اول شخص جمع به جاى اول شخص مفرد، استعمال اول شخص مفرد به جاى اول شخص جمع، استعمال سوم شخص مفرد به جاى سوم شخص جمع، نشانه مفعولى، جاى ضمیر متصل، نشانههاى استفهام. توجه به این عناوین خود مىرساند که مطالعه و پژوهش در چنین متنهایى تا چه اندازه و در چه زمینههایى ثمر بخش است. یکى از عناوین، همان طور که در بالا نقل شد، " گونهاى از دوم شخص جمع است" ، که اگر نزدیکى متن و ترجمه نباشد، تشخیص چنین فعلى دشوار است و شاید اثبات آن بىدلیل بماند. چنان که در بیان مشخصات یکى از این ترجمههاى فارسى آمده است: یکى از مشخصات عمده این ترجمه استعمال فعل دوم شخص جمع است به گونهاى که در ظاهر با دوم شخص مفرد یکى مىنماید، در حالى که قراین نشان مىدهد که با آن متفاوت است؛ مثلاً در ترجمه آیه 195 سوره بقره در این قرآن، چنین آمده است: ×و نفقه کنید اندر سبیل خداى و فرومگیرى دستتان از صدقه که هلاک شوید. نیکویى کنى، به درستى که خداى دوست دارد نیکوکاران را.× چنان که از همین مثال برمىآید، چنین نیست که تمام صیغههاى دوم شخص جمع به صورت موصوف به کار رفته باشد. با برآورد مختصرى که از چندین صفحه این ترجمه به عمل آوردم، این نتیجه به دست آمد که اندکى بیش از نیمى از صیغههاى دوم شخص جمع به صورت موصوف و باقى به صورت معمول به کار رفته است. استعمال این ساخت فعل در نسخههاى خطى کهن تفسیر ابوالفتوح رازى، بویژه نسخه مورخ 556و 848 و 849 آستان قدس رضوى یک دستتر است و این رقم به 98 در صد بالغ مىشود. مواردى که به صورت معمول آمده، غالباً نادر و بعضاً هم خطاى کاتب به شمار مىآید. یکى دیگر از نویسندگان در این زمینه مىنویسد: اهمیت تفسیرهاى قدیم دیگر، مانند تفسیرى بى نام که به تفسیر پاک شهرت یافته است و از اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجرى (اوایل قرن یازدهم میلادى) است، و تفسیر سورآبادى (از ابوبکر عتیق بن محمد هروى سورآبادى( که هم از قرن پنجم هجرى است، یا تاج التراجم )تفسیر اسفراینى( از امام عماد الدین ابوالمظفر شاهپور (471ه -1078 م( و امثال آنها در این است که به قصد ایراد معادل براى لغات و ترکیبات قرآن ، معمولاً مفردات و ترکیباتى را از زبان فارسى ذکر کردهاند که بعدها فراموش شده و از میان رفته اند. و جز از راه داشتن معادل عربى، درک معنى آنها مىتوانست دشوار یا مورد تردید و تأمل باشد. با توجه به همین نکتهها نقش ترجمهها و تفسیرهاى قرآن در حفظ و گسترش زبان فارسى و حفظ لغات و ترکیبات بسیار براى امروز، با روشن ساختن معانى آنها روشن مىشود.
انواع ترجمه
در ترجمه یکى از چهار روش ممکن است انتخاب شود: 1. ترجمه تحت اللفظ یا واژه به واژه. در این نوع ترجمه واحد ترجمه واژه و کلمه است. و به اضطرار ساختار جمله در زبان مقصد، زبانى که مترجم مطلب را به آن ترجمه مىکند، تحت تأثیر ساختار جمله متن و زبان مبدأ، یعنى زبان متن قرار مىگیرد، و این کار سبب بد شکلى ساختار ترجمه مىشود، و خواننده به دشوارى معناى متن را در مىیابد و در مواردى این نوع ترجمه نه تنها راهى به سوى معناى واقعى نمىگشاید، بلکه سبب بد فهمى نیز مىشود. حسن این نوع ترجمه این است که در موارد حساس، چیزى از کلمات متن کم و زیاد نمىشود. شاید به همین دلیل کتابهاى مهم مذهبى بخصوص متون مقدس، به این روش ترجمه مىشده است. در ترجمه قرآن کریم این روش تا همین اواخر، رسمىترین نوع ترجمه بوده است. که ترجمه هر کلمه در زیر آن قرار مىگیرد. 2. نوع دوم ترجمه اگرچه قصد مترجم در آن، ترجمه تحت اللفظى نیست، اما واحد ترجمه باز هم واژههاست، در این نوع ترجمه اگرچه کم و بیش، جمله بندى در ترجمه، از جمله بندى متن اصلى آزاد است و جمله بندى به اقتضاى زبان مبدأ صورت مىپذیرد، اما در عین حال این نوع ترجمه نیز در ساختار معناى جمله خودش را نشان مىدهد، و در مواردى، ترجمه سبب بد فهمى متن مىشود، زیرا گاه واژهاى را در ترجمه قرار مىدهد که در زبان مقصد، معادل لغت اصلى در زبان نیست، و همین امر سبب اشتباه در معناى ترجمه خواهد شد. افزون بر این که طبق نظر برخى از زبان شناسان، در زبانهاى متفاوت، لغات کاملاً معادل وجود ندارد. حتى کلمه مادر در انگلیسى، با واژهاى که در فرانسه به مادر اطلاق مىشود، داراى بار عاطفى متفاوت است و موارد کار برد یکسانى ندارد. دست کم، اگر این نظریه را به طور کلى هم نپذیریم، شکى نیست که برخى از واژهها و اصطلاحات در زبانى هستند و در زبان دیگر معادل ندارند، زیرا معناى مورد نظر، یا شیئى که به آن نامیده مىشود، در زبان دیگر وجود ندارد. مانند برخى از انواع لباسها. که در مناطقى معمول است، اما در مناطق دیگر اساساً معمول نیست تا بتواند ترجمه شود. مثال دیگر کلمه مطار است. عرب به فرودگاه مىگویند مطار؛ یعنى پروازگاه، در حالى که در ایران فرودگاه گفته مىشود، که عکس آن است. اگر واحد ترجمه واژه باشد، این موارد نیز غلط ترجمه خواهند شد. 3. ترجمه جمله به جمله. ترجمه در این روش، با دو روش پیشین فرق مىکند؛ واحد ترجمه در این روش جمله است و نه واژه. در این روش مترجم تلاش مىکند هر جمله را به جمله معادل یا تقریباً معادل ترجمه کند. حتى اگر واژهاى به ضرورت حذف یا اضافه شود. این ترجمه حسن اساسى که دارد این است که نزدیک ترین معناى مورد نظر نویسنده در متن، به خواننده منتقل مىشود. تأثیر متن به زبان مقصد نزدیک است به تأثیر متن به زبان مبدأ. "در رفت" به فرّ ترجمه خواهد شد نه به "ذهب الباب". 4. ترجمه آزاد. در این روش، مترجم به خود آزادى مىدهد، حتى جمله را نیز معیار ترجمه قرار نمىدهد، بلکه در هر پاراگراف، محتواى پاراگراف را، آن گونه که فکر مىکند درست یا بهتر است منعکس مىکند. در این نوع ترجمه که در واقع باز سازى مطالب متن اصلى به زبان دیگر است، امانت رعایت نمىشود، و امکان این که ترجمه واقعاً همان تأثیر متن را داشته باشد بسیار کم است، بخصوص دقت نظرهاى مؤلف زبان اصلى ممکن است در کمترین حد خویش در این ترجمه حفظ شود. بهترین نوع ترجمه همان روش سوم است که مبناى ترجمه جمله باشد نه واژه و نه پاراگراف.
ترجمه تفسیر ابوالفتوح
اولین مطلب در باره این ترجمه(9) این است که این ترجمه تحت اللفظى است: مقصود از ترجمه تحت اللفظى این است که در متن قرآن، یا هر کتاب دیگر، در سطرهایى منظم نوشته مىشود، و ترجمه، به صورت حروف ریز ترى، زیر سطرهاى اصل متن آورده مىشود، و چون غالباً این نوع ترجمه در کمک به متن فهم تهیه مىشده است و نه به جاى متن و براى خواندن مستقل، ترجمه هر کلمه نیز در زیر خود همان کلمه آورده مىشده است. در نمونههایى که پس از این خواهد آمد، این حقیقت آشکار خواهد. در اینجا توجه شما را به دو نمونه جلب مىکنم: به این دو آیه از سوره نساء توجه کنید: "فَکَیْفَ اِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَآؤُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ اِنْ أَرَدْنَا اِلاَّ اِحْسَانًا وَتَوْفِیقًا". پس چگونه بود چون برسد به ایشان مصیبتى به آنچه در پیش افکند دست هایشان، پس آیند به تو، سوگند مىخورند به خداى، که ما نخواستیم مگر نیکویى و توفیق. "أُولَئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِى أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغًا". ایشان آنانند که داند خداى آنچه در دل ایشان است، بگرد از ایشان و پند ده ایشان را و بگو ایشان را در نفسهاى ایشان سخنى رسیده. (نساء62 و 63) در این ترجمه و تمام ترجمههایى که به صورت تحت اللفظ انجام پذیرفته باشند، ورود برخى از نارسایى ها طبیعى است، اما این از ارزش کار به این بزرگى چیزى نمىکاهد. نشان دادن نارسایى هاى یک ترجمه قدیمى فقط در هنگامى موجه است که براى کار یک ترجمه معاصر و براى پرهیز از آن لغزشگاه ها باشد، و گرنه سود چندانى بر آن مترتب نخواهد بود. اما چند مطلب دیگر هست که در بررسى این ترجمه مىتواند بسیار مفید باشد، که برخى از آن کارها را مىتوان به اندازه این مجال اندک عرضه کرد. یکى از کارها، بررسى زبان، دستور، واژگان متن و ترجمه، و بررسى معادل هاى فارسى واژههاى قرآنى و دینى در این ترجمه و تفسیر است. کار دیگر، بررسى صحت انتساب این ترجمه به تفسیر و به ابوالفتوح. کار دیگر تأثیر پذیرى این ترجمه از ترجمههاى دیگر است. البته براى بررسى تاریخ ترجمههاى فارسى ، بخصوص ترجمههاى قرآنى نیز این ترجمه یکى از ترجمههاى محورى خواهد بود. درباره زبان ترجمه و تفسیر و ویژگىهاى دستورى، صرفى و سبکى ترجمه و تفسیر ابوالفتوح کارهایى انجام شده است، اما جاى کارهاى بسیار جدىتر نیز خالى است، بویژه پس از این چاپ، که برنسخ بسیار و کهن متکى است، و اصالت بیشترى دارد، بسیارى از کارهاى جدى در این زمینه بر اساس چاپ هاى قدیمى است، که امکانات تصحیح جدید و اعتبار این چاپ را ندارند. اما این کار فرصت بسیار و حوصله و مجال گسترده ترى مىخواهد . چنان که گذشت روش ترجمه این تفسیر، به روش ترجمه تحت اللفظى است، براى این مطلب نیاز به هیچ نمونهاى نیست، اما همینجا یاد آور مىشوم که ترجمه تفسیر طبرى نیز که حاوى ترجمهاى از قرآن است، و احتمالاً اولین ترجمه کامل به زبان فارسى به روش تحت اللفظى است، و از آنجا که هر دو به حوزه خراسان مربوط مىشود، زبان فارسى هر دو خراسانى است، اگر چه در ترجمه ابوالفتوح کم و بیش رد پاى لهجه رى نیز خودش را نشان مىدهد. در مورد انتساب این ترجمه اگرچه جاى تردید هست، مثلاً این ترجمه زیر آیات و با قلم دیگر افزوده شده است، احتمال این که ناسخ یا دانشمندى دیگر با مراجعه به متن تفسیر و ترجمههاى دیگر، این ترجمه را افزوده باشد، بعید نیست، بویژه که در مواردى، ترجمه، با ترجمه آیه در متن تفسیر همخوانى ندارد. اما چیزى که این احتمال را تضعیف مىکند این است که اگر کسى چنان زحمت سترگى را متحمل مىشد، مىتوانست آن را به نام خود بنویسد و به گونه مستقل، عرضه کند. از سویى ترجمه مذکور، بسیار قوى و دقیق است، و تفاوت هاى اساسى با ترجمه هاى موجود در آن زمان دارد، که نشان مىدهد کار دانشمندى بزرگ، مانند خود ابوالفتوح است و نه از ناسخان، که معمولاً تصرفات نا معقولى هم داشتهاند. تفاوت ترجمه و متن هم غالباً زبانى است تا محتوایى، و توجیه آن هم این است که در هنگام شروع به تفسیر آیات، نویسنده احساس آزادى بیشترى مىکرده است. پس احتمال این که ترجمه به قلم خود ابوالفتح باشد قوى تر است.
تأثیرپذیرى روضالجنان از ترجمه تفسیر طبرى
برخى از محققان چنان وانمود کردهاند که گویى ترجمه تفسیر ابوالفتوح رازى کاملاً تحت تأثیر متنى است که به عنوان ترجمه تفسیر طبرى مشهور است، اما آیا واقعاً در ترجمه قرآن، این تفسیر تحت تأثیر ترجمه تفسیر طبرى بوده است یا نه؟ اگر تحت تأثیر بوده چقدر و در چه چیزى، و اگر نبوده، چگونه قابل اثبات است؟ نگارنده، این تأثیر را چندان محسوس نمىداند. هر چند برخى از محققان ترجمه ابوالفتوح را تحت تأثیر شدید ترجمه تفسیر طبرى دانستهاند و براى این ادعا نمونههایى هم نشان دادهاند، اما واقعیت این است که نمونههاى نشان داده شده این مطلب را ثابت نمىکنند. البته تشابه زبانى، و تشابه روش ترجمه در هر دو، که هر دو ترجمه تحت اللفظى است، در برخى از موارد، که زیر هر کلمه عربى یک کلمه فارسى قرار مىگیرد، توارد پیش مىآید، یافتن این موارد، شاید چندان دشوار نباشد، علت آن نیز همین مسئله است که بسیار روشن است، در غالب مواردى که استاد ناصح در مقاله خویش آورده است این مسئله خودش را نشان مىدهد، که غالباً این موارد به قسمتى از یک آیه، یا آیات مربوط مىشود. اما انصاف این است که بگوییم در هنگام نوشتن ترجمه، ترجمه تفسیر طبرى جلو چشم مترجم ما نبوده است، علت آن این است که تفاوت محتوایى، زبانى و دستورى در هر دو ترجمه بسیار جدىتر و فراوان تر از آن است که این ترجمه را شبیه ترجمه طبرى کند. فراوانى حذف "را"ى مفعولى، آوردن برخى از پیشوندها و تعبیرات قدیمى خراسانى در ترجمه طبرى و نیامدن آنها در ترجمه ابوالفتوح، و تفاوت هاى جدى محتوایى در ترجمه، که معناى آیات را در مواردى بسیار متفاوت عرضه مىکنند، مؤید بسیار قوى براى ادعاى ما است. برخى از مجلدات تفسیر ابوالفتوح تاریخ کتابت بسیار قدیمى و نزدیک به عصر مؤلف یا زمان حیات مؤلف دارند، مانند جلدهاى 17 16 ونیز جلد 20. اگر همین جلدها را که اعتبار بیشترى دارند، با ترجمه طبرى مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد که تفاوت خیلى بیشتر از تواردهاى اندکى است که در اثر ترجمه تحت اللفظى اتفاق افتاده است. براى این کار یک سوره متوسط را از جلد 16 انتخاب کرده ایم. که تاریخ کتابت آن بسیار قدیمى و نزدیک ترین نسخه به زمان حیات مؤلف است.
مقایسه ترجمههاى ابوالفتوح و طبرى
در یک مقایسه بین ترجمه مستقل قرآن کریم در تفسیر ابو الفتوح و ترجمه قرآن کریم در ترجمه تفسیر طبرى، متوجه مىشویم که چند شباهت بین این دو تفسیر وجود دارد: یک، هر دو ترجمه تحت اللفظى است. دو: هر دو توسط دانشمندانى از خراسان ترجمه شده است. در هردو، در بیش از 95% از موارد، ترجمه یک کلمه به یک کلمه است و از آمیختن تفسیر و ترجمه پرهیز شده. اما تفاوت ها نیز آشکار است، از جمله: یک: قدیمىتر بودن زبان ترجمه طبرى، و جدیدتر بودن زبان ترجمه ابوالفتوح، این قدمت و نو بودن را پیشوندها و پسوندهاى قدیمى زبان خراسانى، و دستور تاریخى زبان فارسى خراسانى نشان مىدهد. تفاوت دیگر راه یافتن برخى عناصر زبانى در لهجه منطقه زبانى خاص ابوالفتوح در ترجمه و تفسیر اوست ، که ظاهراً از لهجه رى در زمان ابوالفتوح است، از جمله شکل خاصى از دوم شخص جمع، که استادان مصصح در باره آن به تفصیل سخن گفتهاند. دو: تفاوت محتوایى در هر دو ترجمه، که در موارد بسیارى خودش را نشان مىدهد، این تفاوت فقط در موارد فقهى و کلامى خلاصه نمىشود، موارد دیگرى را هم شامل مىشود، که مواردى از این اختلاف در همین سوره سباء نیز وجود دارد. سه: در دستور زبان، که تفاوت تاریخى این دو زبان خودش را به خوبى در نمونههاى ارایه شده نشان مىدهد. هم در دستور زبان و هم در مفردات، مانند پسوندها و پیشوندها. در مقایسه زیر، ترجمه سوره مبارکه سبا را از هر دو ترجمه آوردهایم، تا نشان دهیم که حتى شاید در یک آیه نیز، ترجمه کامل آیه در هر دو ترجمه یکسان نباشد، تفاوت هاى محتوایى و زبانى را در چند آیه اول نشان دادهایم، و مقایسه ترجمه باقى آیات را بر عهده خود خوانندگان، واگذار کردهایم. در این مقایسه معلوم خواهد شد که ترجمه تفسیر ابوالفتوح تفاوت هاى بسیار جدى زبانى، دستورى، و محتوایى با ترجمه طبرى دارد که احتمال تحت تأثیر آن بودن را به شدت کاهش مىدهد، بلکه عکس آن را نیز ثابت مىکند. استاد بزرگوارم جناب دکتر ناصح در مقاله خویش نمونههایى را آوردهاند و در قسمتى از مقالهاى که به تطبیق این دو ترجمه پرداختهاند، اظهار فرمودهاند که ترجمه تفسیر ابوالفتوح تحت تأثیر طبرى است، قسمتى از سخن ایشان را نقل مىکنیم: "مبناى کار بنده در این مورد، تطبیق و مقایسه آن بخش از ترجمه تفسیر روض الجنان و روح الجنان است که به عنوان مجلدات 16 و 17 به وسیله همکار عالم و دانشمندم دکتر یاحقى و بنده ناچیز تصحیح شده است. در تصحیح این دو جلد از مجلدات بیستگانه تفسیر ابوالفتوح - که به دلیل کهنگى نسخه، نخستین مجلداتى بود که مقدم بر دیگر مجلدات تصحیح و چاپ شد - اساس کار نسخهاى بوده است نفیس و کهن از تفسیر یاد شده که از 49 سوره احزاب (34) آغاز مىشود و تا آخر سوره فتح (48) ادامه دارد. این نسخه به شماره 1336 در کتابخانه آستان قدس رضوى محفوظ است. و در تاریخ ربیع الاول 556 ق به دست کاتبى آگاه و امین به نام حیدر بن محمد بن اسماعیل بن سلیمان ابراهیم اردلانى نیشابورى کتابت شده و از جهت اتقان، اعتبار و اصالت، کهنترین بخش از مجموعه نسخههاى تفسیر ابوالفتوح است که تا کنون شناخته شده است.... اما آنچه در این حال و مقام اهمیت دارد، ذکر چگونگى ذکر چگونى ترجمه آیات قرآنى این تفسیر است و بیان استحکام و درستى و اعتبار و استوارى و شیوایى مطالب و قوت و احاطه مترجم در نقل معادلهاى تازى به زبان فارسى، و مقایسه ترجمه آیات این بخش از قرآن کریم با ترجمه پر ارج طبرى. توضیح مطلب این که این قسمت از تفسیر ابوالفتوح با هیچکدام از نسخه بدلها - که مربوط به نسخ دیگر تفسیر ابوالفتوح است در قرون بعدى - چندان هماهنگى و همخوانى ندارد. تا آنجا که در تصحیح این دو مجلد مصححان کمتر مجال آن را داشتهاند که از نسخه بدلها چیزى که مفید فائدهاى باشد بیاورند؛ و یا مثلاً به موردى از نسخه بدلها برخورند که متن اساس کارشان را مورد تأمل قرار دهد و احیاناً انتخاب ایشان را در ترجیح کلمهاى بر کلمه دیگر - سواى آنچه در نسخه اساس آمده است - دگرگون سازد، و عجب این که همین قسمت از تفسیر ابوالفتوح، از جهاتى با ترجمه تفسیر طبرى کاملاً قابل انطباق و مقایسه و سنجش است. بیان این نکته مىنمایاند که مترجمى دانشمند و فقیه فارسى دان و آگاه به زبان تازى و فارسى چون ابوالفتوح رازى، توانسته است با ذوق سلیم و قوت طبع و احاطه کلام، به همان شیوه و اسلوب و انسجامى قرآن مجید را به پارسى بر گردانده که جمعى از علماى ماوراء النهر به ترجمه تفسیر طبرى توفیق یافتهاند. سنجش ترجمه آیات قرآنى در این دو اثر مهم، نه تنها از جهت مقایسه اسلوب ترجمه حائز اهمیت است، بلکه از حیث انتخاب نوع کلمات و حروف نیز کمال اهمیت را داراست. در این جنبه خاص از ترجمه است که دو نکته دیگر مطرح است: یکى ملاحظه تحفظ و امانتدارى مترجم در نقل مطلب، و دیگر ملاحظه روح و طبیعت دو زبان، یعنى آنچه مایه اصلى انتقال معنى است از زبان به زبان دیگر. در مقایسه بین این دو ترجمه نکاتى دیگر مطرح است به این شرح: 1 - در ترجمه آیات تفسیر ابوالفتوح و مقایسه آن با ترجمه تفسیر طبرى، به این نکته واقف مىشویم که در هر دو متن حد و مرز کلمات و ترکیبات معین و مشخص است؛ بدین معنى که در هر دو اثر مرز کلمات و ترکیبات و حروف و ضمایر کاملاً مراعات شده؛ و مترجمان کمتر به توضیح لغوى و تفسیر مطلب و اشاراتى که در هر آیه مطرح است پرداختهاند. به عبارت دیگر ترجمه کلمه به کلمه در هر دو مصداق پیدا مىکند (استاد در این جا نمونههایى را ذکر مىکند). 2 - در هر دو ترجمه مشابهتهایى از لحاظ انتخاب الفاظ دیده مىشود که دال بر وحدت ترجمه و یکدستى بیان و اتخاذ شیوه و اسلوب واحد است. نمونههاى زیر مبیّن این معنى است: فاطر (ملائکه) آیه 14 اگر خواهد ببرد شما را و بیارد خلقى نو. طبرى 1490/6 اگر خواهد ببرد شما را و بیارد خلقى نو را. "روض 91/16" آیه 17 و نیست آن بر خداى عزوجل دشخوار (طبرى 1490/6) و نیست این برخداى دشخوار (روض 91/16) آیه 21 و نه سایه و نه گرما (طبرى 1494/6) و نه سایه و نه گرما (روض 102/16) آیه 44 و نمىروند اندر زمین بنگرند که چگونه بود سرانجام آن کس ها که از پیش ایشان بودند، و بودند سختتر از ایشان بقوت، و نیست خداى را عاجز کننده هیچ چیزى اندر آسمانها و نه اندر زمین که او هست دانا و توانا (طبرى 6/1494) و نمىروند در زمین تا بنگرند که چون بود انجام آنان که پیش ایشان بودند سختتر از ایشان بقوت، و نبود خداى که عاجز کنند او را چیزى در آسمانها و نه در زمین او بوده است دانا و توانا (طبرى 1494/6) سوره یس(36) و کردیم پیش از ایشان سدى و از پس ایشان سدى، و بپوشانیدیمشان، و ایشان به مىبینند. (طبرى 1495/6) و کردیم از پیش ایشان سدى و از پس ایشان سدى، چشم ایشان پوشیده کردیم، ایشان نمىبینند. (روض 130/16) آیه 27 بدانچه بیامرزید مرا خداى من، و کرد مرا از گرامى کردگان. (طبرى 1497/6) و به آنچه بیامرزید مرا خداى من، و کرد مرا از جمله گرامیان.(روض 132/16) سوره صافات(37) آیه 4 که خداى شما یکى است. طبرى (1516/6) که خداى شما یکى است. (روض 173/16) آیه 5 خداوند آسمانها وزمین و آنچه اندر میان آن هر دو است، و خداى مشرقها. (طبرى 1516/6) خداى آسمانها و زمین و آنچه در میان آن است، و خداى مشرقها. (روض 173/16) آیه 34 ما چنین کنیم به گناهکاران (طبرى 1518/6) ما چنین کنیم با گناهکاران(روض 175/16) آیه 112 و بشارت دادیم او را به اسحاق پیغامبرى از نیکان. (طبرى 1523/6) مژده دادیم او را به اسحاق پیغامبرى از نیکان (روض 195/16) آیه 116 و نصرت دادم ایشان را، و بودند ایشان غلبه کنندگان. (طبرى 1523/6) و یارى کردیم ایشان را، بودند ایشان غلبه کنندگان. (روض 196/16) سوره مؤمن(40) و گفتند آن کسها که اندر آتشاند دربانان دوزخ را که بخوانید خداى شما را تا سبک کند از ما روزى از عذاب. (طبرى 1594/6) و گفتند آنان که در دوزخ بودند خازنان دوزخ را: بخوانى خدایتان را تا سبک کند از ما روزى از عذاب. (روض 25/17) آیه 57 آفریدن آسمانها و زمین بزرگتر از آفریدن مردمان ولکن بیشتر مردمان ندانند. (طبرى 1595/6) آفریدن آسمانها و زمین مهمتر از آفریدن مردمان و لکن بیشتر مردمان ندانند. (روض 37/17) آیه 83 و چون آمد بدیشان پیغامبران به حجتهاى پیدا شاد شدند بدانچه نزدیک ایشان بود از دانشى، و اندر رسید بدیشان، آنچه بودند بدان افسوس همىکردند. (طبرى 1598/6) چون آمد به ایشان پیغامبر ایشان به حجتها، شاد شدند به آنچه نزد ایشان بود از دانشى، و برسید به ایشان آنچه آنان افسوس مىداشتند. (روض 48/17) سوره زخرف (43) آیه 9 و اگر پرسى ایشان را کى آفرید آسمانها وزمین گویند آفرید ایشان را بىهمتاى دانا. (طبرى 1598/6) اگر پرسى ایشان را که آفرید آسمانها و زمین؟ گویند: بیافرید آن را خداى قوى دانا.(روض 148/7) آیه 62 نه گرداند شما را دیو که او شما را دشمنى است هویدا. (طبرى 1662/6) و بنگرداند شما را دیو که او شما را دشمنى است هویدا. (روض 164/16) با توجه به نمونههاى بالا، چنین استنباط مىشود که در پارهاى موارد ترجمه کاملاً یکى است، و این تشابه در صورت کلمات و کمیت حروف نیز گهگاه صادق است. بدیهى است نسبت این تشابه گاه در حد اختلاف یک حرف یا صورت یک کلمه متغیر مىشود. اما آنچه مسلم است این نکته مىباشد که تناسبى معقول و تشابهى منطقى بین دو ترجمه هست. در دیگر آیات دیگر آیات این تشابه در درجهاى نازلتر از این مقدار است، تا آنجا که دو ترجمه نسبت به هم کمترتجانسى دارند." استاد در قسمتى دیگر، نمونههاى فراوانى مىآورد که اختلافات مهمى در آنها به چشم مىخورد. اما واقعیت این است که در مواردى که استاد نمونههاى تشابه را بیان کرده است، این تشابهات چندان قابل توجه نیستند. مگر این که این بگوییم ابوالفتوح از روى دست طبرى ترجمه قرآن را برداشته و تصرفات اندکى براى عصرى کردن زبان آن برداشته است که این نه در شأن دانشمند بزرگى همچون ابوالفتوح است، و نه استاد بزرگوار دکتر ناصح به آن تن خواهد داد. در نمونههایى که استاد براى شباهت آورده است، بجز در دو آیه کوتاه، تمام ترجمههاى دو متن با هم اختلافات جدى دارند، از زبان و دستور گرفته تا اختلافات محتوایى. اگر تواردى هم هست، نه صرفاً براى تأثیر پذیرى، بلکه به دلایل دیگرى است؛ در غالب این موارد، توارد به این دلیل است که معادل هاى فارسى کلمات مورد نظر سر راست بوده، و ترجمه ها را شبیه هم کرده، جز در همان کوتاه دو آیه کوتاه، حتى یک مورد دیگر نیز در این نمونهها نیست که در ساخت دستورى زبان، یا واژگان، یا معنى اختلافى جدى خودش را نشان نداده باشد. به همین دلیل است که با این نمونهها، تحت تأثیر طبرى بودن ترجمه ابوالفتوح چندان موجه به نظر نمىرسد، آن قدرى که در خود تفسیر ابوالفتوح، از متن عربى تفسیر طبرى استفاده شده است. استاد ناصح اگرچه در مقایسه جانب احتیاط را رعایت کرده و فرموده است شباهت این ترجمه با ترجمه تفسیر طبرى نشان دانش و دقت فردى است که کارى مانند یک کار جمعى ارایه داده است. اما در عبارت ایشان کلماتى هست که از آن تأثیر فراوان ترجمه تفسیر طبرى بر ابوالفتوح استشمام مىشود: "و عجب این که همین قسمت از تفسیر ابوالفتوح، (جلدهاى 16 و 17، که اعتبار و قدمت فراوان دارد،) از جهاتى با ترجمه تفسیر طبرى کاملاً قابل انطباق و مقایسه و سنجش است. بیان این نکته مىنمایاند که مترجمى دانشمند و فقیه فارسى دان و آگاه به زبان تازى و فارسى چون ابوالفتوح رازى، توانسته است با ذوق سلیم و قوت طبع و احاطه کلام، به همان شیوه و اسلوب و انسجامى قرآن مجید را به پارسى بر گردانده که جمعى از علماى ماوراء النهر به ترجمه تفسیر طبرى توفیق یافتهاند". (10) کلماتى که ما زیر آن خط کشیدهایم این فکر را تلقین مىکند که شباهت این در ترجمه به قدرى است که کاملاً دومى قابل انطباق با اولى است و این مسئله خود به خود دومى را کارى برگرفته از اول وانمود مىکند، در حالى که قصد استاد این نبوده است، اما خواننده این گونه احساس مىکند، همان گونه که برخى این برداشت را از سخن استاد کردهاند.(11) ما براى اینکه خواننده فرصت قضاوت بیشتر داشته باشد، یک سوره کامل را، بدون گزینش، مقایسه کردهایم. خواننده با خواندن ترجمه یک سوره کامل، علاوه بر این که مىتواند در باره ادعاى ما قضاوت کند، خود به سبک تحت اللفظى، دقت هاى ابوالفتوح رازى و تنگاى ترجمه تحت الفظى نیز آشنا خواهد شد.
مقایسه ترجمه سوره سبأ، در ترجمه تفسیر و تفسیر طبرى ابوالفتوح رازى
1. "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ"؛ سپاس خداى آن که او راست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است و او راست سپاس در آخرت، و او حکیم و داناست.]طبرى[: شکر و سپاس خداى را آنک او راست آنچه اندر آسمان ها و آنچه اندر زمین است، و او راست شکر و سپاس اندران جهان، و اوست حکمت دان و دانا. در ترجمه ابوالفتوح ، را ى مفعولى در سپاس خداى آن ... نیامده است، در ترجمه وَلَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ، آورده: و او راست سپاس در آخرت. حمد به سپاس، و فقط به یک واژه ترجمه شده است، در ترجمه] طبرى[ آمده است: شکر و سپاس اندران جهان ، که به دو واژه و آخرت، که اکنون نیز جز کلمات فارسى است، و در ترجمه الف آمده است، در ترجمه ]طبرى [به آن جهان ترجمه شده است، حکیم و دانا، در ترجمه ]طبرى[ حکمت دان و و دانا ترجمه شده، که تفاوت چند واژه و تفاوت ساختار نحوى زبان آشکار است. 2. یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِى الأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ، داند آنچه در شود در زمین و آنچه بیرون آید از آن ، و آنچه فرود آید از آسمان و آنچه بر شود در و او بخشاینده و آمرزنده است. ×طبرى× : و داند آنچه همى آید اندر زمین، و آنچه اندر شود اندر آن، و اوست مهربان و آمرزگار. (تفاوتها) تفاوت ساخت نحوى و واژگان در دو ترجمه در این آیه، بسیار نمایان و تفاوت معنایى نیز در "او بخشاینده و آمرزنده است" و "و اوست مهربان و آمرزگار" کم و بیش مشهود است. زیرا مهربان و بخشاینده، در زبان فارسى یک معنى ندارند. مهربانى، ملاطفت و خوش خوردى با پایینتر از خود است، و بخشایندگى، از مقوله مغفرت در عربى است، گذشت از خطا. همىآید و اندر که اولى یکبار و دومى سه بار در ترجمه طبرى آمده است، رنگ زبان خراسانى خویش را به خوبى حفظ کرده است ، در حالى که در ترجمه ابوالفتوح، لهجه خراسانى قدیم، صیقل خورده است. مقایسه کنید: ابوالفتوح: "و آنچه بیرون آید از آن" و طبرى: "و آنچه اندر شود اندر آن". 3. "و قال الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأتِینَا السَّاعَهُ قُلْ بَلَى وَرَبِّى لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلَا فِى الْأرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ اِلَّا فِى کِتَابٍ مُّبِینٍ"؛ و گفتند آنان که کافر شدند: نیاید به ما قیامت، بگو: آرى و به حق خداى من آید به شما، داناى نهان است، دور نشود از او به سنگ ذره اى در آسمان ها و نه در زمین و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر الا در کتابى روشن. طبرى: و گفتند آن کس ها که کافر شدند که: نیاید به ما رستاخیز. بگو: آرى و خداوند من آید به شما، دانندهاى نهانى، و نه دور شود از او مقدار مورچهاى زرد اندر آسمان ها و نه اندر زمین، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر مگر اندر کتابى هویداست. تفاوت دو دوره تاریخى زبان، با به کار رفتن اندر - سه بار در طبرى - و به کار نرفتن آن در ابوالفتوح، اولین تفاوت آشکار است، زبان ترجمه ابوالفتوح همچنان صیقل خورده است. از سویى برخى واژههاى عربى که در عصر ابوالفتوح در زبان فارسى راه یافته در ترجمه او خودش را نشان مىدهد. مانند قیامت، که در طبرى به رستاخیز ترجمه شده است. تفاوت دیگر در محتوا است، اشتباهى است که از ترجمه تحت اللفظى در ترجمه طبرى راه یافته و را نا مفهوم کرده است: "آرى و خداوند من آید به شما" که معناى ظاهر این جمله این مىشود که خدا به سوى آنان خواهد آمد... که در ابوالفتوح ترجمه شده: "آرى و به حق خداى من آید به شما" که فاعل آید قیامت است. مثقال ذره در طبرى ترجمه شده: "مقدار مورچهاى زرد" که در ابوالفتوح آمده است: "به سنگ ذرهاى" که سنگ در این دومى به معناى "سنگ ترازو" است، در ترجمه مثقال آورده شده است. 4. "لِیَجْزِىَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَیِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ"؛ تا پاداشت دهد آنان را که ایمان آوردند و کارهاى نیکو کردند ایشان آنند که ایشان را آمرزش باشد و روزى کریم. طبرى: تا پاداش کند آن کسها که بگرویدند و کردند نیکىها، ایشانند که ایشان راست آمرزش و روزى نیکو. تفاوت ها: در ابوالفتوح ، فعل مرکب (پاداشت دهد)، که صورت کلمه هم پاداشت است و در طبرى، به صورت "پاداش کند" آمده است، که در آخر قسمت اول فعل مرکب وجود ندارد و با "کند" ترکیب شده است. در ابوالفتوح، "پاداشت دهد آنان را" راى مفعولى وجود دارد که در طبرى وجود ندارد. فرق دیگر دو ترجمه این است که در ابوالفتوح اشاره به جمع با آن آمده است: "آنند"، که در طبرى به صورت "ایشانند" آمده است. 5. "وَالَّذِینَ سَعَوْا فِى آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ"؛ و آنان که سعى کنند در آیات ما عاجز کننده ایشان را عذابى باشد از عذاب دردناک. طبرى: و آنکس ها که برفتند اندر آیت هاى ما عاجز کنندگاناند ایشان اند که ایشان راست عذابى از عقوبتى دردناک. تفاوت در دو ترجمه: اول، در ترجمه سعوا است که در ترجمه الف (سعى کنند) ترجمه شده و طبرى خیلى تحت اللفظى، (برفتند) ترجمه شده است، که در دومى زمان فعل نیز گذشته است، در حالى که در ترجمه اول، به صورت قضیه حقیقیه است، و زمان ماضى در آن لحاظ نشده، که از نظر ترجمه معنایى درست تراست. تفاوت هاى دیگر نیز در ترجمه این آیه وجود دارد، مانند "اندر" در ترجمه طبرى. 6. "وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِى اِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ"؛ و بینند آنان که دادند ایشان را علم آن که فرو فرستاد به تو از خداى تو که او حق است و ره نماید به ره خداى عزیز پسندیده. طبرى: و بینى آنکس ها را که داده آمد ایشانرا دانش آنک بفرستاد سوى تو از خداوند تو که اوست براستى، و راه نماینده سوى راه خداى بىهمتاى ستوده. 7. "وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ اِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ اِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ"؛ گفتند آن که کافر شدند : ره نماییم شما را بر مردى که خبر دهد شما را که چون شما بدرانند هر درانیدنى؟ شما در خلقى نو باشى. طبرى: و گفتند آنکس ها که کافرند: اى دلالت کنیم شما را بر مردى که آگاه کند شما را آنگاه پاره کرده شدید هرجاى پاره کردنى همى شما در آفرینشى هستید نو؟ 8. "أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّهٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِى الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ"؛ فرو بافت بر خداى دروغى، و به او دیوانگیى؟ بل آنان که ایمان ندارند به قیامت در عذاب و هلاک دوراند. طبرى: بگفتند بر خداى عزوجل دروغ؟ یابد و دیوانهاى؟ بلکه آنکس ها نه گرویدند بدان جهان اندر عذاب و بىراهى دور. 9. "أَفَلَمْ یَرَوْا اِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأرْضِ اِن نَّشَأ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفًا مِّنَ السَّمَاء اِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَهً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ"؛ نمىبینند آنچه پس ایشان است و آنچه پس آن است از آسمان و زمین اگر ما خواهیم فروبریم به ایشان زمین یا بیفکنیم برایشان پارههایى از آسمان؟ در این آیتى هست هر بندهاى توبه کار را. طبرى: همى نبینى سوى آنچه پیش ایشان است از آسمان و زمین؟ اگر خواهیى فروبریمى ایشانرا به زمین، یا بیوکنیم بر ایشان پارهاى از آسمان، که اندر آن هست آیتى هر بندهاى را باز آمدگان. 10. "وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِى مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ"؛ بدادیم داود را از ما زیادتى. اى کوه تسبیح کن با او واى مرغ، و نرم کردیم براى او آهن. طبرى: و بدرستى که بدادیم داود را از ما فضلى. یا کوه ها بروید با او مرغان، ونرم گردانیدیم او را آهن. اختلاف در معنى؛ أَوِّبِى در ترجمه رازى: تسبیح کن، در طبرى : بروید. که ظاهرا اولى درست است. تفاوت زبانى:زیادتى، فضلى، در استفاده از واژگان عربى یا استفاده نکردن. و قسمتى از ترجمه طبرى، به دلیل تحت اللفظى بودن و رعایت نکردن ساختار زبان فارسى نا مفهوم از کار در آمده است. "یا کوه ها بروید با او مرغان". در تعبیر "و نرم کردیم براى او آهن." امروزى تر است و به زبان ما نزدیک تر، تا "ونرم گردانیدیم او را آهن." دراولى دیگر نیازى به راى مفعولى نیست، و ساختار جمله با دستور زبان فارسى همخوان است. یعنى اختلاف در معنى و ساختار تاریخى زبان و دستور زبان فارسى. این اختلافات اندک نیستند. 11. "أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِى السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا اِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ"؛ که بکن زرهاى تمام و اندازه نگاه دار در پیوستن، بکنى کار نیکو که من به آنچه مىکنى بیناام. طبرى : که بکن زرها تمام، و بینداز اندر بافتن، و بکنید نیکى ها، که من بدانچه همى کنید بیناام. معنى: رازى، در ترجمه سرد، در پیوستن آورده، و طبرى بافتن، که اولى از نظر معنى عام تر است، و شاید اصلا شامل بافتن نباشد، کار به صحت یکى از این دو ترجمه هم نداریم، منظور اختلاف موجود است. بکنى کار نیکو، نیز با و بکنید نیکى ها، اختلاف دارد، کلمه کار، شاید به علت وضوح آن ، و نیاوردن کلمه اضافى، در ترجمه طبرى وجود ندارد. "وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ ؛ و سلیمان را باد مامدادش یک ماه و شبناگاهش یک ماه و بگداختیم براى او چشمه مس. و از پریان کس هست که کار مىکند پیش او به فرمان خداى و هر که بچسبد از ایشان از فرمان ما، بچشانیم او را عذاب دوزخ. طبرى: و سلیمن باد بامدادان آن ماهى و شبانگاهان یک ماه، و براندیم او را چشمهاى مس، و از پریان آنک کار کند پیش او به فرمان خداوند او، و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش. معنى: وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْر، در رازى، به بگداختیم براى او چشمه مس. در طبرى به : و براندیم او را چشمهاى مس ترجمه شده که اختلاف روشنى است. در هر دو ترجمه، قسمت اول آیه نا تمام ترجمه شده و به ابهام متن، بدون توجه به معطوف ترجمه شده دهد مىکند: و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش . وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا در ترجمه رازى به: و هر که بچسپد از ایشان از فرمان ما، بچشانیم او را عذاب دوزخ، ترجمه شده و آن را طبرى به: ، و هر کى بگردد از ایشان از فرمان ما بچشانیم او را از عذاب آتش.ترجمه کرده است. که دوزخ و آتش هم تفاوت واژگانى در دو ترجمه را نشان مىداد از پریان کس هست که کار مىکند پیش او به فرمان خداى، که ترجمه رازى است، در طبرى ترجمه شده است: و از پریان آنک کار کند پیش او به فرمان خداوند او، اگر نظرساختار دستورى، اولى یک جمله تمام خبرى است، و دومى، موصولى ناتمام است، زیرا صله آن بیان نشده، و قسمت بعدى ترجمه طبرى نیز این جمله را کامل نمى کند و هم احتمالاً غلط است.رساند. در صفت دیک ها، ترجمه رازى به صفت معقول "برجاى" ترجمه شده، به معناى پابرجا و ثابت، اما در طبرى، به بکوه ها باز بسته که هم نا مفهم جلوه مىشود و دومى، فقط مجسمه سازى را مىدهد، و صورت ها و تندیس ها نیز انتخاب دو واژه است که اولى احتمالاً شامل تصویر گرى و نقاشى مىکنند او را، ساختار متفاوت است که دوره تاریخى زبان فارسى را نشان مىکنند براى او، در رازى، و مىیَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ . مىکنند براى او آنچه خواهد، از محراب ها و صورت ها و کاسههاى بزرگ چون حوض ها و دیگ ها برجاى، بکنى آل داود شکر و اندکى از بندگان من شاکرند. طبرى: مىکنند او را آنچه خواهد از محراب ها و تندیس ها و کاس ها چون حوض ها و دیک ها بکوه ها باز بسته. بکنید یا فرزندان داود شکر، و اندکىاند از بندگان من شکر کنندگان . در فراز اول ، مىدهد؟ شده است. واژه درخت سنبه نیز به عنوان اسم براى موجودى خاص، از حشرات که درختان را مى خورد اسم نوع است، در حالى که در طبرى، جمنده زمین، جنس است، و معناى متفاوتى با آن دارد. افزون براین، زبان طبرى خراسانى تر است، مانند:همى خورد، دانستندى، نه بماندندى و، اندر...، تفاوت ره ننمود ایشان را، با نه راه نمونى کرد، دو دوره را تاریخى زبان را نشان نمىدهد، در حالى که در ترجمه رازى، به زمان ما نزدیک 12. "فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ اِلَّا دَابَّهُ الْعَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِى الْعَذَابِ الْمُهِینِ"؛ چون قضا کردیم بر او مرگ، ره ننمود ایشان را برمرگ او الا درخت سنبه که مىخورد عصا را. و چون بروى درآمد بدانستند پریان که اگر دانستندى علم غیب نایستادندى در عذاب خوار کننده. طبرى: چون قضا کردیم برو مرگ نه راه نمونى کرد ایشان را بر مرگ او مگر جمنده زمین و همى خورد عصاى او، چون آن هنگام که بیفتاد پیدا شد پریان را که اگر بودندى و دانستندى نهانى نه بماندندى اندر عذاب خوار کننده. در ترجمه این آیه قدمت تاریخى ساخت درترجمه طبرى خودش رابیشتر نشان 13. "لَقَدْ کَانَ لِسَبَاٍ فِى مَسْکَنِهِمْ آیَهٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَهٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ"؛ بود قوم سبا را در خانههاشان حجتى دو بستان از راست و چپ بخورى از روزى خدایتان و شکر کنى او را شهر خوش و خدایى آمرزنده. طبرى: بدرستى که بود اهل شهر سبا را اندر جایگاه هاى ایشان آیتى. دو بستان از دست راست و دست چپ. بخورید از روز خداوند شما و شکر کنید او را. شهرى خوش و خداوندى آمرزگار. 14. "فَأَعْرَضُوا فَعَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَىْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ"؛ بر گردیدند بفرستادیم بر ایشان رود آن وادى و بدل کردیم ایشان را به دو بستان دو بستان خداوند میوه اراک و شورگز و چیزى از سدر اندک. طبرى: روى بگردانیدند، بفرستادیم بر ایشان آب بسیار، و بدادیم ایشان را دو بوستان خداوند خورش اراک و گز و چیزى از سدر اندک. 15. "ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِى اِلَّا الْکَفُورَ"؛ آن پاداشت دادیم ایشان را به آن کفر که کردند و پاداشت دهند الا کفران بکردند آن را؟ طبرى: و این است که پاداش کردیم ایشانرا بدانچه کافر شدند ، و هست که پاداش کرده شود مگر نادانى؟ 16. "وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِىَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ"؛ و کردیم میان ایشان و میان آن شهرها که برکه کردیم در آن دههاى پیدا و بینداختیم در آن جا رفتن، رَوى در او شبها و روزها ایمن. طبرى: و کردیم میان ایشان و میان دیه ها آنک برکه کردیم اندر آن دیه ها هویدا، و بینداختیم اندران رفتن. بروید اندران شب ها و روزها ایمنان. 17. "فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ اِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ"؛ گفتند: خداى ما! دور کن میان سفرما وبیداد کردند برخود کردیم ایشان را حدیثها و عبرت بپراگندیم ایشان را هر پراگندنى، در این دلایلى هست هر صبر کنندهى شکر کنندهاى را. "طبرى: گفتند : اى خداوند ما دور کن میان شهرهاى ما ، و ستم کردند برتن هاى خویش، و کردیم ایشانرا حدیثى، و پراکندیم ایشان را هرجاى پراکنده. که اندر آنست آیت ها هر صبرکنندهاى را بسپاس. 18. "وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ اِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ"؛ راست کرد برایشان ابلیس گمانش پىِ او گرفتند مگر گروهى از گرویدگان. طبرى: و بدرستى که راست بکرد برایشان ابلیس گمان خویش متابعت کردند او را مگر گروهى از گرویدگان. 19. "وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ اِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِى شَکٍّ وَرَبُّکَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ حَفِیظٌ"؛ نبود او را بر ایشان هیچ حجتى مگر تا بدانیم آن را بگرود به سراى باز پسین از آن که او از آن در گمان است، و خداى تو بر همه چیزى نگهبان است. طبرى: و نبود مر او را بر ایشان هیچ پادشاهى، مگر تا جدا کنیم آنرا که بگرود بدان جهان از آن کسى که وى باشد از وى اندر گمان، و خداوند تو برهمه چیز نگاه بانست. 20. "قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلَا فِى الْأرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ"؛ بگو: بخوانى آنان را که دعوى کردى جز خداى، نتوانند به سنگ مورچه خرد در آسمانها و نه در زمین و نیست ایشان را در آن هر دو از انبازى و نیست او را از ایشان هیچ یاورى. طبرى: بگو بخوانید آنکس ها را که دعوى کردید بجز خداى، پادشاهى ندارند همسنگ مورچه اندر آسمان ها و نه اندر زمین، و نیست مر ایشان را اندران هر دو هیچ انبازى، و نیست مر او را از ایشان هیچ یارى گرى.2 21. "وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ عِندَهُ اِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى اِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِىُّ الْکَبِیرُ"؛ و سود ندارد خواهش کردن بنزدیک او الا آن را که دستورى دهند او را تا آن گه که ترس ببرند از دلهاى ایشان، گویند: چه گفت خدایتان؟ گویند: حق و او بزرگوار است. طبرى: و سود ندارد خواهش نزد وى مگر آنرا که دستورى دهد او را، تا چون گشاده شود از دل هاى ایشان گویند: چه چیز گفت خداوند شما؟ گویند راست، ووى است برتر و بزرگوارتر. 22. "قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ قُلِ اللَّهُ وَاِنَّا أَوْ اِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ"؛ بگو: که روزى مىدهد شما را از آسمان و زمین؟ بگوى: خداى، و ما یا شما برره راستیم یا در گمراهى آشکارا. طبرى: بگو که روز دهد شما را از آسمان ها و از زمین؟ بگو: خدا، و ما یا شما بر راه راستیم یا اندر گم بود گى پیدا. 23. "قُل لَّا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ"؛ بگو: نپرسند ما را از آن جرم که ما کردیم و نپرسند شما را از آنچه شما کنى. طبرى: بگو نپرسند شما را از آنچه ما گناه کنیم، و نه پرسند ما را از آنچه شما کنید. 24. "قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ"؛ بگو: جمع کند میان ما خداى ما پس حکم کند میان ما به راستى، و او حاکمى داناست. طبرى: بگو: گرد آرد میان ما خداوند ما، باز بگشاید و حکم کند میان ما براستى، و ویست حکم کننده دانا. 25. "قُلْ أَرُونِى الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ"؛ بگو: بنماى به من آنان را که درو رسانیدى به او انبازانى برگشت بل اوست خداى قوى و محکمکار. طبرى: بگو: بنمایید مرا آنکس ها که اندر رسانید بوى - یعنى خداى - انبازان. نه چنین است. نه که ویست خدایى عزیز صواب کار. 26. "وَمَا أَرْسَلْنَاکَ اِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ"؛ و نفرستادیم تو را الا بازدارندهاى مردمان را مژده دهنده و ترساننده، و لکن بیشترین مردمان ندانند. طبرى: و نه فرستادیم تو را مگر همه مردمانرا و مژده دهنده و بیم کننده، و لیک بیشترین مردمان نمىدانند. 27. "وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ"؛ گویند: کى خواهد بودن این وعده اگر شما راستیگرى؟ طبرى: و همىگویند: کى باشد این وعده اگر هستید راست گویان. 28. "قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَهً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ؟" بگو: شما را روزى است که از پس نمانى از او یک ساعت و نه فراپیش شوى. طبرى: بگو: مر شما را وعدهگاه روزى است سپس نروید از وى یکزمان ونه پیشتر روید.2 29. "وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَى اِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ اِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ"؛ وگفتند آنان که کافر شدند: نگرویم به این کتاب و نه به آن که پیش آن است. و اگر تو بینى ستمگاران را بداشته باشد نزدیک خدایشان جواب مىدهند بهرى با بهرى سخن را، گویند آنان که ضعیف داشتند ایشان را آن را که بزرگوارى کردند: اگرنه شما بودى بودمانى گرویدگان. طبرى و گفتند آن کسها که کافر گشتند: نگرویم بدین نُبى و نه بدانک پیش از وى بودست. و اگر بینى چون ستمکاران بازداشتگان باشند بنزد خداوند باز گردانند بهره را از ایشان سوى بهره گفتار را ، یعنى مىگویند و جواب مىدهند - گویند آنکس ها که ضعیف داشتگان بودند مر آنانک بزرگ منشى کردند: اگر نه شما بودیى ما بودیمى گرویدگان. 30. "قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ اِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ". گفتند آنان که بزرگوارى کردند آنان را که ضعیف داشتند: ما باز داشتیم شما را از اسلام پس آمد به شما بل شما گنهکار بودى. طبرى: گویند آنکس ها را که بزرگ منشى کردند: مر آنانک ضعیف داشتگان بودند: ما باز داشتیم شما را از راه راست بعد آنک بیامد بشما؟ نه که بودید گناهکاران. 31. "وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ اِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِى أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ اِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ"؛ و گفتند آنانى که ضعیف داشتند آنان را که بزرگوارى کردند: بل سگالیدن شب و روز بود چون فرمودى ما را که کافر شوى به خداى و کنیم او را همسرانى، و ظاهر بکردند پشیمانى چون دیدند عذاب، و کردیم غل ها در گردنهاى آنان که کافر بودند پاداشت دهند ایشان را الا آنچه کرده بودند؟ طبرى: وگویند آن کسها که ضعیف داشتگان باشند مر آنکس ها را که بزرگ منشى کردند:نه که سازش بد شب و روز چون همى فرمودید ما را که کافر گردیم بخداى و بکنیم مر او را همتایان، و پیدا کنند پشیمانى آنگاه که به بینند عذاب را ، و بکنیم غل ها را اندر گردن هاى آنکس ها که کافر گشتند، جیردهند ایشانرا مگر آنچه همى کردند؟ 32. "وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ اِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا اِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ"؛ و نفرستادیم ما در هیچ شهر از ترسانندهاى، الا و گفتند متنعمان شهرهاى ما به آنچه فرستادند شما را به آن کافریم. طبرى: و نفرستادیم اندر دیهى هیچ بیم کننده مگر گفتند توانگران و مهتران دیه ها: ما بدانچه شما را فرستادند بوى کافرانیم. 33. "وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ"؛ و گفتند ما بیشتریم به خواست ها و فرزندان و نیستیم ما عذاب کردگان. طبرى: و گفتند ما بیشتر بخواستها و فرزندان و ما نباشیم عذاب کردگان. 34. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ"؛ بگو خداى بگسترد روزى براى آن که خواهد و تنگ کند. ولکن بیشترین مردمان ندانند. طبرى: بگو که : خداوند من بگستراند روزى مر آنرا که خواهد و تنگ کرداند، و بیک بیشترین مردمان نمىدانند. 35. "وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِى تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى اِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ"؛ و نیست مال هاى شما و نه فرزندانتان به آنچه نزدیک بکند شما را بنزدیک ما نزدیک. الا آن که ایمان آرد و کار نیکو کند. ایشان آنند که ایشان را باشد دو چندان آنچه کرده باشند و ایشان در غرفهها ایمن باشند. طبرى: و نیست خواست ها شما و نه فرزندان شما آنک نزدیک گرداند شما را نزد ما نزدیکى، مگر آنک ایمان آرد و بکند نیکى، ایشانند که مرا ایشانراست پاداشت دو چندان بدانچه کردند، و ایشان اندر پروار - یعنى درج ها - باشند وبىبیمان. 36. "وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِى آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ فِى الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ"؛ و آنان سعى کنند در آیت ها ما به عاجزکننده، ایشان در عذاب حاضر کرده باشند. طبرى: و آن کسها که بکوشند اندر آیت ها ما تا سست گردانند ایشان باشند اندر عذابى بجاى آوردگان باشند. 37. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَىْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ"؛ بگو خداى بگسترد روزى براى آن که خواهد از بندگانش و تنگ بکند براى او و آنچه نفقه کنى از چیزى او عوض بازدهد و او بهترین روزى دهندگان است. طبرى: بگو که : خداوند من بگستراند روزى مرا آنرا که خواهند از بندگان وى و تنگ کند مر او را، و آنچه هزینه کنید از چیزى وى خلف دهد آنرا، ووى بهترین روزى دهندگانست. 38. "وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَهِ أَهَؤُلَاء اِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ"؛ و آن روز که بر انگیزد ایشان را جمله، پس گوییم فریشتگان را که : اینان شما را مىپرستند؟ طبرى: و آنروز که گرد آریم ایشانرا همه باز گوییم مر فریشتگانرا: این ها مر شما را بودند که هیمى پرستیدند؟ 39. "قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ"؛ گویند منزهى تو؛ تو خداوند مانى نه ایشان. بل ایشان مىپرستیدند جنیان را؛ بیشترین ایشان به ایشان ایمان دارند. طبرى: گویند: پاکى تو، تویى خداوند ما بجز ایشان، نه که همى پرستیدند پریان را بیشترین ایشان بایشان - یعنى پریان - گرویدهاند. 40. "فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِى کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ"؛ امروز نتوانند بهرى شما بهرى را سودى و نه زیانى. گوییم آنان را که ظلم کردند بچشى عذاب دوزخ آن که شما آن را بدروغ دمىداشتى. طبرى: امروز پادشاهى ندارد بهره از شما بهره را سودى و نه زیانى، و گوییم مر آن کسها را که ستم کردند: بچشید عذاب آتش آنک شما آنرا همى بدروغ داشتید. 41. "وَاِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا اِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا اِلَّا اِفْکٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ اِنْ هَذَا اِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ"؛ و چون بخوانند بر ایشان آیت هاى ما روشن، گویند : نیست این الا مردى مى خواهد که بر گرداند شما را از آنچه مىپرستیدندى پدرانتان. و گویند: نیست این الا دروغى فروبافته. و گویند: آنان که کافر شدند حق را، چون آمد به ایشان، نیست این الا جادوى روشن. طبرى: و چون بخوانند بر ایشان آیت ها ما هویدا کننده پیدا، گویند: نیست مگر مردى که همىخواهد که بگرداند شما را از آنچه همى پرسیدند پدران شما؛ و گویند: نیست این مگر دروغى بافته وساخته؛ و گفتند آن کسها که کافر گشتند مر راست را چون بیامد به ایشان: نیست این مگر جادویى پیدا. 42. "وَمَا آتَیْنَاهُم مِّن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا اِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ"؛ و ندادیم ایشان را از کتاب هایى که درس کنند آن را و نفرستادیم به ایشان پیش تو پیغامبرى. طبرى: و نه دادیمشان از نامه که همى خوانند او را، و نه فرستادیم سوى ایشان از پیش تو هیچ بیم کننده. 43. "وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِى فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ"؛ و دروغ داشتند آنان که پیش بودند و نرسیدند ده یک آنچه دادیم ایشان را. دروغ داشتند پیغمبران مرا؛ چون بود عذاب من؟ طبرى: و بدروغ داشتند آن کس ها که از پیش ایشان بودند - نه رسیدند به ده یک که بدادیم آن ها را - بدروغ داشتند رسولان ما را، چگونه بود انکار من با عذاب من؟. 44. "قُلْ اِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّهٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ"؛ بگو که پند مىدهم شما را به یکى که برخیزى براى خداى، دو دو و تنها؛ پس اندیشه کنى: نیست به صاحب شما از دیوانگى؛ نیست او مگر ترسانندهاى شما را از پیش عذابى سخت. طبرى: بگو: همى پند دهم شما را به یک سخن - یعنى لا اله الا الله - که بایستید راست مر خدایرا دوکان دوکان و یکان و یکان، باز اندیشه کنید... نیست بیار شما - یعنى محمد - هیچ دیوانگى، نیست وى مگر بیم کننده مر شما را پیش عذابى سخت. 45. "قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اِنْ أَجْرِىَ اِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ"؛ بگو: آنچه خواستم از شما از مزدى، آن شما راست. نیست مزد من الا برخداى، و او برهمه چیزى گواه است. 46. "قُلْ اِنَّ رَبِّى یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ"؛ بگو خداى من بیفگند حق، داناى نهانیهاست. طبرى: بگو که : خداوند من پیدا کند براستى داننده ناپیدایى ها. 47. "قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا یُبْدِىُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ"؛ بگو: آمد حق و ابتدا نکند باطل و نه نیز اعاده کند. طبرى: بگو: آمد راستى و آغاز نکند باطل - یعنى دیو یا بت - و باز نگرداند. 48. "قُلْ اِن ضَلَلْتُ فَاِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِى وَاِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِى اِلَىَّ رَبِّى اِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ"؛ بگو: اگر من گمراه شوم گمراه شوم برخود؛ و اگر راه یابم به آنچه وحى مىکند به من خداى من که او شنوا و نزدیک است. طبرى: بگوى: اگر من گم کردم گم برتن خویش کردم، و اگر راه راست یابم بدان است که وحى فرستاد بمن خداوند من، که وى شنواست ونزدیک است. 49. "وَلَوْ تَرَى اِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ"؛ و اگر بینى چون بترسند نبود فایت شدن؛ و بگیرند ایشان را از جاى نزدیک. طبرى: و اگر بینى - یا محمد - چون بترسند چنین نباشد، و بگیرندشان از جایگاهى نزدیک. 50. "وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ"؛ گفتند: ایمان آوردیم و چگونه باشد ایشان را ها گرفتن از جاى دور. طبرى: و گویند: گرویدیم بوى. و از کجا باشد مرایشان را باز گشتن از جایى دور؟ - یعنى قیامت 51. "وَقَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَیَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ"؛ و کافر شدند به از پیش این و مىاندازند به کار نهانى از جاى دور. طبرى: و کافر گشتند به وى از پیش، و بگزاف همىاندازند از ناپیدایى از جاى دور یعنى قیامت -. 52. "وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ اِنَّهُمْ کَانُوا فِى شَکٍّ مُّرِیبٍ"؛ و منع کند میان ایشان و میان آنچه او آرزو کنند چنان که کردند به پسروانشان از پیش این، ایشان بودند در شکى به تهمت آرنده. طبرى: و جدا کنند میان ایشان و میان آنچه آرزو کنند همچنانک کرده شده بگروه هاى ایشان از پیش، که ایشان بودند اندر گمانى گمان آرنده. ظاهرا نیاز به نتیجهگیرى مجدد نباشد، منظور ما نشان دادن استقلال ترجمه ابوالفتوح است، که تشابه آن در زبان، یا سبک تحت اللفظى، یا تواردهاى اندک، نشان تأثیر پذیرى خاص از یک ترجمه دیگر که آن هم تحت اللفظى و به زبان فارسى است، نمىباشد. مواردى از دقت و کاستیهاى ترجمه ابوالفتوح یادداشت کردهام که در این مجال اندک، جاى بیان آن نیست، و اگر توفیقى حاصل شود که این بررسى به صورت مستقل عرضه شود، امید است نکات مهم کلامى، دستورى، دقتها، کاستىهاى این ترجمه نشان داده شود.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. ابراهیم /14. 2 ترجمه تفسیر طبرى، به اهتمام حبیب یغمایى، 1/6 3 3 . ادبیات فارسى، بر مبناى تألیف استورى (ترجمه فارسى)1/6. 4. جاحظ، البیان و التبیین 1/139 5 5. روى ان الفرس کتبوا الى سلمان رضى الله عنه ان یکتب لهم الفاتحّه بالفارسیّه، فکانوا یقرؤون ذلک فى الصلاة حتى لانت السنتهم بالعربیة، المبسوط سرخسى، 1/37. 6. رک: به همین کتاب، فصل دوم از دیباچه مفسر.7 7. مقدمه مصححان تاج التراجم، ص1. 8. رک: مایل هروى، نجیب، الهى خراسانى، على اکبر، دیباچه تفسیر تاج التراجم.9 9. آشنایى این جانب با تفسیر ابوالفتح رازى، به تصحیح آقایان دکتر یاحقى و دکتر ناصح به زمانى برمىگردد که افتخار همکارى با گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهاى آستان قدس نصیبم شد. روزهایى که کنار دست استاد متواضعم دکتر ناصح مىنشستیم، و اختلاف نسخه بدلها را به ایشان اعلام مىکردیم، حجت الاسلام و المسلمین خزاعى نیز ویرایش متن، بخصوص اشعار عربى ، احادیث و دیگر نمونهها را به عهده داشت. دقت بر سر کلمهها، تطبیق عبارات، اشعار و استشهادها، و یافتن عبارات درست، نیاز به مراجع دیگر را فراوان مىکرد، در آن جا بود که به شباهتهاى تفسیر ابوالفتوح با برخى از تفاسیر دیگر آشنا شدم، تفسیر تبیان، مجمع البیان و قرطبى حد اقل تفاسیرى بود که افزون بر لسان العرب، در مورد روایات و اشعار و واژههاى عربى مورد مراجعه قرار مىگرفت. این شباهتها بسیار بود، و در مواردى نیز کشاف زمخشرى، اما در مورد عبارات فارسى، ترجمه و کلمات بد خوان فارسى، به یقین استادان مصحح منابعى داشتند که به تصریح خودشان ترجمه تفسیر طبرى، از آن منابع بوده است. از آنجایى که با تقسیم وظایف، هرکس به جنبه خاصى توجه بیشتر داشت و اشراف عام برعهده جناب دکتر یاحقى بود، طبیعى بود که ما در گیر بسیارى از مسایل تصحیح نباشیم، بخصوص که کار مقابله و تصحیح بر عهده جناب دکتر ناصح بود، سر و کار داشتن به تمام متن همگانى نبود. از همان زمان، به دلیل فضاى دوست داشتنى، یاران خوب و استادان متواضع، به اصل کار سخت علاقه مند شدم و احساس مىکردم که به این تفسیر دلبستگى خاصى دارم. اکنون احساس مىکنم این تفسیر حقى به گردن من دارد. بررسى ترجمه قرآن کریم که در متن این تفسیر آمده است، مىتواند اداى بخشى از دین من به این تفسیر گرانسنگ فارسى و شیعى باشد. 10. تمام مطالب استاد ناصح از مقاله ایشان در یادنامه طبرى گرفته شده است. رک: یادنامه طبرى، ویراستار محمد قاسم زاده، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاداسلامى و مرکز تحقیقات علمى کشور- وزارت فرهنگ و آموزش عالى،چاپ اول، زمستان 1369، مقاله دکترمحمد مهدى ناصح، 299. 11 . استاد آذرتاش آذرنوش در تاریخ ترجمههاى فارسى قرآن این گونه برداشت کرده و بر همین اساس نادرست هم مطالب مفصلى را بیان کرده است.( تاریخ ترجمه از عربى به فارسى، از آغاز تا عصر صفوى، فصل مربوط به ترجمه ابوالفتوح رازى(