آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

قرآن کتاب زندگى است. این کتاب قوانین و قواعد درست زیستن را به انسان مى آموزد، به طورى که به سعادت دنیوى و اخروى وى بینجامد و از شقاوت وى ممانعت کند. از آنجا که سعادت و شقاوت، امرى شخصى و فردى است، شناخت این قوانین و پیروى از آنها نیز جز از راه تفکر شخصى و فردى حاصل نمى شود، و درست تر آن که انسان اجازه نمى دهد که دراین امر، دیگران به جاى او بیندیشند و تصمیم بگیرند. از این رو قرآن در سطح اندیشه همگانى مردم، و براى همه دوره هاى تاریخى پس از خود، نازل شده است. هر کس که فقط آن قدر انگیزه دارد که نخواهد ایّام عمر خود را به بطالت بگذراند و دغدغه سعادت واقعى خود را داشته باشد، مى تواند ـ یا باید بتواند ـ از طریق قرآن، به طور مستقیم هدایت شود. بسیارى از مسلمانان اولیه سواد خواندن و نوشتن نداشتند. تنها پس از جنگ بدر بود که با فراهم شدن زمینه آن، پیغمبر(ص) به طورجدى و در سطحى همگانى به ترویج خواندن و نوشتن در میان مسلمانان پرداخت. با این وجود تا پیش از آن نیز، مردم پیام قرآن را به درستى درک مى کردند. آنان که زیرک تر بودند و جدى تر به زندگى خود مى اندیشیدند، با درک عمیق معانى آیات، دگرگون مى شدند و در صف مسلمانانِ پاکباخته قرار مى گرفتند، و آنان که نمى خواستند تغییرى در وضع موجود ایجاد شود و به متاعى که نصیبشان شده بود (از پول، یا ثروت یا سرورى) دل خوش کرده بودند، با درک درست معانى آیات، با آن به جدل پرداختند. و چون خوب و درست قرآن را مى فهمیدند، حتى گاه براى اینکه مبادا شنیدن قرآن خلشى در قلبشان ایجاد کند، دست بر گوشهاى خود مى نهادند تا آن را نشنوند. بارى، در این شکى نیست که صاحبان دانشِ بیش تر و تعقل نیرومندتر و تفکر پیچیده تر و ظریف تر، بهتر و بیش تر و عمیق تر از دیگران مى توانند قرآن را بفهمند و نیز ـ بنا بر آنچه گذشت ـ در این که بى دانشان و سست عقلان و ساده فکران، بى نصیب از آن نمى مانند; بلکه گاه این گروه را ساده فکرى و بى دانشى شان موجب مى شود که مغز پیام قرآن را عریان تر دریابند و از مایه هدایتى آن بیش تر و بهتر بهره مند گردند. پس قرآن کتاب مردم است. مخاطبش همه مردم هستند، و درآینه اندیشه همه مردم تفهمى صحیح دارد، اگر چه با شفافیتهاى گوناگون و درجات متفاوت. اما قرآن به زبان عربى نازل شده است و با فرهنگ مردم شبه جزیره. هنگامى که اسلام به ایران آمد و آواز قرآن به گوش مردم ایران رسید، براى فهم درست پیام قرآنى، در برابر ما دو مشکل وجود داشت; یکى زبان قرآن، و دیگرى فرهنگ آن. ما فارسى (پهلوى) زبان بودیم و در نقاط مختلف این سرزمین به لهجه هاى گوناگونى سخن مى گفتیم و قرآن به زبان عربى بود. زبان فارسى ازنظر خانوادگى به زبانهاى هندى، نزدیک تر بود و از زبان عربى دورتر. از نظر فرهنگى، اسطوره هاى دینى ما با اسطوره هاى ادیان هندى ریشه مشترک داشت. حال آن که اسلام از سنتها و آیینهاى قومى و میراث فرهنگى ادیان ابراهیمى (آیین موسى، عیسى، ابراهیم و....) تغذیه مى کرد که در شبه جزیره رواج داشت و حتى مشرکان و بت پرستان با فرهنگ آن آشنا و مأنوس بودند و در میانشان برخى از شعایر آنها با تغییراتى اجرا مى شد، مانند حج که از زمان ابراهیم رواج داشت. براى برطرف ساختن این دو مشکل چاره هایى اندیشیده شد. مشکل دوم با گسستن از آیین باستانى و اسطوره هاى آن و پیوستن به آیین جدید، رفته رفته تا اندازه اى برطرف شد و امروزه دیگر موضوعیت ندارد. اما داستان مشکل اول بدین گونه شد: نخست زبان عربى در سطحى فراگیر آموخته شد. از سویى فاتحان عرب تمایل داشتند زبان خود را به مردم مغلوب تحمیل کنند، و از دیگر سو جذابیت پیام اسلام، مردم این سرزمینها را به فراگیرى زبان آن تحریک مى کرد. اما نژادگرایى عرب، نهضت شعوبیه را ایجاد کرد ومردم ایران در رأس آرمانهاى خود حفظ واحیاى زبان مادرى خود را ـ که رفته رفته دستخوش اضمحلال و فراموشى مى شد ـ قرار دادند. اگر نژادگرایى عرب نمى بود شاید در آن صورت، امروز دیگر براى فهم پیام قرآن، مشکل زبان را در پیش رو نداشتیم. زبان عربى، زبان مادرى مان مى شد و هنجارهاى آن برایمان کاملاً مأنوس و از خود بود. این اتفاق روى نداد و به هرحال خوب یا بد، زبان فارسى احیا شد و ملیت ایرانى حفظ گردید وچنانکه مى دانیم، فردوسى بزرگ، سهم بزرگى در حفظ و احیاى هویت ایرانى و زبان فارسى دارد، ایرانى اى که مسلمان و در ضمن شیعه است. گویا دو عرق ملى و مذهبى در ما ایرانیان به موازات هم رشد کرده است. از یک سو با تأیید اسلام (انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم) به حفظ هویت ملى خود کوشیده ایم، و از دیگر سو با عشق به حقیقت، سرسپرده اسلامِ ناب محمدى(ص) و اهل بیت او (ع) شده ایم. عرق ملى و تمدنى مان موجب شد به احیاى زبان فارسى و دستاوردهاى علمى تمدنِ باستانى مان در داخل تمدن اسلامى بپردازیم; و عرق اسلامى و مذهبى مان موجب گردید به تلاشهاى بزرگى در فهم اسلام و گسترش این آیین و تعمیق آن در میان نسلهاى آینده دست بزنیم. از جمله این تلاشها تلاشى است که از سوى دانشمندان بزرگ این سرزمین در جهت شناخت و تشریح ساختمان صرفى و نحوى زبان عربى، و پى ریزى آن در قالبى علمى و استوار به منظور فهم بهتر این زبان ـ و در اصل پیام قرآنى ـ به انجام رسیده است; و افرادى چون سیبویه، اخفش اوسط، و… به عنوان بزرگ ترین مبتکران و سازندگان بناى قواعد زبان عربى از این سرزمین معرفى گردیدند. از تلاشهاى دیگرى که سهم ایرانیان بدون شک در جهت تفهم درست تر و ژرف تر وحى و پیام قرآنى ـ شاید به دلیل تفاوت زبان و فرهنگ ـ بیش تر از سایر ملتهاست، ترجمه و تفسیر قرآن کریم است. بیش از ده قرن از تاریخ نخستین ترجمه ها و تفسیرها به زبان فارسى مى گذرد (مانند ترجمه و تفسیر طبرى، ترجمه نسفى و… ) بى شک یکى از انگیزه هاى اصلى مترجمان و مفسران فارسى زبان، در معرض فهم همگانى قرار دادن قرآن بوده است. این تلاش تا به امروز ادامه یافته است و ازرهگذر آن ترجمه ها و تفاسیر ارزنده اى از قرآن در زبان فارسى پدید آمده است. با این همه به نظر مى رسد که همچنان نیاز به ترجمه ها و یا تفاسیر جدیدتر و متنوع تر و یا نوآورى روشهاى دیگرى میان این دو که بتواند بخش بزرگ ترى از آحاد جامعه را فرا بگیرد وجود دارد; تا عالم و عامى به یکسان (اگر چه با درجات مختلف ) از مفهوم اصلى پیام قرآن بهره مند گردند. تفسیر، رویکردى عالمانه و تخصصى به قرآن دارد. به همین دلیل و نیز به دلیل گستردگى که به ناچار در سخن خود وارد مى کند، عامه مردم را به استفاده از آن برنمى انگیزد. براى بهره ورى از تفسیر، باید دست کم از کنجکاوى علمى و یا شیفتگى به هدایت بهره اى داشت. حال آن که بسیارى از مردم به قول دکارت (از عقل بیش از آنچه دارند، آرزو نمى کنند) و همان را براى تشخیص خیر و شرّ زندگانى خود کافى مى دانند. مفسرانى که با انگیزه همگانى ساختن فهم قرآن و ترویج آن در میان عام مردم دست به تفسیر زده اند، برخى با تفسیر سوره هاى کوتاه ـ مانند جزء سى ام ـ در پى رسیدن به این هدف برآمده و تا حدودى هم موفق بوده اند. در عین حال محدود بودن این تفاسیر به سوره هاى کوتاه که به فرض موفقیت، تنها جزئى از پیام قرآنى را درمعرض فهم عموم قرار مى دهند، همچنان نیاز به یافتن راههاى دیگر را جهت ساده کردن و همگانى ساختن فهم تمام قرآن جلوه گر مى سازد. ترجمه از دیرباز کوشش داشته است متن قرآن را تمام و کمال، بدون تطویل در کلام یا تغییر در شیوه گفتار، در معرض فهم عموم قرار دهد. مترجمان در این راه همواره با دشواریهایى روبرو بوده و هستند. ازیک سو قدسى بودن متن وحى، ضریب حساسیت و دقت را در مترجم بالا مى برد ـ مبادا چیزى از قلم بیفتد یا اشتباهى در ترجمه صورت بگیرد ـ که گاه دقت و حساسیت بیش از اندازه، بروز اشتباه را گریز ناپذیر مى سازد و یا به ترجمه هاى پیچیده و دور از فهم یا نادر مى انجامد; و این همه موجب مى شود ترجمه با فلسفه ترجمه ناسازگار شود و معانى آیات براى فارسى زبانان دیریاب تر از اصل عربى آن گردد; از دیگر سو ویژگى منحصر به فرد ساختار وحى در قالب زبان عربى، انتقال آن را به زبان دیگر دشوار مى سازد. این ویژگى که علت آن در نوع رابطه مخاطب وحى (پیغمبر)، وحى کننده (خداوند) و واسطه وحى (جبرئیل) نهفته است، زبان قرآن را داراى ویژگیهایى منحصر به فرد ساخته است که هیچ کس را توان احاطه و آوردن مانند آن و یا ترجمه آن به زبانى دیگر با حفظ تمام ویژگیها نیست. این ویژگى ـ که بحث از آن فصلى مهم ازمباحث علوم قرآنى را تشکیل مى دهد و وارد شدن به آن در اینجا مناسبت ندارد ـ دست هر مترجمى را که مى خواهد به متن به طور کامل وفادار بماند مى بندد، و در آخر وى را در ارائه یک ترجمه سلیس و روان و بدون توضیحات اضافى ـ که در ضمن از نظر منطقى پیوستگى مفهومى میان آیات را حفظ کند ـ ناموفق مى سازد. هرگفتار حکیمانه مفاهیمى را بیان مى دارد که به گونه منطقى به یکدیگر پیوسته اند. این منطق، یا یک منطق عقلى است یا یک منطق عاطفى و روانشناختى و یا آمیزه اى از هر دو، که بستگى به هدف یا اهداف آن گفتار دارد. آنچه که در ترجمه و تفسیر به صورت رایج در برابر آینه ذهن خوانندگان قربانى مى شود، همین پیوستگى منطقى میان مفاهیمى است که در آیات جداگانه بیان شده اند. تفسیر با تطویل کلام و توجه به جاذبه هاى معنایى فرعى یا بطنى آیات و ترجمه با پاییندى به حفظ سیاق کلام مقدس. حال آن که آنچه بیش تر در فهم یک سوره اهمیت دارد، فهم مفهوم یا مفاهیم اصلى و کلى آن سوره است و همین مفهوم یا مفاهیم کلى و اصلى سوره هاست که آنها را از یکدیگر، مانند گفتارهایى مستقل، جدا ساخته است. سوره هاى قرآن در مفاهیم جزئى هیچ گونه تمایزى با یکدیگر ندارند. بسیارى از مفاهیم جزئى، در قالب آیاتى یکسان و یک شکل و یا شبیه به هم، در سراسر قرآن تکرار مى شوند. مفاهیم هدایتى جزئى در سوره آل عمران یا مائده یا نساء و… هیچ گونه تفاوت و تمایزى با یکدیگر ندارند. مانند یک انسان که داراى بینش ویژه اى است و اصول و فروع اعتقادى اش روشن است وهمیشه کلمات و جملات ویژه و همانندى را به کار مى برد، اما درهر گفتار، هدفى خاص را دنبال مى کند، و بخشى یا وجهى از جهان بینى اش را به نمایش مى گذارد، یا اعتقاداتش را تبیین مى نماید. قرآن نیز همین گونه است، و بدون شک گفتارهاى مستقل قرآن (سوره ها) هر یک با دیگرى از جهت اهداف معنایى یا جز آن، که به خاطرش نازل شده اند، تمایز دارد. و گرنه هیچ دلیلى نداشت که سوره هاى قرآن، نامهاى ویژه و تعداد معین و اندازه مخصوص داشته باشند. در ترجمه ها و تفسیرهاى رایج، این اهداف و مفاهیم کلى ناشناخته و نامفهوم باقى مى مانند و خوانندگان فارسى زبان با اصل و مغز پیام، نامحرم گذاشته مى شوند. اگر بپذیریم که طول آیات و تعداد آنها در یک سوره خود نیز براساس تدبیرى حکیمانه معین شده اند، و این طول و تعداد در القاء مفهوم یا مفاهیم (پیام یا پیامهاى) خاصى نقش دارند، ناگزیر باید بپذیریم که هرگونه ترجمه یا تفسیرى بیش از هر چیز باید خود را پایبند و متعهد در برابر آن مفاهیم و مقاصد اصلى سوره ها قرار دهد و توجه به اجزاء و سیاق کلام از تبیین و ابراز اصل پیام باز ندارد. به عبارت دیگر تعهد اصلى مترجم و مفسر در برابر اهداف و مفاهیم و مقاصد اصلى باشد که در طول معین سوره بیان شده اند. این کار با همه علاقمندى و تعهدى که مترجمان و مفسران داشته اند و ما در اینجا به هیچ روى قصد تخطئه یا ایراد به کار آنان را نداشته ونداریم، بلکه سخن در نفس ترجمه و تفسیر است، سوگمندانه تاکنون انجام نگرفته است و ما ترجمه یا تفسیرى که به آسانى و راحتى خواننده را با مفاهیم و پیام هاى اصلى و متمایز سوره ها آشنا سازد، در دست نداریم; و همین براى ما انگیزه اى شد تا به کوششى جدید در این مسیر دست بزنیم. براى نیل به این هدف، کوشیده ایم به گونه اى ترجمه یا تفسیرِ همه کس فهم(و یا هر نام دیگرى که مى توان بر آن نهاد) دست یازیم که اینک به اصول و روش آن اشاره مى کنیم، و در پایان نمونه هایى از چند سوره ارائه مى دهیم: 1. کوشیده ایم تعهد در برابر محتوا و پیام اصلى یک آیه و یک سوره داشته باشیم; یعنى تمام تلاشمان معطوف به هرچه روشن تر ساختن و صریح نمودن و دریافتنى تر کردنِ پیام اصلى یک آیه و سرانجام هر سوره باشد. 2. پایبندى به اندازه آیات و بلندى و کوتاهى سوره ها داشته ایم. به عبارت دیگر کوشیده ایم ترجمه یا تفسیر و یا هر نام دیگرى که مى توانند بگیرد، مفصل نگردد ومفاهیم ژرف و معانى بلند آیات در همان حجمى بیان گردد که در اصل عربى آن آمده است. در اینجا نمى خواهیم دوباره از پیامدهاى بدِ درازگویى و توجه بیش از اندازه به ریزه کارى هاى آیات براى خوانندگان عام سخن بگوییم. همین اندازه اشاره مى کنیم که خداوند حکیم، بنابر حکمتى درازاى معینى به آیه ها و سوره ها بخشیده است و بى شک پایبندى به این طول و اندازه، مقصود بارى تعالى را بهتر برآورده مى سازد. 1 3. اما روش کار بدین گونه بوده است که نخست کوشیده ایم مفهوم و یا پیام اصلى هر آیه را دریابیم و آن را با استفاده از واژه هاى همان آیه ساده و روشن سازیم. (در اینجاست که گاه از رجوع به تفسیر ناگزیر مى گردیم، چنانکه روش علمى نیز ایجاب مى کند در بیش تر موارد با رجوع به تفاسیر، به ساده کردن و صریح ساختن مفهوم یا پیام اصلى هر آیه دست یابیم). درمرحله بعد، این مفاهیم یا پیامهاى صریح را به همان ترتیبى که در آیات آمده اند، به دنبال هم چیده ایم. در اینجاست که مشاهده مى کنیم یک ربط و رابطه منطقى ازنظر مفهومى میان آیات پدید مى آید، یا درست تر: مکشوف مى گردد، که گویى تاکنون از آن بى خبر بوده ایم. 4. پایبند نبودن در برابر سیاق کلام. و این تنها دخالتى است که در ترجمه مفهومى آیات انجام داده ایم. بجز این در واقع کار دیگرى از سوى ما انجام نگرفته است. دلیل این کار نیز چنانکه پیش تر اشاره شد، به ساختار ویژه وحى در قالب کلام عربى بازمى گردد (برشهاى تاریخى ناگهانى و بدون مقدمه، تغییر روى سخن از مغایب به مخاطب و به عکس، جابجایى ضمایر راجع به خداوند به عنوان متکلم به سوى خداوند به عنوان غایب و… ) که نشان دادیم وفادارى به آن در ترجمه، موجب نامفهوم ماندن محتواى اصلى آیه ها و سوره ها براى غیرعرب زبانان گردیده است. مفسران ما همگى کوشیده اند معانى و مقاصد آیات را به همین صورتى که از نظر ساخت (سیاق) دارا هستند، بفهمند و تفسیر کنند. از این رو در نهایت، بیش تر توفیق ایشان در فهم و تفسیر آیه به آیه قرآن دیده مى شود; زیرا تغییرات ساختارى یا همان سیاق کلام، در محدوده یک آیه یا کمتر اتفاق مى افتد و یا اصلاً روى نمى دهد، و این به مفسر امکان مى دهد تا راحت تر و سریع تر به عمق معانى و مقاصد آیه راه یابد و آنها را بازتاباند. اما آنجا که بایسته مى نماید از این فراتر رفت و بین معانى چند پهلوى یک آیه، با معانى چند پهلوى آیات قبل و بعد، ارتباط برقرار کرد به دلیل افزایش تنوع ساختار در کلام، یا به سختى توفیق حاصل مى کنند ـ که در این صورت بیش تر به اثبات وجود یک یا دو رابطه به نسبت ساده میان یک یا دو آیه نزدیک به هم اشاره مى کنند ـ و یا سوگمندانه به توفیقى در این زمینه دست نمى یابند. نتیجه آن که بیش تر چنین نموده مى شود که گروههاى کوچک آیات، شأن نزول هاى مخصوص داشته و باید به آنها جداگانه نگریست. در نتیجه همواره ارتباط میان مفاهیم یک گروه از آیات با چند گروه قبل یا بعد، و در نهایت مقصد یامقاصد کلّ یک سوره از سوره اى دیگر ناشناخته باقى مى ماند. حاصل آن که ماتاکنون به فهم آیه به آیه قرآن نزدیک شده ایم، اما به فهم سوره به سوره قرآن توفیق نیافته ایم. براى فهم سوره به سوره به نظر مى رسد باید نخست آیات هر سوره را از نظر ساختارى (سیاق کلام) یکدست سازیم; یا دست کم در میان گروههاى بزرگ آیات این کار را انجام دهیم. ذهن ما انسانها به سادگى نمى تواند تنوع ساختار را در یک یا چند آیه نزدیک به هم خوب بفهمد و سپس از آن در گذرد. این کار به مانند این است که توجه به هدف و مقصود اصلى و کلى آن، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. این کار به مانند این است که توجهى به هدف و مقصود اصلى گفتار یک سخنران نداشته باشیم، و تنها به جملات و عباراتى که از دهان او خارج مى شود بسنده کنیم. به نظر ما یکدست کردن ساختار آیات یا همان سیاق کلام در یک سوره، نخستین گام در جهت فهم مفاهیم اصلى و تشخیص فرازهاى مهم یک سوره از نظر گوینده است; و براى ارائه یک تفسیر نزدیک به واقع، این نخستین اقدام به شمار مى رود که اگر چه اقدامى ساده به نظر مى رسد، اما اهمیت آن در کشف روابط عمیق و آشکار آیات و مفاهیم گونا گون موجود در آنهاست، و این آرزوى هر مفسرى است. در ترجمه هاى مفهومى ذیل که به عنوان نمونه آمده اند، هیچ گاه به عمد به تغییر سیاق کلام دست نزده ایم، و تنها زمانى به آن پرداخته ایم که جهت تصریح و تبیین مفهوم اصلى آیه، و حفظ ربط منطقى مفهوم آن با آیات قبل و بعد، چاره اى جز آن نبوده است. در برابر، تعهد و تقید داشته ایم که تبیین مفهوم اصلى آیات با همان کلمات و عبارات و بار روانشناختى آنها صورت گیرد که خداوند نازل فرموده است; زیرا بى تردید هر مفهوم بلندى جز با کلمات ویژه و ساختارى مناسب از آیات، امکان بیان ندارد. افسوس که ما هرچه بکوشیم قادر نخواهیم با همان ساختار ویژه زبان عربى، مفاهیم بلند و عمیق و چند پهلوى آیات را دریابیم. اما این نباید باعث شود که از مفهوم یا مفاهیم اصلى گفتار خداوند بى بهره بمانیم. چه آن که: آب دریا را اگر نتوان کشید * * * هم به قدر تشنگى باید چشید 5. علاوه برحفظ بار روانشناختى و عاطفى آیات، کوشش شده است جنبه ادبى و زیبایى شناختى کلام خدا نیز حفظ گردد و در حد توان در ترجمه مفهومى آن، ساختار و عباراتى زیبا به کار رود. چه، بى تردید یکى از عوامل جذب انسانها در صدر اسلام، بویژه جوانان، همین زیبایى کلام خدا بوده است. اساساً معنویت از زیبایى جدایى ناپذیر است و تصور امر معنوى متعال، تهى از زیبایى و جذابیت، بى معنى است. همچنان که سادگى و رسایى و صراحت از لوازم دیگر چنین کلامى است. در عین حال کوشش شده است این زیبایى تصنعى نباشد و بر مفهوم بار نگردد، بلکه ازخود مفهوم و نیروى عاطفى و روانشناختى آن و نیز ساختار نحوى و صرفى آیات سرچشمه گیرد (نه چنانکه مثلاً در برخى از ترجمه هاى متون دینى دیده شده است). تبصره: برخى معتقدند هرگونه تبیینى ازکلام خدا در حوزه تفسیر قرار مى گیرد. در این دیدگاه حتى ترجمه قرآن خود نوعى تفسیر است، زیرا به هرحال ترجمه نیز برداشت ویژه اى است ازمعنى و مفهوم یک آیه که چه بسا با مقصود بارى تعالى مغایرت داشته باشد. بویژه در آیات متشابه ـ که بیش ترین بخش قرآن را تشکیل مى دهد ـ این امر کاملاً اتفاق مى افتد. از این رو هیچ ترجمه اى نمى تواند ادعا کند که برگردان عینى کلام خداست. ممکن است در این سخن نوعى مبـالغه نهفته باشد، ولى به هر حـال بهره اى از حقیقت را نیز داراست. بنابراین ترجمه مفهومى از این دیدگاه به طریق اولى خود نوعى تفسیر است. بویژه که در اینجا تغییراتى آشکار در سیاق کلام صورت مى گیرد. هم از این رو، و هم از آن رو که همواره خواننده ملاکى براى سنجش و ارزیابى ترجمه مفهومى، چه از جهت صحت و سقم معنایى، و چه از جهت بار عاطفى و روانشناختى آیات، همچنین آگــاهى از میزان تغییراتى که در سیـاق کلام خدا صورت گرفته و چگونگى صورت بندى آن در زبان فارسى داشته باشد، توصیه مى کنیم که ترجمه مفهومى سوره هاى ارائه شده در کنار متن اصلى قرآن (براى عربى دانان) و یا متن اصلى به همراه یک ترجمه دقیق مطالعه شود که تا حد ممکن، ترجمه تحت اللفظى و ترجیحاً در بین ترجمه هاى موجود، ترجمه مرحوم محمد کاظم معزّى، براى این منظور منـاسب است. در پایان به جاى هرگونه توضیح دیگرى چند نمونه از ترجمه یا ترجمه ـ تفسیرى که بدین گونه از چند سوره به دست آمده است، آورده مى شود و شاید بهتر باشد به جاى ترجمه یا ترجمه ـ تفسیر، از لفظ (مفهوم) یا (ترجمه مفهومى) براى آنها استفاده شود. و ملتمسانه نظر صاحبنظران و اهل فن و سایر خوانندگان، جهت اصلاح و تصحیح یا یادکرد کاستیها و بایسته هاى آن، در خواست مى گردد.
1. ترجمه مفهومى یا ترجمه ـ تفسیر سوره حمد
به نام خداوند بخشنده مهربان(1) آن خدایى را باید ستود که پروردگار جهانیان است.(2) بخشنده ومهربان است.(3) و در قیامت فقط فرمان او مى رود.(4) پس شایسته است تنها او را پرستش کنیم و تنها از او یارى بجوییم.(5) یارى براى اینکه به راه راست هدایتمان کند;(6) که این یک نعمت الهى است; همچنانکه گروهى از آن بهره مند شده اند و از خشم خدا در امان مانده اند. تا در زمره گمراهان نمانیم.(7) ***
2. ترجمه مفهومى یا ترجمه ـ تفسیر سوره زلزال
به نام خداوند بخشنده ومهربان. آن زمان که زمین تکانى سخت بخورد،(1) و آنچه را که در دل خود نهفته دارد بیرون بریزد.(2) و انسان شگفت زده شده از خود بپرسد (زمین را چه شده است).(3) در آن روز، زمین به وحى پروردگار از آنچه مى داند، سخن خواهد گفت.(5.4) و مردمان پراکنده به تماشاى اعمالشان بیرون خواهند ریخت.(6) پس هر کس هراندازه که نیکى یا بدى کرده به چشم خود بازبیند.(7.8) ***
3. ترجمه مفهومى یا ترجمه ـ تفسیر سوره قدر
به نام خداوند بخشنده و مهربان خداوند، قرآن را در شب قدر فرو فرستاده است.(1) شبى چنان ارجمند که شما ندانید.(2) شب قدر از هزار ماه بهتر است.(3) در آن شب، فرشتگان و روح به اذن خداوند، براى کارهایى که بدان مأمور شده اند، فرود مى آیند.(4) آن شب تا صبحگاهان، فرخنده است.(5) ***
4. ترجمه مفهومى یا ترجمه ـ تفسیر سوره توحید
به نام خداوند بخشنده و مهربان بدانید که خداوند یگانه و بى نیاز است.(1.2) نه کسى را مى زاید و نه از کسى زاده شده است.(3) و نه او را همتایى است.(4)
5. ترجمه مفهومى یا ترجمه ـ تفسیر سوره لقمان
به نام خداوند بخشنده و مهربان الف، لام، میم، وحى است.(1) این وحى جمله هاى کتاب با حکمت است،(2) که نیکوکاران را مایه هدایت است ورحمت.(3) همان کسانى که نماز مى خوانند و زکات مى دهند و آخرت را باور دارند.(4) خداوند، نیکوکاران را هدایت مى کند و آنان رستگار مى شوند.(5) سخن بیهوده را همچون برخى ازمردمِ نادان براى گمراه کردن و استهزاء راه حق، نباید خرید. این کار، عذابى سخت در پى دارد.(6) چنانکه روى گرداندن از سخن خداوند با تکبر، و شنیدن آن همچون کران، عذابى دردناک به دنبال خواهد داشت.(7) درحالى که ایمان و عمل صالح، بهشتهاى پر نعمت را به ارمغان مى آورد.(8) بهشت هایى که جاودان در آن مى مانند. وعده خداوند، حق است و او عزتمند و حکیم است.(9) خداوند، آسمانهارا بى ستونى که دیده شود، آفریده است و در زمین کوههایى افکنده است تا به سوى انسان روان نگردند. جانوران گوناگون در زمین پراکنده ساخته است و ازآسمان باران مى باراند و جفتهاى گرامى از آن مى رویاند.(10) آفریدگارى خداوند این چنین است وجز او کسى نمى تواند چنین بیافریند. کسى که چنین ادعایى بکند، ظالم است و ظالم در گمراهى آشکارى است.(11) خداوند به لقمان حکمت داد و از او خواست سپاسگز ارى کند، که سپاسگزارى از خدا جز براى خویشتن نیست. و هر که باور نمى کند، بداند که خداوند بى نیاز و ستوده است.(12) زمانى لقمان، پسرش را نصیحت کرد و به او گفت اى پسرم، مبادا شرک بورزى، زیرا که شرک ظلمى بزرگ است.(13) خدا نیز انسان را در حق والدینش ـ بویژه مادرى که او را به سختى و سنگینى با خود حمل مى کند و دوسال شیر مى دهد ـ چنین توصیه کرده است: از من و والدینت سپاسگزارى کن، زیرا که به سوى من باز مى گردید.(14) و اگر شما را به شرک خواندند، از ایشان اطاعت مکنید، ولى تا دنیا باقى است با آنان به نیکى رفتار کنید، و راه کسانى را در پیش گیرید که به سوى من باز مى گردند. شما همگى به سوى من خواهید آمد و من شما را از اعمالتان آگاه خواهم ساخت.(15) اندرزهاى لقمان را به فرزندش فراگیرید و بدانید که خداوند کوچک ترین اعمال را، اگر چه در دل سنگ یا آسمان و زمین پنهان باشد، باز خواهد آورد، زیرا که او بس باریک بین و آگاه است.(16) پس نماز بخوانید و امر به نیکى کنید و از زشتى و بدى باز دارید و در سختیها صبر پیشه گیرید که این همه از استوارى امور است.(17) روى خود را به تکبر از مردم باز مگردانید، و مغرورانه وخودستا بر زمین گام ننهید، که خداوند خودستایان و فخرفروشان را دوست نمى دارد.(18) فروتنانه ومعتدل گام بردارید و صداى خود را پایین بیاورید، که نکوهیده ترین صدا، صداى الاغ است.(19) مى دانید که خداوند هرچه در آسمانها و زمین وجود دارد، رام شما گردانیده و نعمتهاى آشکار و نهان خود را بر شما بارانیده است. پس همچون برخى از مردمِ بى دانش و گمراه و بى بینه درباره خدا ستیزه مکنید.(20) که چون به آنان بگویند از وحى خدا پیروى کنید، گویند از دین پدرانمان پیروى مى کنیم. حتى اگر شیطان پدرانشان را به دوزخ رهنمون گردد.(21) رو به سوى خدا آورید و نیکوکار باشید که این دستاویزى محکم است. و بدانید که سرانجامِ همه چیز به خدا بازمى گردد.(22) حال اى پیغمبر، کفر کافر تو را اندوهگین نسازد. به سوى خدا باز خواهند گشت وخدا به کردارشان آگاهشان خواهد ساخت، و بدانید که خدا به آنچه در سینه ها نهفته است، نیک آگاه است.(23) خداوند کافران را اندکى بهره مند مى سازد، سپس در عذابى سخت بیچاره شان مى گرداند. (24) آنان مى دانند که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است، پس تنها او را باید ستود. افسوس که بیش تر آنان این را نمى دانند.(25) آرى ، هرآنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد از آن خداست وخدا آن بى نیازِ ستوده است.(26) و اگر تمامى درختان زمین، قلم مى شدند و تمامى دریاها مرکب، نمى توانستند کلمات خداى را به اتمام برسانند. آرى، خداوند، عزتمند و حکیم است.(27) و بدانید که آفرینش همه شما، و برانگیختن دوباره همه شما، براى خدا به سادگى یک تن از شماست. آرى، خداوند بس شنوا و بیناست.(28)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. بى تردید تفسیرهاى طولانى و کلاسیک درنزد اهل فن و علاقه مندان به فهم عمیق تر و معانى پنهان تر آیات همچنان از جایگاهى رفیع و ممتاز برخوردارند و نباید تصور شود که این کار در برابر آن کارها قرار دارد، بلکه یک نیاز اساسى در ترجمه یا تفسیر پیشنهادى به تفاسیر عمیق و مفصل جهت درک بهتر ازمقاصد آیات وجود دارد و باید گفت بدون این تفاسیر شاید در اصل هدف یادشده برآورده نگردد.
 

تبلیغات