شادمانی، گمشدة انسان معاصر، بنیادی ترین مفهوم در روان شناسی مثبت گراست. شمار پژوهش هایی که به عوامل مرتبط با شادکامی پرداخته اند، در دو دهه اخیر فزونی یافته است. این پژوهش، با هدف شناسایی نقش تجارب معنوی روزانه در مؤلفه های شناختی و عاطفی شادمانی انجام گرفت. بدین منظور، تعداد 193 نفر از دانشجویان کارشناسی دانشگاه شیراز با روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای انتخاب شدند و پرسش نامة تجارب معنوی روزانه، رضایت از زندگی، عاطفه مثبت و منفی را تکمیل نمودند. داده ها با روش آماری تحلیل رگرسیون چندگانه، به شیوه همزمان بررسی شدند. یافته های بیانگر این است که نمرة کل تجارب معنوی روزانه با مؤلفه های شناختی و عاطفی شادمانی رابطه ای مثبت و معنادار دارد. همچنین دو مؤلفة احساس حضور خداوند و ارتباط با خداوند در تجارب روزمره می توانند رضایت از زندگی و عاطفة مثبت را به صورت مثبت و عاطفة منفی را به صورت منفی پیش بینی نمایند.
هدف پژوهش بررسی الگوی ساختاری تأثیر شدت تخطی ها، همدلی، احساس گناه و شرمساری، رفتارهای دلجویی و بخشایشگری ادراک شده با خودبخشایشگری در بین دانشجویان بود که با روش توصیفی از نوع همبستگی انجام گرفت. گروه نمونه شامل 361 نفر به روش نمونه گیری تصادفی مبتنی بر حجم انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری داده ها شامل سیاهه افتراق معنایی تخطی مک کانل، شاخص واکنش بین فردی دیویس، مقیاس حالت شرمساری و گناه مارشال، سانفتنر و تانگنی، مقیاس رفتارهای دلجویی مکالو، سانداگ، ورتینگتون، پرسشنامه انگیزه های تخطی بین فردی مکالو، راشال، سانداگ و ورتینگتون، براون و هیت، مقیاس خودبخشایشگری ول، دی شی و واکینی بود. نتایج پژوهش نشان داد بین شدت تخطی و احساس گناه و شرمساری با خودبخشایشگری رابطه معکوس و معنادار و بین رفتارهای دلجویی با خودبخشایشگری رابطه ای معناداری یافت نشد. همچنین بین همدلی و بخشایشگری ادراک شده با خودبخشایشگری رابطه مثبت و معنادار وجود داشت. نتایج مدل یابی معادلات ساختاری نیز نشان داد که متغیرهای همدلی، احساس شرم و بخشایش ادراک شده اثر مستقیم بر خودبخشایشگری و رفتارهای دلجویی، بخشایش ادراک شده نیز دارای نقش واسطه ای بودند.
هدف تحقیق حاضر تعیین اثر فراخوانی هیجان بر ارتقاء حافظ ی حرکتی ضمنی بود. به همین منظور تعداد 40 نفر از جامعه ی دانشجویان دانشگاه خوارزمی (20زن و 20 مرد)، به صورت در دسترس انتخاب و پس از کسب ملاک های لازم برای ورود به گروه نمونه، به صورت تصادفی در دو گروه هیجانی (10 زن و 10 مرد) و خنثی (10 زن و 10 مرد) قرار گرفتند. آزمایش شامل دو دوره ی اکتساب و یادداری بود. برای این تحقیق تکلیف تطبیق رنگ زنجیره ای در نظر گرفته شد. در دوره ی اکتساب هر دو گروه به اجرای تکلیف در 6 بلوک 150 کوششی با توالی های تکراری و تصادفی پرداختند. طی اکتساب هیجان، یک گروه با استفاده از روش دستکاری شکست برانگیخته شد، در حالی که گروه دیگر در شرایط خنثی به سر می برد. در طول آزمایش تغییرات غلظت کورتیزول بزاق و اضطراب مورد اندازه گیری قرار گرفت. نتایج تحقیق حاضر نشان داد، هیجانی سازی تکلیف منجر به افزایش غلظت کورتیزول بزاق و اضطراب گروه هیجانی شد؛ در حالی که گروه خنثی در فاصله ی زمانی 24 ساعت هیچ پیشرفتی در یادگیری تکلیف تطبیق رنگ زنجیره ای نداشت؛ گروه هیجانی در همین دوره ی زمانی ارتقاء معناداری در عملکرد نشان داد.
هدف پژوهش حاضر بررسی پیش بینی اختلالات هیجانی براساس سبک های دفاعی در زنان مراجعه کننده به بخش روانشناسی مرکز بهداشت بود. جامعه ی آماری پژوهش حاضر شامل کلیه ی مراجعه کنندگان به بخش روانشناسی مرکز بهداشت شهر اصفهان بود که از میان آن ها تعداد 110 نفر به شیوه ی نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه ی پژوهش، انتخاب شدند. پرسشنامه ی سبک های دفاعی (DSQ) و مقیاس افسردگی- اضطراب- استرس (DASS)، به عنوان ابزار پژوهش مورد استفاده قرار گرفت. داده ها توسط تحلیل رگرسیون گام به گام تحلیل شد. نتایج نشان داد که افسردگی و استرس به طور معناداری براساس سبک های دفاعی رشدیافته و رشدنایافته، پیش بینی می شوند (05/0 P<). تبیین های احتمالی نتایج، مورد بحث قرار گرفته است.