دیدگاه قرآن در باره مشارکت سیاسی زنان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از پرسشهایى که درباره زن مطرح شده, این است که آیا زن از نظر اسلام حق مشارکت سیاسى دارد یا خیر؟ این پرسش که یک پرسش حقوقى است مى تواند در حوزه کلان فقه اسلامى و با توجه به ادله و منابع گوناگون فقهى مورد بحث و بررسى قرار گرفته و بدان پاسخ داده شود, اما در این نوشتار مى کوشیم پرسش یادشده را تنها در پرتو آیات قرآن پاسخ بگوییم تا از این طریق هم دیدگاه ویژه قرآن به دست آید و هم زمینه اى فراهم آید براى نقد و عرضه مفاد روایات یا دلیلهاى فقهى دیگر بر قرآن.
مشارکت سیاسى زن
مقصود از این عنوان, سهم گرفتن در تعیین سرنوشت سیاسى و حضور در عرصه هاى گوناگون حاکمیت و قدرت است که تقریباً در حوزه هاى زیرمحدود مى شود: 1. نهاد قانونگذارى. 2. نهاد قضایى. 3. نهاد مدیریت اجرایى. 4. انتخابات و همه پرسى به عنوان راهکار اعمال حق و حضور مردم در عرصه هاى مختلف. 5. نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت. 6. نقد و تلاش در جهت تغییر یا اصلاح سیاستهاى حکومت 7. شرکت در احزاب و تشکلهاى سیاسى یا ایجاد آنها. خلاصه, حضور و ایفاى نقش در تمام مراحل شکل گیرى, برنامه ریزى و تصمیم گیرى, اجرایى و مدیریت و استمرار صلاحمند حکومت و حاکمیت. بنابراین پرسش از حق مشارکت سیاسى زنان بر مى گردد به حق حضور و اعمال نظر در زمینه ها ومراکز یادشده. اکنون باید دید قرآن در این موضوع چه دیدگاهى دارد. مجموعه آیاتى که به صورت صریح یا ضمنى به مسئله مشارکت زنان در عرصه هاى گوناگون قدرت و حکومت ارتباط پیدا مى کند, به دو دسته تقسیم مى شوند; دسته نخست آیاتى که به تصریح یا تلویح نظر مثبت دارند و مى توان از آنها حق مشارکت را اثبات کرد, و دسته دیگر آیاتى که به گونه اى از آنها بوى مخالفت مى آید و یا مطابق برخى برداشتهاى تفسیرى حق مشارکت نداشتن زنان را مى رسانند.
آیات موافق با مشارکت سیاسى زنان
براى اثبـات حق مشارکت سیاسى زنان به چند دسته از آیات مى توان استناد جست: 1. نخستین مورد از آیات قرآن که بیانگر صلاحیت و شایستگى و همچنین حق زنان در سهم گیرى و ایفاى نقش در زمینه امور سیاسى و قدرت و حاکمیت است, آیات مربوط به ملکه سبا مى باشد که در سوره نمل از آیه 23 تا 44 مطرح شده است. در این آیات, خداوند از زن هوشمند و بادرایتى سخن مى گوید که بر سرزمینى حکومت مى کند و با دعوت حضرت سلیمان از کیش شرک به دین توحید رو مى آورد و اسلام مى آورد. اینکه خداوند از میان صحنه هاى گوناگون زندگى سلیمان صحنه ارتباط او با ملکه سبا را مطرح کرده و از سخنان ملکه سبا نیز جملاتى را نقل مى کند که نشانه عقل و هوشمندى بالاى اوست و بعد داستان را بدون هیچ گونه نقد یا کنایه و تعریضى به پایان مى برد, همه بیانگر نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبا است و نشان مى دهد که زن از دیدگاه قرآن مى تواند در بالاترین موقعیت سیاسى قرار گیرد. اگر چنانچه زن صلاحیت چنین کار و مسئولیتى را نمى داشت یا در آیین و شریعت الهى نمى توانست به چنان موقعیتى برسد, برابر روش معمول قرآن کریم که موارد باطل و ناسازگار با دیدگاه خود را نقد مى کند, باید به صورت صریح یا اشاره بدان مى پرداخت, حال آن که اصل طرح این داستان و نحوه پردازش آن, همه نشانه تأیید و سازگارى آن با دیدگاه وحى است. ییکى از فقیهان مفسّر معاصر در این زمینه مى نویسد: (قرآن زن را در چهره ملکه سبا همچون انسانى براى ما ترسیم مى کند که از عقل و خرد برخوردار است و تسلیم عواطف و احساسات خودش نیست, زیرا مسؤولیت او توانسته است به وى پختگى و کمال تجربه و قوت عقل و اندیشه ببخشد, به گونه اى که تا سطح حکومت و فرمانروایى بر مردان پیش برود; مردانى که در او شخصیت توانا و خردمندى را که بر اداره شؤون و امور اجتماعى توانمند بود, مى دیدند.)1 2. بیعت زنان با پیامبراکرم(ص) که در آیه 12 سوره ممتحنه آمده دلیل دیگرى است بر نگاه مثبت قرآن به مشارکت سیاسى زنان: (یا ایها النبیّ اذا جاء ک المؤمنات یبایعنک على أن لایشرکن بالله شیئاً و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن أولادهنّ و لایأتین ببهتان یفترینه بین أیدیهنّ و أرجلهنّ و لایعصینک فى معروف فبایعهنّ و استغفرلهنّ الله إنّ الله غفور رحیم) ممتحنه/12 اى پیامبر, هرگاه زنان مؤمن نزد تو آیند که با تو بیعت کنند بر این شرط که چیزى را با خدا شریک ندانند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و دروغى را که در دست و بال خود ساخته و پرداخته باشند پیش نیارند و در هیچ کار پسندیده اى نافرمانى نکنند, پس با آنها بیعت کن و براى ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است. دراین آیه کریمه خداوند به پیامبر دستور مى دهد که اگر زنان با ایمان نزد تو براى بیعت و اعلام وفادارى به پیام تو و اطاعت از فرمان تو آمدند, از آنان بیعت بگیر. از آنجا که (بیعت) در فرهنگ اعراب زمان نزول قرآن به معناى پیمان وفادارى به کسى و اعلام اطاعت و فرمان بردارى از او بوده است, همانند پدیده (انتخاب) در فرهنگ سیاسى امروز که زمینه مشروعیت سیاسى حکومت و فرمانبرى مردم از آن را فراهم مى کند, بنابراین آیه کریمه به صراحت, سهم داشتن زنان را در امرى که نقش تعیین کننده در سرنوشت سیاسى جامعه و رابطه دوسویه فرماندهى و فرمانبرى حکومت و مردم دارد, تأیید مى کند و پیامبر را به عنوان حاکم و فرمانرواى دینى و سیاسى جامعه وادار به پذیرش آن مى سازد. 3. یکى از عرصه هاى قدرت و حاکمیت, عرصه قانونگذارى است که به صورت مجلس شورا بخشى از مشارکت مردم را در تعیین سرنوشت اجتماعى شان به نمایش مى گذارد. گرچه قرآن راجع به شیوه قانونگذارى در دستگاه حکومت, روش خاصى ارائه نمى کند, اما در رابطه با شورا و مشورت به صورت کلى (چه در قانونگذارى و چه در زمینه هاى دیگر) دو آیه معروف دارد; (و أمرهم شورى بینهم) (شورى/38) و (و شاورهم فى الأمر)(آل عمران/159) که در آیه نخست یکى از ویژگیهاى برجسته مؤمنان بیان مى شود, و در آیه دوم به پیامبر دستور مى دهد که با مؤمنان مشورت کند, و بدین گونه سنت شورا را به ایشان مى آموزد. از سوى دیگر تردیدى نیست که در هر دو آیه مقصود از مؤمنان, زنان و مردان مؤمن هستند, این بدان معنى است که روش شورا در هر زمان و زمینه اى که به کار گرفته شود, زن و مرد هر دو حق شرکت و ا ظهار نظر در آن را دارند. به این ترتیب قرآن نه تنها در عرصه قانونگذارى بلکه در تمام زمینه هایى که عنصر مشورت به عنوان راهکار تصمیم گیرى یا برنامه ریزى استفاده مى شود به زن حق مشارکت و سهم گرفتن در ایفاى نقش مى دهد و با این نظر, صلاحیت و شایستگى زن را نیز به صورت ضمنى تأیید مى کند. 4. آنچه در رابطه با نگاه قرآن به مشارکت زن در عرصه قانونگذارى مطرح شد, عیناً در بخش دیگرى از حاکمیت یعنى قضاوت و دستگاه قضایى نیز قابل تطبیق است; آیات قرآن درباره قضاوت و داورى و حلّ و فصل دعاوى بسیار کلى و فراگیر هستند و هیچ گونه جنسیتى در آنها لحاظ نشده است: (إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل)نساء/58 خدا به شما فرمان مى دهد که سپرده ها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داورى مى کنید, به عدالت داورى کنید. (و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الظالمون)مائده/45 و کسانى که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داورى نکنند, پس آنان ستمگرانند. (و إن حکمت فاحکم بینهم بالقسط إنّ الله یحبّ المقسطین)مائده/42 واگر داورى کردى پس به عدالت میان شان حکم کن که خداوند دادگران را دوست مى دارد. در تمام این آیات آنچه که بر آن تأکید شده است داورى بر اساس حق و عدل است, اما اینکه داورى کننده چه کسى باشد; زن باشد یا مرد, هیچ اشاره اى ندارد. بنابراین از دیدگاه قرآن هر کسى که صلاحیت داورى دارد, یعنى حق و عدل را تشخیص مى دهد و بدان پایبند است, مى تواند در نهاد قضا و داورى سهم داشته باشد; خواه زن باشد یا مرد. 5. بخش عمده اى از مشارکت سیاسى در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیرگذارى و تغییر آن تجلى مى کند که امروزه این کار را جامعه مدنى یا احزاب, مطبوعات و حلقه هاى واسط بین مردم و حکومت به عهده مى گیرند. قرآن کریم بحث نظارت و تأثیرگذارى را در حوزه عام جامعه; یعنى در رابطه فرد با فرد, فرد با حکومت و یا برعکس, و با تعبیر امر به معروف و نهى از منکر مطرح مى کند, و آن را یکى از مسؤولیتهاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مى شمارد: (کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر…)آل عمران/110 شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید, به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند بازمى دارید. (ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…)آل عمران/104 و باید از میان شما گروهى[مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى باز دارند. با توجه به گستره مفاهیم (معروف) و (منکر) در فرهنگ قرآنى که هرگونه گفتار و رفتار مثبت و منفى را در بر مى گیرد و با توجه به تأکیدى که قرآن در انجام رسالت نظارت و اصلاح اجتماعى در قالب امر به معروف و نهى ازمنکر دارد, به شأن و جایگاه و همچنین دامنه فعالیتهاى کنترل و اصلاح اجتماعى به طور کلى و حوزه حکومت و قدرت به طور ویژه پى مى بریم. از سوى دیگر قرآن کریم وظیفه کنترل و اصلاح اجتماعى را در تمام حوزه هاى آن, مسؤولیت همگانى و عمومى مردم مى داند و در برخى موارد حتى تصریح دارد که زن و مرد در انجام این رسالت و مسؤولیت, سهم مساوى دارند: (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…)توبه/71 و مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند…. بنابراین قرآن نه تنها سهم گرفتن زن در این بخش از فعالیتهاى سیاسى را حق وى مى داند, بلکه بالاتر از آن وظیفه و تکلیف او مى داند که این رسالت را به دوش بگیرد و طبعاً هرگونه حرکتى را که مقدمه انجام بهینه این رسالت باشد, مانند تشکیل حزب, انجمن یا شرکت در آنهاو… امرى لازم و بایسته مى شمارد. 6. برخى از اندیشمندان مسلمان براى اثبات حق مشارکت سیاسى زن به صورت عام و حق و صلاحیت او به طور ویژه براى ریاست جمهورى یا حاکمیت در عالى ترین مقام حکومت و قدرت, به آیاتى استدلال کرده اند که بیانگر سلطه و ولایت انسانها برخودشان است. بر پایه این استدلال, آیاتى چون: (و ماکان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم…)(احزاب/36) و (النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم…) (احزاب/6) دلالت بر این مطلب دارند که در غیاب پیامبر یا حکم خدا و پیامبر, مؤمنان خود اختیار دار کار خود هستند. از سوى دیگر برگزیدن یا برگزیده شدن زن در یک پست و مقام حاکمیت از مصادیق حق اختیار و انتخاب است که در غیاب پیامبر یا حکم شرعى مردم از آن برخوردارند. و از جهت سوم, دلیلى شرعى که بتواند حکم ناسازگار با این انتخاب را ثابت کند نیز نداریم, درنتیجه هم مردم مى توانند زن را به عنوان عنصرى از عناصر دستگاه حکومت انتخاب کنند و هم زن حق انتخاب شدن دارد. یکى از فقیهان نواندیش معاصر در این زمینه مى نویسد: (در رابطه با مسئله مورد بحث; یعنى صلاحیت و شایستگى زن براى حاکمیت مى گوییم: مفهوم آیه کریمه (وماکان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم) ـ بعد از آن که ثابت شد که دلیل معتبرى بر عدم شایستگى (مشروعیت) حکومت (حاکمیت) زن و به عهده گرفتن قدرت نخست در دولت و همچنین مسؤولیتها و پستهاى مدیریتى دیگر وجود نداردـ جواز تصدّى پست ریاست جمهورى توسط زن را مى رساند, زیرا در این موضوع حکمى از سوى خداوند تشریع نشده است. با همین بیان مى توان دلالت آیه: (النبیّ اولى بالمؤمنین من انفسهم) را نیز بر مطلب مورد نظر تبیین کرد, زیرا آیه کریمه مى گوید مؤمنان در زمینه هایى که پیامبر یا امام معصوم وجود ندارد, خود اختیاردار امور خود هستند, اما با بودن پیامبر یا معصوم, آنان سزاوارترند. و با توجه به اینکه در زمان غیبت, ولایت و حاکمیت معصوم به دلیل در دسترس نبودن منتفى است, به حکم آیه کریمه انسانها اختیار امور خویش را دارند [که چه کسى را انتخاب کنند یا انتخاب شوند].)2
آیات مخالف با مشارکت سیاسى زن
در برابر آیاتى که مطرح شد, آیات دیگرى هستند که ممکن است به عنوان آیات مخالف به آنها استدلال شود. در اینجا به بررسى این آیات مى پردازیم: 1. (الرجال قوّامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/34 مردان سرپرست زنانند به دلیل آن که خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و[نیز] به دلیل آن که از اموال شان خرج مى کنند. برخى از مفسران براین باورند که این آیه کریمه به دلیل عمومیت علتى که در آن ذکر شده قوامیّت مردان بر زنان را به طور کلى در همه امور اجتماعى از قبیل حکومت, قضا, دفاع و… اثبات مى کند, بنابراین درتمام امور یادشده, این مردانند که صلاحیت قیام و انجام کارها را دارند و نه زنان. علامه طباطبایى مى نویسد: (و عموم هذه العلة یعطى أن الحکم المبنیّ علیها أعنى قوله (الرجال قوّامون على النساء) غیرمقصور على الأزواج… بل الحکم مجعول لقبیل الرجال على قبیل النساء من الجهات العامة التى ترتبط بها حیاة القبیلین جمیعاً… کجهتى الحکومة و القضاء… و کذا الدفاع الحربی… کل ذلک ممّا یقوم به الرجال على النساء, و على هذا فقوله: الرجال قوّامون على النساء. ذواطلاق تامّ.)3 این استدلال چنان که پیداست برپایه این پیش فرض است که مقصود از (رجال) و (نساء) گروه مردان و گروه زنان است و نه شوهران و همسران. اما این مطلب قابل نقد است, زیرا علتى که در آیه براى قوامیت بیان شده مرکب از دو مؤلفه است; فضیلت و انفاق. جزء نخست گرچه به تنهایى عام است, اما با توجه به جزء دیگر که مسئله (انفاق) است, دائره آن محدود به گروه خاصى از مردان مى شود که شوهران باشند, زیرا انفاق مرد به زن به عنوان زن, تنها در محدوده روابط زناشویى و همسرى است, چنان که یکى از مفسران معاصر مى نویسد: (از نظر ما مسئله این گونه نیست, بلکه آیه کریمه اختصاص به دائره همسرى فقط دارد, زیرا… تنها حالتى که بر مرد به عنوان مرد واجب است که به زن به عنوان زن انفاق کند, حالت زوجیت و همسرى است; چون وقتى به پدر نگاه مى کنیم مى بینیم بر او واجب است که بر فرزندانش انفاق کند بدون اینکه دراینجا مسئله جنسیت مطرح باشد. بنابر این بر پدر واجب است که بر دخترش به عنوان اینکه دختر اوست انفاق کند, نه به لحاظ جنسیت و زن بودنش. و همین گونه وقتى به مقوله ولایت و حاکمیت مى نگریم مى بینیم ولایت تنها بر زنان نیست; مثلاً ولایت پیامبر بر مردان و زنان هر دو است و همچنین ولایت امام و ولایت فقیه بر مردان و زنان است. پس ما حالتى که در آن مرد بودن و زن بودن ویژگى داشته باشد نداریم, مگر حالت همسرى.)4 بنابراین آیه کریمه دلالتى بر ناشایستگى یا منع شرعى راجع به حاکمیت زن به عنوان برجسته ترین نمونه مشارکت سیاسى ندارد, زیرا منافاتى نیست بین آن که زن در خانواده و در محدوده مدیریت و قوامیت مرد باشد, اما در بیرون از چهارچوب خانواده مدیریت و سلطه اجرایى, تقنینى یا قضایى بر همسر خویش داشته باشد. (بنابر این لازمه ریاست کسى در دولت یا هرگونه تشکیلات این نیست که نتواند تحت سلطه اى دیگر از نوع دیگر قرارگیرد.)5 2. (ولهنّ مثل الذى علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهن درجة)بقره/228 مى توان تصور کرد که آیه یادشده نوعى برترى و تقدم مردان بر زنان را در عرصه حیات اجتماعى ثابت مى کند و این بدان معنى است که هرگاه در یکى از زمینه هاى زندگى اجتماعى, مثل سیاست, مردان و زنان هر دو بتوانند حضور داشته باشند مردان مقدم بر زنان هستند و زنان حق حضور و ایفاى نقش ندارند. برخى از این نیز فراتر رفته اند و(درجه) را به معناى برترى وجودى و کمالى گرفته اند که دراین صورت آیه نقص و ناشایستگى وجودى و عقلانى زن در برابر مرد را مى رساند.6 اما واقعیت این است که (درجة) در آیه یادشده نه به معناى برترى وجودى است و نه به معناى برترى حقوقى به معناى عام, بلکه به یک سلسله اختیارات اشاره دارد که مرد به عنوان مدیر خانواده از آن برخوردار است. زیرا; اولاً آیه در مقام بیان حقوق است و نه فضایل وجودى, بنابراین (درجه) نمى تواند به معناى برترى وجودى باشد. و ثانیاً آیه در مقام بیان حقوق دوسویه و متقابل زن و شوهر در خانواده است و نه زنان و مردان به صورت کلى, زیرا زن و مرد جدا از خانواده, حقوقى نسبت به یکدیگر ندارند تا در آن زمینه برترى براى مردان قائل شویم. بنابراین آیه یادشده درحقیقت بیان دیگرى ازهمان قوامیّت مرد بر زن درخانواده است که نوعى مدیریت و سلطه ادارى در خانواده را براى مرد اثبات مى کند که این تنها چیزى است که در حقوق متقابل مرد و زن, مرد به صورت ویژه از آن برخوردار است و به همین دلیل بعضى گفته اند مقصود از (درجه) حق طلاق است که تنها مرد از آن برخوردار است: (أعتقد أنّ الدرجة هنا الطلاق, هذا الحق للرجل و لیس للمرأة.)7 (هذه الدرجة فى التشریع لیست إلاّ بعض الحقوق الزوجیة التى ینفرد بها الرجل, وفى مقدمتها حق الطلاق, و لیست درجة بالمعنى الانسانى, بل هى درجة فى الجانب الاجرائى فى قضیة حرکة الواقع الذى یقتضیه البیت الزوجى.)8 3. (أو من ینشّأ فى الحلیة و هو فى الخصام غیرمبین)زخرف/18 گفته شده است که این آیه بیانگر دو نقطه ضعف اساسى در طبیعت زن است که این ضعفها مى تواند مانع از برخى فعالیتهاى سیاسى شود; یکى گرایش به زینت آلات و آرایش, و دیگر, ضعف منطق در مقام جدال و مخاصمه. این دو ویژگى پرده از یک حقیقت در روح و روان زن بر مى دارد که عبارت است از احساسى بودن: (و انّما ذکر هذین النعتین لانّ المرأة بالطبع أقوى عاطفة و شفقة و أضعف تعقلاً بالقیاس الى الرجل, و هو بالعکس, ومن أوضح مظاهر قوة عواطفها تعلّقها الشدید بالحلیة والزینة و ضعفها فى تقریر الحجة المبنى على قوة التعقل.)9 و ازآنجا که فعالیتهاى سیاسى نیازمند عقلانیت و حسابگرى است, بنابراین زن , شایستگى مشارکت و سهم گرفتن در امور سیاسى جامعه را ندارد. این استدلال از چند جهت قابل نقد است: یک. بر فرض درستى استدلال, دلیل از دو جهت اخصّ از مدعاست, زیرا هم بر همه زنان قابل تطبیق نیست, چه اینکه برخى از آنان از عقلانیت بالایى برخوردارند, و هم در مورد همه فعالیتهاى سیاسى صدق نمى کند, زیرا زمینه هاى گوناگون مشارکت سیاسى همه مثل ریاست جمهورى یا رهبرى نیستند. دو. این استدلال از بنیاد نادرست است, زیرا قرآن بینش و تصور اعراب جاهلى را نسبت به زن بیان مى کند و نه طبیعت واقعى وى را, از این رو برخى گفته اند بیان قرآن اقناعى است و نه برهانى.10 ییا اگر بیان قرآن ناظر به واقع است از واقعیت زن در جامعه و نظام تربیتى عرب حکایت مى کند, نه از زن به عنوان یک انسان فراتاریخى و جدا از فرهنگ و وضعیت اجتماعى. (إنّ الآیة الکریمة بعیدة جداً عن أن تکون من شواهد الدعوى فى المسئلة, فهى تتضمّن وصف الأنثى بانّها مخلوق ینشّأ فى الرفق و النعمة ـ بحسب العرف العام السائد ـ و هو لاینهض بالحجة فى مقام الخصام فى العرف السائد بحسب النهج التربوى عند العرب آنذاک, فالآیة تعبّر عن واقع محدود بالنسبة الى المرأة العربیة الجاهلیة ناشئ من منهج تربوى للمرأة الجاهلیة, و من نظرة جاهلیة الى قیمة المرأة المعنویة.)11 بنابراین آیه کریمه در صدد بیان واقعیت وجودى زن و ضعفها و کاستیهاى روحى او نیست تا بر اساس آن ناشایستگى زن را در مشارکت سیاسى نتیجه بگیریم, یا دست کم ازاین جهت مبهم است, یعنى نمى شود به صورت قطعى تعیین کرد که قرآن نگاه به واقعیت وجودى زن دارد یا به وضعیت خارجى او درجامعه و فرهنگ عرب, یا به تصور و برداشت عرب از زن. آیات موافق که پیش از این مطرح شد مى تواند برداشت دوم را تأیید کند. 4. (و قرن فى بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى)احزاب/33 گاهى از آیه فوق ضرورت خانه نشینى زن استفاده مى شود12 که اگر این برداشت درست باشد مى تواند دلیلى بر نفى مشارکت سیاسى زن شمرده شود, زیرا هرگونه فعالیت و مشارکت سیاسى بدون بیرون آمدن ازخانه و حضور در مجامع و مراکز فعالیت, ناممکن یا دشوار است و این با برداشت یادشده ناسازگار مى باشد. این تلقى از جهات گوناگون نادرست است, زیرا اولاً این آیه راجع به همسران پیامبر اکرم(ص) است و دیگر زنان مسلمان را در بر نمى گیرد, یعنى مقام و موقعیت ویژه پیامبر اکرم(ص) موجب یک سلسله ملاحظات ویژه راجع به اطرافیان ازجمله همسران آن حضرت مى شود که درمورد سایر مسلمانان ضرورتى ندارد. ثانیاً بر فرض که شامل همه زنان مسلمان باشد, معناى آیه, خانه نشینى مطلق و بیرون نیـامدن از خانه نیست, بلکه به معنـاى تجوّل و آمد و شد بى دلیل و توأم با سبکى و عدم متانت است, چنان که دنباله آیه (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى) نشان مى دهد. شاهد این برداشت, اولاً, تاریخ و عینیت زندگى همسران پیامبر و زنان مسلمان است که نه تنها از خانه بیرون مى آمدند, بلکه در فعالیتهاى جهادى و اقتصادى نیز مشارکت مى کردند. و ثانیاً, آیات امر به معروف و نهى از منکر که مسؤولیت عمومى را بر دوش همه مسلمانان, زن یا مرد مى گذارد, با توجه به گستره معروفها و منکرها و شیوه هاى متنوع و گوناگون آنها مى طلبد که زنان ومردان در صحنه ها و مراکز و مجامع مختلف حضور داشته باشند, واین مى تواند گواه براین مطلب باشد که خانه نشینى براى زن مسلمان ضرورت نیست, بلکه گاهى نقطه مقابل آن ضرورت مى یابد. و ثالثاً آیات حجاب مثل: (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم… و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ…)(نور/31) گرچه به مدلول مطابقى لزوم پوشش و پوشاندن بدن زن و ناروایى التذاذ از آن را مى رساند, اما به مدلول التزامى دلالت بر جواز حضور در عرصه هاى گوناگون زندگى دارد, زیرا اگر نشستن درخانه و بیرون نیامدن واجب بود نیازى به غضّ بصر و پوشش بدن نبود. این امور و شواهد دیگرى ازاین دست, همه گواه این حقیقت اند که آیه (و قرن فى بیوتکن…) به معناى تشریع حکم خانه نشینى زن نیست و باید آن را به گونه اى تفسیرکرد که با سایر آیات و آموزه هاى قرآن سازگار باشد.
نتیجه سخن
آنچه از آیات قرآن تاکنون مطرح شد, مجموعه دلایل قرآنى است که براى اثبات یا نفى حق مشارکت سیاسى زن ارائه شده یا مى توان ارائه کرد. از کنارهم نهادن دلیلهاى موافق و مخالف به این نتیجه مى رسیم که آیات دسته دوم یا در اصل ارتباطى به مقوله مشارکت ندارد و یا اینکه دلالت بر نفى حق و صلاحیت زن ندارد, بر عکس آیات دسته نخست که بعضى صریح در اثبات حق و صلاحیت ایفاى نقش سیاسى زن بودند و برخى ظهور آشکار در این زمینه داشتند. این سخن بدان معنى است که از دیدگاه قرآن زن همانند مرد بدون هیچ گونه تفاوتى مى تواند در سرنوشت سیاسى دخیل باشد و در دستگاه حاکمیت و قدرت سهم داشته باشد و در این زمینه هیچ مانعى وجود ندارد. اما با این همه نکته اى دیگر در اینجا مطرح است که بررسى دیدگاه قرآن درباره آن مى تواند نتیجه یادشده را اندکى متعادل یا حتى دگرگون سازد و آن اینکه قرآن در ساختار جامعه و در رابطه زن و مرد, براى خانواده نقش و اهمیت فراوانى قائل است و درحقیقت بسیارى ازتشریعات مربوط به حقوق و مسؤولیتهاى زن و مرد ـ اگر نگوییم همه آنها ـ با توجه به محدودیت نهاد خانواده و جایگاه آن و پاسداشت کیان آن, صورت گرفته است; آیاتى که تشویق به ازدواج مى کند; مانند آیه هاى زیر: (وأنکحوا الأیامى منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم)نور/32 (و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الآخر ذلکم أزکى لکم و أطهر…) بقره/232 ییا آیاتى که طلاق را نکوهش کرده و براى نشوز زن و مرد راه حل ارائه مى کند; مانند آیه هاى34, 35 و 128 سوره نساء. همچنین آیاتى که براى تحکیم پیوند زناشویى, عواطف بین زن و شوهر را آیت الهى و نماد دخالت و عنایت خداوند به این رابطه معرفى مى کند: (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون)(روم/21) و براى حفظ و تداوم آن به (معاشرت برپایه معروف) دستور مى دهد, که همه و همه نشان از اهمیت و جایگاه کانون خانواده در نگاه قرآن دارد. این حقیقت ما را به یک نکته مهم رهنمون است و آن اینکه حقوق و وظائف تعیین شده براى زن و شوهر در قرآن, باید در پرتو محوریت خانواده تعریف و تبیین شود, یعنى این حقوق و مسؤولیتها باید چنان فهم شود که به تقویت و تحکیم نهاد خانواده بینجامد و نه سست شدن یا فروپاشى آن. بر این اساس حق مشارکت سیاسى یا حضور زن در عرصه قدرت و حاکمیت در سطوح مختلف آن, مانند سایر حقوق وى, تا آنجا مطلوبیت و مشروعیت قرآنى دارد که ناسازگار با شؤون خانواده یا موقعیت زن در خانواده نباشد, و به عبارت دیگر شاید بتوان گفت حفظ کانون خانواده حدّ و مرز حقوق سیاسى و اجتماعى زن تلقى مى شود, چنان که درمورد مرد نیز این حکم جارى است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. فضل الله, سید محمدحسین, شخصیة المرأة القرآنیة, المنطلق, شماره 60, ربیع الثانى 1410 , 7. 2. شمس الدین, محمد مهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة, 150. 3. طباطبایى, سید محمدحسین, المیزان, 4. 4. فضل الله, سید محمدحسین, قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقى,24 5. شمس الدین, محمدمهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة,68. 6. عقاد, عباس محمود, المرأة فى القرآن, 7 ـ 14. 7. الأمین, سید محمدحسن, وضع المرأة الحقوقى بین الثابت و المتغیر, 37. 8. فضل الله, محمدحسین, قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقى, 25; ر.ک: نیز: رشید رضا, محمد, المنار, 2/380; ندوات علمیة حول الشریعة الاسلامیة و حقوق الانسان فى الاسلام, الدکتور معروف الدوالبى, 139. 9. طباطبایى, سیدمحمدحسین, المیزان, 18/90. 10. ابن عاشور, محمدطاهر, التحریر و التنویر, 25/181. 11. شمس الدین, محمدمهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة,74. 12. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 4/747.
مشارکت سیاسى زن
مقصود از این عنوان, سهم گرفتن در تعیین سرنوشت سیاسى و حضور در عرصه هاى گوناگون حاکمیت و قدرت است که تقریباً در حوزه هاى زیرمحدود مى شود: 1. نهاد قانونگذارى. 2. نهاد قضایى. 3. نهاد مدیریت اجرایى. 4. انتخابات و همه پرسى به عنوان راهکار اعمال حق و حضور مردم در عرصه هاى مختلف. 5. نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت. 6. نقد و تلاش در جهت تغییر یا اصلاح سیاستهاى حکومت 7. شرکت در احزاب و تشکلهاى سیاسى یا ایجاد آنها. خلاصه, حضور و ایفاى نقش در تمام مراحل شکل گیرى, برنامه ریزى و تصمیم گیرى, اجرایى و مدیریت و استمرار صلاحمند حکومت و حاکمیت. بنابراین پرسش از حق مشارکت سیاسى زنان بر مى گردد به حق حضور و اعمال نظر در زمینه ها ومراکز یادشده. اکنون باید دید قرآن در این موضوع چه دیدگاهى دارد. مجموعه آیاتى که به صورت صریح یا ضمنى به مسئله مشارکت زنان در عرصه هاى گوناگون قدرت و حکومت ارتباط پیدا مى کند, به دو دسته تقسیم مى شوند; دسته نخست آیاتى که به تصریح یا تلویح نظر مثبت دارند و مى توان از آنها حق مشارکت را اثبات کرد, و دسته دیگر آیاتى که به گونه اى از آنها بوى مخالفت مى آید و یا مطابق برخى برداشتهاى تفسیرى حق مشارکت نداشتن زنان را مى رسانند.
آیات موافق با مشارکت سیاسى زنان
براى اثبـات حق مشارکت سیاسى زنان به چند دسته از آیات مى توان استناد جست: 1. نخستین مورد از آیات قرآن که بیانگر صلاحیت و شایستگى و همچنین حق زنان در سهم گیرى و ایفاى نقش در زمینه امور سیاسى و قدرت و حاکمیت است, آیات مربوط به ملکه سبا مى باشد که در سوره نمل از آیه 23 تا 44 مطرح شده است. در این آیات, خداوند از زن هوشمند و بادرایتى سخن مى گوید که بر سرزمینى حکومت مى کند و با دعوت حضرت سلیمان از کیش شرک به دین توحید رو مى آورد و اسلام مى آورد. اینکه خداوند از میان صحنه هاى گوناگون زندگى سلیمان صحنه ارتباط او با ملکه سبا را مطرح کرده و از سخنان ملکه سبا نیز جملاتى را نقل مى کند که نشانه عقل و هوشمندى بالاى اوست و بعد داستان را بدون هیچ گونه نقد یا کنایه و تعریضى به پایان مى برد, همه بیانگر نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبا است و نشان مى دهد که زن از دیدگاه قرآن مى تواند در بالاترین موقعیت سیاسى قرار گیرد. اگر چنانچه زن صلاحیت چنین کار و مسئولیتى را نمى داشت یا در آیین و شریعت الهى نمى توانست به چنان موقعیتى برسد, برابر روش معمول قرآن کریم که موارد باطل و ناسازگار با دیدگاه خود را نقد مى کند, باید به صورت صریح یا اشاره بدان مى پرداخت, حال آن که اصل طرح این داستان و نحوه پردازش آن, همه نشانه تأیید و سازگارى آن با دیدگاه وحى است. ییکى از فقیهان مفسّر معاصر در این زمینه مى نویسد: (قرآن زن را در چهره ملکه سبا همچون انسانى براى ما ترسیم مى کند که از عقل و خرد برخوردار است و تسلیم عواطف و احساسات خودش نیست, زیرا مسؤولیت او توانسته است به وى پختگى و کمال تجربه و قوت عقل و اندیشه ببخشد, به گونه اى که تا سطح حکومت و فرمانروایى بر مردان پیش برود; مردانى که در او شخصیت توانا و خردمندى را که بر اداره شؤون و امور اجتماعى توانمند بود, مى دیدند.)1 2. بیعت زنان با پیامبراکرم(ص) که در آیه 12 سوره ممتحنه آمده دلیل دیگرى است بر نگاه مثبت قرآن به مشارکت سیاسى زنان: (یا ایها النبیّ اذا جاء ک المؤمنات یبایعنک على أن لایشرکن بالله شیئاً و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن أولادهنّ و لایأتین ببهتان یفترینه بین أیدیهنّ و أرجلهنّ و لایعصینک فى معروف فبایعهنّ و استغفرلهنّ الله إنّ الله غفور رحیم) ممتحنه/12 اى پیامبر, هرگاه زنان مؤمن نزد تو آیند که با تو بیعت کنند بر این شرط که چیزى را با خدا شریک ندانند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و دروغى را که در دست و بال خود ساخته و پرداخته باشند پیش نیارند و در هیچ کار پسندیده اى نافرمانى نکنند, پس با آنها بیعت کن و براى ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است. دراین آیه کریمه خداوند به پیامبر دستور مى دهد که اگر زنان با ایمان نزد تو براى بیعت و اعلام وفادارى به پیام تو و اطاعت از فرمان تو آمدند, از آنان بیعت بگیر. از آنجا که (بیعت) در فرهنگ اعراب زمان نزول قرآن به معناى پیمان وفادارى به کسى و اعلام اطاعت و فرمان بردارى از او بوده است, همانند پدیده (انتخاب) در فرهنگ سیاسى امروز که زمینه مشروعیت سیاسى حکومت و فرمانبرى مردم از آن را فراهم مى کند, بنابراین آیه کریمه به صراحت, سهم داشتن زنان را در امرى که نقش تعیین کننده در سرنوشت سیاسى جامعه و رابطه دوسویه فرماندهى و فرمانبرى حکومت و مردم دارد, تأیید مى کند و پیامبر را به عنوان حاکم و فرمانرواى دینى و سیاسى جامعه وادار به پذیرش آن مى سازد. 3. یکى از عرصه هاى قدرت و حاکمیت, عرصه قانونگذارى است که به صورت مجلس شورا بخشى از مشارکت مردم را در تعیین سرنوشت اجتماعى شان به نمایش مى گذارد. گرچه قرآن راجع به شیوه قانونگذارى در دستگاه حکومت, روش خاصى ارائه نمى کند, اما در رابطه با شورا و مشورت به صورت کلى (چه در قانونگذارى و چه در زمینه هاى دیگر) دو آیه معروف دارد; (و أمرهم شورى بینهم) (شورى/38) و (و شاورهم فى الأمر)(آل عمران/159) که در آیه نخست یکى از ویژگیهاى برجسته مؤمنان بیان مى شود, و در آیه دوم به پیامبر دستور مى دهد که با مؤمنان مشورت کند, و بدین گونه سنت شورا را به ایشان مى آموزد. از سوى دیگر تردیدى نیست که در هر دو آیه مقصود از مؤمنان, زنان و مردان مؤمن هستند, این بدان معنى است که روش شورا در هر زمان و زمینه اى که به کار گرفته شود, زن و مرد هر دو حق شرکت و ا ظهار نظر در آن را دارند. به این ترتیب قرآن نه تنها در عرصه قانونگذارى بلکه در تمام زمینه هایى که عنصر مشورت به عنوان راهکار تصمیم گیرى یا برنامه ریزى استفاده مى شود به زن حق مشارکت و سهم گرفتن در ایفاى نقش مى دهد و با این نظر, صلاحیت و شایستگى زن را نیز به صورت ضمنى تأیید مى کند. 4. آنچه در رابطه با نگاه قرآن به مشارکت زن در عرصه قانونگذارى مطرح شد, عیناً در بخش دیگرى از حاکمیت یعنى قضاوت و دستگاه قضایى نیز قابل تطبیق است; آیات قرآن درباره قضاوت و داورى و حلّ و فصل دعاوى بسیار کلى و فراگیر هستند و هیچ گونه جنسیتى در آنها لحاظ نشده است: (إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل)نساء/58 خدا به شما فرمان مى دهد که سپرده ها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داورى مى کنید, به عدالت داورى کنید. (و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الظالمون)مائده/45 و کسانى که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داورى نکنند, پس آنان ستمگرانند. (و إن حکمت فاحکم بینهم بالقسط إنّ الله یحبّ المقسطین)مائده/42 واگر داورى کردى پس به عدالت میان شان حکم کن که خداوند دادگران را دوست مى دارد. در تمام این آیات آنچه که بر آن تأکید شده است داورى بر اساس حق و عدل است, اما اینکه داورى کننده چه کسى باشد; زن باشد یا مرد, هیچ اشاره اى ندارد. بنابراین از دیدگاه قرآن هر کسى که صلاحیت داورى دارد, یعنى حق و عدل را تشخیص مى دهد و بدان پایبند است, مى تواند در نهاد قضا و داورى سهم داشته باشد; خواه زن باشد یا مرد. 5. بخش عمده اى از مشارکت سیاسى در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیرگذارى و تغییر آن تجلى مى کند که امروزه این کار را جامعه مدنى یا احزاب, مطبوعات و حلقه هاى واسط بین مردم و حکومت به عهده مى گیرند. قرآن کریم بحث نظارت و تأثیرگذارى را در حوزه عام جامعه; یعنى در رابطه فرد با فرد, فرد با حکومت و یا برعکس, و با تعبیر امر به معروف و نهى از منکر مطرح مى کند, و آن را یکى از مسؤولیتهاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مى شمارد: (کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر…)آل عمران/110 شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید, به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند بازمى دارید. (ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…)آل عمران/104 و باید از میان شما گروهى[مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى باز دارند. با توجه به گستره مفاهیم (معروف) و (منکر) در فرهنگ قرآنى که هرگونه گفتار و رفتار مثبت و منفى را در بر مى گیرد و با توجه به تأکیدى که قرآن در انجام رسالت نظارت و اصلاح اجتماعى در قالب امر به معروف و نهى ازمنکر دارد, به شأن و جایگاه و همچنین دامنه فعالیتهاى کنترل و اصلاح اجتماعى به طور کلى و حوزه حکومت و قدرت به طور ویژه پى مى بریم. از سوى دیگر قرآن کریم وظیفه کنترل و اصلاح اجتماعى را در تمام حوزه هاى آن, مسؤولیت همگانى و عمومى مردم مى داند و در برخى موارد حتى تصریح دارد که زن و مرد در انجام این رسالت و مسؤولیت, سهم مساوى دارند: (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…)توبه/71 و مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند…. بنابراین قرآن نه تنها سهم گرفتن زن در این بخش از فعالیتهاى سیاسى را حق وى مى داند, بلکه بالاتر از آن وظیفه و تکلیف او مى داند که این رسالت را به دوش بگیرد و طبعاً هرگونه حرکتى را که مقدمه انجام بهینه این رسالت باشد, مانند تشکیل حزب, انجمن یا شرکت در آنهاو… امرى لازم و بایسته مى شمارد. 6. برخى از اندیشمندان مسلمان براى اثبات حق مشارکت سیاسى زن به صورت عام و حق و صلاحیت او به طور ویژه براى ریاست جمهورى یا حاکمیت در عالى ترین مقام حکومت و قدرت, به آیاتى استدلال کرده اند که بیانگر سلطه و ولایت انسانها برخودشان است. بر پایه این استدلال, آیاتى چون: (و ماکان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم…)(احزاب/36) و (النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم…) (احزاب/6) دلالت بر این مطلب دارند که در غیاب پیامبر یا حکم خدا و پیامبر, مؤمنان خود اختیار دار کار خود هستند. از سوى دیگر برگزیدن یا برگزیده شدن زن در یک پست و مقام حاکمیت از مصادیق حق اختیار و انتخاب است که در غیاب پیامبر یا حکم شرعى مردم از آن برخوردارند. و از جهت سوم, دلیلى شرعى که بتواند حکم ناسازگار با این انتخاب را ثابت کند نیز نداریم, درنتیجه هم مردم مى توانند زن را به عنوان عنصرى از عناصر دستگاه حکومت انتخاب کنند و هم زن حق انتخاب شدن دارد. یکى از فقیهان نواندیش معاصر در این زمینه مى نویسد: (در رابطه با مسئله مورد بحث; یعنى صلاحیت و شایستگى زن براى حاکمیت مى گوییم: مفهوم آیه کریمه (وماکان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم) ـ بعد از آن که ثابت شد که دلیل معتبرى بر عدم شایستگى (مشروعیت) حکومت (حاکمیت) زن و به عهده گرفتن قدرت نخست در دولت و همچنین مسؤولیتها و پستهاى مدیریتى دیگر وجود نداردـ جواز تصدّى پست ریاست جمهورى توسط زن را مى رساند, زیرا در این موضوع حکمى از سوى خداوند تشریع نشده است. با همین بیان مى توان دلالت آیه: (النبیّ اولى بالمؤمنین من انفسهم) را نیز بر مطلب مورد نظر تبیین کرد, زیرا آیه کریمه مى گوید مؤمنان در زمینه هایى که پیامبر یا امام معصوم وجود ندارد, خود اختیاردار امور خود هستند, اما با بودن پیامبر یا معصوم, آنان سزاوارترند. و با توجه به اینکه در زمان غیبت, ولایت و حاکمیت معصوم به دلیل در دسترس نبودن منتفى است, به حکم آیه کریمه انسانها اختیار امور خویش را دارند [که چه کسى را انتخاب کنند یا انتخاب شوند].)2
آیات مخالف با مشارکت سیاسى زن
در برابر آیاتى که مطرح شد, آیات دیگرى هستند که ممکن است به عنوان آیات مخالف به آنها استدلال شود. در اینجا به بررسى این آیات مى پردازیم: 1. (الرجال قوّامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/34 مردان سرپرست زنانند به دلیل آن که خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و[نیز] به دلیل آن که از اموال شان خرج مى کنند. برخى از مفسران براین باورند که این آیه کریمه به دلیل عمومیت علتى که در آن ذکر شده قوامیّت مردان بر زنان را به طور کلى در همه امور اجتماعى از قبیل حکومت, قضا, دفاع و… اثبات مى کند, بنابراین درتمام امور یادشده, این مردانند که صلاحیت قیام و انجام کارها را دارند و نه زنان. علامه طباطبایى مى نویسد: (و عموم هذه العلة یعطى أن الحکم المبنیّ علیها أعنى قوله (الرجال قوّامون على النساء) غیرمقصور على الأزواج… بل الحکم مجعول لقبیل الرجال على قبیل النساء من الجهات العامة التى ترتبط بها حیاة القبیلین جمیعاً… کجهتى الحکومة و القضاء… و کذا الدفاع الحربی… کل ذلک ممّا یقوم به الرجال على النساء, و على هذا فقوله: الرجال قوّامون على النساء. ذواطلاق تامّ.)3 این استدلال چنان که پیداست برپایه این پیش فرض است که مقصود از (رجال) و (نساء) گروه مردان و گروه زنان است و نه شوهران و همسران. اما این مطلب قابل نقد است, زیرا علتى که در آیه براى قوامیت بیان شده مرکب از دو مؤلفه است; فضیلت و انفاق. جزء نخست گرچه به تنهایى عام است, اما با توجه به جزء دیگر که مسئله (انفاق) است, دائره آن محدود به گروه خاصى از مردان مى شود که شوهران باشند, زیرا انفاق مرد به زن به عنوان زن, تنها در محدوده روابط زناشویى و همسرى است, چنان که یکى از مفسران معاصر مى نویسد: (از نظر ما مسئله این گونه نیست, بلکه آیه کریمه اختصاص به دائره همسرى فقط دارد, زیرا… تنها حالتى که بر مرد به عنوان مرد واجب است که به زن به عنوان زن انفاق کند, حالت زوجیت و همسرى است; چون وقتى به پدر نگاه مى کنیم مى بینیم بر او واجب است که بر فرزندانش انفاق کند بدون اینکه دراینجا مسئله جنسیت مطرح باشد. بنابر این بر پدر واجب است که بر دخترش به عنوان اینکه دختر اوست انفاق کند, نه به لحاظ جنسیت و زن بودنش. و همین گونه وقتى به مقوله ولایت و حاکمیت مى نگریم مى بینیم ولایت تنها بر زنان نیست; مثلاً ولایت پیامبر بر مردان و زنان هر دو است و همچنین ولایت امام و ولایت فقیه بر مردان و زنان است. پس ما حالتى که در آن مرد بودن و زن بودن ویژگى داشته باشد نداریم, مگر حالت همسرى.)4 بنابراین آیه کریمه دلالتى بر ناشایستگى یا منع شرعى راجع به حاکمیت زن به عنوان برجسته ترین نمونه مشارکت سیاسى ندارد, زیرا منافاتى نیست بین آن که زن در خانواده و در محدوده مدیریت و قوامیت مرد باشد, اما در بیرون از چهارچوب خانواده مدیریت و سلطه اجرایى, تقنینى یا قضایى بر همسر خویش داشته باشد. (بنابر این لازمه ریاست کسى در دولت یا هرگونه تشکیلات این نیست که نتواند تحت سلطه اى دیگر از نوع دیگر قرارگیرد.)5 2. (ولهنّ مثل الذى علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهن درجة)بقره/228 مى توان تصور کرد که آیه یادشده نوعى برترى و تقدم مردان بر زنان را در عرصه حیات اجتماعى ثابت مى کند و این بدان معنى است که هرگاه در یکى از زمینه هاى زندگى اجتماعى, مثل سیاست, مردان و زنان هر دو بتوانند حضور داشته باشند مردان مقدم بر زنان هستند و زنان حق حضور و ایفاى نقش ندارند. برخى از این نیز فراتر رفته اند و(درجه) را به معناى برترى وجودى و کمالى گرفته اند که دراین صورت آیه نقص و ناشایستگى وجودى و عقلانى زن در برابر مرد را مى رساند.6 اما واقعیت این است که (درجة) در آیه یادشده نه به معناى برترى وجودى است و نه به معناى برترى حقوقى به معناى عام, بلکه به یک سلسله اختیارات اشاره دارد که مرد به عنوان مدیر خانواده از آن برخوردار است. زیرا; اولاً آیه در مقام بیان حقوق است و نه فضایل وجودى, بنابراین (درجه) نمى تواند به معناى برترى وجودى باشد. و ثانیاً آیه در مقام بیان حقوق دوسویه و متقابل زن و شوهر در خانواده است و نه زنان و مردان به صورت کلى, زیرا زن و مرد جدا از خانواده, حقوقى نسبت به یکدیگر ندارند تا در آن زمینه برترى براى مردان قائل شویم. بنابراین آیه یادشده درحقیقت بیان دیگرى ازهمان قوامیّت مرد بر زن درخانواده است که نوعى مدیریت و سلطه ادارى در خانواده را براى مرد اثبات مى کند که این تنها چیزى است که در حقوق متقابل مرد و زن, مرد به صورت ویژه از آن برخوردار است و به همین دلیل بعضى گفته اند مقصود از (درجه) حق طلاق است که تنها مرد از آن برخوردار است: (أعتقد أنّ الدرجة هنا الطلاق, هذا الحق للرجل و لیس للمرأة.)7 (هذه الدرجة فى التشریع لیست إلاّ بعض الحقوق الزوجیة التى ینفرد بها الرجل, وفى مقدمتها حق الطلاق, و لیست درجة بالمعنى الانسانى, بل هى درجة فى الجانب الاجرائى فى قضیة حرکة الواقع الذى یقتضیه البیت الزوجى.)8 3. (أو من ینشّأ فى الحلیة و هو فى الخصام غیرمبین)زخرف/18 گفته شده است که این آیه بیانگر دو نقطه ضعف اساسى در طبیعت زن است که این ضعفها مى تواند مانع از برخى فعالیتهاى سیاسى شود; یکى گرایش به زینت آلات و آرایش, و دیگر, ضعف منطق در مقام جدال و مخاصمه. این دو ویژگى پرده از یک حقیقت در روح و روان زن بر مى دارد که عبارت است از احساسى بودن: (و انّما ذکر هذین النعتین لانّ المرأة بالطبع أقوى عاطفة و شفقة و أضعف تعقلاً بالقیاس الى الرجل, و هو بالعکس, ومن أوضح مظاهر قوة عواطفها تعلّقها الشدید بالحلیة والزینة و ضعفها فى تقریر الحجة المبنى على قوة التعقل.)9 و ازآنجا که فعالیتهاى سیاسى نیازمند عقلانیت و حسابگرى است, بنابراین زن , شایستگى مشارکت و سهم گرفتن در امور سیاسى جامعه را ندارد. این استدلال از چند جهت قابل نقد است: یک. بر فرض درستى استدلال, دلیل از دو جهت اخصّ از مدعاست, زیرا هم بر همه زنان قابل تطبیق نیست, چه اینکه برخى از آنان از عقلانیت بالایى برخوردارند, و هم در مورد همه فعالیتهاى سیاسى صدق نمى کند, زیرا زمینه هاى گوناگون مشارکت سیاسى همه مثل ریاست جمهورى یا رهبرى نیستند. دو. این استدلال از بنیاد نادرست است, زیرا قرآن بینش و تصور اعراب جاهلى را نسبت به زن بیان مى کند و نه طبیعت واقعى وى را, از این رو برخى گفته اند بیان قرآن اقناعى است و نه برهانى.10 ییا اگر بیان قرآن ناظر به واقع است از واقعیت زن در جامعه و نظام تربیتى عرب حکایت مى کند, نه از زن به عنوان یک انسان فراتاریخى و جدا از فرهنگ و وضعیت اجتماعى. (إنّ الآیة الکریمة بعیدة جداً عن أن تکون من شواهد الدعوى فى المسئلة, فهى تتضمّن وصف الأنثى بانّها مخلوق ینشّأ فى الرفق و النعمة ـ بحسب العرف العام السائد ـ و هو لاینهض بالحجة فى مقام الخصام فى العرف السائد بحسب النهج التربوى عند العرب آنذاک, فالآیة تعبّر عن واقع محدود بالنسبة الى المرأة العربیة الجاهلیة ناشئ من منهج تربوى للمرأة الجاهلیة, و من نظرة جاهلیة الى قیمة المرأة المعنویة.)11 بنابراین آیه کریمه در صدد بیان واقعیت وجودى زن و ضعفها و کاستیهاى روحى او نیست تا بر اساس آن ناشایستگى زن را در مشارکت سیاسى نتیجه بگیریم, یا دست کم ازاین جهت مبهم است, یعنى نمى شود به صورت قطعى تعیین کرد که قرآن نگاه به واقعیت وجودى زن دارد یا به وضعیت خارجى او درجامعه و فرهنگ عرب, یا به تصور و برداشت عرب از زن. آیات موافق که پیش از این مطرح شد مى تواند برداشت دوم را تأیید کند. 4. (و قرن فى بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى)احزاب/33 گاهى از آیه فوق ضرورت خانه نشینى زن استفاده مى شود12 که اگر این برداشت درست باشد مى تواند دلیلى بر نفى مشارکت سیاسى زن شمرده شود, زیرا هرگونه فعالیت و مشارکت سیاسى بدون بیرون آمدن ازخانه و حضور در مجامع و مراکز فعالیت, ناممکن یا دشوار است و این با برداشت یادشده ناسازگار مى باشد. این تلقى از جهات گوناگون نادرست است, زیرا اولاً این آیه راجع به همسران پیامبر اکرم(ص) است و دیگر زنان مسلمان را در بر نمى گیرد, یعنى مقام و موقعیت ویژه پیامبر اکرم(ص) موجب یک سلسله ملاحظات ویژه راجع به اطرافیان ازجمله همسران آن حضرت مى شود که درمورد سایر مسلمانان ضرورتى ندارد. ثانیاً بر فرض که شامل همه زنان مسلمان باشد, معناى آیه, خانه نشینى مطلق و بیرون نیـامدن از خانه نیست, بلکه به معنـاى تجوّل و آمد و شد بى دلیل و توأم با سبکى و عدم متانت است, چنان که دنباله آیه (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى) نشان مى دهد. شاهد این برداشت, اولاً, تاریخ و عینیت زندگى همسران پیامبر و زنان مسلمان است که نه تنها از خانه بیرون مى آمدند, بلکه در فعالیتهاى جهادى و اقتصادى نیز مشارکت مى کردند. و ثانیاً, آیات امر به معروف و نهى از منکر که مسؤولیت عمومى را بر دوش همه مسلمانان, زن یا مرد مى گذارد, با توجه به گستره معروفها و منکرها و شیوه هاى متنوع و گوناگون آنها مى طلبد که زنان ومردان در صحنه ها و مراکز و مجامع مختلف حضور داشته باشند, واین مى تواند گواه براین مطلب باشد که خانه نشینى براى زن مسلمان ضرورت نیست, بلکه گاهى نقطه مقابل آن ضرورت مى یابد. و ثالثاً آیات حجاب مثل: (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم… و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ…)(نور/31) گرچه به مدلول مطابقى لزوم پوشش و پوشاندن بدن زن و ناروایى التذاذ از آن را مى رساند, اما به مدلول التزامى دلالت بر جواز حضور در عرصه هاى گوناگون زندگى دارد, زیرا اگر نشستن درخانه و بیرون نیامدن واجب بود نیازى به غضّ بصر و پوشش بدن نبود. این امور و شواهد دیگرى ازاین دست, همه گواه این حقیقت اند که آیه (و قرن فى بیوتکن…) به معناى تشریع حکم خانه نشینى زن نیست و باید آن را به گونه اى تفسیرکرد که با سایر آیات و آموزه هاى قرآن سازگار باشد.
نتیجه سخن
آنچه از آیات قرآن تاکنون مطرح شد, مجموعه دلایل قرآنى است که براى اثبات یا نفى حق مشارکت سیاسى زن ارائه شده یا مى توان ارائه کرد. از کنارهم نهادن دلیلهاى موافق و مخالف به این نتیجه مى رسیم که آیات دسته دوم یا در اصل ارتباطى به مقوله مشارکت ندارد و یا اینکه دلالت بر نفى حق و صلاحیت زن ندارد, بر عکس آیات دسته نخست که بعضى صریح در اثبات حق و صلاحیت ایفاى نقش سیاسى زن بودند و برخى ظهور آشکار در این زمینه داشتند. این سخن بدان معنى است که از دیدگاه قرآن زن همانند مرد بدون هیچ گونه تفاوتى مى تواند در سرنوشت سیاسى دخیل باشد و در دستگاه حاکمیت و قدرت سهم داشته باشد و در این زمینه هیچ مانعى وجود ندارد. اما با این همه نکته اى دیگر در اینجا مطرح است که بررسى دیدگاه قرآن درباره آن مى تواند نتیجه یادشده را اندکى متعادل یا حتى دگرگون سازد و آن اینکه قرآن در ساختار جامعه و در رابطه زن و مرد, براى خانواده نقش و اهمیت فراوانى قائل است و درحقیقت بسیارى ازتشریعات مربوط به حقوق و مسؤولیتهاى زن و مرد ـ اگر نگوییم همه آنها ـ با توجه به محدودیت نهاد خانواده و جایگاه آن و پاسداشت کیان آن, صورت گرفته است; آیاتى که تشویق به ازدواج مى کند; مانند آیه هاى زیر: (وأنکحوا الأیامى منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم)نور/32 (و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الآخر ذلکم أزکى لکم و أطهر…) بقره/232 ییا آیاتى که طلاق را نکوهش کرده و براى نشوز زن و مرد راه حل ارائه مى کند; مانند آیه هاى34, 35 و 128 سوره نساء. همچنین آیاتى که براى تحکیم پیوند زناشویى, عواطف بین زن و شوهر را آیت الهى و نماد دخالت و عنایت خداوند به این رابطه معرفى مى کند: (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون)(روم/21) و براى حفظ و تداوم آن به (معاشرت برپایه معروف) دستور مى دهد, که همه و همه نشان از اهمیت و جایگاه کانون خانواده در نگاه قرآن دارد. این حقیقت ما را به یک نکته مهم رهنمون است و آن اینکه حقوق و وظائف تعیین شده براى زن و شوهر در قرآن, باید در پرتو محوریت خانواده تعریف و تبیین شود, یعنى این حقوق و مسؤولیتها باید چنان فهم شود که به تقویت و تحکیم نهاد خانواده بینجامد و نه سست شدن یا فروپاشى آن. بر این اساس حق مشارکت سیاسى یا حضور زن در عرصه قدرت و حاکمیت در سطوح مختلف آن, مانند سایر حقوق وى, تا آنجا مطلوبیت و مشروعیت قرآنى دارد که ناسازگار با شؤون خانواده یا موقعیت زن در خانواده نباشد, و به عبارت دیگر شاید بتوان گفت حفظ کانون خانواده حدّ و مرز حقوق سیاسى و اجتماعى زن تلقى مى شود, چنان که درمورد مرد نیز این حکم جارى است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. فضل الله, سید محمدحسین, شخصیة المرأة القرآنیة, المنطلق, شماره 60, ربیع الثانى 1410 , 7. 2. شمس الدین, محمد مهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة, 150. 3. طباطبایى, سید محمدحسین, المیزان, 4. 4. فضل الله, سید محمدحسین, قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقى,24 5. شمس الدین, محمدمهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة,68. 6. عقاد, عباس محمود, المرأة فى القرآن, 7 ـ 14. 7. الأمین, سید محمدحسن, وضع المرأة الحقوقى بین الثابت و المتغیر, 37. 8. فضل الله, محمدحسین, قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقى, 25; ر.ک: نیز: رشید رضا, محمد, المنار, 2/380; ندوات علمیة حول الشریعة الاسلامیة و حقوق الانسان فى الاسلام, الدکتور معروف الدوالبى, 139. 9. طباطبایى, سیدمحمدحسین, المیزان, 18/90. 10. ابن عاشور, محمدطاهر, التحریر و التنویر, 25/181. 11. شمس الدین, محمدمهدى, اهلیة المرأة لتولّى السلطة,74. 12. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 4/747.