سبب نزول آیه ولایت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
انمّا ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون) مائده / 55 همانا ولى شما خدا و پیامبرش و کسانى اند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع, زکات مى پردازند. این آیه در اصطلاح آیه ولایت نامیده مى شود و بسیارى از اهل تفسیر و روایت و تاریخ, از آن به همین عنوان یاد کرده اند, البتّه در برخى موارد, آیه (زکات به خاتم) نیز نامیده شده است. این تعبیر از سخن امام على (ع) در یکى از احتجاجهاى آن حضرت استفاده شده است1. آیه ولایت یکى از نُه آیه اى است که در آنها از على (ع) به عنوان (مؤمن) یاد شده و خداوند مراتب ایمان راستین او را مورد امضا و تأیید خود قرار داده است. در این باره حسّان بن ثابت انصارى شاعر معروف صدر اسلام چنین سروده است: من کان فى القرآن سمّى مؤمنا فى تسع آیات تلین غزارا کیست که در نه آیه از قرآن که همواره تلاوت مى شود, مؤمن نامیده شده باشد؟ علامه امینى پس از نقل این اشعار مى نویسد: (ما در این باره بر ده آیه دست یافته ایم و علت تعبیر حسّان به نُه آیه مشخص نیست). و سپس آیات ده گانه را با توضیحات و مدارک لازم آن مى آورد2. بعضى نیز چون معاویة بن صعصعة شمار این آیات را سى آیه دانسته, چنین مى سراید: و من نزلت فیه ثلاثون آیة تسمیّه فیها مؤمنا مخلصا فردا و کسى که درباره او سى آیه نازل گردیده که در این آیات او را فردى مؤمن و مخلص مى نامد3. از میان این آیات, نخست به تبیین آیه ولایت مى پردازیم. آیه ولایت از دیدگاههاى مختلف از سوى اهل تفسیر, کلام, تاریخ, فقه و حدیث مورد بحث و بررسى قرار گرفته است, از جمله: * سبب نزول آیه و اثبات نزول آن درباره على (ع) و این که مراد از (الذین آمنوا) چه فرد یا افرادى است و اوصاف یادشده در آیه (یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون ) آیا به مصداقى خاص نظر دارد یا قابل انطباق بر مصداقهاى گوناگون است؟ جهت یادشده دربرگیرنده بخش عمده مباحث تفسیرى درباره آیه است. براى روشن شدن این جهت, سه راه در پیش رو داریم: 1. از آن رو که در آیه از شخصى نام برده نشده و تنها به ذکر اوصاف و نمودارهایى اکتفا گردیده است, بنابر این, آیه در ظاهر مجمل خواهد بود و در جاى خود روشن است که براى فهم مجملات قرآن, باید به رسول گرامى و اهل بیت او که وارثان علم او و قائمان در مقام اویند, مراجعه کرد: (و ما یعلم تأویله الاّ الله و الراسخون فى العلم) و نمى داند تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم. (وانزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس) قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آن را براى مردم روشن سازى. اکنون مى بینیم پیامبر بر اساس نقل هر دو گروه, آشکارا فرموده که مراد از (الذین آمنوا) در آیه, على (ع) است. همچنانکه امامان اهل بیت(ع) نیز در بسیارى از سخنان و احتجاجهاى خویش بر این مهم تأکید کرده اند. این نخستین راه براى فهم درست آیه خواهد بود. 2. اثبات سبب نزول آیه از راه عقلى و با استفاده از سیاق آیه, با توجه به این نکته که عناوین و اوصاف یاد شده در آیه عنوان موضوعى و عام ندارد, بلکه اشاره به شخص معیّنى دارد, با این ویژگى که همانند رسول و شایسته برخوردارى از مقام ولایت باشد و مسلّماً چنین شخصى جز امام على(ع) نمى تواند باشد. شرح این دلیل نیز نیازمند مجالى گسترده است که اکنون ما درصدد پرداختن به آن نیستیم. 3. اثبات نزول آیه درباره على (ع) از طریق سبب نزول آیه است که این راه, مورد نظر ما در این نوشتار است. بسیارى از بزرگان, نزول این آیه را درباره على (ع) مورد اجماع شیعه و سنى دانسته و خلافى در این زمینه بین مفسّران نمى بینند. امام هادى(ع) در نامه اى به اهل اهواز در پاسخ مسأله جبر و تفویض مى فرماید: (اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که آیه مذکور درباره على (ع) نازل شده که در حال رکوع انگشترى خویش را صدقه داده است. پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود.) 4 علامه حلّى, در اشتهار این سبب نزول میان علماى امّت مى نویسد: (علماى اسلام, بر نزول آیه درباره على (ع) اجماع کرده اند و این در صحاح ستّه نیز مذکور است که چون على (ع) در نماز خویش و در حضور صحابه انگشترى خود را به مسکین صدقه داد, این آیه فرود آمد.) 5 و در جاى دیگر مى نویسد: (مفسّران اتّفاق کرده اند بر این که مراد از (انّما ولیکم اللّه…) على(ع) است, زیرا هنگامى که على (ع) در حال رکوع انگشترى خویش را تصدق داد این آیه درباره او نازل شد و دراین اختلافى نیست.) 6 سیّد مرتضى مى نویسد: (اهل نقل اتفاق کرده اند بر این که زکات دهنده در رکوع نماز, على(ع) است.) 7 شیخ مفید چنین اظهار داشته است: (و چون ثابت گردید که ولایت یاد شده در آیه, براى کسى که در حال رکوع زکات پرداخته واجب و ثابت است و هیچ کس از اهل قبله جز براى امیر مؤمنان پرداخت زکات در حال رکوع را ادعا نکرده, پس لاجرم مقصود و مراد از (الذین آمنوا) در این آیه, آن حضرت است.) 8 ابن شهر آشوب یاد آور شده است: (امّت اجماع کرده اند براین که این آیه درباره على (ع) و هنگامى که انگشترى خود را در حال رکوع صدقه داد, فرود آمده است و در این, خلافى میان مفسّران نیست. )9 آلوسى, مفسّر معروف اهل سنّت نیز نوشته است: (غالب اخباریان [اهل حدیث] برآنند که آیه درباره على, کرّم اللّه وجهه, نازل شده است.) 10 علاّمه سید شرف الدین عاملى مى نویسد: (نزول آیه [ولایت] درباره على (ع) از جمله چیزهایى است که مفسّران برآن اجماع کرده اند و این اجماع را جمعى از اعلام اهل سنّت, چون: امام قوشجى, در مبحث امامت از شرح تجرید نقل کرده اند.) 11 در میان اهل سنّت, فردى چون ابن تیمیّه, در کتاب (منهاج السنّه) اظهار داشته است که روایات سبب نزول که آیه ولایت را در شأن على (ع) مى دانند, جعلى و موضوع هستند. علاٌمه امینى در پاسخ وى نوشته است: (در صحّت این حدیث جاى هیچ گونه شک و شبهه اى نیست و آنچه بعضى چون: ابن تیمیّه ادعا کرده اند که داستان اعطاى خاتم و نزول آیه ولایت درباره آن, از سوى برخى دروغگویان جعل شده و اجماع علما را بر دروغ بودن حدیث یادشده ادعا کرده, قطعاً مردود و بى اساس است. چگونه این حدیث مى تواند دروغ وساخته و پرداخته باشد و حال این که بسیارى از ائمّه و حفّاظ آن را نقل کرده, سند آن را به بزرگان صحابه چون :امیرمؤمنان, ابن عباس, ابى ذر, عمار, جابر انصارى, ابورافع, انس بن مالک, سلمة بن کهیل و عبدالله بن سلام مى رسانند و بسیارى تصریح بر صحّت آن کرده اند. چگونه دروغ خواهد بود و حال این که بسیارى از اهل علم به آیه شریفه و حدیث آن در مباحث فقهى استدلال کرده و گفته اند: فعل قلیل, مبطل نماز نیست و… و به این شکل آیه را از آیات الاحکام شمرده اند و این خود نمایانگر اتّفاق آنان بر صحّت حدیث است و شاهد براین اتّفاق نظر, این است که ایراد برخى متکلّمان و بحث و گفت وگوى آنان در نحوه دلالت آیه بوده و اصل سند از نظر ایشان اشکالى نداشته است. بلى هستند کسانى که حدیث را به مفسّران عامّه نسبت داده و سپس به نقد در دلالت آن پرداخته اند و این به روشنى, دلالت بر هماهنگى مفسّران و متکلّمان و فقها بر صدور این حدیث دارد.) 12 دو نکته در این جا شایان توجه است: 1. در کلماتى که از بزرگان آوردیم همه جا اشاره به اتفاق و اجماع اهل نقل از شیعه و سنى به چشم مى خورد و این نشان مى دهد که پیشینیان از عالمان شیعى مسأله را اجماعى مى دانسته اند و این سبب شده است تا معارضانى چون: فخر رازى و ابن حجر و ابن تیمیّه و دیگران بر اجماعى بودن قضیّه بتازند و با نقل گفته هاى ناسازگار, در صدد انکار اجماع برآیند. 2. علاّمه حلّى, درسخنى که نقل شد, مى نویسد: (نزول آیه درباره على (ع) و در قصه انگشترى در صحاح ستّه موجود است.) امّا در حال حاضر اثرى از آن در بسیارى از این صحاح دیده نمى شود و این ممکن است نشانگر حذف روایت یادشده از چاپهاى اخیر صحاح باشد. و براهل تحقیق است که در این زمینه نسخه هاى کهن صحاح را مورد بازبینى قرار دهند.
نزول آیه ولایت درباره على(ع) به استناد روایات
محدثان و مفسّران, نزول آیه ولایت درباره على (ع) را با راهها و اسناد پرشمار و گوناگونى از صحابه نقل کرده اند. در میان این صحابه چهره هایى چون: ابن عباس, ابى ذر, عماربن یاسر, جابربن عبداللّه انصارى, ابى رافع, انس بن مالک, سلمة بن کهیل, عبداللّه بن سلام, مقداد بن اسود کندى, عمربن خطّاب, عثمان بن عفان, زبیربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعد بن ابى وقاص, طلحة بن عبداللّه, خلیل بن مرّه و بالاخره خود امیرمؤمنان (ع) دیده مى شوند 13. حاملان و حافظان حدیث در موسوعات روایى, این حدیث را آورده, گروهى تصریح بر حجیّت آن نیز دارند. علامه امینى, 66 نفر از این جمله را با مدرک و نام کتابهاى آنان یاد کرده است 14. آیة الله نجفى مرعشى نیز نزول آیه را از 31 مصدر و منبع که در دسترس بوده نقل کرده و منابع یاد شده را همراه با ذکر آدرس, قید کرده است 15. حسکانى, عالم ومحدث بزرگ اهل سنّت نیز در این باره 28 روایت در شواهد التنزیل نقل کرده که دربین راویان آنها, شش نفر از بزرگان صحابه: على (ع) و عمار, ابوذر, مقداد, جابر و ابن عباس, به چشم مى خورند 16. سیّد بحرانى نیز نزول آیه را درباره على (ع) به 24 طریق از اهل سنت و 19 طریق از شیعه روایت کرده است که هر طریق متفاوت با دیگرى است 17. سید بن طاووس پس از نقل چند آیه که درباره على (ع) نازل شده از کتاب (تأویل ما انزل من القرآن الکریم فى النبى (ص)) تألیف ابن جحام (ابى عبداللّه محمد بن عباس بن على بن مروان جحام) مى نویسد: (با وجود این که آیه (انمّا ولیّکم اللّه و…) درباره مولا على (ع) مشهور است, از آن جهت آن را آوردم که صاحب کتاب یادشده, آن را با افزونیهایى از آنچه ما مى دانستیم روایت کرده است, به این گونه که آن را از 90 طریق با اسانیدى که همه یا بیشتر متصل هستند, از رجال مخالفین اهل بیت (ع) روایت کرده است. و از جمله راویان حدیث که صاحب این کتاب نام برده, عبارتند از: مولى على (ع), عمربن خطاب, عثمان بن عفان, زبیربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعدبن ابى وقاص, طلحة بن عبدالله, عبدالله بن عبّاس, ابورافع غلام رسول اللّه, جابربن عبداللّه انصارى, ابوذر, خلیل بن مرّه, على بن الحسین (ع), ابوجعفر محمدبن على (ع), جعفربن محمد (ع), ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیّه, مجاهد بن جبیر مکّى, محمد بن اسدى, عطاء بن سائب و عبدالرزاق. این که گفته است 90 طریق, زیرا هر یک از این احادیث متفاوت با دیگرى است.) 18 ابن شهرآشوب مى نویسد: (ثعلبى, ماوردى, قشیرى, قزوینى, رازى, نیشابورى, فلکى, طوسى و طبرى در تفاسیر خود نزول آیه را درباره على(ع) از سدّى, مجاهد, حسن, اعمش, عتبة بن ابى حکیم, غالب بن عبداللّه, قیس بن ربیع, عبایه ربعى, عبیداللّه بن عباس و ابى ذر غفارى نقل کرده اند.) 19 واحدى در (اسباب النزول) به دو طریق و طبرى در تفسیر خود (جامع البیان عن تأویل آى القرآن) به سه طریق و ابن کثیر با شش طریق و سیوطى در تفسیر خود (الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور) با حدود بیست طریق و همچنین در لباب النقول, نزول آن را درباره على(ع) و به مناسبت قصه اعطاى خاتم نقل مى کنند 20. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: (ائمّه تفسیر روایى [تفسیر به ماثور] مانند: احمد, نسائى, طبرى, طبرانى, عبدبن حمید و دیگر حفاظ و ائمه حدیث, بدون هیچ گونه ردّ, بر نقل آن اتّفاق کرده اند و متکلّمان نیز صدور روایت را پذیرفته اند و فقها آن را در مسأله انجام عمل زیاد در باب نماز و در مسأله این که (آیا صدقه تطوع, زکات نامیده مى شود یا خیر) نقل کرده اند.) 21 علاوه بر این اتّفاق نظرها, ثبت جریان اعطاى خاتم و پرداخت زکات, در دیوان ادب و در اشعار شاعران نامى صدر اسلام, خود گواه دیگرى بر درستى این حدیث و دیرینه تاریخى آن در میان امّت اسلام است که از جمله این شاعران, (حسّان بن ثابت) را مى توان نام برد که شعر خود را پس از نزول آیه و بدون فاصله زمانى سروده است.
زمینه هاى نزول آیه ولایت
حاکم حسکانى در (شواهد التنزیل) و ثعلبى 22 در تفسیر (الکشف و البیان) به اسناد خود از عبایه ربعى, چنین روایت کرده اند: (روزى عبدالله بن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا, نقل حدیث مى کرد. در این هنگام مردى با عمامه و چهره اى پوشیده سررسید, پس هر گاه ابن عباس مى گفت: رسول خدا چنین فرمود, او نیز مى گفت رسول خدا چنین فرمود…. ابن عبّاس رو بدان مرد کرده, گفت: سوگند به خدا تو که هستى؟ مرد, دستار از چهره گشود و گفت: هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمى شناسد, من جندب بن جناده بدرى, ابوذر غفارى هستم, با گوشهاى خود و بدون واسطه, از پیامبر شنیدم… که مى فرمود: (على پیشواى نیکان و کشنده کافران است, هر کس او را یارى کند یارى شده خداست و هر کس او را واگذارد, واگذاشته خداست.) هان بدانید که من همراه رسول خدا(ص), روزى از روزها, نماز ظهر را به جاى آوردم که سائلى در مسجد از مردم در خواست کمک کرد و کسى به او چیزى نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته, گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسى چیزى به من نبخشید. على بن ابى طالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشترى مى کرد به سوى آن مرد اشاره کرد. مرد پیش آمد و انگشترى را از انگشت او گرفت واین در پیش چشم پیامبر بود. پس چون پیامبر از نماز خویش فارغ گردید سر به سوى آسمان برداشته, عرض کرد: (خدایا برادرم موسى (ع) از تو درخواستى کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیرى از کسانم براى من قرارده. هارون برادرم را, پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیامى گویا نازل فرمودى: به زودى بازوى تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمّد, پیامبر و برگزیده توام, خدایا سینه ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیرى از کسانم برایم قرارده, على برادرم را, پشتم را به او محکم گردان.) ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر (ص) سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت: اى محمّد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد. پیامبر گفت: آن چیست اى جبرئیل؟ جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه اى بر تو نازل فرمود که چنین است (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.)23 این روایت را با همین سند, ابن بطریق حلّى در خصائص الوحى المبین 24 و حمّوئى در فرائد السمطین 25 همراه با سندى دیگر و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص 26 و شبلنجى در نورالابصار 27 و زرندى در نظم دررالسمطین 28 نقل کرده اند و ذیل آن را فخر رازى در تفسیر خود آورده است29. بزرگان و مفسّران شیعه نیز از جمله, طبرسى در مجمع البیان از ثعلبى و حسکانى آن را روایت کرده اند. در روایتى دیگر حسکانى از ابن عباس نقل کرده است: (عبدالله بن سلام همراه جمعى از قوم خود که به پیامبر ایمان آورده بودند, بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: اى پیامبر خدا! خانه هاى ما از این جا دور است و از آن گاه که به تو ایمان آورده ایم, قوم ما, رهایمان کرده و با هم پیمان بسته اند که با ما همنشینى و ازدواج نکرده و سخن نگویند و این بر ما بسیار گران آمده است. پس پیامبر فرمود: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون) همانا ولى شما خدا و پیامبرش و کسانى اند که نماز به پا داشته و زکات مى پردازند در حالى که رکوع به جا مى آورند. پس پیامبر به طرف مسجد بیرون رفت و در حالى که مردم برخى در حال قیام و برخى دیگر در حالى رکوع بودند,سائلى را دید و از او پرسید آیا کسى چیزى به تو عطا کرده است؟ گفت: بلى, انگشترى از طلا. پیامبر فرمود: چه کسى آن را به تو بخشید؟ گفت: این مرد که ایستاده است و با دست خود به سوى على (ع) اشاره کرد. پیامبر پرسید: در چه حالى به تو عطا کرد؟ سائل گفت: در حال رکوع به من بخشید. پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) مائده/56 و کسى که خدا و رسولش وآنان را که ایمان آورده اند, به ولایت بر گزیند, پس حزب و دسته خدا پیروزند. بعد از نزول این آیه بود که حسّان ثابت شروع به سخن کرد و اشعارى سرود…) 30 این روایت را خوارزمى نیز در مناقب خود 31 و حمّوئى در فرائد السمطین, 32 با اسناد خود و حافظ ابونعیم با دو سند دیگر در ما نزل من القرآن فى علیّ 33 و واحدى در اسباب النزول 34 و سیوطى در الدر المنثور 35 و ابن بطریق در خصائص الوحى المبین 36 و دیگران نقل کرده اند و بسیارى از اعلام شیعه در کتابهاى تفسیر و روایت آن را آورده اند. روایت دیگرى نیز حسکانى از ابن عباس نقل مى کند که تفاوت اندکى با این نقل دارد که در ابتداى آن از همراهان عبدالله بن سلام, اسدواسید و ثعلبه را نام برده و در آخر آن پیامبر به جاى آیه (و من یتولّ اللّه و رسوله) آیه ولایت را خوانده است 37. همچنین فخررازى مى نویسد: (روایت شده که عبدالله بن سلام, هنگامى که این آیه نازل شد, گفت: اى پیامبر خدا! من على را دیدم که انگشترى خویش را به نیازمندى صدقه بخشید, در حالى که رکوع کرده بود. پس ما او را به ولایت برمى گزینیم.) 38 روایتى دیگر در این زمینه از طرق خاصه وارد شده که تفاوت چشمگیرى با آنچه گذشت, دارد: شیخ صدوق در امالى و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابى طالب از امالى شیخ صدوق از ابى الجارود از امام باقر (ع) روایت مى کند که فرمود: (جماعتى از یهود که اسلام آورده بودند, از جمله: عبداللّه بن سلام, اسید, ثعلبه, بنیامین, سلام و ابن صوریا گفتند: اى پیامبر خدا, همانا موسى, یوشع بن نون را وصیّ خویش قرار داد. پس اى پیامبر وصیّ تو کیست؟ و ولیّ پس از تو کیست؟ در این هنگام آیه فرود آمد. رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید, پس همه برخاسته, به مسجد در آمدند. در این هنگام سائلى بیرون مى آمد. فرمود: اى مرد سائل, آیا کسى به تو چیزى عطا نکرد؟ گفت: چرا این انگشترى را. فرمود: چه کسى آن را به تو داد؟ گفت: این مرد که نماز مى خواند آن را به من بخشید. فرمود: در چه حالى آن را به تو بخشید؟ گفت: در حال رکوع. پس پیامبر (ص) تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند. پس از آن پیامبر (ص) فرمود: على بن ابى طالب ولیّ شما پس از من است و آنان گفتند ما راضى شدیم به پروردگارى خدا و دیانت اسلام و رسالت محمّد(ص) و ولایت على (ع). آن گاه خداوند این آیه را فرو فرستاد: (ومن یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون) و هر کس خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند ولیّ بداند پس حزب خدا رستگارانند.) 39 روایت فوق را نیز بسیارى از مفسّران و محدثان شیعه در کتابهاى خود آورده اند40.
نکاتى درباره داستان اعطاء خاتم
در زمینه داستان یادشده, نکاتى داراى اهمیّت مى نماید: 1. از آنچه گذشت, به دست مى آید که این تعبیر: (گفته شده آیه درباره عبداللّه بن سلام نازل شده و گفته شده درباره على (ع) نازل شده) نادرست و ناشى از بى دقّتى در روایات وارده در این مقام و یا دست کم, سهل انگارى در تعبیر خواهد بود. بلکه باید گفت سبب نزول آیه, جریان بخشش خاتم از سوى على (ع) در رکوع نماز بود و این همزمان با گلایه عبداللّه بن سلام و همراهانش نزد رسول خدا (ص) از برخورد یهود با آنان و یا درخواست نصب ولیّ و وصیّ از آن جناب بوده است. و این هر دو, یک سبب نزول است. و به عبارت دیگر مخاطب در (انما ولیّکم…), عبد اللّه بن سلام و همراهان او ومراد از (الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة…) امام على (ع) بوده است. زیرا همان طور که گذشت, تاکنون کسى از این امّت, موصول در آیه ((الذین آمنوا…)) را برفرد خاصّى جز آن بزرگوار منطبق ندانسته است. بنابراین,سخن بعضى که اعتقاد به نزول آیه درباره عبداللّه بن سلام را ناسازگار با قول به نزول آن درباره على(ع) دانسته و آن قول را نقض کننده اجماع براین قول مى شمارند, بى پایه و به دور از واقعیّت است. همچنین مى توان گفت از آن جا که داستان, یک واقعه و سبب نزول واحد است, بنابراین, هر که نزول آیه را درباره عبدالله بن سلام دانسته است, به اشاره و در ضمن, نزول آیه درباره على (ع) را نیز گفته و بدان اعتراف دارد, اگر چه تصریح نکرده یا ذیل روایت را یاد نکرده باشد. بار دیگر یاد آور مى شود که نتیجه فوق پس از بررسى و همه سنجى دقیق و همه جانبه روایات و عبارات مختلفه نقل شده در این زمینه به دست مى آید. 2. مولّفان کتابهاى روایى و تفسیرى از اهل سنت که روایت را نقل کرده اند بر چند دسته اند. برخى چون طبرى روایت را بدون هیچ گونه قضاوت و یا تحلیلى آورده اند. برخى دیگر صحّت آن را نیز به صراحت یا به اشاره اعلام داشته اند و برخى آن را تضعیف کرده و این سبب نزول را مردود دانسته و سبب نزولهایى را که پس از این خواهد آمد محتمل دانسته اند. جمعى از مفسران نیز بدون اشکال در سند آن, تنها به مناقشات دلالى پرداخته اند و این خود دلیل بر این است که روایت را صحیح مى دانسته اند و نزول آیه ولایت را درباره امیرمؤمنان (ع) باور داشته اند. همچنانکه بسیارى از مفسران به مناقشه درباره اجماعى بودن نزول آیه درباره على (ع) پرداخته اند. از نقطه نظر دیگر نیز در برابر استدلال به آیه بر امامت امیرمؤمنان (ع) دیدگاههاى گوناگونى ابراز شده و یا جهت یاد شده مورد سکوت واقع شده است. و بسیارى نیز براساس سبب نزول آیه, دو فرع فقهى را که پیش از این, بدان اشاره شد از آیه استفاده کرده اند. باید دانست که تطبیق (الذین آمنوا) بر امام على (ع) را دسته اى از مفسّران, منکر شده اند و مراد از آن را عامّه مؤمنان و یا مهاجر و انصار دانسته اند. این دسته با کمال شگفتى, روایات متواتر و متعدد و معتبر را که در این زمینه وارده شده به بهانه هاى واهى منکر شده و با اقامه بعضى از دلیلهاى عقلى آیه را عام مى دانند. بررسى این ادعاى آنان در بخش پاسخ به اشکالات وارده بر سبب نزول آیه به شرح خواهد آمد. 3. بنابراین که آیه در آمدن جمعى از یهود به همراه عبداللّه بن سلام به حضور پیامبر نازل شده باشد, در برخى از روایات چنین آمده بود که آن جمع از برخورد یهود و سعى آنان در به انزوا کشیدن ایشان گلایه داشتند و بنابر برخى دیگر از روایات, براى درخواست نصب ولیّ و وصیّ و جانشین آمده بودند که از این دو, روایت دوم باسیاق آیه وصورت حال, بسیار مناسب تر مى نماید, خصوصاً که بر طبق آن پس از نزول آیه, گفتند: راضى شدیم به پروردگارى خدا… و به على (ع) به عنوان ولى, پس این آیه فرود آمد: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا…). همچنانکه احتمال هر دو جهت نیز مى رود; یعنى این که ایشان در ابتدا از یهود شکایت کرده و سپس درخواست انتصاب ولى و جانشین از سوى پیامبر (ص) کرده باشند نیز بسیار محتمل است, بویژه آن که هر دو نقل به سند معتبر وارد شده است.
نظریه هاى دیگر در سبب نزول آیه ولایت
دومین نظریّه اى که در سبب نزول آیه ولایت مطرح شده, نزول آن درباره عبادة بن صامت 41 است. نزول آیه درباره او را طبرى به عنوان یکى از اقوال و بدون هیچ گونه اظهار نظر در تفسیر خود یاد کرده و نوشته است. (گفته شده است که آیه درباره عبادة بن صامت و در هنگام برائت جستن او از ولایت یهود بنى قینقاع و از پیمان با آنان به سوى رسول خدا و مؤمنان, نازل شده است.) 42 ابن کثیر نیز در تفسیر خود, پس از این که چند روایت را درباره نزول آیه در شأن على (ع) آورده و بعضى از طرق آن را غیر قابل خدشه دانسته, ولى على رغم این اظهار نظر مى نویسد: (هیچ یک از این روایات صحیح نیست, زیرا اسناد آن ضعیف و رجال آن ناشناخته اند.) آن گاه مى نویسد: (در احادیثى که پیش از این آوردیم گذشت که همه این آیات [آیه ولایت و چند آیه پیش از آن] درباره عبادة بن صامت و در تبرّى او از پیمان یهود و رضایت او به ولایت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همین جهت, خداى تعالى پس از این همه مى فرماید: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون )43 سیوطى نیز از طبرى و ابن ابى حاتم از عطیة بن سعد نزول این آیه را درباره عبادة بن صامت نقل مى کند 44. و ابن کثیر نیز همان گونه که گذشت, آن را ادعا کرده است 45. در هیچ یک از دیگر تفاسیر مهم پیشینیان اهل سنّت ذیل آیه ولایت سخنى از نزول آن درباره عبادة بن صامت به چشم نمى خورد. سیوطى و ابن کثیر نیز نقل و روایتى در این زمینه ندارند,حتى فخررازى و آلوسى که به تفصیل, تمسّک شیعه را به آیه براى اثبات امامت على (ع) مورد نقد قرار داده اند, نزول آن را درباره عباده روایت نکرده اند. تنها طبرى روایتى را به دو طریق آورده که تفصیل آن چنین است: (روایت کرد براى ما… اسحاق بن یسار از عبادة بن صامت که گفت: چون بنى قینقاع به جنگ رسول خدا (ص) برخاستند, عبادة بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنى عوف بن خزرج بود که پیمان خود را با ایشان گسست و به سوى خدا و پیامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پیامبرش را ولى خود مى دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این آیه درباره او نازل شد: (انما ولیّکم اللّه و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون). 46
نقد حدیث نقل شده درباره عبادة بن صامت
پس از بررسى و دقت نظر در شأن نزول این آیه و آیات پیش از آن و در نظر گرفتن شواهد و قراین موجود, مى توان اطمینان یافت که نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت, تنها مستند آن, سبب نزول گفته شده براى آیه 51 است. آیه یادشده که چهار آیه پیش از آیه مورد بحث واقع شده, این آیه است: (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولّهم منکم فانه منهم ان اللّه لایهدى القوم الظالمین) مائده/ 51 اى کسانى که ایمان آورده اید, یهود و نصارا را به دوستى مگیرید. بعضى از ایشان دوستان بعضى دیگرند و هر که از شما آنان را ولى خود بداند, پس همانا او نیز از ایشان است. بدرستى که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند. (فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا فعسى اللّه ان یأتى بالفتح أوأمر من عنده فیصبحوا على ما اسرّوا فى أنفسهم نادمین) مائده / 52 پس مى بینى کسانى را که در دلشان بیمارى است در دوستى آنان شتاب مى کنند, مى گویند مى ترسیم که به ما گزندى رسد, باشد که خداوند پیروزى یا دستورى از نزد خویش بیاورد پس بر آنچه در ـ دل ـ خویش پنهان داشته اند پشیمان گردند. در سبب نزول دو آیه فوق,چند نظریه وجود دارد; از آن جمله: عبادة بن صامت نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى پیامبر خدا! من دوستانى از یهود دارم که شمار آنان بسیار و در یارى من آماده اند, ولى من از ولایت ایشان روى گردانده و به سوى خدا و پیامبرش پناه آورده ام. عبداللّه بن ابیّ گفت: امّا من از گردونه ها و حوادث مى ترسم و از ولایت یهود دست برنمى دارم. پیامبر (ص) فرمود: اى ابا الحباب (کنیه عبداللّه بن ابى) آنچه از دوستى و ولایت یهود براى عبادة بن صامت مى خواهى, براى خودت باشد; او آن را نمى خواهد… آن گاه خداى تعالى درباره آن دو چنین نازل فرمود: (یا ایّها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء… ). سبب نزول فوق را بسیارى از مفسّران فریقین آورده اند 47. و جمعى از آنان نیز آن را تلقّى به قبول کرده اند 48. و در کنار آن اقوال دیگرى را در سبب نزول آیه نیز یادآور شده اند. همان گونه که مشاهده مى شود سبب نزولى که براى نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت یاد شده, همان سبب نزولى است که براى این دو آیه گفته شده است و داستان همان داستان است: تبرّى عبادة بن صامت از ولایت یهود. بنابراین, مى توان گفت تنها مستند نقل طبرى و اشاره ابن کثیر و اختیار این دومى در ذیل آیه ولایت, همان سبب نزولى است که پیش از این براى آن دو آیه ـ آیه 51و 52ـ نقل کرده اند, آن گاه بر همان اساس و با ادعاى این که آیه ولایت نیز درهمان واقعه و به دنبال آیه 51 نازل شده, آن را نیز مربوط به عباده دانسته اند. از جمله شواهد این سخن و این برداشت, آن است که در برخى از روایات که سبب نزول آیه 51 بیان شده, پس از ذکر داستان تبرّى عباده از یهود و گرایش عبدالله بن ابیّ به آنان, چنین آمده است: پس نازل شد این آیه (آیه 51)… تا این آیه: (والله یعصمک من الناس…) (مائده / 67). 49 و در روایت دیگر پس از ذکر سبب نزول آیه چنین گفته شده: پس درباره او و عبدالله بن ابیّ این آیات از سوره مائده نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا…) تا (… و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون). 50 بنابر دو روایت یادشده, در داستان عبادة بن صامت و عبد اللّه بن ابیّ, به همراه آیه 51, چند آیه دیگر نیز نازل شده که بنابر یکى, شانزده آیه و بنابر دیگرى پنج آیه بوده است. و به همین جهت ابن کثیر در سخنى که پیش از این از او آوردیم, بدون آن که داستان عباده را در ذیل آیه مورد بحث (آیه ولایت) ذکر کرده باشد, آن را نازل شده درباره عباده مى داند و این دعوا را مستند به همان احادیثى که در ذیل آیه 51 نقل کرده بود, قرار مى دهد 51. شاهد دیگر این که بعضى از مفسّران که مدعى شده اند مراد از (الذین آمنوا) عموم مؤمنانند, براى توجیه این ادّعا این گونه ابراز کرده اند: (زیرا آیه بر وفق سخن عبادة ابن صامت نازل شده). ییا: ( بر وفق قصّه عبادة بن صامت نازل شده است). 52 توضیح این که : اگر آن گونه که ادّعا شده است, آیه ولایت همراه آیه 51 و در قصّه عباده (با همان سبب نزولى که گذشت) نازل شده باشد, در این صورت مقصود آیه, شناساندن ولیّ و دوست به عباده و دیگر مؤمنانى که از ولایت یهود دست کشیده اند, خواهد بود. و در آن صورت, معناى آیه این گونه است: (همانا ولیّ شما خدا و پیامبرش و کسانى هستند که ایمان آورده نماز به پا مى دارند و…). بنابر این, منظور از (کسانى که ایمان آورده اند) (موصول در آیه) همه مؤمنان واجد صفات یاد شده خواهند بود و نه خصوص علیّ بن ابى طالب (ع). ولى چنانکه آیه را نازل درباره على (ع) و مربوط به داستان بخشش انگشترى بدانیم, مراد از (الذین آمنوا… )تنها ایشان خواهند بود. اینک مفسّران یاد شده که ادّعا مى کند موصول در آیه عامّ است و مراد از (الذین آمنوا) عموم, مؤمنانند باید اثبات کنند که آیه 55 (ولایت) نیز در قصّه عباده نازل شده است, تا تعمیم مورد نظر را بتوانند ثابت کنند. لکن با کمال شگفتى مى بینیم در دو عبارتى که آورده شد, تعمیم موصول در آیه را ادّعا کرده و دلیل آن را تنها موافقت و سازگارى آیه ولایت, با سخن یا قصّه عبادة بن صامت دانسته اند و به همین مقدار اکتفا کرده اند. این خود شاهد براین است که مستند و مدرک نزول آیه ولایت درباره عباده, تنها همان سبب نزول آیه 51 است و دلیل بر این که این آیه نیز به همراه آن نازل شده, فقط سازگارى مضمون آیه ولایت با قصّه عباده است و بس. شاهد دیگر: با آن که نزول آیه 51 را درباره عبادة بن صامت, اکثر مفسران با سندهاى متعدد ذکر کرده اند (گر چه بسیارى نپذیرفته اند), ولى در ذیل آیه 55 همان گونه که گذشت روایتى در این زمینه ندارند و چه بسا اشارتى نیز نکرده اند. و همان گونه که پیشتر نیز گفتیم از میان تفاسیر مهم, تنها طبرى نقل و ابن کثیر وسیوطى اشاره کرده اند. جالب آن که در این میان, برخى به تفصیل در استدلال به آیه براى اثبات امامت على(ع) مناقشه کرده و دلیلها و استدلالها مى آورند که همگى پیرامون دلالت آیه است که خود حاکى از پذیرش نزول آیه درباره على(ع)از سوى آنان است. اکنون به بررسى میزان صحت و سقم نظریّه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت مى پردازیم.
ردّ نظریّه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت
از آنچه گذشت به دست مى آید که نزول آیه فوق درباره عبادة بن صامت هیچ گونه مستند و پایه علمى ندارد, مگر نخست این که: اثبات شود آیه 51 درباره عبادة بن صامت نازل شده دو دیگر: احراز گردد که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است. سه دیگر: اشکالات ظاهرى و سیاقى آیات, که برخى از آنها خواهد آمد, برطرف گردد. آن گاه این نظریّه به عنوان یک قول در نزول آیه با نظریّه نخست (نزول آیه درباره حضرت على) سنجیده شود. اکنون سخن در دو پایه اصلى این استناد است. 1. نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت: در سبب نزول آن چند قول وجود دارد. بنابراین, نزول آیه (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء…) درباره عباده مورد اختلاف است. طبرى و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده اند. طبرى مى نویسد: (اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده اند (هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنانند) بعضى گفته اند عبادة بن صامت و عبدالله بن ابیّ بن سلول در داستان تبرّى عباده از پیمان یهود و تمسّک عبداللّه بن ابیّ به آن پیمان, اراده شده اند. و دیگرانى گفته اند بلکه مقصود, ابولبابة بن عبد المنذر است که به یهود بنى قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر با شما ذبح است (کنایه از آن که همه شما را خواهد کشت)….)53 ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 مى نویسد: (مفسّران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند. پس سدّى گفته است درباره دو مرد است که : ییکى پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان یهودى خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودى خواهم شد, باشد که اگر قضیه اى یا حادثه اى پیش آید مرا سود بخشد. و دیگرى گفت: من نزد فلان نصرانى در شام خواهم رفت و به او پناه برده, به نصرانیّت خواهم گرایید. پس خداوند چنین نازل فرمود: (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء…). و عکرمه گفته است درباره أبى لبابة بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام که پیامبر او را به سوى بنى قریظه فرستاد, پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد؟ او با دست خود به گلویش اشاره کرد; یعنى رفتار او با شما ذبح است (کنایه از این که همه شما را خواهد کشت). این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از… روایت کرده که عبادة بن صامت به نزد رسول خدا آمد…) 54 و به دنبال آن, نزول آیه درباره عباده و عبدالله را به چند طریق نقل کرده است. همان گونه که ملاحظه مى شود, در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است. طبرى پس از نقل نظریّات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک, همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته, مى نویسد: (در تایید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلى در دست نیست که یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. بنابر این درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم, محتمل بشماریم. بلى شکّى نیست که آیه درباره یک نفر منا فق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصارى پیمان دوستى داشته, فرود آمده است. زیرا آیه پس از این, شاهد بر این سخن است: (فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى أن تصیبنا دائرة…) 55. علامه طباطبایى معتقد است که تطبیق آیه 51 مائده بر داستان عبادة بن صامت, اصولاً بر اساس تطبیق و اجتهاد راویان صورت گرفته و سبب نزول واقعى نیست. از جمله شواهد نظر علامه این است که در آیه نام یهود و نصارا با هم ذکر شده, حال این که نصارا در قصّه بنى قینقاع و برخوردهاى آنان با مسلمانان و بنى قریظه و بنى نظیر هیچ گونه نقشى نداشته اند و این جریان ارتباطى با نصارا پیدا نمى کند. سپس علامه طبق ادله اى معتقد است که واژه ولایت در آیه 51 مائده به معناى محبّت و اعتماد است, ولى آنچه در قصّه عباده مطرح شده, ولایت به معناى نصرت, پیمان و قرارداد دوستى است. براین اساس, علاّمه روایت نزول آیه درباره ابى لبابه را ترجیح مى دهد56. 2. استمرار نزول آیات پس از آیه 51: گفته شد که نزول آیه 51 درباره عباده بن صامت, ثابت و مسلّم نیست و تنها یکى از نظریّه هاست. اینک بر فرض درستى این نظریّه, باید ثابت شود که آیه 55 (آیه ولایت) نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است! در حالى که چنین چیزى به دلایلى, اثبات پذیر نیست: دلیل نخست: در این که آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد, اختلاف عمیقى میان نقلها وجود دارد که فشرده آن چنین است: 1. فقط آیه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده است. 2. آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده نازل شده است. 3. آیه 51 تا 56 مائده درباره یک موضوع نازل شده است. 4. آیه 51 تا 67 (واللّه یعصمک من النّاس…) در زمینه فوق نازل گشته است57. با وجود این اختلاف نظرها, چگونه مى توان یکى را بر دیگرى ترجیح داد و به این نقلها بسنده کرد. دلیل دوم: درمیان آیات 51 ـ 56 یا 51 ـ 67 که ادّعا شده با هم و یکجا در شأن عبادة بن صامت نازل شده, آیاتى وجود دارد که حتى مدّعیان استمرار و پیوستگى نزول این آیات, نزول آن را درباره دیگران نقل کرده اند! از جمله آیه 54: (یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یاتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة على المؤمنین اعزّة على الکافرین یجاهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) اى کسانى که ایمان آورده اید هر که از شما از دین خود برگردد, پس خداوند گروهى خواهد آورد که آنان را دوست داشته و آنان دوستش مى دارند. در برابر مؤمنان, ذلیل و در برابر کافران, عزیزند. در راه خدا جهاد مى کنند و از ملامت هیچ ملامتگرى نمى هراسند. این است تفضّل خدا که به هر کس خواهد ببخشد و خدا داراى رحمت گسترده و دانایى بسیار است. مفسّران اهل سنّت در سبب نزول این آیه, آراى مختلفى دارند. الف. روایتى از پیامبر (ص) نقل کرده اند که منظور از (قوم) در آیه, ابو موسى و همشهریان یمنى اویند. ب. گفته اند مراد از (قوم), ابوبکر است که پس از رحلت پیامبر (ص) با اهل ردّه قتال کرد. در توجیه این نظریه گفته اند: خداوند بر اساس علم غیب خود از قبل, این آیه را درباره ابوبکر نازل کرده است!
ج. مقصود از (قوم), انصار هستند.
د. منظور از (قوم), مردمانى از فارس هستند. زیرا وقتى از پیامبر (ص) درباره این آیه سؤال شد, پیامبر (ص) دست بر شانه سلمان فارسى زد و فرمود: منظور از آن قوم که خدا ایشان را دوست دارد و آنان خداى را دوست دارند, این مرد و بستگان اویند. هـ. مراد, اهل قادسّیه اند. و. منظور, اهل سبأ هستند. ز. مقصود آیه از قوم محبوب خدا, على ابن ابى طالب است 58. امّا مفسّران شیعه براین نکته اتّفاق نظر دارند که آیه بر على (ع) منطبق است. آنچه به عنوان مؤیّد نکته فوق یاد شده, این است که پیامبر (ص) در جنگ خیبر فرمود: (لاعطیّن الرایة غداً رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله) به زودى پرچم را در فردا به دست مردى خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا ورسول او را دوست دارند 59. روایاتى نیز از طریق شیعه و اهل سنّت وارد شده است که آیه ولایت همراه با آیه پیش از آن وآیه پس از آن را نازل شده درباره على (ع) مى دانند 60. تفصیل در این مقوله, در مجال این نوشته نیست وآنچه آورده شد, براى این بود که معلوم گردد آیه 54 مربوط به عبادة بن صامت نخواهد بود و نمى توان سبب نزول آیه 51 را با آیه 55 (آیه ولایت) یکى دانست. آیه 57 نیز داراى سبب نزول ویژه اى است غیر از عبادة بن صامت. (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزواً و لعباً من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقو اللّه ان کنتم مؤمنین) اى کسانى که ایمان آورده اید آن دسته از اهل کتاب و کافران را که دین شما را به بازى و مسخره گرفتند, دوست مگیرید, و از مخالفت خدا پرهیز کنید, اگر مؤمن هستید. گفته اند آیه فوق, درباره دوستى و همگرایى جمعى از مسلمانان با رفاعة بن زیدبن تابوت و سوید بن حارث که در ابتدا اظهار اسلام کردند و سپس نفاق ورزیدند, نازل شده است 61. همچنین آیه 58: (واذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانّهم قوم لایعقلون). و چون به نماز ندا مى دادید آن را بازیچه و مسخره مى گرفتند. این بدان جهت است که ایشان مردمى هستند که نمى اندیشند. گفته اند: این آیه درباره مردى از نصاراى مدینه نازل شده است که هرگاه نام پیامبر را در اذان مى شنید, به آن حضرت جسارت مى کرد62. آیه 59 نیز شأن نزول خاصّى, جز عبادة بن صامت دارد. (قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منّا الاّ ان آمنّا بالله… ). در سبب نزول این آیه گفته اند: جمعى از یهود از جمله یاسر بن اخطب و رافع بن ابى رافع و عاذر و زید و خالد و ازار بن ابى ازار واشیع به نزد رسول خدا آمدند, از ایشان پرسیدند به کدام یک از پیامبران ایمان دارید؟ فرمود: به خداوند و هر آن که او فرستاده ایمان دارم. چون عیسى را نام برد نبوّت او را انکار کردند, آن گاه این آیه نازل گردید63. و همچنین آیات پس از آن تا آیه 67 که اسباب نزول گوناگونى براى آن در کلام مفسّرانى چون: طبرى, واحدى, ابن کثیر و سیوطى نقل شده است که ذکر همه اینها به طول مى انجامد و آخرین آیه از این فراز نیز آیه 67 (آیه تبلیغ) است که بنابر روایات فراوان سنى و شیعه در غدیرخم نازل شده و معرکه مباحثات کلامى و تفسیرى از سوى عامه و خاصه است. تمامى آنچه گذشت, شاهد براین است که آیات یاد شده به دنبال آیه 51 نازل نشده اند, بلکه نزول آنها به مناسبت جریانهاى جداگانه اى بوده و تشابه موضوع آیات, دلیل وحدت سبب نزول آنها نیست. درخور درنگ است که هیچ یک از مدّعیان نزول یکباره آیات 51 تا 67,در ذیل هیچ آیه اى از آیات این فراز نامى از عبادة بن صامت به میان نیاورده اند, حتى به عنوان یک قول. امّا به آیه ولایت که رسیده اند نام عباده را مطرح کرده اند و این از نظر محقّق منصف, حکایت از نوعى غرض ورزى دارد; چه این که آیه ولایت از نظر برخى متعصّبان باید به هر حال از على (ع) سلب شود, حال به هر قیمت! گاه با طرح سبب نزول دیگر و گاه با دستاویزهاى دیگر. دراین راستاست که طبرى و ابن کثیر, على رغم شرح و درازگویى در سایر موارد, وقتى نوبت به نقل فضایل على (ع) رسیده, داستان آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى از یهود نزد رسول خدا (ص) را که مهم ترین و معروف ترین و با سندترین سبب نزول گفته شده براى آیه ولایت است و از سوى ائمّه علم تفسیر و حدیث نقل شده است, اساساً بدان اشاره نکرده اند! در حالى که واحدى با همه خلاصه گویى در سایر موارد, داستان یادشده را به دو طریق آورده و به نظریه دیگرى اشاره نکرده است 64. وسیوطى نیز آن را به طرق گوناگون روایت کرده است65.
چند دلیل دیگر در نقد نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت
1. روایت ناظر به عبادة بن صامت در برابر روایاتى که نزول آیه ولایت را درباره على (ع) دانسته است, یاراى مقاومت ندارد, زیرا ناقلان و قائلان به آن در برابر این ناچیزند. 2. ظاهر آیه نیز احتمال نزول آن درباره عباده یا در ادامه آیات قبل را نفى مى کند. زیرا صدر آیه اثبات ولایت براى افراد معیّنى کرده و ولایت را در آنان منحصر مى داند, حال آن که عباده تبرّى از ولایت یهود جسته و به هیچ گونه درخواست نصب ولى نکرده بود, تا آیه در پاسخ درخواست او نازل شده باشد. 3. در ذیل آیه ولایت ویژگیهایى آورده شده که بدون شک اشاره به شخصى معیّن و مصداقى خارجى دارد واین ویژگیها ربطى به داستان عباده ندارد. شیخ طوسى در پاسخ این اشکال که گفته اند آیه درباره عباده نازل شده است, مى نویسد: (روایت نزول آن درباره عباده با روایات نزول آن درباره امیرمؤمنان تاب مقابله ندارد, زیرا این روایت را همه اصحاب حدیث از خاصّه و عامّه بر نقل آن اتفاق کرده اند و امّا حدیث مربوط به عباده حداکثر مستند به یک شخص است که او نیز به غرض ورزى و تعصّب معروف است 66. علاوه بر این, اصولاً نزول آیه درباره عباده از نظر عقل موجّه نیست, زیرا محتواى آیه مناسبتى با جریان عباده ندارد و نزول آیه در واقعه اى که تناسب و مطابقت با آن ندارد, قابل پذیرش نیست.) 67 جمال الدین بن طاووس نیز در همین زمینه و پس از نقل دو قول متعارض, مى نویسد: (آنچه ما روایت کردیم [روایت مربوط به على (ع)] از جهاتى بر روایت دیگر [روایت مربوط به عباده] ترجیح دارد:
1. فراوانى روایات آن و نا چیزى روایت دیگر.
2. پس از پیامبر (ص) حکومتهاى مختلفى بر سر کار آمدند; از جمله بنى امیّه و عبداللّه بن زبیر که همگى, جز عمربن عبدالعزیز, دشنمان على (ع) بودند و معاویه تشویقى هاى بسیارى براى تنقیص على (ع) و دشنام به آن حضرت مى پرداخت و کودکان را در مکتب خانه ها با مطالب دروغى رشد مى داد که على (ع) را در نظر آنان, مغضوب مى نمود! تا آن جا که معاویه چهارصد هزار درهم به سمرة بن جندب بخشید که دو مطلب درباره على (ع) و ابن ملجم جعل کند. او نیز اجابت کرد و این آیه: (و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه…) را درباره عبدالرحمان بن ملجم و آیه (واذا تولّى سعى فى الأرض لیفسد فیها…) را درباره على (ع) قرار داد. 3. در روایت ابن عباس صورت و شاهد حال به چشم نمى خورد, ولى این روایات صورت حال دارد و همین قرینه درستى آن است. و امّا روایت ابن عباس (بر فرض صحّت انتساب روایت به او) چه بسا از غیر ثقه آن را شنیده و نقل کرده باشد و یا به کسى که معتمد نبوده, اعتماد کرده باشد.) 68 شگفت این جاست که ابن کثیر در مقام تأیید نزول آیه درباره عباده در پى تبرّى او از پیمان یهود و اظهار رضایت او از ولایت خدا ورسول (ص), مى نویسد: (وبه همین جهت پس ازاین آیات [آیه 51 تا 55] نازل شد: (ومن یتولّ الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب اللّه الغالبون و هر که خدا و رسول و مؤمنان را متولّى گردد پس حزب خدا پیروزند.) 69 حال آن که این پیامد با روایت دیگر بسیار مناسب تر است. زیرا در آن چنین بود که پس از نزول آیه (انما ولیّکم اللّه و رسوله…) عبدالّه بن سلام گفت: راضى شدیم به خدا و پیامبرش (ص) و على (ع) به عنوان ولیّ. پس این آیه فرود آمد: (و من یتولّ اللّه و رسوله والذین آمنوا…) و نیز از عبدالله بن سلام روایت شده که چون آیه ولایت, نازل شد به رسول خدا گفتم: من على (ع) را دیدم که انگشترى خود را به نیازمندى بخشید در حالى که رکوع کرده بود, پس او را ولیّ خود قرار مى دهیم. جالب این که ابن کثیر خود در یکى از روایات نقل مى کند: پس از آن که پیامبر از سائل پرسید انگشترى را که به تو بخشید, او اشاره به على(ع) کرد. پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند: (و من یتولّ الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون). ملاحظه مى شود که در این روایت, پیامبر (ص) به روشنى (الذین آمنوا) در این آیه را بر على (ع) تطبیق مى کند. اتفاقاً ابن کثیر پس از همین روایت مى نویسد: (این اسنادى است که اشکالى در آن نیست).70
استشهاد به سیاق آیات
از جمله شواهدى که براى نزول آیه درباره عباده گفته اند, وحدت سیاق آیات است. برخى گفته اند چون آیات پیشین درباره عبادة بن صامت نازل شده است و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است, پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است 71. این ادّعا به دلایل مختلف مردود است: 1. در آیات یاد شده, سیاق واحدى به چشم نمى خورد, زیرا مضامین آیات, گوناگون و متفاوت است. 2. بر فرض این که میان چند آیه از نظر مضمون, هماهنگى باشد, این هماهنگى دلیل بر یکى بودن سبب نزول آنها نیست, زیرا نظم و شکل چیده شدن آیات یک سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست و روشن است که نحوه نزول آیات با ترتیب فعلى آنها متفاوت است. با این حال, غالباً نوعى هماهنگى میان آیات یک سوره یا بخشى از آیات یک سوره مشهود است. بنابراین, سیاق واحد یا هماهنگى چند آیه ممکن است مربوط به مرحله تدوین باشد, نه نزول. 3. بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل بودن آن بر وحدت سبب نزول آیات این فراز, باز هم مى بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت, ثابت و مسلّم نیست که شرح آن گذشت. 4. بر فرض آن که از تمامى آنچه گذشت دست برداشته وحدت سیاق را دلیل بر نزول همه این آیات درباره عباده بدانیم, باز این دلیل, معارض با آن دسته از روایاتى است که این آیه را نازل درباره على (ع) مى دانند و پرواضح است که سیاق, هیچ گاه با روایات صحیح و صریح, قادر به معارضه نخواهد بود. لازم است یاد آور شویم که هدف کسانى که وحدت سیاق را در این زمینه مطرح کرده اند تشکیک در مفهوم ولایت یاد شده در آیه بوده است و تمامى این تلاشها در جهت اثبات این پندار بوده که ولایت در آیه, به معناى نصرت و محبّت است که پاسخ و ردّ پندار یادشده به طور مشروح در کتابهاى کلامى بزرگان آمده است. همچنین در زمینه وحدت سیاق حق مطلب ادا شده است, از جمله علامه طباطبایى در تفسیر (المیزان) آن را به طور مشروح مورد تحلیل قرار داده است 72.
پندار نزول آیه درباره ابى بکر
نزول آیه ولایت درباره ابى بکر را اساساً نباید نظریه به حساب آورد, زیرا به کسى که آن را گفته باشد بر نخورده ایم و بسیارى از تفاسیر مهم اهل سنّت نیز حتّى در حدّ اشاره هم متعرّض آن نشده اند 73. همین نکته در بى اساسى آن کافى است. ولى از آن جا که برخى در جهت نفى فضایل على (ع) نزول این آیه را درباره آن گرامى خواسته اند زیر سؤال ببرند و روایت ابى بکر را مطرح ساخته اند, ما به اجمال نگاهى بدان خواهیم داشت. فخررازى و ابن حجر و چندتن دیگر 74 پس از ذکر اقوال در نزول آیه, نوشته اند: (و گفته شده که آیه درباره ابى بکر نازل شده است). تنها مستند این قول را سخن عکرمه دانسته اند و هیچ گونه سبب نزولى نقل نکرده و طریق و سندى به عکرمه نمى رسانند. چنین نقلى چه بسا ارزش نقد و ردّ هم نداشته باشد, ولى به هر حال در ردّ آن به چند نکته اشاره مى کنیم: 1. انتساب این قول به عکرمه ثابت نیست و تنها نقل قولى بدون سند و روایتى مرسل است. 2. منظور از نزول آیه درباره ابى بکر, اساساً مجمل و نامفهوم است و مشخص نیست که به چه صورت درباره او نازل شده است؟ آیا منظور از نزول آیه درباره او, این بوده که مخاطب به ضمیر خطاب در (ولیّکم) بوده یا منظور از موصول در آیه و یا مشمول آن موصول بوده و یا…!. 3. عکرمه افتخار داشته که در زمینه قرآن, علوم خود را از ابن عباس دریافت کرده است. با توجه به این که آنچه از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده, نزول آیه درباره على (ع) است, این روایت را یا اساساً عکرمه جعل کرده و به ابن عباس نسبت داده و یا دیگران جعل کرده اند و به عکرمه نسبت داده اند. 4. در وثاقت و عدم و ثاقت عکرمه سخن بسیار است. جمعى اورا متّهم کرده اند که داراى عقیده خوارج بوده است. علاّمه بلاغى مى نویسد: (واما عکرمه پس درباره او طعن بسیار است که او کذّاب و غیر موثّق و معتقد به عقاید خوارج است. ) 75 5. گذشته از همه اشکالها, این سخن به عنوان یک قول و نظریّه, قولى مستند به یک نفر و به روایتى مرسل و بدون سند است, و چنین قولى در برابر روایات صحیحه و پر شمار که درباره نزول آیه در شأن على (ع) وارد شده غیر قابل عرضه بوده و به هیچ گونه با آن برابرى نتواند کرد. 6. از طرق شیعه نزول آیه درباره على (ع) از خود عکرمه نیز روایت شده است 76. از آنچه تاکنون گذشت, بى پایگى آنچه بعضى ادعا کرده اند که: (مراد از موصول در آیه تمامى مؤمنانند و فرد به خصوصى منظور نیست) 77, به خوبى روشن مى شود. در واقع ادّعاى یادشده, به طور کلّى انکار سبب نزول داشتن آیه خواهد بود و این چیزى است که مدّعیان آن, خود بدان ملتزم نیستند. در این زمینه, تعمیم در موصول آیه (الذین آمنوا…) را بعضى چون طبرى و فخررازى و ابن کثیر از امام باقر (ع) روایت کرده اند که از ایشان سؤال شد آیا منظور از (کسانى که ایمان آورده نماز به پا مى دارند و زکات در حال رکوع مى پردازند) على (ع) است؟ پس آن حضرت فرمود: على (ع) از جمله ایشان است. بسیار روشن است که این روایت, موضوع و دروغین است و راویان آن تمامى از راویان اهل سنّت بوده و هیچ کس از راویان و محدّثان شیعى, آن را روایت نکرده اند. به هر حال, بررسى ظاهر آیه همان گونه که روشن است, تعمیم یادشده را به شدّت نفى کرده و به روشنى ظهور در مصداق خاص دارد. و ظاهراً ادّعاى یادشده در جهت توجیه و تأویل, یا به عبارت درست تر, تحریف مفهوم ولایت است. و از آن جا که آیه به روشنى و استحکام هر چه تمامتر,خلافت و امامت على (ع) را ثابت مى کند, بسیارى از مخالفان, مقام ولایت ثابت شده براى آن حضرت را تأویل کرده اند و آن را به معناى نصرت و محبّت گرفته اند و چون وجهى براى اختصاص ولایت به این معنى به خدا و رسول (ص) و على (ع) ندیده اند, سبب نزول را منکر شده و موصول در آیه را تعمیم داده و گفته اند مراد عامة المؤمنین است و بدین سان امرى روشن و مستند به روایات متواتره را انکار کرده اند و حال آن که به نظر علامه طباطبایى: (اگر در تفسیر آیه اى به وسیله اسباب نزول وارده, اعراض از چنین روایات فراوان و انبوهى روا باشد, دیگر به هیچ یک از اسباب نزول مأثوره در هیچ آیه اى از آیات قرآن نمى توان اعتماد کرد.) 78 تفصیل بیشتر دراین مجال نیازمند پرداختن به بعضى از بحثهاى کلامى و تفسیرى است که فراتر از موضوع این مقال است و متکلّمان و مفسّران بزرگوار شیعى, چونان: سید مرتضى در شافى و شیخ طوسى در تلخیص الشافى و علاّمه طباطبایى در المیزان, به خوبى از عهده این مهم بر آمده اند.
اشکالات وارده بر نزول آیه ولایت درباره على (ع)
از آنچه تا کنون گذشت, روشن شد که آیه ولایت به دلایل عقلى و نقلى درباره على(ع) نازل شده است و شیعه معتقد است که امامت و ولایت مطلقه على (ع), از این آیه به خوبى قابل استفاده است. امّا شبهاتى از سوى مخالفان براین عقیده وارد شده که به دو دسته تقسیم مى شود. 1. گفته اند واژه ولایت در این جا به معناى نصرت و یارى است و نه سرپرستى و تصرف در امور. از آن جا که این شبهه اصولاً ارتباطى با سبب نزول ندارد و از حوزه سخن ما به دور است, پاسخ آن را به کتابهاى کلامى و اعتقادى وا مى نهیم. 2. گفته اند که نزول آیه درباره على (ع) و داستان انگشترى نیست. ارتباط این سخن با سبب نزول آیه مى طلبد که آن را مطرح کرده و بررسى کنیم.
اشکال اول
گفته اند: (الذین آمنوا…) جمع واراده مفرد از آن, خلاف ظاهر است. بنابراین, باید گفت آیه تمامى مؤمنان را شامل شده و صفات یادشده, همچون: اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع, عنوان عام بوده که شامل همه مؤمنان 79 و یا مهاجران و انصار بوده است 80.
پاسخ:
اوّلاً اراده فرد از کلمه جمع از نظر اهل لغت و عرف, مشکلى ندارد. زیرا این شیوه در محاورات عرفى و گفت و گوهاى معمولى در زبان عرب و دیگر زبانها از ابتدا تا کنون بسیار معمول بوده و هست و فراوان دیده شده که براى تعظیم و تفخیم یک فرد به جاى مفرد, واژه جمع به کار مى برند. چه این که در همین سوره, سه آیه قبل از آیه ولایت مى خوانیم: (فترى الذین فى قلوبهم مرض یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة) مائده / 52 در این جا (الّذین) جمع است, در حالى که به اتفاق همه مفسّران, آیه درباره شخص عبدالله بن ابیّ نازل شده است. همچنین بیست مورد از این گونه آیات را علامه امینى آورده که در تمامى آنها از لفظ جمع, شخص خاص اراده شده و روشن است که نمى توان آن همه را مجاز دانست 81. در همین آیه نیز جماعتى از اهل سنت چون قوشجى و تفتازانى گفته اند به اتفاق مفسران منظور از (الذین آمنوا), على (ع) بوده است 82. ثانیاً مراد از (الذین آمنوا…) یا فرد خاص است و یا همه مؤمنان. امّا همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند, زیرا در آن صورت, مفاد آیه چنین خواهد شد: اى کسانى که ایمان آورده اید, ولیّ شما خدا و رسول و کسانى هستند که ایمان آورده اند. بنابراین همان کسانى ولیّ خواهند بود که ولیّ براى ایشان تعیین شده است و به اصطلاح, اتّحاد ولیّ و مولیّ علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست83. یابه عبارتى لازم خواهد آمد که هر کس ولیّ خویش باشد و این محال است. پس ناگزیر بایدمخاطبان آیه جز صاحبان ولایت باشند 84. و هیچ کس تاکنون ادّعا نکرده فردى خاص جز على (ع) از (الّذین آمنوا) اراده شده است. بنابراین, به اتفاق مفسّران از این لفظ,على (ع) اراده شده است 85. ثالثاً نزول آیه درباره على (ع) را راویان بزرگ, که همه عرب اصیل بوده اند, بدون هیچ گونه تأمّل و تشکیک آورده اند و اهل نقل از پیشگامان علم حدیث که جملگى اهل نحو و ادب بوده اند, بدون اندک نقدى ذکر کرده اند واین خود, گواهى روشن بر درستى مدّعاى ما و اطلاق (الذین آمنوا) بر على (ع) است86. رابعاً اساساً در این جا لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است, بلکه عنوان جمعى بر یکى از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بین این دو کیفیّت و دو گونه استعمال, فرق بسیاراست و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنى و نارواست, تنها صورت اوّل است87. زمخشرى دراین باره مى نویسد: (سبب نزول آیه, یک شخص است ولى آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکیها ترغیب شوند و توجّه داده شوند که در نیکى و احسان و رسیدگى به فقیران, تأخیر نورزند و حتى اگر در نماز بودند, این مهمّ را به تأخیر نیندازند.) 88 بیضاوى مى نویسد: (بنابر روایت صحیح, آیه درباره على (ع) نازل شده است و با این که حمل لفظ جمع بر مفرد, خلاف ظاهر است, ولى چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را بر مانند آن عمل [احسان و تصدق به فقیر] برانگیزد و تشویق کند.) 89 وجوه دیگرى نیز دراین میان مطرح است; مانند این که خداوند, على (ع) را به منزله همه مؤمنان معرّفى کرده, همان گونه که در جنگ احزاب, هنگامى که على (ع) به کارزار عمروبن عبدودّ شتافت, پیامبر فرمود: (تمامى ایمان, با تمامى شرک روبه رو شد) یا این که لفظ جمع, اشاره به مراتب عالى ایمان على (ع) دارد. و یا این که خداوند نام على(ع) را به لفظ روشن و خاص نیاورد, تا کینه هاى پنهان را برنیاشوبد و رقیبان را به رو در رویى وادار نسازد و نا باوران را گران نیاید 90.
اشکال دوم
گفته اند: بیرون آوردن انگشترى و دادن آن به سائل, (فعل کثیر) و باطل کننده نماز است. چگونه ممکن است على (ع) با این کار, نمازش را باطل کرده باشد. 91
پاسخ:
زمخشرى مى نویسد: (این آیه درباره على, کرّم الله وجهه, نازل شد آن هنگام که سائلى از او کمک خواست و او در رکوع نماز بود, پس انگشترى خویش را نزد او انداخت. گویا آن انگشترى براى انگشت او بزرگ بوده و بیرون آوردن آن مایه تکلف و کار زیادى که نماز را باطل کند, نشد.) 92 سبط ابن جوزى مى نویسد: (جواب به دو گونه است: اول این که :گفته اند او [على (ع)] به سوى سائل اشاره کرد, پس سائل انگشترى از انگشت کوچک او گرفت و بیرون آورد. دوم این که: سخن و فعل در نماز, نزد مسلمانان در ابتدا مباح بوده و سپس ممنوع گشته است.) 93 نیشابورى از مفسّران بزرگ عامه در تفسیر خود: (غرائب القرآن و رغائب الفرقان), مى نویسد: (مگر این که انگشتر به راحتى قابل بیرون آوردن بوده باشد یا این که به سوى سائل اشاره کرده باشد, پس او آن را بیرون آورده باشد.) 94
اشکال سوم
آنچه به عنوان سبب نزول آمده, بخشش انگشترى است که صدقه اى مستحب است, ولى آنچه در آیه آمده, زکات است که فریضه و واجب است. پس داستان یادشده را نمى توان سبب نزول آیه شمرد 95.
پاسخ:
معناى اصطلاحى زکات نزد اهل شریعت, معناى مستحدثى است, ویژه عرف اهل شریعت. ولى زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى که در راه خدا باشد, اطلاق شده است; مال باشد یا تلاش و کردار و عمل, واجب باشد یا مستحب. قرآن مجید در مواردى زکات را به کار برده است. از قول عیسى مى فرماید: (و اوصانى بالصلوة و الزکوة) مریم /31 و سفارش فرمود مرا به نماز و زکات. و در جاى دیگر مى فرماید: (و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة وایتاء الزکوة) انبیاء/ 73 وسفارش کردیم ایشان را به انجام نیکیها و به پاداشتن نماز و پرداختن زکات. پس بدون شک مراد از زکات, انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على(ع) در داستان نزول آیه, از بارزترین مصادیق آن است.
اشکال چهارم
آیه مبارکه مى گوید: ولیّ شما, خدا و پیامبر و کسانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع, زکات مى پردازند. ظاهر آیه این است که ولایت آنان بالفعل ثابت است, در حالى که ولایت به معناى امامت و تصرّف در امور, براى على (ع) پس از رحلت پیامبر اثبات شده و نه پیش از آن 96.
پاسخ:
آنچه از آیه به دست مى آید, وجوب اطاعت از دارندگان ولایت و شایستگى على(ع) براى امامت است و این در زمان حیات پیامبر (ص) حاصل بوده, هر چند تصرفات, موقوف به پس از وفات بوده است 97. به عبارت دیگر, قضیّه در این جا به شکل حقیقیّه است نه خارجیّه, بنابراین, نظر به تحقق و عدم تحقق موضوع در خارج ندارد, پس فعلیّت ولایت لازم نیست 98. بلکه اگر لازم نیز باشد از آن جا که لفظ ولیّ مفرد است, مى توان استفاده کرد که ولایت خدا و رسول بالاصالة است که بالفعل متحقق است و همین مقدار کافى است و امّا ولایت اولواالامر که بالتبع و از توابع همان ولایت است, لازم نیست فعلى باشد. علاوه بر آن که ولایت فعلى نیز براى على (ع) ثابت بوده است, زیرا پیامبر خود اصحاب را به سلام بر على (ع) به عنوان امیرمؤمنان امر فرمود واین را خاصه و عامه آورده اند 99 و نیز مى فرمود: (هر که من مولاى اویم, پس على مولاى اوست.) این حدیث نیز مشهورتر از آن است که نیازمند اثبات باشد. نکته دیگر: جمله ابتداى آیه اسمیّه است و ولیّ نیز صفت مشبّهه که دلالت بر دوام دارد. بنابر این, اثبات ولایت به گونه دوام است و مؤیّد آن, این که پیامبر (ص) در غزوه تبوک على (ع) را به جانشینى خویش در مدینه گمارد واو را تا زمان وفات از این منصب عزل نکرد. پس این انتصاب, شامل همه زمانها و همه شؤون خواهد بود, زیرا به اتفاق اهل سیره و تاریخ, تفصیل و تقسیمى در این امور مطرح نبوده است. همچنین حدیث منزلت نیز دلیل بر ولایت على (ع) در زمان پیامبر دارد, زیرا به مفاد آن همه اختیارات و شؤون ثابت براى پیامبر, به جز نبوّت, براى على (ع) نیز ثابت بوده است 100. اگر گفته شود: اجماع کرده اند براین که على (ع) در زمان پیامبر, امامت و ولایت نداشته است! خواهیم گفت: آیه, ولایت ایشان را در زمان حال و آینده, در حیات پیامبر و پس از وفات او, اثبات مى کند. ما به خاطر اجماع, نسبت به زمان حیات پیامبر, از مدلول آیه دست بر مى داریم. امّا پس از پیامبر, آیه بر دلالت و حجیّت خود باقى است 101.
اشکال پنجم
على (ع) در بسیارى از خطبه ها و سخنان خود به آیاتى که درباره او نازل شده بود, علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج مى فرمود و اگر این آیه نیز درباره ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت مى داشت, بدان استدلال مى کرد و توسل مى جست و چنین چیزى دیده نشده است 102.
پاسخ:
احتجاج نکردن آن حضرت به آیه, عدم نزول آن را درباره ایشان ثابت نمى کند. علاوه, آن حضرت چندین بار به این آیه احتجاج فرموده است; از جمله درمناظره خود با ابى بکر 103 و نیز مناظره دیگرى با عثمان و زبیر و عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص در روز شورى 104. در این دو مناظره فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا آیه (انّما ولیّکم اللّه…) درباره من نازل نشده است؟ گفتند: چرا. همچنین امامان معصوم (ع) نیز بدان احتجاج کرده اند که مرحوم سید شرف الدین مى نویسد: (احتجاج آنان به آیه, به تواتر رسیده است.) 105 اشکالات دیگرى نیز در این زمینه مطرح و پاسخ داده شده است که بیشتر به سفسطه و انکار بدیّهیات شبیه است تا به اشکال, و بسیارى از آنها برخاسته از تعصّبهاى کورکورانه است. به قول نیشابورى, مؤلف تفسیر غرائب: (با صحّت روایات وارده در سبب نزول, این گونه مناقشات, زیاده گویى بدون فایده است.) 106 کوتاه سخن این که با وجود روایات روشن و معتبر و فراوان و متواتر, جاى هیچ گونه تأمل و تردیدى در نزول آیه درباره على (ع) نیست, چونان که شیعه و اکثر اهل سنّت بدان اعتقاد دارند.
نتیجه:
از آنچه تاکنون گفته شد, نتایج زیر به دست مى آید: 1. آیه ولایت براساس روایات معتبر و فراوان که از سوى شیعه و سنى نقل شده است و وجوه عقلى بسیار, در شأن على (ع) و در جریان بخشش انگشترى از سوى آن حضرت به مرد سائل نازل شده است. 2. به کمک سبب نزول یاد شده محتواى آیه به خوبى روشن است. بنابراین شخص مورد نظر آیه که نام او به صراحت برده نشده و تنها اوصافى از او آمده, امام على (ع) است. 3. بنابر مفاد آیه, ولایت بر مؤمنان تنها از آن خدا و رسول (ص) و امام على (ع) است. 4. این جهت که آیه مبارکه به درخواست کسى یا کسانى نازل شده است یا نه و با آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى به حضور رسول خدا (ص) یا هر گونه رخداد دیگرى همزمان شده است یا نه, تأثیرى در مفهوم و محتواى آیه نخواهد داشت.
پی نوشت ها
________________________________________
1. حدیث مناظره على (ع) با ابى بکر, هنگامى که به خلافت رسید. بحرانى, غایة المرام, (بیروت, دارالقاموس الحدیث)/ 108; طبرسى, الاحتجاج, (بیروت, مؤسسّه الاعلمى للمطبوعات و مؤسسة اهل البیت, 1401ق)/ 118. 2. امینى, الغدیر, (تهران, دارالکتب الاسلامیة, 1366), 2/ 47 ـ 58. 3. نصربن مزاحم منقرى, وقعة صفّین, (قم, کتابخانه آیة الله مرعشى)/ 31. 4.طبرسى, الاحتجاج/ 450. 5. علامه حلّى, نهج الحقّ, (قم, مؤسسة الهجرة, 1411ق)/ 172. 6. علامه حلّى, کشف المراد, (قم, جماعة المدرسین بالحوزة العلمیّة, 1407ق)/ 368. 7. سید مرتضى, الفصول المختارة, (قم, المؤتمر العالمى لالفیّة الشیخ المفید, 1413ق)/ 140. 8. شیخ مفید, المسائل العکبریّة, (قم,المؤتمر العالمى لالفیّة الشیخ المفید, 1413ق)/ 49. 9. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, (قم, مطبعه علمیّه), 3/ 2. 10. آلوسى, روح المعانى, (بیروت, دار احیاء التراث العربى, 1405ق), 6/ 167. 11. شرف الدین, المراجعات, تحقیق الشیخ حسین الراضى, (تهران, المجمع العالمى لأهل البیت, 1414ق)/ 157, مراجعه 40. 12. امینى, الغدیر, 3/ 156. 13. سیدبن طاووس, سعد السعود, (قم, منشورات الرضى, 1363)/ 96; امینى, الغدیر, 3/ 156; ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/2; حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 222 ـ 239. 14. امینى, الغدیر, 3/ 156 ـ 162. 15. قاضى نوراللّه, احقاق الحق, تعلیقات مرحوم آیة اللّه مرعشى نجفى, (قم, کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى), 2/ 399 ـ 408. 16. حسکانى, شواهد التنزیل, 1 / 209 الى 248. 17. بحرانى, غایة المرام,/ 103 الى 109. 18. سیدبن طاووس, سعد السعود,/ 95 و96. 19. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/ 2ـ3. 20. واحدى, اسباب النزول, (بیروت, دارالکتب العلمیه)/ 133 و 134; طبرى, جامع البیان, (بیروت, دارالفکر, 1408ق), 4 / 288 ـ 289; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, (بیروت, دارالمعرفة, 1409ق), 2/ 73ـ 74; سیوطى, لباب النقول, (بیروت, داراحیاء العلوم, 1408ق)/ 93; سیوطى, الدرالمنثور, (بیروت, دارالفکر, 1403ق), 3/ 104 ـ 106. 21.علامه طباطبایى, المیزان, (قم, مکتبة اسماعیلیان), 6/ 25. 22. ابواسحاق احمد بن ابراهیم نیشابورى ثعلبى متوفاى 337 هجرى. ابن خلکان در وفیات الاعیان او را ذکر کرده, چنین مى گوید: یگانه اهل زمان خود در علم تفسیر بود و تفسیر او برهمه تفاسیر برترى داشت.رک: ابن خلکان, وفیات الاعیان, (بیروت, دارالثقافة, 1968م), 1/ 79. 23. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 229 ـ 231. 24. ابن بطریق, خصائص الوحى المبین, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406)/ 44 ـ 45. 25. حموینى, فرائد السمطین, (بیروت), 1/ 191, باب 39, حدیث 162. 26. ابن جوزى, تذکرة الخواص, (بیروت, مؤسّسه اهل البیت, 1401) / 24. 28. زرندى, نظم دررالسمطین,/ 87. 27. شبلنجى, نور الابصار, (بیروت, دارالفکر, 1399)/ 86ـ 87. 29. فخر رازى, التفسیر الکبیر, (چاپ سوم: بیروت, داراحیاء التراث العربى), 12 / 26. 30. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 234 ـ 235. 31. موفق بن احمد بن محمد البکرى المکى الحنفى, المناقب, (تهران, مکتبة نینوى الحدیثة)/ 186, فصل 17. 32. حموینى, فرائد السمطین, 1/ 193. 33. حافظ ابونعیم اصفهانى, ما نزل من القرآن فى علیّ (ع), جمع و ترتیب شیخ محمد باقر محمودى, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406) / 64 ـ 68. 34. واحدى, اسباب النزول,/ 133 ـ 134. 35.سیوطى, الدرالمنثور, 3 / 105 ـ 106. 36. ابن بطریق, خصائص الوحى المبین,/ 38ـ 36. 37. حسکانى, شواهد التنزیل, 1 / 233. 38. تفسیر کبیر, فخر رازى, 12 / 26; نیشابورى, غرائب القرآن, (چاپ اول: قاهره, شرکة مطبعه بابى حلبى, 1381), 6 / 115. 39. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/3;صدوق, الامالى, (بیروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1400ق)/ 108 ـ 107, حدیث 4. 40. از جمله: حر عاملى, وسائل الشیعة, (بیروت, داراحیاء التراث العربى), 6/ 335 حدیث 4;بحرانى, البرهان, (قم, مؤسّسه اسماعیلیان), 1/ 480, ح 6; مجلسى, بحار الانوار, (بیروت, موسسه الوفاء, 1403), 35 / 183; بحرانى, غایة المرام / 107;علامه طباطبایى, المیزان, 6 / 16, و منابع دیگر. 41. عبادة بن صامت بن قیس انصارى خزرجى, از اکابر اصحاب و بزرگان انصار است. از پیشینیان و مشهور به ورع بوده است. در دو عقبه و بدر و اُحُد و خندق و دیگر مشاهد حاضر بوده است و در فتح مصر نیز شرکت داشته و پیامبر او را بر بعضى از صدقات گمارده است. یکى از پنج نفرى است که در زمان پیامبر به گرد آورى قرآن پرداخته اند. پس از پیامبر به سوى على(ع) بازگشته و از بیعت با ابى بکر سر برتافت. امام رضا(ع) او را از کسانى که به راه و روش پیامبر رفته و تغییر و تبدیلى در دین وارد نساخته اند, شمرده است. از پیامبر بسیار روایت کرده و بسیارى از صحابه و تابعین از او روایت کرده اند. از سوى عمر, براى تعلیم قرآن و فقه به شام فرستاده شد, پس از مدتى در حمص اقامت گزیده, سپس به فلسطین رفت و قضاوت را در آن جا عهده دارشد. با بعضى از کارهاى معاویه به مخالفت برخاست و با او اختلاف پیدا کرد تا بدان جا که عمر در نامه به معاویه نوشت : تو را بر او فرمانى نیست. داراى صلابت در دین و قیام به امر به معروف بود و در سال 34 هجرى در رمله یا بیت المقدس در گذشت. براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به: ابن اثیر, اسد الغابة, 3 / 106 و 107; ابن حجر, الاصابة, 2 / 268 ـ 269;شیخ عباس قمى, تحفة الاحباب, / 239 ـ 240; مامقانى, تنقیح المقال, 1/ 198; شیخ عباس قمى, سفینة البحار, 2/ 145 و…. بعضى, شخصى دیگرى نیزبا همین نام ذکر کرده اند که برادر زاده ابوذر و مقیم بصره و از سابقین شیعیان بوده است و برخى نیز این دو را یک شخص دانسته اند. علاّمه مامقانى در تنقیح المقال 2/ 125 و محدث قمى در سفینة البحار 2/ 145 تحقیقى دراین زمینه دارند. 42. طبرى, جامع البیان, 4 / 288 ـ 287. 43. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 74. 44.سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 104. 45. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 74. 46. طبرى, جامع البیان, 4/ 288. 47. از جمله: زمخشرى در الکشاف 643/1 و طبرى در جامع البیان 275/4 و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم 71/2 ـ 72 و سیوطى در الدّر المنثور 3/ 96 و واحدى در اسباب النزول 132 ـ 133و…. 48. مفسرانى چون واحدى و زمخشرى را که تنها همین سبب نزول را آورده اند, مى توان از این دسته به حساب آورد. 49. طبرى, جامع البیان, 4/ 275; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 71 و72. 50. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 72. 51. همان, 2/ 74. 52. فخر رازى, تفسیر کبیر 12/25; نیشابورى, غرائب القرآن, 6 / 115. 53. طبرى, جامع البیان, 4/ 275 ـ 276. 54. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 71 و72. 55. طبرى, جامع البیان, 4/ 276. 56.علامه طباطبایى, المیزان, 5/ 368 و 369 و 386و 387. 57. رجوع کنید به تفسیر طبرى و تفسیر ابن کثیر و الدرالمنثور ذیل آیه مورد بحث. 58. حاکم نیشابورى, مستدرک, (حیدرآباد دکن), 3/ 132; متقى هندى, کنزالعمال, (حیدرآباد دکن), 5/ 428; مجلسى, بحارالانوار 36 / 32 و…. 59. رک:طبرسى, مجمع البیان, 4 ـ 3 / 321 ـ 322; علامه طباطبایى, المیزان, 5 / 387 و390; استرآبادى, تأویل الآیات الظاهرة, (قم, مدرسة الامام المهدى(ع), 1407ق), 1/ 149. 60. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 235 و 246 و 247; مجلسى, بحار الانوار, 35 / 193 و 195 و همچنین رجوع کنید به پاورقى 58. 61. طبرى, جامع البیان, 4 / 290; واحدى, اسباب النزول / 134; سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 107; طبرسى, مجمع البیان, 4ـ3 / 328. 62. طبرى, جامع البیان, 4/ 291; واحدى, اسباب النزول / 134. 63. طبرى, جامع البیان, 4/ 292; سیوطى, الدرالمنثور, 3 / 108. 64.واحدى, اسباب النزول/ 133 و 134. 65. سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 104 ـ 106. 66. ظاهراً طبرى مراد است. 67. شیخ طوسى, تلخیص الشافى, (قم, منشورات العزیزى, 1394ق), 2/ 43ـ 44. 68. احمد بن طاووس, بناء المقالة الفاطمیّة ـ فى نقض الرسالة العثمانیّة,(قم, موسّسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث, 1411ق)/ 270ـ 271. 69. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2 / 74. 70. همان. 71. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 27 ـ 28. 72. علامه طباطبایى, المیزان, 6/6 ـ 9. 73. مانند تفاسیر طبرى, ابن کثیر, سیوطى و زمخشرى و…. 74. فخررازى, تفسیر کبیر, 12/ 26; ابن حجر هیتمى, الصواعق المحرقة, (قاهره, شرکة الطباعیّة الفنیة المتّحدة, 1385ق)/ 41; آلوسى, روح المعانى, 6/ 168; نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 115. 75. بلاغى, آلاء الرحمان/ 46 و همین مقدمّه در ابتداى جلد اول تفسیر مجمع البیان نیز چاپ شده است. رجوع کنید به صفحه 47. 76. علامه مجلسى در بحارالانوار مى نویسد: نزول آیه ولایت درباره على (ع) را رازى از ابن عباس به واسطه عکرمه روایت کرده است: مجلسى, بحار الانوار, 35/ 205. 77. ادّعاى مزبور در کلمات فخر رازى و آلوسى وابن حجر و طبرى و دیگران دیده مى شود. 78.علاّمه طباطبایى, المیزان, 6/8. 79. رک: پاورقى شماره 77. 80. این قول را سید حمید الدین عبدالحمید آلوسى در نثر اللئالى على نظم الامالى/ 169 بنابر نقل علامه امینى در الغدیر (3/ 163) گفته و همچنین ابوبکر نقاش صاحب تفسیر مشهورـ بنابر نقل آلوسى در روح المعانى (6/ 168) ـ از امام محمد باقر (ع) روایت کرده است. 81. امینى, الغدیر, 3/ 163 ـ 167. 82. قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة, (تهران, دارالکتب الاسلامیّة, 1367) / 175. 83. همان. 84.استرآبادى, تأویل الآیات الظاهرة, 1/ 154. 85. دراین جا مراد, اجماع مرکّب است که از دو قسمت تشکیل شده, زیرا به اتفاق امّت یا مراد از موصول در آیه همه مؤمنانند یا یک فرد از ایشان و قول سومى درمیان نیست. پس بر نفى قول سوم اجماع کرده اند و نیز براین که فرد خاصى جز على (ع) مراد نیست, اتفاق دارند. پس به اجماع امّت یا تنها على (ع) منظور از آیه است یا على (ع) با دیگر مؤمنان. براى تفصیل بیشتر مراجعه کنید به: سید مرتضى, الشافى, (تهران, مؤسّسه الصادق, 1410), 2/ 222; قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة / 175; علامه حلى, کشف المراد/ 368. 86. برگرفته از: صادقى, الفرقان فى تفسیر القرآن, (تهران, انتشارات فرهنگ اسلامى, 1406)/ 51; علامه طباطبایى, المیزان 6,/ 10; گروهى از مؤلفان, الامامة و الولایة, (قم, مطبعة الخیّام, 1399) / 72 ـ 73. 87.علامه طباطبایى, المیزان, 6/9; گروهى از مؤلفان, الامامة والولایة/ 72. 88.زمخشرى, الکشاف, 1/ 649. 89. بیضاوى, تفسیر البیضاوى, (بیروت, موسسة الاعلمى للمطبوعات, 1410), 1 / 439. 90. رک: طبرسى, الاحتجاج; موسوى بهبهانى, مصباح الهدایة, (قاهره, مطبوعات النجاح, 1396) /278ـ 279;مظفر, دلائل الصدق, (چاپ دوم: قاهره, دارالمعلم للطباعة, 1396), 2/ 80 ـ 82. 91. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 30 ـ 31 و دیگران. 92.زمخشرى, الکشّاف, 1/ 649. 93.ابن جوزى, تذکرة الخواص/ 16. 94. نیشابورى, غرائب القرآن, 6,/ 117. 95. فخر رازى, تفسیر کبیر 12/ 30و…. 96. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/28; آلوسى, روح المعانى, 6/ 169. 97.شیخ طوسى, التبیان, (قم,مکتب الاعلام الاسلامى, 1409), 3/ 563. 98. گروهى از مؤلفان, الامامة و الولایة / 74 ـ 73. 99. درباره اختصاص عنوان (امیرالمؤمنین) به على (ع), (سیّد بن طاووس) کتابى مستقلّ تألیف نموده است با نام: (الیقین باختصاص مولانا على (ع) بامرة المؤمنین) که درآن صدها روایت از رجال و مؤلّفات عامه دراین زمینه آورده است و سپس کتاب دیگرى در تکمیل آن با این نام نوشته است (التحصین لأسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین). 100.قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة/ 174. 101. برگرفته از: شیخ طوسى, تلخیص الشافى, 2/ 44 ـ 45. 102. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 28. 29; نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 116. 103. بحرانى, غایة المرام/ 108, مقصد اول, باب 19 حدیث 16;حویزى, نورالثقلین, (قم, موسسه اسماعیلیان), 1/ 645. 104. بحرانى, غایة المرام/ 108, مقصد اوّل, باب 19, حدیث 17; سیدبن طاووس, الیقین, (قم, مؤسسه دارالکتاب الجزائرى, 1413)/ 632. 105.سید شرف الدین, المراجعات/162, مراجعه 42. 106. نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 117.
نزول آیه ولایت درباره على(ع) به استناد روایات
محدثان و مفسّران, نزول آیه ولایت درباره على (ع) را با راهها و اسناد پرشمار و گوناگونى از صحابه نقل کرده اند. در میان این صحابه چهره هایى چون: ابن عباس, ابى ذر, عماربن یاسر, جابربن عبداللّه انصارى, ابى رافع, انس بن مالک, سلمة بن کهیل, عبداللّه بن سلام, مقداد بن اسود کندى, عمربن خطّاب, عثمان بن عفان, زبیربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعد بن ابى وقاص, طلحة بن عبداللّه, خلیل بن مرّه و بالاخره خود امیرمؤمنان (ع) دیده مى شوند 13. حاملان و حافظان حدیث در موسوعات روایى, این حدیث را آورده, گروهى تصریح بر حجیّت آن نیز دارند. علامه امینى, 66 نفر از این جمله را با مدرک و نام کتابهاى آنان یاد کرده است 14. آیة الله نجفى مرعشى نیز نزول آیه را از 31 مصدر و منبع که در دسترس بوده نقل کرده و منابع یاد شده را همراه با ذکر آدرس, قید کرده است 15. حسکانى, عالم ومحدث بزرگ اهل سنّت نیز در این باره 28 روایت در شواهد التنزیل نقل کرده که دربین راویان آنها, شش نفر از بزرگان صحابه: على (ع) و عمار, ابوذر, مقداد, جابر و ابن عباس, به چشم مى خورند 16. سیّد بحرانى نیز نزول آیه را درباره على (ع) به 24 طریق از اهل سنت و 19 طریق از شیعه روایت کرده است که هر طریق متفاوت با دیگرى است 17. سید بن طاووس پس از نقل چند آیه که درباره على (ع) نازل شده از کتاب (تأویل ما انزل من القرآن الکریم فى النبى (ص)) تألیف ابن جحام (ابى عبداللّه محمد بن عباس بن على بن مروان جحام) مى نویسد: (با وجود این که آیه (انمّا ولیّکم اللّه و…) درباره مولا على (ع) مشهور است, از آن جهت آن را آوردم که صاحب کتاب یادشده, آن را با افزونیهایى از آنچه ما مى دانستیم روایت کرده است, به این گونه که آن را از 90 طریق با اسانیدى که همه یا بیشتر متصل هستند, از رجال مخالفین اهل بیت (ع) روایت کرده است. و از جمله راویان حدیث که صاحب این کتاب نام برده, عبارتند از: مولى على (ع), عمربن خطاب, عثمان بن عفان, زبیربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعدبن ابى وقاص, طلحة بن عبدالله, عبدالله بن عبّاس, ابورافع غلام رسول اللّه, جابربن عبداللّه انصارى, ابوذر, خلیل بن مرّه, على بن الحسین (ع), ابوجعفر محمدبن على (ع), جعفربن محمد (ع), ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیّه, مجاهد بن جبیر مکّى, محمد بن اسدى, عطاء بن سائب و عبدالرزاق. این که گفته است 90 طریق, زیرا هر یک از این احادیث متفاوت با دیگرى است.) 18 ابن شهرآشوب مى نویسد: (ثعلبى, ماوردى, قشیرى, قزوینى, رازى, نیشابورى, فلکى, طوسى و طبرى در تفاسیر خود نزول آیه را درباره على(ع) از سدّى, مجاهد, حسن, اعمش, عتبة بن ابى حکیم, غالب بن عبداللّه, قیس بن ربیع, عبایه ربعى, عبیداللّه بن عباس و ابى ذر غفارى نقل کرده اند.) 19 واحدى در (اسباب النزول) به دو طریق و طبرى در تفسیر خود (جامع البیان عن تأویل آى القرآن) به سه طریق و ابن کثیر با شش طریق و سیوطى در تفسیر خود (الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور) با حدود بیست طریق و همچنین در لباب النقول, نزول آن را درباره على(ع) و به مناسبت قصه اعطاى خاتم نقل مى کنند 20. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: (ائمّه تفسیر روایى [تفسیر به ماثور] مانند: احمد, نسائى, طبرى, طبرانى, عبدبن حمید و دیگر حفاظ و ائمه حدیث, بدون هیچ گونه ردّ, بر نقل آن اتّفاق کرده اند و متکلّمان نیز صدور روایت را پذیرفته اند و فقها آن را در مسأله انجام عمل زیاد در باب نماز و در مسأله این که (آیا صدقه تطوع, زکات نامیده مى شود یا خیر) نقل کرده اند.) 21 علاوه بر این اتّفاق نظرها, ثبت جریان اعطاى خاتم و پرداخت زکات, در دیوان ادب و در اشعار شاعران نامى صدر اسلام, خود گواه دیگرى بر درستى این حدیث و دیرینه تاریخى آن در میان امّت اسلام است که از جمله این شاعران, (حسّان بن ثابت) را مى توان نام برد که شعر خود را پس از نزول آیه و بدون فاصله زمانى سروده است.
زمینه هاى نزول آیه ولایت
حاکم حسکانى در (شواهد التنزیل) و ثعلبى 22 در تفسیر (الکشف و البیان) به اسناد خود از عبایه ربعى, چنین روایت کرده اند: (روزى عبدالله بن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا, نقل حدیث مى کرد. در این هنگام مردى با عمامه و چهره اى پوشیده سررسید, پس هر گاه ابن عباس مى گفت: رسول خدا چنین فرمود, او نیز مى گفت رسول خدا چنین فرمود…. ابن عبّاس رو بدان مرد کرده, گفت: سوگند به خدا تو که هستى؟ مرد, دستار از چهره گشود و گفت: هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمى شناسد, من جندب بن جناده بدرى, ابوذر غفارى هستم, با گوشهاى خود و بدون واسطه, از پیامبر شنیدم… که مى فرمود: (على پیشواى نیکان و کشنده کافران است, هر کس او را یارى کند یارى شده خداست و هر کس او را واگذارد, واگذاشته خداست.) هان بدانید که من همراه رسول خدا(ص), روزى از روزها, نماز ظهر را به جاى آوردم که سائلى در مسجد از مردم در خواست کمک کرد و کسى به او چیزى نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته, گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسى چیزى به من نبخشید. على بن ابى طالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشترى مى کرد به سوى آن مرد اشاره کرد. مرد پیش آمد و انگشترى را از انگشت او گرفت واین در پیش چشم پیامبر بود. پس چون پیامبر از نماز خویش فارغ گردید سر به سوى آسمان برداشته, عرض کرد: (خدایا برادرم موسى (ع) از تو درخواستى کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیرى از کسانم براى من قرارده. هارون برادرم را, پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیامى گویا نازل فرمودى: به زودى بازوى تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمّد, پیامبر و برگزیده توام, خدایا سینه ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیرى از کسانم برایم قرارده, على برادرم را, پشتم را به او محکم گردان.) ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر (ص) سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت: اى محمّد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد. پیامبر گفت: آن چیست اى جبرئیل؟ جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه اى بر تو نازل فرمود که چنین است (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.)23 این روایت را با همین سند, ابن بطریق حلّى در خصائص الوحى المبین 24 و حمّوئى در فرائد السمطین 25 همراه با سندى دیگر و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص 26 و شبلنجى در نورالابصار 27 و زرندى در نظم دررالسمطین 28 نقل کرده اند و ذیل آن را فخر رازى در تفسیر خود آورده است29. بزرگان و مفسّران شیعه نیز از جمله, طبرسى در مجمع البیان از ثعلبى و حسکانى آن را روایت کرده اند. در روایتى دیگر حسکانى از ابن عباس نقل کرده است: (عبدالله بن سلام همراه جمعى از قوم خود که به پیامبر ایمان آورده بودند, بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: اى پیامبر خدا! خانه هاى ما از این جا دور است و از آن گاه که به تو ایمان آورده ایم, قوم ما, رهایمان کرده و با هم پیمان بسته اند که با ما همنشینى و ازدواج نکرده و سخن نگویند و این بر ما بسیار گران آمده است. پس پیامبر فرمود: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون) همانا ولى شما خدا و پیامبرش و کسانى اند که نماز به پا داشته و زکات مى پردازند در حالى که رکوع به جا مى آورند. پس پیامبر به طرف مسجد بیرون رفت و در حالى که مردم برخى در حال قیام و برخى دیگر در حالى رکوع بودند,سائلى را دید و از او پرسید آیا کسى چیزى به تو عطا کرده است؟ گفت: بلى, انگشترى از طلا. پیامبر فرمود: چه کسى آن را به تو بخشید؟ گفت: این مرد که ایستاده است و با دست خود به سوى على (ع) اشاره کرد. پیامبر پرسید: در چه حالى به تو عطا کرد؟ سائل گفت: در حال رکوع به من بخشید. پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) مائده/56 و کسى که خدا و رسولش وآنان را که ایمان آورده اند, به ولایت بر گزیند, پس حزب و دسته خدا پیروزند. بعد از نزول این آیه بود که حسّان ثابت شروع به سخن کرد و اشعارى سرود…) 30 این روایت را خوارزمى نیز در مناقب خود 31 و حمّوئى در فرائد السمطین, 32 با اسناد خود و حافظ ابونعیم با دو سند دیگر در ما نزل من القرآن فى علیّ 33 و واحدى در اسباب النزول 34 و سیوطى در الدر المنثور 35 و ابن بطریق در خصائص الوحى المبین 36 و دیگران نقل کرده اند و بسیارى از اعلام شیعه در کتابهاى تفسیر و روایت آن را آورده اند. روایت دیگرى نیز حسکانى از ابن عباس نقل مى کند که تفاوت اندکى با این نقل دارد که در ابتداى آن از همراهان عبدالله بن سلام, اسدواسید و ثعلبه را نام برده و در آخر آن پیامبر به جاى آیه (و من یتولّ اللّه و رسوله) آیه ولایت را خوانده است 37. همچنین فخررازى مى نویسد: (روایت شده که عبدالله بن سلام, هنگامى که این آیه نازل شد, گفت: اى پیامبر خدا! من على را دیدم که انگشترى خویش را به نیازمندى صدقه بخشید, در حالى که رکوع کرده بود. پس ما او را به ولایت برمى گزینیم.) 38 روایتى دیگر در این زمینه از طرق خاصه وارد شده که تفاوت چشمگیرى با آنچه گذشت, دارد: شیخ صدوق در امالى و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابى طالب از امالى شیخ صدوق از ابى الجارود از امام باقر (ع) روایت مى کند که فرمود: (جماعتى از یهود که اسلام آورده بودند, از جمله: عبداللّه بن سلام, اسید, ثعلبه, بنیامین, سلام و ابن صوریا گفتند: اى پیامبر خدا, همانا موسى, یوشع بن نون را وصیّ خویش قرار داد. پس اى پیامبر وصیّ تو کیست؟ و ولیّ پس از تو کیست؟ در این هنگام آیه فرود آمد. رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید, پس همه برخاسته, به مسجد در آمدند. در این هنگام سائلى بیرون مى آمد. فرمود: اى مرد سائل, آیا کسى به تو چیزى عطا نکرد؟ گفت: چرا این انگشترى را. فرمود: چه کسى آن را به تو داد؟ گفت: این مرد که نماز مى خواند آن را به من بخشید. فرمود: در چه حالى آن را به تو بخشید؟ گفت: در حال رکوع. پس پیامبر (ص) تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند. پس از آن پیامبر (ص) فرمود: على بن ابى طالب ولیّ شما پس از من است و آنان گفتند ما راضى شدیم به پروردگارى خدا و دیانت اسلام و رسالت محمّد(ص) و ولایت على (ع). آن گاه خداوند این آیه را فرو فرستاد: (ومن یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون) و هر کس خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند ولیّ بداند پس حزب خدا رستگارانند.) 39 روایت فوق را نیز بسیارى از مفسّران و محدثان شیعه در کتابهاى خود آورده اند40.
نکاتى درباره داستان اعطاء خاتم
در زمینه داستان یادشده, نکاتى داراى اهمیّت مى نماید: 1. از آنچه گذشت, به دست مى آید که این تعبیر: (گفته شده آیه درباره عبداللّه بن سلام نازل شده و گفته شده درباره على (ع) نازل شده) نادرست و ناشى از بى دقّتى در روایات وارده در این مقام و یا دست کم, سهل انگارى در تعبیر خواهد بود. بلکه باید گفت سبب نزول آیه, جریان بخشش خاتم از سوى على (ع) در رکوع نماز بود و این همزمان با گلایه عبداللّه بن سلام و همراهانش نزد رسول خدا (ص) از برخورد یهود با آنان و یا درخواست نصب ولیّ و وصیّ از آن جناب بوده است. و این هر دو, یک سبب نزول است. و به عبارت دیگر مخاطب در (انما ولیّکم…), عبد اللّه بن سلام و همراهان او ومراد از (الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة…) امام على (ع) بوده است. زیرا همان طور که گذشت, تاکنون کسى از این امّت, موصول در آیه ((الذین آمنوا…)) را برفرد خاصّى جز آن بزرگوار منطبق ندانسته است. بنابراین,سخن بعضى که اعتقاد به نزول آیه درباره عبداللّه بن سلام را ناسازگار با قول به نزول آن درباره على(ع) دانسته و آن قول را نقض کننده اجماع براین قول مى شمارند, بى پایه و به دور از واقعیّت است. همچنین مى توان گفت از آن جا که داستان, یک واقعه و سبب نزول واحد است, بنابراین, هر که نزول آیه را درباره عبدالله بن سلام دانسته است, به اشاره و در ضمن, نزول آیه درباره على (ع) را نیز گفته و بدان اعتراف دارد, اگر چه تصریح نکرده یا ذیل روایت را یاد نکرده باشد. بار دیگر یاد آور مى شود که نتیجه فوق پس از بررسى و همه سنجى دقیق و همه جانبه روایات و عبارات مختلفه نقل شده در این زمینه به دست مى آید. 2. مولّفان کتابهاى روایى و تفسیرى از اهل سنت که روایت را نقل کرده اند بر چند دسته اند. برخى چون طبرى روایت را بدون هیچ گونه قضاوت و یا تحلیلى آورده اند. برخى دیگر صحّت آن را نیز به صراحت یا به اشاره اعلام داشته اند و برخى آن را تضعیف کرده و این سبب نزول را مردود دانسته و سبب نزولهایى را که پس از این خواهد آمد محتمل دانسته اند. جمعى از مفسران نیز بدون اشکال در سند آن, تنها به مناقشات دلالى پرداخته اند و این خود دلیل بر این است که روایت را صحیح مى دانسته اند و نزول آیه ولایت را درباره امیرمؤمنان (ع) باور داشته اند. همچنانکه بسیارى از مفسران به مناقشه درباره اجماعى بودن نزول آیه درباره على (ع) پرداخته اند. از نقطه نظر دیگر نیز در برابر استدلال به آیه بر امامت امیرمؤمنان (ع) دیدگاههاى گوناگونى ابراز شده و یا جهت یاد شده مورد سکوت واقع شده است. و بسیارى نیز براساس سبب نزول آیه, دو فرع فقهى را که پیش از این, بدان اشاره شد از آیه استفاده کرده اند. باید دانست که تطبیق (الذین آمنوا) بر امام على (ع) را دسته اى از مفسّران, منکر شده اند و مراد از آن را عامّه مؤمنان و یا مهاجر و انصار دانسته اند. این دسته با کمال شگفتى, روایات متواتر و متعدد و معتبر را که در این زمینه وارده شده به بهانه هاى واهى منکر شده و با اقامه بعضى از دلیلهاى عقلى آیه را عام مى دانند. بررسى این ادعاى آنان در بخش پاسخ به اشکالات وارده بر سبب نزول آیه به شرح خواهد آمد. 3. بنابراین که آیه در آمدن جمعى از یهود به همراه عبداللّه بن سلام به حضور پیامبر نازل شده باشد, در برخى از روایات چنین آمده بود که آن جمع از برخورد یهود و سعى آنان در به انزوا کشیدن ایشان گلایه داشتند و بنابر برخى دیگر از روایات, براى درخواست نصب ولیّ و وصیّ و جانشین آمده بودند که از این دو, روایت دوم باسیاق آیه وصورت حال, بسیار مناسب تر مى نماید, خصوصاً که بر طبق آن پس از نزول آیه, گفتند: راضى شدیم به پروردگارى خدا… و به على (ع) به عنوان ولى, پس این آیه فرود آمد: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا…). همچنانکه احتمال هر دو جهت نیز مى رود; یعنى این که ایشان در ابتدا از یهود شکایت کرده و سپس درخواست انتصاب ولى و جانشین از سوى پیامبر (ص) کرده باشند نیز بسیار محتمل است, بویژه آن که هر دو نقل به سند معتبر وارد شده است.
نظریه هاى دیگر در سبب نزول آیه ولایت
دومین نظریّه اى که در سبب نزول آیه ولایت مطرح شده, نزول آن درباره عبادة بن صامت 41 است. نزول آیه درباره او را طبرى به عنوان یکى از اقوال و بدون هیچ گونه اظهار نظر در تفسیر خود یاد کرده و نوشته است. (گفته شده است که آیه درباره عبادة بن صامت و در هنگام برائت جستن او از ولایت یهود بنى قینقاع و از پیمان با آنان به سوى رسول خدا و مؤمنان, نازل شده است.) 42 ابن کثیر نیز در تفسیر خود, پس از این که چند روایت را درباره نزول آیه در شأن على (ع) آورده و بعضى از طرق آن را غیر قابل خدشه دانسته, ولى على رغم این اظهار نظر مى نویسد: (هیچ یک از این روایات صحیح نیست, زیرا اسناد آن ضعیف و رجال آن ناشناخته اند.) آن گاه مى نویسد: (در احادیثى که پیش از این آوردیم گذشت که همه این آیات [آیه ولایت و چند آیه پیش از آن] درباره عبادة بن صامت و در تبرّى او از پیمان یهود و رضایت او به ولایت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همین جهت, خداى تعالى پس از این همه مى فرماید: (و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون )43 سیوطى نیز از طبرى و ابن ابى حاتم از عطیة بن سعد نزول این آیه را درباره عبادة بن صامت نقل مى کند 44. و ابن کثیر نیز همان گونه که گذشت, آن را ادعا کرده است 45. در هیچ یک از دیگر تفاسیر مهم پیشینیان اهل سنّت ذیل آیه ولایت سخنى از نزول آن درباره عبادة بن صامت به چشم نمى خورد. سیوطى و ابن کثیر نیز نقل و روایتى در این زمینه ندارند,حتى فخررازى و آلوسى که به تفصیل, تمسّک شیعه را به آیه براى اثبات امامت على (ع) مورد نقد قرار داده اند, نزول آن را درباره عباده روایت نکرده اند. تنها طبرى روایتى را به دو طریق آورده که تفصیل آن چنین است: (روایت کرد براى ما… اسحاق بن یسار از عبادة بن صامت که گفت: چون بنى قینقاع به جنگ رسول خدا (ص) برخاستند, عبادة بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنى عوف بن خزرج بود که پیمان خود را با ایشان گسست و به سوى خدا و پیامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پیامبرش را ولى خود مى دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این آیه درباره او نازل شد: (انما ولیّکم اللّه و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون). 46
نقد حدیث نقل شده درباره عبادة بن صامت
پس از بررسى و دقت نظر در شأن نزول این آیه و آیات پیش از آن و در نظر گرفتن شواهد و قراین موجود, مى توان اطمینان یافت که نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت, تنها مستند آن, سبب نزول گفته شده براى آیه 51 است. آیه یادشده که چهار آیه پیش از آیه مورد بحث واقع شده, این آیه است: (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولّهم منکم فانه منهم ان اللّه لایهدى القوم الظالمین) مائده/ 51 اى کسانى که ایمان آورده اید, یهود و نصارا را به دوستى مگیرید. بعضى از ایشان دوستان بعضى دیگرند و هر که از شما آنان را ولى خود بداند, پس همانا او نیز از ایشان است. بدرستى که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند. (فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا فعسى اللّه ان یأتى بالفتح أوأمر من عنده فیصبحوا على ما اسرّوا فى أنفسهم نادمین) مائده / 52 پس مى بینى کسانى را که در دلشان بیمارى است در دوستى آنان شتاب مى کنند, مى گویند مى ترسیم که به ما گزندى رسد, باشد که خداوند پیروزى یا دستورى از نزد خویش بیاورد پس بر آنچه در ـ دل ـ خویش پنهان داشته اند پشیمان گردند. در سبب نزول دو آیه فوق,چند نظریه وجود دارد; از آن جمله: عبادة بن صامت نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى پیامبر خدا! من دوستانى از یهود دارم که شمار آنان بسیار و در یارى من آماده اند, ولى من از ولایت ایشان روى گردانده و به سوى خدا و پیامبرش پناه آورده ام. عبداللّه بن ابیّ گفت: امّا من از گردونه ها و حوادث مى ترسم و از ولایت یهود دست برنمى دارم. پیامبر (ص) فرمود: اى ابا الحباب (کنیه عبداللّه بن ابى) آنچه از دوستى و ولایت یهود براى عبادة بن صامت مى خواهى, براى خودت باشد; او آن را نمى خواهد… آن گاه خداى تعالى درباره آن دو چنین نازل فرمود: (یا ایّها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء… ). سبب نزول فوق را بسیارى از مفسّران فریقین آورده اند 47. و جمعى از آنان نیز آن را تلقّى به قبول کرده اند 48. و در کنار آن اقوال دیگرى را در سبب نزول آیه نیز یادآور شده اند. همان گونه که مشاهده مى شود سبب نزولى که براى نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت یاد شده, همان سبب نزولى است که براى این دو آیه گفته شده است و داستان همان داستان است: تبرّى عبادة بن صامت از ولایت یهود. بنابراین, مى توان گفت تنها مستند نقل طبرى و اشاره ابن کثیر و اختیار این دومى در ذیل آیه ولایت, همان سبب نزولى است که پیش از این براى آن دو آیه ـ آیه 51و 52ـ نقل کرده اند, آن گاه بر همان اساس و با ادعاى این که آیه ولایت نیز درهمان واقعه و به دنبال آیه 51 نازل شده, آن را نیز مربوط به عباده دانسته اند. از جمله شواهد این سخن و این برداشت, آن است که در برخى از روایات که سبب نزول آیه 51 بیان شده, پس از ذکر داستان تبرّى عباده از یهود و گرایش عبدالله بن ابیّ به آنان, چنین آمده است: پس نازل شد این آیه (آیه 51)… تا این آیه: (والله یعصمک من الناس…) (مائده / 67). 49 و در روایت دیگر پس از ذکر سبب نزول آیه چنین گفته شده: پس درباره او و عبدالله بن ابیّ این آیات از سوره مائده نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا…) تا (… و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون). 50 بنابر دو روایت یادشده, در داستان عبادة بن صامت و عبد اللّه بن ابیّ, به همراه آیه 51, چند آیه دیگر نیز نازل شده که بنابر یکى, شانزده آیه و بنابر دیگرى پنج آیه بوده است. و به همین جهت ابن کثیر در سخنى که پیش از این از او آوردیم, بدون آن که داستان عباده را در ذیل آیه مورد بحث (آیه ولایت) ذکر کرده باشد, آن را نازل شده درباره عباده مى داند و این دعوا را مستند به همان احادیثى که در ذیل آیه 51 نقل کرده بود, قرار مى دهد 51. شاهد دیگر این که بعضى از مفسّران که مدعى شده اند مراد از (الذین آمنوا) عموم مؤمنانند, براى توجیه این ادّعا این گونه ابراز کرده اند: (زیرا آیه بر وفق سخن عبادة ابن صامت نازل شده). ییا: ( بر وفق قصّه عبادة بن صامت نازل شده است). 52 توضیح این که : اگر آن گونه که ادّعا شده است, آیه ولایت همراه آیه 51 و در قصّه عباده (با همان سبب نزولى که گذشت) نازل شده باشد, در این صورت مقصود آیه, شناساندن ولیّ و دوست به عباده و دیگر مؤمنانى که از ولایت یهود دست کشیده اند, خواهد بود. و در آن صورت, معناى آیه این گونه است: (همانا ولیّ شما خدا و پیامبرش و کسانى هستند که ایمان آورده نماز به پا مى دارند و…). بنابر این, منظور از (کسانى که ایمان آورده اند) (موصول در آیه) همه مؤمنان واجد صفات یاد شده خواهند بود و نه خصوص علیّ بن ابى طالب (ع). ولى چنانکه آیه را نازل درباره على (ع) و مربوط به داستان بخشش انگشترى بدانیم, مراد از (الذین آمنوا… )تنها ایشان خواهند بود. اینک مفسّران یاد شده که ادّعا مى کند موصول در آیه عامّ است و مراد از (الذین آمنوا) عموم, مؤمنانند باید اثبات کنند که آیه 55 (ولایت) نیز در قصّه عباده نازل شده است, تا تعمیم مورد نظر را بتوانند ثابت کنند. لکن با کمال شگفتى مى بینیم در دو عبارتى که آورده شد, تعمیم موصول در آیه را ادّعا کرده و دلیل آن را تنها موافقت و سازگارى آیه ولایت, با سخن یا قصّه عبادة بن صامت دانسته اند و به همین مقدار اکتفا کرده اند. این خود شاهد براین است که مستند و مدرک نزول آیه ولایت درباره عباده, تنها همان سبب نزول آیه 51 است و دلیل بر این که این آیه نیز به همراه آن نازل شده, فقط سازگارى مضمون آیه ولایت با قصّه عباده است و بس. شاهد دیگر: با آن که نزول آیه 51 را درباره عبادة بن صامت, اکثر مفسران با سندهاى متعدد ذکر کرده اند (گر چه بسیارى نپذیرفته اند), ولى در ذیل آیه 55 همان گونه که گذشت روایتى در این زمینه ندارند و چه بسا اشارتى نیز نکرده اند. و همان گونه که پیشتر نیز گفتیم از میان تفاسیر مهم, تنها طبرى نقل و ابن کثیر وسیوطى اشاره کرده اند. جالب آن که در این میان, برخى به تفصیل در استدلال به آیه براى اثبات امامت على(ع) مناقشه کرده و دلیلها و استدلالها مى آورند که همگى پیرامون دلالت آیه است که خود حاکى از پذیرش نزول آیه درباره على(ع)از سوى آنان است. اکنون به بررسى میزان صحت و سقم نظریّه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت مى پردازیم.
ردّ نظریّه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت
از آنچه گذشت به دست مى آید که نزول آیه فوق درباره عبادة بن صامت هیچ گونه مستند و پایه علمى ندارد, مگر نخست این که: اثبات شود آیه 51 درباره عبادة بن صامت نازل شده دو دیگر: احراز گردد که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است. سه دیگر: اشکالات ظاهرى و سیاقى آیات, که برخى از آنها خواهد آمد, برطرف گردد. آن گاه این نظریّه به عنوان یک قول در نزول آیه با نظریّه نخست (نزول آیه درباره حضرت على) سنجیده شود. اکنون سخن در دو پایه اصلى این استناد است. 1. نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت: در سبب نزول آن چند قول وجود دارد. بنابراین, نزول آیه (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء…) درباره عباده مورد اختلاف است. طبرى و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده اند. طبرى مى نویسد: (اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده اند (هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنانند) بعضى گفته اند عبادة بن صامت و عبدالله بن ابیّ بن سلول در داستان تبرّى عباده از پیمان یهود و تمسّک عبداللّه بن ابیّ به آن پیمان, اراده شده اند. و دیگرانى گفته اند بلکه مقصود, ابولبابة بن عبد المنذر است که به یهود بنى قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر با شما ذبح است (کنایه از آن که همه شما را خواهد کشت)….)53 ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 مى نویسد: (مفسّران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند. پس سدّى گفته است درباره دو مرد است که : ییکى پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان یهودى خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودى خواهم شد, باشد که اگر قضیه اى یا حادثه اى پیش آید مرا سود بخشد. و دیگرى گفت: من نزد فلان نصرانى در شام خواهم رفت و به او پناه برده, به نصرانیّت خواهم گرایید. پس خداوند چنین نازل فرمود: (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء…). و عکرمه گفته است درباره أبى لبابة بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام که پیامبر او را به سوى بنى قریظه فرستاد, پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد؟ او با دست خود به گلویش اشاره کرد; یعنى رفتار او با شما ذبح است (کنایه از این که همه شما را خواهد کشت). این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از… روایت کرده که عبادة بن صامت به نزد رسول خدا آمد…) 54 و به دنبال آن, نزول آیه درباره عباده و عبدالله را به چند طریق نقل کرده است. همان گونه که ملاحظه مى شود, در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است. طبرى پس از نقل نظریّات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک, همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته, مى نویسد: (در تایید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلى در دست نیست که یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. بنابر این درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم, محتمل بشماریم. بلى شکّى نیست که آیه درباره یک نفر منا فق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصارى پیمان دوستى داشته, فرود آمده است. زیرا آیه پس از این, شاهد بر این سخن است: (فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى أن تصیبنا دائرة…) 55. علامه طباطبایى معتقد است که تطبیق آیه 51 مائده بر داستان عبادة بن صامت, اصولاً بر اساس تطبیق و اجتهاد راویان صورت گرفته و سبب نزول واقعى نیست. از جمله شواهد نظر علامه این است که در آیه نام یهود و نصارا با هم ذکر شده, حال این که نصارا در قصّه بنى قینقاع و برخوردهاى آنان با مسلمانان و بنى قریظه و بنى نظیر هیچ گونه نقشى نداشته اند و این جریان ارتباطى با نصارا پیدا نمى کند. سپس علامه طبق ادله اى معتقد است که واژه ولایت در آیه 51 مائده به معناى محبّت و اعتماد است, ولى آنچه در قصّه عباده مطرح شده, ولایت به معناى نصرت, پیمان و قرارداد دوستى است. براین اساس, علاّمه روایت نزول آیه درباره ابى لبابه را ترجیح مى دهد56. 2. استمرار نزول آیات پس از آیه 51: گفته شد که نزول آیه 51 درباره عباده بن صامت, ثابت و مسلّم نیست و تنها یکى از نظریّه هاست. اینک بر فرض درستى این نظریّه, باید ثابت شود که آیه 55 (آیه ولایت) نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است! در حالى که چنین چیزى به دلایلى, اثبات پذیر نیست: دلیل نخست: در این که آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد, اختلاف عمیقى میان نقلها وجود دارد که فشرده آن چنین است: 1. فقط آیه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده است. 2. آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده نازل شده است. 3. آیه 51 تا 56 مائده درباره یک موضوع نازل شده است. 4. آیه 51 تا 67 (واللّه یعصمک من النّاس…) در زمینه فوق نازل گشته است57. با وجود این اختلاف نظرها, چگونه مى توان یکى را بر دیگرى ترجیح داد و به این نقلها بسنده کرد. دلیل دوم: درمیان آیات 51 ـ 56 یا 51 ـ 67 که ادّعا شده با هم و یکجا در شأن عبادة بن صامت نازل شده, آیاتى وجود دارد که حتى مدّعیان استمرار و پیوستگى نزول این آیات, نزول آن را درباره دیگران نقل کرده اند! از جمله آیه 54: (یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یاتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة على المؤمنین اعزّة على الکافرین یجاهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) اى کسانى که ایمان آورده اید هر که از شما از دین خود برگردد, پس خداوند گروهى خواهد آورد که آنان را دوست داشته و آنان دوستش مى دارند. در برابر مؤمنان, ذلیل و در برابر کافران, عزیزند. در راه خدا جهاد مى کنند و از ملامت هیچ ملامتگرى نمى هراسند. این است تفضّل خدا که به هر کس خواهد ببخشد و خدا داراى رحمت گسترده و دانایى بسیار است. مفسّران اهل سنّت در سبب نزول این آیه, آراى مختلفى دارند. الف. روایتى از پیامبر (ص) نقل کرده اند که منظور از (قوم) در آیه, ابو موسى و همشهریان یمنى اویند. ب. گفته اند مراد از (قوم), ابوبکر است که پس از رحلت پیامبر (ص) با اهل ردّه قتال کرد. در توجیه این نظریه گفته اند: خداوند بر اساس علم غیب خود از قبل, این آیه را درباره ابوبکر نازل کرده است!
ج. مقصود از (قوم), انصار هستند.
د. منظور از (قوم), مردمانى از فارس هستند. زیرا وقتى از پیامبر (ص) درباره این آیه سؤال شد, پیامبر (ص) دست بر شانه سلمان فارسى زد و فرمود: منظور از آن قوم که خدا ایشان را دوست دارد و آنان خداى را دوست دارند, این مرد و بستگان اویند. هـ. مراد, اهل قادسّیه اند. و. منظور, اهل سبأ هستند. ز. مقصود آیه از قوم محبوب خدا, على ابن ابى طالب است 58. امّا مفسّران شیعه براین نکته اتّفاق نظر دارند که آیه بر على (ع) منطبق است. آنچه به عنوان مؤیّد نکته فوق یاد شده, این است که پیامبر (ص) در جنگ خیبر فرمود: (لاعطیّن الرایة غداً رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله) به زودى پرچم را در فردا به دست مردى خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا ورسول او را دوست دارند 59. روایاتى نیز از طریق شیعه و اهل سنّت وارد شده است که آیه ولایت همراه با آیه پیش از آن وآیه پس از آن را نازل شده درباره على (ع) مى دانند 60. تفصیل در این مقوله, در مجال این نوشته نیست وآنچه آورده شد, براى این بود که معلوم گردد آیه 54 مربوط به عبادة بن صامت نخواهد بود و نمى توان سبب نزول آیه 51 را با آیه 55 (آیه ولایت) یکى دانست. آیه 57 نیز داراى سبب نزول ویژه اى است غیر از عبادة بن صامت. (یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزواً و لعباً من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقو اللّه ان کنتم مؤمنین) اى کسانى که ایمان آورده اید آن دسته از اهل کتاب و کافران را که دین شما را به بازى و مسخره گرفتند, دوست مگیرید, و از مخالفت خدا پرهیز کنید, اگر مؤمن هستید. گفته اند آیه فوق, درباره دوستى و همگرایى جمعى از مسلمانان با رفاعة بن زیدبن تابوت و سوید بن حارث که در ابتدا اظهار اسلام کردند و سپس نفاق ورزیدند, نازل شده است 61. همچنین آیه 58: (واذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانّهم قوم لایعقلون). و چون به نماز ندا مى دادید آن را بازیچه و مسخره مى گرفتند. این بدان جهت است که ایشان مردمى هستند که نمى اندیشند. گفته اند: این آیه درباره مردى از نصاراى مدینه نازل شده است که هرگاه نام پیامبر را در اذان مى شنید, به آن حضرت جسارت مى کرد62. آیه 59 نیز شأن نزول خاصّى, جز عبادة بن صامت دارد. (قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منّا الاّ ان آمنّا بالله… ). در سبب نزول این آیه گفته اند: جمعى از یهود از جمله یاسر بن اخطب و رافع بن ابى رافع و عاذر و زید و خالد و ازار بن ابى ازار واشیع به نزد رسول خدا آمدند, از ایشان پرسیدند به کدام یک از پیامبران ایمان دارید؟ فرمود: به خداوند و هر آن که او فرستاده ایمان دارم. چون عیسى را نام برد نبوّت او را انکار کردند, آن گاه این آیه نازل گردید63. و همچنین آیات پس از آن تا آیه 67 که اسباب نزول گوناگونى براى آن در کلام مفسّرانى چون: طبرى, واحدى, ابن کثیر و سیوطى نقل شده است که ذکر همه اینها به طول مى انجامد و آخرین آیه از این فراز نیز آیه 67 (آیه تبلیغ) است که بنابر روایات فراوان سنى و شیعه در غدیرخم نازل شده و معرکه مباحثات کلامى و تفسیرى از سوى عامه و خاصه است. تمامى آنچه گذشت, شاهد براین است که آیات یاد شده به دنبال آیه 51 نازل نشده اند, بلکه نزول آنها به مناسبت جریانهاى جداگانه اى بوده و تشابه موضوع آیات, دلیل وحدت سبب نزول آنها نیست. درخور درنگ است که هیچ یک از مدّعیان نزول یکباره آیات 51 تا 67,در ذیل هیچ آیه اى از آیات این فراز نامى از عبادة بن صامت به میان نیاورده اند, حتى به عنوان یک قول. امّا به آیه ولایت که رسیده اند نام عباده را مطرح کرده اند و این از نظر محقّق منصف, حکایت از نوعى غرض ورزى دارد; چه این که آیه ولایت از نظر برخى متعصّبان باید به هر حال از على (ع) سلب شود, حال به هر قیمت! گاه با طرح سبب نزول دیگر و گاه با دستاویزهاى دیگر. دراین راستاست که طبرى و ابن کثیر, على رغم شرح و درازگویى در سایر موارد, وقتى نوبت به نقل فضایل على (ع) رسیده, داستان آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى از یهود نزد رسول خدا (ص) را که مهم ترین و معروف ترین و با سندترین سبب نزول گفته شده براى آیه ولایت است و از سوى ائمّه علم تفسیر و حدیث نقل شده است, اساساً بدان اشاره نکرده اند! در حالى که واحدى با همه خلاصه گویى در سایر موارد, داستان یادشده را به دو طریق آورده و به نظریه دیگرى اشاره نکرده است 64. وسیوطى نیز آن را به طرق گوناگون روایت کرده است65.
چند دلیل دیگر در نقد نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت
1. روایت ناظر به عبادة بن صامت در برابر روایاتى که نزول آیه ولایت را درباره على (ع) دانسته است, یاراى مقاومت ندارد, زیرا ناقلان و قائلان به آن در برابر این ناچیزند. 2. ظاهر آیه نیز احتمال نزول آن درباره عباده یا در ادامه آیات قبل را نفى مى کند. زیرا صدر آیه اثبات ولایت براى افراد معیّنى کرده و ولایت را در آنان منحصر مى داند, حال آن که عباده تبرّى از ولایت یهود جسته و به هیچ گونه درخواست نصب ولى نکرده بود, تا آیه در پاسخ درخواست او نازل شده باشد. 3. در ذیل آیه ولایت ویژگیهایى آورده شده که بدون شک اشاره به شخصى معیّن و مصداقى خارجى دارد واین ویژگیها ربطى به داستان عباده ندارد. شیخ طوسى در پاسخ این اشکال که گفته اند آیه درباره عباده نازل شده است, مى نویسد: (روایت نزول آن درباره عباده با روایات نزول آن درباره امیرمؤمنان تاب مقابله ندارد, زیرا این روایت را همه اصحاب حدیث از خاصّه و عامّه بر نقل آن اتفاق کرده اند و امّا حدیث مربوط به عباده حداکثر مستند به یک شخص است که او نیز به غرض ورزى و تعصّب معروف است 66. علاوه بر این, اصولاً نزول آیه درباره عباده از نظر عقل موجّه نیست, زیرا محتواى آیه مناسبتى با جریان عباده ندارد و نزول آیه در واقعه اى که تناسب و مطابقت با آن ندارد, قابل پذیرش نیست.) 67 جمال الدین بن طاووس نیز در همین زمینه و پس از نقل دو قول متعارض, مى نویسد: (آنچه ما روایت کردیم [روایت مربوط به على (ع)] از جهاتى بر روایت دیگر [روایت مربوط به عباده] ترجیح دارد:
1. فراوانى روایات آن و نا چیزى روایت دیگر.
2. پس از پیامبر (ص) حکومتهاى مختلفى بر سر کار آمدند; از جمله بنى امیّه و عبداللّه بن زبیر که همگى, جز عمربن عبدالعزیز, دشنمان على (ع) بودند و معاویه تشویقى هاى بسیارى براى تنقیص على (ع) و دشنام به آن حضرت مى پرداخت و کودکان را در مکتب خانه ها با مطالب دروغى رشد مى داد که على (ع) را در نظر آنان, مغضوب مى نمود! تا آن جا که معاویه چهارصد هزار درهم به سمرة بن جندب بخشید که دو مطلب درباره على (ع) و ابن ملجم جعل کند. او نیز اجابت کرد و این آیه: (و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه…) را درباره عبدالرحمان بن ملجم و آیه (واذا تولّى سعى فى الأرض لیفسد فیها…) را درباره على (ع) قرار داد. 3. در روایت ابن عباس صورت و شاهد حال به چشم نمى خورد, ولى این روایات صورت حال دارد و همین قرینه درستى آن است. و امّا روایت ابن عباس (بر فرض صحّت انتساب روایت به او) چه بسا از غیر ثقه آن را شنیده و نقل کرده باشد و یا به کسى که معتمد نبوده, اعتماد کرده باشد.) 68 شگفت این جاست که ابن کثیر در مقام تأیید نزول آیه درباره عباده در پى تبرّى او از پیمان یهود و اظهار رضایت او از ولایت خدا ورسول (ص), مى نویسد: (وبه همین جهت پس ازاین آیات [آیه 51 تا 55] نازل شد: (ومن یتولّ الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب اللّه الغالبون و هر که خدا و رسول و مؤمنان را متولّى گردد پس حزب خدا پیروزند.) 69 حال آن که این پیامد با روایت دیگر بسیار مناسب تر است. زیرا در آن چنین بود که پس از نزول آیه (انما ولیّکم اللّه و رسوله…) عبدالّه بن سلام گفت: راضى شدیم به خدا و پیامبرش (ص) و على (ع) به عنوان ولیّ. پس این آیه فرود آمد: (و من یتولّ اللّه و رسوله والذین آمنوا…) و نیز از عبدالله بن سلام روایت شده که چون آیه ولایت, نازل شد به رسول خدا گفتم: من على (ع) را دیدم که انگشترى خود را به نیازمندى بخشید در حالى که رکوع کرده بود, پس او را ولیّ خود قرار مى دهیم. جالب این که ابن کثیر خود در یکى از روایات نقل مى کند: پس از آن که پیامبر از سائل پرسید انگشترى را که به تو بخشید, او اشاره به على(ع) کرد. پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند: (و من یتولّ الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون). ملاحظه مى شود که در این روایت, پیامبر (ص) به روشنى (الذین آمنوا) در این آیه را بر على (ع) تطبیق مى کند. اتفاقاً ابن کثیر پس از همین روایت مى نویسد: (این اسنادى است که اشکالى در آن نیست).70
استشهاد به سیاق آیات
از جمله شواهدى که براى نزول آیه درباره عباده گفته اند, وحدت سیاق آیات است. برخى گفته اند چون آیات پیشین درباره عبادة بن صامت نازل شده است و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است, پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است 71. این ادّعا به دلایل مختلف مردود است: 1. در آیات یاد شده, سیاق واحدى به چشم نمى خورد, زیرا مضامین آیات, گوناگون و متفاوت است. 2. بر فرض این که میان چند آیه از نظر مضمون, هماهنگى باشد, این هماهنگى دلیل بر یکى بودن سبب نزول آنها نیست, زیرا نظم و شکل چیده شدن آیات یک سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست و روشن است که نحوه نزول آیات با ترتیب فعلى آنها متفاوت است. با این حال, غالباً نوعى هماهنگى میان آیات یک سوره یا بخشى از آیات یک سوره مشهود است. بنابراین, سیاق واحد یا هماهنگى چند آیه ممکن است مربوط به مرحله تدوین باشد, نه نزول. 3. بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل بودن آن بر وحدت سبب نزول آیات این فراز, باز هم مى بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت, ثابت و مسلّم نیست که شرح آن گذشت. 4. بر فرض آن که از تمامى آنچه گذشت دست برداشته وحدت سیاق را دلیل بر نزول همه این آیات درباره عباده بدانیم, باز این دلیل, معارض با آن دسته از روایاتى است که این آیه را نازل درباره على (ع) مى دانند و پرواضح است که سیاق, هیچ گاه با روایات صحیح و صریح, قادر به معارضه نخواهد بود. لازم است یاد آور شویم که هدف کسانى که وحدت سیاق را در این زمینه مطرح کرده اند تشکیک در مفهوم ولایت یاد شده در آیه بوده است و تمامى این تلاشها در جهت اثبات این پندار بوده که ولایت در آیه, به معناى نصرت و محبّت است که پاسخ و ردّ پندار یادشده به طور مشروح در کتابهاى کلامى بزرگان آمده است. همچنین در زمینه وحدت سیاق حق مطلب ادا شده است, از جمله علامه طباطبایى در تفسیر (المیزان) آن را به طور مشروح مورد تحلیل قرار داده است 72.
پندار نزول آیه درباره ابى بکر
نزول آیه ولایت درباره ابى بکر را اساساً نباید نظریه به حساب آورد, زیرا به کسى که آن را گفته باشد بر نخورده ایم و بسیارى از تفاسیر مهم اهل سنّت نیز حتّى در حدّ اشاره هم متعرّض آن نشده اند 73. همین نکته در بى اساسى آن کافى است. ولى از آن جا که برخى در جهت نفى فضایل على (ع) نزول این آیه را درباره آن گرامى خواسته اند زیر سؤال ببرند و روایت ابى بکر را مطرح ساخته اند, ما به اجمال نگاهى بدان خواهیم داشت. فخررازى و ابن حجر و چندتن دیگر 74 پس از ذکر اقوال در نزول آیه, نوشته اند: (و گفته شده که آیه درباره ابى بکر نازل شده است). تنها مستند این قول را سخن عکرمه دانسته اند و هیچ گونه سبب نزولى نقل نکرده و طریق و سندى به عکرمه نمى رسانند. چنین نقلى چه بسا ارزش نقد و ردّ هم نداشته باشد, ولى به هر حال در ردّ آن به چند نکته اشاره مى کنیم: 1. انتساب این قول به عکرمه ثابت نیست و تنها نقل قولى بدون سند و روایتى مرسل است. 2. منظور از نزول آیه درباره ابى بکر, اساساً مجمل و نامفهوم است و مشخص نیست که به چه صورت درباره او نازل شده است؟ آیا منظور از نزول آیه درباره او, این بوده که مخاطب به ضمیر خطاب در (ولیّکم) بوده یا منظور از موصول در آیه و یا مشمول آن موصول بوده و یا…!. 3. عکرمه افتخار داشته که در زمینه قرآن, علوم خود را از ابن عباس دریافت کرده است. با توجه به این که آنچه از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده, نزول آیه درباره على (ع) است, این روایت را یا اساساً عکرمه جعل کرده و به ابن عباس نسبت داده و یا دیگران جعل کرده اند و به عکرمه نسبت داده اند. 4. در وثاقت و عدم و ثاقت عکرمه سخن بسیار است. جمعى اورا متّهم کرده اند که داراى عقیده خوارج بوده است. علاّمه بلاغى مى نویسد: (واما عکرمه پس درباره او طعن بسیار است که او کذّاب و غیر موثّق و معتقد به عقاید خوارج است. ) 75 5. گذشته از همه اشکالها, این سخن به عنوان یک قول و نظریّه, قولى مستند به یک نفر و به روایتى مرسل و بدون سند است, و چنین قولى در برابر روایات صحیحه و پر شمار که درباره نزول آیه در شأن على (ع) وارد شده غیر قابل عرضه بوده و به هیچ گونه با آن برابرى نتواند کرد. 6. از طرق شیعه نزول آیه درباره على (ع) از خود عکرمه نیز روایت شده است 76. از آنچه تاکنون گذشت, بى پایگى آنچه بعضى ادعا کرده اند که: (مراد از موصول در آیه تمامى مؤمنانند و فرد به خصوصى منظور نیست) 77, به خوبى روشن مى شود. در واقع ادّعاى یادشده, به طور کلّى انکار سبب نزول داشتن آیه خواهد بود و این چیزى است که مدّعیان آن, خود بدان ملتزم نیستند. در این زمینه, تعمیم در موصول آیه (الذین آمنوا…) را بعضى چون طبرى و فخررازى و ابن کثیر از امام باقر (ع) روایت کرده اند که از ایشان سؤال شد آیا منظور از (کسانى که ایمان آورده نماز به پا مى دارند و زکات در حال رکوع مى پردازند) على (ع) است؟ پس آن حضرت فرمود: على (ع) از جمله ایشان است. بسیار روشن است که این روایت, موضوع و دروغین است و راویان آن تمامى از راویان اهل سنّت بوده و هیچ کس از راویان و محدّثان شیعى, آن را روایت نکرده اند. به هر حال, بررسى ظاهر آیه همان گونه که روشن است, تعمیم یادشده را به شدّت نفى کرده و به روشنى ظهور در مصداق خاص دارد. و ظاهراً ادّعاى یادشده در جهت توجیه و تأویل, یا به عبارت درست تر, تحریف مفهوم ولایت است. و از آن جا که آیه به روشنى و استحکام هر چه تمامتر,خلافت و امامت على (ع) را ثابت مى کند, بسیارى از مخالفان, مقام ولایت ثابت شده براى آن حضرت را تأویل کرده اند و آن را به معناى نصرت و محبّت گرفته اند و چون وجهى براى اختصاص ولایت به این معنى به خدا و رسول (ص) و على (ع) ندیده اند, سبب نزول را منکر شده و موصول در آیه را تعمیم داده و گفته اند مراد عامة المؤمنین است و بدین سان امرى روشن و مستند به روایات متواتره را انکار کرده اند و حال آن که به نظر علامه طباطبایى: (اگر در تفسیر آیه اى به وسیله اسباب نزول وارده, اعراض از چنین روایات فراوان و انبوهى روا باشد, دیگر به هیچ یک از اسباب نزول مأثوره در هیچ آیه اى از آیات قرآن نمى توان اعتماد کرد.) 78 تفصیل بیشتر دراین مجال نیازمند پرداختن به بعضى از بحثهاى کلامى و تفسیرى است که فراتر از موضوع این مقال است و متکلّمان و مفسّران بزرگوار شیعى, چونان: سید مرتضى در شافى و شیخ طوسى در تلخیص الشافى و علاّمه طباطبایى در المیزان, به خوبى از عهده این مهم بر آمده اند.
اشکالات وارده بر نزول آیه ولایت درباره على (ع)
از آنچه تا کنون گذشت, روشن شد که آیه ولایت به دلایل عقلى و نقلى درباره على(ع) نازل شده است و شیعه معتقد است که امامت و ولایت مطلقه على (ع), از این آیه به خوبى قابل استفاده است. امّا شبهاتى از سوى مخالفان براین عقیده وارد شده که به دو دسته تقسیم مى شود. 1. گفته اند واژه ولایت در این جا به معناى نصرت و یارى است و نه سرپرستى و تصرف در امور. از آن جا که این شبهه اصولاً ارتباطى با سبب نزول ندارد و از حوزه سخن ما به دور است, پاسخ آن را به کتابهاى کلامى و اعتقادى وا مى نهیم. 2. گفته اند که نزول آیه درباره على (ع) و داستان انگشترى نیست. ارتباط این سخن با سبب نزول آیه مى طلبد که آن را مطرح کرده و بررسى کنیم.
اشکال اول
گفته اند: (الذین آمنوا…) جمع واراده مفرد از آن, خلاف ظاهر است. بنابراین, باید گفت آیه تمامى مؤمنان را شامل شده و صفات یادشده, همچون: اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع, عنوان عام بوده که شامل همه مؤمنان 79 و یا مهاجران و انصار بوده است 80.
پاسخ:
اوّلاً اراده فرد از کلمه جمع از نظر اهل لغت و عرف, مشکلى ندارد. زیرا این شیوه در محاورات عرفى و گفت و گوهاى معمولى در زبان عرب و دیگر زبانها از ابتدا تا کنون بسیار معمول بوده و هست و فراوان دیده شده که براى تعظیم و تفخیم یک فرد به جاى مفرد, واژه جمع به کار مى برند. چه این که در همین سوره, سه آیه قبل از آیه ولایت مى خوانیم: (فترى الذین فى قلوبهم مرض یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة) مائده / 52 در این جا (الّذین) جمع است, در حالى که به اتفاق همه مفسّران, آیه درباره شخص عبدالله بن ابیّ نازل شده است. همچنین بیست مورد از این گونه آیات را علامه امینى آورده که در تمامى آنها از لفظ جمع, شخص خاص اراده شده و روشن است که نمى توان آن همه را مجاز دانست 81. در همین آیه نیز جماعتى از اهل سنت چون قوشجى و تفتازانى گفته اند به اتفاق مفسران منظور از (الذین آمنوا), على (ع) بوده است 82. ثانیاً مراد از (الذین آمنوا…) یا فرد خاص است و یا همه مؤمنان. امّا همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند, زیرا در آن صورت, مفاد آیه چنین خواهد شد: اى کسانى که ایمان آورده اید, ولیّ شما خدا و رسول و کسانى هستند که ایمان آورده اند. بنابراین همان کسانى ولیّ خواهند بود که ولیّ براى ایشان تعیین شده است و به اصطلاح, اتّحاد ولیّ و مولیّ علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست83. یابه عبارتى لازم خواهد آمد که هر کس ولیّ خویش باشد و این محال است. پس ناگزیر بایدمخاطبان آیه جز صاحبان ولایت باشند 84. و هیچ کس تاکنون ادّعا نکرده فردى خاص جز على (ع) از (الّذین آمنوا) اراده شده است. بنابراین, به اتفاق مفسّران از این لفظ,على (ع) اراده شده است 85. ثالثاً نزول آیه درباره على (ع) را راویان بزرگ, که همه عرب اصیل بوده اند, بدون هیچ گونه تأمّل و تشکیک آورده اند و اهل نقل از پیشگامان علم حدیث که جملگى اهل نحو و ادب بوده اند, بدون اندک نقدى ذکر کرده اند واین خود, گواهى روشن بر درستى مدّعاى ما و اطلاق (الذین آمنوا) بر على (ع) است86. رابعاً اساساً در این جا لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است, بلکه عنوان جمعى بر یکى از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بین این دو کیفیّت و دو گونه استعمال, فرق بسیاراست و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنى و نارواست, تنها صورت اوّل است87. زمخشرى دراین باره مى نویسد: (سبب نزول آیه, یک شخص است ولى آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکیها ترغیب شوند و توجّه داده شوند که در نیکى و احسان و رسیدگى به فقیران, تأخیر نورزند و حتى اگر در نماز بودند, این مهمّ را به تأخیر نیندازند.) 88 بیضاوى مى نویسد: (بنابر روایت صحیح, آیه درباره على (ع) نازل شده است و با این که حمل لفظ جمع بر مفرد, خلاف ظاهر است, ولى چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را بر مانند آن عمل [احسان و تصدق به فقیر] برانگیزد و تشویق کند.) 89 وجوه دیگرى نیز دراین میان مطرح است; مانند این که خداوند, على (ع) را به منزله همه مؤمنان معرّفى کرده, همان گونه که در جنگ احزاب, هنگامى که على (ع) به کارزار عمروبن عبدودّ شتافت, پیامبر فرمود: (تمامى ایمان, با تمامى شرک روبه رو شد) یا این که لفظ جمع, اشاره به مراتب عالى ایمان على (ع) دارد. و یا این که خداوند نام على(ع) را به لفظ روشن و خاص نیاورد, تا کینه هاى پنهان را برنیاشوبد و رقیبان را به رو در رویى وادار نسازد و نا باوران را گران نیاید 90.
اشکال دوم
گفته اند: بیرون آوردن انگشترى و دادن آن به سائل, (فعل کثیر) و باطل کننده نماز است. چگونه ممکن است على (ع) با این کار, نمازش را باطل کرده باشد. 91
پاسخ:
زمخشرى مى نویسد: (این آیه درباره على, کرّم الله وجهه, نازل شد آن هنگام که سائلى از او کمک خواست و او در رکوع نماز بود, پس انگشترى خویش را نزد او انداخت. گویا آن انگشترى براى انگشت او بزرگ بوده و بیرون آوردن آن مایه تکلف و کار زیادى که نماز را باطل کند, نشد.) 92 سبط ابن جوزى مى نویسد: (جواب به دو گونه است: اول این که :گفته اند او [على (ع)] به سوى سائل اشاره کرد, پس سائل انگشترى از انگشت کوچک او گرفت و بیرون آورد. دوم این که: سخن و فعل در نماز, نزد مسلمانان در ابتدا مباح بوده و سپس ممنوع گشته است.) 93 نیشابورى از مفسّران بزرگ عامه در تفسیر خود: (غرائب القرآن و رغائب الفرقان), مى نویسد: (مگر این که انگشتر به راحتى قابل بیرون آوردن بوده باشد یا این که به سوى سائل اشاره کرده باشد, پس او آن را بیرون آورده باشد.) 94
اشکال سوم
آنچه به عنوان سبب نزول آمده, بخشش انگشترى است که صدقه اى مستحب است, ولى آنچه در آیه آمده, زکات است که فریضه و واجب است. پس داستان یادشده را نمى توان سبب نزول آیه شمرد 95.
پاسخ:
معناى اصطلاحى زکات نزد اهل شریعت, معناى مستحدثى است, ویژه عرف اهل شریعت. ولى زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى که در راه خدا باشد, اطلاق شده است; مال باشد یا تلاش و کردار و عمل, واجب باشد یا مستحب. قرآن مجید در مواردى زکات را به کار برده است. از قول عیسى مى فرماید: (و اوصانى بالصلوة و الزکوة) مریم /31 و سفارش فرمود مرا به نماز و زکات. و در جاى دیگر مى فرماید: (و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة وایتاء الزکوة) انبیاء/ 73 وسفارش کردیم ایشان را به انجام نیکیها و به پاداشتن نماز و پرداختن زکات. پس بدون شک مراد از زکات, انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على(ع) در داستان نزول آیه, از بارزترین مصادیق آن است.
اشکال چهارم
آیه مبارکه مى گوید: ولیّ شما, خدا و پیامبر و کسانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع, زکات مى پردازند. ظاهر آیه این است که ولایت آنان بالفعل ثابت است, در حالى که ولایت به معناى امامت و تصرّف در امور, براى على (ع) پس از رحلت پیامبر اثبات شده و نه پیش از آن 96.
پاسخ:
آنچه از آیه به دست مى آید, وجوب اطاعت از دارندگان ولایت و شایستگى على(ع) براى امامت است و این در زمان حیات پیامبر (ص) حاصل بوده, هر چند تصرفات, موقوف به پس از وفات بوده است 97. به عبارت دیگر, قضیّه در این جا به شکل حقیقیّه است نه خارجیّه, بنابراین, نظر به تحقق و عدم تحقق موضوع در خارج ندارد, پس فعلیّت ولایت لازم نیست 98. بلکه اگر لازم نیز باشد از آن جا که لفظ ولیّ مفرد است, مى توان استفاده کرد که ولایت خدا و رسول بالاصالة است که بالفعل متحقق است و همین مقدار کافى است و امّا ولایت اولواالامر که بالتبع و از توابع همان ولایت است, لازم نیست فعلى باشد. علاوه بر آن که ولایت فعلى نیز براى على (ع) ثابت بوده است, زیرا پیامبر خود اصحاب را به سلام بر على (ع) به عنوان امیرمؤمنان امر فرمود واین را خاصه و عامه آورده اند 99 و نیز مى فرمود: (هر که من مولاى اویم, پس على مولاى اوست.) این حدیث نیز مشهورتر از آن است که نیازمند اثبات باشد. نکته دیگر: جمله ابتداى آیه اسمیّه است و ولیّ نیز صفت مشبّهه که دلالت بر دوام دارد. بنابر این, اثبات ولایت به گونه دوام است و مؤیّد آن, این که پیامبر (ص) در غزوه تبوک على (ع) را به جانشینى خویش در مدینه گمارد واو را تا زمان وفات از این منصب عزل نکرد. پس این انتصاب, شامل همه زمانها و همه شؤون خواهد بود, زیرا به اتفاق اهل سیره و تاریخ, تفصیل و تقسیمى در این امور مطرح نبوده است. همچنین حدیث منزلت نیز دلیل بر ولایت على (ع) در زمان پیامبر دارد, زیرا به مفاد آن همه اختیارات و شؤون ثابت براى پیامبر, به جز نبوّت, براى على (ع) نیز ثابت بوده است 100. اگر گفته شود: اجماع کرده اند براین که على (ع) در زمان پیامبر, امامت و ولایت نداشته است! خواهیم گفت: آیه, ولایت ایشان را در زمان حال و آینده, در حیات پیامبر و پس از وفات او, اثبات مى کند. ما به خاطر اجماع, نسبت به زمان حیات پیامبر, از مدلول آیه دست بر مى داریم. امّا پس از پیامبر, آیه بر دلالت و حجیّت خود باقى است 101.
اشکال پنجم
على (ع) در بسیارى از خطبه ها و سخنان خود به آیاتى که درباره او نازل شده بود, علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج مى فرمود و اگر این آیه نیز درباره ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت مى داشت, بدان استدلال مى کرد و توسل مى جست و چنین چیزى دیده نشده است 102.
پاسخ:
احتجاج نکردن آن حضرت به آیه, عدم نزول آن را درباره ایشان ثابت نمى کند. علاوه, آن حضرت چندین بار به این آیه احتجاج فرموده است; از جمله درمناظره خود با ابى بکر 103 و نیز مناظره دیگرى با عثمان و زبیر و عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص در روز شورى 104. در این دو مناظره فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا آیه (انّما ولیّکم اللّه…) درباره من نازل نشده است؟ گفتند: چرا. همچنین امامان معصوم (ع) نیز بدان احتجاج کرده اند که مرحوم سید شرف الدین مى نویسد: (احتجاج آنان به آیه, به تواتر رسیده است.) 105 اشکالات دیگرى نیز در این زمینه مطرح و پاسخ داده شده است که بیشتر به سفسطه و انکار بدیّهیات شبیه است تا به اشکال, و بسیارى از آنها برخاسته از تعصّبهاى کورکورانه است. به قول نیشابورى, مؤلف تفسیر غرائب: (با صحّت روایات وارده در سبب نزول, این گونه مناقشات, زیاده گویى بدون فایده است.) 106 کوتاه سخن این که با وجود روایات روشن و معتبر و فراوان و متواتر, جاى هیچ گونه تأمل و تردیدى در نزول آیه درباره على (ع) نیست, چونان که شیعه و اکثر اهل سنّت بدان اعتقاد دارند.
نتیجه:
از آنچه تاکنون گفته شد, نتایج زیر به دست مى آید: 1. آیه ولایت براساس روایات معتبر و فراوان که از سوى شیعه و سنى نقل شده است و وجوه عقلى بسیار, در شأن على (ع) و در جریان بخشش انگشترى از سوى آن حضرت به مرد سائل نازل شده است. 2. به کمک سبب نزول یاد شده محتواى آیه به خوبى روشن است. بنابراین شخص مورد نظر آیه که نام او به صراحت برده نشده و تنها اوصافى از او آمده, امام على (ع) است. 3. بنابر مفاد آیه, ولایت بر مؤمنان تنها از آن خدا و رسول (ص) و امام على (ع) است. 4. این جهت که آیه مبارکه به درخواست کسى یا کسانى نازل شده است یا نه و با آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى به حضور رسول خدا (ص) یا هر گونه رخداد دیگرى همزمان شده است یا نه, تأثیرى در مفهوم و محتواى آیه نخواهد داشت.
پی نوشت ها
________________________________________
1. حدیث مناظره على (ع) با ابى بکر, هنگامى که به خلافت رسید. بحرانى, غایة المرام, (بیروت, دارالقاموس الحدیث)/ 108; طبرسى, الاحتجاج, (بیروت, مؤسسّه الاعلمى للمطبوعات و مؤسسة اهل البیت, 1401ق)/ 118. 2. امینى, الغدیر, (تهران, دارالکتب الاسلامیة, 1366), 2/ 47 ـ 58. 3. نصربن مزاحم منقرى, وقعة صفّین, (قم, کتابخانه آیة الله مرعشى)/ 31. 4.طبرسى, الاحتجاج/ 450. 5. علامه حلّى, نهج الحقّ, (قم, مؤسسة الهجرة, 1411ق)/ 172. 6. علامه حلّى, کشف المراد, (قم, جماعة المدرسین بالحوزة العلمیّة, 1407ق)/ 368. 7. سید مرتضى, الفصول المختارة, (قم, المؤتمر العالمى لالفیّة الشیخ المفید, 1413ق)/ 140. 8. شیخ مفید, المسائل العکبریّة, (قم,المؤتمر العالمى لالفیّة الشیخ المفید, 1413ق)/ 49. 9. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, (قم, مطبعه علمیّه), 3/ 2. 10. آلوسى, روح المعانى, (بیروت, دار احیاء التراث العربى, 1405ق), 6/ 167. 11. شرف الدین, المراجعات, تحقیق الشیخ حسین الراضى, (تهران, المجمع العالمى لأهل البیت, 1414ق)/ 157, مراجعه 40. 12. امینى, الغدیر, 3/ 156. 13. سیدبن طاووس, سعد السعود, (قم, منشورات الرضى, 1363)/ 96; امینى, الغدیر, 3/ 156; ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/2; حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 222 ـ 239. 14. امینى, الغدیر, 3/ 156 ـ 162. 15. قاضى نوراللّه, احقاق الحق, تعلیقات مرحوم آیة اللّه مرعشى نجفى, (قم, کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى), 2/ 399 ـ 408. 16. حسکانى, شواهد التنزیل, 1 / 209 الى 248. 17. بحرانى, غایة المرام,/ 103 الى 109. 18. سیدبن طاووس, سعد السعود,/ 95 و96. 19. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/ 2ـ3. 20. واحدى, اسباب النزول, (بیروت, دارالکتب العلمیه)/ 133 و 134; طبرى, جامع البیان, (بیروت, دارالفکر, 1408ق), 4 / 288 ـ 289; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, (بیروت, دارالمعرفة, 1409ق), 2/ 73ـ 74; سیوطى, لباب النقول, (بیروت, داراحیاء العلوم, 1408ق)/ 93; سیوطى, الدرالمنثور, (بیروت, دارالفکر, 1403ق), 3/ 104 ـ 106. 21.علامه طباطبایى, المیزان, (قم, مکتبة اسماعیلیان), 6/ 25. 22. ابواسحاق احمد بن ابراهیم نیشابورى ثعلبى متوفاى 337 هجرى. ابن خلکان در وفیات الاعیان او را ذکر کرده, چنین مى گوید: یگانه اهل زمان خود در علم تفسیر بود و تفسیر او برهمه تفاسیر برترى داشت.رک: ابن خلکان, وفیات الاعیان, (بیروت, دارالثقافة, 1968م), 1/ 79. 23. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 229 ـ 231. 24. ابن بطریق, خصائص الوحى المبین, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406)/ 44 ـ 45. 25. حموینى, فرائد السمطین, (بیروت), 1/ 191, باب 39, حدیث 162. 26. ابن جوزى, تذکرة الخواص, (بیروت, مؤسّسه اهل البیت, 1401) / 24. 28. زرندى, نظم دررالسمطین,/ 87. 27. شبلنجى, نور الابصار, (بیروت, دارالفکر, 1399)/ 86ـ 87. 29. فخر رازى, التفسیر الکبیر, (چاپ سوم: بیروت, داراحیاء التراث العربى), 12 / 26. 30. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 234 ـ 235. 31. موفق بن احمد بن محمد البکرى المکى الحنفى, المناقب, (تهران, مکتبة نینوى الحدیثة)/ 186, فصل 17. 32. حموینى, فرائد السمطین, 1/ 193. 33. حافظ ابونعیم اصفهانى, ما نزل من القرآن فى علیّ (ع), جمع و ترتیب شیخ محمد باقر محمودى, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406) / 64 ـ 68. 34. واحدى, اسباب النزول,/ 133 ـ 134. 35.سیوطى, الدرالمنثور, 3 / 105 ـ 106. 36. ابن بطریق, خصائص الوحى المبین,/ 38ـ 36. 37. حسکانى, شواهد التنزیل, 1 / 233. 38. تفسیر کبیر, فخر رازى, 12 / 26; نیشابورى, غرائب القرآن, (چاپ اول: قاهره, شرکة مطبعه بابى حلبى, 1381), 6 / 115. 39. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/3;صدوق, الامالى, (بیروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1400ق)/ 108 ـ 107, حدیث 4. 40. از جمله: حر عاملى, وسائل الشیعة, (بیروت, داراحیاء التراث العربى), 6/ 335 حدیث 4;بحرانى, البرهان, (قم, مؤسّسه اسماعیلیان), 1/ 480, ح 6; مجلسى, بحار الانوار, (بیروت, موسسه الوفاء, 1403), 35 / 183; بحرانى, غایة المرام / 107;علامه طباطبایى, المیزان, 6 / 16, و منابع دیگر. 41. عبادة بن صامت بن قیس انصارى خزرجى, از اکابر اصحاب و بزرگان انصار است. از پیشینیان و مشهور به ورع بوده است. در دو عقبه و بدر و اُحُد و خندق و دیگر مشاهد حاضر بوده است و در فتح مصر نیز شرکت داشته و پیامبر او را بر بعضى از صدقات گمارده است. یکى از پنج نفرى است که در زمان پیامبر به گرد آورى قرآن پرداخته اند. پس از پیامبر به سوى على(ع) بازگشته و از بیعت با ابى بکر سر برتافت. امام رضا(ع) او را از کسانى که به راه و روش پیامبر رفته و تغییر و تبدیلى در دین وارد نساخته اند, شمرده است. از پیامبر بسیار روایت کرده و بسیارى از صحابه و تابعین از او روایت کرده اند. از سوى عمر, براى تعلیم قرآن و فقه به شام فرستاده شد, پس از مدتى در حمص اقامت گزیده, سپس به فلسطین رفت و قضاوت را در آن جا عهده دارشد. با بعضى از کارهاى معاویه به مخالفت برخاست و با او اختلاف پیدا کرد تا بدان جا که عمر در نامه به معاویه نوشت : تو را بر او فرمانى نیست. داراى صلابت در دین و قیام به امر به معروف بود و در سال 34 هجرى در رمله یا بیت المقدس در گذشت. براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به: ابن اثیر, اسد الغابة, 3 / 106 و 107; ابن حجر, الاصابة, 2 / 268 ـ 269;شیخ عباس قمى, تحفة الاحباب, / 239 ـ 240; مامقانى, تنقیح المقال, 1/ 198; شیخ عباس قمى, سفینة البحار, 2/ 145 و…. بعضى, شخصى دیگرى نیزبا همین نام ذکر کرده اند که برادر زاده ابوذر و مقیم بصره و از سابقین شیعیان بوده است و برخى نیز این دو را یک شخص دانسته اند. علاّمه مامقانى در تنقیح المقال 2/ 125 و محدث قمى در سفینة البحار 2/ 145 تحقیقى دراین زمینه دارند. 42. طبرى, جامع البیان, 4 / 288 ـ 287. 43. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 74. 44.سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 104. 45. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 74. 46. طبرى, جامع البیان, 4/ 288. 47. از جمله: زمخشرى در الکشاف 643/1 و طبرى در جامع البیان 275/4 و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم 71/2 ـ 72 و سیوطى در الدّر المنثور 3/ 96 و واحدى در اسباب النزول 132 ـ 133و…. 48. مفسرانى چون واحدى و زمخشرى را که تنها همین سبب نزول را آورده اند, مى توان از این دسته به حساب آورد. 49. طبرى, جامع البیان, 4/ 275; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 71 و72. 50. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 72. 51. همان, 2/ 74. 52. فخر رازى, تفسیر کبیر 12/25; نیشابورى, غرائب القرآن, 6 / 115. 53. طبرى, جامع البیان, 4/ 275 ـ 276. 54. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2/ 71 و72. 55. طبرى, جامع البیان, 4/ 276. 56.علامه طباطبایى, المیزان, 5/ 368 و 369 و 386و 387. 57. رجوع کنید به تفسیر طبرى و تفسیر ابن کثیر و الدرالمنثور ذیل آیه مورد بحث. 58. حاکم نیشابورى, مستدرک, (حیدرآباد دکن), 3/ 132; متقى هندى, کنزالعمال, (حیدرآباد دکن), 5/ 428; مجلسى, بحارالانوار 36 / 32 و…. 59. رک:طبرسى, مجمع البیان, 4 ـ 3 / 321 ـ 322; علامه طباطبایى, المیزان, 5 / 387 و390; استرآبادى, تأویل الآیات الظاهرة, (قم, مدرسة الامام المهدى(ع), 1407ق), 1/ 149. 60. حسکانى, شواهد التنزیل, 1/ 235 و 246 و 247; مجلسى, بحار الانوار, 35 / 193 و 195 و همچنین رجوع کنید به پاورقى 58. 61. طبرى, جامع البیان, 4 / 290; واحدى, اسباب النزول / 134; سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 107; طبرسى, مجمع البیان, 4ـ3 / 328. 62. طبرى, جامع البیان, 4/ 291; واحدى, اسباب النزول / 134. 63. طبرى, جامع البیان, 4/ 292; سیوطى, الدرالمنثور, 3 / 108. 64.واحدى, اسباب النزول/ 133 و 134. 65. سیوطى, الدرالمنثور, 3/ 104 ـ 106. 66. ظاهراً طبرى مراد است. 67. شیخ طوسى, تلخیص الشافى, (قم, منشورات العزیزى, 1394ق), 2/ 43ـ 44. 68. احمد بن طاووس, بناء المقالة الفاطمیّة ـ فى نقض الرسالة العثمانیّة,(قم, موسّسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث, 1411ق)/ 270ـ 271. 69. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 2 / 74. 70. همان. 71. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 27 ـ 28. 72. علامه طباطبایى, المیزان, 6/6 ـ 9. 73. مانند تفاسیر طبرى, ابن کثیر, سیوطى و زمخشرى و…. 74. فخررازى, تفسیر کبیر, 12/ 26; ابن حجر هیتمى, الصواعق المحرقة, (قاهره, شرکة الطباعیّة الفنیة المتّحدة, 1385ق)/ 41; آلوسى, روح المعانى, 6/ 168; نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 115. 75. بلاغى, آلاء الرحمان/ 46 و همین مقدمّه در ابتداى جلد اول تفسیر مجمع البیان نیز چاپ شده است. رجوع کنید به صفحه 47. 76. علامه مجلسى در بحارالانوار مى نویسد: نزول آیه ولایت درباره على (ع) را رازى از ابن عباس به واسطه عکرمه روایت کرده است: مجلسى, بحار الانوار, 35/ 205. 77. ادّعاى مزبور در کلمات فخر رازى و آلوسى وابن حجر و طبرى و دیگران دیده مى شود. 78.علاّمه طباطبایى, المیزان, 6/8. 79. رک: پاورقى شماره 77. 80. این قول را سید حمید الدین عبدالحمید آلوسى در نثر اللئالى على نظم الامالى/ 169 بنابر نقل علامه امینى در الغدیر (3/ 163) گفته و همچنین ابوبکر نقاش صاحب تفسیر مشهورـ بنابر نقل آلوسى در روح المعانى (6/ 168) ـ از امام محمد باقر (ع) روایت کرده است. 81. امینى, الغدیر, 3/ 163 ـ 167. 82. قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة, (تهران, دارالکتب الاسلامیّة, 1367) / 175. 83. همان. 84.استرآبادى, تأویل الآیات الظاهرة, 1/ 154. 85. دراین جا مراد, اجماع مرکّب است که از دو قسمت تشکیل شده, زیرا به اتفاق امّت یا مراد از موصول در آیه همه مؤمنانند یا یک فرد از ایشان و قول سومى درمیان نیست. پس بر نفى قول سوم اجماع کرده اند و نیز براین که فرد خاصى جز على (ع) مراد نیست, اتفاق دارند. پس به اجماع امّت یا تنها على (ع) منظور از آیه است یا على (ع) با دیگر مؤمنان. براى تفصیل بیشتر مراجعه کنید به: سید مرتضى, الشافى, (تهران, مؤسّسه الصادق, 1410), 2/ 222; قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة / 175; علامه حلى, کشف المراد/ 368. 86. برگرفته از: صادقى, الفرقان فى تفسیر القرآن, (تهران, انتشارات فرهنگ اسلامى, 1406)/ 51; علامه طباطبایى, المیزان 6,/ 10; گروهى از مؤلفان, الامامة و الولایة, (قم, مطبعة الخیّام, 1399) / 72 ـ 73. 87.علامه طباطبایى, المیزان, 6/9; گروهى از مؤلفان, الامامة والولایة/ 72. 88.زمخشرى, الکشاف, 1/ 649. 89. بیضاوى, تفسیر البیضاوى, (بیروت, موسسة الاعلمى للمطبوعات, 1410), 1 / 439. 90. رک: طبرسى, الاحتجاج; موسوى بهبهانى, مصباح الهدایة, (قاهره, مطبوعات النجاح, 1396) /278ـ 279;مظفر, دلائل الصدق, (چاپ دوم: قاهره, دارالمعلم للطباعة, 1396), 2/ 80 ـ 82. 91. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 30 ـ 31 و دیگران. 92.زمخشرى, الکشّاف, 1/ 649. 93.ابن جوزى, تذکرة الخواص/ 16. 94. نیشابورى, غرائب القرآن, 6,/ 117. 95. فخر رازى, تفسیر کبیر 12/ 30و…. 96. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/28; آلوسى, روح المعانى, 6/ 169. 97.شیخ طوسى, التبیان, (قم,مکتب الاعلام الاسلامى, 1409), 3/ 563. 98. گروهى از مؤلفان, الامامة و الولایة / 74 ـ 73. 99. درباره اختصاص عنوان (امیرالمؤمنین) به على (ع), (سیّد بن طاووس) کتابى مستقلّ تألیف نموده است با نام: (الیقین باختصاص مولانا على (ع) بامرة المؤمنین) که درآن صدها روایت از رجال و مؤلّفات عامه دراین زمینه آورده است و سپس کتاب دیگرى در تکمیل آن با این نام نوشته است (التحصین لأسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین). 100.قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة/ 174. 101. برگرفته از: شیخ طوسى, تلخیص الشافى, 2/ 44 ـ 45. 102. فخر رازى, تفسیر کبیر, 12/ 28. 29; نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 116. 103. بحرانى, غایة المرام/ 108, مقصد اول, باب 19 حدیث 16;حویزى, نورالثقلین, (قم, موسسه اسماعیلیان), 1/ 645. 104. بحرانى, غایة المرام/ 108, مقصد اوّل, باب 19, حدیث 17; سیدبن طاووس, الیقین, (قم, مؤسسه دارالکتاب الجزائرى, 1413)/ 632. 105.سید شرف الدین, المراجعات/162, مراجعه 42. 106. نیشابورى, غرائب القرآن, 6/ 117.