دموکراسی معنای واقعی خود را از دست داده است
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
دمکراسى به عنوان یک اندیشه سیاسى و نیز نوعى مکانیزم و نظام اداره جامعه، از مفاهیم دیرپاى فلسفه سیاسى است که بهویژه در دو سده اخیر شاهد رونق و ترویج این نظام سیاسى هستیم و با قاطعیت مىتوان گفت که بشریت مدرن هنوز در استفاده از این مفهوم جنجالبرانگیز به اجماع نظر دست نیافته است. مقاله حاضر با تأکید بر وجود ابهامها و تعارضها و معایبى که در دموکراسى وجود دارد، بر آن است که نمىتوان دموکراسى را الگوى منحصر به فرد و نهایى نظامهاى سیاسى دانست و آراى اندیشمندان غرب نیز این نکته را تأیید مىکند.متن
مفهوم، مبانى و انواع دموکراسى
دموکراسى واژهاى یونانى است و کاربرد اجتماعى و سیاسى آن به معناى حاکمیت مردم یا حق همگانى براى شرکت در تصمیمگیرى در امور همگانى است. دموکراسى یا حکومت مردمسالارى، در متون کلاسیک به «حکومت مردم بر مردم» براى مردم تعریف شده است. با وجود تعاریف متعدد از دموکراسى، مشارکت سیاسى شهروندان براى اتخاذ تصمیم، مفروضِ اساسى دموکراسى است؛ ولى عمدتاً در تعریف دموکراسى، سه اصل «آزادى»، «برابرى» و «مشارکت در اتخاذ تصمیمهاى سیاسى» ذکر مىشود و برخى هم این اصول را شامل سه اصل «مشروعیت»، «برابرى» و «آزادى» مىدانند.
انتقاد افلاطون و ارسطو از دموکراسى
افلاطون یکى از مشهورترین منتقدان دموکراسى است. از دیدگاه افلاطون، ایراد نخست به دموکراسى این است که سرنوشت جامعه را بازیچه هوس توده مردم مىکند که عاطفى، متعصب و غیرفنسالارند. ایراد دوم آن است که در چنین جامعهاى که توده مردم بر آن غالبند، رهبران نیز تحت تأثیر آنها و بر حسب ضرورت، دنبالهرو توده گشته، از نقش رهبرى اصلاحى خود غافل مىشوند و فقط خرسندى تودهها را به هر قیمت لحاظ مىکنند که مایه تباهى جامعه است. سومین ایراد افلاطون، در مورد آزادى به عنوان جوهره دموکراسى است، به نظر او، چنین آزادى بىحد و حصرى بهشدت وفاق اجتماعى را در هم مىریزد و نتیجه آن، هرج و مرج اجتماعى و فردى است.
شکى نیست که ارسطو به طور کلى مخالف دموکراسى است و حتى بهترین نوع آن را حاوى تعارض اصولى مىداند.
انتقادهاى عمومى از دموکراسى
به نظر اغلب منتقدانى که با اساس دموکراسى مخالفت مىورزند، دموکراسى قلمرو تفرقه و تشتت و بىثباتى و نیز عرصه دیکتاتورى اکثریت و باعث بىمایگى و کماستعدادى است. کارگزاران منتخب مردم به زبان اکثریت توده صحبت مىکنند و براى راضى نگه داشتن آنها، پَستترین غرایزشان را مىستایند. کریستیان پرو مىنویسد: «دموکراسى همه آدمها را با هم برابر مىکند و سطح فکر آنها را پایین مىآورد؛ زیرا تنزل فهم عمومى در ذات دموکراسى نهفته است. در دموکراسى، اشخاص حقیر مجرى قانون مىشوند».
1. مبهمبودن ماهیت و مبانى دموکراسى:
یکى از معایب بزرگ دموکراسى، ابهام در تار و پود، اصول و مبانى و ماهیت آن است. تنوع و تکثر انواع دموکراسىها، مانع ایجاد وحدت نظر در بسیارى از اساسىترین مفاهیم مىشود که گاه به تعارضهاى موجود در آن دامن زده است. به عنوان نمونه، گفته مىشود که دموکراسى در سه مفهوم «حکومت اکثریت»، «حکومت قانون» و «تفکیک قوا» به کار رفته است. به عقیده برخى، میان این سه برداشت تعارضهایى وجود دارد که موجب ابهام در معناى دموکراسى شده و همین ابهام، زمینه تعابیر گوناگون از دموکراسى را فراهم آورده است.
2. تعارض بین اصل آزادى و اصل برابرى:
یکى از مهمترین تعارضها، تعارض بین دو اصل آزادى و برابرى است. اگر همه مردم برابر شمرده شوند، آزادى آنها به خطر مىافتد؛ زیرا ایجاد برابرى، محتاج مداخله دولت در زندگى افراد و تحدید آزادىهاى آنهاست. از طرف دیگر، اگر همه مردم آزاد گذارده شوند، برابرى آنان به خطر مىافتد؛ زیرا عموم مردم به دلیل اختلاف در ثروت و قدرت و... سعى در برترىجویى نسبت به سایرین مىکنند.
3. صورى بودن اصل برابرى در دموکراسى:
گفته شده است که برابرى، یکى از سه اصل مشترک دموکراسىهاست؛ اما دموکراسى نه به معناى برابرى انسانها، نه به معناى برابرى ثروت و نه به معناى همسانى وضع و حال مردم است؛ بلکه به معناى برابرى صورى شهروندان در مقابل قانون و بر مبناى فرصت یکسان آنان براى دستیابى به مناصب دولتى استوار شده است. هدف دموکراسى ایجاد فرصت براى برابر شدن افراد نیست؛ بلکه دادن فرصتهاى برابر به انسانهاست.
4. انتقادهاى وارد بر رژیم نمایندگى:
بیشترین انتقادهاى حقوقى از دموکراسى، از رژیم نمایندگى به عمل آمده است. رژیم نمایندگى و آزادى در دموکراسى فقط محدود به زمان انتخاب نمایندگان مىشود و پس از انتخاب مردم به کنار گذاشته مىشوند. در اغلب موارد، رأى دهندگان - به تعبیر جیوان سارتورى - نمىدانند که چرا و به چه چیزى رأى مىدهند. همچنین از دیگر معایب رژیم نمایندگى آن است که در انتخابات مبتنى بر اکثریت، شدت عقاید ابرازشده منعکس نمىشود. عیب دیگر نیز آن است که گاهى رأىدهنده به فرد مرجَّح خود رأى نمىدهد؛ بلکه علیه کسى که بیشتر از او نفرت دارد رأى مىدهد.
5 . صورى بودن اصل تفکیک قوا در دموکراسى:
دموکراسىهاى مدرن مدعىاند که یکى از اسلوبهاى اساسى که آزادى و برابرى شهروندان را در مقابل هیمنه و قدرت دولت و حکومت حفظ مىکند، اصل تفکیک قواست. منتقدان دموکراسى بر این ادعایند که در عمل، اصل تفکیک قوا دو معضل را براى دموکراسى پدید آورده است: اول آنکه تفکیک کامل این سه قوه از یکدیگر عملاً امکانپذیر نیست و معمولاً اصرار بر تفکیک کامل قوا، نظام سیاسى را فلج و دچار عدم کارایى مىکند. همچنین به طریق اولى ایجاد موازنه کامل بین سه قوه امکانپذیر نیست؛ زیرا همیشه قدرت یکى از دو قوه مجریه و مقننه بر دیگرى مىچربد. معضل دوم آن است که با وجود احزاب سیاسى و مسأله اکثریت، چگونه مىتوان قواى سهگانه را که همه در دست حزب حاکم قرار دارد از هم منفک دانست.
6 . امکان خطا و صلاحیت نداشتن اکثریت در تصمیمگیرىهاى سیاسى:
به عقیده بعضى، اشکال اساسى دموکراسى در «قانون اکثریت» نهفته است. این که هر کس با رأى برابر در امور دولت مشارکت جوید، کار درستى به نظر مىآید؛ اما صلاحیت همه برابر نیست. به قول تن در مقدمه کتاب مبانى فرانسه معاصر (1875): «ده میلیون نادان را که روى هم بگذارید، یک دانا نمىشود. خطاها را که با هم جمع کنید، حقیقتى از آن بیرون نمىآید...». در بسیارى از دموکراسىها، با به کرسى نشستن نظر اکثریت، نظرات اقلیتها و حقوق آنها در مشارکت و تصمیمگیرى سیاسى پایمال مىشود یا تقلیل مىیابد.
7. خطر فریب افکار و آراى عمومى:
این که رأى مردم در نظام دموکراسى تا چه حد تعیینکننده اصلى در عرصههاى سیاسى است، جاى جدلهاى فراوانى را باز مىگذارد. علاوه بر این، امروزه مسأله خوددارى قشر بزرگى از شهروندان از شرکت در انتخابات نیز مطرح است.
8 . دموکراسى نخبهگرا، مانعى بر سر راه مشارکت واقعى مردم:
سلطه نخبگان بر تصمیمگیرى سیاسى در دموکراسى معاصر، مانع توسعه برابر اجتماعى و اقتصادى شده و مفهوم قدیمى دموکراسى اکثریت جاى خود را به دموکراسى نخبگان داده است. در دموکراسى نخبگان، آزادى فردى و حکومت اکثریت و برابرى به عنوان دورنماى دموکراسى کلاسیک، جاى خود را به دموکراسى به عنوان شیوهاى براى تعیین رهبر سیاسى مىدهد. از دیدگاه دموکراسى نخبهگراى امروزى، دموکراسى، نه حکومت اکثریت و تودهها، بلکه وسیلهاى براى مشورت با اکثریت و حفظ منافع اقلیتهاست. بر این اساس، مشارکت اکثریت مردم در سیاست، نه ممکن است و نه مطلوب.
پیچیدگى مسائل سیاسى در جامعه معاصر و گرایش فزاینده عامه به امور خصوصى، مشارکت سیاسى عامه مردم را ناممکن مىکند و از سوى دیگر، چنین مشارکتى نامطلوب است؛ زیرا تقاضاهاى غیرقابل تحملى براى نظام سیاسى مطرح مىکند و فضاى زندگى سیاسى را با خیال و توهم درمىآمیزد.
اشاره
1. بررسى جامع نقاط ضعف (و احیاناً نقاط قوت) دموکراسى، بهویژه با نظر به قرائتهاى متعدد و متنوعى که امروزه از این مفهوم وجود دارد، کارى نیست که در یک مقاله بتوان از عهده آن برآمد. با وجود این، مقاله حاضر توانسته است در حجمى اندک، بخش قابل توجهى از ایرادات واردشده بر نظامهاى دموکراتیک را فهرست کند و از این رو، مطالعه آن براى دستیابى به یک نظرگاه اجمالى در این باب مفید است.
2. یکى از نقاط ضعف اساسى مقاله حاضر، عدم ذکر مآخذ و منابع، حتى مآخذ نقل قولهاست که این امر، آن را از چهره یک مقاله علمى و تحقیقى خارج کرده است. با توجه به اینکه نویسنده در پى آن است که نشان دهد بسیارى از اندیشمندان غربى با دموکراسى مخالفت مىورزند و براى این منظور گاه به نقل سخنان آنان مىپردازد، ذکر دقیق مآخذ مىتوانست به تأمین هدف نویسنده کمک شایانى کند.
3. همانگونه که نویسنده در پایان مقاله آورده است، پارهاى از طرفداران دموکراسى معترف به معایب آن هستند، ولى ادعا مىکنند که اگرچه دموکراسىهاى غربى با نظریههاى دموکراسى محض فاصله زیادى دارند، دست کم به اهدافى که تودههاى مردم در طول تاریخ مد نظر داشتهاند و به جامعهاى که انسانها از نظر مادى و در آرزوى رسیدن به آن بودهاند، نزدیکتر هستند. به نظر مىرسد که نویسنده در مقابل این نحوه دفاع از دموکراسى که مىتوان آن را نوعى دفاع پراگماتیستى و عملگرایانه دانست، هیچ پاسخى ارائه نداده است و بدیهى است که چنین موضعى، در همان حال که ایرادهاى وارد بر دموکراسىهاى موجود را مىپذیرد، مىتواند در قبال سایر الگوهاى نظام سیاسى بهراحتى از آن دفاع کند؛ زیرا معترف است که هرچند نظامهاى دموکراتیک بىعیب و نقص نیستند، در مجموع بر نظامهاى بدیل برترى دارند و به اهداف تاریخى تودههاى مردم نزدیکترند؛ بنابراین، به لحاظ منطقى تنها زمانى مىتوان از تجویز دموکراسى خوددارى ورزید که ثابت شود الگوهاى رقیب، در صحنه عمل از عیوب و کاستىهاى کمترى برخوردارند.
جام جم، 20 و 23/4/80
دموکراسى واژهاى یونانى است و کاربرد اجتماعى و سیاسى آن به معناى حاکمیت مردم یا حق همگانى براى شرکت در تصمیمگیرى در امور همگانى است. دموکراسى یا حکومت مردمسالارى، در متون کلاسیک به «حکومت مردم بر مردم» براى مردم تعریف شده است. با وجود تعاریف متعدد از دموکراسى، مشارکت سیاسى شهروندان براى اتخاذ تصمیم، مفروضِ اساسى دموکراسى است؛ ولى عمدتاً در تعریف دموکراسى، سه اصل «آزادى»، «برابرى» و «مشارکت در اتخاذ تصمیمهاى سیاسى» ذکر مىشود و برخى هم این اصول را شامل سه اصل «مشروعیت»، «برابرى» و «آزادى» مىدانند.
انتقاد افلاطون و ارسطو از دموکراسى
افلاطون یکى از مشهورترین منتقدان دموکراسى است. از دیدگاه افلاطون، ایراد نخست به دموکراسى این است که سرنوشت جامعه را بازیچه هوس توده مردم مىکند که عاطفى، متعصب و غیرفنسالارند. ایراد دوم آن است که در چنین جامعهاى که توده مردم بر آن غالبند، رهبران نیز تحت تأثیر آنها و بر حسب ضرورت، دنبالهرو توده گشته، از نقش رهبرى اصلاحى خود غافل مىشوند و فقط خرسندى تودهها را به هر قیمت لحاظ مىکنند که مایه تباهى جامعه است. سومین ایراد افلاطون، در مورد آزادى به عنوان جوهره دموکراسى است، به نظر او، چنین آزادى بىحد و حصرى بهشدت وفاق اجتماعى را در هم مىریزد و نتیجه آن، هرج و مرج اجتماعى و فردى است.
شکى نیست که ارسطو به طور کلى مخالف دموکراسى است و حتى بهترین نوع آن را حاوى تعارض اصولى مىداند.
انتقادهاى عمومى از دموکراسى
به نظر اغلب منتقدانى که با اساس دموکراسى مخالفت مىورزند، دموکراسى قلمرو تفرقه و تشتت و بىثباتى و نیز عرصه دیکتاتورى اکثریت و باعث بىمایگى و کماستعدادى است. کارگزاران منتخب مردم به زبان اکثریت توده صحبت مىکنند و براى راضى نگه داشتن آنها، پَستترین غرایزشان را مىستایند. کریستیان پرو مىنویسد: «دموکراسى همه آدمها را با هم برابر مىکند و سطح فکر آنها را پایین مىآورد؛ زیرا تنزل فهم عمومى در ذات دموکراسى نهفته است. در دموکراسى، اشخاص حقیر مجرى قانون مىشوند».
1. مبهمبودن ماهیت و مبانى دموکراسى:
یکى از معایب بزرگ دموکراسى، ابهام در تار و پود، اصول و مبانى و ماهیت آن است. تنوع و تکثر انواع دموکراسىها، مانع ایجاد وحدت نظر در بسیارى از اساسىترین مفاهیم مىشود که گاه به تعارضهاى موجود در آن دامن زده است. به عنوان نمونه، گفته مىشود که دموکراسى در سه مفهوم «حکومت اکثریت»، «حکومت قانون» و «تفکیک قوا» به کار رفته است. به عقیده برخى، میان این سه برداشت تعارضهایى وجود دارد که موجب ابهام در معناى دموکراسى شده و همین ابهام، زمینه تعابیر گوناگون از دموکراسى را فراهم آورده است.
2. تعارض بین اصل آزادى و اصل برابرى:
یکى از مهمترین تعارضها، تعارض بین دو اصل آزادى و برابرى است. اگر همه مردم برابر شمرده شوند، آزادى آنها به خطر مىافتد؛ زیرا ایجاد برابرى، محتاج مداخله دولت در زندگى افراد و تحدید آزادىهاى آنهاست. از طرف دیگر، اگر همه مردم آزاد گذارده شوند، برابرى آنان به خطر مىافتد؛ زیرا عموم مردم به دلیل اختلاف در ثروت و قدرت و... سعى در برترىجویى نسبت به سایرین مىکنند.
3. صورى بودن اصل برابرى در دموکراسى:
گفته شده است که برابرى، یکى از سه اصل مشترک دموکراسىهاست؛ اما دموکراسى نه به معناى برابرى انسانها، نه به معناى برابرى ثروت و نه به معناى همسانى وضع و حال مردم است؛ بلکه به معناى برابرى صورى شهروندان در مقابل قانون و بر مبناى فرصت یکسان آنان براى دستیابى به مناصب دولتى استوار شده است. هدف دموکراسى ایجاد فرصت براى برابر شدن افراد نیست؛ بلکه دادن فرصتهاى برابر به انسانهاست.
4. انتقادهاى وارد بر رژیم نمایندگى:
بیشترین انتقادهاى حقوقى از دموکراسى، از رژیم نمایندگى به عمل آمده است. رژیم نمایندگى و آزادى در دموکراسى فقط محدود به زمان انتخاب نمایندگان مىشود و پس از انتخاب مردم به کنار گذاشته مىشوند. در اغلب موارد، رأى دهندگان - به تعبیر جیوان سارتورى - نمىدانند که چرا و به چه چیزى رأى مىدهند. همچنین از دیگر معایب رژیم نمایندگى آن است که در انتخابات مبتنى بر اکثریت، شدت عقاید ابرازشده منعکس نمىشود. عیب دیگر نیز آن است که گاهى رأىدهنده به فرد مرجَّح خود رأى نمىدهد؛ بلکه علیه کسى که بیشتر از او نفرت دارد رأى مىدهد.
5 . صورى بودن اصل تفکیک قوا در دموکراسى:
دموکراسىهاى مدرن مدعىاند که یکى از اسلوبهاى اساسى که آزادى و برابرى شهروندان را در مقابل هیمنه و قدرت دولت و حکومت حفظ مىکند، اصل تفکیک قواست. منتقدان دموکراسى بر این ادعایند که در عمل، اصل تفکیک قوا دو معضل را براى دموکراسى پدید آورده است: اول آنکه تفکیک کامل این سه قوه از یکدیگر عملاً امکانپذیر نیست و معمولاً اصرار بر تفکیک کامل قوا، نظام سیاسى را فلج و دچار عدم کارایى مىکند. همچنین به طریق اولى ایجاد موازنه کامل بین سه قوه امکانپذیر نیست؛ زیرا همیشه قدرت یکى از دو قوه مجریه و مقننه بر دیگرى مىچربد. معضل دوم آن است که با وجود احزاب سیاسى و مسأله اکثریت، چگونه مىتوان قواى سهگانه را که همه در دست حزب حاکم قرار دارد از هم منفک دانست.
6 . امکان خطا و صلاحیت نداشتن اکثریت در تصمیمگیرىهاى سیاسى:
به عقیده بعضى، اشکال اساسى دموکراسى در «قانون اکثریت» نهفته است. این که هر کس با رأى برابر در امور دولت مشارکت جوید، کار درستى به نظر مىآید؛ اما صلاحیت همه برابر نیست. به قول تن در مقدمه کتاب مبانى فرانسه معاصر (1875): «ده میلیون نادان را که روى هم بگذارید، یک دانا نمىشود. خطاها را که با هم جمع کنید، حقیقتى از آن بیرون نمىآید...». در بسیارى از دموکراسىها، با به کرسى نشستن نظر اکثریت، نظرات اقلیتها و حقوق آنها در مشارکت و تصمیمگیرى سیاسى پایمال مىشود یا تقلیل مىیابد.
7. خطر فریب افکار و آراى عمومى:
این که رأى مردم در نظام دموکراسى تا چه حد تعیینکننده اصلى در عرصههاى سیاسى است، جاى جدلهاى فراوانى را باز مىگذارد. علاوه بر این، امروزه مسأله خوددارى قشر بزرگى از شهروندان از شرکت در انتخابات نیز مطرح است.
8 . دموکراسى نخبهگرا، مانعى بر سر راه مشارکت واقعى مردم:
سلطه نخبگان بر تصمیمگیرى سیاسى در دموکراسى معاصر، مانع توسعه برابر اجتماعى و اقتصادى شده و مفهوم قدیمى دموکراسى اکثریت جاى خود را به دموکراسى نخبگان داده است. در دموکراسى نخبگان، آزادى فردى و حکومت اکثریت و برابرى به عنوان دورنماى دموکراسى کلاسیک، جاى خود را به دموکراسى به عنوان شیوهاى براى تعیین رهبر سیاسى مىدهد. از دیدگاه دموکراسى نخبهگراى امروزى، دموکراسى، نه حکومت اکثریت و تودهها، بلکه وسیلهاى براى مشورت با اکثریت و حفظ منافع اقلیتهاست. بر این اساس، مشارکت اکثریت مردم در سیاست، نه ممکن است و نه مطلوب.
پیچیدگى مسائل سیاسى در جامعه معاصر و گرایش فزاینده عامه به امور خصوصى، مشارکت سیاسى عامه مردم را ناممکن مىکند و از سوى دیگر، چنین مشارکتى نامطلوب است؛ زیرا تقاضاهاى غیرقابل تحملى براى نظام سیاسى مطرح مىکند و فضاى زندگى سیاسى را با خیال و توهم درمىآمیزد.
اشاره
1. بررسى جامع نقاط ضعف (و احیاناً نقاط قوت) دموکراسى، بهویژه با نظر به قرائتهاى متعدد و متنوعى که امروزه از این مفهوم وجود دارد، کارى نیست که در یک مقاله بتوان از عهده آن برآمد. با وجود این، مقاله حاضر توانسته است در حجمى اندک، بخش قابل توجهى از ایرادات واردشده بر نظامهاى دموکراتیک را فهرست کند و از این رو، مطالعه آن براى دستیابى به یک نظرگاه اجمالى در این باب مفید است.
2. یکى از نقاط ضعف اساسى مقاله حاضر، عدم ذکر مآخذ و منابع، حتى مآخذ نقل قولهاست که این امر، آن را از چهره یک مقاله علمى و تحقیقى خارج کرده است. با توجه به اینکه نویسنده در پى آن است که نشان دهد بسیارى از اندیشمندان غربى با دموکراسى مخالفت مىورزند و براى این منظور گاه به نقل سخنان آنان مىپردازد، ذکر دقیق مآخذ مىتوانست به تأمین هدف نویسنده کمک شایانى کند.
3. همانگونه که نویسنده در پایان مقاله آورده است، پارهاى از طرفداران دموکراسى معترف به معایب آن هستند، ولى ادعا مىکنند که اگرچه دموکراسىهاى غربى با نظریههاى دموکراسى محض فاصله زیادى دارند، دست کم به اهدافى که تودههاى مردم در طول تاریخ مد نظر داشتهاند و به جامعهاى که انسانها از نظر مادى و در آرزوى رسیدن به آن بودهاند، نزدیکتر هستند. به نظر مىرسد که نویسنده در مقابل این نحوه دفاع از دموکراسى که مىتوان آن را نوعى دفاع پراگماتیستى و عملگرایانه دانست، هیچ پاسخى ارائه نداده است و بدیهى است که چنین موضعى، در همان حال که ایرادهاى وارد بر دموکراسىهاى موجود را مىپذیرد، مىتواند در قبال سایر الگوهاى نظام سیاسى بهراحتى از آن دفاع کند؛ زیرا معترف است که هرچند نظامهاى دموکراتیک بىعیب و نقص نیستند، در مجموع بر نظامهاى بدیل برترى دارند و به اهداف تاریخى تودههاى مردم نزدیکترند؛ بنابراین، به لحاظ منطقى تنها زمانى مىتوان از تجویز دموکراسى خوددارى ورزید که ثابت شود الگوهاى رقیب، در صحنه عمل از عیوب و کاستىهاى کمترى برخوردارند.
جام جم، 20 و 23/4/80