قرآن و کارکردهاى نهاد خانواده (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
این پژوهش به کارکردهاى خانواده و نقش آن در استحکام نهاد خانواده پرداخته است. یاد کرد زیست اجتماعى انسان، نهاد کوچک اجتماعى خانواده، پیشینه و امروز خانواده بحثهاى درآمدى نوشتار را صورت داده است. کارکردهاى روانى که خود بر دو شاخه روانى - جنسى و روانى - عاطفى تقسیم مىشود و نیز کارکردهاى اجتماعى، شامل فرزندزایى، مفهوم تربیت، تربیت مذهبى، شیوهها و برآیندهاى تربیت خانواده در ماندگارى و ثبات بخشى خانواده و همچنین کارکردهاى اقتصادى خانواده، مطالب محورى و مهم تحقیق به شمار مىروند.متن
1- زندگى اجتماعى انسان
انسان جاندارى اجتماعى و «گروه زى» است که از میان تمامى جانوران گروه زى، پیچیدهترین نوع زندگى اجتماعى را دارد. زندگى دسته جمعى انسان، برآیند یک سلسله نیازهاى طبیعى یا ارادى است که شمارى از انسانها را به یکدیگر پیوند مىدهد و به صورت یک گروه به هم پیوسته در مىآورد. این گروه به همپیوسته را «جامعه» مىنامند.
2- گذشته و امروز نهاد خانواده
سادهترین، کوچکترین و قدیمىترین شکل جامعه انسانى که تاریخ روایت مىکند، خانواده است که دست کم از زن، شوهر و فرزندان به وجود آمده و کششها و پیوندهاى متعددى اعضاى آن را گرد هم آورده است. زن و مرد به دنبال احساس و تمایل قلبى به ایجاد پیوند میان خود، با یکدیگر پیمان همسرى و زندگى مشترک(با تمام گونهها و اشکال مختلف آن( مىبندند. این پیمان در زندگى و حیات فردى و اجتماعى انسان از مکانت و اهمیت ویژهاى برخوردار است؛ چه نه تنها موجودیت دو انسان را از جنبههاى بسیارى به هم مىپیوندد، که نخستین محیط و بستر زندگى، پیداى و گسترش نسل انسانى با تشکیل خانواده را فراهم مىسازد و شالوده سازوارهى جسم و جان نسلهاى بعدى در همین کانون و با تأثیرپذیرى از خصلتها و رفتارهاى زن و شوهر، شکل و سمت و سو، مىیابد؛ از همین رهگذر ازدواج و پیوند زناشویى در نگاه تمامى ادیان و میان همه ملتها امرى مقدس شمرده شده و در نظامهاى حقوقى مختلف به خانواده و مسائل مربوط به آن توجه و اهتمام ویژهاى صورت پذیرفته است. چندان که در متون روایى اسلامى آمده است: «ما بنى بناء فى الاسلام احبّ الى اللَّه من التزویج»1 «هیچ بنایى در اسلام محبوبتر از ازدواج بنا نهاده نشده است.» این در حالى است که بشر مدرن - که از بارزترین شاخصههاى آن پشت کردن به گذشته و سنتها و ارزشهاى پیشینیان است - شاهد دگر شدن پرشتاب تمامى سطوح و لایههاى زندگى از جمله نهاد خانواده است؛ ارزشها و هنجارهاى خانواده سنتى به سرعت در حال شکستن و فروپاشى است و فرایندهاى تلخ و ناگوار این گسست و فروپاشى، دغدغه جدى همه متفکران و اندیشه ورزانى است که نسبت به سرنوشت انسانها و جوامع انسانى مىاندیشند. «آنتونى گیدنز» نماى دردآلود فروریختن بناى رفیع خانواده در دنیاى غرب امروزى را در قالب داستان واقعى و نه خیالى، چنین به تصویر مىکشد: ««اچ» ]نام مستعار یکى از دوستان آنتونى[ تا سن حدود 30-32 سالگى زندگى خانوادگى عادى داشت، وى داراى دو فرزند بود و یک انسان معمولى اهل خانواده به نظر مىآمد، تا این که براى تعطیلات به یونان رفت و در آن جا فاجعهاى رخ داد و هسمرش در یک سانحه رانندگى کشته شد. پس از آن به هر دلیلى تمایلات جنسى او تغییر کرد و همجنس باز شد - از این رو به بعد، زوج جنسى او را «جى» مىنامیم -. جى، زوج همجنسباز اچ، خواهرى داشت که او نیز همجنسباز بود و با چنین رابطهاى زندگى مىکرد، خواهر همجنسباز جى، تصمیم گرفت که بچهدار شود، لذا زوج جنسى اچ، از وى خواست که خواهرش را از طریق لقاح مصنوعى باردار کند تا بتواند صاحب فرزند شود؛ به این ترتیب او حامله شد و شاید باور نکنید که صاحب دو فرزند دوقلوى پسر شد. در حال حاضر، آن دو زن همجنسباز، از این دو پسر نگهدارى مىکنند ولى همزمان، توسط آن دو مرد هم تربیت و نگهدارى مىشوند، چون به هر حال یکى از آن دو، پدر بیولوژیکى بچههاست.» وى سپس پرسشها و هدف خویش از نقل این داستان را چنین مىگوید: «آیا این بچهها پدر دارند؟ بله. یک پدر بیولوژیکى، اما چنین پدرى چه حقى بر فرزندان خود دارد؟ واقعا نمىدانم، حتى از لحاظ قانونى مشخص نیست که وظایف این پدر بیولوژیکى نسبت به فرزندانش چیست؟ بچهها به یک معنا داراى چهار سرپرست هستند که با آنها روابط عاطفى نزدیک دارند، ولى نه از نوعى که به طور سنتى به خانوادهها نسبت مىدهیم. هدف من از نقل این حکایت، صرفاً بیان پارهاى از تغییرات چشمگیر که در اطراف ما و روابط شخصى خانوادهها ایجاد مىشود، نبود بلکه مىخواستم به واکنشها در برابر این پدیده فکر کنید.»2
3- اسباب گسست خانواده
مهمترین اسباب و عواملى که در سست شدن بنیاد خانواده تأثیر منفى و ویرانگر بر جاى نهاده و پیوندهاى خانوادگى را دچار گسست کرده و مىکند، فراموشى، یا دست کم، فرو کاستن کارکردهاى خانواده و به بیان دیگر، جداشدن دو عنصر اصلى کانون خانواده )که قوام و دوام نهاد خانواده به آن دو بستگى دارد( یعنى پدر و مادر از نقش و کارکردهاى خود، که نمىتوانند و یا نمىخواهند مسئولیت خویش را چنان که باید انجام دهند، خانواده را در سراشیب سقوط قرار داده است. بخش بزرگ این کارکردها، در دانش تجربى و آموزههاى دینى، قلمرو مشترک دارند.
4- کارکردهاى خانواده
جامعهشناس نام آشناى معاصر «تى بى باتو مور» کارکردهاى خانواده را به چهار حوزه: «کارکرد جنسى، کارکرد اقتصادى، کارکرد تولیدمثل، و کارکرد تعلیم و تربیت» تقسیم کرده و از منظر دیگر، مجموع آنها را به دو نوع روانى و اجتماعى بخشپذیر دانسته است.3 برخى دیگر از جامعهشناسان، چهار کارکرد عمده اجتماعى براى خانواده تشخیص دادهاند: «تولیدمثل، نگهدارى(کودکان نابالغ)، کاریابى، جامعهپذیر کردن.»4 «ویل دورانت» در کتاب «لذات فلسفه» مىنویسد: «کار خاص زن، خدمت به بقاء نوع است و کار خاص مرد، خدمت به زن و کودک. ممکن است کارهاى دیگرى هم داشته باشد ولى همه از روى حکمت و تربیت تابع این دو کار اساسى است.»5 آموزههاى دینى و از جمله، آیات قرآنى - با ادبیات و زبان خاص خود - بر کارکرد خانواده به ویژه والدین به عنوان دو عنصر اصلى شکل دهنده، صیانتگر و تداومبخش نهاد خانواده اهتمام افزون ورزیده و کارکرد پدر و مادر را در حراست از کیان خانواده بسى مهم و تعیین کننده قلمداد کرده است. بخشى از مهمترین کارکردهاى خانواده را که بر گسست و پیوست آن، تأثیر جدى بر جاى مىگذارد، با الهام از متون دینى به ویژه قرآن کریم، چنین مىتوان برشمرد.
کارکردهاى روحى و روانى
زن و مرد، بر اساس سرشت و خلقت، خواهان و دلداده یکدیگرند، زن بدون پیوستن به مرد و مرد بدون وصال زن، خود را تنها، ناقص و سرخورده احساس مىکند، چنان که گویى نیمى از خویشتن را ندارد. همین علاقه و دلدادگى است که در ادبیات و فرهنگ انسانى، شاهکارهاى ادبى آفریده و احیاناً جنگها و ویرانىهاى نیز به بار آورده است. این علاقه و دلدادگى، داراى دو منشأ و یا چهره است:
الف: کارکرد روانى جنسى
نوعى علاقه و تمایلى که منشأ آن نیاز جنسى و کشش غریزى است، زنان و مردان را به سوى جنس مخالف مىکشاند. دستگاه آفرینش این جذبه و تمایل را در دو جنس مخالف قرار داده است تا به وسیله آن، نسل آدمى امتداد یابد و تلخىهاى زندگى مشترک، باردارى، زایمان، تربیت و پرورش اولاد و تأمین معیشت فرزندان و خانواده بر والدین سخت و گران نیاید. قرآن کریم کارکرد خانواده در برآوردن نیاز جنسى یک دیگر را چنین بیان مىکند: «نساءکم حرث لکم فأتوا حرثکم انّى شئتم...»(بقره/ 223) «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهید، مىتوانید با آنهاآمیزش کنید.» لحن ترغیبگرانه آیه شریفه بر تأمین نیاز جنسى و کامروایى از رهگذر آمیزش با همسران، اهتمام کلام وحیانى الهى، بر کارکرد اثباتى اشباع جنسى زن و شوهر به وسیله یکدیگر در استحکام خانواده و به بیان دیگر اهمیت و جایگاه تعیین کننده عمل جنسى در خانواده را مىرساند. متونروایى به صورت آشکارتر، برآورده شدن نیاز جنسى زن و شوهر از سوى یکدیگر را عامل پایدارى و استحکام بنیان خانواده برشمرده است. سنت اسلامى با شیوههاى بیانى گوناگون تأکید دارد که زن و شوهر باید نیاز و خواستههاى غریزى و جنسى یکدیگر را برآورده سازد. در روایت نبوى به نقل امام صادقعلیه السلام آمده است: «عن ابى عبداللَّهعلیه السلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم: خیر نسائکم العفیفة الغلمة» «بهترین زنان شما آن است که پاکدامن و پرشهوت باشد.»6 در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده است: «برخى از اصحاب امامعلیه السلام از او پرسیدند: لذیذترین چیزها کدامند؟(خودشان هر کدام چیزى را معرفى کردند.) امام فرمود: لذیذترین چیزها آمیزش با زنان است.»7 اگر کارکرد جنسى و تولیدمثل خانواده به خطر بیفتد، چه کاستى از جانب مرد باشد یا زن، ثبات و استحکام خانواده متزلزل مىشود. بر پاىبست چنین احساس خطر و امکان افتادن در ورطه فروپاشى و طلاق است که اسلام براى زنى که نیازهاى جنسى شوهر خود را از سرعمد و غرور، برآورده نسازد نام «ناشزه» مىنهد و او را سزاوار کیفر و مجازات مىشناسد: «و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا ان اللَّه کان علیّا کبیرا»(نساء/ 34) «آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید؛ و (اگر مؤثر واقع نشد)، در بستر از آنها دورى نمایید و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنان را تنبیه کنید و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدى بر آنها نجویید (بدانید خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.» چنان که اگر زن از ناحیه شوهر خویش احساس نشوز و خوددارى از آمیزش جنسى و عمل زناشوى کند، قرآن براى جلوگیرى از فروپاشى خانواده راهکار صلح را پیشنهاد مىکند که مفهوم وسیع و دامنگستر نسبت به هر نوع تلاش آشتىجویانه و از جمله واداشتن مرد براى برآوردن نیازهاى غریزى همسرش مىباشد. «و ان امرأة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر...»)نساء/ 128) «و اگر زنى از طغیان و سرکشى و یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعى ندارد، با هم صلح کنند و صلح بهتر است.» نشوز، از ماده نشز(= فلس) آن گونه که زبانشناسان مىگویند، در لغت به معناى مکان مرتفع است. در اصطلاح فقیهان، نشوز، به معناى عصیان کردن زن بر مرد و مرد بر زن است. در قاموس قرآن با در نظرداشت همین معناى اصطلاحى آمده است: «نشوز برترى و عصیان کردن مرد بر زن و زن بر مرد است.»8 فقیهان و قرآنپژوهان، بارزترین مصداقهاى نشوز و برترى جویى را امتناع و خوددارى زن و یا شوهر از کامروایى دیگرى بر شمردهاند. در معاشرت خانوادگى این تنها موردى است که قرآن کریم، راهبردهاى مختلف ارایه داده و از جمله زدن همسر را روا شمرده است، اصل رواشمارى زدن (به هر معناى که باشد) نشانگر اهمیت حالت نشوز از رهگذر متزلزل ساختن کیان خانواده است. در علتیابى این نکته که چرا خداوند در مورد نشوز و امتناع زن از تمکین در برابر شوهر خویش، کیفر و مجازات تعیین کرده اما در مورد نشوز مرد، پیشنهاد مصالحه و کوشش براى صلح و آشتى میان زن و مرد داده است؛ شاید بتوان به خصوصیات روحى و روانى هر یک از زن و مرد اشاره کرد؛ چه این که بر اساس یافتههاى روانشناسان، نیاز جنسى مردان، ابتدایى و تهاجمى است؛ به گونهاى که او خود را یکسر نیاز، طلب، عشق و تمنا مىشناسد. همین سرعت جوشش و غلیان شهوت در مرد است که براى مردان پرواپیشه و خداترس، عامل گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیباروى و به دیگر سخن، عفت مردانه، و در مردان فاقد حیا و عفت مایه سقوط در ورطه هولناک آلودگى و فحشاء مىشود. در حالى که زنان، تحمل و صبر بیشترى در خودنگهدارى در برابر فشارهاى جنسى را دارند. اسحاقبن عمار از امام صادقعلیه السلام روایت کرده است: «خداى عزوجل براى زنان ده برابر مردان صبر و تحمل در برابر غرایز جنسى، قرار داده است. اما اگر به هیجان بیایند؛ ده برابر یک مرداند.»9 بدین ترتیب چون احتمال فروپاشى کانون خانواده در صورت ناکامى جنسى مرد از سوى همسرش بیشتر مىرود، اسلام از یک سوى براى جلوگیرى از چنین فرایند شومى، نسبت به نشوز زنان، سختگیرى بیشترى نشان داده و از دیگر سوى، به زنان سفارش کرده است که شوهران خویش را اشباع جنسى کنند و کامروایى شوهرشان را به عنوان اولویت وظایف و بایستگىهاى همسرى خویش قرار دهند. در روایت نبوى آمده است: «بر هیچ زنى روا نیست بخوابد مگر آن که خود را به شوهر عرضه کند، لباس خود را از تن بیرون کند و با او در زیر یک لحاف داخل شود و بدن خود را به بدن او بچسباند، اگر چنین کند خود را به شوهر عرضه کرده است...»10 با این حال، اسلام، نیازهاى جنسى زن را نیز نادیده نینگاشته و حق همخوابى و آمیزش جنسى، در فواصل زمانى معینى را از جمله حقوق زنان بر مردان شمرده است. که هر گاه مردان از انجام آن سرپیچى کنند، بسان ضایع کردن سایر حقوق زن، مورد نکوهش و سرزنش قرار مىگیرند. امام علىعلیه السلام روایت مىکند: «گروهى از اصحاب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم زنان را بر خود حرام قرار داده بودند، روزها روزه مىگرفتند و شبها را به نماز مىایستادند. ام سلمه این قضیه را به رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم رسانید. آن حضرت به سوى اصحاب رفت و به آنان چنین فرمود: «آیا شما از زنان اعراض مىکنید، در حالى که من با آنان معاشرت مىکنم، در روز غذا مىخورم و در شب مىخوابم هر کس از شیوه من پیروى نکند از آن من نیست. در این هنگام، خداوند فرو فرستاد: « لا تحرّموا طیّبات ما احلّ اللَّه لکم و لا تعتدوا انّ اللَّه لایحبّ المعتدین. وکلوا مما رزقکم اللَّه حلالاً طیباً و اتقوااللَّه الذى انتم به مؤمنون...» (مائده/ 11)87-88 از حضرت رضاعلیه السلام پرسیدند: «مردى زن جوانى دارد و در اثر مصیبتى که بر او وارد شده چند ماه بلکه، یکسال است که با او نزدیکى نکرده است، آیا در این کار گناهى کرده است؟ فرمود: آرى، بعد از چهار ماه گناهکار است.»12 تحقیقات جامعهشناختى نیز ناکامىهاى جنسى زنان و مردان را از همسران خویش در شمار عوامل طلاق، جاى دادهاند. دکتر «فرانک.س.کایریود» مىگوید: «بر اساس آمار دقیق جدید، ثابت شده که اکثر طلاقها در زمان حاضر بر اثر عدم ارضاى جنسى زن و شوهر است.»13 کارکرد روانى و روحى به معناى پیش گفته را از منظر دیگر نیز مىتوان در استحکام و ثبات و یا گسست و یا ناکامى خانواده تأثیرگذار دانست؛ بدین بیان که ازدواج رابطه و راهکار قانونمند، شرعى و عقلانى براى رفع نیاز دو همسر از سوى دیگرى و مانع و بازدارنده آلودگى، فحشا و هرزگى زنان و مردان است. اگر این نیاز در درون خانه و از جانب همسر، برآورده نشود، راه براى ارتباطهاى نامشروع باز مىشود و این خود به طور قطع و یقین، بنیاد خانواده را فرو مىریزد. یکى از پژوهشگران مسایل خانواده مىگوید: «بىاعتنایى به توافق و تطبیق جنسى، سبب بروز بسیارى از اختلافات و اختلالات زناشویى مخصوصا بیمارىهاى روحى در زن از قبیل بىخوابى، بىاشتهایى، لاغرى، حملات صرعى، بىحوصلگى، بداخلاقى، انحراف، فساد اخلاق و بالاخره منجر به طلاق خواهد شد.»14 رهیافت به بخشى از معنا و مفهوم و روایات بسیارى که ازدواج را وسیله حفظ نیم و یا دو سوم دین و بازیابى نیمى از سعادت و عبادت دانسته از همین منظر میسر است.15
ب: کارکرد روانى عاطفى
منشأ و خاستگاه دیگر پیوند و دلدادگى دو همسر را باید در امر فراتر از کشش جنسى سراغ گرفت، گو این که برخى از روان کاوان، چون «فروید» کوشیدهاند، تمامى میلها و کششهاى زنان و مردان به جنس مخالف را در غرایز جنسى محدود و محصور کنند. اما در برابر این تصور و انگاره، پارهاى دیگر از روانشناسان و نیز متون آسمانى و وحیانى قرآن، مرتبه و لایهاى از محبت و دلدادگى میان همسران را باور دارند که در دانش روانشناختى، گاه «عشق» و گاه «نوعى احساس» نامیده شده و در کاربرد قرآنى، به «مودت» و «رحمت» تعبیر شده است. دکتر «ژ.آ.هدفیلد» از روانکاوان نام آشناى معاصر در کتاب «روانشناسى و اخلاق» تفسیر فروید از واژه عشق را چنین بیان مىکند: «فروید عقیده دارد که معنا و مفهوم کامل عشق، در غریزه جنسى خلاصه شده است و در حقیقت کلمه عشق را از بین مىبرد و به جاى آن غریزه تناسلى مىگذارد، و به ندرت فرقى بین غریزه مرد و زن مىگذارد؛ بلکه فقط مىگوید: مرد از راه غریزى تحریک مىشود و زن از راه عشق.»16 سپس نظر خود را در این باره مىآورد: «نظر من این است که عشق یک غریزه ساده مثل غریزه تناسلى یا خشم، غضب و یا ترس نمىتواند باشد، بلکه احساسى و در حقیقت مجموعه هیجاناتى است که نسبت به یک چیز یا شخص در وجود آدمى به وجود مىآید؛ مثلا وطنپرستى همانطور که از اسمش پیداست احساسى است که در آن تمام هیجاناتمان در اطراف کشورمان دور مىزند. بدین طریق،عشق، عبارت از احساسى است که در آن عده زیادى از هیجانات، مثل فداکارى، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمى و ملاطفت بخصوص در عشق مادر به فرزندش، پذیرش خواهشها و تحسین معشوق، همگى همکارى نزدیک دارند.»17 شهید مرتضى مطهرىقدس سره نیز مىگوید: «عجیب است که بعضى از افراد نمىتوانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کردهاند آن چیزى که زوجین را به یکدیگر پیوند مىدهد، منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهرهبردارى است، همان چیزى است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند مىدهد، آنها نمىدانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهى و منفعتطلبى علایق دیگرى هم هست، آن علایق ناشى از خودخواهى نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشى مىشود. این افراد گمان کردهاند که مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه کرده و مىکند که احیانا یک جوان عزب به یک زن هر جایى نگاه مىکند، یعنى فقط شهوت است که آن دو را به یکدیگر پیوند مىدهد. در صورتى که پیوندى بالاتر از شهوت است که پایه وحدت زوجین را تشکیل مىدهد.»18 در قرآن کریم چنان که بیشتر گفتیم، بر محبت و پیوند زنان و مردان به یک دیگر، نام رحمت و مودت نهاده شده و در شمار آیات و نشانههاى الهى، جاى گرفته است: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة إنّ فى ذلک لایات لقوم یتفکرون»(روم/ 21) «و از نشانههاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانههایى است براى آنان که گوش شنوا دارند.» واژه مودت در زبان عرب به معناى دوست داشتن و رحمت، به معناى رقت قلب و مهربانى است؛ ابن منظور در لسان العرب مىگوید: «رحمت به معناى رقت و مهربانى کردن است و به همین معناست، مرحمت.»19 کاربرد قرآنى رحمت نیز همین معنا را تأیید مىکند؛ راغب، در «المفردات فى غریب القرآن» مىگوید: «رحمت، مهربانى و رقتى است که تقاضاى احسان به فردى که مورد رحمت قرار گرفته است دارد. از این سبب گاه تنها در مهربانى ]ملزوم[ و گاه تنها در احسان]لازم[ به کار مىرود. مانند: خدا فلانى را رحمت کند.»20 جاراللَّه زمخشرى (467-528) نیز بر آن است که اصل معنا و مفهوم رحمت، عاطفه و مهربانى است.21 علامه سیدمحمدحسین طباطبایىقدس سره توضیح بیشترى در مفهوم رحمت داده و گفته است: «رحمت، تأثر و انفعال مخصوصى است که در وقت دیدن محتاج، عارض قلب مىشود و شخص را به رفع نیاز و کاستىهاى محتاج و نیازمند وادار مىکند. این معنا به حسب تحلیل، به عطا و فیض بر مىگردد و به همین معنا خداوند سبحان، به صفت رحمت، توصیف مىشود؛ یعنى، رحمت در خداوند به معناى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب؛ زیرا در ذات بارى، انفعال نیست.»22 در تعریف علامه طباطبایى از رحمت دو نکته شایان توجه است: یک: ایشان منشأ رحمت (= احتیاج و نیاز شخص مرحوم) را بخشى از تعریف و مفهوم رحمت دانسته و در نتیجه مهربانى و رقّت قلب ویژهاى را که به منظور رفع نیاز نیازمند، بر شخص عطاکننده عراض مىگردد، رحمت نامیده است. دو: در آیه شریفه مورد گفت و گو، چون مودت و رحمت میان زن و شوهر دوطرفى دانسته شده و این بدان معنا است که هر یک از زن و مرد، در ژرفاى وجود خویش نیاز به مهربانى و شقفتورزى از جانب دیگرى را نهفته دارد و این نیاز، تنها با آمیزش آن دو و تشکیل خانواده لبریز از عشق و محبت، برآورده مىشود. پس در تشکیل خانواده، تنها رفع نیاز جنسى، مطلوب و مورد نظر نیست، بل افزون بر رفع نیاز، نوعى نیاز به احسان و عطوفت از هر دو جانب زوجین نسبت به دیگرى وجود دارد که منتگذارى و تلخکامى را، از همکارى، تعامل و رفع نیاز دو طرف از سوى دیگرى، پیرایش مىکند و هر دو جانب از این رفع نیاز احساس شادمانى و خوشى مىکند، بىآنکه هر گونه تلاش و تحمل رنج در این راه بتواند او را دچار ملال و خستگى کند. کلام وحیانى الهى، در سوره مبارکه نساء، شمارى از بایدهاى روابط خانوادگى را یاد کرده و پیوند زناشویى بین زن و مرد را «میثاق غلیظ» نامیده است: «و کیف تأخذونه وقد افضى بعضکم الى بعض و اخذن منکم میثاقاً غلیظاً» (نساء/ 21) «و چگونه آن(مهر) را باز پس مىگیرید، در حالى که شما با یکدیگر تماس و آمیزش کامل داشتهاید؟ و (از این گذشته) آنها(هنگام ازدواج) از شما پیمان محکمى گرفتهاند.» علامه «محمد جواد مغنیه» در تفسیر آیات نوزدهم تا بیست و یکم سوره مبارکه نساء که درباره شیوه معاشرت و رفتار خانوادگى است، باب بحثى را با عنوان: «ازدواج، مبادله روح با روح» مىگشاید و مىگوید: «ازدواج مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پیمان رحمت و مودت است نه پیمان مالک شدن جسم در بدل مال. از همین رهگذر فقیهان گفتهاند که عقد ازدواج به عبادات نزدیکتر است تا داد و ستدهاى مالى و بر همین مبنا است که عقد ازدواج را با نام خدا و بر پایه کتاب خدا و سنت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم جارى مىکنند.»23 علامه «شیخ محمود شلتوت» نیز در تفسیر آیات بیست و یکم همین سوره مبارکه مىآورد: «اگر بدانیم که واژه «میثاق» در قرآن کریم جز در تعبیر از آن چه که میان خدا و انسان است از توحیدگرایى و نیز در مناسبات بینالدولى که مربوط به امور مهم، خطیر و سرنوشت ملتهاست، به کار نرفته است، به مکانت و جایگاه رفیع پیمان ازدواج، در نگاه قرآن، نایل مىآییم؛ چه قرآن، پیمان زناشوئى را میثاق، نامیده است. افزون بر این، اگر توجه کنیم که قرآن این میثاق را با وصف «غلیظ» (در همین آیه شریفه) ستوده است. آن گاه به جایگاه فرازمند و واقعى این پیمان در میان تمامى پیمانهایى که قرآن از آنها با عنوان میثاق، یاد کرده و هیچ یک را با این صفت توصیف نکرده است، واقف خواهیم شد.»24 بدین سان، کانون خانواده از آن روى که بزم محبت و مودت است، اکسیر آرامبخشى، اضطراب پیرایى و «سکن»بودن براى هر دو همسر را در خود دارد. رهیافتن به این واقعیت کارکردى خانواده، آشکارا اعتراف به این واقعیت نیز هست که هر گاه خانواده از محبت و مودت، تهى گردد، شالوده آن سست و لغزنده مىشود و هر آن احتمال فروپاشى و گسست آن مىرود. و این یکى از اسباب و عواملى است که خانواده امروز غربى را در سراشیب سقوط و نابودى قرار داده است؛ چه کارکرد خانواده در غرب، با الهام از پندارهاى امثال فروید، و عرف کامروایىهاى خیابانى و کابارهاى، منحصر به اشباع غریزه جنسى و تهى از مهر، شفقت و عاطفه ژرف و پایدار گردیده و روابط زن و شوهر و منزلت آن دو، به ویژه زنان، تا سر حد مزبلهدان، تنزل یافته است. شرط قرار دادن رضایت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزههاى عرفى و شرعى اسلامى، گذشته از مصلحتسنجىهاى دیگر، گوئى به این موضوع نظر داشته است، که ازدواج بدون رضایت و دلدادگى دو طرف به همسر خویش، بنایى را مىماند که در مسیر طوفان تند و بنیاد برانداز پىریزى شده باشد. بانیان چنان بنیادى روزى بر خرابههاى آن، خواهند نگریست و دلهاى عارى از رضایت آغازین، مزرع رویش محبت و مودتى که ماندگارى خانواده را تضمین مىکند، نخواهدشد. پس باید که آغازین سنگ بناهاى این بنیاد، بر شالوده محبت و دوستىها - و نه صد البته شور غرایز عشقنما و زود گذر شهوانى - گذاشته شود؛ چنان که در فراز و فرود زندگى زناشویى نیز این اکسیر بقا و پایدارى، باید نه تنها مصون و محفوظ بماند که، بر اثر اخلاق کریمانه و آشناى دو همسر نسبت به یکدیگر و تولد فرزندان، این محبت و دوستى ریشهدار و راسختر گردد، تا بناى قدسى خانواده استحکام بیشتر بیابد. تأکید افزون و راهکردهاى متون دینى در تعامل و معاشرت کریمانه و صمیمى زن و شوهر با یکدیگر را مىتوان، ناظر بر این موضوع اساسى قلمداد کرد. سنت اسلامى، کمترین رفتار و سخنى را که از آن بوى بىمهرى استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن شایسته نمىداند و آن را نکوهش مىکند. جمیلبن دراج از امام صادقعلیه السلام روایت مىکند که فرمود: «أیما أمرأة قالت لزوجها: ما رأیت من وجهک خیراً فقد حبط عملها» «هر زنى که به شوهرش بگوید: من از تو خیرى ندیدم، اعمال نیک او باطل مىشود.»25 امام علىعلیه السلام در جمله وصیتهاى خود به فرزندش ابوحنیفه فرمود: «فدارها على کل حال احسن الصحبة لها لیصفوا عیشک.» «با همسر خود در هر شرایطى مدارا و خوشرفتارى کن، تا زندگى برایت گوارا گردد.»26
کارکردهاى اجتماعى
1- فرزندزایى
فرزند زایى و تداوم نسل انسانى از مجراى ازدواج، تشکیل خانواده و به هم پیوستن یک زن و مرد، نخستین عمل و کارکرد اجتماعى خانواده و از جمله مهمترین اهداف و حکمتهاى زوج آفرینى آدمیان از سوى پروردگار حکیم و دانا و همچنین از نعمتهاى در خور سپاس الاهى به شمار مىرود: «و اللَّه جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة و رزقکم من الطیبات...» (نحل/ 72) «و خداوند از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرتان براى شما فرزندان و نوههایى به وجود آورد و از پاکیزهها به شما روزى داد...» «فاطر السماوات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه لیس کمثله شىء و هو السمیع البصیر» (شورى/ 11) «او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما همسرانى براى شما قرارداد و جفتهایى از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله ]= به وسیله همسران[ زیاد مىکند، هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بینا است.» نعمتانگارى آفرینش انسانها به دو صورت مردان و زنانى داراى استعداد و ظرفیت فرزندآورى و نیز، لحن امتنانى و استدلال خداوند بر تکثیر نسل آدمیان از رهگذر اختلاف انسانها در جنس (مرد و زن بودن) براى اثبات توحید خالقیت و ربوبیت، همزمان، گویاى این واقعیت نیز هست که هر گاه کارکرد فرزند زایى از خانواده ستانده شود و یا خانوادهاى در آغاز، فاقد تواناى این کارکرد باشد، خانواده مطابق با الگوى طبیعت و آفرینش نیست و در ذات خود کاستى و نقصان را به همراه دارد؛ چندان که سایر کارکردها چون آرامشبخشى، رفع نیاز عاطفى و حتى جنسى را نیز نمىتوان به صورت بایسته و کامل از آن سراغ گرفت. آمارهایى که از دادگاههاى خانواده به دست مىآید و بررسى علل و عوامل طلاق از سوى پژوهشگران آسیبهاى اجتماعى نیز حکایت از آن دارد که ناتوانى در زاد و ولد و عقیم بودن یکى از دو همسر به میزان زیادى بر جدایى، طلاق و فروپاشى خانوادهها تأثیرگذار است. بر پایه این نگاه آسیب شناسانه دینى به ازدواج و زناشویى، مىتوان به بخشى از اسرار احکام و آموزههاى شرعى فقهى اسلامى، در حوزه مسایل جنسى و خانوادگى رهیافت؛ احکامى چون کراهت ازدواج با پیرزنان و عقیمان، تحریم و سزامند کیفردانستن لواط، زنا، عقیم کردن زن و یا مرد، خود ارضائى، سقط جنین، فرزندکشى و... چه همه این گونه انحرافات جنسى و اخلاقى، با همه اختلاف ظاهرى، رفتارى و شکلى که با هم دارند، در این نقطه به هم مىرسند که سلامتى افراد را با خطرهاى جدى و مرضهاى گوناگون و احیاناً غیرقابل درمان (مانند ایدز و...) مواجه مىسازد، بنیان خانواده را از هم مىپاشد زیرا که اینها اعمال و رفتارهایى است بر خلاف حکمت آفرینش، زوج آفرینى انسان و کارکردهاى اصلى و اساسى خانواده. در روایتى از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: «لا تزوّجن عجوزا و لا عاقرا فانّى مکاثر بکم الامم»27 «هرگز با پیرزن و زن نازا ازدواج نکنید که من به زیادى شما بر سایر امتها، مباهات مىکنم.» در روایتى دیگر به نقل از آن حضرت آمده است: «بهترین زنان شما زنى است که بچهآور، مهربان، پاکدامن، نزد فامیل عزیز، و محترم و در مقابل شوهر متواضع و فروتن باشد...»28 امام صادقعلیه السلام نیز فرموده است: «زنان سه گروهاند: یکى: دوشیزه، زایا و مهربان که در گرفتارىها به شوهر در امر دنیا و آخرت کمک مىکند و به هنگام سختى بىوفایى نمىکند. دوم: نازا که نه زیبایى دارد و نه اخلاق و در هیچ کار خیرى به کمک شوهر بر نمىخیزد. سوم: پرخاشگر، پرتوقع و عیبجوى، که زیاد را کم مىشمارد و اندک را نمىپذیرد.»29 همین سان اسلام سزاوار زن مسلمان نمىداند که با مرد خواجه و عقیم ازدواج کند؛ در روایتى امام موسىبن جعفرعلیه السلام از ازدواج با مرد عقیم برحذر داشته است.30
2- تربیت اجتماعى
تربیت به مفهوم «فراهم آوردن زمینه براى پرورش استعدادهاى درونى هر موجود و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه درون او»31 و حوزه وسیعى از آموزش و پرورشهاى گوناگون جسمى، فکرى، فرهنگى، علمى، اخلاقى، مذهبى و... را در بر مىگیرد و آن گاه که با پسوند خانواده بیاید، بدین معنا است که در این نهاد کوچک ولى مهم اجتماعى افرادى به عنوان مربیان و کسانى نیز در جایگاه تربیت شوندگان وجود دارند. پیش از آن که دین و آموزههاى وحیانى و یا پژوهشها و تحقیقات روانشناختى و جامعهشناختى در این باره اظهار نظر کند، واقعیتها و عرف زندگى انسانى، مطابق با راهکارهاى پیشینى دین، نقش مربىگرى را به والدین به ویژه پدر و تربیتپذیرى را به فرزندان و احیاناً همسر، داده است. پدر در نقش مربى خانواده مىباید موانع رشد و شکوفایى خانواده را شناسایى و برطرف کند و استعدادهاى خانواده را که نمایانترین و مهمترین آنها ریشهدار شدن باورها، ارزشها، محبت، دوستى، حرمت گذارى به همدیگر و پروردن کودکان است به ثمر بنشاند. گر چه امروز، مؤسسات تربیتى، به کارکرد دیرین تربیتى کودکان از سوى خانواده تجاوز کرده و کودک پرورى بوسیله کودکستانها رونق یافته است و این مؤسسات تربیتى و آموزشى، هر چند مطابق اصول علمى در پرورش و تربیت نسلهاى نو، مىکوشند اما با این همه، هرگز جاى پدر و مادر را پر نکرده و نخواهند کرد. یکى از دلایل این مطلب آن است که، سازمانهاى تربیتى اگر چه بتوانند آداب، سنن و شیوه زندگى را به گونه نظرى، به کودک آموزش دهند، اما از ناحیه پرورش رفتارى و تزریق محبت و عواطف روحى که بخشى از نیاز کودک است، هرگز جانشین پدر و مادر نمىشوند و این نیاز همچنان بدون پاسخ مىماند، مهرورزى و آغوشگشایى خالصانه مادر و بوسیدنهاى برخاسته از ژرفاى احساس و نهاد جان پدر است که بذر محبت و دوستى واقعى و نه تصنعى را در دل کودک مىکارد و در گذر عمر، همین محبتها است که بر کناره جویبار زندگى کودک بزرگ مىشود و برگ و بر مىدهد. هیچ احسان و صمیمیتى مانند محبت پدر و لطف مادر براى فرزند نمىتواند ایثار، دگر دوستى و ضعیفنوازى را بیاموزد. و اساس خانوادههاى بعدى را که به وسیله کودکان و همسران فردا بنا مىگردد، استحکام بخشد. چه کودکان تربیت یافته در محیط صمیمى و لبریز از احترام پدر و مادر به یکدیگر، زیاده بر آن که تا زمان عضویت در خانواده پدر و مادر از عوامل مؤثر در ثبات و بقاى خانواده و نقطه پیوند والدین خویش به شمار مىروند، در آینده زندگى و تشکیل خانواده، همچون پدران و مادران خود، بانیان خانواده موفق، ماندگار و شکوفا خواهند بود. ممکن است برخى استدلال کنند که متغیرهاى زندگى، کارکرد تربیتى را از خانواده به بیرون منتقل کرده است، چه گرفتارىها و مشاغل بیرون از منزل زن و شوهر، سبب شده است که خانواده بخش مهمى از کارکردهاى تربیتى دیرین خود نسبت به کودکان را به سازمانهاى دیگرى چون پرورشگاه و آموزشگاه وانهد و تعامل تربیتى میان زن و شوهر نیز به شدت کاهش یابد. اما بر اساس آن چه آمد، باید پذیرفت که هنوز هم، پدر و مادر، وظیفه و مسئولیت خطیر تربیت کودکان را هم چنان به عنوان نخستین اولویت کارکردى خود برعهده دارند، بلکه مىتوان گفت؛ کودکان معاصر، بیش از کودکان گذشته از میان الگوهاى متحرک محیطى، نزدیک و همانند خود، به پدر و مادر اقتدا مىکنند و به گونه غیرارادى رفتار آنان را الگوى رفتارى و سرمشق زندگى خویش قرار مىدهند. افزایش میزان الگوپذیرى فرزندان امروز از پدر و مادر را شاید بتوان در دو عامل سراغ گرفت؛ نخست این که خانواده امروزى به دلایل اقتصادى و تنگناهاى معیشتى از تولیدمثل و فرزندزایى زیاد، خوددارى مىکند درنتیجه کودک در محیط منزل و خانواده همبازىهاى همسان نمىیابد و ناگزیر بیش از کودکان دورههاى پیشین به پدر و مادر وابسته مىشوند و بیشتر وقت خویش را آن گاه که پدر و مادر در منزل هستند با آنان سپرى مىکنند و رفتار خویش را با شیوه رفتارى آنان تطبیق مىدهند و هماهنگ مىکنند. دیگر این که در جوامع صنعتى امروز، اقتضاءات شغلى باعث جابجایى و نقل و انتقال خانوادهها از یک نقطه به نقطه دیگر مىشود. کودکان در محلهاى جدید کمتر موفق به پیدا کردن همبازى و رفیقى که با او انس پیدا کنند مىگردد، حس همبازىجویى آنان را به گرایش شدید به سوى پدر و مادر سوق مىدهد و تأثیرپذیرى از آنان را افزایش مىدهد.32
3- تربیت دینى
بر آن چه تا کنون درباره کارکرد تربیت خانواده، به گونه کلى بیان داشتیم، باید افزود که یکى از عالىترین غرایز و احساسهاى انسانى که از همان اوان زاده شدن و کودکى، در نهاد هر انسانى وجود دارد، حس مذهبى است. شکوفایى، پرورش و صیانت از این حس، در حیطه خانواده و یکى از کار ویژههاى آن است. چه «خانواده غالبا مرکز عبادت مذهبى است که در آن پدر نقش روحانى خانواده را بر عهده دارد.»33 از همین رهگذر، متون قرآنى و روایى، همان سان که دینباوران را، مسئول تزکیه، رشد و پرورش دینى، اخلاقى و علمى شخص خویش معرفى کرده است، همانسان، در جایگاه سرپرست خانواده، نسبت به تربیت دینى تمام اعضاى خانواده، مسئول و مکلف شناخته است: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...» (تحریم/ 6) «اى کسانى که ایمان آوردهاید؛ خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگه دارید.» نگهدارى خویشتن و خانواده از آتش، همانسان که با ترک معاصى و تسلیم نشدن در برابر شهوات سرکش میسور است، همچنین به وسیله تعلیم و تربیت درست و فراهم ساختن محیط پاک و به دور از هر گونه آلودگى فکرى و عملى حاصل مىشود. حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم در پاسخ به سوالى در این زمینه، که چگونه انسان مىتواند اهل و فرزندانش را از آتش (آتش دنیا و آخرت) نجات دهد؛ فرمودند: «آنها را به آن چه خدا دستور داده، امر و از آن چه نهى کرده باز دارید. اگر از شما پذیرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ کردهاید و اگر قبول نکردند به وظیفه خود عمل نمودهاید.»34
شیوههاى تربیت دینى
تربیت دینى در محیط خانواده با دو شیوه اساسى میسر است:
1- شیوه کلامى.
2- شیوه نمادین.
1- شیوه کلامى
منظور از شیوه کلامى (دستورى – بیانى) امر و نهىهاى ارشادى دو همسر، به یکدیگر و کودکان عضو خانواده است؛ یعنى به دستورها مشورت دهى همسران به یکدیگر و پدر و مادر به فرزندان در انجام احکام و کارهاى دینى، اخلاقى و عبادى، شیوه «کلامى» تربیت گفته مىشود. این نوع تربیت به نوبه خود، در رشد و شکوفایى حس دینى اعضاى خانواده به ویژه کودکان، تأثیر فراوان دارد؛ زیرا صمیمیت و پیوند و اشتراک سرنوشت زن و شوهر بستر پذیرش و سخن شنوى از همدیگر را فراهم مىآورد، چنان که کودک در دوره کودکى وابستگى کامل به والدین دارد و با دید مثبت به آنها مىنگرد و هر چه از آنان دریافت کند، مىپذیرد. گفتارهاى والدین، اعم از دستورى و غیردستورى، حتى سخنان معمولى آنها در شکلگیرى رفتار و افکار کودک موثر است و چه بسا سخنان نامناسب و احیانا دروغها، سرزنشها و تهدیدهایى که در محیط خانه رخ مىدهد و ارتباط مستقیم با کودک ندارد، در روح کودک اثر مىگذارد. از این روى بر پدر و مادر لازم است که در گفتار و سخنانى که در محیط خانواده صورت مىپذیرد - چه آن دسته از گفتار و سخنانى که یک سوى آن عضوى از اعضاى خانواده است و یا این که طرف سخن فردى بیرون از اعضاى خانواده است اما گفتگو در محیط خانه صورت مىپذیرد. - کمال دقت و راست گوى را رعایت کنند.
2- شیوه نمادین
به آن چه اعضاى خانواده از اعمال و رفتار یکدیگر، مىبینند و مىآموزند بدون این که دعوتى از او شده باشد، شیوه «نمادین (عملى)» تربیت گفته مىشود. این گونه یادگیرى و تربیت دو شاخصه بنیادین دارد، نخست این که دامنه تأثیر این روش بسیار گسترده است، گویى از همین رهگذر یکى از شیوههاى تربیتى انبیاعلیه السلام تربیت از راه عمل بوده و آنان براى تربیت دینى مردم از این روش استفاده کردهاند؛ تمامى رهبران آسمانى، پیش از آن که به مردم دستورى بدهند، خود به آن عمل مىنمودند. حضرت ابراهیمعلیه السلام براى هدایت بتپرستان از شیوه غیرکلامى و نمادین بهره جست و به جاى موعظه و نصیحت با شکستن بتها به آنها نشان داد که چنان معبودهایى بىروح، نفع و ضررى به حالشان ندارد. پیامبر گرامىعلیهم السلام نیز در موارد متعددى، مانند تعلیم نماز و حج، از این شیوه استفاده کردند و فرمودند: «صلوا کما رأیتمونى اُصلّى» «نماز بگزارید، آن گونه که مىبینید من نماز مىگزارم.» تأثیرگذارى رفتارى خانواده بر یکدیگر هر چند تمامى اعضاى همزیست را در بر مىگیرد، اما از میان همه، آن کس که بیشترین اثرپذیرى را دارد، کودکان و خوردسالان است. چشمان ظریف و تیزبین کودک مانند دوربین حساس از تمام صحنههاى زندگى خانواده به خصوص حرکات و رفتار والدین و دیگر اعضاى آن، فیلمبردارى مىکند. از لبخندها، زمزمهها و نوازشهاى والدین درس خوشبینى، امیدوارى، اعتماد و محبت مىآموزد و به عکس، از تندیها، بدرفتاریها و عصبانیتهاى آنها درس تندى و بداخلاقى را مىگیرد. معمولاً کودک سخن گفتن، آداب معاشرت، رعایت نظم یا بىنظمى، امانتدارى یا خیانت، راستگویى یا دروغگویى، خیرخواهى یا بدخواهى را در محیط خانه فرا مىگیرد. اگر همسر و یا پدر و مادر به دستورات دینى اهمیت دهند، اهل نماز و عبادت، دعا، تلاوت قرآن و توجه به معنویات باشند، بدون شک، و در اکثر موارد بر ابعاد روحى و دینى طرف مقابل و کودک خانواده تأثیر مىگذارد. به همین دلیل، کودک سه یا چهار ساله هنگام مشاهده نماز والدین به نماز ترغیب مىشود و مانند آنان به رکوع و سجود مىرود. فرزندان کوچکى که به همراه والدین به نهادهاى مذهبى - مساجد، حسینیهها... مىروند. سنتها و شعایر مذهبى را با همان شیوه که در والدین دیده است، در بازىهاى کودکانه با همسالان خود، باز تولید مىکنند. اظهار این گونه رفتارها از کودک، ناشى از تأثیر عمیق رفتار والدین بر روح اوست که غالباً تبدیل به ملکه مىشود و تا پایان عمر در او باقى مىماند. چنان که همانندى میان رفتارهاى دینى، اخلاقى و اجتماعى دو همسر که سالیانى با یکدیگر زیستهاند، جاى انکار ندارد. تأثیرگذارى تربیت نمادین و اثرپذیرى از آن هر گاه از منظر روابط والدین و فرزندان نگریسته شود، از میان اعضاى خانواده، مادر نقش بیشترى در تربیت کودک مىیابد. چرا که او نخستین کسى است که رابطه مستقیم با کودک دارد. نیازهاى او را تأمین مىکند و به خواستههایش پاسخ مىگوید. از این رو، کودک از عواطف احساسات، نگرشها و اندیشههاى مادر بیشتر متأثر مىشود. نگاه مثبت قرآن با این تحلیل و ارزیابى را مىتوان از داستان همسر عمران در تربیت دخترش مریم به دست آورد. که در آیات سى و پنجم، تا سى و هفتم سوره مبارکه آل عمران بیان شده است. بر این اساس، وظیفه مادر در قبال تربیت دینى کودک سنگینتر و افزونتر از دیگران است. و اما اگر از منظر روابط زن و شوهرى بنگریم، به دلیل سیال بودن و انعطافپذیرى روحى و روانى زن، تأثیر شخصیت رفتارى شوهران بر همسران برجستهتر مىشود و گویى از همین سبب است که در آیه شریفه: «یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا...» روى سخن با مردان، آن هم با در نظر داشت حیثیت و شأن بودن شوهر (= قوا ...اهلیکم) است. لکن این تأثیرگذارى از شوهران بر همسران در سطح اصلاحات رویین و کمعمق تصور مىرود و چنان نیست که تقابل و رودرویى فکرى بین زن و شوهر را بر طرف سازد، از این روى، اگر سنگ بناى ازدواج بر شالودهاى پىریزى شود که هر دو طرف در باورهاى کلان هستى شناختى اختلافنظر دارند و یا در مسیر زندگى مشترک این اختلاف روى دهد بىگمان این بنا فرو مىریزد.
تربیت دینى و تداوم خانواده
گذشته از هر اثر و رهآورد دنیوى و یا اخروى که براى تربیت دینى خانواده به مفهوم و شیوههاى یادشده مىتوان سراغ گرفت، نقش تربیت دینى، در سالمسازى، تعامل زن و شوهر و تداوم و استحکام خانواده بسى برجسته و قابل توجه است. رهیافت کاملتر به این نقش و اثر، آنگاه میسر مىگردد که به تربیت دینى از زوایا و در ساحتهاى زیر نگریسته شد.
1- در حوزه باورها
قرآن کریم در آیات مختلف به این موضوع اشاره دارد که هر گاه زن و مرد، در مسایل اصلى و بنیادى اعتقادى و ارزش داورى، نگرشهاى متفاوت داشته باشند، کفو یکدیگر به شمار نمىروند و اگر چه پیمان زندگى مشترک ببندند تداوم نمىیابد و با جدایى، بل دشمنى پایان مىپذیرد. خداوند در آیات دهم و یازدهم سوره مبارکه تحریم از دو خانوادهاى یاد مىکند که زنان و شوهران باورهاى متفاوت داشتند و این تفاوت در باورها به تقابل، جدایى و دشمنى آنان انجامید: «ضرب اللَّه مثلا للذین کفرو إمرأت نوح و إمرأت لوطٍ کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً و قیل ادخلا النار مع الداخلین. و ضرب اللَّه مثلا للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین» (تحریم/ 10-11) «خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوحعلیه السلام و همسر لوطعلیه السلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مىشوند!» و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» از جمله دریافتهاى روشن این دو آیه مبارکه، نقش و تأثیر تفاوتهاى فکرى در براندازى بنیان خانواده است. آیات شریفه از هر دو گروه زنان و مردان که با همسران خود، ناهمسانى فکرى داشته و در این ناهمسانى و اختلاف گاه زن و گاه مرد، بر طریق صواب و هدایت بوده نمونهآورده است تا گمان خصوصیت داشتن انحراف زنان و یا مردان را از میان بردارد و نشان دهد که ازدواجهاى پا گرفته بین دو شخصیتى که افقهاى فکرى متفاوت دارند، فروخواهد پاشید. بىآن که حقانیت زن و یا مرد، در این فرایند، مایه تفاوت گردد. چه این که از جمله انگارههاى موجود و حتى رسوخ یافته در فقه آن است که اگر در اختلافهاى فکرى و اعتقادى، زن دچار انحراف باشد، مشکلى وجود ندارد؛ زیرا که سیطره و تسلط مرد مانع از تأثیرگذارى زن بر مرد مىشود و زن، سرانجام به کیش مرد خویش در خواهد آمد. در سوره مبارکه احزاب، خداوند متعال به رسول خود فرمان مىدهد که به همسران خویش اعلام کند که هر گاه با پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در ارزش داورىها، همسوى و هماندیشى نداشته باشند، این اختلاف، پیوند همسرى میان آنان را مىگسلد و کار آنان به جدایى مىکشد: «یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا. و ان کنتن تردن اللَّه و رسوله و الدار الاخرة فان اللَّه اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما» (احزاب/ 28-29) «اى پیامبر، به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید؛ با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم. و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مىخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است.» ممکن است است پنداشته شود، یاد کرد این نمونهها بیان موارد خاص است و نمىتوان قاعده و قانون کلى از آن استخراج کرد و یا آن را دیدگاه و نظر قرآن و اسلام در آسیبشناسى خانوادگى قلمداد کرد. پاسخ آن است که این نگرش، در تعارض با جاودانگى پیامها و آموزههاى قرآنى است. افزون بر این، در آیات سوره تحریم آشکارا بیان مىدارد که بیان داستان نوحعلیه السلام، لوطعلیه السلام و فرعون نه روایت تاریخ و سرگذشت این خانوادهها، بلکه مثل جارى و داراى کاربردى در همه زمانها و مکانها است.
2- در حوزه اخلاق
در نگرش قرآنى، عدم پیراستگى اخلاقى هر یک از زن و شوهر مىتواند تنازع و تنش در درون خانواده برانگیزد و خانواده را تا سرحد جدایى و فروپاشى به پیش برد. از میان شواهد مختلف قرآنى براى اثبات این نگره به یادکرد دو نمونه بسنده مىکنیم: یک: آیات یکم تا پنجم سوره مبارکه «تحریم» رویدادى را حکایت مىکند که در زندگى خانوادگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و مایه رنجش شدید و آزردگى خاطر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم از برخى همسرانش گردید، چندان که مىرفت تا کار به طلاق و جدایى بینجامد: «یا ایها النبى لم تحرم ما احل اللَّه لک تبتغى مرضات ازواجک و اللَّه غفور رحیم. قد فرض اللَّه لکم تحلة ایمانکم و اللَّه مولاکم و هو العلیم الحکیم. و اذ اسرّ النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبأت به و اظهره اللَّه علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأک هذا قال نبأنى العلیم الخبیر. ان تتوبا الى اللَّه فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فأن اللَّه هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر. عسى ربّه ان طلقکن أن یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا» «اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مىکنى؟ و خداوند آمرزنده و رحیم است. خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است. (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود، هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد گفت: «چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!» اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبهکار، عابد، هجرت کننده، زنانى غیر باکره و باکره.» از شأن نزول و همچین ظاهر آیات شریفه بر مىآید که عامل اصلى تصمیم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و یا اعلام چنین تصمیمى از سوى آن حضرت دو چیز بوده است: 1- افشاى اسرارى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بدانان گفته بود. 2- منشأ این افشاى سر، حسادت برخى از همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر بعضى دیگر بوده است. بىگمان نقل این داستان از زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم - بسان سایر حکایات و قصص قرآن - تنها جنبه حکایتگرى و نقل رویدادى از ماجراهاى زندگى خانوادگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم ندارد؛ بل اهداف تربیتى و اجتماعى فراتر از حادثه سبب نزول، مورد نظر است. از این رو از آیات مبارکه استفاده مىشود که هر گاه روابط و تعامل اعضاى خانواده از رعایت هنجارهاى اخلاقى برکنار باشد، بنیان خانواده متزلزل مىشود و به دیگر سخن، در این آیات کریمه، حسادت و افشاى اسرار درون خانوادگى، به عنوان نمونه از میان دهها خصیصه ناپسند اخلاقى و رفتارى، برجسته شدهاند تا اثر ویرانگر رذایل اخلاقى در فروپاشى خانواده را بنمایاند. از همین رو خداوند در فراز پایانى آیات مبارکه از مورد نزول، مىگذرد و شمارى از مهمترین بایستگىهاى همسران را یادآور مىشود. به حکم سیاق و حفظ نظم کلام الهى و نیز شأن نزول آیات، از جمله پیامها و دریافتهاى روشن یادکرد این صفات، آن است که آراستگى اعضاى خانواده به ویژه زن و شوهر به این آرایهها، از عوامل تحکیم پایههاى خانواده و صیانتگر بقاى آن است. دو: در سوره مبارکه «قصص» در بخشى از نقل داستان حضرت موسىعلیه السلام ماجراى ملاقات آن حضرت با دختران حضرت شعیبعلیه السلام و کمک موسىعلیه السلام، به آنان آمده است. در این برخورد و ملاقات شیوه رفتار موسى، با دو دختر شعیب چنان بود، که برخى از صفات برجسته او را به نمایش بگذارد و دختران در عالم ناشناسى او را شایسته عضویت در خانواده خود ببینند و در بازگشت به خانه، نیتشان درباره موسىعلیه السلام را با پدر درمیان بگذارند و براى درستى پیشنهاد خود از شخصیت موسى سخن بگویند و سیماى او را بدین گونه ترسیم کنند: «قالت احدیهما یا ابت استأجره ان خیر من استأجرت القوى الامین» (قصص/ 26) «یکى از آن دو (دختر) گفت: پدرم، او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسى را که مىتوانى استخدام کنى، آن کس است که قوى و امین باشد. (و او همین مرد است.)» روایت این ماجرا از سوى قرآن، به ویژه یادکرد تکیه دختر شعیب - همان دخترى که بر اساس روایات تفسیرى و متون تاریخى، بعدها همسر موسى، شد - بر فضیلت اخلاقى امانت، که به گواهى شاهد و قراین داستان، مراد از آن، حیا و عفت موسىعلیه السلام، مىباشد، نشانگر آن است که عفت و پاکدامنى، نه تنها براى مردان و از دید آنان - چنان که برخى پنداشتهاند - که براى زنان و نوع نگرش آنان به مردان نیز بس مهم و قابل توجه است و از جمله مهمترین اسباب تحکیم روابط دوستانه میان زن و شوهر و مایه دلگرمى و اعتماد هر چه بیشتر زن و مرد و مرد به زن، به شمار مىرود؛ چنان که ناپاکى و دامنآلودگى زن و یا مرد، روابط مستحکم خانواده را از هم مىگسلد و سامان و نظم خانوادگى را فرو مىپاشد. آمارها و بررسىهاى آسیبشناسانه اجتماعى و خانوادگى نیز مؤید همین نگرش قرآنى و بیانگر آن است که خیانت همسران به یکدیگر و آلودگى اخلاقى نه تنها از عوامل فروپاشى خانوادهها در جوامع سنتى بلکه در میان ملتهایى است که به ارزشهاى سکولار پاىبندند؛ زیرا که فطرت و طبع انسانى با خیانت زن و شوهر به یکدیگر ناسازگار است و هیچ زن و مردى - گرچه به ظاهر تن دردهد - در عمق جان خویش، خیانت همسر خود را دوست ندارد و به همین دلیل در بیشتر موارد، او نیز اقدام به مثل مىکند. بخشى از مصلحت و حکمت و آموزههاى دینى در موضوع حجاب و پوشش مردان و زنان، با نگریستن از همین زاویه قابل فهم و دریافت است.
3- کارکردهاى اقتصادى
تمامى انسانشناسان و پژوهشگران جامعهشناختى، کارکرد اقتصادى خانواده را پذیرفته و گفتهاند، علت پیوند پدر و مادر، تنها یا حتى غالباً، امتیازات و بهرههاى جنسى ارزانى شده بر همسران نیست؛ چه در بسیارى از جوامع ابتدایى و همچنین پارهاى از جوامع امروزى، روابط جنسى پیش از ازدواج و خارج از حدود زناشویى، وجود داشته و دارد، اما هر دو گروه، خود را بىنیاز از تشکیل خانواده نمىدیدهاند. در باور اینان «یکى از عوامل مهم حفظ بقاى خانواده هستهاى، تشریک مساعى اقتصادى بر اساس تقسیم کار بین زن و شوهر است.»35 متون دینى بر خلاف واقعیت و عرف زندگى بشر امروزى و حتى عرف پذیرفته نزد اکثر مسمانان، که نداشتن مسکن، درآمد ثابت و شغل و کار مشخص را از بهانههاى ترک ازدواج و عزب زیستن مىانگارند، بر آن است که تشکیل خانواده خود یکى از عوامل رهایى از فقر و از جمله اسباب ثروتمندى و دسترسى به امکانات و رفاه بیشتر زندگى است: «وانکحوا الایامى منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم اللَّه من فضله ان اللَّه واسع علیم» (نور/ 32) «مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنیاز مىسازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است.» چنان که پیداست، آیه شریفه، در پى برجسته نمایاندن کارکرد اقتصادى خانواده است و تشکیل خانواده و ازدواج را در ثروت افزایى مؤثر مىشناسد و با دو بیان مؤکد «فسوف یغنیهم اللَّه» و «ان اللَّه واسع» برآورده شدن نیازهاى مالى خانواده را تضمین مىکند. مطابق معناى این آیه شریفه از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است: «اتخذوا اهل فانه ارزق لکم.»36 «تشکیل خانواده دهید که براى شما روزىرسانتر است.» همچنین از امام صادقعلیه السلام روایت شده است که فرمود: «فالرزق مع النساء و العیال»37 «رزق، در زن گرفتن و تشکیل خانواده است.» گذشته از تحلیلهاى دینى و باور به فضل و امداد الهى که فقر و ثروت، سلب و اعطاى نعمت، در دست قدرت او است، نقش ازدواج و تشکیل خانواده در ثروتافزایى را شاید بتوان از منظر عقلى بدین گونه ارزیابى کرد که شخص عزب، امید و انگیزه براى کار، تلاش و جدیت ندارد و احساس مسئولیت تأمین معاش نسبت به کسى نمىکند. او تنها مسئول خویشتن خویش است که مىتواند، با گرسنگى کنار بیاید و ریاضت پیشه کند و با اندک قوت لایموت، روزگار بگذراند و تن به زحمت و سختى کار و فعالیت ندهد. شواهد عینى زندگى افراد مجرد نیز همین مطلب را گواهى مىدهد. احساس و سیماى زندگى شخص عزب، در گزارش یکى از جامعهشناسان، از مرد مجرد اهل «برزیل» چنین تصویر شده است: «ساعتهاى مداوم در گوشهاى از کلبه کز مىکرد. گرفته، محروم از توجه، و سخت نحیف و لاغر به نظر مىرسید که در حد اعلاى افسردگى است. به جز در مواردى که تنها به شکار مىرفت، به ندرت پا از خانه بیرون مىگذاشت. در سر غذاى خانوادگى که بر گرد آتش صرف مىشد، یکى از بستگان گهگاه سهم ناچیزى از غذا را در کنارش مىگذاشت و او با حالت سکوت مىخورد، در غیر این 7صورت معمولاً روزهدار مىماند. وقتى به گمان این که سخت بیمار است، علت را جویا شدم، به پندارم خندیدند و پاسخم دادند: «مجرد است»38 با تشکیل خانواده و به ویژه با تولد فرزند، تکلیف و احساس مسئولیت تازهاى براى هر یک از پدر و مادر پدید مىآید و از آن جا که هر دو همسر، پیشرفت و رشد اقتصادى خود را درگرو تلاش یکدیگر مىدانند و توفیقات و خوشبختى کودک را نیز در گرو کار و فعالیت خود مىبینند، تحمل هر گونه تلخى و مشقت را بر خود هموار مىکنند و در پى برآوردن نیازهاى امروز و فرداى او بر مىآیند. چنین مسیرى به طور طبیعى به رفاه و ثروت افزایى مىانجامد. بر اساس آن چه آمد؛ نیازى به گفتن ندارد که تشکیل خانواده الزاماً به معناى ثروتمندى نیست، چه کانون خانواده تنها بستر و زمینه رشد اقتصادى را فراهم مىآورد. اما شرایط و بایدهاى دیگرى همچون کار و تلاش پىگیر فکرى، عقلى و جسمى هر دو همسر لازم است، تا آن بسترها و ظرفیتها به فعلیت بنشینند. حتى امدادهاى الهى نیز در هر زمینهاى که باشد از معبر اسباب و وسایط فیضان مىیابد و نه جزاف و خارج از قانونمندى نظام هستى. زیرا که: «لیس للانسان الا ما سعى» (نجم/ 39) «براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست.»
پی نوشت ها
________________________________________
1- حر عاملى، محمد، وسایل الشیعه الى تحصیل مسایل الشریعة، تحقیق: عبدالرحیم ربانى شیرازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 14/3. 2- آنتونى، گیدنز، چشمانداز خانواده، ترجمه: محمدرضا جلایىپور، ماهنامه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره مسلسل 44، آذر 1382 ش. 3- تى.بى. باتامور، جامعهشناسى، ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسن حسینى کلجاهى، چاپ اول، تهران، انتشارات فرانکلین، 190/ 2535. 4- همان. 5- ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، 136 / 1373. 6- وسایل الشیعه، 14/15. 7- همان، 14/10. 8- قاموس قرآن، ماده نشز. 9- وسایل الشیعه، 40/14. 10- همان، 126/14. 11- همان، 9/14. 12- همان، 100/14. 13- شریف قریشى، باقر، نظام خانواده در اسلام، ترجمه: لطیف راشدى، چاپ دوم، سازمان تبلیغات اسلامى، 133 / 1377. 14- صانعى، صفدر، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، چاپ اول، مشهد، کتاب فروشى جعفرى، 40 / 1346. 15- مشکینى، على، ازدواج در اسلام، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول، قم، انتشارات یاسر، بىتا، /19-20. 16- ژ.آ.هدفیلد، اخلاق و روانشناسى، ترجمه: على پریور، چاپ دوم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 163/ 1366. 17- همان. 18- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ هشتم، تهران، انتشارات صدرا، 180/ 1357. 19- لسان العرب، ماده رحمت. 20- المفردات فى غریب القرآن، ماده رحمت. 21- زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، قم، نشر ادب حوزه، بىتا،/ 1. 22- طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه انتشارات اسماعیلیان، 1/18. 23- مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، بیروت، دارالعلم للملابین، 283/2. 24- همان. 25- وسایل الشیعه، 114/14. 26- همان، 120/14. 27- شرح جامع صغیر، 396/6. 28- وسایل الشیعه، 4 /14. 29- همان. 30- نظام خانواده در اسلام،/ 63. 31- سادات، محمدعلى، اخلاق اسلامى، تهران، شرکت چاپ و نشر ایران، 1373. 32- جامعهشناسى، /190. 33- همان. 34- وسایل الشیعه، 127/14. 35- جامعهشناسى، /190. 36- وسایل الشیعه، 3/14. 37- همان، 122/14. 38- جامعهشناسى، /191.