بشر از آغاز ورود به پهنه هستی، با معمای امنیت روبه رو بود، زیرا عوامل محیطی مهم ترین خطر برای حیاتی ترین ارزش بشر، یعنی زندگی به شمار می آمدند. بسیاری از این خطرها نیز از سوی نیروهای طبیعی بود. بدین علت امنیت معمای آشنای زندگی بشر است. اما امنیت، مانند سایر ارزش ها و مفاهیم اجتماعی، به شرایط و واقعیت های موجود بستگی دارد و به دلیل کارکرد نیروهای ژرف و اثرگذاری آنها بر محیط اجتماعی، مفهومی پویاست. بر این اساس دوره های مختلف حیات بشر شاهد تحولاتی شگرف در مفهوم امنیت بوده است. طی چند سده اخیر، فروپاشی جهان دوقطبی و پایان جنگ سرد، از جمله نقاط عطف حیات بشری بوده اند که به دلیل تغییر ساختار نظام بین الملل، تغییر سیاست قدرت های بزرگ و ورود بازیگران جدید به سپهر جهان سیاست، و تحولات شگرف علمی و فرایند جهانی شدن، تحولات شگرفی را در مفهوم امنیت پدید آوردند. این تحولات بزرگ، ضرورت بازاندیشی نظری و بیان طرح مفهومی و نظری تازه ای را در بررسی تغییرات شکلی و ماهوی پدیدآمده در مفهوم امنیت اجتناب ناپذیر کرده است. در این راستا رویکردهای سنتی مطالعات امنیتی در تعریف امنیت، دامنه شمول موضوعات امنیتی و سطح تحلیل مناسب پویش های امنیتی مورد نقد و چالش جدی صاحب نظران مکاتب مختلف فکری قرار گرفت. بر این اساس دیدگاه های جریان های اصلی نظریه های روابط بین الملل به مقوله امنیت، نقد و بازاندیشی شد. از جمله مکاتبی که در این مسیر گام های مهمی برداشت و چشم انداز متفاوتی ترسیم کرد، مکتب انگلیسی بود. البته شاهد فاصله ای قابل توجه و مهم میان گرایش های مختلف موجود در این مکتب در حوزه امنیت هستیم که بر مسئله تأمین امنیت برای دولت ها و تأمین امنیت برای ملت ها تمرکز دارند.