مبانی فهم قرآن در نگاه امام علی علیه السلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
باران وحى که بر وسعت قلب پیامبر خاتم(ص) فرود آمد, على(ع) نخستین گُلى بود که بر آن سرزمین مبارک رویید. دست تقدیر چنان خواست که به تدبیر مدبّر هستى, فرزند ابوطالب در دامان پیامبر ببالد و از عطر نبوت, بیش از هر یار و خویشاوند و صحابى ببوید. و چنین بود که در عبادت سالانه پیامبر(ص) در غار حرا, تنها على(ع) بود که به حضور او بار مى یافت و در این حضور, نور وحى و رسالت را با چشمانش ـ بى پرده و حاجب ـ شاهد بود و عطر نبوت را استشمام مى کرد تا آنجا که پیامبر(ص) درباره او فرمود: (انّک تسمع ما أسمع, و ترى ما أرى الاّ انّک لست بنبیّ, و لکنّک لوزیر, و انّک لعلى خیر.)1 تو مى شنوى آنچه من مى شنوم و مى بینى آنچه من مى بینم, جز اینکه تو پیامبر نیستى و لیکن وزیرى و بر راه خیر هستى. این اندوخته هاى معرفتى و ذخائر معنوى بود که به آن حضرت مجال این فراخوان عظیم را بخشید که: (ایها الناس! سلونى قبل أن تفقدونى فلأنا بطرق السماء أعلم منّى بطرق الأرض.)2 اى مردم! پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید; همانا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین داناترم. سلسبیل دانش ناپیداى على را سرچشمه اى جز واگویه آموزه هاى قرآن از سوى پیامبر(ص) به على نبود, چه خود مى گفت: (ما نزلت آیة على رسول الله(ص) الاّ أقرأنیها و أملاها علیّ فکتبت بخطّى, و علّمنى تأویلها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها (و خاصّها و عامّها), و دعا الله ان یعلّمنى (یعطینى) فهمها و حفظها, فما نسیت آیة من کتاب الله و لاعلماً أملاه علیّ, فکتبته منذ دعا لى بما دعا.)3 آیتى از قرآن بر پیامبر(ص) نازل نگردید, مگر آن که بر من فروخواند, او املا مى کرد و من با خط خود مى نوشتم. پس تفسیر و تأویل, ناسخ و منسوخ, محکم و متشابه, عام و خاص قرآن را به من آموخت, و به درگاه خداوند دعا برد تا نیروى فهم و حفظ قرآن را به من ارزانى دارد ـ و چنین شد ـ پس از دعاى پیامبر(ص) هیچ آیه از کتاب خدا و علمى که به من املا کرده بود فراموشم نشد. از او پرسیدند: (هل عندکم من رسول الله شیئ من الوحى سوى القرآن؟ قال: لا. و الذى فلق الحبّة و برئ النسمة, الاّ ان یؤتى عبداً فهماً فى کتابه.)4 نزد شما از پیامبر(ص) معارف وحیانى غیر از قرآن چیزى هست؟ فرمود: نه, سوگند به آن که دانه را در دل زمین شکافت, جز آن که خداوند به بنده خویش نیروى فهم قرآن ببخشاید.
فهم پذیرى قرآن
مفاهیم و معارف قرآن, حقایقى وحیانى و قدسى است که در قالب الفاظ و تعابیرى بشرى و ملکى نازل شده است. آن مبدأ قدسى و این منزل زمینى و بیان بشرى دو رویکرد را سبب شده است: 1. فهم زبان و آورده هاى آن براى هیچ کس و یا دست کم براى انسانهاى معمولى و متعارف میسر نیست. 2. قرآن با حفظ جنبه قدسى و وحیانى, چون کتاب و کلام است و هر کلام و سخنى ناگزیر مخاطبى دارد, و مخاطب قرآن انسانها هستند و در عرف زبان انسانها فهم مخاطب, شرط نخست ارتباط گفتارى است, پس قرآن قابل فهم و دریافت است, به سان هر کتاب و سخنى که بر اساس عرف و زبان بشرى تدوین شده باشد. در این پژوهش, نخست باید مشخص کرد که کدام یک از این دو نظریه, با نگاه و نظر على(ع) همساز است؟ در منابع حدیثى سخنانى از آن حضرت درباره قرآن یادشده است که نظریه دوم تأیید مى کند; از آن جمله: قرآن حقیقتى است ساکت گویا (… صامت ناطق…),5 حجت بر خلق خدا (…حجة الله على خلقه),6 شاهد بر مردمان (…شاهد علیکم…), سخنگوى دور از ملال و خستگى (ناطق لایعیا لسانه), بیان کننده خیر و شر (…بیّن فیه الخیر و الشر…),7 هدایتگر بدور از گمراهى و گم گشتگى (و الهادى الذى لایضلّ…),8 روایتگرى پیراسته از دروغ (… و المحدث الذى لایکذّب…),9 برترین روایت (… فانّه أحسن الحدیث…),10 سودمندترین داستانها (… فانّه أنفع القصص…), روشنى روشنگر (والنور المبین)11 عصمت و نگهداره و نجات بخش (… والعصمة للتمسّک و النجاة للمتعلق…)12 علاوه بر این اوصاف و تعابیر, امام على در کلام دیگرى مردمان را به تدبّر در آیات قرآن و پند آموزى از آن و پاى بندى به حلال و حرام و عمل به محکمات قرآن فرا مى خواند: (… تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا به فانّه ابلغ العبر.)13 به آیات قرآن اندیشه و تأمل کنید و عبرت بیاموزید که رساترین عبرتها و آموزه ها است. (علیکم بهذا القرآن, أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و اعملوا بمحکمه… فانّه شاهد علیکم و أفضل ما توسلتم.)14 بر شما باد به این قرآن, حلالش را حلال و حرامش را حرام بدارید و به محکمات آن عمل کنید… همانا قرآن گواه بر شما و برترین چیزى است که بدان توسل مى جویید. دعوت به تدبّر و اندیشیدن به متن قرآن و کاربستن محکمات و عمل به حلال و حرام آن, فراخوانى است به کارى شدنى و تحقق پذیر و نه کارى ناممکن. از شواهد دیگر فهم پذیرى قرآن اینکه: (… ماجالس أحد هذا القرآن الاّ قام عنه بزیادة او نقصان; زیادة فى هدى أو نقصان من عمى, و اعلموا انّه لیس على احد بعد القرآن من فاقة و لا لأحد قبل القرآن من غنى, فاستشفوه من ادوائکم, و استعینوا به لاوائکم, فانّ فیه شفاء من اکبر الداء; و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال, فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بحبّه و لاتسألوا به خلقه, انّه ما توجه العباد الى الله بمثله… و استدلوه على ربّکم واستنصحوه على انفسکم…)15 کسى با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست, در هدایت او افزود و از کوردلى و گمراهى اش کاست. آگاه باشید کسى با داشتن قرآن نیازى ندارد و بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود, پس درمان خود را از قرآن بخواهید. در سختیها از قرآن یارى بطلبید که در قرآن درمان بزرگ ترین بیماریها یعنى کفر و نفاق و سرکشى و گمراهى است; پس به وسیله قرآن آن خواسته هاى خود را از خدا بخواهید, و با دوستى قرآن به خدا روى آورید, و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزى نخواهید, زیرا وسیله اى براى تقرب بندگان به خدا بهتر از قرآن وجود ندارد… با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با قرآن اندرز دهید.
عوامل و ابزار مؤثر در فهم قرآن
على(ع) براى دستیابى تدبّر کنندگان در قرآن به فهم آیات و مراد الهى راه ها و زمینه هایى را معرفى کرده است; ازآن جمله:
1. تفسیر قرآن با قرآن
در بیانى از امیرالمؤمنین(ع) قرآن در بردارنده حلال و حرام, واجبات و مستحبات, ناسخ و منسوخ, مسائل رخصت پذیر و امور مهم و غیرقابل چشم پوشى, خاص و عام, عبرتها و مثلها, احکام مطلق و مقید, محکم و متشابه است. سپس در ادامه همان بیان مى فرماید: (مفسّراً مجمله و مبیناً غوامضه.)16 قرآن تفسیر کننده بخشهاى مجمل خود است و بیان کننده و آشکار سازنده پیچیدگیهاى خود. از این عبارت دو معنى استفاده مى شود, نخست اینکه اساساً برخى از آیات و مطالب قرآن داراى اجمال و پیچیدگى است, و دوم اینکه بخشهایى از آیات قرآن مى تواند اجمال و پیچیدگى آن دسته از آیات مجمل و غامض را برطرف سازد. و نتیجه اینکه قرآن در جامعیت و کلیت خود, حقیقتى فهم پذیر است, ولى فهم پذیرى قرآن به معناى سادگى, سهولت فهم و بساطت مفاهیم آن نیست, بلکه این فهم پذیرى نیاز به تدبّر, تفکر, تلاش علمى و جامع نگرى به آموزه هاى قرآن و کوشش براى دستیابى به پیامهاى پنهان آن است. (ذلک القرآن فاستنطقوه.)17 این حقیقت متعالى قرآن است, پس تلاش کنید تا آن را به سخن وا دارید. تعبیر (استنطاق) نشان مى دهد که قرآن سخنان فراوان در بطن خویش نهفته دارد, ولى این گونه نیست که بى مقدمه و به آسانى, رازهاى نهفته خود را با هر راهگذر ناآشنا و گوش نامحرمى در میان گذارد, بلکه باید به پاى قرآن نشست و با آن انسى دیرینه داشت, زبانش را دریافت و او را به سخن واداشت! (کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تستمعون به, و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض.)18 این کتاب الهى است که مى توانید ـ حق را ـ با آن ببینید و بشنوید و بخشى از آیات آن در پرتو بخش دیگر از آیات سخن مى گوید, و بعضى از آیات آن بر بعضى دیگر از آیات گواهى مى دهد.
2. فهم قرآن در پرتو سنت و بیان اهل بیت(ع)
در ادامه این جمله که (ذلک القرآن فاستنطقوه)19 امام(ع) مى فرماید: (و لن ینطق و لکن أخبرکم عنه, ألا إنّ فیه علم مایأتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم.)20 و البته قرآن هرگز سخن نخواهد گفت, اما من از قرآن به شما خبر مى دهم, هان! بدانید که دانش رخدادهاى آینده و خبر از گذشته و درمان دردهاى شما و نظم میان شما, در قرآن نهفته است. تعبیر (و لن ینطق) دو گونه برداشت را به همراه دارد: 1. قرآن هرگز خود سخن نخواهد گفت و ناگزیر باید سخنان او را از زبان اهل بیت و اخبار آنان شنید. بنابراین معنى باید امر (استنطقوه) را به گونه اى توجیه کرد, چرا که اگر قرآن هرگز سخن نمى گوید پس امر به استنطاق چه معنایى مى تواند داشته باشد. 2. قرآن به خودى خود و بدون تلاش علمى و تدبّر و به کارگیرى روشهاى بایسته هرگز سخن نخواهد گفت ـ که در این صورت تقدیر جمله چنین است: (لن ینطق بنفسه و بدون استنطاقه). نگارنده به قرینه سیاق کلام و نیز قرائن خارجى و معرفتى پذیرفته شده درباره فهم قرآن, برداشت دوم را درست مى داند که لازمه آن این است که بدون به کارگیرى ابزار و روشهاى درست استنطاق, کسى به پیامهاى قرآن راه نیابد, با اینکه پیامهاى آن بسیار گسترده است و شامل آینده و گذشته و حال مى باشد و على(ع) به عنوان کسى که بیش از دیگران به آن ابزار و روشها آگاه است ـ در این عبارت, به اجمال و در احادیث دیگر به تفصیل ـ خبر از رازها و رمزها و پیامهاى قرآن داده است. (نحن الشعار و الأصحاب و الخزینة و الابواب, و لاتؤتى البیوت الاّ من ابوابها, فمن أتاها من غیرابوابها سمّى سارقاً, فیهم کرائم القرآن, و هم کنوز الرحمن, ان نطقوا صدقوا, و ان صمتوا لم یسبقوا.)21 مردم! ما اهل بیت پیامبر چونان پیراهن تن او و یاران راستین او و خزانه داران علوم و معارف وحى و درهاى ورود به آن معارف مى باشیم که هیچ کس جز از در, وارد خانه نخواهد شد, هر کس از غیر درخانه وارد شود دزد نامیده مى شود. مردم! درباره اهل بیت, کریم ترین آیات قرآن فرود آمده است; آنان گنجینه هاى علوم خداوند رحمانند, اگر سخن گویند راست گویند و اگر سکوت کنند کسى بر ایشان پیشى نگیرد. (هم موضع سرّه, و لجأ امره, و عیبة علمه, و موئل حکمه, و کهوف کتبه, و جبال دینه, بهم أقام انحناء ظهره, و أذهب ارتعاد فرائصه.)22 آنان (اهل بیت) صاحبان راز پیامبر, پشتیبان امر, ظرف دانش, مرجع قوانین, دربردارنده کتب رسالت و کوه هاى پابر جاى دین اویند. پیامبراکرم به وسیله آنان بود که خمیدگى پشت زمین را راست و لرزش پهلوهاى آن را مبدل به سکون و آرامش ساخت. (فأین تذهبون و أنّى تؤفکون, و الأعلام قائمة, و الآیات واضحة, و المنار منصوبة, فأین یتاه بکم, و کیف تعمهون, و بینکم عترة نبیّکم, و هم أزمّة الحق و أعلام الدین و ألسنة الصدق, فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن, و ردوهم ورود الهیم العطاش…) 23 پس به کجا مى روید و به سوى کدام سراشیبى مى تازید, در حالى که علامتها [راه راست] بر پا و آیات واضح و راهنمایى روشن [بر سر راه] منصوب است. شما را به کدام بیراهه تان مى برند و چگونه در تاریکیها غوطه ور مى گردید, در حالى که دودمان پیامبرتان در میان شماست, آنان زمامداران حق, پیشتازان دین و زبانهاى صدقند, آنان را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنى که دارند تلقى کنید [و براى گرفتن دانش از ایشان] برایشان وارد شوید, همچون ورود و هجوم شترهاى تشنه به چشمه سارهاى گوارا. عن سلیم بن قیس الهلالى قال: سمعت امیرالمؤمنین(ع) یقول:… مانزلت آیة على رسول الله(ص) الاّ أقرأنیها و أملاها فکتبت بخطّى, و علّمنى تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها (و خاصّها و عامّها), و دعا الله ان یعلّمنى (یعطینى) فهمها و حفظها, فما نسیت آیة من کتاب الله و لا علماً أملاه علیّ, فکتبته منذ دعا لى بما دعا.)24 سلیم بن قیس هلالى مى گوید, شنیدم امیرالمؤمنین(ع) را که مى فرمود: آیه اى از قرآن بر پیامبر(ص) فرود نیامد مگر آن که آن را بر من خواند و املا کرد و من با خط خود آن را مى نوشتم, و به من آموخت تأویل, تفسیر, ناسخ و منسوخ,محکم و متشابه, (و عام و خاص) قرآن را و در حق من دعا کرد که خداوند توان فهم و حفظ قرآن را به من ببخشاید, و از آن پس هیچ آیه از قرآن و دانشى که به من املا شده بود و من نوشته بودم از یاد نبردم. (انّى للمحقّ الذى یتّبع و ان الکتاب لمعى.)25 همانا منم آن صاحب حقى که سزاوار پیروى است ـ زیرا که ـ کتاب ( و دانش قرآن) با من است. (بهم علم الکتاب, و به علموا, و بهم قام الکتاب, و به قاموا.)26 دانش ایشان (اهل بیت) از قرآن است و قرآن از راه آنان و به وسیله ایشان ادراک مى شود. ایشان بر کتاب و کتاب بدیشان استوار و پابرجاست. عریان ترین سخن امام(ع) در ژرفاى معانى قرآن از سویى و آگاهى و فهم شخص وى به تمامى مراتب آن معانى از دیگر سو و امکان محرومیت پاره اى از کسان از پایین ترین مراتب فهم و درک قرآن, این گفتار است: (لو شئت لاوقرت سبعین بعیراً من تفسیر فاتحة الکتاب, فمن لم یتفهم معانى القرآن فى تلاوته و سماعه و لو فى أدنى المراتب دخل فى قوله تعالى: (اولئک الذین لعنهم الله فأصمّهم و أعمى أبصارهم. أفلایتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها.)27 محمد/24ـ23 اگر بخواهم هفتاد شتر را از تفسیر سوره فاتحه الکتاب, بار مى کنم پس هر کس که به هنگام تلاوت و یا شنیدن به فهم و ادراک معانى قرآن (هرچند در پایین مراتب معانى آن) نمى کوشد و دست نمى یابد در زمره گروهى است که در کلام خداوند آمده است: آنها کسانى اند که خداوند لعنت شان کرده و گنگ و نابیناشان ساخته است, آیا به قرآن تدبّر و تأمّل نمى کنند یا در قلب هاشان قفل نهاده شده است.
کثرت پذیرى فهم و تفسیر قرآن
ازمنظر امام على(ع) قرآن, متنى است که (ذو وجوه), (تأویل پذیر) و داراى (ظاهر و باطن) است. که همه این تعابیر به کثرت پذیرى فهم و تفسیر قرآن مى انجامد. پیش از آن که منظور امام از کثرت پذیرى فهم قرآن و پذیرفته و معقول بودن آن را مورد بررسى قرار دهیم یادآور مى شویم که در اصل, حمل یک عبارت بر معانى و تفاسیر و قراءتهاى مختلف دوگونه تصور مى شود: 1. حمل یک عبارت بر چند معناى همساز; 2. حمل بر معنى هاى ناهمساز.
قراءتها و معانى متکثر همساز
(کثرت پذیرى یک لفظ یا عبارت نسبت به معانى و قراءتهاى همساز) زمانى تحقق مى یابد که نسبت میان معنى هاى بسیار, تناقض و تعارض و تنافى نباشد, مانند: 1. انطباق لفظ انسان بر فرد فرد انسانها بدون اینکه وجود هر فردى و انسان بودن هر فردى منافاتى با وجود انسان بودن فرد دیگر داشته باشد. 2. انطباق لفظ نور بر مراتب گوناگون نور در طبیعت, که شامل نور پدید آمده از یک جرقه تا نور ساطع ازخورشید مى شود. 3. زمانى هم کثرت پذیرى همساز در مواردى شکل مى گیرد که یک عنوان مطلق (یعنى; بدون هرگونه قید) بر عناوین مقید خود حمل مى پذیرد; مانند انطباق و حمل لفظ (انسان) بر (انسان عالم), (انسان بینا), (انسان شرقى), (انسان غربى) و… یا حمل مقسم بر اقسام مانند حمل (کلمه) بر اسم و فعل و حرف. در این گونه موارد ـ و نیز چه بسا موارد دیگرى که اکنون مجال استقصاى آنها نیست ـ وجود معانى, مصادیق و وجوه و تأویلهاى متعدد براى یک لفظ یا یک عبارت, به تعارض یا تنافى کشیده نمى شود و به همین سبب (کثرت پذیرى همساز) رخ مى نماید. اکنون این معنى را مى توان در باره آیات قرآن نیز ملاحظه کرد, چه اینکه در عبارات على(ع) تعبیرها و توصیفهایى براى قرآن یادشده است که حکایت از کثرت پذیرى همساز دارد, از آن جمله اینکه امام براى هر آیه از قرآن, چهار معناى طولى که هر یک لایه زیرین دیگرى به حساب مى آید معرفى کرده است: (ما من آیة الاّ و لها أربعة معان: ظاهر و باطن و حدّ و مطلع, فالظاهر التلاوة, و الباطن الفهم, و الحدّ هو احکام الحلال و الحرام, و المطلع هو مراد الله تعالى من العبد بها.)28 آیه اى از قرآن نیست مگر آن که چهار معنى دارد; ظاهر, باطن, حد و مطلع; معناى ظاهر, تلاوت, و باطن, فهم آن, و حدّ, احکام حلال و حرام, و مقصود از مطلع, مراد الهى در آن آیه از بنده خویش است. اگر (تلاوت) را برابر با قراءت و خواندن قرآن بدانیم در زمره معانى (آنچه لفظ به یکى از انواع دلالت بر آن دلالت داشته باشد) جاى نمى گیرد, پس باید گفت مقصود از تلاوت معناى بیرونى, برابرها و مدلولهاى منطوقى واژگان و جملات آیات است. قرار گرفتن معناى باطن در رتبه دوم این چهار معنى نیز مى تواند اشاره به همین مقصود باشد, زیرا معناى باطن در مقابل معناى ظاهر است; چنان که مقصود از حدّ و مطلع نیز چیزى از مقوله مفاهیم و معانى است. امام على(ع) در این روایت تنها به مراتب چهارگانه معنایى پرداخته و اما به دریافت و ادراک آن مفاهیم براى همگان یا گروه هاى خاص اشاره اى نکرده است, ولى در روایتى از امام صادق(ع) که مى شود آن را ناظر به روایت امام على (ع) دانست, فهم و دریافت معانى چهارگانه را از آنِ گروهى ازمردم دانسته است: (کتاب الله على أربعة اشیاء; العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق; فالعبارة للعوام, و الاشارة للخواص, و اللطائف للاولیاء, و الحقیقة للانبیاء.)29 کتاب خداوند بر چهار چیز [= معنى] است: عبارات, اشارات, لطایف و حقایق. عبارت از آنِ عوام(همه سطوح فکرى), و اشارات از آنِ خواص, لطایف از آنِ اولیاى الهى و حقایق ویژه انبیاءاست. (عبارت) در کلام امام صادق(ع) و (تلاوت) در کلام امام على(ع) افق یکسانى از معنى را مى رسانند ـ معنایى همراه با ظاهر قرآن, چنان که (باطن) و (اشارات) در هر دو گفتار به لایه دومین معنى نظر دارد. از همین رهگذر در گرایش تفسیر عرفانى و در اصطلاح اهل تفسیر, معانى (اشارى) مفاهیم و برداشتهایى هستند که از بطون و لایه هاى مخفى و پوشیده تر آیات قابل ادراک مى باشند. بدین سان وجود لایه هاى چهارگانه معانى در قرآن, مورد وفاق هر دو روایت است, جز اینکه اگر سخن امام صادق(ع) از همه سو ناظر به کلام امام على(ع) باشد چهارمین لایه از معانى قرآن (= مراد و مقصود الهى و یا حقایق به تعبیر امام صادق(ع)) جز براى انبیاء میسّر و دسترس نیست. اگر دیگران بخواهند به آن معانى دست بیابند راهى جز آموختن از مکتب انبیا ندارند. در سخن دیگر امام على(ع) قرآن را چنین مى ستاید: (و انّ القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق, لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه, و لاتکشف الظلمات الاّ به.)30 همانا قرآن داراى ظاهرى زیبا و باطنى ژرف و ناپیداست, مطالب شگفت آور قرآن کاستى نگیرد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد و تاریکیها بدون قرآن برطرف نمى گردد… .
قراءتها و معانى متکثّر ناهمساز
گونه دیگر از کثرت پذیرى و حمل پذیرى یک لفظ بر معانى مختلف, گونه اى است که پذیرش آن معانى و مصداقها و قراءتها به تناقض و ناسازگارى و ناهمسازى بینجامد که به حکم عقل و منطق چنین کثرتى نمى تواند در کلام حکیم, مورد نظر و اعتبار باشد. البته معناى این سخن آن نیست که در (کلام حکیم) یا (کلام حکیمانه و صادر شده از مصدر عقل و حکمت و درایت) اساساً تأویلها و تفسیرها و قراءتهاى مختلف و ناهمساز و متعارض صورت نگرفته یا نخواهد گرفت! بلکه منظور این است که سخن حکیمانه و نشأت یافته از مصدر حکمت, پذیراى آن قراءتها و تفسیرهاى ناهمساز نیست, یعنى بر آنها صحّه نمى گذارد و در نتیجه باید از آنها دورى جست و پرهیز کرد. سخنى از امام على(ع) دلالت بر این معنى دارد, آنجا که (ابن عباس) را براى گفت وگو با خوارج اعزام کرده و به او سفارش کرده است که: (لاتخاصمهم بالقرآن, فانّ القرآن حمّال ذووجوه, تقول و یقولون.)31 با آیات قرآن با خوارج به مناظره و ردّ و ایراد نپرداز, چرا که قرآن حمل پذیر است و وجوه مختلف دارد. تو به وجهى تمسّک مى کنى و آنها وجه دیگرى را به میان مى آورند! ممکن است از این کلام امیرالمؤمنین(ع) کسانى چنین برداشت کنند که به هر حال ماهیت آیات قرآن, ماهیتى تفسیرپذیر و قراءت پذیر است و این قراءتها, گاه چنان با یکدیگر ناهمساز و متعارضند که یکدیگر را خنثى کرده و از کارآیى مى اندازند, و از این رو نباید اساساً درمقولات مورد اختلاف و مورد مناقشه اعتقادى و دینى به آیات قرآن تمسّک کرد! این برداشت, هم با صریح آیات قرآن ناسازگار است; آنجا که خود را (بیان), (مبین)و (بیّنات) مى داند و مى فرماید اگر این آیات از جانب خداوند نبود (لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً), و هم با معارف علوى ناهمسوست; آنجا که مى فرماید: (آن گاه که تیرگیها از هر سو به شما روى آورد و مسائل و امور مبهم و مشتبه گردید به قرآن رو آورید.) بنابراین باید براى این سخن على(ع) معنایى همساز با دیگر سخنان و معارف علوى جست وجو کرد که البته چندان پیچیده و دور از دسترس نیست, چرا که جهان اسلام, در عمل با قراءتها و تفسیر به رأى هاى فرقه ها ومذاهب مختلف درباره قرآن روبه رو بوده است; قراءتهایى که ناهمساز با یکدیگر بوده و یکدیگر را نفى مى کرده اند. امام على(ع) در توصیه خود به ابن عباس نمى خواهد بر درستى این قراءتها و تفسیرها و تأویلها صحه بگذارد, بلکه مى خواهد کژتابى و ناهموارى ها را یادآور شود و به ابن عباس هشدار دهد که در یک مناظره سیاسى و اجتماعى مجال ژرفکاوى در آیات نیست و تو فرصت ندارى که تأویلها و قراءتهاى نادرست خوارج از آیات قرآن را براى آنها توضیح دهى, پس اساساً در چنین فرصت کوتاه و با چنین مخاطبان کم ظرفیت, در جست وجوى راهى دیگر براى استدلال باش!
میزان اعتبار فهمهاى متعارض
نکوهش فهمهاى متثکر و متفاوت و صدور آراى گوناگون بر اساس آن فهمها که در خطبه هجدهم نهج البلاغه بدان اشاره شده, بیانگر آن است که ازمنظر امام على(ع) تنها یک قراءت و فهم, رسمى و ارزشمند است و دیگر قراءتها نه تنها غیررسمى و تهى از ارزش و اعتبار است که تصحیح باورها و قراءتهاى متکثر شگفت انگیز مى نماید: (ترد على أحدهم القضیة فى حکم من الأحکام, فیحکم فیها برأیه, ثمّ ترد تلک القضیة بعینها على غیره, فیحکم فیها بخلاف قوله, ثم یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذى استقضاهم, فیصوّب آرائهم جمیعاً.) هنگامى که در حکمى از احکام, قضیه و رویدادى براى قضات مطرح مى گردد, قاضى رأى خود را در آن باره باز مى گوید, سپس عین همان قضیه براى قاضى دیگرى پیش مى آید و او بر خلاف نظر و رأى قاضى نخست رأى صادر مى کند, آن گاه قضات یاد شده ـ براى روشن شدن حقیقت ـ نزد آن کسى مى روند که ایشان را به قضاوت گمارده است و آن راهبر رأى و نظر همه آن قاضیان را مقرون به صواب مى شمارد. ابن میثم بحرانى(م 679 هـ) در شرح و تفسیر این بخش از کلام امام على(ع) بطلان اندیشه (مصوبه), یعنى مصاب دانستن آراء مختلف و متفاوت فقیهان و مجتهدان بر مبناى تغییر واقع, و یا ایجاد واقع بر اساس فتواى مجتهد را نتیجه گرفته مى نویسد: (این کلام به صراحت مى گوید, حق همیشه در یک جهت است و مى رساند که هر مجتهدى مصیب نیست (و به حقیقت نمى رسد و یا ایجاد حقیقت نمى کند).)32 بدین سان پلورالیسم معرفتى و تصحیح قراءتهاى مختلف از دین و قرآن که چهره مدرن تصویب دیروزى است در نگاه علوى مردود و ناپذیرفتنى مى نماید. همان حضرت در گفتار دیگر تکثرگرایى و آرایه هاى پندارى اندیشه پلورالیستى در دین را چنین مى نکوهد: (در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطاکارى هاى این امت و از استدلالهاى گوناگون ایشان بر مسلکها و مذاهبى که در پیش گرفته اند, چرا راه و سنت بر جاى مانده از پیامبر خویش را پى نمى جویند و از رفتار و سیره وحى پیامبر خویش الگو نمى پذیرند و به غیب ایمان نمى آورند و بر عیوب چشم نمى پوشند, کارهاشان را بر پایه شک و شبهه بنا مى کنند و بر پایه شهوتها راه مى پویند, معروف در نزدشان همان است که خود مى پسندند و منکر همان است که خود نمى پسندند, پناهگاه شان در معضلات(فکرى) نفس شان, و در ابهامات, مرجع و مأوى رأى و نظر خودشان است, گویى هر یک امام خویشتن خویش است, هر چه را به رأى و نظرش آمد بر مى گیرد, بى آن که سند استوار و دلیل روشن و سبب محکم بر درستى آن داشته باشد.)33 امام در این بیان, ریشه فهمهاى متعارض و ناهمساز را تفسیر به رأى و حمل آراى خود بر قرآن, و نه تلاش براى فهم مراد الهى دانسته است و البته در مجالهایى دیگر, براى بازنمایاندن راه درست فهم آیات وحى از قراءتهاى نادرست و تحمیلى, ملاکهایى را در منظر قرآن پژوهان گذاشته است که اینک بدان مى پردازیم.
معیار گزینش از میان فهمهاى ناهمساز
بررسى اخبار رسیده از امام على(ع) نشان مى دهد که میزان سنجش و محک زدن فهم و قراءت درست ازنادرست را در سه معیار مى توان جمع بندى کرد: 1. محکمات قرآن 2. سنت نبوى 3. سنت و سیره اهل بیت(ع). (و اردد الى الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور, فقد قال الله تعالى لقوم أحبّ ارشادهم: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اُولى الامر منکم, فإن تنازعتم فى شیئ فردّوه الى الله و الرسول), فالردّ الى الله الأخذ بمحکم کتابه, و الردّ الى الرسول الأخذ بسنّته الجامعة غیرالمتفرقة, و نحن اهل رسول الله الذین نستنبط المحکم من کتابه و نمیّز المتشابه منه و نعرف الناسخ ممّا نسخ الله و وضع امره.)34 مشکلاتى که در احکام براى تو پدید مى آید و امورى که براى تو شبهه ناک است به خدا و رسول خدا بازگردان, زیرا خدا براى مردمى که علاقه داشت هدایت شان کند, فرموده است: اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا و رسول و امامانى که از شما هستند اطاعت کنید, و اگر در چیزى نزاع دارید آن را به خدا و رسولش بازگردانید, پس بازگرداندن چیزى به خدا یعنى عمل کردن به محکمات قرآن, و بازگرداندن به پیامبر(ص) یعنى عمل به سنّت جامع او; سنتى که مسلمانان را گرد مى آورد و پراکنده نمى سازد. و ماییم خاندان پیامبر(ص) که مى توانیم از محکم کتاب الهى استنباط کنیم و متشابه آن را بازشناسیم; ماییم که ناسخ را از منسوخ و آنچه را که خداوند تکلیف کرده است بازمى شناسیم. در ادامه همین گفتار, امام ضمن آن که خاستگاه اختلاف آراء و گونه گونى نظرها را گردنکشى و ستمگرى مى شمارد مى افزاید: (فانّما اختلاف القضاة فى دخول البغى بینهم, و اکتفاء کل امرئ منهم برأیه دون من فرض الله ولایته, لیس یصلح الدین و لا اهل الدین على ذلک, و لکن على الحاکم ان یحکم بما عنده من الأثر و السنة, فاذا أعیاه ذلک ردّ الحکم الى اهله, فان غاب أهله عنه ناظر غیره من فقهاء المسلمین. لیس له ترک ذلک الى غیره, و لیس لقاضیین من اهل الملّة ان یقیما على اختلاف فى الحکم, دون ما رفع ذلک الى ولى الامر فیکم, فیکون هو الحاکم بمّا علّمه الله, ثمّ یجتمعان على حکمه فیما وافقهما او خالفهما. فانظر فى ذلک نظراً بلیغاً, فانّ هذا الدین قد کان اسیراً بأیدى الأشرار یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدنیا…) 35 همانا اختلاف قاضیان [و نظریه پردازان] از بغى و گردن کشى در میان آنان برمى خیزد, آنان هر کدام به رأى و نظر خود بسنده مى کنند و [به رأى] آن کس که ولایت او بر ایشان واجب است وقعى نمى نهند. اگر کار بدین منوال ادامه یابد نه دین اصلاح مى شود و نه اهل آن, اما بر حاکم واجب است که [در این هنگام] بر اساس اثر و سنت موجود نزد خویش حکم کند و اگر از این طریق ره به جایى نبرد, موضوع را به اهلش[ولى امر مسلمانان] ارجاع دهد, و اگر اهل حکم حضور نداشت مطلب را در جمع گروهى از اندیشمندان مسلمان به بحث بگذارد. حاکم نمى تواند از زیر بار چنین امر مهمى شانه خالى کند, چنان که فقیهان و اندیشه وران مسلمان نیز نمى توانند بر همان اختلاف آراء باقى بمانند [اگر اندیشمندان نتوانستند به یک نتیجه برسند] پس باید مطلب را به ولى امر خویش ارجاع دهند و او بر اساس دانشى که خداوند به وى آموخته است فرمان صادر مى کند, آن گاه جملگى ـ چه آنها که رأى امام موافق نظرشان صادر شده و چه آنها که نظر مخالف با امام داشته اند ـ باید به حکم و نظر امام گردن نهند. (اى مالک) به این مطلب که نوشتم نیک بیندیش, زیرا که دین در چنگ افراد شرور گرفتار آمده است, دست انداز آرا و نظریه هاى هوى و هوس آلود گشته و دستمایه دنیاطلبى ایشان گردیده.
رابطه (قراءتهاى ناهمساز) با (انتظار از قرآن)
پژوهنده در میراث فکرى قرآنى علوى در آغازین نگاه ها با این واقعیت روبه رو مى گردد که بخش بیشتر آثار علوى بر مدار تبیین انتظار از قرآن است. کشف این حقیقت در مکتب علوى منزلت و نقش راهبردى نوع نگاه و چشمداشت هاى مفسر از متن را نمایان تر مى سازد و بر این نکته تأکید مى ورزد که نحوه نگره و انتظار پیشین مفسر بر نحوه ادراک و دریافت او از متن نه تنها دخالت دارد که فضاى متن در پرتو شعاع انتظار, قابلیت فهم مى یابد و شکل مى گیرد. امام على(ع) در خطبه هجدهم نهج البلاغه اختلاف آراء قاضیان در بیان حکم از متن واحد را نکوهش مى کند و سپس به مسأله مهم انتظار از قرآن مى پردازد و فهم و برداشتهاى گونه گون از قرآن را در پیوند وثیق با نوع نگاه و ا نتظار از قرآن مى داند: (ترد على أحدهم القضیة فى حکم من الأحکام, فیحکم فیها برأیه ثم ترد تلک القضیة بعینها على غیره فیحکم فیها بخلاف قوله, ثمّ یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذى استقضاهم فیصوّب آرائهم جمیعاً. أ أنزل الله سبحانه دیناً ناقصاً فاستعان بهم على إتمامه, أم کانوا شرکائهم فلهم أن یقولوا و علیه أن یرضى, أم أنزل الله سبحانه دیناً تامّاً فقصّر الرسول عن تبلیغه و أدائه, و الله سبحانه یقول: (ما فرّطنا فى الکتاب من شىء)36 و (فیه تبیان لکلّ شىء)37. هنگامى که در حکمى از احکام, قضیه و رویدادى براى قضاوت مطرح مى گردد, قاضى رأى خود را در باره آن مى گوید, سپس عین همان قضیه براى قاضى دیگرى پیش مى آید و او بر خلاف رأى قاضى نخست رأى صادر مى کند, آن گاه قضات یادشده ـ براى روشن شدن حقیقت ـ نزد آن رهبرى مى روند که ایشان را به قضاوت گمارده است و آن رهبر و امام, آراء همگى را مقرون به صواب مى شمارد. آیا خداوند سبحان دینى ناقص فرستاده و از آنان براى تکمیل دین کمک خواسته است, یا آنان شریک خداوند در بیان حکم و نظرند که مى توانند مطابق رأى خود و فهم خود حکم کنند و خداوند نیز به حکم آنان رضایت دهد؟ یا خداوند دین کامل فرو فرستاده اما پیامبر در تبلیغ و رساندن آن کوتاهى کرده است؟ در صورتى که خداوند سبحان مى فرماید: ما در قرآن از بیان هیچ چیزى فرو گذار نکرده ایم و در قرآن براى همه چیز بیان است. البته این نکته بر اهل پژوهش پوشیده نیست که کمال قرآن و بیان کامل آن در زمینه نیازهاى معرفتى و عملکرد انسان, بدان گونه نیست که با صراحت و با دلالت مطابقى لفظى بتوان همه آنها را به دست آورد. چه اینکه اگر چنین صراحتى در کار بود ناگزیر مجالى براى قراءتهاى گوناگون نبود, بنابراین جمع میان این نوع عبارات قرآنى و بیانهاى علوى با آن دسته از دلایل روایى که براى قرآن لایه ها و بطون معنایى قائل هستند, نیاز به ژرفکاوى فزون تر دارد و به سادگى از کنار آن نباید گذشت.
پایدارى و جاودانگى آموزه هاى قرآن
امام على(ع) در خطبه صد و نود و هشتم نهج البلاغه, قرآن را با این ویژگیها و بایستگیها مى ستاید: (نوراً لاتطفأ مصابیحه و سراجاً لایخبو توقده… و منهاجاً لایضّل نهجه, و شعاعاً لایظلم ضوئه, و فرقاناً لایخمد برهانه… ) قرآن نورى است که قندیلهاى آن خاموشى نگیرد, و چراغى است که افروختگى آن فرو نمى نشیند, و راهى است که رونده آن ره گم نکند, و درخششى است که پرتو آن تاریکى نپذیرد, و جدا کننده اى است (میان حق و باطل) که دلیل و برهان آن شکست نپذیرد. آیت الله خویى در البیان مى نویسد: (مقصود امام على(ع) در بسیارى از فرازهاى این خطبه و از جمله فراز (لایخبو توقده) آن است که معانى قرآن پایان ناپذیر و تا دامنه قیامت تازه و باطراوت خواهد بود, زیرا که هر چند آیه اى از قرآن درباره شخص و یا قومى نازل شده باشد, ولى اختصاص به آن مورد, شخص و قوم ندارد, بلکه معنى و مفهوم آن عامّ و فراگیر است.)38 ثبات وجاودانگى معارف قرآن را امام باقر(ع) در روایتى که عیاشى از آن حضرت در تفسیر آیه (و لکلّ قوم هاد)(12/8) نقل کرده بدین سان بیان کرده است: على هادى است و از ما نیز هدایت گرانى خواهد بود. پرسیدم: جانم فدایت پس تو خودت هادى هستى؟ امام فرمود: راست گفتى. همانا قرآن زنده اى است که مرگ به آستانش نرسد, آیات قرآن زنده بى مرگ است, که اگر چنین نباشد و آیه هاى نازل شده در مورد اقوام و گروه ها با مرگ آنان بمیرد, پس قرآن دچار مرگ و نابودى خواهد شد, حال آن که قرآن همان سان که درباره گذشتگان جارى و سارى است درباره آیندگان نیز چنین است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. سید رضى, نهج البلاغه, تحقیق صبحى صالح, خطبه 192. 2. همان, خطبه 189. 3. کلینى, محمد بن یعقوب, الاصول من الکافى, دارالکتب الاسلامیة, تهران, 1363, 1/64; تفسیر صافى, مقدمه, تفسیر عیاشى, 1/14; صدوق, محمدبن على بن بابویه, اکمال الدین, 1/24. 4. احمد بن حنبل, مسند الامام احمد بن حنبل, دارصادر, بیروت, 1/79. 5. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 183. 6. همان. 7. همان, خطبه 167. 8. همان, خطبه 176. 9. همان. 10. همان, حکمت 110. 11. همان, خطبه 156. 12. همان. 13. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و دررالکلم, نسخه معجم, تحقیق مصطفى درایتى, چاپ اول, مکتب الاعلام الاسلامى, قم, بى تا, حکمت 1985. 14. همان, حکمت 1986. 15. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 176. 16. همان, خطبه اول. 17. همان, خطبه 158. 18. همان, خطبه 133. 19. همان, خطبه 158. 20. همان. 21. همان, خطبه 154. 22. همان, خطبه 2. 23. همان, خطبه 87. 24. کلینى, محمد بن یعقوب, الاصول من الکافى, 1/64 25. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 122. 26. همان, حکمت 432. 27. بحرانى, میثم بن على, شرح نهج البلاغه, دفتر نشر کتاب, 1404 هـ . ق, 1/213. 28. فیض کـاشـانى, محمد بن مرتضى, تفسیـر الصـافى, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, بیروت, 1/31. 29. بحرانى, سید هاشم, البرهان فى تفسیر القرآن, مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان, قم, مقدمه , 17. 30. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و دررالکلم, حکمت 1962. 31. سید رضى, نهج البلاغه, نامه 77. 32. بحرانى, ابن میثم, شرح نهج البلاغه, 1/321. 33. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و درر الکلم, حکمت 213. 34. حرّانى, حسن بن على, تحف العقول عن آل الرسول, تصحیح على اکبر غفارى, قم, مؤسسة النشر الاسلامى, 135 و 136. 35. همان. 36. سوره انعام, آیه 37. 37. سوره نحل, آیه 89. 38. خویى, ابوالقاسم, البیان فى تفسیر القرآن, بیروت, مؤسسة الاعلمى, 23.
فهم پذیرى قرآن
مفاهیم و معارف قرآن, حقایقى وحیانى و قدسى است که در قالب الفاظ و تعابیرى بشرى و ملکى نازل شده است. آن مبدأ قدسى و این منزل زمینى و بیان بشرى دو رویکرد را سبب شده است: 1. فهم زبان و آورده هاى آن براى هیچ کس و یا دست کم براى انسانهاى معمولى و متعارف میسر نیست. 2. قرآن با حفظ جنبه قدسى و وحیانى, چون کتاب و کلام است و هر کلام و سخنى ناگزیر مخاطبى دارد, و مخاطب قرآن انسانها هستند و در عرف زبان انسانها فهم مخاطب, شرط نخست ارتباط گفتارى است, پس قرآن قابل فهم و دریافت است, به سان هر کتاب و سخنى که بر اساس عرف و زبان بشرى تدوین شده باشد. در این پژوهش, نخست باید مشخص کرد که کدام یک از این دو نظریه, با نگاه و نظر على(ع) همساز است؟ در منابع حدیثى سخنانى از آن حضرت درباره قرآن یادشده است که نظریه دوم تأیید مى کند; از آن جمله: قرآن حقیقتى است ساکت گویا (… صامت ناطق…),5 حجت بر خلق خدا (…حجة الله على خلقه),6 شاهد بر مردمان (…شاهد علیکم…), سخنگوى دور از ملال و خستگى (ناطق لایعیا لسانه), بیان کننده خیر و شر (…بیّن فیه الخیر و الشر…),7 هدایتگر بدور از گمراهى و گم گشتگى (و الهادى الذى لایضلّ…),8 روایتگرى پیراسته از دروغ (… و المحدث الذى لایکذّب…),9 برترین روایت (… فانّه أحسن الحدیث…),10 سودمندترین داستانها (… فانّه أنفع القصص…), روشنى روشنگر (والنور المبین)11 عصمت و نگهداره و نجات بخش (… والعصمة للتمسّک و النجاة للمتعلق…)12 علاوه بر این اوصاف و تعابیر, امام على در کلام دیگرى مردمان را به تدبّر در آیات قرآن و پند آموزى از آن و پاى بندى به حلال و حرام و عمل به محکمات قرآن فرا مى خواند: (… تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا به فانّه ابلغ العبر.)13 به آیات قرآن اندیشه و تأمل کنید و عبرت بیاموزید که رساترین عبرتها و آموزه ها است. (علیکم بهذا القرآن, أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و اعملوا بمحکمه… فانّه شاهد علیکم و أفضل ما توسلتم.)14 بر شما باد به این قرآن, حلالش را حلال و حرامش را حرام بدارید و به محکمات آن عمل کنید… همانا قرآن گواه بر شما و برترین چیزى است که بدان توسل مى جویید. دعوت به تدبّر و اندیشیدن به متن قرآن و کاربستن محکمات و عمل به حلال و حرام آن, فراخوانى است به کارى شدنى و تحقق پذیر و نه کارى ناممکن. از شواهد دیگر فهم پذیرى قرآن اینکه: (… ماجالس أحد هذا القرآن الاّ قام عنه بزیادة او نقصان; زیادة فى هدى أو نقصان من عمى, و اعلموا انّه لیس على احد بعد القرآن من فاقة و لا لأحد قبل القرآن من غنى, فاستشفوه من ادوائکم, و استعینوا به لاوائکم, فانّ فیه شفاء من اکبر الداء; و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال, فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بحبّه و لاتسألوا به خلقه, انّه ما توجه العباد الى الله بمثله… و استدلوه على ربّکم واستنصحوه على انفسکم…)15 کسى با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست, در هدایت او افزود و از کوردلى و گمراهى اش کاست. آگاه باشید کسى با داشتن قرآن نیازى ندارد و بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود, پس درمان خود را از قرآن بخواهید. در سختیها از قرآن یارى بطلبید که در قرآن درمان بزرگ ترین بیماریها یعنى کفر و نفاق و سرکشى و گمراهى است; پس به وسیله قرآن آن خواسته هاى خود را از خدا بخواهید, و با دوستى قرآن به خدا روى آورید, و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزى نخواهید, زیرا وسیله اى براى تقرب بندگان به خدا بهتر از قرآن وجود ندارد… با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با قرآن اندرز دهید.
عوامل و ابزار مؤثر در فهم قرآن
على(ع) براى دستیابى تدبّر کنندگان در قرآن به فهم آیات و مراد الهى راه ها و زمینه هایى را معرفى کرده است; ازآن جمله:
1. تفسیر قرآن با قرآن
در بیانى از امیرالمؤمنین(ع) قرآن در بردارنده حلال و حرام, واجبات و مستحبات, ناسخ و منسوخ, مسائل رخصت پذیر و امور مهم و غیرقابل چشم پوشى, خاص و عام, عبرتها و مثلها, احکام مطلق و مقید, محکم و متشابه است. سپس در ادامه همان بیان مى فرماید: (مفسّراً مجمله و مبیناً غوامضه.)16 قرآن تفسیر کننده بخشهاى مجمل خود است و بیان کننده و آشکار سازنده پیچیدگیهاى خود. از این عبارت دو معنى استفاده مى شود, نخست اینکه اساساً برخى از آیات و مطالب قرآن داراى اجمال و پیچیدگى است, و دوم اینکه بخشهایى از آیات قرآن مى تواند اجمال و پیچیدگى آن دسته از آیات مجمل و غامض را برطرف سازد. و نتیجه اینکه قرآن در جامعیت و کلیت خود, حقیقتى فهم پذیر است, ولى فهم پذیرى قرآن به معناى سادگى, سهولت فهم و بساطت مفاهیم آن نیست, بلکه این فهم پذیرى نیاز به تدبّر, تفکر, تلاش علمى و جامع نگرى به آموزه هاى قرآن و کوشش براى دستیابى به پیامهاى پنهان آن است. (ذلک القرآن فاستنطقوه.)17 این حقیقت متعالى قرآن است, پس تلاش کنید تا آن را به سخن وا دارید. تعبیر (استنطاق) نشان مى دهد که قرآن سخنان فراوان در بطن خویش نهفته دارد, ولى این گونه نیست که بى مقدمه و به آسانى, رازهاى نهفته خود را با هر راهگذر ناآشنا و گوش نامحرمى در میان گذارد, بلکه باید به پاى قرآن نشست و با آن انسى دیرینه داشت, زبانش را دریافت و او را به سخن واداشت! (کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تستمعون به, و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض.)18 این کتاب الهى است که مى توانید ـ حق را ـ با آن ببینید و بشنوید و بخشى از آیات آن در پرتو بخش دیگر از آیات سخن مى گوید, و بعضى از آیات آن بر بعضى دیگر از آیات گواهى مى دهد.
2. فهم قرآن در پرتو سنت و بیان اهل بیت(ع)
در ادامه این جمله که (ذلک القرآن فاستنطقوه)19 امام(ع) مى فرماید: (و لن ینطق و لکن أخبرکم عنه, ألا إنّ فیه علم مایأتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم.)20 و البته قرآن هرگز سخن نخواهد گفت, اما من از قرآن به شما خبر مى دهم, هان! بدانید که دانش رخدادهاى آینده و خبر از گذشته و درمان دردهاى شما و نظم میان شما, در قرآن نهفته است. تعبیر (و لن ینطق) دو گونه برداشت را به همراه دارد: 1. قرآن هرگز خود سخن نخواهد گفت و ناگزیر باید سخنان او را از زبان اهل بیت و اخبار آنان شنید. بنابراین معنى باید امر (استنطقوه) را به گونه اى توجیه کرد, چرا که اگر قرآن هرگز سخن نمى گوید پس امر به استنطاق چه معنایى مى تواند داشته باشد. 2. قرآن به خودى خود و بدون تلاش علمى و تدبّر و به کارگیرى روشهاى بایسته هرگز سخن نخواهد گفت ـ که در این صورت تقدیر جمله چنین است: (لن ینطق بنفسه و بدون استنطاقه). نگارنده به قرینه سیاق کلام و نیز قرائن خارجى و معرفتى پذیرفته شده درباره فهم قرآن, برداشت دوم را درست مى داند که لازمه آن این است که بدون به کارگیرى ابزار و روشهاى درست استنطاق, کسى به پیامهاى قرآن راه نیابد, با اینکه پیامهاى آن بسیار گسترده است و شامل آینده و گذشته و حال مى باشد و على(ع) به عنوان کسى که بیش از دیگران به آن ابزار و روشها آگاه است ـ در این عبارت, به اجمال و در احادیث دیگر به تفصیل ـ خبر از رازها و رمزها و پیامهاى قرآن داده است. (نحن الشعار و الأصحاب و الخزینة و الابواب, و لاتؤتى البیوت الاّ من ابوابها, فمن أتاها من غیرابوابها سمّى سارقاً, فیهم کرائم القرآن, و هم کنوز الرحمن, ان نطقوا صدقوا, و ان صمتوا لم یسبقوا.)21 مردم! ما اهل بیت پیامبر چونان پیراهن تن او و یاران راستین او و خزانه داران علوم و معارف وحى و درهاى ورود به آن معارف مى باشیم که هیچ کس جز از در, وارد خانه نخواهد شد, هر کس از غیر درخانه وارد شود دزد نامیده مى شود. مردم! درباره اهل بیت, کریم ترین آیات قرآن فرود آمده است; آنان گنجینه هاى علوم خداوند رحمانند, اگر سخن گویند راست گویند و اگر سکوت کنند کسى بر ایشان پیشى نگیرد. (هم موضع سرّه, و لجأ امره, و عیبة علمه, و موئل حکمه, و کهوف کتبه, و جبال دینه, بهم أقام انحناء ظهره, و أذهب ارتعاد فرائصه.)22 آنان (اهل بیت) صاحبان راز پیامبر, پشتیبان امر, ظرف دانش, مرجع قوانین, دربردارنده کتب رسالت و کوه هاى پابر جاى دین اویند. پیامبراکرم به وسیله آنان بود که خمیدگى پشت زمین را راست و لرزش پهلوهاى آن را مبدل به سکون و آرامش ساخت. (فأین تذهبون و أنّى تؤفکون, و الأعلام قائمة, و الآیات واضحة, و المنار منصوبة, فأین یتاه بکم, و کیف تعمهون, و بینکم عترة نبیّکم, و هم أزمّة الحق و أعلام الدین و ألسنة الصدق, فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن, و ردوهم ورود الهیم العطاش…) 23 پس به کجا مى روید و به سوى کدام سراشیبى مى تازید, در حالى که علامتها [راه راست] بر پا و آیات واضح و راهنمایى روشن [بر سر راه] منصوب است. شما را به کدام بیراهه تان مى برند و چگونه در تاریکیها غوطه ور مى گردید, در حالى که دودمان پیامبرتان در میان شماست, آنان زمامداران حق, پیشتازان دین و زبانهاى صدقند, آنان را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنى که دارند تلقى کنید [و براى گرفتن دانش از ایشان] برایشان وارد شوید, همچون ورود و هجوم شترهاى تشنه به چشمه سارهاى گوارا. عن سلیم بن قیس الهلالى قال: سمعت امیرالمؤمنین(ع) یقول:… مانزلت آیة على رسول الله(ص) الاّ أقرأنیها و أملاها فکتبت بخطّى, و علّمنى تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها (و خاصّها و عامّها), و دعا الله ان یعلّمنى (یعطینى) فهمها و حفظها, فما نسیت آیة من کتاب الله و لا علماً أملاه علیّ, فکتبته منذ دعا لى بما دعا.)24 سلیم بن قیس هلالى مى گوید, شنیدم امیرالمؤمنین(ع) را که مى فرمود: آیه اى از قرآن بر پیامبر(ص) فرود نیامد مگر آن که آن را بر من خواند و املا کرد و من با خط خود آن را مى نوشتم, و به من آموخت تأویل, تفسیر, ناسخ و منسوخ,محکم و متشابه, (و عام و خاص) قرآن را و در حق من دعا کرد که خداوند توان فهم و حفظ قرآن را به من ببخشاید, و از آن پس هیچ آیه از قرآن و دانشى که به من املا شده بود و من نوشته بودم از یاد نبردم. (انّى للمحقّ الذى یتّبع و ان الکتاب لمعى.)25 همانا منم آن صاحب حقى که سزاوار پیروى است ـ زیرا که ـ کتاب ( و دانش قرآن) با من است. (بهم علم الکتاب, و به علموا, و بهم قام الکتاب, و به قاموا.)26 دانش ایشان (اهل بیت) از قرآن است و قرآن از راه آنان و به وسیله ایشان ادراک مى شود. ایشان بر کتاب و کتاب بدیشان استوار و پابرجاست. عریان ترین سخن امام(ع) در ژرفاى معانى قرآن از سویى و آگاهى و فهم شخص وى به تمامى مراتب آن معانى از دیگر سو و امکان محرومیت پاره اى از کسان از پایین ترین مراتب فهم و درک قرآن, این گفتار است: (لو شئت لاوقرت سبعین بعیراً من تفسیر فاتحة الکتاب, فمن لم یتفهم معانى القرآن فى تلاوته و سماعه و لو فى أدنى المراتب دخل فى قوله تعالى: (اولئک الذین لعنهم الله فأصمّهم و أعمى أبصارهم. أفلایتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها.)27 محمد/24ـ23 اگر بخواهم هفتاد شتر را از تفسیر سوره فاتحه الکتاب, بار مى کنم پس هر کس که به هنگام تلاوت و یا شنیدن به فهم و ادراک معانى قرآن (هرچند در پایین مراتب معانى آن) نمى کوشد و دست نمى یابد در زمره گروهى است که در کلام خداوند آمده است: آنها کسانى اند که خداوند لعنت شان کرده و گنگ و نابیناشان ساخته است, آیا به قرآن تدبّر و تأمّل نمى کنند یا در قلب هاشان قفل نهاده شده است.
کثرت پذیرى فهم و تفسیر قرآن
ازمنظر امام على(ع) قرآن, متنى است که (ذو وجوه), (تأویل پذیر) و داراى (ظاهر و باطن) است. که همه این تعابیر به کثرت پذیرى فهم و تفسیر قرآن مى انجامد. پیش از آن که منظور امام از کثرت پذیرى فهم قرآن و پذیرفته و معقول بودن آن را مورد بررسى قرار دهیم یادآور مى شویم که در اصل, حمل یک عبارت بر معانى و تفاسیر و قراءتهاى مختلف دوگونه تصور مى شود: 1. حمل یک عبارت بر چند معناى همساز; 2. حمل بر معنى هاى ناهمساز.
قراءتها و معانى متکثر همساز
(کثرت پذیرى یک لفظ یا عبارت نسبت به معانى و قراءتهاى همساز) زمانى تحقق مى یابد که نسبت میان معنى هاى بسیار, تناقض و تعارض و تنافى نباشد, مانند: 1. انطباق لفظ انسان بر فرد فرد انسانها بدون اینکه وجود هر فردى و انسان بودن هر فردى منافاتى با وجود انسان بودن فرد دیگر داشته باشد. 2. انطباق لفظ نور بر مراتب گوناگون نور در طبیعت, که شامل نور پدید آمده از یک جرقه تا نور ساطع ازخورشید مى شود. 3. زمانى هم کثرت پذیرى همساز در مواردى شکل مى گیرد که یک عنوان مطلق (یعنى; بدون هرگونه قید) بر عناوین مقید خود حمل مى پذیرد; مانند انطباق و حمل لفظ (انسان) بر (انسان عالم), (انسان بینا), (انسان شرقى), (انسان غربى) و… یا حمل مقسم بر اقسام مانند حمل (کلمه) بر اسم و فعل و حرف. در این گونه موارد ـ و نیز چه بسا موارد دیگرى که اکنون مجال استقصاى آنها نیست ـ وجود معانى, مصادیق و وجوه و تأویلهاى متعدد براى یک لفظ یا یک عبارت, به تعارض یا تنافى کشیده نمى شود و به همین سبب (کثرت پذیرى همساز) رخ مى نماید. اکنون این معنى را مى توان در باره آیات قرآن نیز ملاحظه کرد, چه اینکه در عبارات على(ع) تعبیرها و توصیفهایى براى قرآن یادشده است که حکایت از کثرت پذیرى همساز دارد, از آن جمله اینکه امام براى هر آیه از قرآن, چهار معناى طولى که هر یک لایه زیرین دیگرى به حساب مى آید معرفى کرده است: (ما من آیة الاّ و لها أربعة معان: ظاهر و باطن و حدّ و مطلع, فالظاهر التلاوة, و الباطن الفهم, و الحدّ هو احکام الحلال و الحرام, و المطلع هو مراد الله تعالى من العبد بها.)28 آیه اى از قرآن نیست مگر آن که چهار معنى دارد; ظاهر, باطن, حد و مطلع; معناى ظاهر, تلاوت, و باطن, فهم آن, و حدّ, احکام حلال و حرام, و مقصود از مطلع, مراد الهى در آن آیه از بنده خویش است. اگر (تلاوت) را برابر با قراءت و خواندن قرآن بدانیم در زمره معانى (آنچه لفظ به یکى از انواع دلالت بر آن دلالت داشته باشد) جاى نمى گیرد, پس باید گفت مقصود از تلاوت معناى بیرونى, برابرها و مدلولهاى منطوقى واژگان و جملات آیات است. قرار گرفتن معناى باطن در رتبه دوم این چهار معنى نیز مى تواند اشاره به همین مقصود باشد, زیرا معناى باطن در مقابل معناى ظاهر است; چنان که مقصود از حدّ و مطلع نیز چیزى از مقوله مفاهیم و معانى است. امام على(ع) در این روایت تنها به مراتب چهارگانه معنایى پرداخته و اما به دریافت و ادراک آن مفاهیم براى همگان یا گروه هاى خاص اشاره اى نکرده است, ولى در روایتى از امام صادق(ع) که مى شود آن را ناظر به روایت امام على (ع) دانست, فهم و دریافت معانى چهارگانه را از آنِ گروهى ازمردم دانسته است: (کتاب الله على أربعة اشیاء; العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق; فالعبارة للعوام, و الاشارة للخواص, و اللطائف للاولیاء, و الحقیقة للانبیاء.)29 کتاب خداوند بر چهار چیز [= معنى] است: عبارات, اشارات, لطایف و حقایق. عبارت از آنِ عوام(همه سطوح فکرى), و اشارات از آنِ خواص, لطایف از آنِ اولیاى الهى و حقایق ویژه انبیاءاست. (عبارت) در کلام امام صادق(ع) و (تلاوت) در کلام امام على(ع) افق یکسانى از معنى را مى رسانند ـ معنایى همراه با ظاهر قرآن, چنان که (باطن) و (اشارات) در هر دو گفتار به لایه دومین معنى نظر دارد. از همین رهگذر در گرایش تفسیر عرفانى و در اصطلاح اهل تفسیر, معانى (اشارى) مفاهیم و برداشتهایى هستند که از بطون و لایه هاى مخفى و پوشیده تر آیات قابل ادراک مى باشند. بدین سان وجود لایه هاى چهارگانه معانى در قرآن, مورد وفاق هر دو روایت است, جز اینکه اگر سخن امام صادق(ع) از همه سو ناظر به کلام امام على(ع) باشد چهارمین لایه از معانى قرآن (= مراد و مقصود الهى و یا حقایق به تعبیر امام صادق(ع)) جز براى انبیاء میسّر و دسترس نیست. اگر دیگران بخواهند به آن معانى دست بیابند راهى جز آموختن از مکتب انبیا ندارند. در سخن دیگر امام على(ع) قرآن را چنین مى ستاید: (و انّ القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق, لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه, و لاتکشف الظلمات الاّ به.)30 همانا قرآن داراى ظاهرى زیبا و باطنى ژرف و ناپیداست, مطالب شگفت آور قرآن کاستى نگیرد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد و تاریکیها بدون قرآن برطرف نمى گردد… .
قراءتها و معانى متکثّر ناهمساز
گونه دیگر از کثرت پذیرى و حمل پذیرى یک لفظ بر معانى مختلف, گونه اى است که پذیرش آن معانى و مصداقها و قراءتها به تناقض و ناسازگارى و ناهمسازى بینجامد که به حکم عقل و منطق چنین کثرتى نمى تواند در کلام حکیم, مورد نظر و اعتبار باشد. البته معناى این سخن آن نیست که در (کلام حکیم) یا (کلام حکیمانه و صادر شده از مصدر عقل و حکمت و درایت) اساساً تأویلها و تفسیرها و قراءتهاى مختلف و ناهمساز و متعارض صورت نگرفته یا نخواهد گرفت! بلکه منظور این است که سخن حکیمانه و نشأت یافته از مصدر حکمت, پذیراى آن قراءتها و تفسیرهاى ناهمساز نیست, یعنى بر آنها صحّه نمى گذارد و در نتیجه باید از آنها دورى جست و پرهیز کرد. سخنى از امام على(ع) دلالت بر این معنى دارد, آنجا که (ابن عباس) را براى گفت وگو با خوارج اعزام کرده و به او سفارش کرده است که: (لاتخاصمهم بالقرآن, فانّ القرآن حمّال ذووجوه, تقول و یقولون.)31 با آیات قرآن با خوارج به مناظره و ردّ و ایراد نپرداز, چرا که قرآن حمل پذیر است و وجوه مختلف دارد. تو به وجهى تمسّک مى کنى و آنها وجه دیگرى را به میان مى آورند! ممکن است از این کلام امیرالمؤمنین(ع) کسانى چنین برداشت کنند که به هر حال ماهیت آیات قرآن, ماهیتى تفسیرپذیر و قراءت پذیر است و این قراءتها, گاه چنان با یکدیگر ناهمساز و متعارضند که یکدیگر را خنثى کرده و از کارآیى مى اندازند, و از این رو نباید اساساً درمقولات مورد اختلاف و مورد مناقشه اعتقادى و دینى به آیات قرآن تمسّک کرد! این برداشت, هم با صریح آیات قرآن ناسازگار است; آنجا که خود را (بیان), (مبین)و (بیّنات) مى داند و مى فرماید اگر این آیات از جانب خداوند نبود (لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً), و هم با معارف علوى ناهمسوست; آنجا که مى فرماید: (آن گاه که تیرگیها از هر سو به شما روى آورد و مسائل و امور مبهم و مشتبه گردید به قرآن رو آورید.) بنابراین باید براى این سخن على(ع) معنایى همساز با دیگر سخنان و معارف علوى جست وجو کرد که البته چندان پیچیده و دور از دسترس نیست, چرا که جهان اسلام, در عمل با قراءتها و تفسیر به رأى هاى فرقه ها ومذاهب مختلف درباره قرآن روبه رو بوده است; قراءتهایى که ناهمساز با یکدیگر بوده و یکدیگر را نفى مى کرده اند. امام على(ع) در توصیه خود به ابن عباس نمى خواهد بر درستى این قراءتها و تفسیرها و تأویلها صحه بگذارد, بلکه مى خواهد کژتابى و ناهموارى ها را یادآور شود و به ابن عباس هشدار دهد که در یک مناظره سیاسى و اجتماعى مجال ژرفکاوى در آیات نیست و تو فرصت ندارى که تأویلها و قراءتهاى نادرست خوارج از آیات قرآن را براى آنها توضیح دهى, پس اساساً در چنین فرصت کوتاه و با چنین مخاطبان کم ظرفیت, در جست وجوى راهى دیگر براى استدلال باش!
میزان اعتبار فهمهاى متعارض
نکوهش فهمهاى متثکر و متفاوت و صدور آراى گوناگون بر اساس آن فهمها که در خطبه هجدهم نهج البلاغه بدان اشاره شده, بیانگر آن است که ازمنظر امام على(ع) تنها یک قراءت و فهم, رسمى و ارزشمند است و دیگر قراءتها نه تنها غیررسمى و تهى از ارزش و اعتبار است که تصحیح باورها و قراءتهاى متکثر شگفت انگیز مى نماید: (ترد على أحدهم القضیة فى حکم من الأحکام, فیحکم فیها برأیه, ثمّ ترد تلک القضیة بعینها على غیره, فیحکم فیها بخلاف قوله, ثم یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذى استقضاهم, فیصوّب آرائهم جمیعاً.) هنگامى که در حکمى از احکام, قضیه و رویدادى براى قضات مطرح مى گردد, قاضى رأى خود را در آن باره باز مى گوید, سپس عین همان قضیه براى قاضى دیگرى پیش مى آید و او بر خلاف نظر و رأى قاضى نخست رأى صادر مى کند, آن گاه قضات یاد شده ـ براى روشن شدن حقیقت ـ نزد آن کسى مى روند که ایشان را به قضاوت گمارده است و آن راهبر رأى و نظر همه آن قاضیان را مقرون به صواب مى شمارد. ابن میثم بحرانى(م 679 هـ) در شرح و تفسیر این بخش از کلام امام على(ع) بطلان اندیشه (مصوبه), یعنى مصاب دانستن آراء مختلف و متفاوت فقیهان و مجتهدان بر مبناى تغییر واقع, و یا ایجاد واقع بر اساس فتواى مجتهد را نتیجه گرفته مى نویسد: (این کلام به صراحت مى گوید, حق همیشه در یک جهت است و مى رساند که هر مجتهدى مصیب نیست (و به حقیقت نمى رسد و یا ایجاد حقیقت نمى کند).)32 بدین سان پلورالیسم معرفتى و تصحیح قراءتهاى مختلف از دین و قرآن که چهره مدرن تصویب دیروزى است در نگاه علوى مردود و ناپذیرفتنى مى نماید. همان حضرت در گفتار دیگر تکثرگرایى و آرایه هاى پندارى اندیشه پلورالیستى در دین را چنین مى نکوهد: (در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطاکارى هاى این امت و از استدلالهاى گوناگون ایشان بر مسلکها و مذاهبى که در پیش گرفته اند, چرا راه و سنت بر جاى مانده از پیامبر خویش را پى نمى جویند و از رفتار و سیره وحى پیامبر خویش الگو نمى پذیرند و به غیب ایمان نمى آورند و بر عیوب چشم نمى پوشند, کارهاشان را بر پایه شک و شبهه بنا مى کنند و بر پایه شهوتها راه مى پویند, معروف در نزدشان همان است که خود مى پسندند و منکر همان است که خود نمى پسندند, پناهگاه شان در معضلات(فکرى) نفس شان, و در ابهامات, مرجع و مأوى رأى و نظر خودشان است, گویى هر یک امام خویشتن خویش است, هر چه را به رأى و نظرش آمد بر مى گیرد, بى آن که سند استوار و دلیل روشن و سبب محکم بر درستى آن داشته باشد.)33 امام در این بیان, ریشه فهمهاى متعارض و ناهمساز را تفسیر به رأى و حمل آراى خود بر قرآن, و نه تلاش براى فهم مراد الهى دانسته است و البته در مجالهایى دیگر, براى بازنمایاندن راه درست فهم آیات وحى از قراءتهاى نادرست و تحمیلى, ملاکهایى را در منظر قرآن پژوهان گذاشته است که اینک بدان مى پردازیم.
معیار گزینش از میان فهمهاى ناهمساز
بررسى اخبار رسیده از امام على(ع) نشان مى دهد که میزان سنجش و محک زدن فهم و قراءت درست ازنادرست را در سه معیار مى توان جمع بندى کرد: 1. محکمات قرآن 2. سنت نبوى 3. سنت و سیره اهل بیت(ع). (و اردد الى الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور, فقد قال الله تعالى لقوم أحبّ ارشادهم: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اُولى الامر منکم, فإن تنازعتم فى شیئ فردّوه الى الله و الرسول), فالردّ الى الله الأخذ بمحکم کتابه, و الردّ الى الرسول الأخذ بسنّته الجامعة غیرالمتفرقة, و نحن اهل رسول الله الذین نستنبط المحکم من کتابه و نمیّز المتشابه منه و نعرف الناسخ ممّا نسخ الله و وضع امره.)34 مشکلاتى که در احکام براى تو پدید مى آید و امورى که براى تو شبهه ناک است به خدا و رسول خدا بازگردان, زیرا خدا براى مردمى که علاقه داشت هدایت شان کند, فرموده است: اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا و رسول و امامانى که از شما هستند اطاعت کنید, و اگر در چیزى نزاع دارید آن را به خدا و رسولش بازگردانید, پس بازگرداندن چیزى به خدا یعنى عمل کردن به محکمات قرآن, و بازگرداندن به پیامبر(ص) یعنى عمل به سنّت جامع او; سنتى که مسلمانان را گرد مى آورد و پراکنده نمى سازد. و ماییم خاندان پیامبر(ص) که مى توانیم از محکم کتاب الهى استنباط کنیم و متشابه آن را بازشناسیم; ماییم که ناسخ را از منسوخ و آنچه را که خداوند تکلیف کرده است بازمى شناسیم. در ادامه همین گفتار, امام ضمن آن که خاستگاه اختلاف آراء و گونه گونى نظرها را گردنکشى و ستمگرى مى شمارد مى افزاید: (فانّما اختلاف القضاة فى دخول البغى بینهم, و اکتفاء کل امرئ منهم برأیه دون من فرض الله ولایته, لیس یصلح الدین و لا اهل الدین على ذلک, و لکن على الحاکم ان یحکم بما عنده من الأثر و السنة, فاذا أعیاه ذلک ردّ الحکم الى اهله, فان غاب أهله عنه ناظر غیره من فقهاء المسلمین. لیس له ترک ذلک الى غیره, و لیس لقاضیین من اهل الملّة ان یقیما على اختلاف فى الحکم, دون ما رفع ذلک الى ولى الامر فیکم, فیکون هو الحاکم بمّا علّمه الله, ثمّ یجتمعان على حکمه فیما وافقهما او خالفهما. فانظر فى ذلک نظراً بلیغاً, فانّ هذا الدین قد کان اسیراً بأیدى الأشرار یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدنیا…) 35 همانا اختلاف قاضیان [و نظریه پردازان] از بغى و گردن کشى در میان آنان برمى خیزد, آنان هر کدام به رأى و نظر خود بسنده مى کنند و [به رأى] آن کس که ولایت او بر ایشان واجب است وقعى نمى نهند. اگر کار بدین منوال ادامه یابد نه دین اصلاح مى شود و نه اهل آن, اما بر حاکم واجب است که [در این هنگام] بر اساس اثر و سنت موجود نزد خویش حکم کند و اگر از این طریق ره به جایى نبرد, موضوع را به اهلش[ولى امر مسلمانان] ارجاع دهد, و اگر اهل حکم حضور نداشت مطلب را در جمع گروهى از اندیشمندان مسلمان به بحث بگذارد. حاکم نمى تواند از زیر بار چنین امر مهمى شانه خالى کند, چنان که فقیهان و اندیشه وران مسلمان نیز نمى توانند بر همان اختلاف آراء باقى بمانند [اگر اندیشمندان نتوانستند به یک نتیجه برسند] پس باید مطلب را به ولى امر خویش ارجاع دهند و او بر اساس دانشى که خداوند به وى آموخته است فرمان صادر مى کند, آن گاه جملگى ـ چه آنها که رأى امام موافق نظرشان صادر شده و چه آنها که نظر مخالف با امام داشته اند ـ باید به حکم و نظر امام گردن نهند. (اى مالک) به این مطلب که نوشتم نیک بیندیش, زیرا که دین در چنگ افراد شرور گرفتار آمده است, دست انداز آرا و نظریه هاى هوى و هوس آلود گشته و دستمایه دنیاطلبى ایشان گردیده.
رابطه (قراءتهاى ناهمساز) با (انتظار از قرآن)
پژوهنده در میراث فکرى قرآنى علوى در آغازین نگاه ها با این واقعیت روبه رو مى گردد که بخش بیشتر آثار علوى بر مدار تبیین انتظار از قرآن است. کشف این حقیقت در مکتب علوى منزلت و نقش راهبردى نوع نگاه و چشمداشت هاى مفسر از متن را نمایان تر مى سازد و بر این نکته تأکید مى ورزد که نحوه نگره و انتظار پیشین مفسر بر نحوه ادراک و دریافت او از متن نه تنها دخالت دارد که فضاى متن در پرتو شعاع انتظار, قابلیت فهم مى یابد و شکل مى گیرد. امام على(ع) در خطبه هجدهم نهج البلاغه اختلاف آراء قاضیان در بیان حکم از متن واحد را نکوهش مى کند و سپس به مسأله مهم انتظار از قرآن مى پردازد و فهم و برداشتهاى گونه گون از قرآن را در پیوند وثیق با نوع نگاه و ا نتظار از قرآن مى داند: (ترد على أحدهم القضیة فى حکم من الأحکام, فیحکم فیها برأیه ثم ترد تلک القضیة بعینها على غیره فیحکم فیها بخلاف قوله, ثمّ یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذى استقضاهم فیصوّب آرائهم جمیعاً. أ أنزل الله سبحانه دیناً ناقصاً فاستعان بهم على إتمامه, أم کانوا شرکائهم فلهم أن یقولوا و علیه أن یرضى, أم أنزل الله سبحانه دیناً تامّاً فقصّر الرسول عن تبلیغه و أدائه, و الله سبحانه یقول: (ما فرّطنا فى الکتاب من شىء)36 و (فیه تبیان لکلّ شىء)37. هنگامى که در حکمى از احکام, قضیه و رویدادى براى قضاوت مطرح مى گردد, قاضى رأى خود را در باره آن مى گوید, سپس عین همان قضیه براى قاضى دیگرى پیش مى آید و او بر خلاف رأى قاضى نخست رأى صادر مى کند, آن گاه قضات یادشده ـ براى روشن شدن حقیقت ـ نزد آن رهبرى مى روند که ایشان را به قضاوت گمارده است و آن رهبر و امام, آراء همگى را مقرون به صواب مى شمارد. آیا خداوند سبحان دینى ناقص فرستاده و از آنان براى تکمیل دین کمک خواسته است, یا آنان شریک خداوند در بیان حکم و نظرند که مى توانند مطابق رأى خود و فهم خود حکم کنند و خداوند نیز به حکم آنان رضایت دهد؟ یا خداوند دین کامل فرو فرستاده اما پیامبر در تبلیغ و رساندن آن کوتاهى کرده است؟ در صورتى که خداوند سبحان مى فرماید: ما در قرآن از بیان هیچ چیزى فرو گذار نکرده ایم و در قرآن براى همه چیز بیان است. البته این نکته بر اهل پژوهش پوشیده نیست که کمال قرآن و بیان کامل آن در زمینه نیازهاى معرفتى و عملکرد انسان, بدان گونه نیست که با صراحت و با دلالت مطابقى لفظى بتوان همه آنها را به دست آورد. چه اینکه اگر چنین صراحتى در کار بود ناگزیر مجالى براى قراءتهاى گوناگون نبود, بنابراین جمع میان این نوع عبارات قرآنى و بیانهاى علوى با آن دسته از دلایل روایى که براى قرآن لایه ها و بطون معنایى قائل هستند, نیاز به ژرفکاوى فزون تر دارد و به سادگى از کنار آن نباید گذشت.
پایدارى و جاودانگى آموزه هاى قرآن
امام على(ع) در خطبه صد و نود و هشتم نهج البلاغه, قرآن را با این ویژگیها و بایستگیها مى ستاید: (نوراً لاتطفأ مصابیحه و سراجاً لایخبو توقده… و منهاجاً لایضّل نهجه, و شعاعاً لایظلم ضوئه, و فرقاناً لایخمد برهانه… ) قرآن نورى است که قندیلهاى آن خاموشى نگیرد, و چراغى است که افروختگى آن فرو نمى نشیند, و راهى است که رونده آن ره گم نکند, و درخششى است که پرتو آن تاریکى نپذیرد, و جدا کننده اى است (میان حق و باطل) که دلیل و برهان آن شکست نپذیرد. آیت الله خویى در البیان مى نویسد: (مقصود امام على(ع) در بسیارى از فرازهاى این خطبه و از جمله فراز (لایخبو توقده) آن است که معانى قرآن پایان ناپذیر و تا دامنه قیامت تازه و باطراوت خواهد بود, زیرا که هر چند آیه اى از قرآن درباره شخص و یا قومى نازل شده باشد, ولى اختصاص به آن مورد, شخص و قوم ندارد, بلکه معنى و مفهوم آن عامّ و فراگیر است.)38 ثبات وجاودانگى معارف قرآن را امام باقر(ع) در روایتى که عیاشى از آن حضرت در تفسیر آیه (و لکلّ قوم هاد)(12/8) نقل کرده بدین سان بیان کرده است: على هادى است و از ما نیز هدایت گرانى خواهد بود. پرسیدم: جانم فدایت پس تو خودت هادى هستى؟ امام فرمود: راست گفتى. همانا قرآن زنده اى است که مرگ به آستانش نرسد, آیات قرآن زنده بى مرگ است, که اگر چنین نباشد و آیه هاى نازل شده در مورد اقوام و گروه ها با مرگ آنان بمیرد, پس قرآن دچار مرگ و نابودى خواهد شد, حال آن که قرآن همان سان که درباره گذشتگان جارى و سارى است درباره آیندگان نیز چنین است.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. سید رضى, نهج البلاغه, تحقیق صبحى صالح, خطبه 192. 2. همان, خطبه 189. 3. کلینى, محمد بن یعقوب, الاصول من الکافى, دارالکتب الاسلامیة, تهران, 1363, 1/64; تفسیر صافى, مقدمه, تفسیر عیاشى, 1/14; صدوق, محمدبن على بن بابویه, اکمال الدین, 1/24. 4. احمد بن حنبل, مسند الامام احمد بن حنبل, دارصادر, بیروت, 1/79. 5. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 183. 6. همان. 7. همان, خطبه 167. 8. همان, خطبه 176. 9. همان. 10. همان, حکمت 110. 11. همان, خطبه 156. 12. همان. 13. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و دررالکلم, نسخه معجم, تحقیق مصطفى درایتى, چاپ اول, مکتب الاعلام الاسلامى, قم, بى تا, حکمت 1985. 14. همان, حکمت 1986. 15. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 176. 16. همان, خطبه اول. 17. همان, خطبه 158. 18. همان, خطبه 133. 19. همان, خطبه 158. 20. همان. 21. همان, خطبه 154. 22. همان, خطبه 2. 23. همان, خطبه 87. 24. کلینى, محمد بن یعقوب, الاصول من الکافى, 1/64 25. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 122. 26. همان, حکمت 432. 27. بحرانى, میثم بن على, شرح نهج البلاغه, دفتر نشر کتاب, 1404 هـ . ق, 1/213. 28. فیض کـاشـانى, محمد بن مرتضى, تفسیـر الصـافى, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, بیروت, 1/31. 29. بحرانى, سید هاشم, البرهان فى تفسیر القرآن, مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان, قم, مقدمه , 17. 30. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و دررالکلم, حکمت 1962. 31. سید رضى, نهج البلاغه, نامه 77. 32. بحرانى, ابن میثم, شرح نهج البلاغه, 1/321. 33. تمیمى آمدى, عبدالواحد, غررالحکم و درر الکلم, حکمت 213. 34. حرّانى, حسن بن على, تحف العقول عن آل الرسول, تصحیح على اکبر غفارى, قم, مؤسسة النشر الاسلامى, 135 و 136. 35. همان. 36. سوره انعام, آیه 37. 37. سوره نحل, آیه 89. 38. خویى, ابوالقاسم, البیان فى تفسیر القرآن, بیروت, مؤسسة الاعلمى, 23.