برداشتی نو از مبانی فکری محمد بهمن بیگی
رابطه میان انسان و طبیعت از دیرباز مورد توجه اندیشمندان علوم مختلف بوده، به طوری که یک روی سکه، اهمیت بعد طبیعی، احساسی و رمانتیک محیط جغرافیایی است که در چارچوب مکتب رمانتیسیسم به پارادایم حاکم بر جامعه انسانی تبدیل شده است. آن روی دیگر سکه، رویکرد عقلایی و انسان دوستی است که محیط را در خدمت رشد و ترقی انسان به کار گرفته و در چارچوب پارادایم تفسیری ظهور و بروز یافته است. بعد سوم را می توان پیوند متقابل انسان و طبیعت نامید که عمدتاً در بستر جوامع سنتی آشکار می شود. چنین دلبستگی عمیق میان انسان و طبیعت را می توان در چارچوب «مکتب عشایری» جستجو نمود که سردمدار آن در اجتماعات ایلیاتی، «محمد بهمن بیگی» پدر تعلیمات عشایری ایران است. بر بنیاد تحلیل محتوای متون و آن چه که دیگران درباره این کنشگر تعلیم و تربیت نگاشته اند مؤلفه هایی که مبانی فکری وی را شکل داده اند به شیوه اسنادی و کیفی جستجو شده است. لذا این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که مبانی فکری بهمن بیگی بر چه مؤلفه هایی استوار است؟ نتایج نشان می دهد مبانی فکری وی، تلفیقی از شناسه های آموزشی در چارچوب مکتب تفسیری (عقلانی و انسان گرا) و پژوهشی در چارچوب پارادایم رمانتیسیسم (احساسی-و طبیعت گرا) است. بر این اساس، مهمترین رئوس مبانی فکری بهمن بیگی و مکتب عشایری عبارتند از: «عشق/محبت/تشویق/تحسین»، «تعلیم/تربیت»، «آموزش/پرورش»، «علم/فرهنگ»، «شهامت»، «صداقت/صراحت/صبوری»، «مداومت/مراقبت/مقاومت»، «بینش/منش/روش»، «تخصص/خلاقیت/کارآفرینی»، «ضابطه مندی»، «روشنفکری»، «میدان دوستی»، «ایل دوستی»، «صلح دوستی»، «وطن دوستی»، «انسان-دوستی/نوع دوستی»، «پارسی دوستی»، «ملی گرایی»، «همگرایی»، «تنش زدایی»، «بهداشت/سلامت نگری»، «بومی گرایی»، «فراایلی اندیشی»، «محلی/جهانی اندیشی»، «عدالت محوری»، «قلم باوری» و «سیاست گریزی».