نگاه جامعه شناختى به قوم یهود در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در شرایط کنونى، شناخت دقیق قوم یهود و به ویژه نماد اصلى آن «صهیونیسم» به دلیل خطراتى که متوجه اسلام و مسلمانان نموده، ضرورتى انکارناپذیر یافته است. از سوى دیگر پیچیدگى هاى متعدد فرهنگى، اجتماعى و نژادى این قوم، شناخت مبنایى آنرا فقط از طریق آیات وحى ممکن نموده است. بررسى ها نشان مى دهد که دوره هاى تاریخى قوم یهود و به ویژه دوره حضرت موسى(ع) و فرعون، از عمده ترین مباحث قرآن مجید به شمار مى رود. در این مقاله نیز بیش از 370 آیه از آیات شریفه قرآن مورد بررسى قرار گرفته و با مراجعه به سه تفسیر گرانسنگ المیزان، نمونه و مجمع البیان، پانزده ویژگى یا شاخص منحصر به فرد فرهنگى، اجتماعى و قومى این گروه، با نگاهى جامعه شناختى استخراج و ارائه گردیده است که مى تواند استراتژى مسلمانان را در برخورد با قوم یهود در حال حاضر مشخص نماید.متن
بررسى تاریخ، نشان از بروز حوادث عجیب و کم نظیر در تاریخ یهود دارد که در سایر ادیان و مذاهب کمتر یافت مىشود. یکى از داستانهایى که قرآن مجید (به عنوان آخرین ذخیره الهى) بیش از همه به تفصیل به آن پرداخته، داستان این قوم مىباشد. از میان دورههاى تاریخى این قوم، دوره مربوط به فرعون و حضرت موسىعلیه السلام از برجستگى خاصى برخوردار است و بیشترین آیات الهى مربوط به همین دوره تاریخى مىباشد. گر چه هنوز اسرار این موضوع براى بشر کشف نشده اما شاید یکى از دلایل آن، شباهت سیر حرکتى جوامع انسانى به این دوره تاریخى باشد. به هر صورت آیات بسیارى در قرآن مجید ویژگىهاى ذاتى، روانى و اجتماعى قوم یهود را برمىشمارد که طبق تحقیقات صورت گرفته، هنوز در جامعه یهودى پا بر جا مىباشد و تغییرى در آن حاصل نشده است. بنابراین شناخت و استخراج این ویژگىها براى تمام محققان به ویژه محققان مسلمان از اهمیت اساسى برخوردار است؛ هم از این جهت که نماد حقیقى یهود (اسرائیل) خطر و تهدیدى بالفعل براى جوامع مسلمان قلمداد مىشود و هم از اینرو که قرآن به عنوان وحى الهى، بهترین توصیف را از آنها ارائه داده است. از سوى دیگر وجود همین ویژگىهاست که در حال حاضر بسیارى از مشکلات را براى جوامع بشرى ایجاد نموده و با شناخت آنها مىتوان راه حل مناسبى جستجو نمود. بنابراین همانگونه که گذشت، مبناى این تحقیق، قرآن مجید است و سه تفسیر ارزشمند شیعه یعنى تفسیر المیزان، نمونه و مجمع البیان به عنوان منابع کمکى مورد استفاده قرار خواهند گرفت. اکنون با استفاده از آیات الهى تا حد امکان آن دسته ویژگىهاى اجتماعى یا روانى را که آثار مخرب اجتماعى متعددى داشته است، استخراج نموده و توضیح خواهیم داد. هر یک از این ویژگىها، استراتژى و راهبرد ما را نسبت به آنها تعیین و مشخص مىکند و چنانچه خود دچار تردید نگردیم، راهى روشن و مشخص پیش رو خواهیم دید.
اعتقاد نداشتن به خدا و پیامبران الهى
«قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قاعِدون» (مائده /24) گفتند: «اى موسى، تا وقتى آنان در آن ]شهر[ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو]ید[ و جنگ کنید که ما همین جا مىنشینیم.»1 پس از آن که قوم بنى اسرائیل از فرعون و لشکریان او رهایى یافتند، قرار شد در سر راه خویش وارد سرزمین مقدس شوند، آنجا را از لوث شرکت و بتپرستى پاک کنند و با آرامش خاطر زندگى نمایند اما همین که فرمان خداوند مبنى بر ورود به شهر و مبارزه با بت پرستان به آنها ابلاغ گردید، از آن سرباز زدند و از ورود امتناع کردند. در این شرایط دو نفر که به موسى و راه او ایمان داشتند، شروع به نصیحت قوم بنى اسرائیل کردند اما آنها در واکنش به این خیرخواهى مطالبى بیان کردند که ما فى الضمیر آنها را کاملاً آشکار ساخت: اولاً با این که على القاعده بنى اسرائیل باید روى سخن خود را به آن دو نفر کنند که گفته بودند: اى مردم! دعوت موسىعلیه السلام را بپذیرید و داخل این سرزمین شوید، چنین نکردند و خطاب را متوجه موسىعلیه السلام ساختند. سپس در این نوبت، به اختصار برگزار نمودند و طول و تفصیل سابق را ندادند. این قسم سخن گفتن را ایجاز بعد از اطناب مىگویند... بدین سبب بعد از تفصیل به اجمال گویى پرداخته مىشود که به طرف بفهماند دیگر حوصله گفتگو با تو را ندارم و از سخنان تو خسته شدهام. ثانیاً سخن بى ادبانه و عصیانگرانه خود را مجدداً تکرار و تأکید کردند که ما هرگز داخل این سرزمین نخواهیم شد. ثالثاً جهالتشان به اندازهاى به آنها جرأت و جسارت داد که از بى ادبىهاى گذشته خود نتیجهاى گرفتند که از سخنان سابقشان نیز زشتتر بود: «تو و پروردگارت بروید با مردم این سرزمین قتال کنید. ما همین جا نشستهایم!» این گفتارشان کاملاً حاکى از آن است که درباره خداى تعالى همان اعتقاد باطلى را داشتهاند که بت پرستان دارند؛ یعنى پنداشتهاند خداى تعالى نیز موجودى شبیه یک انسان است و در حقیقت نیز یهود چنین اعتقادى داشته است زیرا همین یهود بود که بنا به حکایت قرآن کریم، پس از عبور از دریا و رسیدن به قومى که بت مىپرستیدند، به موسى گفتند: تو نیز براى ما خدایانى چند درست کن، همان گونه که اینها خدایان بسیار دارند. موسى در پاسخشان فرمود: به راستى که شما مردمى نادان هستید. این اعتقاد به جسمانى بودن خدا و شباهت به انسانها، همواره در یهود بوده و امروز نیز بر همان اعتقادند».2 نمونه دیگرى که نشان از عدم اعتقاد بنى اسرائیل به ذات بارى تعالى دارد، قضیهاى است که در آیه شریفه 67 سوره بقره نقل مىفرماید.3 جریان از این قرار است که یک نفر از بنى اسرائیل کشته شد و قاتل وى مشخص نبود. در این شرایط حضرت موسىعلیه السلام «از طرف خداوند دستور مىیابد به بنى اسرائیل فرمان دهد گاوى را سر ببرند و یکى از اعضاى آن را به پیکر مقتول بزنند تا زنده شود و با زبان خویش قاتل را معرفى کند. موسى این دستور را ابلاغ مىکند، بنى اسرائیل این سخن را شوخى و استهزاء مىپندارند و لذا به موسى مىگویند ما را به مسخره گرفتهاى؟ موسىعلیه السلام در پاسخ آنها به یک حقیقت بزرگ اشاره مىکند و مىگوید مسخره و استهزاء عمل افراد نادان و جاهل است و پیامبر خدا و فرستاده او از استهزاء و سخریه نسبت به دیگران پیراسته است... این یکى از مواردى است که درجه ایمان آنها را به پیامبرشان روشن مىسازد. راستى آنها موسىعلیه السلام را همانند خود جاهل و نادان تصور مىکردند... پس از آن که اطمینان یافتند استهزائى در کار نیست، به موسى مىگویند از خدایت بخواه تا بیان کند که این چگونه گاوى است که باید سر برید؟ در اینجا جمله «از خدایت بخواه» نیز جلب توجه مىکند؛ مثل این که آنان خداى موسى را از خداى خویش جدا مىدانستند. این جمله در خواستههاى بعدى آنها نیز تکرار مىشود... اما در اینجا که وضع گاو نیز مشخص شده، باز مىبینیم بهانهگیرى را کنار نمىگذارند و در عین این که دستور داده شده عمل کنید، باز مىگویند: «از خدایت بخواه» این چه گاوى است؟... در صورتى که ظاهر آیات نشان مىدهد اگر به همان دستور اول عمل مىکردند و یک گاو از هر قبیل سر مىبریدند، کافى بود و به زحمت نمىافتادند».4 «به طورى که ملاحظه مىکنید این بى ادبان حتى یک بار نیز نگفتند از پروردگار ما بخواه و از این گذشته مکرر گفتند قضیه گاو براى ما مشتبه شده و با این بى ادبى خود، نسبت گیجى و تشابه به بیان خدا دادند. علاوه بر همه آن بى ادبىها و مهمتر از همه آنها، این که گفتند «إنّ البقر تشابه علینا» (جنس گاو بر ایمان مشتبه شده) و نگفتند «إن البقرةَ تشابهت علینا» (آن گاو مخصوص که باید به وسیله زدن دُم آن به کشته بنى اسرائیل او را زنده کنى، براى ما مشتبه شده)، گویى خواستهاند بگویند همه گاوها که خاصیت مرده زنده کردن ندارند و این خاصیت مال یک گاو مشخص است که این مقدار بیان تو، آن گاو را مشخص نکرده و خلاصه تأثیر نامبرده را از گاو دانستهاند، نه از خدا».5
اطاعت ناپذیرى در برابر فرامین الهى
مطالعه و دقت در سرگذشت بنى اسرائیل، این حقیقت را روشن مىکند که تقریباً در همه فرامینى که از جانب خداوند بزرگ به وسیله حضرت موسىعلیه السلام به آنها ابلاغ گردید، به نوعى نافرمانى و سرپیچى صورت گرفته است. به عبارت دیگر در هیچ فرمانى بدون چون و چرا اطاعت نکردند. در هر مرحلهاى بهانهاى تراشیدند و به نوعى قصد شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت را داشتند. اگر قرار باشد همه این نافرمانىها را اینجا ذکر کنیم، باید تمام تاریخ بنى اسرائیل را ذکر نماییم. در حقیقت آیات شریفه 24 سوره مائده و 67 سوره بقره - که در بخش گذشته توضیح آن گذشت - و نیز آیات شریفهاى که در بخشهاى آینده خواهند آمد، نشان از نداشتن روح تسلیم و اطاعت پذیرى ودر مقابل ،ر وح استکبار، خیو نخوت و سرکشى در آنهاست. در حقیقت مىخواستند یاد آور شوند که ما تا چیزى را نبینیم نمىپذیریم، همچنان که در مسأله ایمان به خدا نیز گفتند «لن نؤمن لک حتى نَرى اللَّهَ جهرةً». شاید منشأ همه این انحرافات آنها در اطاعت ناپذیرى در برابر فرامین الهى، روحیه سلطه جویى باشد و این که مىخواستند در همه امور استقلال داشته باشند؛ چه امورى که در خور استقلال بود و چه امورى که در خور استقلال نبود. در آیات شریفه 63 و 93 سوره بقره و نیز 154 سوره نساء به جریانى اشاره مىفرماید که نشان از خوى سرکشى و اطاعت ناپذیرى بنى اسرائیل در هر شرایطى داشته است؛ مگر این که جان خویش را در معرض خطر و تهدید مىدیدند.6 «هنگامى که موسى از کوه طور بازگشت، تورات را آورد و به قوم خود اعلام کرد کتابى آسمانى آوردهام که حاوى دستورات دینى و حلال و حرامى است که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید، یهود تصور کردند تکالیف مشکلى براى آنها آورده است. لذا گفتند چه کسى این مطالب را خواهد پذیرفت و بناى نافرمانى و تمرد و سرکشى را گذاشتند. خداوند فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمى از کوه را بالاى سر آنها قرار دهند. در این موقع موسىعلیه السلام اعلام فرمود که چنانچه پیمان ببندید به دستورات تورات عمل نمایید و از این تمرد و سرکشى توبه کنید، عذاب از شما بر طرف خواهد شد و گرنه همه هلاک خواهید شد. آنها تسلیم شدند، تورات را گرفتند و سجده براى خداوند نمودند، در حالى که هر لحظه انتظار سقوط کوه را مىکشیدند اما بالاخره در اثر توبه، عذاب از آنها برداشته شد».7
گوساله پرستى
«وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (اعراف /150) و چون موسى، خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشینى براى من بودید آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید؟ و الواح را افکند و ]موى[ سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید. ]هارون[ گفت: «اى فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند، پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده»8 این آیه شریفه و نیز آیات 85 تا 96 سوره «طه» داستان گوساله پرستى قوم یهود را تشریح فرموده است.9 حضرت موسىعلیه السلام هنگامى که براى مناجات و گرفتن تورات به کوه «طور» رفت، برادرش «هارون» را به عنوان جانشین خویش برگزید و 30 روز در کوه «طور» به مناجات و راز و نیاز پرداخت که این مأموریت، 10 روز دیگر از سوى خداوند بزرگ تمدید گردید. موسىعلیه السلام در پایان مأموریت در همان کوه طور به وسیله ذات اقدس الهى از انحرافى که در قوم او حاصل شده بود، مطلع گردید و لذا با عصبانیت به سوى قوم خود مراجعت نمود. پس از بازگشت و مشاهده صحنه گوساله پرستى قوم بنى اسرائیل، تحت تأثیر شرایط اجتماعى به وجود آمده، بر خشم و غضب او افزوده گردید و الواحى که تورات بر آن نوشته شده بود، بر زمین زد و سر برادرش هارون را گرفت و به طرف خویش کشید. شرایطى که در نبودن موسىعلیه السلام در قوم او به وجود آمده بود، آنقدر براى او سنگین آمد که نتوانست تحمل کند و برادر خویش را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد.10 تغییر یکتاپرستى به بت پرستى در مدتى کوتاه (40 روز( نشان دهنده سطحى و ظاهرى بودن ایمان قوم بنى اسرائیل به خدا بوده است. البته باید توجه داشت که قوم بنى اسرائیل از قبل نیز تحت تأثیر گوساله پرستى مصریان قرار داشتند و این گرایش در آنها به حدى ریشه دوانده بود که در جریان عبور از رود نیل و دیدن صحنههاى بت پرستى، از حضرت موسىعلیه السلام تقاضا کردند بارى آنها نیز بتانى همانند بتان آنها بتراشد تا خدایانى عینى و ملموس داشته باشند.11 به سبب همین گرایش عمیق و ریشه دار است که قرآن مجید در آیه شریفه 93 سوره بقره مىفرماید: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» کلمه اشراب به طورى که از مفردات راغب بر مىآید دو معنى دارد: 1 - از باب «اشربت البعیر»؛ یعنى ریسمان را به گردن شتر بستم. بنابراین معنى جمله این مىشود که ریسمان محکمى از علاقه و محبت، قلب آنها را به گوساله پیوند داده بود. 2 - از ماده «اشراب» به معنى آبیارى کردن و دیگران را آب دادن. در این صورت کلمه «حب» در تقدیر خواهد بود و معنى جمله چنین است: «بنى اسرائیل قلوب خود را با محبت گوساله سامرى آبیارى کردند».12 بر این اساس «خود عجل در جاى محبت نشسته تا مبالغه را برساند و بفهماند کأنّه یهودیان از شدت محبتى که به گوساله داشتند، خود گوساله را در دل جاى دادند.»13 این گرایش و علاقه به گاو و گوساله در حدى است که مفسّران قرآن معتقدند در جریان زنده شدن مقتول بنى اسرائیل از طریق بریدن سر گاو (که قبلاً گذشت)، این خاصیت وجود داشت که خداوند مىخواست با سر بریدن گاو، اهمیت آن را از دل آنان بیرون ببرد.14 گرچه محبت به گوساله در عمق جان بنى اسرائیل نفوذ کرده بود و اکثر کنشهاى اجتماعى و سیاسى بعدى آنها را نیز تحت تأثیر خویش قرار داده بود، اما موارد دیگرى نیز از پرستش احشام به جاى خدا در قوم بنى اسرائیل مشاهده مىشود. بخشى از این موضوع در آیه شریفه 31 سوره توبه مورد اشاره ذات بارى تعالى قرار گرفته است.15 در این آیه شریفه به شرک عملى یهود اشاره مىشود که یهود و نیز نصارا دانشمندان و راهبان خود را، خدایان خود، در برابر پروردگار قرار دادند. در توضیح چگونگى این شرک، روایتى از امام محمد باقر و امام صادقعلیهما السلام نقل شده است که فرمودند: «اما و اللَّه ماصاموا لَهُم و لا صلّوا و لکنّهم احلّوا لهم حراماً و حرّموا علیهم حلالاً فاتبعوهم و عبدوهم مِن حَیث لا یَشْعَرون». به خدا سوگند آنان (یهود و نصارا) براى پیشوایان خود روزه و نماز بجا نیاوردند، اما پیشوایانشان حرامى را براى آنان حلالى و حلالى را حرام کردند و آنها (مردم) پذیرفتند و پیروى کردند و بدون توجه آنان را پرستش کردند».16 براساس آیه شریفه 93 سوره بقره، این بت پرستى و ستایش چیزهاى دیگر غیر از ذات بارى تعالى «محصول سرزمین قلب آنهاست که با شرک آبیارى شده و چنین سرزمینى که با چنان آبى آبیارى شود، محصولى جیز خیانت، قتل پیامبران و گناه و ظلم نخواهد داشت.17 اهمیت این موضوع هنگامى روشنتر مىشود که زشتى قتل و کشتار انسان در آیین یهود - که با همیت خاصى از این موضوع سخن گفته - مورد توجه قرار گیرد. به نوشته «قاموس کتاب مقدس، ص 687« قتل عمد و قباحت آن به طورى نزد اسرائیلیان اهمیت داشت که به مرور ایام با بست نشستن در شهرهاى بست و یا ملتجى شدن به اماکن مشرفه، سبب استخلاص و برائت ذمه قاتل نمىشد و در هر صورت وى را قصاص مىنمودند. این است معناى کشتن انسانها از نظر تورات، تا چه رسد به کشتن پیامبران خدا! پس اگر بنى اسرائیل به تورات ایمان داشتند، نمىبایست پیامبران خدا را بکشند.»18
عدم پایبندى به تعهدات اجتماعى
قرآن در آیات شریفه 84 83 و 100 سوره بقره جریان عهد شکنى را بیان نموده است.19 آنگونه که از این آیات شریفه استنباط مىشود، عدم پایبندى به تعهدات، سابقه دیرینه و طولانى در تاریخ یهود دارد و از ابتداى تاریخ این قوم تا امروز با آن همراه بوده است. قرآن مجید در آیات مذکور به این حقیقت اشاره مىکند که هرگاه یهود پیمانى به عهده گرفتند، به آن وفادار نماندند و چنانچه پیمان دسته جمعى مىبستند، باز عدهاى پیمان شکنى مىکردند. علاوه بر مصادیقى که در این آیات شریفه به آن اشاره شده، در کوه «طور» از آنها پیمان گرفته شد که به دستور تورات عمل کنند، اما به عهد خویش وفا نکردند و پیمان شکستند. همچنین از آنها پیمان گرفته شد به پیامبر اسلام - که تورات آمدن او را بشارت داده بود - ایمان بیاورند اما به آن نیز وفادار نماندند. این پیمان شکنى خاص یهودیان قبل از اسلام نبوده، بلکه بعداً نیز تداوم داشته و تاکنون هر روز شاهدى مىتوان بر آن ارائه کرد. پس از ورود پیامبر اسلام به مدینه، یهود «بنى نضیر» و «بنى قریظه» با شخص پیامبر عهد کردند که به دشمنان او کمک نکنند اما پیمان شکستند و در جنگ خندق با مشرکان مکه همکارى نمودند. اساساً این شیوه دیرینه یهود است که به عهد خویش پایبند نیستند، هرگاه پیمانى دسته جمعى مىبندند، عدهاى از آنان پیمان را نادیده مىگیرند و حاضر به عمل به آن نیستند.20
اعمال نظر شخصى در فرامین الهى
یکى از ویژگىهایى که قرآن مجید براى قوم یهود ذکر مىکند - که در اقوام دیگر یا به این شکل وجود نداشته یا کمتر بوده - این است که یهود اقدامات متعددى را در راستاى تحریف کتب آسمانى انجام داده است و در نهایت آنچه اکنون در اختیار دارند، کمتر رنگ الهى دارد. از مجموع آیاتى که در قرآن درباره تحریف در قوم یهود آمده است، مىتوان استفاده کرد که آنها به انواع تحریف در کتاب آسمانى خویش یعنى «تورات» دست مىزدند. گاه تحریف آنها معنوى بود؛ یعنى عباراتى را که در کتاب آسمانى نازل شده بود، برخلاف معناى واقعى آن تفسیر مىکردند، گاه نیز دست به تحریف لفظى مىزدند. در برخى موارد نیز اقدام به مخفى ساختن قسمتى از آیات الهى مىکردند؛ یعنى آنچه را موافق میلشان بود، آشکار و آنچه خلاف میل آنها بود، کتمان مىنمودند. حتى گاه با وجود حاضر بودن کتاب آسمانى، براى اغفال مردم، دست خود را روى قسمتى از آن مىگذاشتند تا طرف مقابل نتواند آن را بخواند! اکنون احتمالاً این سؤال در ذهن متبادر مىگردد که: پس این که قرآن در آیات متعددى از جمله آیات 48 و 50 سوره آل عمران از تورات به نیکى یاد مىکند،21 آیا منظور همان توراتى است که هم اکنون در دست یهود مىباشد؟ در پاسخ باید گفت «قطعاً منظور قرآن کریم از تورات، اسفارى که هم اکنون در اختیار یهود مىباشد، نیست زیرا خود یهود نیز اعتراف مىنمایند که سند اسفار موجود، به زمان موسىعلیه السلام باز نمىگردد و سلسله سند در فاصله بین «بخت النصر» و «کوروش» قطع شده است. البته قرآن کریم تمامى مطالب تورات موجود در عصر رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم (که ما نمىدانیم تا آن زمان چه مقدار از تورات تحریف شده بود) را رد ننموده و هم آن را مخالف تورات اصلى ندانسته است. هر چند به دلالت خود قرآن کریم، از تحریف نیز به دور نمانده زیرا دلالت آیات قرآن بر این که تورات بازیچه دست تحریف گردیده، روشن است.22 علاوه بر تحریف تورات توسط بنى اسرائیل که عمدتاً به دلیل منافع مادى و شخصى خود صورت مىگرفته، قرآن مجید در آیات شریفه 78 75 41 و 79 سوره بقره، از تحریف روشنى که توسط یهودیان در جریان ظهور اسلام صورت گرفت، پرده بر مىدارد.23 پس از ظهور اسلام «امید به ایمان آوردن یهود (به ویژه یهودیان مدینه) بیش از سایر اقوام بود و همه توقع داشتند که یهود فوج فوج به دین اسلام در آیند، آن را تقویت و تأیید نموده، به گسترش آن در سراسر جهان کمک کنند اما پس از آن که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به مدینه مهاجرت کردند، یهودیان رفتارى نشان دادند که همه امیدها را تبدیل به یأس کرد. به همین جهت خداوند بزرگ در آیه شریفه 75 سوره بقره مىفرماید: «افتطعمون...» آیا انتظار دارید که یهود به دین شما ایمان آورد.24 انتظارى «بى جا و خالى بیش نیست، به سبب آن که اینها فرزندان و نژاد همان پدرانى هستند که سخنان خداوند را شنیدند و آن را تحریف کردند و در نقل آن براى اقوام خود خیانت کردند و فرزندان آنها نیز همان روش پدران را دارند. اینها بعید است به راه حق قدم بگذارند.»25 آنگونه که در شأن نزول آیه شریفه 79 نقل گردیده، هر سال منافع و مبالغى از سوى مردم عادى یهود به علما و دانشمندان داده مىشد. به همین دلیل علما و دانشمندان یهود که صفات پیامبر اسلام را در تورات خوانده بودند، هنگامى که منافع خویش را در خطر دیدند صفات پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم را انکار نمودندو به گونهاى جلوه دادند تا تودههاى مردم به حقانیت پیامبر اسلام پى نبردند. آنها به سبب خطرى که براى منافع شخصى ایشان قابل تصور بود، اوصاف واقعى پیامبر در تورات را تغییر دادند و ضد آن را نوشتند. وقتى توده مردم از علماى خود مىپرسیدند آیا این همان پیامبر موعود در تورات است که بشارت او را قبلاً به ما مىدادید، علماى یهود آیات تحریف شده را مىخواندند و بدین وسیله آنها را قانع مىکردند.26 در پایان همین آیه شریفه، قرآن مجید به سبب این انحراف و جرم، آنها را تهدید و نکوهش مىکند و مىفرماید: «فویلٌ لهم مما کَتَبَتْ ایدیهِم و ویلٌ لهم مّما یَکْسِبون»: (بقره /79) «پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه از این راه به دست مىآوردند.» بنابراین تحریف کتب آسمانى و واقعیتهاى مسلم تاریخى، از انحرافاتى است که در طول تاریخ دامن گیر قوم یهود بوده و این نیز عمدتاً به سبب تأمین منافع مادى خویش بوده است که نشان از دنیاگرایى و پول پرستى عمیق آنها دارد و در آینده مفصلاً به آن خواهیم پرداخت. این روحیه و ویژگى در یهود باعث شد که طبق آیه شریفه 211 سوره بقره «آنها پس از دریافت آن همه آیات روشن و نعمتهاى گوناگون، دست به تبدیل نعمتهاى خدا و کفران بزنند و گرفتار مجازات گردند.27 منظور از «تبدیل نعمت» این است که انسان امکانات، خدمات و منابع مادى و معنوى را که در اختیار دارد، در مسیرهاى تخریبى، انحراف، گناه و ستم به کار گیرد. خداوند هم مربیان معنوى و هم زمامداران نیرومند و هر گونه امکانات مادى و معنوى در اختیار بنى اسرائیل قرار داد، اما آنها گرفتار تبدیل نعمت شدند و همین کار زندگى آنها را به هم ریخت».28
احساس برترى بر دیگران و خود محورى
احساس برترى در قوم یهود نسبت به سایر اقوام و جوامع، نکتهاى است که از گذشته بوده و هم اکنون نیز ادامه دارد. هر چند در این باور برترى جویى بر دیگران، گاه مسیحیان نیز با آنها همراه بودهاند اما برترى خواهى یهود گاه مسیحیان را نیز به ستوه آورده است. قرآن مجید در آیه شریفه 18 سوره مائده همین نکته را متذکر شده است.29 بر اساس این آیه شریفه، یهود عقیده داشتند آنقدر در درگاه خداى تعالى محبوب و مقرب هستند که پسران در نظر پدران محبوب و مقربند. پس مىگفتند ما نسبت به خداى تعالى جنبه شاهزادگان را داریم که در صفى جداى از صف رعیت قرار دارند و به امتیاز قرب به درگاه سلطان ممتازند؛ امتیازى که معامله و رفتارى غیر آن رفتارى که با رعیت مىشود را اقتضا مىکند، گویى شاهزادگان نسبت به قوانین و احکام جارى بین مردم، افرادى استثنایى هستند. هرگاه فردى دچار انحراف شود، متناسب با آن جرم و انحراف مجازات مىشود؛ الا شاهزادگان. هر فردى در جامعه وظیفه انجام کارهاى متعددى را دارد، الا شاهزادگان که به سبب ارتباطى که با تخت سلطنت دارند، نمىشود به آنها توهین کرد و ایشان را مانند سایر افراد جامعه مجازات نمود. یهود با این جمله «نحن ابناء اللَّه» قصد دارند بگویند از آنجا که پسران خدا یعنى احباء و دوستان خدا هستیم، هر کارى بکنیم، کردهایم و هرگز گرفتار عقوبت نخواهیم شد و سرانجامِ ما، جز برخوردارى از نعمت و کرامت الهى نیست زیرا اگر مجازات شویم، با امتیاز و محبوبیتى که نزد خداوند داریم، منافات دارد.30 اعتقاد یهود به این که نسبت به عذاب و مجازات الهى در امان مىباشند، در آیه شریفه 80 سوره بقره نیز به صورت صریح و روشن بیان شده است.31 بر اساس این آیه شریفه، «اعتقاد به این که ملت یهود تافتهاى جدا بافته هستند و گنهکاران آنها چند روزى بیشتر کیفر و مجازات نمىبینند و سپس بهشت الهى براى ابد قرارگاه آنان است، به هیچ وجه با موازین صحیح سازش ندارد. از عقل به دور است که از میان انسانها گروهى بدون دلیل، هر اندازه هم که معصیت کنند، پیش از چند روزى مجازات نبینند اما سایر انسانها هر یک به اندازه گناه خود کیفر ببینند و عدهاى نیز براى ابد در جهنم بمانند. مگر یهود چه کردهاند که مىبایست به نفع آنها چنین تبصرهاى به قانون کلى مجازات اضافه شود؟ خداوند به پیامبرش اعلام مىکند از این جمعیت بپرس، براى این عقیده چه مدرکى دارند؟ آیا از خداوند در این مورد پیمانى گرفتهاند و آن سند را به امضاى پیامبران رساندهاند یا آن را به خدا بستهاند و ندانسته و بیجا چنین اعتقادى پیدا کردهاند و به زبان نیز مىآورند. آرى مىبایست از آنان پرسید آیا در این مورد پیمانى گرفتهاید؟ و چون خداوند به پیمانهاى خویش وفا مىکند، باید مطمئن باشید یا این گفتار را بدون دلیل و ندانسته به خدا نسبت مىدهید؟»32 قطعاً دست یهود از داشتن چنین سندى خالى است زیرا بر اساس آیه شریفه 18 سوره مائده، قوم یهود نیز مخلوقات خداوند هستند که بارها به سبب گناهان خویش مجازات شدهاند33 و اتفاقاً این نوع مجازات در قوم بنى اسرائیل بسیار مشهودتر و نمایانتر از سایر اقوام و جوامع بوده است. پس هیچ گونه برترى نژادى در یهود باقى نمىماند. البته جاى هیچ تردیدى نیست که طبق آیه شریفه 70 سوره مائده، هر زمان پیامبرى دستورى بر خلاف تمایلات و هوى و هوسهاى یهودیان مىآورد، آنها به شدیدترین مبارزه علیه او دست مىزدند، جمعى را تکذیب مىکردند و جمعى را که یا نمىتوانستند تکذیب کنند و یا نمىتوانستند از نفوذشان نیز جلوگیرى کنند، به قتل مىرساندند.34 به هر صورت راه و رسم آنها این بود که به جاى پیروى از رهبرانشان، اصرار داشتند آنها را تابع تمایلات و خواستههاى خویش قرار دهند و در صورتى که موفق نمىشدند، براى آنها حق حیات نیز قائل نبودند.35 براى ابطال این عقیده باطل یهود، آیات شریفه 94 و 95 سوره بقره و 6 و 7 سوره جمعه استدلالى محکم و استوار مىآورند که یهود و علماى آن را خلع سلاح کرده، هم اکنون نیز به قوت خود پابرجاست.36 در این آیات شریفه، از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مىخواهد که به یهود بگوید اگر بهشت به آن اختصاص دارد و سایر مردم از آن بهرهاى ندارند و اگر تصور مىکنید شما اولیاء خدا هستید و دیگران از آن بهرهاى ندارند و همان گونه که ادعا کردید «لن یدخل الجنّةُ الاّ مَن کان هوداً او نصارى» (بقره /111) و نیز ادعا کردید «نحن ابناءُ اللَّه و اِحبّاؤهُ» (مائده /18) و این که مىگویید خدا ما را کیفر نخواهد کرد، اگر واقعاً در این ادعاهاى خویش صادق و راستگو هستید، آرزوى مرگ کنید تا زودتر به خواست خویش نائل گردید زیرا کسى که اعتقاد دارد دوست خدا و اهل بهشت است و نعمتهاى فراوانى براى او مهیا گردیده و در آن اعتقاد راسخ و استوار است، قطعاً مرگ براى او بهتر از زندگى دنیوى است که همراه با انواع مشکلات، ناراحتىها، غم و غصه و... مىباشد زیرا مرگ باعث مىشود از این همه ناراحتى و مشکلات خلاص شود و در نعمت و آرامش قرار گیرد.37 کسى که چنین اعتقاد راسخى داشته باشد، بى تردید زندگى گوارا و خالص را اختیار خواهد کرد و بر فرض که بدون اختیار گرفتار زندگى پست دنیا گردد، پیوسته در آرزوى رسیدن به آن زندگى گوارا به سر خواهد برد، حتى یک لحظه نیز از حسرت بر آن زندگى غافل نخواهد شد و همواره براى رسیدن به آن تلاش خواهد کرد. این امرى فطرى است و کسانى نیز هستند که اینگونه عمل مىکنند، اما آیا یهود نیز همین کار را مىکند؟ آیا یهودى که سعادت اخروى و بهشت را خاص خود مىداند و خود را از اولیاء و دوستان خدا قلمداد مىکند - که از عذاب الهى ایمن مىباشد - در این گفته خویش صادق است یا دروغ مىگوید؟ براى یافتن پاسخ آنها را امتحان مىکنیم. اگر در گفته خویش صادقند، باید به زبان سر و با تمام وجود همواره آرزوى رسیدن به آن را داشته باشند.38 اما قرآن مجید مىفرماید «و لا یَتَمّنَونَهُ ابداً» یا «لن یَتَمنَّونَهُ ابداً» چرا چنین آرزویى نمىکنند؟ در پاسخ قرآن مىفرماید: «بما قدَّمت ایدیهم» زیرا خود آنها بهتر مىدانند که چه کردهاند و چه کارهاند! هم اکنون که یهود همان ادعاها را تکرار مىکند، این استدلال نورانى سارى و جارى است و انسانهاى منصف و بى طرف با این استدلال در مىیابند که هر کسى در ما فىالضمیر خویش چه پنهان دارد. البته باید این نکته را نیز متذکر شویم که هم اکنون یهودیان به آیه 47 سوره بقره استناد مىکنند و مىگویند قرآن نیز معتقد است یهود بر همه عالمیان برترى داده شده است.39 طبق نظر تمام صاحب نظران، این آیه شریفه برترى یهود بر مردم زمان خود در دوره حضرت موسى را متذکر مىشود زیرا طبق نص صریح این آیه شریفه که مىفرماید: «کنتم خیر امةٍ اُخرِجَت للنّاسِ» امت پیامبر خاتم بهترین امتها در دوره پیامبر اسلام و پس از آن مىباشند.40
حسادت و کینه توزى
«وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»: (مائده /64) و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد! و به (سزاى) آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مىبخشد و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده، بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم. هر بار آتشى براى پیکار بر افروختند، خدا آن را خاموش ساخت در زمین براى فساد مىکوشند و خدا مفسدان را دوست نمىدارد.41 از آنجا که ایمان بنى اسرائیل نسبت به ذات اقدس اللَّه ناقص و سطحى بود، به خود اجازه مىدادند هر ناروایى را به خداوند بزرگ نسبت دهند و از آن پروا نداشته باشند. اصولاً از آنجا که اعتقاد آنها به خداوند در حد محسوسات بیشتر نبود و هر چیز وراى محسوس را قبول نداشتند، نسبت به ذات بارى تعالى رفتارهاى ناروا و سخیف داشتهاند. بر اساس این آیه شریفه آنچه بر پیامبر اسلام از سوى خدا نازل گردیده، باعث افزایش کفر و طغیان در یهود مىشود: «لیزیدنَّ کثیراً منهم ما اُنزِلَ الیک مِن ربّکِ طغیاناً و کفراً.» (مائده /64) جریان بدین صورت بود که یهود قبل از اسلام خود را سرور جوامع و اقوام مىدانست و آقایى و فخر بر سایر اقوام و جوامع را حق مسلم خویش مىپنداشت. در آن روزگار مردم جاهلى جزیرة العرب در مقابل یهود مدینه هیچ حرفى براى گفتن نداشتند و همواره مورد سرزنش و گاه تهدید آنها قرار مىگرفتند. یهود در تورات با صفات پیامبر آینده به خوبى آشنا بودند و مىدانستند که در جزیرة العرب ظهور مىکند و به همین سبب به مدینه و اطراف آن مهاجرت کرده بودند تا پیامبر آخرالزمان از میان آنها باشد، به همین دلیل در هر شرایطى مشرکان مدینه را به ظهور پیامبر آینده تهدید مىکردند. مشرکان مدینه نیز به دلیل احساس عجزى که در این زمینه مىکردند، همواره در برابر علم و دانش یهود سر فرود مىآوردند، اما هنگامى که آوازه ظهور پیامبر آخرالزمان از میان قوم غیر از آنها به گوششان رسید، بسیار ناراحت و عصبى شدند. به ویژگى هنگامى که احساس کردند این پیامبر همان پیامبر بشارت داده شده از سوى تورات است و کتاب او سرشار از حقیقت و تکمیل کننده تورات مىباشد و چنانچه بخواهند به تورات پایبند بمانند، باید به این پیامبر ایمان بیاورند، این کار براى آنها بسیار سخت و دشوار آمد و تمام تلاش و کوشش خویش را جهت مخالفت با پیامبر اسلام به کار گرفتند. دلیل این امر آن بود که یهودیان اصولاً مردمى حسود و ستم پیشه بودند و زمانى که بافتههاى ذهنى خویش را نقش بر آب دیدند، کینه و حسادت آنها به اوج رسید و هر لحظه به خشم درونى و کفر و طغیانشان افزوده مىشد. این که قرآن مجید نیز در آیه شریفه مىفرماید: «آیاتى که به تو نازل شده طغیان آنها را مضاعف مىکند»، معنایش همین است یعنى چون یهود اصولاً حسود و کینه توز مىباشند، نزول قرآن باعث شد این آتش حسادت و کینه ورزى تیزتر شود. به عبارت روشنتر، خداوند بزرگ قبیله «قریش» در جزیرة العرب را بر یهود فضیلت داد و آنها که قبل از این، همه فضائل را خاص خود مىدانستند، باعث افزایش کینه و حسادت آنها گردید. در چنین شرایطى، جز این نمىتوان از آنها انتظار داشت و به دلیل این که هر روز به این حسادت و کینه ورزى افزوده مىشود، نباید خود را از شر طغیان و کفر آنها ایمن دانست.42 البته از معجزات این آیه شریفه آن است که در ادامه مىفرماید: «و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء الى یوم القیامة» بنابراین چنانچه هوشیارى امت مسلمان وجود داشته باشد و نسبت به حقیقت اسلام متعهد و پایبند باشند، یهود در مقابل آنها کارى از پیش نخواهند برد؛ به ویژه که در فراز پایانى آیه شریفه مىفرماید: «کلما اوقدوا ناراً» للحرب اطفأها اللَّه». اما باید توجه داشت که استراتژى یهود همواره طبق آیه شریفه «یعسونَ فى الأرضِ فساداً» مىباشد. البته فساد آنها همیشه آشکار نیست و طبق آیه شریفه 76 سوره بقره،43 مردمانى دو رویکردى و اصطلاحاً منافق مىباشند زیرا «وقتى با مسلمانان روبهرو مىشوند، اظهار علاقه و ایمان مىکنند و مىگویند صفات پیغمبر اسلام در تورات نیز آمده اما در پنهان و خلوت، عدهاى از آنها اینان را از افشاى این مطلب که صفات حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم در تورات به عنوان پیامبر آخر الزمان ذکر شده، منع مىکنند و مىگویند چرا خبر مىدهید به مسلمانان آنچه را خداوند در تورات از شما پیمان گرفته و حکم نموده که محمدصلى الله علیه وآله وسلم حق است و به او ایمان آورید، تا مسلمانان بتوانند بدین وسیله در رستاخیز نزد پروردگار بر ضد شما اقامه دلیل نمایند؟ چرا بى مطالعه این مطالب را در اختیار آنان مىگذارید، مگر متوجه نتیجه آن نیستید؟»44 شاید به همین دلیل باشد که اصولاً قرآن مجید مسلمانان را از برقرارى روابط عاطفى و دوستانه با یهود منع کرده است.
خواستهاى عجیب و بهانهگیرىهاى بىاساس
قوم بنى اسرائیل سالیان متمادى تحت سلطه و استعمار فرعون قرار داشتند و در طول زمان ساختار فکرى و ذهنى آنها به گونهاى شکل گرفته بود که با آزادى و ارمغانى که حضرت موسىعلیه السلام برایشان آورده بود، کمتر تناسب داشت. ساخت ذهنى این مردم به گونهاى شکل یافته بود که کمتر نوآورى و تغییرى را در خود مىپذیرفت. ارزشها و باورهاى دوره فرزند کشى فرعون به حدى عمقى و ساختارى بود که آثار و بقایاى آن دوران تا امروز نیز باقى مانده است. بنى اسرائیل در برخورد با حضرت موسىعلیه السلام عمدتاً او و تورات را از دریچه نگاه خویش به دنیا، مىنگریستند و لذا هرگونه جسارت و نافرمانى را که بشود تصور کرد، در حق آن پیامبر الهى انجام مىدادند. آنها نسبت به حضرت موسىعلیه السلام که جهت خلاصى ایشان از استعمار فرعونى بسیار زجر کشید، هیچ علاقه و ابراز محبتى از خود نشان ندادند و آزار و اذیت او را به حد اعلى رساندند و هر چه حضرت موسىعلیه السلام براى آسایش و راحتى آنها انجام مىداد یا از خداوند بزرگ تقاضاى انجام آن را مىنمود، دوباره آنها درخواست جدیدى مطرح مىکردند و بهانه جدیدى مىتراشیدند. نمونه این موارد در تاریخ یهود بسیار است که قرآن مجید در آیه شریفه 55 سوره بقره45 یک نمونه از این موارد عجیب و دور از ذهنى را که توسط بنى اسرائیل درخواست شد، بیان مىفرماید. آیه شریفه مذکور یادآور مىشود یکى از خواستههاى گروهى از بنى اسرائیل این بود که اگر موسىعلیه السلام مىخواهد به گفتار او ایمان آورند، باید خدا را به آنها نشان دهد تا خدا را با چشم ظاهر ببینند! این درخواست عجیب نشان داد که این قوم از آنچه تصور مىشد پا را فراتر گذاردهاند. آنها جملهاى بر زبان آوردند که به دنبال آن صاعقهاى خیره کننده بر کوه زد؛ به طورى که با مشاهده آن صاعقه بر زمین افتادند و جان دادند. همین مضمون در آیه شریفه 153 سوره نساء46 نیز آمده است.47 در آیه سوره بقره48 نیز از بهانه جویى و درخواست عجیب دیگرى که قوم بنى اسرائیل از حضرت موسىعلیه السلام نمودند، پرده بر مىدارد. البته این شیوه برخورد با پیام الهى، خاص دوره موسىعلیه السلام نیست و این قوم بعدها در دوره سایر پیامبران نیز همین راه را در پیش گرفتهاند که این گرایش، نشان از تأثیر عمیق این ویژگى در آنها دارد. نمونهاى از این موارد را قرآن مجید در آیه شریفه 247 سوره بقره49 بیان فرموده است. بر اساس این آیه، بنى اسرائیل از طریق پیامبرشان خواستند که خداوند براى آنها فرماندهى مشخص نماید. خداوند نیز «طالوت» را به فرماندهى آنها برگزید. پس از مشخص شدن «طالوت» به عنوان فرمانده بنى اسرائیل، بهانهگیرى و اعتراضات آغاز شد که چرا «طالوت» نه از خاندان نبوت است و نه از خاندان سلطنت. آنها مىگفتند خود ما نسبت به او براى سلطنت سزاوارتریم زیرا هم از دودمان نبوتیم و هم از خاندان سلطنت. پس چگونه خدایى که قبلاً ما را سزاوار چنین افتخارى دانسته است، راضى مىشود آن را به کس دیگرى غیر از ما انتقال دهد. علت دیگر اعتراض بنى اسرائیل نیز این بود که چون «طالوت» مردى فقیر است، نمىتواند سلطان باشد. از نظر آنها سلطان باید از توانگران باشد.50 هر ورقى که از تاریخ بنى اسرائیل تا به امروز مطالعه شود، سرشار از این موارد است زیرا آنها فقط خود را مىشناسند و طبق مطالبى که خواهد آمد، دیگران را شایسته هیچ فضیلتى نمىدانند.
اصالت حس و تجربه در یهود
«اگر در قصههاى بنى اسرائیل که در قرآن آمده، دقت کنى و در آنها باریک شوى و به اسرار خلقیات آنان پى ببرى، خواهى دید که مردمى فرو رفته در مادیات بودند و جز لذائذ مادى و صورى چیز دیگرى نمىشناختند. امتى بودهاند که جز در برابر لذات و کمالات مادى تسلیم نمىشدند و به هیچ حقیقتى از حقایق ماوراء حس، ایمان نمىآورند چنانکه امروز نیز این گونهاند. همین خوى باعث شده که عقل و ارادهشان تحت فرمان و انقیاد حس و ماده قرار گیرد و جز آنچه را که حس و ماده تجویز کند، جائز ندانند و غیر آن را اراده نکنند و باز همین انقیاد در برابر حس، موجب گردیده هیچ سخنى را نپذیرند مگر آن که حس، آن را تصدیق کند و اگر دست حس به تصدیق و تکذیب آن نرسد، آن را نپذیرند؛ هر چند که حق باشد. همین تسلیم شدنشان در برابر محسوسات باعث شده که هر چه را ماده پرستى صحیح بداند و بزرگان (آنها که مادیات بیشترى دارند) آن را نیکو بشمارند، قبول کنند؛ هر چند حق نباشد. نتیجه این پستى و کوتاه فکریشان نیز این شد که در گفتار و کردار دچار تناقض شوند، مثلاً مىبینیم که از یک سو در غیر محسوسات، دنبال روى دیگران را تقلید کورکورانه مىخوانند و آن را مذمت مىکنند؛ هر چند که عمل، عملى صحیح و سزاوار باشد و از سوى دیگر همین دنباله روى اگر در امور محسوس و مادى و سازگار با هوسرانىهایشان باشد، آن را مىستایند؛ هر چند که عمل، عملى زشت و خلاف باشد».51 بر این نکته آیات شریفه 67 سوره بقره52 و 138 سوره اعراف53 نیز تأکید مىنمایند. آنچنان که گذشت، بنى اسرائیل هیچ گاه به ماوراء حس و تجربه توجهى نداشتهاند. به دلیل همین حس گرایى در قوم یهود، اکثر آنها خداى تعالى را جز جسمى از اجسام تصور نمىکردند و به طورى که از ظاهر نسخ موجود تورات نیز بر مىآید، خدا را جوهر الوهى مىپنداشتند که از نظر شکل شبیه انسان است. به همین دلیل هر چه موسىعلیه السلام آنها را به معارف الهى و حقیقى نزدیک مىکرد، نتیجهاش صرفاً این بود که فقط صورت و شکل خدا را در ذهن خود تغییر مىدادند. به همین سبب طبق آیه شریفه 138 سوره اعراف وقتى در مسیر راه به قومى برخوردند که داراى بتهایى بودند و آنها را مىپرستیدند، عمل آنها را پسندیدند و آرزو کردند آنها نیز چنین بتهایى داشته باشند.54 خداى سبحان در آیه شریفه 77 سوره بقره با جمله «أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ» این پندار غلطشان را رد مىکند زیرا این نوع علم به ظواهر امور به تنهایى و جهل به باطن آن، علمى است که سرانجام منتهى به حس مىشود و حس، احتیاج به بدن مادى دارد، جسمى که مجهز به آلات و ابزار حساس، از چشم و گوش و امثال آن باشد و باز کالبدى که مقید به قیود زمان و مکان و خود مولود علل دیگرى مانند خود مادى باشد و چیزى که چنین نیست، مصنوع است نه صانع عالم. این جریان یکى از شواهد مطالب قبلى ماست که گفتیم بنى اسرائیل به سبب این که براى ماده اصالت قائل بودند، درباره خدا نیز به احکام ماده حکم مىکردند و او را موجودى فعال در ماده مىپنداشتند. البته این طرز فکر اختصاص به یهود نداشت، بلکه هر ملت دیگرى که اصالت را براى ماده قائل بوده و قائل هستند، آنها نیز درباره خداى سبحان حکمى نمىکنند مگر همان احکامى که براى مادیات و بر طبق اوصاف مادیات مىکنند. اگر براى خدا حیات و علم و قدرت و اختیار و اراده و قضا و حکم و... قائلند، آن حیات و علم و قدرت و اوصافى را قائلند که براى یک موجود مادى قائلند و این دردى است بى درمان که نه آیات خدا درمانش مىکند و نه انذار انبیاء.55
دنیا گرایى و علاقه شدید به جمع آورى ثروت
یکى از معجزات قرآن، تذکر حرص و ولع یهود در جمع آورى مال و ثروت مىباشد. قرآن کریم در آیه شریفه 96 سوره بقره مىفرماید: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»: «و آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگى و ]حتى حریصتر[ از کسانى که شرک مىورزند، خواهى یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آن که اگر چنین عمرى زیاد به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند کرد و خدا بر آنچه مىکنند، بیناست». بر اساس این آیه شریفه، ملت یهود حریصترین ملل در جمع آورى مال و ثروت مىباشند. آنها فقط دنیا را مىخواهند و از نظر آنها مهم نیست که راه به دست آمدن آن حلال باشد یا حرام. حتى آنها از مشرکان که به طور طبیعى باید در جمع آورى ثروت از همه حریصتر باشند و در مورد راه به دست آمدن پول باکى نداشته باشند، حریصترند. حرص و ولع بنى اسرائیل آنچنان زیاد است که دوست دارند هزار سال زنده بمانند و مال و ثروت جمع کنند. شاید هم چون از کردار بد خویش مطلعند و مىدانند در آنجا دقیقاً به حسابها رسیدگى مىشود، دوست دارند زنده بمانند و مرگ هرگز به سراغشان نرود و به همین سبب از مرگ واقعاً وحشت دارند. اما قرآن مىفرماید: طولانى شدن عمر هیچ گاه به حال آنها نفعى ندارد و نخواهد داشت.56 اما بالاخره باید تسلیم مرگ شوند. ترس و وحشت آنها از مرگ در آیات شریفه 6 و 7 سوره جمعه نیز آمده است. ممکن است تصور شود ویژگى مذکور خاص بنى اسرائیل در زمان حضرت موسىعلیه السلام بوده و بعداً ادامه نداشته است، اما طبق آیه شریفه 169 سوره اعراف، این موضوع همچنان به عنوان یک ویژگى اصلى و عمیق در یهود تداوم یافته است.57 بر اساس این آیه شریفه کسانى از بنى اسرائیل که وارث پیشینیان خود شدند و معارف و احکام الهى را به ارث بردند، به طور طبیعى باید تقوا پیشه مىکردند و از لذائذ ناپایدار دنیا و عوائدى که مانع ثواب دائم و ابدى بود، چشم مىپوشیدند اما با کمال تأسف «یأخذون عرض هذا الادنى» دو دستى این لذائذ را گرفته و خود را روى آن مىافکنند و هیچ پروایى از جرم و گناه - هر قدر هم زیاد باشد - ندارند. حتى با کمال وقاحت مىگویند «سینصرلنا» و به ناحق وعده آمرزش به خود مىدهند، بدون این که از گناه بازگشتى کرده باشند.58 این راهبرد در قوم یهود همچنان ادامه یافته تا این که امروز نیز به وضوح مشاهده مىشود. آنچنان که یک نویسنده غربى به نام «فرانک سالتر» ثابت کرده است گروههاى یهودى آمریکا با وجود آن که تنها 2/5% جمعیت این کشور را تشکیل مىدهند اما در مورد مسائلى نظیر حمایت از اسرائیل، مهاجرت و به طور کلى سیاستهاى قومى، شدیداً اعمال نفوذ مىنمایند.59 اطلاعات به دست آمده نشان مىدهند که درآمد سرانه یهودیان آمریکا تقریباً دو برابر غیر یهودیان است.60 بر اساس فهرست «فوربس»61 بیش از یک چهارم ثروتمندترین مردم آمریکا را یهودیان تشکیل مىدهند و به طور کلى یک سوم کل میلیونرهاى آمریکایى، یهودى هستند. 20% اساتید دانشگاههاى معتبر آمریکا نیز یهودى هستند و 40% مؤسسات حقوقى معتبر در شهرهاى نیویورک و واشنگتن متعلق به یهودیان مىباشد.62 در سال 1996 تقریباً 300 سازمان یهودى در آمریکا فعالیت مىکردند که در مجموع بودجهاى بالغ بر 6 میلیارد دلار در اختیار داشتند. (لازم به ذکر است این مبلغ، از تولید ناخالص ملى نصف کشورهاى عضو سازمان ملل بیشتر است).63
تضاد و تعارض با اسلام و مسلمانان
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ»64 بر اساس این آیه شریفه، مشرکان و یهودیان دشمنترین افراد نسبت به مؤمنین هستند. تاریخ اسلام نیز گویاى این حقیقت است به گونهاى که در بسیارى از صحنههاى نبرد ضد اسلامى، یهود به طور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشته و در مسیر اسلام از هیچ گونه کارشکنى و تضادى روى گردان نبوده است. همانگونه که شواهد تاریخى نیز تصدیق مىکند، تعداد کمى از یهودیان به اسلام گرویدهاند، در حالى که بررسى همین شواهد نشان مىدهد مسیحیت نه تنها کمتر رو در رو با اسلام و مسلمانان قرار گرفته، بلکه در طول تاریخ تعداد کثیرى از مسیحیان نیز به اسلام گرویدهاند.65 اما این کینه و عداوت ریشه در کجا و در چه چیزى دارد؟ قرآن مجید دلیل مودت و دوستى مدعیان مسیحیت و نصارا را سه چیز مىداند: 1) در میان مسیحیان جمعى دانشمند بودند که به اندازه دانشمندان دنیاپرست یهود سعى در کتمان حقیقت نداشتند. 2) در میان مسیحیان جمعى تارک دنیا بودند که دقیقاً نقطه مقابل حریصان یهود گام بر مىداشتند. 3) آنها که در برابر حق تکبر نمىورزیدند و خاضع بودند. یهود به مرض تکبر دچار بودند و همین صفت رذیله آنها را به لجاجت و دشمنى وادار کرده بود. آنها خود را نژاد برتر مىدانستند و نمىتوانستند بپذیرند کسى از آنها بیشتر و بهتر بداند. همین امر باعث شد آنها کمتر آمادگى پذیرش حقیقت را داشته باشند.66 گرچه یهودیان دشمنترین مردم نسبت به اسلام و مسلمانان مىباشند، اما بر اساس آیات شریفه سوره حشر، کمتر قدرت رویارویى مستقیم با مسلمانان را دارند. در سوره حشر راجع به یهودیان مدینه مىفرماید: «لاَ یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ» (حشر /14) «با آن که عده یهودیان کم نیست، هرگز قدرت ندارند که در یک جنگ تن به تن و در یک میدان باز به جنگ شما بیایند. آنها فقط در سنگر با شما مىجنگند و هنر بیرون آمدن از سنگر را ندارند و فقط در قریههایى که داراى حصار و قلعههاى محکم است، سنگر مىگیرند. یا اگر هم از آن قلعه و آن سنگر بیرون آمدند، از خاکریز خارج نمىشوند. آنها هنر جنگ تن به تن را ندارند. فرمود چنانچه آنها از آن قلعه و سنگر نیز بیرون بیایند، از خاکریز و پشت دیوار خارج نمىشوند و از پشت دیوار سنگ و تیر مىزنند: «او من وراء جُدُر». این که در قدیم مبارزان و جنگاوران به میدان مىرفتند و رجز مىخواندند، نشان مىدهد جنگ تن به تن بوده است. در کتابهاى ما نیز آمده است که اگر مبارزى از جبهه کفر آمد و گفت: «الا رجلاً برجلٍ» دیگر نباید دو نفر علیه او به میدان بروند. او که یک نفر است و بنابراین فقط یک نفر باید به جنگ وى برود؛ ولو این مسلمانى که رفته است، کشته شود. این گونه تعهدات نظامى حتى با دولت کفر نیز مورد قبول است. پس جنگ رسمى «هل من مبارز» بود. خداوند سبحان مىفرماید: آنها اهل این جنگها نیستند، یا داخل سنگرند یا پشت خاکریز. این منافقان وقتى تنها خودشان هستند، «بأسهم بینهم شدید» خود را بسیار نیرومند مىبینند زیرا نه از سنگر بیرون آمدند و نه از خاکریز، چیزى ندیدند و بنابراین فکر نمىکنند شکست بخورند «وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ»67، اما وقتى با نظامیان اسلامى و امدادهاى غیبى رو به رو شدند، مشخص مىشود کارى از آنان ساخته نیست: «بأسهم بینهم شدید» (حشر /14) اما نسبت به مسلمین بسیار ذلیل هستند: «تحسبهم جمعیاً و قلوبهم شتّى».(حشر /14) امکانات و قدرت ظاهرى در اختیار آنها قرار دارد، اما از آنجا که «للَّه خزائن السموات و الارض» کارى از آنان ساخته نیست. حتى قدرت اتحاد با یکدیگر را نیز ندارند، شما به حسب ظاهر تصور مىکنید با یکدیگر متحدند: «تحسبهم جمیعاً» اما چنین نیست و در واقع دلهایشان پراکنده است: «و قلوبهم شتى» زیرا عامل وحدت، «عقل» است که انسان را به خداى واحد فرا مىخواند. اگر عقل وجود نداشته و حواس و غرایز درونى و شهوت و غضب میان دار باشد، سخن از وحدت، سخنى ظاهرى و بیهوده خواهد بود. اگر عقل رخت بر بندد، شهوت و غضب فرمان روایى مىکنند و آنها نیز هر یک به سمت خود مىکشند. استدلالى که قرآن کریم فرمود، این است که چون عاقل نیستند، با یکدیگر اتحاد ندارند و چون موحد نیستند، از شما مىترسند. نفى توحید زمینه ترسشان و نفى عقل زمینه اختلاف آنها را فراهم آورده است. رد یکى از بیانات نورانى حضرت امیر - سلام اللَّه علیه - هست که عدهاى را خطاب کرده، فرمود: «ایها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤهم»68: بدنهاى شما به یکدیگر نزدیک است اما امیال و هواهاى شما مختلف است. اگر عقل نباشد، تحقق اتحاد در یک جامعه ممکن نیست، اگر ذات اقدس اله نعمت توحید را در صدر اسلام به مسلمین مرحمت کرد و فرمود: «وَأَ لَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»69، (انفال /63) به این دلیل است که نعمت عقل را به آنان ارزانى فرمود. پس در این سه آیه کریمه چند مدعا آمده است: 1) منافقان روى بر مىگردانند زیرا از شما مىترسند. 2) یهودیان و منافقان نیروى معنوى اتحاد و وحدت را ندارند زیرا عاقل نیستند، پس از نیروى مادىشان نیز کارى ساخته نیست. اکنون مشخص مىشود که چرا قرآن کریم گاه از منافقان به عنوان «لا یفقهون»، (انفال 64) زمانى «لا یعلمون» و وقتى با «لا یعقلون» یاد کرده است و یا چرا قرآن آنان را «وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ»70 مىنامد زیرا وقتى توحید نباشد، وحدت و اتحاد نیز وجود ندارد و قهراً شیطان - که مظهر این گونه پراکندگىهاست - ظهور مىکند».71
قوم گرایى و نژاد پرستى
پدیده «قوم گرایى» به گونهاى است که هر چه بیشتر به سوى افراطى شدن پیش رود، زمینه پذیرش معارف و سایر حقایق را براى جامعه مسدودتر مىکند و باعث مىشود افراد غیر از خود و تمایلات نژادى و قومى خویش واقعاً هیچ چیز را در نظر نگیرند. هر آنچه با آنها در تضاد قرار گیرد، مورد نفى آنهاست؛ گرچه جزء حقایق مسلم و واضح براى آنها باشد. قوم گرایى یهودیان را که در حد نژاد پرستى مىباشد، در آیات قرآن مىتوان به وضوح مشاهده کرد. در آیه شریفه 89 سوره بقره مىفرماید: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ»: «و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است بر ایشان آمد، و از دیر باز ]در انتظار آن[ بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند، اما همین که آنچه ]اوصافش[ را مىشناختند بر ایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد». در خصوص این آیه شریفه از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمودند: یهود در کتابهاى خود یافته بودند که مکان هجرت پیامبر آخرالزمانصلى الله علیه وآله وسلم ما بین ]دو کوه[ «عیر و اُحد» خواهد بود و تصور مىکردند او باید از میان قوم آنها انتخاب شود. به همین دلیل به امید یافتن آن محل مهاجرت کردند. در مسیر خود به کوهى رسیدند که به آن «حداد» گفته مىشد و گمان کردند «حداد» همان «اُحد» است. به همین سبب در اطراف آن کوه ساکن شدند. بعضى از آنها در جایى به نام «یتما» و برخى در مکانى به نام «فدک» ساکن شدند و عدهاى نیز «خبیر» را به عنوان محل سکونت خود برگزیدند. کسانى که در «یتما» ساکن شده بودند، پس از مدتى نسبت به خویشان خود که در «فدک» و «خیبر» سکنى گزیده بودند، دلتنگ شدند و قصد دیدار آنها را نمودند. بنابراین شترهاى یک عرب از قبیله «قیس» را که از محل آنها عبور مىکرد، کرایه کردند و از او خواستند به عنوان راهنما آنها را نزد خویشانشان ببرد. عرب گفت من شما را از بین دو کوه «عیر» و «اُخُد» عبور مىدهم. گویا این سخن ]همان چیزى بود که آنها مدتها در پى آن بودند و براى یافتن آن هجرت کرده بودند که اشتباهاً «حداد» را به جاى «احد» گرفتند. بنابراین[ گفتند هر وقت به آنجا رسیدى، ما را مطلع کن. هنگامى که به محل مورد نظر رسیدند، عرب راهنما گفت هم اکنون به آن محل رسیدیم. آن کوه «عیر» و آن یکى «احد» است. یهودیان بسیار خوشحال شدند و از شترها به پایین آمده، گفتند ما به منظور خود رسیدیم و دیگر به تو احتیاجى نداریم. در این هنگام نامهاى نیز به خویشان خود در «فدک» و «خیبر» نوشتند مبنى بر این که ما مکان مورد نظر را پیدا کردهایم، شما نیز به ما ملحق شوید. یهودیانى که در «فدک» و «خیبر» بودند، در پاسخ آنها نوشتند ما در اینجا ساکن شدهایم و اموالى براى خود به دست آوردهایم. ما به شما بسیار نزدیک هستیم، هرگاه پیامبر آخر الزمانصلى الله علیه وآله وسلم ظهور کرد، ما سریعاً به سوى شما خواهیم آمد. یهودیانى که بین دو کوه «عیر» و «احد» در محل مدینه فعلى ساکن شده بودند، کم کم داراى ثروت و اموالى شدند که خبر این ثروت، «تبع» را به جنگ با آنها واداشت، اما پس از متحصن شدن ایشان، «تبع» آنها را پس از محاصره امان داد. «تبع» گفت شهرهاى شما را جاى خوبى یافتهام و میل دارم در اینجا اقامت نمایم. یهودیان به وى گفتند تو چنین حقى ندارى زیرا اینجا مکان هجرت پیامبر آخرالزمان است و هیچ کس را نشاید که اینجا باشد. پس «تبع» گفت: من از سربازان خویش، گروهى را در اینجا به عنوان جانشین خود باقى مىگذارم که هرگاه پیامبر آخرالزمان ظهور کند، او را کمک و یارى نمایند. او «اوس» و «خزرج» دو گروه از همراهیان خود را در آنجا گذاشت و رفت. به تدریج که تعداد افراد «اوس» و «خزرج» زیاد شد، به اموال یهودیان تعرض کردند و از آنها استفاده مىنمودند. یهود نیز انتظار آمدن پیامبر آخرالزمان را مىکشیدند و او را مایه فتح و پیروزى خود مىدانستند. به همین دلیل «اوس» و «خزرج» را تهدید مىکردند و مىگفتند هرگاه پیامبر آخرالزمان ظهور کند، شما را از شهرهایمان بیرون مىکنیم.72 یهودیان که از قبایل بنى قریظه و بنى نضیر بودند، همواره در مواجهه با این افراد چنین دعا مىکردند: پروردگارا به حق پیامبر اُمّى، ما را بر این کفار نصرت ده!73 بنابراین یهودیان بر اساس این آیه شریفه: اولاً مىدانستند که پیامبر آخرالزمان در سرزمین عربستان ظهور خواهد کرد و به محلى بین دو کوه «عیر» و «احد» مهاجرت مىکند. به همین سبب نیز براى درک او به آنجا مهاجرت نمودند. ثانیاً اسم و مشخصات دقیق این پیامبر را مىدانستند و او را یار و یاور خود مىپنداشتند. ثالثاً تصور مىکردند این پیامبر باید از میان یهودیان و به اصطلاح خودشان از «قوم برگزیده» انتخاب شود. به همین سبب به کفار و مشرکین بسیار فخر مىفروختند و آنها را نسبت به انتقامگیرى پس از ظهور هشدار مىدادند. پس از این که پیامبر اسلام ظهور کرد و به مدینه مهاجرت نمود، یهودیان تمام علائمى را که در تورات خوانده بودند، بررسى کردند و کاملاً مطمئن شدند که این پیامبر همان است که تورات ظهور او را بشارت داده است. کفار و مشرکان و به ویژه قبایل «اوس» و «خزرج» به دلیل همان نشانههایى که قبلاً از یهود شنیده بودند، پیامبر را تصدیق کردند و به او ایمان آوردند اما یهود نه تنها هیچگاه ایمان نیاوردند و او را تصدیق نکردند، بلکه به صورت جدى با وى وارد مبارزه شدند. دلیل این موضوع چه مىتواند باشد؟ چرا که یهودیان هم از قبل کاملاً مىدانستند و هم بعد مطمئن شدند این پیامبر همان کسى است که در تورات بشارت وى داده شده و آنها اصولاً با هدف درک محضر او به این منطقه مهاجرت کرده بودند و همواره انتظار ظهور او را مىکشیدند، اکنون نه تنها او را تصدیق نمىکنند، بلکه با او سر جنگ دارند؟ دلیل این موضوع را قرآن در آیات شریفه 91 90 و 101 سوره بقره بیان فرموده است.74 آیه شریفه 90 سوره بقره علت این اقدام غیر منتظره یهود را که سبب تعجب قبایل «اوس» و «خزرج» شد، منحصراً حسادت شدید و ستم پیشگى قوم یهود مىداند. همانگونه که گذشت، یهودیان انتظار داشتند این پیامبر از میان خود آنها برگزیده شود و هنگامى که دیدند او از میان قریش مبعوث شده، سخت به خشم آمدند و با آن کاملاً او را مىشناختند و نسبت به بعثت او از جانب خداوند اطمینان داشتند، حسد و حس برترى قومى و نژادى بر آنها غلبه کرد. در نتیجه نسبت به پیامبر اسلام کفر ورزیدند و گفتههاى سابق خود را انکار کردند.75 نژاد پرستى و تعصبات قومى، آنها را بر آن داشت که از دستور تورات مبنى بر معرفى پیامبر آخرالزمان روى برگدانند و تورات را نیز پشت سر گذارند، گویى هرگز آن را نخواندهاند و اصلاً صفات این پیامبر را در کتابهاى خود ندیدهاند.76 بنابراین چون این پیامبر از بنى اسرائیل نبود و در جهت منافع شخصى یهودیان عمل نمىکرد، با وجود آن همه زحمات و مشکلاتى که در راه رسیدن به پیامبر موعود تورات متحمل شدند، از اطاعت و ایمان به وى سرباز زدند. صدر آیه شریفه 91 نیز تعصبات نژادى و قوم گرایى آنها را به خوبى نمایان مىکند. قرآن مىگوید: آنها هنگامى که به سوى دستورات پروردگار دعوت مىشوند و از آنها خواسته مىشود که به قرآن ایمان آورند، مىگویند ما به همان کتابى که برخوردمان نازل شده، ایمان مىآوریم و به غیر از آن کفر مىورزند. آنها نه به انجیل معتقدند و نه به قرآن ایمان مىآورند، صرفاً جنبههاى نژادى و منافع خویش را در نظر مىگیرند، در صورتى که قرآنى که بر حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده، حق است و منطبق بر نشانهها و علامتهایى است که راجع به پیامبر اسلام در کتاب خویش خواندهاند. سپس قرآن از بى ایمانى و دروغ آنها پرده بر مىدارد و اعلام مىکند اینها حتى به کتاب خویش نیز ایمان ندارند زیرا در کتاب خودشان نیز کشتن انسانها و مخصوصاً پیامبران، گناه بسیار بزرگى است در صورتى که همین بنى اسرائیل در گذشته، دست خویش را به خون بسیارى از پیامبران آلوده ساختند... به همین دلیل قرآن به پیامبر دستور مىدهد که از آنها بپرس اگر حداقل به دستورات خودتان ایمان داشتید، چرا در گذشته پیامبران خدا را مىکشتید؟77
ذلت، خوارى و حیات انگلى
«...وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ...»: (بقره /61) «پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواستهاید براى شما ]در آنجا مهیا[ست. و ]داغ[ خوارى و نادارى بر ]پیشانى[ آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند، چرا که آنان به نشانههاى خدا کفر ورزیده بودند...»78 «...وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ...»: (مائده /64) «... و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم...»79 «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ»: (آل عمران 112) هر کجا یافته شوند، به خوارى دچار شدهاند - مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم ]روند[ - و به خشمى از خدا گرفتار آمدند، و ]مهر [بینوایى بر آنان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر مىورزیدند و پیامبران را بناحق مىکشتند. ]و نیز[ این ]عقوبت[ به سزاى آن بود که نافرمانى کردند و از اندازه در مىگذرانیدند.»80 قوم بنى اسرائیل از اقوامى به شمار مىروند که طبق شهادت قرآن، نعمتهاى بسیارى از سوى خداوند متعادل بر آنها مقدر گردید، از جمله نجات از ظلم و ستم فرعون، عبور از رود نیل، فرستاده شدن «منّ» و «سلوى» براى آنها، سایهبان شدن ابرها برایشان در آفتاب سوزان، نجات از مرگ و نابودى به هنگام تقاضاى دیدن ذات اقدس الهى و موارد متعدد دیگرى که کمتر در سایر اقوام و جوامع مشابه آن یافت مىشود. اما بنى اسرائیل به جاى شکر و سپاسگزارى این همه نعمت، رفتار ناشایست و گستاخانهاى داشت. آنها این رفتار بسیار غیر معمول را نه تنها مکرراً نسبت به پیامبران الهى روا مىداشتند، بلکه گاه پا را بسیار فراتر گذاشته و با جسارت تمام مىگفتند: «یداللَّه مغلولة» و یا به موسىعلیه السلام مىگفتند ما اینجا هستیم. تو با خدایت به شهر داخل شوید و بجنگید! یهود با این همه جسارت و رفتار مجرمانه، خود را ملتى تربیت شده و اهل کتاب مىدانستند و سایر ملل و اقوام را وحشى و بى سواد مىنامیدند. حتى مدعى بودند آنها فرزندان خدا و دوستان او هستند و خداوند هیچ گاه فرزندان و دوستان خویش را عذاب نمىکند، اما غافل از این که این همه کفران و طغیان علیه فرامین و دستورات الهى، زمینه ذلت، خوارى و ظلمت آنها را فراهم مىکند. بر اثر این همه گناه، داغ خوارى و ذلت بر پیشانى آنها زده شد و خداوند بیچارگى را براى آنها مقدر نمود. مراد از این که ذلت بر آنان مقدر شده، این است که خوارى و ذلت آنچنان بر آنان ثابت شد که نقش سکه بر فلز یا خیمه بر بالاى سر انسان ثابت مىشود.81 بر اساس آیه شریفه 112 سوره آل عمران آنها هر کجا باشند، مهر ذلت بر پیشانى آنها زده شده است. تنها در دو صورت مىتوانند این مهر ذلت را از پیشانى خود پاک کنند: بازگشت و پیوند با خدا و ایمان به آیین راستین «الا بحبل من اللَّه» یا وابستگى به سایر مردم و اتکاء به آنها «و حبل من الناس». خلاصه یا باید در برنامه زندگى خود تجدید نظر کنند و به سوى خدا باز گردند و خاطرهاى که از شیطنت و نفاق و کینه توزى از خود در افکار عمومى به جا گذاشتهاند، بشویند و یا از طریق وابستگى به این و آن، به زندگى نفاق آلود خود ادامه دهند.82 یهودیان هرگز از نظر روحى سیر نمىشوند و همواره گرسنه و ذلیل هستند. از نظر اجتماعى و سیاسى نیز هیچگاه نمىتوانند روى پا خود بایستند. گرچه ممکن است حکومتى مستقل نیز تشکیل دهند، اما همواره استقلالى از خود نخواهند داشت و به صورت انگل «و حبل من الناس» زندگى مىکنند و دیگران آنها را روى دست خود مىگردانند.83 از آیه شریفه 167 سوره اعراف نیز استفاده مىشود که این گروه سرکش هرگز کاملاً روى آرامش را نخواهد دید84 و هر چند حکومت و دولتى تأسیس کنند، باز هم دائماً تحت فشار و ناراحتى خواهد بود؛ مگر این که به راستى روش خود را تغییر دهند و دست از ظلم و فساد بردارند.85 این نکته که از معجزات الهى به شمار مىرود، شرایط کنونى «صهیونیسم» را نیز به خوبى نشان مىدهد و این فرض را که «صهیونیسم»، آمریکا را ابزار دست خویش قرار داده، نفى مىکند و به ما مىگوید در واقع آمریکا و دیگران، «صهیونیسم» را وسیله رسیدن به اهداف و مطامع خویش قرار دادهاند. این همان فرضى است که بخشى از یهودیان امروز متوجه آن شدهاند و نسبت به آن هشدار مىدهند که در بخشهاى آینده به تفصیل روشن خواهد شد. بنابراین اعمال و رفتار یهودیان آنها را به جایى رساند که «ضربت علیهم الذلة و المسکنه و باء و بغضب من اللَّه» و «ضربت علیهم الذلة این ما ثقفوا». اکنون اگر یهودیان خواستار پاک نمودن این ذلت و خوارى از خود هستند، امکانپذیر نیست «الا بحبل من اللَّه» و در غیر این صورت باید با تکیه بر این و آن (بحبل من الناس) به زندگى نفاقآمیز و انگلوار خویش ادامه دهند. البته اگر چنین کردند، باید توجه داشته باشند که تا قیامت میانشان دشمنى و کینه برقرار خواهد بود «والقینا بینهم العداوة و البغضاء الى یوم القیامة» (مائده /64) و خداوند بزرگ مقرر فرموده است: «.. لیبعثنَّ علیهم الى یوم القیامة من یسومهم سوء العذاب...»: (اعراف /167) «... تا روز قیامت بر آنها ]یهودیان [کسانى را خواهد گماشت که بدیشان عذاب سخت بچشانند...»86 بنابراین هیچ گاه آرامش و راحتى به سراغ آنها نخواهد رفت. با وجود وضعیت ذلت بار فعلى که یهود با آن مواجه است و همواره تبلیغات رسانهاى غرب عکس آن را به نمایش مىگذارد، آنها از گذشته همواره ادعاى سرزمینهاى اسلامى و خاورمیانه را در سر مىپروراندهاند، اما باید توجه داشته باشند که در این جهت نیز قرآن مجید تلاش آنها را «آب در هاون کوبیدن» مىداند و مىفرماید: «کلما اوقدوا ناراً للحرب أطفأها اللَّه». (مائده /64) گرچه آنچه ذکر شد سرگذشت قوم یهود بود، اما نباید تصور کرد که اولاً این قوم ذاتاً شرور و شوم هستند و ثانیاً سایر جوامع و اقوام از این گونه خصائل برى مىباشند. دقت و توجه به نتایجى که از آیات شریفه قرآن گرفته شد، نشان مىدهد همه آنچه در مورد قوم یهود بیان گردید، مربوط به اعمال و رفتار آنها در جامعه است، نه این که چنین انحرافاتى در ذات آنها گنجانده شده باشد. بنابراین آنها خود با اختیار خویش به این انحرافات دامن مىزدند و مىتوانستند چنین نباشند و جزو بندگان خاص الهى قرار گیرند. همچنان که کم نبودند یهودیانى که از این اعمال زشت برى بودند و جزو صالحان تاریخ قرار گرفتند. از سوى دیگر باید توجه داشت هر قوم و جامعهاى که دچار چنین انحرافاتى گردد، به همین سرنوشت دچار خواهد شد و این سرنوشت، خاص قوم یهود نیست. همچنان که در آیه شریفه 112 سوره آل عمران راه خروج بنى اسرائیل از این ذلت و خوارى را بازگشت به سوى خدا و اطاعت اوامر او بیان فرموده است.
استراتژى مظلوم نمایى براى باج خواستن
ادعاى «صهیونیسم» این است که در جنگ دوم جهانى در واقعهاى به نام «هالوکاست»، آلمان نازى بیش از 6 میلیون یهودى را در کورههاى آدم سوزى - که به همین منظور برپا کرده بود - سوزاند و از بین برد. سالیان درازى است که این ادعا وسیله مظلوم نمایى «صهیونیسم» و باج خواهى آنها بوده، اما این که صحت آن به چه میزان است و یا چنین واقعهاى آیا اصولاً صحت دارد یا ساخته و پرداخته دست «صهیونیسم» مىباشد، سؤالى است که پاسخ آن را از پاسخهاى خود یهودیان و عمدتاً کسانى که شخصاً قربانى این واقعه بودهاند، باید جستجو کرد که در جاى خویش به خوبى روشن واضح گردیده است.87 لکن جستجو در سرگذشت یهود در قرآن مجید، ما را به واقعهاى رهنمون مىشود که به نظر مىرسد شباهت عجیبى با وضعیت کنونى صهیونیسم دارد. این واقعه در آیات شریفه 67 تا 74 سوره بقره بیان شده است. جریان از این قرار بود که یک نفر از نبى اسرائیل یکدیگر را متهم کرده، قتل را به دیگرى نسبت مىدادند. این وضعیت به گونهاى ادامه یافت که تنش و تضاد در بنى اسرائیل به اوج رسید و سران قبایل، خود را از حل و فصل این موضوع عاجز دیدند. به همین سبب به حضرت موسىعلیه السلام مراجعه نمودند و حل مشکل را از او خواستند. حضرت موسىعلیه السلام نیز پس از جستجو و مأیوس شدن از حل موضوع به طریق عادى و معمول، از اعجاز استمداد گرفت. خداوند بزرگ دستور داد بنى اسرائیل گاوى را سر ببرند و یکى از اعضاى آن را بر پیکر مقتول بزنند تا زنده گردد و با زبان خویش قاتل را معرفى نماید. پس از ابلاغ این دستور توسط حضرت موسىعلیه السلام، بنى اسرائیل آن را شوخى، استهزاء و مسخره پنداشتند. حضرت موسىعلیه السلام در پاسخ به آنها فرمود: مسخره و استهزاء عمل افراد نادان و جاهل است و پیامبر خدا و فرستاده او از استهزاء و سخریه دیگران برى مىباشند.88 پس از آن که اطمینان یافتند استهزائى در کار نیست، به حضرت موسىعلیه السلام گفتند «از خدایت بخواه»89 تا بیان کند که گاو مورد نظر باید چگونه گاوى باشد. حضرت موسىعلیه السلام از جانب خداوند به آنها اعلام کرد: گاوى باشد میان سال، نه آنقدر پیر که از کار افتاده و نه آنقدر جوان که تاکنون نزاییده باشد. در پایان نیز خداوند مىفرماید به آنچه گفته شد، عمل کنید (و با بهانه تراشى، فرمان خدا را به تأخیر نیندازید). در اینجا که وضع گاو نیز مشخص شده، باز مىبنیم بهانهگیرى را کنار نگذاشتهاند و در عین این که دستور داده شده به فرمان «عمل کنید»، باز مىگویند: از «خدایت بخواه» که رنگ آن چگونه باشد؟ موسىعلیه السلام در پاسخ مىگوید: «خداوند مىفرماید: گاوى باشد با رنگ زرد یکدست و خوشرنگ. این رنگ باید چنان درخشندگى و زیبایى داشته باشد که بینندگان را به اعجاب وا دارد». عجیب اینجاست که به این میزان نیز اکتفا نکرده و مىگویند: «از خدایت بخواه» این چه گاوى است؟ این گاو بر ما مشتبه شده است! موسىعلیه السلام از جانب خداوند خبر مىدهد: «گاوى باشد که براى شخم زدن رام نشده و کار آن آب کشى براى زراعت نباشد، رنگ آن یکدست باشد و حتى یک نقطه رنگ دیگر در بدنش یافت نشود.» در اینجا ظاهراً سؤال دیگرى براى بهانه جویى نداشتند و لذا گفتند: «الان جِئتَ بالحقِّ». این سخن بنى اسرائیل نشان مىدهد که از نظر آنها گفتههاى قبلى حضرت موسىعلیه السلام حق و واقع نبوده است. در حالى که اگر به همان دستور اول عمل مىکردند، به این میزان دچار زحمت نمىشدند اما ظاهراً پرسشهاى متعدد آنها براى لوث حقیقت بوده شاید این همه بهانهگیرى براى این بود که سرانجام قاتل مشخص نگردد. حقیقت فوق الذکر را مىتوان از جمله «فذَبَحوها و ماکادوا یفعلون» (بقره /71) دریافت زیرا مىفرماید آن را ذبح کردند، اما نمىخواستند این کار را انجام دهند.» از ذیل آیه شریفه 72 سوره بقره نیز استفاده مىشود که عدهاى از بنى اسرائیل از اصل جریان مطلع بودهاند و قاتل را مىشناختند و شاید این قتل طبق توطئه قبلى توسط خود آنها صورت گرفته بود زیرا مىفرماید: «و اللَّه مخرج ما کنتم تکتمون» (و خداوند رازى را که پنهان مىکردید، آشکار فرمود). از این جمله استفاده مىشود که عدهاى از جریان خبر داشتند و آن را بازگو نمىکردند و شاید به همین دلیل نیز بهانه جویى مىنمودند تا مطلب روشن نشود. قرآن مجید در پایان به حقیقتى تلخ اشاره مىفرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»90 (بقره /74) پس از دیدن این همه آیات و معجزات و نعمتها ]و انکار آنها[، قلبهاى آنان همانند سنگ سخت گردید و از سنگ تیز سختتر و غیر قابل نفوذتر شد، آنچنان سخت که هیچگونه موعظه در آن اثر نمىکند. به جاى این که با دیدن این آیات و عبرتها قلبهاى آنها حساس، خاشع و با تقوى گردد، بر عکس سخت و قسى گردید. قرآن مجید یادآور مىشود قلبهاى شما از سنگ نیز سختتر است زیرا پارهاى از سنگها در دل کوه محل جریان چشمههاى آب مىشوند، پارهاى مىشکافند و قطرات آب از آنها تراوش مىکند و زمینها را آبیارى مىسازند و پارهاى دیگر از خوف خداوند از بالاى کوه به زیر مىافتند، در حالى که قلب شما هیچ یک از این آثار را از خود نشان نمىدهد.91 آنگاه قرآن مجید در آیه شریفه 75 خطاب به مسلمانان مىفرماید: «افَتُطْعِمون أنْ یُؤمِنوا لکم»: با این قلبهاى سخت و پر از قساوت امکان ندارد آنها به دین شما ایمان آورند و حقیقت را بپذیرند. در این دو واقعه تاریخى که هر دو مورد قوم یهود و در دو زمان متفاوت اتفاق افتاهاند، پارهاى شباهتها وجود دارد: 1) در هر دو واقعه قتلى اتفاق افتاده است (در اولى یک نفر و در دیگرى تعدادى از یهودیان کشته شدهاند). 2) در هر دو واقعه، کم و کیف آن براى گروهى نامشخص و نامعین بوده است (گرچه در واقعه اول، واقعیت به وسیله اعجاز روشن گردید). 3) در هر دو مورد، واقعیت و حقیقت براى گروهى از بنى اسرائیل روشن و مشخص بوده است. 4) هر دو واقعه زمینه اختلاف، تنش و تضادهاى مختلف را در جامعه فراهم کردهاند که این تنشها در واقعه دوم بسیار بیشتر بوده و حوادث دردناکى را به وجود آورده است (شاید به این دلیل که در واقعه اول، اعجاز مانع از افزایش تضادها گردید). 5) در هر دو واقعه گروهى از بنى اسرائیل تمایلى به روشن شدن اصل واقعیت ندارند و منافع آنها منوط به مخفى ماندن حقیقت است. اگر شباهتهاى مورد نظر صحیح باشند، مىتوان نتیجه گرفت که هم اکنون نیز یهودیان مورد خطاب آیات شریفه 72 و 74 سوره بقره مىباشند و مسلمانان نیز باید در این جریان ضمن این که خود را مورد خطاب آیه شریفه 75 سوره بقره بدانند، با شناخت و درایت کامل عمل کنند تا بتوانند با استعانت از ذات اقدس الهى، ماهیت این واقعه را براى جهانیان روشن و مشخص نمایند و از این همه تنش و تضاد روز افزون جلوگیرى نمایند.
نافرمانىهاى منجر به مسخ گروهى
قرآن مجید در آیات شریفه 78 سوره مائده، 163 و 166 سوره اعراف و 65 و 66 سوره بقره جریان مسخ گروهى از بنى اسرائیل را به سبب نادیده گرفتن فرامین الهى و ترک امر به معروف و نهى از منکر بیان فرموده است.92 در عصر حضرت داوودعلیه السلام قومى از دودمان «ثمود» در شهرى به نام «ایله» - که در کنار دریا قرار داشت - زندگى مىکردند و عمدتاً از طریق صید ماهى امرار معاش مىنمودند. آنها طبق فرمان الهى همه هفته را جهت صید ماهى آزاد بودند و روزهاى شنبه از آن منع گردیده بودند. روزهاى شنبه کسب و کار تعطیل بود و باید به عبادت خداوند مىپرداختند. شاید ماهىها به دلیل که در روزهاى شنبه احساس امنیت مىکردند، تا لب آب مىآمدند و گاه از طریق نهرهایى که به منازل افراد منتهى مىشد، تا جلو منازلشان نیز مىآمدند، اما سایر روزهاى هفته به هیچ وجه ظاهر نمىشدند و آنها باید جهت صید ماهى تلاش بیشترى مىکردند. مردم قوم «ثمود» با این که از ممنوعیت صید ماهى در روز شنبه کاملاً آگاه بودند، روزهاى شنبه از فرصت سوء استفاده نموده، ماهیان را صید مىکردند. آنها براى این که جرم و انحراف خویش را توجیه کنند و از عذاب وجدان نیز رهایى یابند، روزهاى شنبه ماهىها را صید مىکردند و در سایر روزها مىخوردند و مىگفتند در روز شنبه از خوردن ماهى منع شدهایم و نه از صید آن. در این میان گروهى از این قوم شدیداً به این انحراف دچار گردیدند و گروهى نیز هر چند این انحراف را مرتکب نمىشدند، اما نسبت به جرم مجرمان سکوت مىکردند. تنها گروه سومى بودند که نقش خویش در نظارت و کنترل اجتماعى را به خوبى ایفا مىنمودند اما بر آن نیز تأثیر چندانى مترتب نبود. آنها حتى مورد ملامت و سرزنش گروه دوم نیز قرار مىگرفتند که چرا با این که مىدانید این قوم اهل هلاک هستند، باز هم به آن اقدام مىکنید. تنها کارى که این گروه از قوم «ثمود» توانستند انجام دهند، این بود که پس از این که دیدند که آنها مواعظشان را نمىشنوند «فلما نسوا ما ذکروا به» (انعام /44) و همچنان به گناه خویش ادامه مىدهند، از شهر خارج شدند و در جایى نزدیک شهر سکونت گزیدند.93 حضرت داوود علیه السلام که دید این قوم از انحراف خویش دست بر نمىدارند، به درگاه خداوند عرض کرد: بارالها! لعنت خود را همچون ردا بر آنان بپوشان و همچون کمربند بر دو پهلویشان بربند. پس خداوند نیز ایشان را به صورت «میمون» و «بوزینه» مسخ نمود.94 گروهى از قوم «ثمود» که از ترس عذاب الهى به خارج شهر رفته بودند، وقتى دوباره به سراغ خویشان خود در شهر آمدند، فقط میمونهاى دم دارى دیدند که همانند بوزینگان صدا مىزدند. حضرت امام علىعلیه السلام در ادامه روایتى مفصل در این زمینه فرمود: به آن خدایى که دانههاى گیاه را از زیر خاک مىشکافد و خلایق را مىآفریند، من خویشان همان میمونها را که در این امت هستند، مىشناسم.95 در این ارتباط چند نکته دیگر نیز قابل ذکر مىباشد: الف( «اگر فرض کنیم که صورت انسانى به صورت نوعى دیگر از انواع حیوانات از قبیل «میمون» و «خوک» مبدل شده باشد، صورت حیوانیت روى صورت انسانیتش نقش بسته و چنین کسى انسانى است خوک یا انسانى است میمون، نه این که به کلى انسانیتش باطل گشته و صورت خوکى و میمونى به جاى صورت انسانیتش نقش بسته باشد. پس وقتى انسان در اثر تکرار عمل، صورتى از صور و ملکات را کسب کند، نفسش به آن صورت متصور مىشود و هیچ دلیلى نداریم بر محال بودن این که نفسانیات و صورتهاى نفسانى همان گونه که در آخرت مجسم مىشود، در دنیا نیز از باطن به ظاهر در نیاید و مجسم نشود. در سابق نیز گفتیم که نفس انسانیت در اول حدوثش - که هیچ نقشى نداشت و قابل و پذیراى هر نقشى بود - مىتواند به صورتهاى خاصى متنوع شود؛ بعد از ابهام، مشخص و بعد از اطلاق، مقید گردد. بنابر این همانطور که گفته شد، انسان مسخ شده، انسانى است که مسخ شده و نه این که مسخ شدهاى فاقد انسانیت باشد».96 ب( طبق روایات رسیده، کسانى که به صورت میمون دم دار در آمدند و صداى میمون مىدادند، سه روز بیشتر زنده نمانند. آنها هلاک شدند و هیچ نسلى از آنها باقى نمانده است.97 ج( آنچه بر سر این گروه از قوم «ثمود» آمد، بر اثر نوع عملکرد آنها بود و هیچ ارتباطى با ذاتى بودن این عذاب براى آنها نداشت. بنابراین هر قوم یا جامعهاى که اینگونه عمل کند، همین عذاب در انتظار او خواهد بود.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - ترجمه تفسیر المیزان، 475/5. 2 - وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ: و هنگامى که موسى به قوم خود گفت: «خدا به شما فرمان مىدهد که: ماده گاوى را سر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند مىگیرید؟ گفت: پناه مىبرم به خدا که ]مبادا[ از جاهلان باشم.» 3 - تفسیر نمونه، 212/1. 4 - ترجمه تفسیر المیزان، 302/1. 5 - وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز شما افراشتیم (و فرمودیم): «آنچه را به شما دادهایم، به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است، به خاطر داشته باشید، باشد که به تقوا گرایید (بقره /63). وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ: و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز شما برافراشتیم (و گفتیم): «آنچه را به شما دادهایم، به جد و جهد بگیرید و (به دستورهاى آن) گوش فرا دهید.» گفتند: «شنیدیم و نافرمانى کردیم.» و بر اثر کفرشان، (مهر) گوساله در دلشان سرشته شد. بگو: «اگر مؤمنید (بدانید که) ایمانتان شما را به بد چیزى وا مىدارد.» (بقره/ 93). وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیِثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً: و کوه طور را به یاد بود پیمان (با) آنان، بالاى سرشان افراشته داشتیم و به آنان گفتیم: «سجده کنان از در درآیید» و (نیز) به آنان گفتیم: «در روز شنبه تجاوز مکنید» و از ایشان پیمانى استوار گرفتیم (نساء/ 154). 6 - تفسیر نمونه، 203/1. 7 - سوره اعراف/ 150. 8 - قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ × فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَاقَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی × قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَى السَّامِرِیُّ × فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ × أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً × وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی × قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى × قَالَ یَاهَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا × أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی × قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی × قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سامِریُّ × قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی: (طه 85-96) فرمود: در حقیقت، ما قوم تو را پس از ]عزیمت[ تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت. × پس موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود برگشت ]و[ گفت: اى قوم من، آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانى مىنمود، یا خواستید خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آید که با وعده من مخالفت کردید؟ × گفتند: ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم، ولى از زینت آلات قوم، بارهایى سنگین بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و ]خود[ سامرى ]هم زینت آلاتش را [همین گونه بینداخت × پس بارى آنان پیکر گوسالهاى که صدایى داشت بیرون آورد، و ]او و پیروانش[ گفتند: این خداى شما و خداى موسى است، و ]پیمان خدا را [فراموش کرد. × مگر نمىبینید که ]گوساله[ پاسخ سخن آنان را نمىدهد و به حالشان سود و زیانى ندارد؟ × و در حقیقت، هارون قبلاً به آنان گفته بود: اى قوم من، شما به وسیله این ]گوساله[ مورد آزمایش قرار گرفتهاید، و پروردگار شما ]خداى[ رحمان است، پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید. × گفتند: ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت تا موسى به سوى ما باز گردد. × ]موسى[ گفت: اى هارون، وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد، × که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سرباز زدى؟ × گفت: اى پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه ]موى[ سرم را، من ترسیدم بگویى: میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى. × ]موسى[ گفت: اى سامرى، منظور تو چه بود؟ × گفت: به چیزى که ]دیگران[ به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده ]خدا، جبریل [برداشتم و آن را در پیکر ]گوساله[ انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد. 9 - ترجمه تفسیر المیزان، 321/8. 10 - تفسیر نمونه، 266/13. 11 - همان کتاب، 247/1. 12 - ترجمه تفسیر المیزان، 335/1. 13 - تفسیر نمونه، 213/1. 14 - اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ: )توبه /31) اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح، پسر مریم، را به جاى خدا به الوهیت گرفتند، با آن که مأمور نبودند جز این که خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست. منزه است او از آنچه )با وى) شریک مىگردانند. 15 - تفسیر نمونه، 365/7. 16 - وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ: (بقره /93) و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز شما برافراشتیم (و گفتیم): «آنچه را به شما دادهایم به جد و جهد بگیرید و (به دستورهاى آن) گوش فرا دهید». گفتند: «شنیدیم و نافرمانى کردیم». و بر اثر کفرشان، (مهر) گوساله در دلشان سرشته شد. بگو: «اگر مؤمنید (بدانید که) ایمانتان شما را به بد چیزى وا مىدارد». 17 - تفسیر نمونه، 246/1. 18 - وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ × وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ: (بقره 83-84) و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که: جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم ]به زبان[ خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید، آنگاه، جز اندکى از شما، ]همگى [به حالت اعراض روى برتافتید. × و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید، و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس ]به این پیمان [اقرار کردید، و خود گواهید. أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ: و مگر نه این بود که ]یهود [هرگاه پیمانى بستند، گروهى از ا یشان آن را دور افکندند؟ بلکه ]حقیقت این است که [بیشترشان ایمان نمىآورند. 19 - تفسیر نمونه، 258/1. 20 - وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ: و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل مىآموزد (آل عمران/ 48). وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ: و )مىگوید: «آمدهام تا) تورات را که پیش از من (نازل شده) است، تصدیق کننده باشم و تا پارهاى از آنچه را که بر شما حرام گردیده، براى شما حلال کنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانهاى آوردهام. پس از خدا پروا دارید و مرا اطاعت کنید» (آل عمران/ 50) 21 - ترجمه تفسیر المیزان، 309/3. 22 - وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ: و بدانچه نازل کردهام - که مؤید همان چیزى است که با شماست - ایمان آرید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهایى ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید (بقره/ 41). أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ: آیا طمع دارید که (اینان) به شما ایمان آورند؟ با آن که گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند، سپس بعد از فهمیدنش آن را تحریف مىکردند و خودشان هم مىدانستند (بقره/ 75) وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَیَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ: و (بعضى) از آنان باسوادانى هستند که کتاب (خدا) را جز خیالات خامى نمىدانند و فقط گمان مىبرند (بقره/ 78). فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ: پس واى بر کسانى که کتاب (تحریف شدهاى) با دستهاى خود مىنویسند، سپس مىگویند: «این از جانب خداست»، تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند، پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه (از این راه) به دست مىآورند (بقره/ 79) 23 - ترجمه تفسیر المیزان، 321/1. 24 - تفسیر نمونه، 217/1. 25 - همان کتاب، 145/1 و 220. 26 - سَلْ بَنِی إِسرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ: از فرزندان اسرائیل بپرس: چه بسیار نشانههاى روشنى به آنان دادیم و هر کس نعمت خدا را پس از آن که براى او آمد - (به کفران) بدل کند، خدا سخت کیفر است (بقره/ 211). 27 - ترجمه تفسیر المیزان، 53/2. 28 - وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ: و یهودیان و ترسایان گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستیم». بگو: «پس چرا شما را به (کیفر) گناهانتان عذاب مىکند؟ (نه) بلکه شما (هم) بشرید از جمله کسانى که آفریده است. هر که را بخواهد، مىآمرزد و هر که را بخواهد، عذاب مىکند و فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو مىباشد، از آن خداست و بازگشت (همه) به سوى اوست». (مائده/ 18) 29 - ترجمه تفسیر المیزان، 407/5. 30 - وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ: و گفتند: «جز روزهایى چند، هرگز آتش به ما نخواهد رسید.» بگو: «مگر پیمانى از خدا گرفتهاید؟ - که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد - یا آنچه را نمىدانید، به دروغ به خدا نسبت مىدهید؟» (بقره/ 80). 31 - تفسیر نمونه، 222/1. 32 - وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ: و یهودیان و ترسایان گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستیم». بگو: «پس چرا شما را به (کیفر) گناهانتان عذاب مىکند؟ (نه) بلکه شما (هم) بشرید از جمله کسانى که آفریده است. هر که را بخواهد، مىآمرزد و هر که را بخواهد، عذاب مىکند و فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو مىباشد، از آن خداست و بازگشت (همه) به سوى اوست». 33 - لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ: ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم، و به سویشان پیامبرانى روانه کردیم. هر بار پیامبرى چیزى بر خلاف دلخواهشان بر ایشان آورد، گروهى را تکذیب مىکردند و گروهى را مىکشتند. 34 - تفسیر نمونه، 29/5. 35 - قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ × وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ: بگو: «اگر در نزد خدا سراى باز پسین یکسر به شما اختصاص دارد و نه دیگر مردم، پس اگر راست مىگویید، آرزوى مرگ کنید» × ولى به سبب کارهایى که از پیش کردهاند، هرگز آن را آرزو نخواهد کرد و خدا به (حال) ستمگران داناست. (بقره، آیات 94-95). وَلاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ × قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ: و (لى) هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست خویش کردهاند، آرزو نخواهند کرد و خدا به حال ستمگران داناست × بگو: «آن مرگى که از آن مىگریزید، قطعاً به سراغ شما مىآید، آنگاه به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانیده خواهید شد و به آنچه (در روى زمین) مىکردید، آگاهتان خواهد کرد». (جمعه، آیات 7-8). 36 - ترجمه مجمع البیان، 267/1. 37 - ترجمه تفسیر المیزان، 342/1. 38 - یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ: اى فرزندان اسرائیل، از نعمتهایم که بر شما ارزانى داشتم، و ]از[ اینکه من شما را بر جهانیان برترى دادم، یاد کنید. 39 - ترجمه تفسیر مجمع البیان، 163/1 و تفسیر نمونه، 158/1. 40 - سوره مائده/ 64. 41 - ترجمه تفسیر المیزان، 48/6. 42 - وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ: و (همین یهودیان) چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند، مىگویند: «ما ایمان آوردهایم». و وقتى با یکدیگر خلوت مىکنند، مىگویند: «چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، براى آنان حکایت مىکنید تا آنان به (استناد) آن، پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند؟ آیا فکر نمىکنید؟» (بقره/ 76). 43 - تفسیر نمونه، 219/1. 44 - وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ: و چون گفتید: اى موسى، تا خدا را آشکار نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. پس - در حالى که مىنگریستید - صاعقه شما را فرو گرفت (بقره/ 55). 45 - یَسْأَ لُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُبِیناً: اهل کتاب از تو مىخواهند که کتابى از آسمان ]یکباره[ بر آنان فرود آورى. البته از موسى بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکار به ما بنماى. پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت. سپس، بعد از آن که دلایل آشکار برایشان آمد، گوساله را ]به پرستش[ گرفتند و ما از آن هم در گذشتیم و به موسى برهانى روشن عطا کردیم (نساء/ 153). 46 - ترجمه تفسیر نمونه، 174/1. 47 - وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ: و بر شما ابر را سایه گستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم ]و گفتیم:[ از خوراکىهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم، بخورید. و]لى آنان[ بر ما ستم نکردند، بلکه بر خویشتن ستم روا مىداشتند (بقره/ 57). 48 - وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ: و پیامبرشان به آنان گفت: در حقیقت، خداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آن که ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشى داده نشده است؟ پیامبرشان گفت: در حقیقت، خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و ]نیروى[ بدنى بر شما برترى بخشیده است و خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مىدهد و خدا گشایگشر داناست (بقره/ 247) 49 - ترجمه تفسیر المیزان، 436/2. 50 - همان کتاب، 1، ص 301-302. 51 - «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» و هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مىدهد که: ماده گاوى را سر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند مىگیرى؟ گفت: پناه مىبرم به خدا که ]مبادا[ از جاهلان باشم. 52 - «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومى رسیدند که بر ]پرستش [بتهاى خویش همت مىگماشتند. گفتند: اى موسى! همان گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما ]نیز [خدایى قرار ده. گفت: راستى شما نادانى مىکنید. (اعراف/ 138). 53 - ترجمه تفسیر المیزان، 300/8. 54 - همان کتاب، 324/1. 55 - تفسیر نمونه، 250/1. 56 - فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَى وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ: آنگاه بعد زا آنان، جانشینانى وارث کتاب ]آسمانى[ شدند که متاع این دنیاى پست را مىگیرند و مىگویند: بخشیده خواهیم شد. و اگر متاعى مانند آن به ایشان برسد ]باز [آن را مىستانند. آیا زا آنان پیمان کتاب ]آسمانى [گرفته نشده که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند، با اینکه آنچه را که در آن ]کتاب[ است آموختهاند؟ و سراى آخرت براى کسانى که پروا پیشه مىکنند بهتر است. آیا باز تعقل نمىکنید؟ 57 - ترجمه تفسیر المیزان، 389/8. 85 - Forbes: عنوان مجلهاى که اسامى برترینهاى مالى جهان را فهرست وار در بردارد. 59 - مسلماً یهودیان و کسانى را که شرک ورزیدهاند، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت و قطعاً کسانى را که گفتند: ما نصرانى هستیم، نزدیکترین مردم در دوستى با مؤمنان خواهى یافت زیرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى هستند که تکبر نمىورزند». (مائده/ 82) 60 - تفسیر نمونه، 55/5. 61 - ترجمه تفسیرالمیزان، 116/6 و تفسیر نمونه، 56/5. 62 - سوره حشر/ 2. 63 - نهج البلاغه، خطبه 29. 64 - سوره انفال/ 63. 65 - سوره بقره/ 14. 66 - این قسمت مستقیماً از مقاله حضرت آیت ا... جوادى آملى تحت عنوان «یهود و منافقین» ذکر شده است. 67 - ترجمه تفسیر مجمع البیان، 256/1 و 255. 68 - ترجمه تفسیر المیزان، 336/1. 69 - «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ»: وه که به چه بد بهایى خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند، که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد ]آیاتى [فرو مىفرستد. پس به خشمى بر خشم دیگر گرفتار آمدند. و براى کافران عذابى خفت آور است (بقره/ 90) «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»: و چون به آنان گفته شود: به آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید، مىگویند: ما به آنچه بر ]پیامبر[ خودمان نازل شده ایمان مىآوریم. و غیر آن را - با آن که ]کاملاً[ حق و مؤید همان چیزى است که با آنان است - انکار مىکنند. بگو: اگر مؤید بودید، پس چرا پیش از این، پیامبران خدا را مىکشتید؟ (بقره/ 91). «وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَ نَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ»: و آنگاه که فرستادهاى از جانب خداوند بر ایشان آمد - که آنچه را با آنان بود تصدیق مىنمود - گروهى از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنانکه گویى ]از آن هیچ[ نمىدانند (بقره/ 101). 70 - ترجمه تفسیر المیزان، 335/1. 71 - تفسیر نمونه، 259/1. 72 - همان کتاب، 245/1. 73 - سوره بقره/ 61. 74 - سوره مائده/ 64. 75 - سوره آل عمران/ 112. 76 - ترجمه تفسیر المیزان، 594/3. 77 - تفسیر نمونه، 52/3. 78 - همان کتاب، 188/1. 79 - وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ: و ]یاد کن[ هنگامى را که پروردگارت اعلام داشت که تا روز قیامت بر آنان ]یهودیان[ کسانى را خواهد گماشت که بدیشان عذاب سخت بچشانند. آرى، پروردگار تو زود کیفر است و همو آمرزنده بسیار مهربان است. 80 - تفسیر نمونه، 429/6. 81 - سوره اعراف/ 167. 82 - آخوندى، محمد باقر، از افسانه یهود ستیزى تا واقعیت اسلام ستیزى در دنیا، جلد سوم، 1384 (تحقیق منتشر شده) 83 - اینجا یکى از مواردى است که میزان ایمان بنى اسرائیل را به پیامبرشان نشان مىدهد. این موضوع روشن مىکند که به راستى آنها موسىعلیه السلام را همانند خود جاهل و نادان تصور مىکردند، نه یک انسان تکامل یافته و فرستاده خدا. به همین دلیل چنین نسبت ناروایى به او مىدادند. 84 - این جمله آنها نیز نشان مىدهد که بنى اسرائیل خداى موسىعلیه السلام را از خداى خویش جدا مىدانستند. این جمله، در خواستههاى بعدى آنها نیز چند بار تکرار شده است. 85 - سوره بقره/ 74. 86 - تفسیر نمونه، 208/1 تا 213. 87 - لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ: از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این ]کیفر[ به خاطر آن بود که عصیان ورزیده و ]از فرمان خدا [تجاوز مىکردند. (مائده/ 78). «وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ لاَتَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ»: و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو: آنگاه که به ]حکم[ روز شنبه تجاوز مىکردند، آنگاه که روز شنبه آنان، ماهىهایشان روى آب مىآمدند و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمىآمدند. این گونه ما آنان را به سبب آن که نافرمانى مىکردند، مىآزمودیم (اعراف/ 163). «فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ»: و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سر پیچى کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانى رانده شده باشید. (اعراف/ 166) «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ»: و کسانى از شما را که در روز شنبه ]از فرمان خدا[ تجاوز کردند نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم: بوزینگانى طرد شده باشید. (بقره/ 64) «فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»: و ما آن ]عقوبت[ را براى حاضران و ]نسلهاى [پس از آن، عبرتى و براى پرهیزگاران پندى قرار دادیم. (بقره/ 66). 88 - ترجمه تفسیر المیزان، 392/8. 89 - همان کتاب، 120/6. 90 - همان کتاب، 392/8. 91 - همان کتاب، 314/1. 92 - ترجمه مجمع البیان، 95/1.