لیبرالیسم و عدالت اجتماعی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نویسنده در ابتدای مقاله بیان میکند که امروزه پدیدهای به نام لیبرالیسم به تنهایی وجود ندارد، بلکه از لیبرالیسم یعنی مکاتب مختلف لیبرال صحبت میشود و اشارههایی هم میتوان در این رابطه به یکی از منتقدین بحث لیبرالیسم که به نام السدر مکین تایر که یک فیلسوف منتقد مدرنیسم است که نه به اصالت فرد بلکه به اصالت جمع اعتقاد دارد. وی کتابی تحت عنوان، کدام عقلانیت و عدالت برای چه کسی؟ دارد، میگوید: در دهههای اخیر آنچه که به نقد لیبرالیسم پرداخته عمدتا از درون لیبرالیسم چپ یا لیبرالیسم راست بوده و یا به لیبرالهای دیگر. وی ادامه میدهد در دو هزار سال پیش و در بحث آرای اولیهای که در باب عدالت وجود دارد، افلاطون در گفتوگوهایی به نقل از سقراط بیان میکند که رابطهای بین عدالت، یک زندگی خوب برقرار است. در واقع اولین تعریف منسجمی که از عدالت وجود دارد و میگوید: زندگی خوب است که همراه فضیلت باشد، در نتیجه در آن رضایت نیز وجود دارد. بعدها افلاطون و ارسطو و دیگر فلاسفه بر وجود نوعی عدالت در عالم هستی تأکید داشتند که در همه عالم هستی حضور و ظهور دارد و نیروی قادر متعالی که خداوند باشد آن نظم را خلق کرده و اگر کسی از فضایل تخطی کند تنبیه میشود، که این عین عدالت است و همین طور کسی که فضایل را رعایت کند مزایایی به او تعلق خواهد گرفت. اما این نظرات توسط فلاسفه مدرنیته به چالش کشیده شد.
نویسنده فیلسوف دیگری را که معرفی میکند کانت است که نقش مهمی در شکلگیری آرای لیبرالها داشته و مفهوم استقلال یا خود مختاری را مطرح میکند. وی مفهوم استقلال را به عنوان رهایی انسان از جبرها بیان میکند. فیلسوف دیگری نیز به نام والز کتابی تحت عنوان قلمروهای عدالت دارد که معتقد است ما اصلاً نمیتوانیم یک اصل برای عدالت در همه جای جامعه و همه تاریخ مطرح کنیم. در اینجا نویسنده به بحث افکار و نظریات نازیک که یک لیبرتارین است، میپردازد و ادامه میدهد: لیبرتارینها افراطیترین شکل لیبرالها هستند در واقع راست راست لیبرالها هستند. نازیک از یک منظر طبیعی هم نام میبرد. او افراطیترین شکل لیبرالیسم را در کتابی تحت عنوان دولت و بیدولتی مطرح میکند که نقدی بر «رالز» و دفاع از حقوق مالکیت است و مالکیت را به عنوان مقدسترین شکل آزادی فردی نام میبرد. نازیک عقیده دارد انسان مالک دو چیز یکی جسم و دیگری کار خود است. بنابراین در این دو بعد نمیتوان مداخله کرد؛ حتی مالیات را نفی میکند. نویسنده در رابطه با نظرات نازیک مینویسد: که نقدهای بسیاری بر افکار «نازیک» وارد میشود؛ مثلاً این دیدگاه مخالف مطلوبیتگرایی است. در مطلوبیتگرایی آنچه که مهم است حداکثر شدن مطلوبیت کل جامعه است. در پایان نویسنده چند ویژگی را برای لیبرتارینهای ایرانی در رابطه با عدالت در نظر گرفته که عبارتند از: 1. کاملاً جریان سیاسی هستند یعنی در اختیار یک جناح قدرت میباشند؛ 2. این افراد شعار عقلانیت و به تعبیری شعار کانتی میدهند و به هر کس که جز آنها سخن گفته و بیندیشند غیرعقلانی اطلاق میکنند و با ظرافت عقل را به مصادره انحصاری خود درآوردهاند که به تعبیری میتوان گفت نوعی دگماتیسم نقابدار است؛ 3. نسبت به تحولات نظری و عملی بسیار ناآگاهند. «اسننگلیتز» تئوری مطرح میکند و پایه اساسی نظریه نئوکلاسیکها را بنیان مینهد؛ 4. نکته دیگری که در مورد نئولیبرال وجود دارد این است که کاملاً در روششناسی، سیاسی است. روششناسی باید در یک بستر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پدید آید، ولی در اینجا کاملاً در بستر سیاسی میروید؛ 5 . و نکته پایانی این که در ایران لیبرالها از بستر جهانیشدن به پدیدهها نگاه میکنند و از گفتمانهای مختلف یک پدیده واحد را تفسیرهای مختلف میکنند به همین دلیل در لیبرتارینهای ایران، مقوله عدالت اصلاً جایی ندارد و نهایتا همان عدالت جنسی مطرح میشود و از عدالت توزیعی بحثی به میان نمیآید.
نویسنده فیلسوف دیگری را که معرفی میکند کانت است که نقش مهمی در شکلگیری آرای لیبرالها داشته و مفهوم استقلال یا خود مختاری را مطرح میکند. وی مفهوم استقلال را به عنوان رهایی انسان از جبرها بیان میکند. فیلسوف دیگری نیز به نام والز کتابی تحت عنوان قلمروهای عدالت دارد که معتقد است ما اصلاً نمیتوانیم یک اصل برای عدالت در همه جای جامعه و همه تاریخ مطرح کنیم. در اینجا نویسنده به بحث افکار و نظریات نازیک که یک لیبرتارین است، میپردازد و ادامه میدهد: لیبرتارینها افراطیترین شکل لیبرالها هستند در واقع راست راست لیبرالها هستند. نازیک از یک منظر طبیعی هم نام میبرد. او افراطیترین شکل لیبرالیسم را در کتابی تحت عنوان دولت و بیدولتی مطرح میکند که نقدی بر «رالز» و دفاع از حقوق مالکیت است و مالکیت را به عنوان مقدسترین شکل آزادی فردی نام میبرد. نازیک عقیده دارد انسان مالک دو چیز یکی جسم و دیگری کار خود است. بنابراین در این دو بعد نمیتوان مداخله کرد؛ حتی مالیات را نفی میکند. نویسنده در رابطه با نظرات نازیک مینویسد: که نقدهای بسیاری بر افکار «نازیک» وارد میشود؛ مثلاً این دیدگاه مخالف مطلوبیتگرایی است. در مطلوبیتگرایی آنچه که مهم است حداکثر شدن مطلوبیت کل جامعه است. در پایان نویسنده چند ویژگی را برای لیبرتارینهای ایرانی در رابطه با عدالت در نظر گرفته که عبارتند از: 1. کاملاً جریان سیاسی هستند یعنی در اختیار یک جناح قدرت میباشند؛ 2. این افراد شعار عقلانیت و به تعبیری شعار کانتی میدهند و به هر کس که جز آنها سخن گفته و بیندیشند غیرعقلانی اطلاق میکنند و با ظرافت عقل را به مصادره انحصاری خود درآوردهاند که به تعبیری میتوان گفت نوعی دگماتیسم نقابدار است؛ 3. نسبت به تحولات نظری و عملی بسیار ناآگاهند. «اسننگلیتز» تئوری مطرح میکند و پایه اساسی نظریه نئوکلاسیکها را بنیان مینهد؛ 4. نکته دیگری که در مورد نئولیبرال وجود دارد این است که کاملاً در روششناسی، سیاسی است. روششناسی باید در یک بستر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پدید آید، ولی در اینجا کاملاً در بستر سیاسی میروید؛ 5 . و نکته پایانی این که در ایران لیبرالها از بستر جهانیشدن به پدیدهها نگاه میکنند و از گفتمانهای مختلف یک پدیده واحد را تفسیرهای مختلف میکنند به همین دلیل در لیبرتارینهای ایران، مقوله عدالت اصلاً جایی ندارد و نهایتا همان عدالت جنسی مطرح میشود و از عدالت توزیعی بحثی به میان نمیآید.