مصونیت قرآن از تحریف در نگاه فیض کاشانى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده پس از طرح مسئله تحریف، دلایل فیض بر عدم تحریف لفظى قرآن را مطرح و مورد ارزیابى قرار مىدهد. سپس دیدگاه فیض را راجع به روایات تحریف توضیح داده و بر این باور است که این روایات از نظر فیض ناظر به تحریف معنوى و تفسیر آیات است نه تحریف لفظى. آنگاه به نقد فیض بر دیدگاه کسانى که معتقد به تحریفاند، پرداخته و دلایل آنان را از نظر فیض ناتمام مىداند.متن
یکى از موضوعات پردامنه در علوم قرآنى مسئله «تحریف قرآن» است. به وجود آمدن اختلافات پس از تحولات سیاسى - اجتماعى بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و وجود اخبار گوناگون راجع به جمعآورى قرآن در دوره خلفا و وجود روایات ایهام کننده تحریف و اظهارات بعضى مستشرقان، زمینه توجه بیشتر به این موضوع را فراهم آورد. از سوى دیگر اظهارنظر برخى از محدثان اخبارى شیعه که به انگیزه دفاع از امامت صورت گرفته است، توهم تحریف لفظى قرآن را تقویت کرد. یکى از مفسران و محدثان بنام یعنى ملامحسن فیض کاشانى، از جمله کسانى است که بعضىها، سخنان او را در رابطه با تحریف قرآن دوپهلو دانستهاند1 از سوى آیتاللَّه خویى صاحب تفسیرالبیان در فصلى تحت عنوان «رأى المسلمین فى التحریف» به نقل از علامه شهشهانى، فیض را از جمله محدثانى مىداند که به عدم تحریف، تصریح کردهاند و این ادعا را به دو کتاب «الوافى» و «علمالیقین» فیض مستند نموده است.2 صاحب «التمهید» نیز مرحوم فیض را از جمله دانشمندانى مىداند که در دفاع از عدم تحریف، روایات موهم تحریف را تأویل نموده و تحریف قرآن را رد کرده است.3 در این نوشتار به منظور تحقیق در موضوع تحریف از دیدگاه فیض، سه اثر او یعنى تفسیر «الصافى» و کتاب حدیثى «الوافى» و کتاب دیگر او به نام «علم الیقین» مورد جستجو و بررسى قرار مىگیرد. و در سه بخش دلایل فیض در رد تحریف قرآن، فیض و روایات تحریف و ارزیابى دیگران از نگاه فیض تقدیم مىگردد.
دلایل فیض در رد تحریف قرآن
1- فیض )ره) در رد تحریف مىگوید: «اقَولُ و یرد عَلى هذا کُلّه اشکال وَ هُوَ انّه عَلى ذلِکَ التَقدیرُ لم یَبقَ لَنا اِعتماد عَلى شىٍ مِن القرآنِ اِذ عَلى هذا یَحتَملُ کُل آیةٍ مِن اَن یکونَ مُحرفّاً وَ مُغیّراً وَ یکونُ عَلى خَلافِ ما اَنزلَه اللَّه، فَلَم یَبقِ فى القِرآنَ لَنا حُجّة اصلاً فینتفى فائِدَتُه و فائِدةُ الامر بالاتّباع و الوَصیّة به.»4 «... اگر تحریف به قرآن راه پیدا کرده باشد، اعتماد به هیچ آیهاى از قرآن وجود نخواهد داشت. زیرا بر این اساس احتمال تحریف و تغییر تمامى آیات وجود دارد و این احتمال خواهد بود که هر آیه یا لفظى در قرآن خلاف آن چیزى باشد که خداوند آن را نازل کرده است. بنابراین قرآن براى ما حجت نخواهد بود و فایدهاى نخواهد داشت و امر به پیروى از آن هم سودى در بر ندارد.» 2- و ایضاً قال اللَّه عزّ و جلّ: «وَ انَّه لَکتابٌ عزیزٌ. لایأتیهِالباطلِ من بَین یَدیه و لا مِنُ خَلفه تَنزیلٌ مِنُ حَکیمٍ حَمیدٍ (فصلت /42-41) فکیفَ تَطرقُ الیه التَحریفُ و النقصانُ و التَغیرُ»5 عزیز در لغت به معناى شکستناپذیر است «عزّالشى تقضى المحافظة علیه من التغییر و الایضاح» قرآن در این آیه به عزت توصیف شده است و عزیز بودن قرآن به آن است که هیچ باطلى در آن راه نیابد و تحریف بارزترین نوع باطل است «التحریف من اظهر افراد الباطل فیجب ان یکون مصوناً عنه. 3- و ایضاً قال اللَّهُ تَعالى «نَحنُ نزّلنا الذِّکرَ وِ انّا لَهُ لحافِظونَ»6 (حجر/9) خداوند در آیه دیگر مىفرماید: «ما ذکر را نازل کردیم و از آن حفاظت مىکنیم». ذکر در این آیه به قرینه تنزیل به معناى «قرآن» است نه به معناى «رسول»؛ چرا که اگر منظور رسول خدا بود مناسبت رسول با کلمه «ارسال» یا مانند آن بیشتر بود تا با کلمه نزّلنا. از سوئى، حفظ به معناى نگهدارى قرآن از عیبجویى معاندین نیست؛ زیرا عیبجویى از سوى آنان نسبت به قرآن بىشمار است و استحکام معنا و لفظ آیات در پاسخ به عیبجوییها کافى است. پس مقصود از حفظ در این آیه، مصونیت آن از تباهى و حفظ آن از دستاندازى و تغییراتى است که براى بشر امکان آن وجود دارد. 4- دلیل چهارم فیض(ره) در ردّ تحریف استفاده از احادیث عرضه است. وى مىگوید: «ایضا قد استفاضَ عَن النّبىِصلى الله علیه وآله وسلم و الائمةعلیهم السلام حَدیثُ عَرضِ الاخبارِ المروى عَنهُمعلیهم السلام عَلى کتابِ اللَّهِ لیعلم صِحتُه بِموافِقِته لَهُ و فَسادُهُ بِمُخالِفته فَاِذا کانَ القرآنُ الذّى بایدینا مُحّرفاً مُغیّراً فَما فائدةُ العرضِ مَعَ انّ خبرَالتحریف مُخالِفٌ لِکتابِ اللَّه مُکذِّبٌ لَهُ فَیَجِبُ رَدَّهُ و الحکمُ بِفساده اَو تأویله.»7 «... از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمهعلیهم السلام روایت شده که اخبار ما را بر قرآن عرضه کنید تا با موافقت یا مخالفت آن، صحت و سقم اخبار مشخص گردد. اگر قرآن موجود تحریف شده باشد، عرضه اخبار بر آن چه سودى دارد. علاوه بر این، روایات تحریف چون مخالف قرآن است پس رد آن واجب و یا در صورت صحت باید تأویل شود.» این دلائل چهارگانه را فیض در کتاب «علمالیقین» مطرح کرده است. در این کتاب که در پاسخ کتاب «انوارالنعمانیه» جزایرى نوشته شده، عقاید یقینى و نهایى فیض عرضه شده است.8 بنابراین طرح این دلائل در کتاب علمالیقین نشان مىدهد نظر نهایى فیض عدم تحریف قرآن است و او در مقام دفاع از قرآن در برابر نظر جزایرى که قائل که تحریف شده کتاب علمالیقین را نگاشته است.
ارزیابى دلائل
هر چهار دلیل فیض در رد تحریف، در برابر کسانى است که اولاً مسلمان هستند و ثانیاً حجیت قول معصومانعلیهم السلام را پذیرفتهاند. در دلیل اول مىگوید اگر تحریف به قرآن راه یافته باشد حجیت همه قرآن زیر سؤال مىرود. پیشفرض این استدلال این است که قرآن حجت است. از اینرو اگر قائل به تحریف، به اصل حجیت قرآن باور نداشته باشد، دلیل فیض کارساز نخواهد بود. در دلیل دوم و سوم به دو آیه قرآن استناد شده است که اگر کسى این دو آیه را تحریف شده بداند، استناد به دو آیه براى رد تحریف قرآن ممکن نخواهد بود. از این رو هنگامى این دو آیه مىتواند دلیل بر عدم تحریف باشد که سخن ائمهعلیهم السلام نزد قائل به تحریف حجت باشد. زیرا خود ائمهعلیهم السلام به این دو آیه براى رد تحریف استدلال کردهاند.9 دلیل چهارم کمک گرفتن از اخبار عرضه است. در اینجا هم فرض این است که سخنان ائمهعلیهم السلام براى مخاطب حجّت است. استناد به آیات قرآن براى رد تحریف بدون توجه به اقوال معصومینعلیهم السلام ممکن نخواهد بود. البته ممکن است اشکال شود که حجیت سخنان ائمهعلیهم السلام هم با قرآن اثبات مىشود و این دور خواهد بود. پاسخ این است که کسى که به تحریف قرآن قائل است تمام قرآن را تحریف شده نمىداند؛ بلکه آیات خاصى را دچار تحریف مىداند مثل آیات رضعات، ذر و رجم. از اینرو استدلال به آیاتى که قول به تحریف در آنها وجود ندارد مانعى نخواهد داشت.10 نتیجه اینکه سه دلیل نخست فیض در رد تحریف، براى کسانى سودمند است که به حجیت اصل قرآن باور داشته باشند و دو آیه مورد استناد را تحریف نشده بدانند. و دلیل چهارم هم براى کسى پذیرفتنى است که حجیت سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمهعلیهم السلام را پذیرفته باشند. ممکن است این دلائل فیض چندان محکم به نظر نرسد، ولى با توجه به این که مخاطب فیض کسانى هستند که روایاتى در تحریف نقل کرده و بر اساس آن به تحریف گرویدهاند و این گروه هم حجیت اصل قرآن و هم حجیت سخن معصوم را پذیرفتهاند و هم بر این باورند که آیات خاص و مشخصى تحریف شده است. بنابراین دلائل چهارگانه یاد شده مىتواند پاسخ قانعکنندهاى براى آنان باشد.
فیض و روایت تحریف
فیض در مقدمهاى که در جلد اول تفسیر «صافى» نگاشته، فصل ششم را به بحث تحریف قرآن اختصاص داده است. در این فصل در آغاز، چند روایت از تفسیر قمى، اصول کافى و احتجاج نقل کرده آنگاه پیرامون تمامى روایات که ایهام تحریف دارد چنین مىگوید: «المُستفادُ من جمیعِ هذهالاخبارِ و غَیرُها مِن الروایاتِ مِن طریقِ اهلِالبِیتِعلیهم السلام انَّ القرآنَ الّذى بَینَ اَظهَرَنا لَیسَ بِتَمامِهِ کما اُنزلَ عَلى محمدٍصلى الله علیه وآله وسلم بَل مِنه ما هُوَ خَلافُ ما انزل اللَّه و منه ما هو مُغیر مَحِّرف و اِنّه قَد حُذِفَ عَنه اشیاء کَثیرة مِنها اِسم عَلىعلیه السلام فى کثیرٍ مِن المَواضعِ و مِنها غَیرُ ذلک و انّه لَیسَ ایضا عَلى التّرتیبِ المَرضى عِنداللَّه و عِندَ رَسولهٍصلى الله علیه وآله وسلم.»11 «از اخبار و روایات رسیده از اهل بیتعلیهم السلام استفاده مىشود که قرآن موجود نزد ما آن نیست که بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده است؛ بلکه در این قرآن موضوعاتى است که در قرآن نازل شده، موجود نبوده و یا تحریف و تغییراتى صورت گرفته است و یا اینکه موضوعات بسیارى از آن حذف شده از جمله اسم علىعلیه السلام، در بسیارى از جاها وجود داشته که در این قرآن موجود نیست و ترتیب سورهها و آیات نیز بر طبق رضاى خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیست.» فیض پس از سخن بالا درصدد توجیه و تفسیر روایات برآمده و مقصود از آنها را تغییر و تحریف معنوى و حذف تفسیرها و بیانهاى ائمهعلیهم السلام نسبت به آیات مىداند. وى مىنویسد: «لایبعدُ ایضاً ان یُقالُ اَنّ بعضَ المَحذوفاتِ کانَ مِن قَبیلِ التَفسیرِ و البیانِ و لَم یَکُن مِن اجزاءِ القرآنِ فَیکونُ التبدیلُ مِن حیثُ المعنى اى حرّفوه و غَیّروه فى تفسیره و تأویله اَعنى حَمَلوهُ عَلى خِلافِ ما هُوَ بِهِ».12 «بعید نیست همچنین گفته شود که بعضى حذف شدهها از قبیل تفسیر و بیان بوده نه از اجزاء قرآن. از اینرو دگوگونى در قرآن دگرگونى معنایى است یعنى تفسیر و تأویل قرآن را تحریف کرده و تغییر دادند و آن را بر غیر معناى مقصود حمل کردند.» وى براى این نوع تحریف سخنى از امام صادقعلیه السلام مىآورد که ایشان در نامهاى براى سعدالخیر نوشتند: بعضى، حروف کتاب را نگه داشتند و حدود آن را تحریف کردند... و در ادامه به روایت دیگرى از عامه استناد مىکند که آنچه در مصحف علىعلیه السلام مشخص شده بود ناسخ و منسوخ قرآن بود. پس معلوم مىشود که در قرآن علىعلیه السلام تفسیر و بیان قرآن بوده است که در قرآن کنونى نیست چون تعیین ناسخ و منسوخ جزء قرآن نبوده است.13 فیض(ره) همین توجیه و تفسیر را در دو کتاب دیگرش یعنى «وافى» و «علمالیقین» نیز مطرح کرده است. در فصل آخر باب «اختلاف قراآت و عددالآیات» از کتاب وافى، این روایت را از امام صادقعلیه السلام مىآورد: «اِنَّ القرآنَ الّذى جاء بِهِ جَبریلُ عَلى محمد سَبعة آلاف آیه»14 «قرآنى که جبریل نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آورد 7 هزار آیه داشت.» آنگاه در توضیح این روایت چند احتمال را ذکر مىکند: احتمال اول: شاید بقیه آیاتى که اکنون در قرآن موجود نیست نزد ائمهعلیهم السلام باشد. احتمال دوم: اختلاف تعداد آیات به چگونگى شمارش آنها برمىگردد. احتمال سوم: آیات محذوف، آیاتى است که تلاوت آنها نسخ شده است.15 باز هم در وافى پس از ذکر سه روایت در موضوع تحریف چنین آورده است: «لَعلَّ المُرادانه وُجِدَ تِلکَ الاسماءُ مَکتوبةٌ فى ذلکَ المُصحَفِ تَفسیرٌ للّذین کَفروُا و المُشرِکینَ مأخواذةٌ مِنَ الوَحىِ لا انهاکانَت مِن اَجزاءِ القرآنِ.»16 «اسمهایى که در قرآن بوده و در بعضى روایات آمده است آن اسمها در مصحف نزد ائمه: موجود است و این اسمها در حقیقت تفسیرى براى کفار و مشرکین است که از طریق وحى رسیده ولى هرگز آنها جزء قرآن نبوده است.» با این سخن احتمالات سهگانه یادشده را تضعیف مىکند و بر تفسیرى بودن مخلوقات تأکید دارد. فیض(ره) همین سخن را در تأویل روایات تحریف در کتاب علمالیقین نیز مىآورد. «و یَخطُرُ بالبالِ فى دَفعِ هذِه الاشکالِ و العِلمُ عِندَاللَّهِ انَّ مُرادَهُم بالتَّحریفِ و التَّغییر وِ الحَذفِ آنها هُوَ مُن حَیثُ المعنى دوُنَ الّفظِ.»17 «براى رفع مشکل تحریف چنین به ذهن مىرسد که مراد ائمهعلیهم السلام از تحریف و تغییر در قرآن حذف آن از حیث معنوى باشد نه از حیث لفظى.» از آنچه در این مختصر نتیجه مىشود این است که فیض(ره) در رد اصل روایات تحریف جانب احتیاط را رعایت مىکند. همانگونه که در روایات تفسیرى نیز، چنین شیوهاى را اتخاذ کرده، امّا سعى کرده است روایاتى را که ایهام تحریف دارد، تأویل و تفسیر کند؛ به گونهاى که از وجود آنها (به فرض صحت روایات) تحریف لازم نیاید. در «وافى» سه احتمال در معناى روایات تحریف آورده و هیچ کدام را به صراحت نپذیرفته و در «صافى» تحریف را به تحریف معنایى تفسیر کرده و در «علمالیقین» که نظر نهائى فیض است تحریف مطرح در روایات را تحریف معنایى دانسته است.
ارزیابى دیگران از سوى فیض
فیض(ره) در سه اثر خود یعنى «وافى، صافى و علمالیقین» با نقل نظریاتى از کلینى، علىبن ابراهیم قمى، سیدمرتضى، ابوعلى طبرسى، شیخ احمدبن ابىطالب طبرسى، شیخ صدوق و طوسى دیدگاه ایشان در رابطه با تحریف قرآن را داورى کرده و دلایلى که از سوى اینان براى ردّ تحریف مطرح شده است، را کافى ندانسته و توجیه خویش را قوىتر مىداند. وى در تفسیر «صافى» و کتاب «علمالیقین» قول مرحوم (ره) صدوق را تنها نقل مىکند ولى در «وافى» علاوه بر نقل، به نقد آن نیز مىپردازد و چنین مىنویسد: «شیخ ما صدوق در اعتقادات خود مىگوید: قرآنى که به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شد و در صدر اسلام در اختیار مردم قرار گرفت، هیچ چیز بیشتر از قرآنى نداشت که اکنون در میان مردم است. قرآن 114 سوره دارد و براى ما شیعیان سوره «انشراح» و «ضُحى» یک سوره و «ایلاف» و «فیل» نیز یک سوره محسوب مىشود. کسى که به ما غیر از این، نسبت دهد دروغگو است. دلیل این عقیده ما آن است که در روایات، ثواب خواندن سورهها در نمازها و در غیر نمازها ذکر شده است و پاداش ختم قرآن و زمان ختم آن نیز آمده است. البته آنچه به عنوان وحى بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازلش شده اگر با قرآن جمع شود بیش از 17 هزار آیه مىشود اما آنها جزء قرآن نیستند. چرا که جبرئیلعلیه السلام غیر از قرآن جملاتى را به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم وحى کرده است که اگر جزء قرآن بود با دیگر آیات جمع شده بود جملاتى از قبیل: «یا محمدُ دارِ خلقى، عِشّ ما شِئتَ فاِنّکَ میت و احبب ماشئت فانّک مُفارِقُه و اِعمَل ما شِئتَ فانّکَ مُلاقیه وَ شَرَفُ المُؤمِنَ صَلاتُهُ باللیل و عِزّه کَفَّ الاذى عَن الناسِ». این جملات جز قرآن نیست ولى کلام وحى است و امیرالمؤمنینعلیه السلام در قرآن خود تمامى احادیث قدسى را آورده بود و به مردم خطاب کرد: «هذا کَتابُ رَبِّکُم کَما اُنزِلَ عَلى نَبیّکُم لَم یَزدِ فیهِ حَرفٌ وَ لایَنقُص مِنه حَرفٌ فَقالوُا لا حاجة لَنَا فیه عِندَنا مِثلُ الذى عِندَک.»18 مرحوم فیض به این نظر صدوق اشکال مىکند که آنچه امیرالمؤمنینعلیه السلام به جمع آن پرداخت قدسى نبود. فیض مىگوید چون صدوق(ره) احادیث را مخالف عقیده خود یافته و راهى براى رد آنها پیدا نکرده است، این تأویل را برگزیده فیض تأویل خود را با احادیث سازگارتر مىداند و مى گوید ما معتقدیم کلیه احادیثى که از اهل بیتعلیهم السلام وارد شده است و به ظاهر بر تحریف دلالت مىکند، در واقع منظورشان حذف شدن تفسیر و تبیین آیات و الفاظ قرآن است نه خود الفاظ و آیات؛ یعنى این احادیث بر تحریف معنوى قرآن حمل مىشود. از این سخن نیز استفاده مىشود که فیض گرچه روایات تحریف را رد نمىکند. گو اینکه گاهى در «الصافى» فساد روایاتى که ایهام تحریف دارد را محتمل دانسته است19 ولى منظور از آنها را تحریف معنوى قرآن مىداند. امّا از نظر صدوق این است که منظور این روایات، حذف شدن احادیث قدسى است که در کنار آیات قرآنى قرار داشته است ولى جزء قرآن نبوده است. در تلقى فیض(ره) کلینى(ره) فردى است که به ظاهر به تحریف قرآن قائل شده است؛ چرا که مرحوم کلینى(ره) در کتاب کافى روایاتى آورده است که بر تحریف و نقصان قرآن دلالت دارد و آن روایات را مردود ندانسته بلکه در آغاز کتاب به توثیق تمامى آنها نیز پرداخته است. ولى در دفاع از مرحوم کلینى(ره) جاى این سؤال از فیض هست که آیا صرف نقل حدیث دلیل پذیرش آن است؟ ما هنگامى مىتوانیم عقیده تحریف را به کلینى(ره) نسبت دهیم که: 1- احادیث نقل شده غیرقابل تأویل باشد. 2- کلینى صحت روایات را تعهد کرده باشد. 3- هیچ حدیث معارضى در برابر احادیث تحریف وجود نداشته باشد. ولى مىدانیم که اثبات اینها بسى دشوار است. از سوى دیگر مرحوم مجلسى(ره) در شرح کافى به ضعف اسناد بیشتر روایات تحریف تصریح کرده است. شاید به همین دلیل بعضى قرآنپژوهان معاصر، نسبت تحریف به کلینى را قول زور و بىانصافى مىدانند و هرگز نقل احادیث را دلیل بر پذیرش آنها نمىدانند.20 بر فرض که مرحوم کلینى(ره) تمامى روایات منقول خود را توثیق کرده باشد این نشان نمىدهد که کلینى(ره) به تحریف قرآن باور داشته است؛ زیرا چه بسا مثل خود فیض(ره) و صدوق(ره) این احادیث را تأویل مىکرده است. علىبن ابراهیم قمى هم در قضاوت فیض کسى است که تفسیرش مملو از روایات تحریف است و در تحریف قرآن غلو کرده است: «و کذلک استاذه علىبن ابراهیم القمى«ره» فان تفسیره مملو عنه و له غلوفیه»21 «همچنین استاد کلینى، على ابن ابراهیم قمى(ره) در تفسیر خود در ذکر روایات تحریف غلو کرده است.» دو لفظ «مملو» و «غلو» در جمله فیض، ناخشنودى او را از تفسیر قمى نشان مىدهد. ناگفته نماند بعضى، تفسیر منسوب به على ابن ابراهیم قمى را تألیف شاگرد او ابوالفضل علوى مىدانند و سند این تفسیر مقطوع یا مجهول است و هیچ یک از علماى رجال «علوى» را نه سرزنش کردهاند و نه ستایش، در این تفسیر اقوال ابوالجارود معروف به سُرُحوب سرکرده فرقه جارودیه زیاد است. ابوالجارود به خاطر غلو مورد لعن امام صادقعلیه السلام قرار گرفته است.22 فیض(ره) درباره طبرسى(ره) مىگوید: «و کَذلِکَ شیخ احمدبن ابىطالب الطبرسى رَضِىَ اللَّهُ عَنه فَانّه اَیضاً نَسَخَ عَلى مِنوالِهِما فى کِتابِ احتجاجٍ.»23 «همچنین طبرسى در احتجاج نیز مثل کلینى و على ابن ابراهیم به تحریف قرآن قایل شده است.» از این جمله معلوم مىشود که فیض کتاب احتجاج را از آنِ طبرسى یعنى احمدبن ابىطالب متوفاى 620 ق مىدانسته و بر اساس همین تصور تحریف را به طبرسى نسبت داده است. در حالى که این کتاب به 6 نفر منسوب است که همه آنان معروف به طبرسى هستند. همچنین فیض دلیل صاحب مجمعالبیان (طبرسى) در رد تحریف را نیز تمام نمىداند. سخن طبرسى در رد تحریف چنین است: «اِن العلمَ بِصحةِ نَقلِالقرآنِ کالعلمِ بالبلدان و الحَوادثِ الکُبارِ و الوَقایِعِ العِظامِ و الکُتُب المَشهوره و اشعَارِ العَرَبِ و المَسطوره فاِّن العنایة اشتدت و الدَواعى تَوَفّرت عَلى نَقله و حَراسته و بَلَغَت حَدّا لم تبلغُه فیما ذَکَرناهُ لانّ القرآنَ مُعجِزة النبوة وَ مَآخذالعلومِ الشَرعیّة و الاحکامِ الدینیّه و عُلماء المسلمینَ قَد بَلَغوا فى حِفظه وَ حَمایَته الغایة حَتّى عَرَفوا کُل شىءٍ اِختَلَفَ فیه مِن اِعرابه وَ قرائته وَ حُروفه و آیاته فَکَیفَ یَجوز ان یکونَ مُغیّراً و مَنقوصاً مَع العنایة الصادقة و الضّبط الشَّدید.»24 «علم به صحت نقل قرآن مثل علم به شهرها و حوادث بزرگ و وقایع مهم و کتابهاى مشهور و مانند اشعار معروف عرب است و حتى انگیزه حفظ و حراست از قرآن بیش از توجه به این امور مهم است؛ زیرا قرآن معجزه نبوى و منبع علوم شرعى و احکام دینى است و علماى اسلام در حفظ و حراست از آن بسیار جدى بودهاند؛ به گونهاى که نسبت به هر نوع اختلافى از اعراب و قرائت گرفته تا حروف و آیات حساس بوده آنها را از نظر دور نداشتهاند، پس چگونه ممکن است با وجود چنین توجه و عنایتى تغییر و نقصى در قرآن ایجاد شود.» فیض این دلیل را نمىپذیرد و بر این باور است که اگر مؤمنان انگیزه زیادى براى حفظ و حراست قرآن داشتهاند، همین انگیزه براى منافقین جهت تغییر و تحریف قرآن نیز بوده است؛ زیرا آنها در قرآن چیزى را دیدند که با عقیده آنها در تضاد بود. بنابراین اگر تغییرى در قرآن روى داده باشد، قبل از توزیع مصحف روى داده است و تلاش مؤمنان در حراست از قرآن بعد از تغییر بوده است و این دو با هم ناسازگار نیست. مرحوم طبرسى در مجمعالبیان در رد تحریف، به حدیث ثقلین هم استناد مىکند و مىگوید: «و قَد وَرَد عن النبىصلى الله علیه وآله وسلم روایة لایَدفِعُها احدٌ - اذ قال انّى مُخلفٌ فیکُم الثقلینَ ما اِن تَمَسکتُم بِهِما لاتضلّوا، کتابَ اللَّه و عَترتى اهل بَیتى و انّها لَن یَفتَرِقا حَتّى یَردا عَلىّ الحوضِ و هذا یَدُلُّ عَلى انهُ مَوجود فى کُلِّ عصرٍ لاّنه لایَجودُ بِامرنا بالتمسّکِ بِما لانَقدرُ عَلى التمسّکُ کَما اَن اهل بَیتِعلیهم السلام و مَن یَجِب اتباع قَولَه حاصِل فى کُلِّ وَقت وَ اذا کان الموجودُ بیننا مَجمَعا على صحته فَینبغى اَن یَتشاغِلَ تفسیرُه و بَیانَ مَعانیه و تَرک ما سَواه.»25 «روایتى از پیامبر نقل شده است که هیچ کس آن را رد نمىکند. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: من در میان شما دو امر گرانبها به جاى مىگذارم اگر به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد «کتاب خدا و عترتم یعنى اهل بیت» آن دو هرگز جدا نشوند تا بر من در کنار حوض وارد شوند. این روایت دلالت مىکند که در هر زمانى قرآن موجود است، زیرا جایز نیست که حضرت ما را به کارى امر کند که بر آن توان نداریم. همان گونه که اهل بیت و کسى که اطاعت از او واجب است در هر زمان قابل دسترسى است. اکنون که بر صحت قرآن موجود اتفاق نظر است، شایسته است به تفسیر و بیان معانى آن پرداخته شود و آنچه غیر از قرآن است رها شود.» و فیض(ره) این دلیل را نیز قوى نمىداند و مىگوید: «منظور از این که قرآن در هر عصرى موجود است موجودیت آن نزد اهل آن (ائمه) است و آنچه نزد ماست با همان احتجاج مىکنیم. گر چه بر باقى آن دسترسى نداشته باشیم؛ همانگونه که دسترسى به امام به عنوان یکى از ثقلین همیشه مقدور نیست.» گر چه فیض دلیل صدوق و دلایل طبرسى در رد تحریف را تمام نمىداند و به همه اشکال مىکند، امّا این به معناى پذیرش تحریف نیست؛ بلکه چنانکه در آغاز آمد، فیض روایات تحریف را مربوط به معناى آیات و بیانات ائمهعلیهم السلام پیرامون تفسیر آیات مىداند و نه خود آیات.
نتیجه
1- فیض تحریف قرآن را به چهار دلیل رد مىکند. البته دلایل او وقتى تمام است که مخاطبان او را از نظر دور نداریم. 2- فیض در نظر نهائى بدون این که اصل روایات تحریف را رد کند، آنها را تأویل و تفسیر مىکند و همگى را حمل بر تحریف معنایى مىکند. 3- فیض، تفسیر صدوق از روایات تحریف را نمىپذیرد و محذوفات از قرآن را احادیث قدسى نمىداند؛ بلکه بر نظر خود تأکید دارد که منظور از محذوفات قرآن، محذوفات تفسیرى است. 4- مرحوم فیض، کلینى را به خاطر نقل روایات تحریف قائل به تحریف مىداند که به ضعف این نظر فیض اشاره کردیم. 5- فیض از على ابن ابراهیم با عنوان غلو کننده در نقل روایات تحریف یاد مىکند ولى مىدانیم که تفسیر به على ابن ابراهیم منسوب است و از آن او نیست. 6- نسبت دادن تحریف به طبرسى از سوى مرحوم فیض، وقتى صحیح است که بپذیریم احتجاج از مرحوم طبرسى است ولى این ثابت نیست. از طرفى طبرسى تحریف را رد کرده است ولى فیض دلیل او را تمام نمىداند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - خرمشاهى، بهاءالدین، قرآنپژوهى، تهران، انتشارات مشرق /88 2 - خوئى، ابوالقاسم، البیان، قم، المطبعه العلمیة /219 3 - معرفت، محمدهادى، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه شهرابى، قم، دفتر تبلیغات /62 و 68 4 - فیض، ملامحسن، علم الیقین فى اصول الدین، انتشارات بیدار، 565 /1 5 - همان/ 565 6 - همان 7 - همان 8 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /102 9 - خوئى، البیان /228 10 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /43 11 - فیض، ملامحسن، تفسیر الصافى، بیروت، انتشارات الاعلمى للمطبوعات 1 ص/100 12 - فیض، الصافى، 52/1 13 - همان 14 - فیض، ملامحسن، الوافى، قم، کتابخانه آیةاللَّه المرعشى، 273 /2 و 274 15 - همان، 274/ 2 16 - همان 273/ 2 17 - فیض، علم الیقین،565/ 1 18 - الصافى، 54/ 1 و الوافى، 273/ 2 19 - الصافى، 51/ 1 20 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /95 21 - الصافى ،52/ 1 22 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /88 و 197 23 - الصافى 52/ 1 24 - طبرسى، فضلبن الحسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، الطبقه الاولى بیروت، دارالمعرفة، 1406 ه، 83/1 25 - الصافى، 54/ 1 و 55
info@quran-p.c