مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
صورت ذهنی
حوزه های تخصصی:
مسأله چگونگی حصول علم و تعقّل (دانش و شناخت) در انسان از مسائلی است که همواره ذهن فلاسفه و دانشمندان را به خود مشغول داشته است.در میان فلاسفه روزگاران پیشین، شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق) به این مسأله توجّه خاصی داشته و در آثار متعدّد فلسفی فارسی و عربی خود تعاریف گوناگونی از این مقوله ارائه داده است. هدف از این مقاله پاسخ به این پرسش است که آیا این تعاریف گوناگون، برآمده از سردرگمی و رکود فکری شیخ در این گونه مسائل بوده است ویا بیانگر نوجویی و سیر تکامل اندیشه در فلسفه اوست؟ پاسخ به این پرسش در گرو بررسی دقیق این تعاریف و مقایسه آنها با همدیگر و تعیین تقریبی تقدّم و تاخّر زمانی آنهاست که این مقاله در پی آن است. نتیجه ای که از این جستار به دست آمده است، این است که چون شیخ اشراق در آثار آغازین خود تحت تاثیر فلسفه مشّاء بوده است، علم و تعقّل را نتیجه حصول صورت اشیاء در ذهن دانسته است، سپس در جریان تکامل فکری خود، تعاریف دیگری از این مقوله ارائه داده است تا سرانجام پس از رسیدن به جهان بینی نوری- اشراقی خود، علم و تعقّل را حاصل ماهیت نوری نفس و حضور و ظهور اشیاء برای نور اعلام داشته است. منابع مورد استفاده در این مقاله، در درجه نخست، آثار فلسفی فارسی و عربی در دسترس شیخ و دو شرح مشهور و معتبر شهرزوری و قطب شیرازی بر حکمهالاشراق است و دلیل این امرهم بهرمندی مستقیم و بدون واسطه از سخنان خود شیخ یا شارح نامدار حکمه الاشراق است و در درجه دوّم، دیگر منابع در دسترس مرتبط با این موضوع است. درضمن از آن جا که ملاصدرا از شیخ اشراق، بسیار متأثر بوده است ،به گونه ای گذرا به تفاوت اساسی نظر ملاصدرا با شیخ در این مسأله نیز اشاره خواهد شد.
تأملی بر نظریة شبح و وجود ذهنی، با تأکید بر آراء علامة طباطبایی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئلة تطابق ذهن و عین نه تنها حکمای اسلامی را به خود مشغول ساخته، بلکه در میان فلاسفة غرب نیز معرکة آراء بوده است. از جمله نظریاتی که ذیل این بحث مطرح شده، نظریة وجود ذهنی بین فلاسفة متأخر و نظریة شبح در بین متکلمان است . طرح این نظریه، ثمرة پرسش هایی است که متکلمان در ارتباط با چگونگی وجود ماهیات اشیا در ذهن مطرح میساختند. کنجکاوی متکلمان دراین زمینه، سبب پیدایش نظریة اضافه و نظریة شبح در بین آنان گردید. در میان فلاسفة اسلامی، اولین کسی که نظریة شبح را جداگانه مطرح و نقد کرده، علامه طباطبایی (ره) است.
در این مقاله پس از نقل مقدمهای کوتاه، تطابق عین و ذهن در معرفت شناسی اسلامی بررسی می شود، سپس نگارنده به تبیین نظریة شبح از دیدگاه
علامه طباطبایی میپردازد. لزوم سفسطه و به وجود آمدن دور، اشکالاتی است که علامه بر پیکر این نظریه وارد میسازد. نگارنده با نقد هر یک از آنها، زمینه را برای تقویت نظریة شبح فراهم ساخته و با نقل نقدهایی بر نظریة حکما، به تأییدات خود بر نظریة شبح می افزاید.
نقد و بررسی معیار انطباق ذهن و عین از دیدگاه فلاسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۰ شماره ۴۵
حوزه های تخصصی:
تحلیل انتقادی پاسخ های شیخ اشراق و ملاصدرا به اشکال کلی بودن جزئی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظریه ی علم حصولی که معتقد است هنگام علم به اشیاء صورتی از آنها در نزد ذهن حاضر می شود دو قسم تفسیر ارائه شده است که با عناوین نظریه ی شبح و عینیت ماهوی شناخته می شود. بر نظریه ی عینیت ماهوی، اشکالاتی معنون به وجود ذهنی وارد شده است. علی رغم اینکه ملاصدرا معتقد است اشکالات وجود ذهنی صرفاً نظریه ی عینیت ماهوی را نشان گرفته است اما شیخ اشراق لااقل اشکال «کلی بودن جزئی» را وارد بر اصل نظریه ی علم حصولی و در نتیجه نظریه ی شبح نیز می داند. نظریه ی تمایز حملین ملاصدرا که در پاسخ به اشکال «جزئی بودن کلی» مورد استفاده قرار گرفته است، به نظر می رسد برگرفته از راه حل شیخ اشراق در پاسخ به این شبهه باشد. اما این پاسخ با این مشکل مواجه است که لازمه ی آن یا داشتن صفات ذاتی متضاد برای صورت ذهنی و یا وجود ماهیتی مبهم برای آن است. قبول نظریه ی شبح از سوی شیخ اشراق با اشکال عدم وضوح و غیر قابل تصور بودن مثال و شبح برای شیء خارجی مواجه است و نظریه ی عینیت ماهوی ملاصدرا نیز صرفاً ادعایی اثبات نشده است.
این همانیِ عرفی؛ رویکردی نو در جمع میان نظریه شَبَح مُحاکی و وجودِ ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دو نظریه شَبَح مُحاکی و وجود ذهنی در مسئله رابطه صورت ذهنی با واقعیّتِ خارجی ، رقیب یک دیگرند. اگر چه برخی عباراتِ طرفداران نظریهٔ شَبَح مُحاکی حاکی از آن است که صورت ذهنی با واقعیّتِ خارجی این همانی نداشته و بلکه تباین دارد ، امّا با استناد به برخی عباراتِ دیگر ، می توان گفت که هواداران این نظریه، این همانی صورت ذهنی با واقعیّتِ خارجی را قبول دارند. از سویی ، هوادارن نظریهٔ وجود ذهنی، بر این ادعا هستند که این همانیِ ماهوی میان صورت ذهنی با واقعیت خارجی برقرار است. با تحلیلِ مفهومِ این همانیِ ماهوی و نیز با تمرکز بر دو اصل تمایزناپذیریِ این همان ها و این همانیِ تمایزناپذیرها ، روشن می شود که اولاً، ادّعای این همانیِ ماهوی در نظریه وجود ذهنی گزاره ای تحلیلی و همان گویانه است و یا دست کم مقصود آنان را نمی رساند و ثانیاً، در نهایت ، منظورِ طرفدارانِ آن ، همان ادّعای طرفدارانِ شَبَح مُحاکی است. در این پژوهش - با روش توصیفی۔تحلیلی و به شیوه ای نو - نشان داده شده است که ادّعای این همانیِ صورت ذهنی با واقعیّتِ خارجی از منظر هر دو دیدگاهِ پیش گفته درست است، امّا منظورِ هردو دیدگاه از این همانیِ صورت ذهنی با واقعیّت خارجی ، این همانیِ عرفی بوده است و نه این همانیِ عددی.
تبیین تمایز علم از وجود ذهنی بر اساس دیدگاه جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
111 - 129
حوزه های تخصصی:
جستار حاضر در پی ارائه تبیین روشنی از تفکیک علم و وجود ذهنی، از منظر جوادی آملی، به منظور حل برخی مشکلات شناخت شناسی مبتنی بر حکمت متعالیه است. یافته های مقاله را می توان چنین برشمرد: 1. ضمن اینکه علم همواره حضوری است، حصولی بودن علم مربوط به وجود ذهنی است. وجود ذهنی وجودی ظلّی دارد و در پرتو علم موجود می شود، چراکه حصول حقیقت علم افاضه است از سوی خداوند. علم و وجود ذهنی هر دو قیام صدوری به نفس دارند؛ 2. ماهیت معلوم بالذاتِ درجه اول، خودِ علم است؛ اما ماهیت معلوم بالذاتِ درجه دوم، ماهیت شیء معلوم و موجود به وجود ذهنی است؛ 3. هنگامی که نفس به آن مرتبه می رسد که نور علم در آن می تابد، نور قوی، همان وجود علم است و در پرتو آن نور، نفس یک علم ظلّی همراه با صورت ذهنی، متناسب با ماهیت شیء خارجی در ذهن صادر می کند؛ 4. حصول علم حصولی مبتنی بر علم حضوری است؛ نفس در این هنگام با دو دشواری مواجه است: نخست، توان نفسانی انسان (که به تناسب آن)، نور علم به چه درجه ای از قوّت به او افاضه شده است؛ دوم، ضرورت تبدیل علم حضوری خویش از موجود خارجی به علم حصولی؛ 5. پس، احتمال خطا در علم حصولی، برخلاف علم حضوری، وجود دارد؛ از این رو، فاعل شناسا ادعای قطع و جزم بی اساس ندارد.
نظریه معنا از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۸ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۱۰۹
27 - 48
حوزه های تخصصی:
در نیمه نخست قرن بیستم، رویکرد وجودشناختی در تبیین مسائل فلسفی، نخست به یک رویکرد معرفت شناختی و سپس به یک رویکرد زبان شناختی تقلیل یافت. صاحب نظران رویکرد اخیر مدعی شدند با تکیه بر نظریه های معنا می توان معناداری و صدق گزاره ها را تبیین کرد. درنتیجه بحث دربارة وجود و احکام آن به بحث دربارة زبان و معنا و چیستی آن تغییر پیدا کرد. در این نوشتار سعی کردیم پس از تعریف نظریه معنا و طرح اجمالی نظریات معنا در غرب، به این پرسش پاسخ دهیم که نظریه معنا در فلسفه علامه طباطبایی چیست و آیا این نظریه توان پاسخ به اشکالات نظریه معنا را دارد یا خیر؟ علامه طباطبایی در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و معنا، اساساً تحقق هر معنایی اعم از معنای لفظی و غیرلفظی را در خارج محال می داند و از طرفی ثابت می کند که معنا همان صورت ذهنی است و جایگاه آن در ذهن است. لذا می توان نتیجه گرفت نظریه ایشان قرابت نزدیکی با نظریه تصوری معنا دارد؛ اما اشکالات نظریه تصوری معنا را که در غرب مطرح است، ندارد و به واسطه مبانی فلسفه اسلامی مثل کاشفیت و حکایت گری صورت ذهنی به آنها پاسخ می دهد.