مدتی است که تعدادی از نظریه پردازان غربی در حوزه ی علوم اجتماعی مکرراً از دیگر اندیشمندان می خواهند چشمشان را به این حقیقت بگشایند که دین از حوزه ی عمومی جامعه قابل کنارگذاری نیست، بلکه برعکس، گروه های دینی و مسائل آن ها یک بار دیگر نقش مرکزی را در حوزه ی اجتماعی بازی می کنند. پسا-سکیولاریزم اشاره به این موضوع دارد که آنچه به حاشیه راندن و کنارزدن دین از قلمرو عمومی تلقی می شد، دچار تحولی شگرف شده است. نهاد دین و نهاد سیاست از دیرباز دو مقوله ی مهم در زندگی بشر بوده و به جهت اهمیت آن ها در شکل بخشیدن به حیات اجتماعی، همواره ذهن اندیشمندان حوزه ی علوم اجتماعی و انسانی را به خود مشغول داشته اند. تفکر پسا -سکیولار تلاش می کند فرض برتری اولویت هنجاری عقلانیت سکیولار بر دین را به حداقل برساند. اما در عوض به جای تلاش برای بازگشت به دوران قبل از مدرنیته و یا اذعان برتری دین، تلاش آن در این راستا است که از فرآیند درک متقابلِ دین و عقلانیت سکیولار و برابری معرفتی متقابلاً تصدیق شده به عنوان نتیجه ی محتمل این فرآیند، دفاع نماید. این مقاله سعی در بررسی رابطه ی دین و سیاست در جامعه ی پسا-سکیولار دارد. مشاهده شد با توجه به اینکه پسا-سکیولاریزم محصول پسا-مدرنیزم است، نمی توان براساس نظریه های مدرن و پیشا-مدرن به تحلیل این رابطه پرداخت و نیاز به نظریه ی جدیدی احساس می شود