مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
سلطان محمد
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
97 - 107
حوزه های تخصصی:
هنرنگارگری ایرانی ریشه در اعتقادات دینی ومذهبی دارد و بسیار تحت تأثیر عرفان قرارگرفته است. نقش کردن اعمال صوفیان یکی ازمشترکات نقاشی های دوهنرمند، بهزاد(نگارگر مکتب هرات)و سلطان محمد(نگارگر مکتب صفوی) می باشد. شباهت این دونگاره از هنرمندان در ترسیم صوفیان این گمان را تقویت می کند که سلطان محمد نگاره سماع درویشانِ بهزاد را ازنظر گذرانده و با دیدگاه خود نگاره متفاوتی را ترسیم کرده است. هدف این پژوهش مقایسه ی تطبیقی آثار این دوهنرمند با نگاه به صوفی گری درنگارگری ایرانی می باشد. سوال پژوهش این است که چه تحولات تجسمی در نگاره صوفیان با فاصله اندک زمانی دیده می شود؟ و چه شباهت و تفاوت هایی تجسمی بین این دونگاره وجود دارد؟ این پژوهش بنیادین بوده و به روش تطبیقی، باماهیت تاریخی و به صورت کیفی انجام شده است. روش جمع آوری اطلاعات بااستفاده ازمنابع کتابخانه ای صورت گرفته و درج تصاویر به روش اسکن وبارگیری ازنسخه های اینترنتی می باشد. جامعه آماری این پژوهش دو نگاره از صوفیان می باشد که بهزاد در سماع درویشان و سلطان محمد در مستی لاهوتی و ناسوتی به تصویر کشیده اندو این آثار و ویژگی های بصری آنها مورد تطبیق قرارمی گیرد. نتایج این پژوهش نشان می دهد سلطان محمد درترسیم صوفیان به نگاره ی بهزاد وفاداربوده ولی با توجه به درآمیزی تصوف و سیاست درروزگار صفوی و فاصله گرفتن صوفیان ازعالم عرفان، جنبه طنزی به اثر اضافه شده است.
مقام نوازندگان در عصر صفوی برپایه نگاره مستی لاهوتی و ناسوتی اثر سلطان محمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگاره های دوره صفویه، افزون بر تفاسیر ادبی مرسوم، خوانشی برپایه مستندات تاریخی و جزییات مردم شناختی عصر نگارگر را نیز در خود دارد. ازاین رو، به نظر می رسد اختلاف های دیداری میان نوازندگان نگاره مستی لاهوتی و مستی ناسوتی (به رقم سلطان محمد) بیش از امری استحسانی در کار هنری است. جامه ها و چهره آرایی های متفاوت، سازهای گوناگون و اندازه های نامساوی پیکره ها، این پرسش را پیش می کشد که این گروه ها، هریک نماینده کدام طیف از نواندگان در عصر نگارگرند؟ تحقیق حاضر به هدف بازشناسی گروه های نوازندگان در عصر سلطان محمد (اوایل دوره صفویه) با استناد به نگاره ای هم زمان شکل گرفته است و می کوشد جایگاه و منزلت اجتماعی این نوازندگان را در زمانه خود روشن سازد. گروه های نوازنده در این نگاره، بازنمایی نوازندگان درباری؛ نوازندگان حلقه سماع و نوازندگان دوره گرد باشند؛ هم چنین نگارگر به موسیقی صوفیان، مقامی خاص بخشیده و مطربان دوره گرد را در جایگاهی فرومایه بازنموده است. شیوه تحقیق در این پژوهشِ بنیادین، توصیفی تحلیلی و متکی بر تحلیل محتواست. روش گردآوری داده های تاریخی (سفرنامه ها، تاریخ نگاری های هم زمان) و مستندات دیداری (نگاره های برجای مانده) اسنادی بوده و تحلیل آن ها، کیفی است. این بررسی به شکلی موردی، تنها بر شناخت نوازندگان متمرکز است و بررسی سایر چهره ها را به مجالی دیگر وامی نهد.
بررسی تطبیقی عناصر نمایشی در دو نگاره از میر مصوّر و سلطان محمّد با موضوع نبرد رخش و شیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۲ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
53 - 62
حوزه های تخصصی:
از جمله ویژگی های مکتب تبریز صفوی، ایجاد فضای نمایشی برخاسته از احساس نگارگر، متأثّر از متن اصلی است. از نمونه های بارز این امر، تصاویر نقش شده در شاهنامه شاه طهماسبی و نسخ مصوّر ارزشمند دیگری از شاهنامه در این دوره است. پژوهش حاضر، به طرح پرسش: «ساختار روایت تصویری و به کارگیری عناصر تجسمی در فضاسازی خان اوّل رستم، در آثار دو هنرمند شاخص مکتب تبریز صفوی، میرمصوّر و سلطان محمد، دارای چه وجوه اشتراک و افتراقی است؟» پرداخته است. هدف از این جستار، کشف تمهیدات نمایشی در جهت ترجمان حالات توصیف شده در متن به تصویر، در دو نگاره با موضوع «نبرد رخش و شیر»، از میرمصوّر و سلطان محمّد نقاش است. این پژوهش، از نوع نظری بوده و به روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد تطبیقی به گردآوری داده ها به روش کتابخانه ای پرداخته است. نگارنده به مطالعه و بررسی پیشینه های مطالعاتی در رابطه با ویژگی های بیان نمایشی در نگارگری ایرانی و نیز سیاق هنری سلطان محمّد و میرمصوّر پرداخته است. نتیجه حاصل آنکه میزان بهره گیری دو نگارگر از مؤلّفه های زیباشناختی خاستگاه های سبکی پیشین خود به شکلی مشابه صورت پذیرفته است. امّا سلطان محمّد در بیان عاطفی داستان، رویکردی نمایشی تر داشته و میرمصوّر به توصیفات اصلی متن، وفادارتر بوده است.
شیوه تبریز مکتب ترکمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۳ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴
29 - 40
حوزه های تخصصی:
کانون هنری تبریز در سال های ۸۹۶-۸۸۳ ﻫ یعنی سال های سلطنت سلطان یعقوب آق قویونلو، بدیل کانون هنری هرات در زمان سلطان حسین بایقرا (۹۱۱-۸۷۵ ﻫ) بود. پیش از همه، کانون هنری سلطان یعقوب، مجالس و محافل ادبی و هنری و علمی او و هنرپروران و هنرمندان زمان وی پژوهیده شد. تتبع آثار بازمانده از این دوره، نسخه نگاره ها، عمارات، مرقعات و غیره، از ملزومات بود. ویژگی های این آثار و کیفیت تولید آنها که جملگی در رقابت با مکتب هرات صورت می گرفت، فحص شد. نتایج حاصله، بویژه در مورد هنرمندان و تولیدات دو کانون هنری تبریز و هرات حاکی از آن بود که بین این دو کانون، رقابتی پنهان و عیان، در کار بود. ارتباط دوستانه و مودت آمیز سلطان یعقوب با دربار سلطان حسین بایقرا، در نتایج حاصله نقشی در خور داشت. در این بررسی و پژوهش، از روش تجزیه و تحلیل یافته ها و داده ها، با کیفیت چند و چونی و بازیافت جزئیات برآمده از سه فرآیند در هم تافته وصف (چیستی) ارزیابی (چگونگی) و تحلیل (چرایی) استفاده شده است. با این روش استقرایی و رویکرد علمی، تصویری گویا و کل نما از کانون هنری تبریز در دوره سلطان یعقوب آق قویونلو فراز آمد.
بازنمایی طبیعت آذربایجان در آثار سلطان محمد تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگریستن به محیط اطراف میتواند بهسان اندوخته ی بصری در ذهن هنرمند وجود داشته باشد و این اندوختهی بصری در ذهن هنرمند خلاق میتواند منجر به آثار بدیعی گردد. یکی از هنرمندانی که در عرصه ی نگارگری ایرانی صاحب سبک و خلاقیت بوده، سلطان محمد است که با دیدن آثارش، به ویژه کوهها و صخره های این آثار، بی درنگ میتوان دریافت که اثر از آن اوست. از این رو با دست یازیدن به یکی از ماناترین منابع الهام در پرورش قوه ی تخیل سلطان محمد، یعنی طبیعت پیرامون زندگی وی (کوهها و صخرهها) و تطابق آن با نمونه آثاری که از او بجای مانده، میتوان به تأثیر محیط طبیعی بر آثار سلطان محمد دست یافت. این مطلب مهم ترین هدف از نگارش این مقاله هست. همچنین پرسش اصلی پژوهش این است که محیط پیرامون زندگی سلطان-محمد به چه میزان در خلق آثارش تأثیرگذار بوده است. روش انجام این مقاله توصیفی-تحلیلی است که به کمک منابع کتابخانهای و جستجوهای میدانی در طبیعت آذربایجان به انجام رسیده است. پس از بررسی صخرههای منطقه ی آذربایجان مشاهده گردید که کوههای این منطقه به دلیل وجود صخرههای تیز که در شرایط طبیعی خراشیده شده، به همراه رنگهای طبیعی خاک این منطقه، میتوانستند ویژگی منحصربه فردی را به جهت پروراندن قوه تخیل هنرمند فراهم آورد. همچنین بازی نور و سایه در این صخرهها در زمان های مختلف روز، تصورهای گوناگونی را به نگرنده مینمایاند. در راستای چنین جست وجویی؛ مشاهده گردید بسیاری از شکلهای ترسیمی در صخره نگاری آثار سلطان محمد میتوانست منبعی چون طبیعت آذربایجان (محل زندگی او) را داشته باشد. از این زاویه دیدن و بودن در چنین ناحیهای توانسته در پرورش قوه ی تخیل و هنرآفرینی سلطان محمد بهعنوان هنرمندی خلاق نقش پررنگی داشته باشد.
معماری کرمان در روزگار صفویه
منبع:
مطالعات ایران شناسی سال ۴ بهار ۱۳۹۷ شماره ۸
82 - 94
حوزه های تخصصی:
یکی از پرفروغ ترین روزگاران تاریخ کرمان، عصر صفوی است که آثار برجای مانده آن زمان، همچون نگینی بر پیشانی این دیار می درخشد. شاه بیت این غزل، مجموعه گرانسنگ گنجعلیخان است که در آن، نشان حاکم کرمان و توانایی معمار این آثار، استاد سلطان محمد معمار یزدی، جلوه گری می کند. سلطان محمد نابغه ای مشهور در دیار کرمان و استادکاری مهجور در دارالعباده بود. هنوز به درستی نمی دانیم چگونه گنجعلیخان به کشف چنین گنجینه ای کامیاب شد و سلطان محمد که چنین توانایی بالایی داشت، چرا و چگونه در یزد ناشناس بود و حتی یک اثر هم با نام و ویژگی های او در یزد وجود ندارد. نویسنده در پژوهش حاضر که براساس منابع کتابخانه ای و مشاهدات میدانی صورت پذیرفته، عنوان داشته که در طی کشمکش های گوناگون سیاسی و رویارویی «نعمت اللهی » با «متشرعه » در یزد، کارها بر زمین ماند و دست اندرکاران ساماندهی امور این دیار، تنها به تنش زدایی و آرام کردن جامعه می اندیشیدند. در حالی که درست عکس این وضعیت در کرمان اتفاق افتاد؛ چرا که گنجعلیخان مقرّب درگاه شاه عباس، از این عنایت شاهانه بهره برده و همه امکانات لازم را برای آبادانی تاریخی و ماندگار کرمان بکار گرفت.
مقایسه کاربرد نمادین رنگ در نگاره سیر شبانه پیامبر (ص) به سوی مسجدالاقصی معراج نامه میرحیدر و نگاره معراج سلطان محمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معراج در دوره های متفاوت اسلامی مورد توجه نگارگران بوده است. نگارگر تمایل داشته که عالمِ مثال را تصویرگری کند، برای این منظور تا حد ممکن از عنصر خیال استفاده کرده است. رنگ را می توان یکی از عناصر اصلی و کاربردی در این راستا دانست. رنگ مؤثرترین و برجسته ترین وجه نگارگری ایرانی است که ویژگی های معنایی، دیداری و روانی خاص دارد و نگارگر ایرانی آن را در آثار خود، آگاهانه یا ناخودآگاه با توجه و هدف به کار برده است. به نظر می رسد این نمادگرایی رنگی در نگارگری ایرانی جایگاه ویژه ای دارد. رنگ های متمایز در آثار مختلف، نمادهای متفاوت داشته اند و چنین نبود که یک رنگ، نماد یک چیز معین و خاص باشد؛ از همین رو، نگارندگان با بررسی، تحلیل و مقایسه میزان استفاده نگارگران از بار معنایی رنگ های متفاوت در نگاره ها بر آن شدند که رابطه معنادار میان میزان استفاده از رنگ ها و محتوای نگاره ها را دریابند. نگاره های مورد بررسی در این پژوهش؛ نگاره معراج میرحیدر (839-840) مربوط به دوره تیموری و مکتب هرات، و نگاره معراج سلطان محمد اثر سلطان محمد (945-949) مربوط به دوره صفوی و مکتب تبریز دوم هستند. پژوهش حاضر برای دست یابی به پاسخ این پرسش است که کاربرد نمادین رنگ ها در این دو نگاره دارای چه شباهت ها و تفاوت هایی بوده است؟ روش به کاررفته در این پژوهش تطبیقی-تاریخی بود. در این راستا، استخراج مؤلفه های رنگی از هر دو نگاره در قالب جدول انجام و در ادامه به بررسی ویژگی های نمادشناسانه رنگ های مرحله پیش در قالب جدول پرداخته شد. سپس داده های رنگی به دست آمده از نگاره ها و نمادشناسی آنها مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت.