دین و اخلاق عمومی در دولت لیبرال
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده به دو دیدگاه لیبرال، یکى از نسل گذشته و دیگرى از نسل جدید، اشاره مىکند و نوع نگاه آنها را به آزادىهاى مدنى و حق دخالت دولت در مسائل دینى و اخلاق برمىشمرد.متن
فیلسوفان صاحبنام، این بحث را مطرح ساختند که جوهر لیبرالیسم، بىطرفى عمومى نسبت به طیف گستردهاى از مسایل اخلاقى و دینى است. نیروهاى اجتماعى پرنفوذ، آزادى را با عدم وجود هر گونه محدودیت و مانع، یکى مىپنداشتند. استقرار نظریه بىطرفانه، نه فقط میان اعتقادات مذهبى، بلکه میان مذهب و لامذهبى بود.
این خواست جدید، به زودى با مشکلى مواجه شد؛ زیرا از همان آغاز به طور راسخ ریشه در اجماع عمومى نداشت. برداشت حقوقى محض از لیبرالیسم، تنها توسط عدهاى از نخبگان که صرفاً بخش نسبتاً کوچکى از شهروندان عادى بودند، پذیرفته شده بود. عملى ساختن این برداشت به معناى تخریب و بىمصرف ساختن رویههاى قدمتدارى همچون مدارس دینى و قیود اخلاقى اعمال شده علیه آثار ضد اخلاقى بود. عناصر برجسته یک جنبش دینى بنیادگرایانه تازه سیاسى شده، با آرزوى فراتر رفتن از استقرار مجدد وضعیتى مشابه گذشته، خواهان درهم آمیختن دین و آنگونه نظم مدنى بودند که آموزه قرون پیشینشان را از مداراى دینى تهدید مىکرد.
نه حقوقگرایى و نه بنیادگرایى، هیچ کدام نمىتواند به عنوان یک رکن کافى براى جامعه لیبرال به خدمت گرفته شود. ملاحظات زیر، تا حدودى، ترکیب نامناسب تحلیلهاى تاریخى، حقوقى و تئوریک را به عنوان نقطه شروعى براى ایفاى این وظیفه نشان مىدهد.
آموزههاى مداراى دینى در شکل کلاسیک، در نامهاى «درباره مدارا» اثر جان لاک، به تفصیل آمده است. لاک در این اثر، مدعى تعیین رابطه مناسب میان دین و سامان مدنى است.
حتى اگر مداخله در اعمال دینى شهروندان براى مسؤولین، عملى در خور باشد، انجام آن، خردمندانه نیست. لاک در یکى از مقالات خود، «بىطرفى احتیاطى»، به نتایج مهمى اشاره مىکند که از واقعیت مناقشات دینى عاید او شده است. به عقیده لاک، در شرایط اختلاف عمیق، تلاش براى تحمیل وحدت و یکرنگى در مقایسه با پذیرش وجود دیدگاههاى مجادله برانگیز، حتى دیدگاههاى عمیقاً ناموجه، پیامدهاى بدترى به همراه دارد. تاریخ نشان داده است که جبر و اکراه دینى، نه وفاق و وحدت مدنى، بلکه بیشتر نزاع، تباهى و جنگ به بار آورده است.
نظریه لاک را مىتوان در سه گزاره خلاصه کرد: از آنجا که حقیقت دینى را نمىتوان با یقین و قطعیت شناخت، [ بنابراین] کوشش براى تحمیل حقیقت از طریق زور، فاقد بنیاد عقلانى است. حتى اگر حقیقت دینى را بتوان تثبیت کرد، ایمان قلبى را نمىتوان از طریق زور بیرونى تحمیل نمود. حتى اگر کاربرد زور موفقیتآمیز باشد، به کار بستن آن، نادرست خواهد بود.
لیبرالهاى معاصرى همچون جان راولز بر این عقیدهاند که آموزه بىطرفى لیبرالى، تعمیم آموزه لیبرالى مداراى دینى لاک است. اما لاک در سه جنبه کلیدى مباحث خویش، نه تنها به سرعت از آن مىگذرد؛ بلکه در حقیقت، با مفهوم بىطرفى معاصر در تناقض قرار مىگیرد.
نخست اینکه لاک بین زور و متقاعدسازى، تمایز قایل مىشود. این واقعیت که حاکم نمىتواند به صورت قانونى از یک عقیده دینى خاص جلوگیرى کند، بدان معنا نیست که اقتدار مدنى، قادر به مناظره درباره حقانیت آن عقیده نیست. معناى مدارا بیشتر اتکا به سخن است؛ تا به عمل؛ [ اما] این بدان معنا نیست که گفتمان عمومى مسلط باید بىطرف باشد.
دوم اینکه لاک بىطرفى معرفت شناختى را به حوزه اخلاق تسرى نمىدهد. این واقعیت که تضادهاى عقیدتى دینى نمىتواند به شیوه عقلانى حل و فصل شود، بدان معنا نیست که ارزشها و قواعد اخلاقى به گونهاى یکسان غیر قابل شناختند. برعکس، معرفت عقلى ما از اخلاق، هم انتقاد از تعصب دینى و هم انتقاد از اصول حاکم بر رابطه میان دین و نظم عمومى را تقویت مىکند.
نهایتاً اینکه لاک، تسرى آموزه مداراى دینى را به یک حق کامل براى حوزه مقدس وجدان شخصى و آزادى فردى، رد مىکند. در واقع او تأکید مىکند که در مواردى از اختلاف، حاکمیت مدنى بر ایمان دینى اولویت دارد. ملاک اساسى، اهمیت نظم مدنى است. [ بنابراین به عقیده لاک ]دیدگاههایى که امنیت و آرامش جامعه را تهدید مىکنند، نیازمند مدارا نیستند.
حکام نباید با ادیانى که مشروعیت حکومت را کاهش مىدهند - نظیر آن دسته از اعتقاداتى که تبعیت از یک حاکم بیگانه را تلقین یا اظهار مىکنند - مدارا ورزند. سرانجام اینکه حاکم نمىتواند با کسى مدارا کند که وجود خداى واحد را انکار مىکند؛ زیرا تعهدات، قراردادها و پیمانها که ضامن جامعه بشرى هستند، نمىتوانند نگاهبان یک ملحد باشند... .
او ادامه مىدهد که حاکم باید تمامى عقاید را، بدون توجه به تمایزات عقیدتى، مورد حمایت قرار دهد. جهت اطمینان، حاکمیت مدنى مىتواند به شیوهاى مشروع، براى آیینى خاص، بیش از سایر آیینها امتیازاتى قایل شود؛ اما این کار نباید به شیوهاى صورت پذیرد که مانع آزادى عمل آیینهاى رقیب گردد.
اشاره
دیدگاههاى لیبرال، در آنچه نویسنده آورده است، خلاصه نمىشود. تلخیص این مقاله از آن رو صورت گرفت که تا حدى نشاندهنده آراى یکى از بنیانگذاران اندیشه لیبرال (جان لاک) درباره میزان حق دخالت دولت در مسائل دینى است. این مقاله، بیش از آنکه اهمیت موضوعى داشته باشد، در زمینه تاریخ اندیشه قابل ارزیابى است.
آبان ، ش 7
این خواست جدید، به زودى با مشکلى مواجه شد؛ زیرا از همان آغاز به طور راسخ ریشه در اجماع عمومى نداشت. برداشت حقوقى محض از لیبرالیسم، تنها توسط عدهاى از نخبگان که صرفاً بخش نسبتاً کوچکى از شهروندان عادى بودند، پذیرفته شده بود. عملى ساختن این برداشت به معناى تخریب و بىمصرف ساختن رویههاى قدمتدارى همچون مدارس دینى و قیود اخلاقى اعمال شده علیه آثار ضد اخلاقى بود. عناصر برجسته یک جنبش دینى بنیادگرایانه تازه سیاسى شده، با آرزوى فراتر رفتن از استقرار مجدد وضعیتى مشابه گذشته، خواهان درهم آمیختن دین و آنگونه نظم مدنى بودند که آموزه قرون پیشینشان را از مداراى دینى تهدید مىکرد.
نه حقوقگرایى و نه بنیادگرایى، هیچ کدام نمىتواند به عنوان یک رکن کافى براى جامعه لیبرال به خدمت گرفته شود. ملاحظات زیر، تا حدودى، ترکیب نامناسب تحلیلهاى تاریخى، حقوقى و تئوریک را به عنوان نقطه شروعى براى ایفاى این وظیفه نشان مىدهد.
آموزههاى مداراى دینى در شکل کلاسیک، در نامهاى «درباره مدارا» اثر جان لاک، به تفصیل آمده است. لاک در این اثر، مدعى تعیین رابطه مناسب میان دین و سامان مدنى است.
حتى اگر مداخله در اعمال دینى شهروندان براى مسؤولین، عملى در خور باشد، انجام آن، خردمندانه نیست. لاک در یکى از مقالات خود، «بىطرفى احتیاطى»، به نتایج مهمى اشاره مىکند که از واقعیت مناقشات دینى عاید او شده است. به عقیده لاک، در شرایط اختلاف عمیق، تلاش براى تحمیل وحدت و یکرنگى در مقایسه با پذیرش وجود دیدگاههاى مجادله برانگیز، حتى دیدگاههاى عمیقاً ناموجه، پیامدهاى بدترى به همراه دارد. تاریخ نشان داده است که جبر و اکراه دینى، نه وفاق و وحدت مدنى، بلکه بیشتر نزاع، تباهى و جنگ به بار آورده است.
نظریه لاک را مىتوان در سه گزاره خلاصه کرد: از آنجا که حقیقت دینى را نمىتوان با یقین و قطعیت شناخت، [ بنابراین] کوشش براى تحمیل حقیقت از طریق زور، فاقد بنیاد عقلانى است. حتى اگر حقیقت دینى را بتوان تثبیت کرد، ایمان قلبى را نمىتوان از طریق زور بیرونى تحمیل نمود. حتى اگر کاربرد زور موفقیتآمیز باشد، به کار بستن آن، نادرست خواهد بود.
لیبرالهاى معاصرى همچون جان راولز بر این عقیدهاند که آموزه بىطرفى لیبرالى، تعمیم آموزه لیبرالى مداراى دینى لاک است. اما لاک در سه جنبه کلیدى مباحث خویش، نه تنها به سرعت از آن مىگذرد؛ بلکه در حقیقت، با مفهوم بىطرفى معاصر در تناقض قرار مىگیرد.
نخست اینکه لاک بین زور و متقاعدسازى، تمایز قایل مىشود. این واقعیت که حاکم نمىتواند به صورت قانونى از یک عقیده دینى خاص جلوگیرى کند، بدان معنا نیست که اقتدار مدنى، قادر به مناظره درباره حقانیت آن عقیده نیست. معناى مدارا بیشتر اتکا به سخن است؛ تا به عمل؛ [ اما] این بدان معنا نیست که گفتمان عمومى مسلط باید بىطرف باشد.
دوم اینکه لاک بىطرفى معرفت شناختى را به حوزه اخلاق تسرى نمىدهد. این واقعیت که تضادهاى عقیدتى دینى نمىتواند به شیوه عقلانى حل و فصل شود، بدان معنا نیست که ارزشها و قواعد اخلاقى به گونهاى یکسان غیر قابل شناختند. برعکس، معرفت عقلى ما از اخلاق، هم انتقاد از تعصب دینى و هم انتقاد از اصول حاکم بر رابطه میان دین و نظم عمومى را تقویت مىکند.
نهایتاً اینکه لاک، تسرى آموزه مداراى دینى را به یک حق کامل براى حوزه مقدس وجدان شخصى و آزادى فردى، رد مىکند. در واقع او تأکید مىکند که در مواردى از اختلاف، حاکمیت مدنى بر ایمان دینى اولویت دارد. ملاک اساسى، اهمیت نظم مدنى است. [ بنابراین به عقیده لاک ]دیدگاههایى که امنیت و آرامش جامعه را تهدید مىکنند، نیازمند مدارا نیستند.
حکام نباید با ادیانى که مشروعیت حکومت را کاهش مىدهند - نظیر آن دسته از اعتقاداتى که تبعیت از یک حاکم بیگانه را تلقین یا اظهار مىکنند - مدارا ورزند. سرانجام اینکه حاکم نمىتواند با کسى مدارا کند که وجود خداى واحد را انکار مىکند؛ زیرا تعهدات، قراردادها و پیمانها که ضامن جامعه بشرى هستند، نمىتوانند نگاهبان یک ملحد باشند... .
او ادامه مىدهد که حاکم باید تمامى عقاید را، بدون توجه به تمایزات عقیدتى، مورد حمایت قرار دهد. جهت اطمینان، حاکمیت مدنى مىتواند به شیوهاى مشروع، براى آیینى خاص، بیش از سایر آیینها امتیازاتى قایل شود؛ اما این کار نباید به شیوهاى صورت پذیرد که مانع آزادى عمل آیینهاى رقیب گردد.
اشاره
دیدگاههاى لیبرال، در آنچه نویسنده آورده است، خلاصه نمىشود. تلخیص این مقاله از آن رو صورت گرفت که تا حدى نشاندهنده آراى یکى از بنیانگذاران اندیشه لیبرال (جان لاک) درباره میزان حق دخالت دولت در مسائل دینى است. این مقاله، بیش از آنکه اهمیت موضوعى داشته باشد، در زمینه تاریخ اندیشه قابل ارزیابى است.
آبان ، ش 7