مبتنی بر رهیافت «دلوز» و «گتاری» قلمروزایی گفتمان های حاشیه ای؛ الگوی خلاقانه از مفصل بندی ریزوم های اجتماعی است که جهت قلمروزدایی از گفتمان های حاکم صورت می گیرد. در این زمینه در مقطع زمانی سال های 1945 و 1946 حزب دموکرات آذربایجان به رهبری فردی به نام «پیشه وری» با اتکا به مجموعه ای از مؤلفه های ریزوماتیک، انتزاع سرزمینی منطقه آذربایجان را مبتنی بر قرائت اپستمیک خود رقم زد. در این پژوهش کوشش شده چگونگی مفصل بندی ریزوم های اجتماعی این حزب در برساخت گفتمان تلفیقی از پان ترکیسم و مارکسیسم و چگونگی قلمروزایی آن در جهت برساخت واگرایی سرزمینی بررسی شود. یافته های پژوهش بیانگر آن است که این حزب با اتکا به اندیشه سیاسی التقاطی قوم گرایی کمونیستی؛ الحاق قلمرو آذربایجان ایران به کشور شوروی را زمینه ساز دستیابی طبقه پرولتاریا در آذربایجان به حقوق خود تفسیر کرد. از سوی دیگر شارحان این حزب کوشیدند سیر تکوین تاریخ آذربایجان را متفاوت از تاریخ ایران قلمداد کرده و با ناسیونالیسم برساخت یافته توسط حکومت پهلوی غیریت سازی کنند. همچنین این حزب ضمن همذات پنداری ژئوپلیتیک با شوروی، آن را به مثابه کشوری بازنمایی می کرد که درصدد است ثروت ملل محروم را از تسلط استعمارگران غربی خارج سازد.