برنامه ریزی و سازمان یافتگی راهی به سوی دموکراسی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مراد ثقفى در این گفتوگو جریان جنبش اصلاحات در ایران را مورد بررسى و انتقاد قرار مىدهد. او معتقد است این جنبش فاقد برنامه و سیاست کافى است.متن
براى ارزیابى چهار سال گذشته به چند نکته باید اشاره کنم: یکى از مهمترین ویژگىهاى جنبش اصلاحطلبى در ایران، تقدم برآمدن جنبش سیاسى اصلاحطلبى بر جنبش اجتماعى آن است. الگوى معمول جنبشهاى اصلاحطلبانه چنین بوده است که یک جنبش اجتماعى به وجود مىآید، گسترده مىشود، بر روى دستگاه سیاسى مملکت فشار مىآورد و خواسته اصلاحى خود را مطرح مىکند. در ایران، ما نمىتوانیم جنبش سیاسى را تابع جنبش اجتماعى بدانیم؛ بلکه جنبش سیاسى خود وضعیتى مستقل داشته است.
جنبش اصلاحطلبى ایران پس از دوم خرداد 76 قدم در راه گذاشت؛ اما به محض روبهرو شدن با موانع، ناگهان در لاک خود فرو رفت و همه چیز فقط در یک هسته مرکزى، مورد بحث قرار گرفت. این هسته کوچک براى خود تصمیم مىگرفت و تصمیماتش را هم نمىتوانست بازگو کند. از سوى دیگر، این جریان به جنبش دانشجویى رجوع کرد و از آنها خواستههایى را تحت عنوان فشار از پایین طلب کرد تا در چارچوب دیگرى به چانهزنى بپردازد. اینجاست که مىگوییم جنبش سیاسى نتوانسته است پیوندى را به واسطه برنامه سیاسى با اقشار مختلف جامعه برقرار کند و این پیوند را به صورت سازمانى ادامه دهد. در نتیجه، امروز جریان اصلاحطلبى بیشتر شبیه یک ستاد مشترک شده است که عدهاى از درجهداران اصلاحات در آن تجمع کردهاند و یک سرى تصمیمات مىگیرند و در نهایت مىخواهند این تصمیمات را به بدنه جامعه ابلاغ کنند.
فعلاً جناح چپ، رهبرى اصلاحات را بر عهده دارد. به نظر شما این جناح به سرفصلهاى ارائه شده توسط آقاى خاتمى اعتقاد واقعى دارد؟
من هم قبول دارم که جنبش اصلاحى را نمىتوان به چپ اسلامى تقلیل داد؛ اما نمىپذیرم که چپ، بعداً به جریان اصلاحات پیوسته باشد. جناح چپ بعد از شکستش در انتخابات مجلس چهارم، به نقد گذشته خود پرداخت و ارزشهاى دموکراتیکى را مطرح نمود که بعداً وجه غالب گفتار جناح چپ شد. از طرفى یک جنبش فرهنگى را نیز قبل از دوم خرداد شاهدیم. در نشریات فرهنگى کشور در آن زمان، مباحثى چون همزیستى فرهنگها، جامعه مدنى، تساهل، دموکراسى و... وجود داشت. در عین حال وجه فرهنگى اصلاحات، برخاسته از جناح چپ نبود. در وجه توسعه سیاسى جناح چپ هم سهیم بود و اصلاحات اقتصادى هم از همان زمان ریاست جمهورى آقاى هاشمى شروع شده بود. بنابراین اگر چه رهبرى جنبش اصلاحات را آقاى خاتمى بر عهده گرفت؛ ولى آبشخورهاى دیگرى داشت. آقاى خاتمى هم سعى کرد تا در کابینه خود، تمام این جریانات را داخل کند؛ ولى به کسانى که هیچ نماینده مشخصى نداشتند، توجه نشد. وقتى شعار «ایران براى ایرانیان» در انتخابات مجلس مطرح شد، این تصور به وجود آمد که طرفداران اصلاحات مىخواهند علاوه بر کسانى که صدا دارند، به کسانى که هیچ وقت صدایى نداشتهاند نیز جاى بدهند. ولى این طور نشد. آنها حتى بخشى از کسانى را که صدا داشتند - مثل کارگزاران - کنار گذاشتند؛ آن هم به طرز بسیار نادرست و پوپولیستى. واقعاً این سؤال وجود دارد که چرا جنبش اصلاحات در این چند سال نتوانسته است به شعار «ایران براى ایرانیان» عمل کند. آنها باید بگویند که تمام شهروندان کشور، اگر جرم و جنایتى انجام نداده باشند، مىتوانند کاندیدا شوند و ما هم از این کاندیداتورى دفاع مىکنیم. شما مىبینید آقاى حجاریان، نگرانىاش را از مهاجرت موج سوم از ایران اعلام مىکند؛ ولى مىگوید که موج اول، ضد انقلابیون بودند و مهاجرت کردند. اشکالى هم ندارد. اینجاست که داستان خودى و غیر خودى مثل دم خروس بیرون مىزند. «ایران براى ایرانیان» در کجاى تحلیل آقاى حجاریان قرار دارد؟
زمانى گفته مىشد که مجلس دست ما نیست و حالا که مجلس فتح شده است، گفته مىشود که نهادهاى شوراى نگهبان و مجلس تشخیص مصلحت امکان فعالیت مثبت را سلب کردهاند. فکر مىکنم دولت اصلاحات باید به سراغ مسائل پایهاى برود.
بالاخره مسأله شوراى نگهبان، مسألهاى جدى است. این شورا صلاحیت بسیارى را در انتخابات تأیید نکرده است و برخى از تصمیمات مجلس را هم تصویب نکرده است؛ اما مسأله این است که ما باید با این نهادها چه کنیم. آیا برنامه داریم یا نه؟ بحث رفراندوم کجا رفت؟ ابتدا عصر ما با آن مخالفت کرد و گفت: هر کس این بحث را مطرح کند در مقام برانداز قرار مىگیرد. سپس آن را از آنِ خود کرد؛ اما نگفت براى چه و در چه جهتى انجام مىشود. معلوم است که رفراندم براى تغییر قانون اساسى انجام مىگیرد. اگر مانعى وجود نداشت که ما احتیاجى به اصلاحات نداشتیم.
من فکر مىکنم اصلاحطلبى اکنون اصلاً سیاستى ندارد. پیش بردن اصلاحات منوط به این است که شما به تمام گروههاى سیاسى بفهمانید که اصلاحات به نفع آنهاست. اینجاست که استراتژى دیگرى مطرح مىشود. حالا مىتوان لوایحى را که مورد حساسیت شدید جناح مقابل قرار مىگیرد، به مجلس نفرستاد و مىتوان لوایح ادغامى را به مجلس فرستاد. برنامه دقیقاً همین است.
گفتههاى افراد شاخص جناح چپ، حاکى از آن است که قانون اساسى ظرفیت لازم را دارد و این نهادها اگر در دست اصلاحطلبان باشد، دیگر مشکلى نیست.
مىتوان در چشمانداز سیاسى چنین تصورى هم داشت و معتقد بود که قانون اساسى پاسخگوى نیاز اصلاحات است. ولى باید توضیح دهیم چگونه این استفاده انجام مىشود. صورت مسأله، راه حل نیست. یک سرى مىگویند قانون اساسى باید تغییر کند و عدهاى در مقابل آن مىایستند. بازى دو قطبى مىشود و البته هیچ کدام از دو طرف هم نمىدانند چه مىخواهند. آنهایى که مىگویند قانون اساسى باید عوض شود، توضیح دهند چگونه آقاى خاتمى از دل همین قانون برآمده است و آنهایى که مخالف تغییر قانونند، توضیح دهند چرا کارى نمىتوانند بکنند؟
در دو سال ابتدایى فعالیتهاى آقاى خاتمى، تئورى «فشار از پایین و چانهزنى از بالا»، روند نسبتاً خوبى داشت؛ اما کمکم به جاى دو گام به جلو و یک گام به عقب، شاهد سیاست یک گام به جلو و دو گام به عقب هستیم.
به نظر من، مشکل در چانهزنى از بالا نیست؛ بلکه نگرانى من از فشار از پایین است. سیاست از باب معامله و مذاکره است. ما زمانى فکر مىکردیم سیاست از باب اعتقادات است؛ اما حالا به سیاستى کاملاً عینى و زمینى دست پیدا کردهایم. چند بار از جنبش دانشجویى مىخواهیم که این فشار از پایین را ایجاد کند؟ جنبش اصلاحات نمىتواند ظرف مناسب را براى این فشارها ایجاد کند. در واقعه کوى دانشگاه، یک عده دانشجوى ناراحت و عاصى، حرکت سیاسى انجام دادند. این حرکت را جنبش دوم خرداد نتوانست کنترل کند. تمام بزرگان جنبش دوم خرداد به کوى دانشگاه رفتند و دانشجویان را به آرامش فرا خواندند؛ اما موفق نشدند. چرا موفق نشدند؟ تمام این مسائل، ناشى از ناتوانى جنبش دوم خرداد در بسیج فشار از پایین است؛ نه چانهزنى در بالا. شما وقتى نمىتوانید با گروهى که شما را به عنوان رهبر انتخاب کردهاند، ارتباط برقرار کنید، پس بحث بر سر فشار از پایین است. آقاى خاتمى نتوانسته است بین ارزیابى خودشان از جامعه مدنى و ارتباط آن با مدینةالنبى و برداشت عموم مردمى که به ایشان رأى دادهاند، ارتباط برقرار نماید. آقاى خاتمى باید توضیح دهد که منظورش از دموکراسى اسلامى چیست؟ اینجاست که ارتباط با مردم برقرار نمىشود. شما نمىتوانید به صورت قافلهسالار حرکت کنید و کارى با قافله نداشته باشید؛ چون قافله با شما نمىآید. اگر از مدینةالنبى همان شعار «ایران براى ایرانیان» بیرون مىآید که در آن شهروند درجه یک و درجه دو وجود نداشته باشد، اشکالى ندارد. انتقاد این است که چرا مسائل را کلى مطرح مىکنند.
حال سؤال این است که آیا به نظر شما جنبش اجتماعى اصلاحات ساختار مناسبى دارد؟ به نظر مىرسد مردم به جاى عقلانیت، تن به احساسات دادهاند و در یک قالب پوپولیستى متشکل شدهاند.
تا زمانى که شما نپذیرید دیگرانى هم وجود دارند که باید بتوانند بر اساس دیدگاههاى خودشان شروع به بسیج کردن مردم بکنند، به سمت دموکراسى گام بر نمىدارید. ضعف پوپولیسم در همینجاست. در پوپولیسم فقط به یک نیرو اندیشیده مىشود؛ در حالى که در دموکراسى حداقل دو نیرو وجود دارد. امروز با توجه به پیچیدگى جامعه و منابع مختلف فکرى و فرهنگى نمىتوان به سمت دموکراسى رفت؛ مگر اینکه امکان بسیج براى هر طرز تفکرى به وجود آید. بزرگان جنبش اصلاحطلبى خیلى دیر به این قضیه رسیدهاند و تازه فهمیدهاند که بسیج پوپولیستى جوابگوى جامعه ما نیست. حجاریان تازه به این مسأله اعتراف کرده است.
این توصیه شما بود به رهبران اصلاحات؛ به مردم چه توصیهاى دارید؟
من مستقیماً توصیهاى به مردم ندارم. یکى از مشکلات روشنفکران و رهبران سیاسى ما همیشه این بوده است که مىخواستهاند رابطه بلاواسطه با مردم داشته باشند. این کار درستى نیست. باید نهادهاى واسطه تشکیل شود و بهواسطه آن عمل سیاسى انجام شود.
افراد سیاسى ایران باید تمام تلاش خود را براى بهوجود آوردن تشکلها صرف کنند. جامعه باید از طریق تشکل سامان پیدا کند؛ نه اینکه مستقیماً با مردم صحبت شود. وقتى ما مىگوییم پوپولیسم، دموکراسى نمىآورد، بدین معنى است که افراد و روشنفکران و فعالان سیاسى باید عمده تلاش خود را براى تنظیم و تبیین برنامه و تشکلیافتگى جامعه بگذارند.
اشاره
محتواى این گفتوگو به خوبى بیانگر این واقعیت است که طرفداران اصلاحات در جامعه ما دیدگاههاى کاملاً متفاوتى دارند. این گفتوگو دیدگاه متولیان اصلاحات را در چند نکته مورد اعتراض قرار مىدهد: 1. جنبش اصلاحات مبتنى بر یک جنبش اجتماعى نیست و صرفاً در سطح تحریکات سیاسى قرار داد؛ 2. جنبش اصلاحات فاقد صداقت لازم در طرح شعارهاى سیاسى - اجتماعى است؛ 3. جنبش اصلاحات فاقد برنامهریزى لازم است و استراتژى و اهداف خود را به خوبى تعیین نکرده است؛ 4. رهبران اصلاحات به طور کامل ملتزم به رفتار و ایدههاى دموکراتیک نیستند و بیش از آنکه بسیج اجتماعى اصلاحات تابع قواعد رفتار دموکراتیک باشد، از ضعف پوپولیسم رنج مىبرد.
بر این اساس انتظار آقاى ثقفى از جناب آقاى خاتمى آن است که به جاى طرح شعار مدینةالنبى، بیشتر به عملى شدن شعار «ایران براى ایرانیان» بیندیشند. چارچوب نظرى گفتمان آقاى ثقفى تحقق کامل دموکراسى با همان شاخصههاى معروف است. از این رو تعبیر دموکراسى اسلامى که در کلمات آقاى خاتمى رایج است، خوشایند ایشان نیست. بر این اساس، منظور ایشان از برنامهریزى و سیاستگذارى نیز طراحى ابزارهاى لازم در گذار از موقعیت جامعهاى سیاسى با دغدغههاى دینى(مدینةالنبى و دموکراسى اسلامى) به دموکراسى محض است. البته مخفى نیست که ادبیات تولید شده توسط طرفداران اصلاحات، گاه این توقع و انتظار را تشدید کرده است.
جهان اندیشه، ش 5
جنبش اصلاحطلبى ایران پس از دوم خرداد 76 قدم در راه گذاشت؛ اما به محض روبهرو شدن با موانع، ناگهان در لاک خود فرو رفت و همه چیز فقط در یک هسته مرکزى، مورد بحث قرار گرفت. این هسته کوچک براى خود تصمیم مىگرفت و تصمیماتش را هم نمىتوانست بازگو کند. از سوى دیگر، این جریان به جنبش دانشجویى رجوع کرد و از آنها خواستههایى را تحت عنوان فشار از پایین طلب کرد تا در چارچوب دیگرى به چانهزنى بپردازد. اینجاست که مىگوییم جنبش سیاسى نتوانسته است پیوندى را به واسطه برنامه سیاسى با اقشار مختلف جامعه برقرار کند و این پیوند را به صورت سازمانى ادامه دهد. در نتیجه، امروز جریان اصلاحطلبى بیشتر شبیه یک ستاد مشترک شده است که عدهاى از درجهداران اصلاحات در آن تجمع کردهاند و یک سرى تصمیمات مىگیرند و در نهایت مىخواهند این تصمیمات را به بدنه جامعه ابلاغ کنند.
فعلاً جناح چپ، رهبرى اصلاحات را بر عهده دارد. به نظر شما این جناح به سرفصلهاى ارائه شده توسط آقاى خاتمى اعتقاد واقعى دارد؟
من هم قبول دارم که جنبش اصلاحى را نمىتوان به چپ اسلامى تقلیل داد؛ اما نمىپذیرم که چپ، بعداً به جریان اصلاحات پیوسته باشد. جناح چپ بعد از شکستش در انتخابات مجلس چهارم، به نقد گذشته خود پرداخت و ارزشهاى دموکراتیکى را مطرح نمود که بعداً وجه غالب گفتار جناح چپ شد. از طرفى یک جنبش فرهنگى را نیز قبل از دوم خرداد شاهدیم. در نشریات فرهنگى کشور در آن زمان، مباحثى چون همزیستى فرهنگها، جامعه مدنى، تساهل، دموکراسى و... وجود داشت. در عین حال وجه فرهنگى اصلاحات، برخاسته از جناح چپ نبود. در وجه توسعه سیاسى جناح چپ هم سهیم بود و اصلاحات اقتصادى هم از همان زمان ریاست جمهورى آقاى هاشمى شروع شده بود. بنابراین اگر چه رهبرى جنبش اصلاحات را آقاى خاتمى بر عهده گرفت؛ ولى آبشخورهاى دیگرى داشت. آقاى خاتمى هم سعى کرد تا در کابینه خود، تمام این جریانات را داخل کند؛ ولى به کسانى که هیچ نماینده مشخصى نداشتند، توجه نشد. وقتى شعار «ایران براى ایرانیان» در انتخابات مجلس مطرح شد، این تصور به وجود آمد که طرفداران اصلاحات مىخواهند علاوه بر کسانى که صدا دارند، به کسانى که هیچ وقت صدایى نداشتهاند نیز جاى بدهند. ولى این طور نشد. آنها حتى بخشى از کسانى را که صدا داشتند - مثل کارگزاران - کنار گذاشتند؛ آن هم به طرز بسیار نادرست و پوپولیستى. واقعاً این سؤال وجود دارد که چرا جنبش اصلاحات در این چند سال نتوانسته است به شعار «ایران براى ایرانیان» عمل کند. آنها باید بگویند که تمام شهروندان کشور، اگر جرم و جنایتى انجام نداده باشند، مىتوانند کاندیدا شوند و ما هم از این کاندیداتورى دفاع مىکنیم. شما مىبینید آقاى حجاریان، نگرانىاش را از مهاجرت موج سوم از ایران اعلام مىکند؛ ولى مىگوید که موج اول، ضد انقلابیون بودند و مهاجرت کردند. اشکالى هم ندارد. اینجاست که داستان خودى و غیر خودى مثل دم خروس بیرون مىزند. «ایران براى ایرانیان» در کجاى تحلیل آقاى حجاریان قرار دارد؟
زمانى گفته مىشد که مجلس دست ما نیست و حالا که مجلس فتح شده است، گفته مىشود که نهادهاى شوراى نگهبان و مجلس تشخیص مصلحت امکان فعالیت مثبت را سلب کردهاند. فکر مىکنم دولت اصلاحات باید به سراغ مسائل پایهاى برود.
بالاخره مسأله شوراى نگهبان، مسألهاى جدى است. این شورا صلاحیت بسیارى را در انتخابات تأیید نکرده است و برخى از تصمیمات مجلس را هم تصویب نکرده است؛ اما مسأله این است که ما باید با این نهادها چه کنیم. آیا برنامه داریم یا نه؟ بحث رفراندوم کجا رفت؟ ابتدا عصر ما با آن مخالفت کرد و گفت: هر کس این بحث را مطرح کند در مقام برانداز قرار مىگیرد. سپس آن را از آنِ خود کرد؛ اما نگفت براى چه و در چه جهتى انجام مىشود. معلوم است که رفراندم براى تغییر قانون اساسى انجام مىگیرد. اگر مانعى وجود نداشت که ما احتیاجى به اصلاحات نداشتیم.
من فکر مىکنم اصلاحطلبى اکنون اصلاً سیاستى ندارد. پیش بردن اصلاحات منوط به این است که شما به تمام گروههاى سیاسى بفهمانید که اصلاحات به نفع آنهاست. اینجاست که استراتژى دیگرى مطرح مىشود. حالا مىتوان لوایحى را که مورد حساسیت شدید جناح مقابل قرار مىگیرد، به مجلس نفرستاد و مىتوان لوایح ادغامى را به مجلس فرستاد. برنامه دقیقاً همین است.
گفتههاى افراد شاخص جناح چپ، حاکى از آن است که قانون اساسى ظرفیت لازم را دارد و این نهادها اگر در دست اصلاحطلبان باشد، دیگر مشکلى نیست.
مىتوان در چشمانداز سیاسى چنین تصورى هم داشت و معتقد بود که قانون اساسى پاسخگوى نیاز اصلاحات است. ولى باید توضیح دهیم چگونه این استفاده انجام مىشود. صورت مسأله، راه حل نیست. یک سرى مىگویند قانون اساسى باید تغییر کند و عدهاى در مقابل آن مىایستند. بازى دو قطبى مىشود و البته هیچ کدام از دو طرف هم نمىدانند چه مىخواهند. آنهایى که مىگویند قانون اساسى باید عوض شود، توضیح دهند چگونه آقاى خاتمى از دل همین قانون برآمده است و آنهایى که مخالف تغییر قانونند، توضیح دهند چرا کارى نمىتوانند بکنند؟
در دو سال ابتدایى فعالیتهاى آقاى خاتمى، تئورى «فشار از پایین و چانهزنى از بالا»، روند نسبتاً خوبى داشت؛ اما کمکم به جاى دو گام به جلو و یک گام به عقب، شاهد سیاست یک گام به جلو و دو گام به عقب هستیم.
به نظر من، مشکل در چانهزنى از بالا نیست؛ بلکه نگرانى من از فشار از پایین است. سیاست از باب معامله و مذاکره است. ما زمانى فکر مىکردیم سیاست از باب اعتقادات است؛ اما حالا به سیاستى کاملاً عینى و زمینى دست پیدا کردهایم. چند بار از جنبش دانشجویى مىخواهیم که این فشار از پایین را ایجاد کند؟ جنبش اصلاحات نمىتواند ظرف مناسب را براى این فشارها ایجاد کند. در واقعه کوى دانشگاه، یک عده دانشجوى ناراحت و عاصى، حرکت سیاسى انجام دادند. این حرکت را جنبش دوم خرداد نتوانست کنترل کند. تمام بزرگان جنبش دوم خرداد به کوى دانشگاه رفتند و دانشجویان را به آرامش فرا خواندند؛ اما موفق نشدند. چرا موفق نشدند؟ تمام این مسائل، ناشى از ناتوانى جنبش دوم خرداد در بسیج فشار از پایین است؛ نه چانهزنى در بالا. شما وقتى نمىتوانید با گروهى که شما را به عنوان رهبر انتخاب کردهاند، ارتباط برقرار کنید، پس بحث بر سر فشار از پایین است. آقاى خاتمى نتوانسته است بین ارزیابى خودشان از جامعه مدنى و ارتباط آن با مدینةالنبى و برداشت عموم مردمى که به ایشان رأى دادهاند، ارتباط برقرار نماید. آقاى خاتمى باید توضیح دهد که منظورش از دموکراسى اسلامى چیست؟ اینجاست که ارتباط با مردم برقرار نمىشود. شما نمىتوانید به صورت قافلهسالار حرکت کنید و کارى با قافله نداشته باشید؛ چون قافله با شما نمىآید. اگر از مدینةالنبى همان شعار «ایران براى ایرانیان» بیرون مىآید که در آن شهروند درجه یک و درجه دو وجود نداشته باشد، اشکالى ندارد. انتقاد این است که چرا مسائل را کلى مطرح مىکنند.
حال سؤال این است که آیا به نظر شما جنبش اجتماعى اصلاحات ساختار مناسبى دارد؟ به نظر مىرسد مردم به جاى عقلانیت، تن به احساسات دادهاند و در یک قالب پوپولیستى متشکل شدهاند.
تا زمانى که شما نپذیرید دیگرانى هم وجود دارند که باید بتوانند بر اساس دیدگاههاى خودشان شروع به بسیج کردن مردم بکنند، به سمت دموکراسى گام بر نمىدارید. ضعف پوپولیسم در همینجاست. در پوپولیسم فقط به یک نیرو اندیشیده مىشود؛ در حالى که در دموکراسى حداقل دو نیرو وجود دارد. امروز با توجه به پیچیدگى جامعه و منابع مختلف فکرى و فرهنگى نمىتوان به سمت دموکراسى رفت؛ مگر اینکه امکان بسیج براى هر طرز تفکرى به وجود آید. بزرگان جنبش اصلاحطلبى خیلى دیر به این قضیه رسیدهاند و تازه فهمیدهاند که بسیج پوپولیستى جوابگوى جامعه ما نیست. حجاریان تازه به این مسأله اعتراف کرده است.
این توصیه شما بود به رهبران اصلاحات؛ به مردم چه توصیهاى دارید؟
من مستقیماً توصیهاى به مردم ندارم. یکى از مشکلات روشنفکران و رهبران سیاسى ما همیشه این بوده است که مىخواستهاند رابطه بلاواسطه با مردم داشته باشند. این کار درستى نیست. باید نهادهاى واسطه تشکیل شود و بهواسطه آن عمل سیاسى انجام شود.
افراد سیاسى ایران باید تمام تلاش خود را براى بهوجود آوردن تشکلها صرف کنند. جامعه باید از طریق تشکل سامان پیدا کند؛ نه اینکه مستقیماً با مردم صحبت شود. وقتى ما مىگوییم پوپولیسم، دموکراسى نمىآورد، بدین معنى است که افراد و روشنفکران و فعالان سیاسى باید عمده تلاش خود را براى تنظیم و تبیین برنامه و تشکلیافتگى جامعه بگذارند.
اشاره
محتواى این گفتوگو به خوبى بیانگر این واقعیت است که طرفداران اصلاحات در جامعه ما دیدگاههاى کاملاً متفاوتى دارند. این گفتوگو دیدگاه متولیان اصلاحات را در چند نکته مورد اعتراض قرار مىدهد: 1. جنبش اصلاحات مبتنى بر یک جنبش اجتماعى نیست و صرفاً در سطح تحریکات سیاسى قرار داد؛ 2. جنبش اصلاحات فاقد صداقت لازم در طرح شعارهاى سیاسى - اجتماعى است؛ 3. جنبش اصلاحات فاقد برنامهریزى لازم است و استراتژى و اهداف خود را به خوبى تعیین نکرده است؛ 4. رهبران اصلاحات به طور کامل ملتزم به رفتار و ایدههاى دموکراتیک نیستند و بیش از آنکه بسیج اجتماعى اصلاحات تابع قواعد رفتار دموکراتیک باشد، از ضعف پوپولیسم رنج مىبرد.
بر این اساس انتظار آقاى ثقفى از جناب آقاى خاتمى آن است که به جاى طرح شعار مدینةالنبى، بیشتر به عملى شدن شعار «ایران براى ایرانیان» بیندیشند. چارچوب نظرى گفتمان آقاى ثقفى تحقق کامل دموکراسى با همان شاخصههاى معروف است. از این رو تعبیر دموکراسى اسلامى که در کلمات آقاى خاتمى رایج است، خوشایند ایشان نیست. بر این اساس، منظور ایشان از برنامهریزى و سیاستگذارى نیز طراحى ابزارهاى لازم در گذار از موقعیت جامعهاى سیاسى با دغدغههاى دینى(مدینةالنبى و دموکراسى اسلامى) به دموکراسى محض است. البته مخفى نیست که ادبیات تولید شده توسط طرفداران اصلاحات، گاه این توقع و انتظار را تشدید کرده است.
جهان اندیشه، ش 5