مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
جانداری
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به بررسی مفهوم سببی سازی در انگاره زبانشناسی شناختی (به طور خاص دستور شناختی) می پردازد. مفهوم سببیسازی نقش مهمی در شکل دهی تجربیات انسان ایفاء می نماید، به گونه ای که می توان آن را عضو جدایی ناپذیر شناخت بشر قلمداد نمود و یا بنابر اظهار لیکاف مفهومی دانست که در اندیشه هر انسانی وجود دارد. این مقاله از سویی مفهوم سببیت در زبان فارسی را در قالب دستورشناختی بررسی می کند و از دیگر سوی به بررسی میزان تعامل و ارتباط تحلیل شناختی سببیت با تبیین صورتگرایان می پردازد. یافته های این پژوهش نشان می دهد سببی سازی جزء جهانیهای ذهن انسان بوده و غالباً در دستور تمامی زبانها متجلی می شود. قائل شدن به مفهوم سببی سازی به عنوان نظامی جهانی ـ شناختی ویژگیهای مشترک فراوانی در میان زبانها نشان می دهد. آنچه که در رویکرد شناختی بیش از هرچیز خودنمایی می کند طریقه تفکر، تجربیات، نگرشها، هنجارهای فرهنگی و اجتماعی و در حقیقت شناخت بشر از محیط پیرامونش است که برداشتهای متفاوتی را از رویدادی واحد سبب می-شود. همین مهم سببی سازی را همان طور که دیوید لی ادعا می کند وابسته به فرایند انطباق در زبان می داند. دیگر اینکه اصولاً تحلیل شناختیون در بررسی سببی ها مکمل تبیین صورتگرایان است و نیز درک و تحلیل سببی ها حاصل عوامل معنایی و عملکردهای کلی ذهن بشر است. به واقع رویکرد شناختی از آنجا که موقعیت های جهان خارج را بدون توسل به ویژگی های عینی و تعریف شده آنها تعبیر و تفسیر می کند راه حلی نسبتاً ساده به مشکلاتی همچون ناکارآمدی های دستور حالت ارائه می دهد.
تأثیر معرفگی بر نشانة مفعولی در زبان های تاتی، تالشی و بلوچی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی از زبان ها که نظام حالت نمایی آشکار مفعول های مستقیم دارند، همة مفعول ها را به شیوة یکسان نشان نمی دهند و تنها حالت زیرمجموعه ای از مفعول های خود را بسته به ویژگی های معنایی و کاربردی آن نشان می دهند؛ این پدیده، مفعول نمایی افتراقی نامیده می شود. ویژگی های مرتبط با مفعول نمایی افتراقی شامل جانداری و معرفگی مفعول های مستقیم است. در این مقاله مفعول نمایی افتراقی در سه زبان ایرانی نو شمال غربی، یعنی تاتی، تالشی و بلوچی بررسی شده و از تحلیل آیسن (2003) از مفعول نمایی افتراقی بر اساس نظریه بهینگی و بر مبنای دو پیوستار جانداری و معرفگی برای بررسی نظام حالت نمایی در این سه زبان استفاده شده و استدلال شده که در هر سه زبان مفعول نمایی افتراقی وجود دارد و نقطة برش در امتداد دو پیوستار معرفگی و جانداری در آن ها نشان داده شده است.
بررسی پیکره بنیاد مفعول نمایی افتراقی در مازندرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چنان چه در زبانی برای نشان دادن نقش مفعولی از نشانه حالت استفاده شود در آن زبان مفعول نمایی وجود دارد و درصورتی که نشانه حالت مفعولی تنها با زیرمجموعه ای از مفعول های آن زبان همراه شود، مفعول نمایی به صورت افتراقی می باشد. ویژگی هایی مانند معرفگی و جانداری مفعول از جمله دلائل حضور نشانه مفعولی در کنار یک مفعول در میان برخی زبان های جهان هستند. هدف از نگارش مقاله حاضر بررسی وضعیت مفعول های مستقیم دارای نشانه و بدون نشانه با توجه به جانداری و معرفگی در متون مکتوب مازندرانی است تا از این طریق رابطه بین این عوامل مشخص گردد. از رویکرد آیسن(2003) در چارچوب نظریه بهینگی در انجام این پژوهش استفاده شده است. با بررسی مفعول نمایی افتراقی در یک پیکره مازندرانی در مجموع 150 گروه اسمی مفعول مستقیم شناسایی شد و مشخص شد که هر دو ویژگی معرفگی و جانداری در حضور نشانه مفعولی در کنار مفعول مستقیم در این پیکره زبانی از زبان مازندرانی تاثیرگذار هستند.
مفعول نمایی افتراقی، نگاهی دیگر به ""را(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفعول نمایی افتراقی ویژگی زبانهایی است که همه مفعولها را به یک شیوه نشان نمی دهند. بوسونگ (1985) این پدیده را در برخی از زبانهای ایرانی بررسی کرده است. آیسن (2003) نشانه «را» در فارسی را نشانه ای می داند که به معرفگی و جانداری مفعولها حساس است، و این زبان را نمئنه ای از زبانهای دارای مفعول نمایی افتراقی می داند. در این مقاله نشان داده ایم برخلاف دیدگاه آیسن (2003)، نمی توان گفت «را» فقط طبقة خاصی از مفعولها در فارسی را همراهی می کند؛ زیرا اولاً می تواند در طیف معرفگی با همة مفعولها ظاهر شود و حضور آن تأثیری کلامی دارد، ثانیاً طیف جانداری نقشی در حضور «را» ندارد و ثانیاً این نشانه می تواند با مواردی از غیرمفعولها نیز ظاهر شود. پس با در نظر گرفتن این سه مورد، نمی توان دیدگاه آیسن (2003) را در مورد نقش «را» اقتصادی فرض کرد.
عوامل موثر بر پسایندسازی در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منظور از پسایندسازی در این مقاله، فرایندی است که طی آن سازه ای در جمله که جایگاه بی نشان آن پیش از فعل است، در جایگاه پس از فعل قرار می گیرد. در این پژوهش، با انتخاب چارچوب نظری نحو نقش گرا، به بررسی این فرایند پرداخته ایم و سعی کرده ایم نشان دهیم چه عوامل نقشی احتمال پسایندشدگی را بالا می برند. عوامل نقشی مورد بررسی عبارتند از: وزن دستوری، معرفگی، جانداری و ساخت اطلاعی. برای داشتن داده های طبیعی، پیکره ای گفتاری از مصاحبه ها و میزگردهای زنده تلویزیونی، مکالمات رو در رو و گزارش های زنده ورزشی گردآورده ایم و جملات پسایندشده در این پیکره را مبنای تحلیل خود قرار داده ایم. نتایج این پژوهش نشان می دهد که عوامل فوق به استثنای عامل جانداری، در پسایندسازی جملات فارسی مؤثرند؛ یعنی هرچه سازه موردنظر معرفه تر و سنگین تر باشد احتمال پسایندشدن آن بیشتر است، و در مورد ساخت اطلاعی نیز با اینکه مفعول های مستقیم پسایندشده بیشتر دارای اطلاع مفروض هستند، این یک دستی در مورد مفعول های غیرمستقیم و حرف اضافه ای دیده نمی شود.
جانداری و بی جانی در گویش های ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبانها ویژگی های مصادیق جهان بیرون را به نحو متفاوتی در خود منعکس می کنند؛ برای مثال، مقولة شخص، شمار، زمان و نمود فعل[1] یا حالت[2] و جنس اسم[3] در زبان های مختلف به صورت های متفاوت بیان می شود. یکی دیگر از این مقولات، ویژگی جانداری[4] است که زبان ها توجه کمتری به بیان آن دارند. این خصوصیت در تعدادی از گویش های ایرانی وجود دارد که موضوع بحث این مقاله است.
حرف اضافه نمایی افتراقی در وفسی در چهارچوب نظریة بهینگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، تحلیل پدیدة دستوری حرف اضافه نمایی افتراقی در وفسی در چهارچوب نظریة بهینگی و با استفاده از تعمیم مدل بهینگی مفعول نمایی افتراقی آیسن (2003) می باشد. با وجود بررسی های بوسونگ (1985) پیرامون مفعول نمایی افتراقی در بیش از سیصد زبان جهان، پدیدة حرف اضافه نمایی افتراقی تاکنون به صورت دقیق و رده شناختی مورد بررسی واقع نگردیده است. حرف اضافه نمایی افتراقی، به عنوان زیرمجموعه ای از حالت نمایی افتراقی، به بررسی تأثیر ویژگی های معنایی و یا کاربردی در نحوة ظهور حالت در مفعول حرف اضافه می پردازد. شواهد زبانی وفسی (Vide. Stilo, 2004)، نمایانگر آنند که ویژگی معنایی جانداری در مفعول حرف اضافه، بر نوع حالت نمایی در آن مؤثر می باشد؛ به طوری که مفعول های حرف اضافة جاندار و انسان در وفسی در حالت غیر مستقیم (حالتِ مفعولی حرف اضافه) تظاهر می یابند؛ در صورتی که تظاهر مفعول حرف اضافة غیر جاندار، در حالت مستقیم (فاعلی) می باشد. مدل بهینگی حرف اضافه نمایی افتراقی در پژوهش حاضر با بهره گیری از پرینس و اسمولنسکی (1993)، اسمولنسکی (1995) و با تعمیم مدل بهینگی آیسن (2003) در مفعول نمایی افتراقی حاصل شده است و سلسله مراتب محدودیتی گویشی مورد کاربرد، با به کارگیری ابزارهای صوری انطباق هماهنگ و ربط موضعی استخراج گردیده اند.
بررسی ضمایر واژه بستی در برخی گویش های فارسی خراسان های رضوی و جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به تنوعات زبانی موجود در گویش های خراسان در این مقاله به بررسی کارکرد ضمایر واژه بستی در شماری از گویش های فارسی خراسان های رضوی و جنوبی پرداخته می شود. ضمایر واژه بستی از گذشته های دور، یعنی از دوره باستان تاکنون در زبان فارسی به کار می رفته اند، اما گذر زمان کارکردها و بسامد این ضمایر را هم در زبان فارسی و هم در گویش های ایرانی دستخوش تغییراتی کرده است. از آنجا که تغییرات زبانی گویش ها لزوما تابع تغییرات درون زبانی و برون زبانی زبان معیار نیست، بررسی این تغییرات می تواند نکات بسیاری را در خصوص روال و شرایط ایجاد آنها روشن سازد. این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام شده است. بخشی از داده های این پژوهش برگرفته از پایان نامه ها و مقالات، و نیز بخشی از طریق پرسش از گویشوران این گویش ها به دست آمده است. نتیجه این پژوهش نشان می دهد که در برخی گویش های فارسی خراسان (همانند رقه ای و طبسی) کارکرد ضمایر واژه بستی هم متنوع تر و هم فراوان تر از فارسی معیار است و این در حالی است که در برخی گویش ها (همچون تایبادی و خوافی) این ضمایر اصلاً به کار نمی روند و در برخی دیگر (همانند سده ای) بسیار کم کاربرد بوده و یا (همانند کاخکی) کاربردشان بسیار متفاوت از فارسی معیار است. بررسی داده ها همچنین نشان از آن دارد که در شماری از گویش های خراسان (همانند رقه ای، طبسی، کاخکی و سده ای) متغیرهایی همچون جانداری و معرفگی در چگونگی ظهور برخی واژه بست ها تاثیرگذارند.
بررسی تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نقش های موضوعی بر آرایش جمله در بیماران زبان پریش فارسی زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آسیب های مغزی و زبان پریشی ناشی از آن بسیار شایع بوده و شناخت سریع آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. توصیف توانمندی های گفتار و زبان در بیماران زبان پریش، به تشخیص اختلالات مربوطه، ارزیابی و غربالگری آنان کمک می کند. از این رو، به منظور تعیین اختلالات زبانی ناشی از آسیب مغزی در بیماران زبان پریش و نیز برای نشان دادن تأثیر تفاوت های ساختاری زبان ها بر ماهیت علائم زبان پریشی این تحقیق انجام گرفته است. روش بررسی در این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است. نمونه های مورد مطالعه، هفت بیمار آسیب مغزی بودند که با تشخیص قطعی زبان پریشی در مراکز گفتاردرمانی تهران تحت درمان بودند. گروه شاهد شامل ده فرد سالم بود که ازنظر سن، زبان و میزان تحصیلات با گروه مورد همخوانی داشتند. متغیر مورد بررسی در این مطالعه، آرایش جمله و تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نقش های موضوعی بر ترتیب قرار گرفتن گروه اسمی در جمله های بیماران زبان پریش بود. آزمون شامل دو بخش شفاهی و کتبی بود. بخش شفاهی آزمون توصیف تصاویر و بخش کتبی آزمون جمله های به هم ریخته بود که می بایست توسط بیمار مرتب می شد. داده های به دست آمده در دو گروه مورد قضاوت آماری قرار گرفت. در تمامی آزمون ها صد در صد افراد شاهد بدون در نظر گرفتن ویژگی جانداری، برای توصیف تصاویر از توالی کنش گر/کنش پذیر استفاده کردند، اما در مورد بیماران، ویژگی جانداری بر ترتیب قرار گرفتن گروه های اسمی مؤثر بود و در برخی موارد سبب پیشی گرفتن کنش پذیر بر کنش گر شد. بر اساس داده های به دست آمده به نظر می رسد که افراد دچار آسیب مغزی علاوه بر استفاده از نقش های معنایی در تعیین توالی گروه های اسمی قادر به درک و تشخیص ویژگی معنایی جانداری در گروه های اسمی نیز بوده و در کنار نقش های موضوعی از آن به عنوان عاملی مؤثر بر ترتیب قرارگرفتن گروه های اسمی استفاده می کنند.