نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون در ردیف ضروری ترین و مهمترین پژوهشهای قرآنی به شمار میرود؛ چرا که قرآن، پیامی است از سوی خداوند که در قالب الفاظ عربی بر خاتم پیامبران(ص) نازل گردیده است و بر طبق گواهی بسیاری از آیات قرآن، غرض از نزول آن، فراهم آمدن زمینه هدایت برای همه مردم است؛ از هر قوم و نژادی که باشند، در هر زمان و مکانی که زندگی کنند، با هر زبانی که سخن گویند. « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا » (فرقان/1) برکت آفرین است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بندهاش (محمد 12) نازل کرد تا جهانیان را انذارگر باشد. « کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » (ابراهیم/1) (قرآن) کتابی است که ما بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان، از تاریکیها بیرون آورده و به سوی نور ببری. و در پرتو ترجمه قرآن است که زمینه بهره گیری همگان از قرآن فراهم میآید و بسیاری از انسانها که با زبان عربی آشنا نیستند، میتوانند از تعالیم قرآن بهره مند شوند. کار ترجمه با رسالت و مسؤولیّتی که بر دوش دارد، کاری دشوار و دقیق است و در این میان، ترجمه قرآن به عنوان کلام خالق و پیام جاودان، از اهمیّت و حساسیّت بیشتری برخوردار است و از آن جا که زبان، چونان بسیاری از پدیدهها با پیشرفت زمان تحوّل میپذیرد و تکامل مییابد، اگر دهها ترجمه دیگر هم از قرآن سامان گیرد، بی نیاز کننده از ترجمههای بعدی نخواهد بود. خوشبختانه، در سالهای اخیر روند کار ترجمه قرآن به فارسی، شتاب بیشتری گرفته است. به گونهای که در مدت زمان نسبتاً کوتاهی چند ترجمه فارسی از قرآن کریم، انتشار یافته است و نوید انتشار ترجمههای دیگری به دوستداران معارف قرآن داده شده است. یکی از ترجمههای قرآن، ترجمهای است که به همّت آقای جلال الدین فارسی شکل گرفته و نخستین چاپ آن در سال 1369 ھ – ش انتشار یافته است. طبیعی است که هر گاه ترجمهای جدید از قرآن در دسترس قرار گیرد، این انتظار و توقّع در نسل پژوهشگر پدید میآید که ترجمه در مقایسه با ترجمههای پیش، از امتیازهایی برخوردار باشد و بخشی از کاستیهای موجود در ترجمههای پیشین را بر طرف کرده و بر اتقان و زیبایی آن افزوده باشد. این که آیا ترجمه آقای فارسی از قرآن، توانسته است چنان توقّع و انتظاری را برآورده سازد، یا خیر؟ نکتهای است که در این پژوهش کوتاه با جمال، مورد بررسی قرار میگیرد. ناگفته نماند که مترجم محترم، در مقدمه کوتاهی که بر ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است، به صورت غیر مستقیم به پرسشهای مقدّری که یاد شد، پاسخ گفته و در همان مقدمه، قواعدی را برشمرده است که با رعایت آن قواعد در فنّ ترجمه قرآن، میتوان به نتایج مثبتی دست یافت. امّا آیا خود ایشان تا چه اندازه به رعایت آن نکات پایبند بوده و تا کجا در این مسیر توفیق یافته است؟ بی تردید این نگرش کوتاه نمیتواند مدّعی باشد که پاسخی همه جانبه به پرسش فوق بدهد، اما میتوان گفت که دریچهای را به منظر این ترجمه میگشاید. نگارنده این سطور از آغاز نوجوانی که روخوانی قرآن را آموخته است، همواره در آرزوی دستیابی به ترجمهای روان و دقیق از قرآن کریم بوده است. حضور ترجمه آقای جلال الدین فارسی در مجموعه ذخایر ترجمههای قرآن، نوید ترجمهای قوی و رسا را داد، چرا که مترجم محترم از صاحب نظران معاصر و نان آشنا بود. امّا پس از مطالعه آن، نکاتی شایان ذکر به ذهن رسید و از آنجا که مترجم محترم از مطالعه کنندگان خواستهاند که از اظهار نظر و پیشنهاد دریغ نکنند، نگارنده طی تلاوت حدود نه جزء از قرآن کریم و مروری بر ترجمه آن، نکاتی را یادداشت کردهام که از سر اخلاص مطرح میکنم. همزمان با تنظیم نکات یاد شده، اطّلاع یافتیم که برخی از اهل تحقیق و نظر نقدی بر ترجمه آقای فارسی نوشتهاند که پس از مطالعه آن، معلوم شد بسیاری از نکات مورد نظر ما در مقاله ایشان آمده است. از این روی، در این مختصر به ذکر نکاتی بسنده شد که از تکرار به دور باشد. 1. عبارت قرآنی « الرّحمن الرّحیم »(فاتحه/1و3) چنین ترجمه شده است: «بخشایند مهربان». بسیاری از مترجمان دیگر هم، عبارت قرآنی فوق را به همین گونه ترجمه کردهاند و چه بسا مورد انتقاد هم قرار گرفته باشند. گویا آقای فارسی هم در این مورد، تسلیم اکثریت شده و همان ترجمه غیر محققانه را ترجیح دادهاند. برخی از ایرادهایی که بر ترجمه یاد شده وارد است، از این قرار است: الف . «الرّحمن» صیغه مبالغه است و «الرحیم» صفت مشبهه و همان گونه که میدانیم صیغه مبالغه دلالت بر کثرت دارد و صفت مشبهه دلالت بر دوام و در ترجمه آیه، این دو نکته رعایت نشده است. ب . صفت « الرّحمن» و «الرحیم» هر دو از مادّه رحمت اشتقاق یافتهاند، به چه دلیل در ترجمه کلمه «الرّحمن» بخشاینده و در ترجمه کلمه «الرحیم» مهربان آورده شده است. ج . بخشایندگی و مهربان بودن، دو مصداق از مصادیق رحمت خدا به شمار میروند و به عبارت دیگر، مفهوم رحمت، گسترده تر از چیزی است که در ترجمه آمده است. 2. عبارت قرآنی «یؤمنون بالغیب» چنین ترجمه شده است: «و کسانی که به نادیده، میگروند.» مترجم محترم کلمه «نادیده» را در ترجمه واژه قرآنی «الغیب» آورده است که اگر نگوییم غلط است، بدون تردید ترجمه دقیقی نسیت، زیرا حقایق غیبی عبارتند از چیزهایی که قوای حسّی آدمی از درک آن ناتوان است. البتّه یکی از ویژگیهای حقایق غیبی هم این است که دیده نمیشوند. به طور کلی در مورد واژههای قرآنی که معدل فارسی دقیقی برای آن درست نیست، بهتر این است که در ترجمه، با خود آن واژه آورده شود، و یا به گونهای از واژه اصلی برای ترجمه کمک گرفته شود. همان گونه که مترجم محترم در ترجمه عبارت « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ » (بقره /3) نوشتهاند: «و از آنچه روزیشان کردیم انفاق میکنند». و یا در ترجمه « وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ » (بقره / 4) آوردهاند: « و به آخرت، ایشان یقین دارند» در صورتی که ممکن بود در ترجمه « یُنفِقُونَ» میبخشند، و در ترجمه « یُوقِنُونَ» باور دارند، آورده شود. جالب است مترجم، در موارد دیگر که واژه «الغیب» آمده است نکته یاد آوری شده را رعایت کردهاند. از جمله در آیه 34 سوره بقره، عبارت قرآنی « إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » این گونه ترجمه شده است: «من نهانی (غیب) آسمانها و زمین را میدانم». و یا در ترجمه «و لا اعلم الغیب» ( انعام / 6) آوردهاند: «و من غیب نمیدانم.» و همچنین در ترجمه « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ » نوشتهاند: «آن گاه، سوی دانای غیب ... و مشهود باز گردانده میشوند.» و در ترجمه « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ »(انعام/59) آمده است: «و کلیدهای غیب در دست اوست.» 3. آیه 4 سوره بقره « والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ ...» چنین ترجمه شده است: «و کسانی که به آنچه به سوی تو فرو فرستادیم و آنچه پیش از تو فروفرستادیم ایمان میآورند.» در آیه مبارکه کلمه «انزل» در هر دو مورد، ماضی مفرد و مجهول است، ولی به صورت متکلم مع الغیر ترجمه شده است. ترجمه درست عبارت چنین است: و کسانی که به آنچه برتو و آنچه پیش از تو نازل گشته است، ایمان میآورند. 4. عبارت قرآنی « وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ »(بقره/191)چنین ترجمه شده است: «وشکنجة از دین بیرون بردن، بدتر از کشتن است.» و همین گونه در ترجمه آیه 193 همان سوره « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ » آمده است: « وبا آنان بجگید تا شکنجه از دین بیرون بردن نباشد.» ترجمه واژه «فتنه» به شکنجه از دین بیرون بردن » گذشته از این که ترجمه شیوایی نیست، جای این پرسش را هم دارد که به چه دلیل مترجم محترم از معانی واژه « فتنه» این معنا را واز احتمالاتی که مفسران در تفسیر واژه « فتنه» ذکر کرده اند، این احتمال را برگزیده است. در این باره، مرحوم طبرسی پس از طرح معانی لغوی واژه « فتنه» نوشته است: «والمراد بها فی الآیة: الشّرک بالله و رسوله»1 مراد از فتنه در این آیه، شرک به خدا ورسول اوست. نیز شیخ طوسی در بارة معنای واژة « فتنه» مینویسد: « قال الحسن وقتاده و جمیع المفسیرین انّها الکفر.» 2 حسن وقتاده وتمام مفسران گفته اند که مراد از «فتنه» دراین آیه، کفر است. همو، درجای دیگر مینویسد: « والفتنه: الشّرک فی قول ابن عباس وقتاده و الربیع وبن زید و هو المروی عن ابی جعفر 11.» 3 مرحوم علامه طباطبایی در این باره، نوشته است: « والفتنه فی لسان هذه الآیات هو الشّرک باتّخاذ الاصنام کما کان یفعله المشرکون ویدلّ علیه قوله تعالی :« ویکون الدین کلّه لله» 4 کلمه فتنه در لسان این آیات به معنای شرک است... و دلیل این که گفتیم «فتنه» در این آیات به معنای شرک است، جمله بعدی آیه« ویکون الدین کلّه لله» است. 5. در ترجمه « وَإِن کُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّینَ »(بقره/198) نوشته است: « وگر چه پیش از آن گمگشتگان بودید.» بهتر است در ترجمه « الضّالین»، گمراهان آورده شود، همان گونه که مترجم محترم عبارت « ولاالضّالین» (فاتحه/7) را به گمراهان ترجمه کرده است. 6. آیه مبارکه « وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ »(بقره/207)، چنین ترجمه شده است: « واز آدمیان کسی هست که خویشتن در طلب خشنودی خدا بفروشد...» در ترجمه آیه یاد شده، وفادار ماندن به متن در حدی است که به زبیایی و رسا بودن ترجمه صدمه زده است. بدون تردید کلمه «یشری» در آیه مبارکه به معنای خرید و فروش اصطلاحی نیست، بلکه معنای کنایی آن مراد است . ممکن است مترجم محترم بفرماید: در ترجمه هم همان معنای کنایی اراده شده است که مسلّم همین طور است، ولی اگر دقّت کنیم در زبان فارسی برای بیان این مقصود، بیشتر تعبیر جانبازی در راه خدا و جان باختن در راه حق به کار میرود. 7. درآیه مبارکه 11 سوره نساء، عبارت قرآنی « مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ » به این صورت ترجمه شده است: « پس از انجام وصیتی که وی میکند یا قرضی که هست.» عبارت فوق، بخشی از آیه ای است که درآن حکم میراث طبقه اول و چگونگی تفسیم میراث بیان گشته است. در این بخش از آیه، تصریح شده است که وارثان هنگامی مجازند مال میّت را میان خود تقسیم کنند که میّت وصیّتی نکرده باشد و بدهکار نباشد، اما در صورتی که وصیتی کرده است با بدهکار است، نخست باید به وصایای او عمل شود وبدهکاری او پرداخت شود، آن گاه باقیمانده اموال میت میان ورثه تقسیم گردد. ایراد نگارنده، بر ترجمه متن این بخش از آیه نیست وفرض هم براین است که مترجم با درک درستی از مراد آیه، به ترجمه آن پرداخته است. اما نکته ای که از دید مترجم پنهان مانده است، ارتباط این بخش بابخشهای دیگر آیه است که می بایست این ارتباط،با افزوده شدن توضیحی کوتاه حفظ میشد. در صورتی که میبینیم به ترجمه لفظ اکتفا شده و هیچ گونه توضیحی در کنار آن نیامده است ودر نتیجه مطالعه کننده فارسی زبان، که فرضاً آگاهی چندانی از احکام میراث ندراد، بدشواری میتواند مراد آیه را دریابد و چه بسا در برداشت از ترجمه آیه دچار اشتباه گردد و چنین تصور کند که حکم مذکور در این بخش از آیه، مربوط به قسمت اخیر است. ( یعنی صورتی که وارثان میت عبارتند از چند برادر ومادر.) بخصوص این که در ویرایش این قسمت، از علائم سجاوندی مناسب هم استفاده نشده است. در ترجمه این قسمت از آیه، به ترجمه آقای عبدالمحمد آیتی مراجعه شد. ترجمه ایشان چنین است: « امّا اگر برداران داشته باشد، سهم مادر، پس از انجام وصیّتی که کرده و پرداخت وام او، یک ششم است.» اگر نگوییم که مترجم محترم در ترجمه این بخش از آیه به خطا رفته، بدون تردید ترجمه ای نارسا و از دقّت به دور است وابهام آن، از ترجمه آقای فارسی بیشتر است. 8. عبارت« وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً »(نساء/49)« وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً »(نساء/77)و« وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(اسراء/71)، به ترتیب، چنین ترجمه شده است:« وبه اندازه پوسته ای ستم نمیشوند.» « وبه اندازه پوسته ای به شمان ستم نرود.» و«و به اندازه پرزه ای برایشان ستم نشود.» در این که معنای واژه «فتیل» چیست؟ در کتابهای لغت چند احتمال ذکر شده است: الف. رشته نازکی که در شکاف هسته خرما مشاهد میگردد. ب. رشته نازک درون خرما. ج. به معنای نقطه ای دردرون هسته خرما. ممکن است به معنای «پوسته» و «پرزه» هم باشد، ولی واژه « فتیل» به هرمعنایی که باشد بی تردید در آیات یاد شده کنایه از چیز کوچک و اندک است. با توجه به این که هیچ کدام از معانی محتمل مرجحّی ندارند، بهتر است همان معنای کنایی در ترجمه آورده شود ومثلاً در ترجمه « وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً» نوشته شود: وکمترین ستمی برآنان نخواهدشد. 9. آیه 3 سوره مائده: « فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » چنین ترجمه شده است: « پس هرکس در گرسنگی جانگاه بدون تمایل، به گناه ناچار شود بداند که خدا آمرزنده ای مهربان است: این بخش از آیه ناظر است به محرّماتی که در آغاز آیه بیان گردیده است. مقصود این است که استفاده از آن محرمات در حال ناچاری، مانعی ندارد. ایرادی که در مورد ترجمه این قسمت به نظر میرسد، نارسا بودن ترجمه در انتقال مقصود است، بخصوص این که میان این بخش از آیه وبخش آغازین آن عبارت قرآنی :« الیوم یئس الذین کفرو من دینکم...» فاصله افتاده است که بظاهر، چندان ارتباطی با صدور و ذیل آیه ندارد. 10. آیه 103 سوره مائده: « مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ »بدین گونه ترجمه شده است: « خداهیچ بحیره و سائبه و وصیله وحامی را مقرّرنداشته است. نگارنده با مطالعه ترجمه این آیه، به یاد لطیفه ای افتاد که گویند خردمندی از فرزند خود پرسید:« تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» یعنی چه؟ فرزند بدون تأمل، پاسخ داد؛ یعنی، تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است! غرض از ترجمه قرآن، یاری رساندن به آنهایی است که بالغت واصطلاحات عربی آشنایی ندارند و میخواهند با کمک گرفتن از ترجمه به اندکی از معارف قرآن دست یابند . قطعاً با این شکل از ترجمه، آن غرض تأمین نخواهد شد. در چنین مواردی، افزودن توضیحاتی کوتاه و گویا، در کنار ترجمه، تنها راه حل مشکل است. 11. آیه 17 سوره مبارکه اعراف: « ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ... » چنین ترجمه شده است: « آن گاه از راه تاریخ ولحاظ آینده و از طریق امور خوشایند وشوم به آنان بپردازم...» شگفت آور است که مترجم محترم گاهی چنان در ترجمه آیات، به الفاظ آیه وفادار مانده است وزمانی این چنین الفاظ آیه را نادیده گرفته و به ترجمه ای کاملا آزاد روی آورده است . آنچه درترجمه این آیه آمده است، با فرض صحّت آن، میبایست به عنوان توضیح و به شکلی متمایز ازترجمه افزوده میشد. در پایان، به نمونه ای از تعبیرات تکلّف آمیز و نامأنوس، که درترجمه راه یافته است، اشاره میشود: * بقره/34: «... فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى... » پس سجده بردند جز ابلیس، سرفراپیچید.» * مائده/5: «... وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ... » « وزنان خویشتن پای مؤمن .» *مائده/8: « ...عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ... » «که پا از خط داد بدر نهید، برخط داد باشید.» *مائده /49: « وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ ...» « واز آنان برحذر باش که تو را از پاره ای از آنچه به سویت فروفرستاد بدر لغزانند.» * مائده/82: « ...أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً ...» « سخت دشمنی ترین آدمیان.» * انعام /55: « وَکَذَلِکَ نفَصِّلُ الآیَاتِ ...» «وبدین گونه آیات را بشرح میآوریم.» *انفال/29: « یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » « هان ای کسانی که ایمان آوردید، اگر از خدا پروا گیرید برای شما مایه تمیزی قرار میدهد... وخدا دارای دهشی عظیم است.» * اعراف/184: «... بِصَاحِبِهِم ...» « همشهریشان.» * انعام/68: « وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا » « وچون کسانی را ببینی که شروع میکنند به زدن حرف ناسزا در باره آیات ما.» * انفال/27: « ...وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ...» « واین که به سوی او فراهم برانگیخته میشوید.»
پی نوشتها:
________________________________________
1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191. 2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191. 3 . همان / 147، ذیل آیه 193. 4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193.
پی نوشتها:
________________________________________
1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191. 2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191. 3 . همان / 147، ذیل آیه 193. 4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193.