
مطالعات میان رشته ای تمدنی انقلاب اسلامی
مطالعات میان رشته ای تمدنی انقلاب اسلامی سال 3 تابستان 1403 شماره 2 (پیاپی 10) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
تمدن، از مؤلفه های انسانی و ابزاری تشکیل می شود. مؤلفه های انسانی به طور مستقیم از عقاید و باورها تأثیر می پذیرند و هر مجموعه ای از نظام باورها، در صورت امکان و توان، تمدن مناسب خود را می سازد. در جهان بینی اسلامی، باورهای محکم و قویمی وجود دارند که در تکوین، تشکیل، تقویت و تعالی مؤلفه های تمدنی، اثر گذارند. «آموزه امامت» یکی از آن باورهاست. این تحقیق با عنوان ظرفیت های تمدنی آموزه امامت، با هدف معرفی این ظرفیت ها به روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به صورت بین رشته ای (کلامی _ تمدنی) انجام شده است. اهمیت تحقیق از دو جهت مشهود است: یکی نشان دادن کارآیی آموزه های امامیه در عرصه تمدن سازی، و دیگر؛ تبیین چشمه های ناب اندیشه ای در راستای تمدن سازی اسلامی. در ساختار تحقیق، نخست مؤلفه های تمدنی به طور اجمالی فهرست شده است و سپس با اشاره به صفات و شئون امامت، تأثیر آنها در مهمترین مؤلفه های تمدنی (که بیشترین اثر پذیری را از این آموزه دارند)، بیان گردیده است. یافته های تحقیق نشان می دهد؛ آموزه امامت، با ایجاد «ارتباط عرش و فرش» و «اتصال آسمان و زمین» و با هدایت گری بشریت، ظرفیت های بی نظیری در «نظام امام و امتی» و «تعالی اجتماعی، فرهنگی و تمدنی»، دارد: معرفت و جهان بینی صحیح توحیدی، عقل ورزی وحیانی، عدالت محوری تعالی بخش، امنیت آفرینی همه جانبه، حکومت عادلانه، رفاه آوری رشد دهنده، وحدت و انسجام امتی، عبودیت سعادت بخش و فضایل اخلاقی افراد جامعه، برخی از ظرفیت های تمدنی است که در پرتو آموزه امامت، و با وجود امام، حاصل می شود. و بدون آموزه امامت و امام، امکان تحقق کامل آنها نیست.
الگوی مراحل رشد و بلوغ سازمان های مردم نهادِ ایمان محور (مورد مطالعه: تشکیلات مسجد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با هدف طراحی الگوی رشد و بلوغ سازمان های مردم نهادِ ایمان محور نگارش شده است. روش پژوهش، داده بنیاد با رویکرد گلیزر است. داده های این پژوهش حاصل بررسی پنج مسجد موفق کشور در عرصه تربیتی از طریق مصاحبه، مشاهده و بررسی اسناد است. نتایج حاکی از آن است که الگوی رشد تشکیلات مسجد مشتمل بر هشت مرحله است. این مراحل عبارت است از: «مسجد نمازخانه ای، مسجد بیدار، مسجد تربیتی، مسجد تشکیلاتی، مسجد جریان ساز، مسجد دولت محله، مسجد قرارگاهی و مسجد تمدنی». در ادامه هر یک از این مراحل در ابعاد هشت گانه مورد تحلیل قرار می گیرند. این ابعاد عبارت است از: «حیطه اثر، رهبری و مدیریت، نظام های تربیتی تشکیلاتی، رویکردها برنامه ها، بودجه و امکانات، نقش آفرینی اعضا، موانع، سرعت دهندگان». نتایج نشان می دهد که رشد تشکیلات مسجد با گسترده شدن فعالیت ها و افزایش دامنه تأثیر و مخاطبان آن همراه است و رشد در این الگو به رشد اعضا و نقش آفرینان وابسته است. رشد مساجد از تلاش های فردی و غیرنظام مند آغاز می شود و با توسعه نظام های تربیتی، مدیریتی و خدماتی به نهادی کلیدی در جامعه تبدیل می گردد. همچنین، پدیده انشعاب و شبکه سازی به عنوان یک پدیده طبیعی در مسیر رشد، به گسترش اثرگذاری مسجد کمک می کند. این الگو راهنمایی برای مساجد و نهادهای مرتبط است تا با شناخت مراحل رشد، برنامه ریزی هدفمندتری برای توسعه و نقش آفرینی خود انجام دهند.
ظرفیت شناسی نظام سازی بیعت در تمدن نوین اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عصر احیای تمدن اسلامی نخستین مسأله پیش رو بحث از نظام سیاسی در اسلام و ماهیت آن است. این مسئله اهمیت بازخوانی مفاهیم مرتبط با نظام اسلامی را در سده های نخستین ظهور اسلام دو چندان می نماید. یک از این مفاهیم تأثیرگذار در اندیشه سیاسی اسلام، مفهوم بیعت است. به دلیل گستردگی تحولات و گرایشات مختلف سیاسی این مفهوم دچار نوعی اجمال شده است و این اجمال نیز گاهی خود زمینه ساز خطای در تبیین مفهوم بیعت شده است. مفهوم بیعت شامل معانی مختلفی است که در چند نقطه تأثیرگذار دچار اختلاف هستند. اینکه بیعت نوعی تشریفات سیاسی به معنای ابراز وفاداری به حاکم مستقر است یا فراتر از آن نوعی کنش سیاسی در تعیین حاکم می باشد یکی از آن نقاط تأثیر گذار است که به نظر می رسد با تحولات سیاسی مرتبط است. بیعت صرفاً نه در مسأله تعیین حاکم بلکه در ابلاغ قوانین، ورود به جامعه اسلامی و تشکیل یک حاکمیت نیز مؤثر بوده است. در نگاهی دیگر تا پیش از وفات پیامبر اسلام بیعت صرفاً یک کنش سیاسی است که با واقع سر وکار دارد اما پس از ارتحال ایشان جدی ترین اختلاف در کارویژه آن مطرح می گردد که نظر به مشروعیت بخشی بیعت به یک ساختار سیاسی می باشد. پرداختن به این دست از مسائل به جهت تبیین مفهوم بیعت بدون نگاه به تاریخ آن میسر نیست. به همین جهت در این مطالعه پیش از طرح مسائل فوق به مصادیق بیعت در تاریخ اسلام نیز پرداخته شده است.
پیدایشِ تمایزیابیِ هویّتیِ ایرانیان در تاریخ نگاری متأخر ایرانی (شکل بندیِ دوگانه انگاریِ ایرانیّت و اسلامیّت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تمایزیابی هویّتی در زیست روزمره ایرانیان، همچنان جاری و ساری است و مرزبندی هایِ هویّتی و منازعاتِ حاصل از آن نمایانگرِ اکنونیّتِ (در معنایِ فوکویی) مسئله پژوهشِ حاضر است؛ بدان سان که لحظاتِ شکل بندیِ دوگانه «ایرانیّت و اسلامیّت» به منزله چارچوب های تعیّن بخشِ گفتمان های هویّتی، ملاک و مبنایِ تمایزیابیِ مزبور می باشد (تاریخ اکنون). بر این اساس، بر مبنایِ چارچوبِ نظری- روشیِ دیرینه شناسانه فوکو پرسشِ محوریِ مقاله حاضر این است که تمایزیابی هویّتی بر مبنای دوگانه «ایرانیّت و اسلامیّت» به مثابه هسته های سامان بخشِ نظامِ قدرت -دانش در ایران از چه زمانی و طی چه مکانیزم ها و سازوکارهایی برای ایرانیان بدل به مسئله شد و اساساً چه شد که هویّت یابی ایرانیان بر مبنای دوگانه مزبور پروبلماتیک شد؟ به سخن دیگر، اگر بخواهیم پرسش را به لحاظ دیرینه شناسانه منقّح تر کنیم، اگر این دوگانه مذکور پدیدار نمی گشت آیا باز هم این تمایزیابی هویّتی در میان ایرانیان امروز بوجود می آمد؟ و در این صورت، امکان تصور گونه ای دیگر غیر از این صورت بندی گفتمانی که هم اکنون با آن مواجه ایم وجود داشت؟ (رویداد). این تمایزیابی هویّتی در تاریخ نگاری معاصر ایران، در واقع، محصول و پیامدِ تاریخ نگاری و گفتارهایِ «دوگانه انگارِ» میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی است (درجه صفر). آخوندزاده و کرمانی، حاملان، فیگورها و کارگزاران اصلی شکل گیری صورت بندی گفتمانیِ «تمایزیابی هویّتی» بر پایِ دوگانه «ایرانیّت و اسلامیّت» هستند. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از چارچوب نظری- روشی دیرینه شناسانه فوکو، چگونگی شکل گیریِ این صورتبندی گفتمانی و انباشت و تراکم گزاره های پیرامون آن را از طریق پیوند مفاهیم، موضوعات و راهبردها توضیح داده شود (صورت بندی گفتمانی). دوگانه «ایرانیّت و اسلامیّت» به دوره پیشا مشروطه و نوشته ها آثار و مکتوبات میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بر می گردد. این دو منورالفکر پیشامشروطه، با تأکید بر گفتارهایِ «عرب ستیزانه» و «ایران ستایانه» و برجسته سازی دوگانه «ایرانیّت و اسلامیّت» با چاشنیِ نژادی [نژادِ آریایی]، تمایزیابی هویّتی در میان ایرانیان را برای نخستین بار صورت بندی گفتمانی کردند. این دوگانگیِ گفتمانی، بدل به یک ایدئولوژی باستان گرایانه شد و این ایدئولوژی در آثار، نوشته ها و مکتوباتِ روشنفکران و نویسندگانِ پسا آخوندزاده و کرمانی تجلی پیدا کرد.، ایدئولوژی باستان گرایانه نهادمند شد، روی زمین نشست و در کردارهای حکمرانی پهلوی اول متعیّن شد و الگویِ عمل و مبنایِ سیاست گذاری های آنان قرار گرفت (حکومت مندی).
تحلیلی بر تعینات سیاسی- اجتماعی انسان شناسی در تاریخ فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجوع به تاریخ اندیشه نشان می دهد که همواره مفهوم خدا، انسان و طبیعت سه مفهوم محوری بوده و تقریباً تمامی مکاتب فلسفی، موضعی مشخص راجع به این سه موضوع و ارتباط آن ها با یکدیگر داشته اند. چنان که کانت در نقد عقل محض خود وقتی می خواهد به نقادی متافیزیک های سنتی گذشته بپردازد، دقیقاً به همین سه موضوع به عنوان سه ایده اساسی متافیزیک به طورکلی اشاره کرده و آن ها را مورد نقادی قرار می دهد. در این میان اما انسان شناسی همواره نسبت به دو مورد دیگر از نوعی تقدم برخوردار بوده است؛ چرا که مسئله انسان، خدا و طبیعت و نسبت آن ها با هم، در ابتدا برای انسان مطرح می شده به نحوی که انسان ابتدا توجهی به خودش می کرده و با توجه به فهمی که از خویش داشته، به دو حوزه دیگر التفات پیدا می کرده است. در دوره جدید، انسان موقعیت ممتازی نسبت به سایر موجودات یافته و در قامت سوژه و دائر مدار عالم ظهور یافته است و این موقعیت جدید منجر به شکل گیری جهان سیاسی- اجتماعی مدرن شده است. اما انسان شناسی در جهان سنت و به ویژه سنت فلسفه اسلامی معنا و جایگاهی کاملاً متفاوت داشته و در طول تاریخ فلسفه اسلامی، تحولات مفهومی ژرفی را پشت سر گذاشته است. این پژوهش درصدد است با استفاده از داده های کتابخانه ای و به روش تحلیلی-توصیفی، ضمن بررسی این تحولات مفهومیِ انسان شناسی در تاریخ فلسفه اسلامی، به ویژه به تعینات سیاسی- اجتماعی این انسان شناسی های گوناگون بپردازد. در این پژوهش نشان داده می شود که انسان شناسی که در ابتدا در فلسفه فارابی کاملاً متأثر از اندیشه ی یونانی براساس تبعیت از مدینه (یا حیات اجتماعی در اندیشه فارابی) تعریف می شد، در اثر تحولات فلسفه اسلامی و به ویژه تحت تأثیر اندیشه عرفانی، معنایی کاملاً متفاوت در قالب انسان به مثابه محور قوس صعود و نزول و عالم اکبر به خود می گیرد و در نهایت در فلسفه ملاصدرا صورت پخت و فعلیت یافته خود را می یابد، که در آن با توجه به جایگاه عرفانی انسان و نحوه ی تجرد منحصربه فرد آن، در حوزه اندیشه سیاسی اجتماعی این حکم متعین می شود که باید همان گونه که عالم ظاهر در انقیاد و تبعیت از عالم باطن است، اندیشه سیاسی-اجتماعی نیز به مثابه امر جزئی که با تغییر شرایط و اقتضائات تاریخی کاملاً دگرگون می شود، باید در ذیل شریعت نبوی به مثابه امر کلی تعریف و اندراج گردد.
مقایسه تطبیقی اهمیت و دلالت مفهوم عمل در اندیشه جواد طباطبایی و رضا داوری اردکانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رضا داوری اردکانی و جواد طباطبایی دو اندیشمند عمده معاصر هستند که در راه تدوین نظریه ای برای عقب ماندگی ایران در دوران جدید کوشیده اند. هر دو آنها در راه تدوین این نظریه به مسأله عمل و شاخه عملیِ حکمت در تاریخ اندیشه ایرانی توجه ویژه کرده اند و دوره انحطاطی برای ایران قائل شده اند. از دید آنها این دوره انحطاط موجب در خواب ماندن ایرانیان در سپیده دم تجدد و حاضر نبودن آنان در این رخداد مهم شده است. اما برای داوری و طباطبایی جوهره و علت اصلی وقوع این دوره انحطاط عدم توجه به عمل در اندیشه ی اندیشمندان بوده است. این بی توجهی موجب شد راهی را که در غرب برای نیل به تاریخ و آگاهی ملی، و نیز توسعه اقتصادی و اجتماعی و پیشرفت علمی پیموده شد در ایران طی نشود. تاکنون مقایسه ای میان دیدگاههای این دو متفکر انجام نشده است، مفهوم عمل امکان این مقایسه را فراهم می آورد. نخستین دستاورد پژوهش حاضر نشان دادن این نکته است که دیدگاههای این دو اندیشمند در باب اهمیت و معنای عمل با یکدیگر مشابهت جوهری دارد و این معنا از عمل را باید نقطه مشترک اجزاء ظاهراً پراکنده نظریه هر دو آنها دانست. کشف این مشابهت به فهم آراء اصلی هر دو آنها کمک شایانی می کند. ثانیاً در این بررسی مشخص می کنیم که مفهوم عمل در طول تاریخِ خود دلالت های متفاوتی پیدا کرده و طباطبایی و داوری با تکیه بر معنایی از عمل که به نوبه خود ریشه در تاریخ مابعدالطبیعیِ تفکر دارد به اشتراک اساسی در دیدگاههایشان رسیده اند. همچنین نشان می دهیم که مفاهیم اساسی جهان جدید نظیر تجربه، تاریخ، علم و سیاست ریشه در همین تلقی از مفهوم عمل دارند.