پرسش از نسبت دو مفهوم «حق» به معنای درستی و «خیر» به معنای غیرارزشی آن و تقدم و تأخر یا اولویت هر یک نسبت به دیگری از مسائل مهم حوزه هنجارهاست که نخست در قلمرو نظری فلسفه اخلاق، بخش شایان توجهی از مباحث اندیشمندان را به خود اختصاص داده است. ازآنجا که مباحث بنیادین فلسفه اخلاق در خصوص هنجارها منحصر به حوزه اخلاق فردی نیست و پاسخ به پرسش های آن ساحت اندیشه سیاسی را نیز به عنوان بخش دیگری از حکمت عملی درمی نوردد، پرسش یادشده نیز در اندیشه سیاسی و به طور خاص عدالت پژوهی، گرایش های فکری و در نتیجه تجویزهای مختص خود را به وجود آورده و در مقابل یکدیگر قرار داده است. این نوشتار درصدد است با خوانش برخی آرای مهم اندیشمندانغرب درباره عدالت از دوران باستان تا دوران معاصر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، نشان دهد که اندیشمندان عدالت اعم از اینکه با اصل پرسش از منازعه حق و خیر به عنوان یک سؤال مستقل مواجه بوده اند یا نه، همواره به یک جانب این دوگانه (حق و خیر) گرایش داشته اند و نوع نگرش به این منازعه نقشی محوری در شکل گیری آرای ایشان درباره عدالت داشته است.