۱.
آموزش عالی کشور در طول دوره تکامل خود با چالش ها و مسائل متعددی روبرو بوده است. به گونه ای که چالش ها و مسائل پیش رو با ایجاد موانع در راه رسیدن آن به تعالی، باعث اختلال در فعالیت ها و کارکردها، برهم زدن تعادل و انسجام، و هم چنین کاهش عملکرد و ناکارآمدی آن در جامعه در حوزه های مختلف شده است. یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار در فرایند سیاست گذاری و برنامه ریزی نظام آموزش عالی، شناسایی و برخورد با چالش ها و مسائل ناشی از آن ها، به صورت آگاهانه، سنجیده، در زمان مناسب، و بر اساس مبانی فکری و چارچوب عملی و رفتاری مبتنی بر حقیقت، عقلانیت و منطق است. در همین راستا، پژوهش حاضر با هدف شناسایی مسائل اقتصاد آموزش عالی و رتبه بندی آن ها از طریق مرور نظام مند متون علمی (فراترکیب پژوهش های پیشین) و مصاحبه نیمه ساختاریافته با صاحب نظران و خبرگان علمی و اجرایی در این حوزه انجام شده است. پژوهش حاضر ازنظر هدف در زمره پژوهش های کاربردی و ازنظر روش توصیفی- تحلیلی بوده است. داده ها و اطلاعات با استفاده از روش تحلیل مضمون و آزمون فریدمن مورد تحلیل قرار گرفتند. بر اساس تحلیل نظرات و دیدگاه های صاحب نظران 9 چالش (مانند ناکارآمدی مالیه آموزش عالی، ناکارآمدی نظام تصمیم گیری تخصیص منابع، تأثیر نظامات بیرونی بر آموزش عالی و غیره) و 23 مسئله (ناکارآمدی در تأمین، تخصیص و مدیریت منابع مالی، کیفیت پایین نظام تصمیم گیری، نامشخص بودن آثار و پیامدهای آموزش عالی در جامعه و غیره) احصا و شناسایی شدند. نتایج حاصل از آزمون فریدمن نیز نشان داده است که چالش ها و مسائل از اهمیت و اولویت یکسانی برخوردار نیستند. لذا با توجه به شرایط و نیاز جامعه پرداختن به برخی از آن ها از اولویت بیشتری نسبت به سایرین برخوردارند.
۲.
یکی از مباحث عمده نظام های توسعه یافته آموزشی در هزاره سوم اهمیت نقش «مدیریت آموزشی» در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت است. لذا مدیر آموزشی به عنوان «رهبر»، «محور» و «عامل تأثیرگذار» در مدرسه در کیفیت اجرای برنامه های آموزشی و پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت نقش اساسی دارد. با این شرایط پژوهش حاضر با هدف شناسایی مقوله های ضرورت و اهمیت تأسیس دوره کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی در دانشگاه فرهنگیان انجام شد. برای انجام پژوهش از روش کیفی با رویکرد نظریه داده بنیاد استفاده گردید. میدان مطالعه، کلیه صاحب نظران، استادان و خبرگان مدیریت آموزشی در وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان بودند که با استفاده از نمونه گیری هدفمند و راهبرد نظری با 21 نفر از آنها مصاحبه شد. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. یافته ها با کدگذاری سه مرحله ای تحلیل و اعتباریابی شد. طبق نتایج پژوهش «اهمیت و ضرورت: شغلی، برنامه درسی و محتواپژوهی» به عنوان مقوله محوری، «استراتژی ها و برنامه های آموزش و یادگیری، منابع و امکانات، آینده پژوهی و آینده نگری و تأمین و آماده سازی نیروی انسانی» به عنوان شرایط علّی، «تحول در برنامه درسی و محیط یادگیری، نیازسنجی، الزامات و پشتیبانی سازمانی و شبکه سازی و تعامل» به عنوان راهبردها، مقوله های «فرهنگ و جو دانشگاه و گروه دانشجویان و اساتید» به عنوان بستر، «درگیری دانشجویان و اساتید با مشکلات مربوط به رشته سازمانی» به عنوان شرایط مداخله گر و مقوله های آموزشی و سازمانی به عنوان پیامد مطرح شدند. استفاده از نتایج این پژوهش می تواند در بهبود وضعیت مدیریت مدارس و کارآمدی نظام آموزشی مؤثر واقع شود.
۳.
این پژوهش با هدف واکاوی منتورینگ آکادمیک به منظور اشتغال پذیری دانشجویان رشته مدیریت انجام شده است. جامعه آماری پژوهش کلیه اساتید و کارشناسانی را پوشش می داد که از منتورینگ آکادمیک اطلاع داشتند. در ادامه به روش نمونه گیری گلوله برفی و تا رسیدن به اشباع نظری با تعداد 16 نفر از آن ها مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد. اعتبار یافته ها با روش تطبیق توسط اعضا و بررسی همکار مورد تأیید قرار گرفت. جهت تجزیه وتحلیل داده ها نیز از مراحل سه گانه کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی Strauss and Corbin (1998) استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد، 45 مفهوم و 18 مقوله طی مراحل سه گانه تحلیل داده ها احصاء و در قالب مدل پارادایمی قرار گرفت. این مقوله ها در قالب عناصر شرایط علی (3)، پدیده اصلی (منتورینگ آکادمیک اشتغال پذیری دانشجویان رشته مدیریت)، شرایط زمینه ای (3)، شرایط مداخله گر (2)، راهبردها (4)، پیامدها (4) جای گرفتند. یافته های پژوهش نشان می دهد منتورینگ آکادمیک در قالب برنامه ای مدون می تواند موجب توسعه شایستگی ها و مهارت های دانشجویان شود و نیاز صنایع به نیروی انسانی کارآزموده را فراهم ساخته و موجبات اصلاح زیرساخت های آموزشی و پژوهشی را به وسیله ایجاد همکاری آموزشی میان دانشگاه ها و صنایع فراهم سازد.
۴.
با توجه به اهمیت کسب دانش و به کارگیری آن در توانمندسازی و کارآیی منابع انسانی در سازمان ها و با توجه به اینکه بخش عظیمی از دانش مورد نیاز کارکنان درون سازمان و در نزد سایر کارکنان و یا در اسناد و رویه های سازمانی موجود است، این پژوهش برای شناسایی عوامل و روش های تسهیم و اشتراک گذاری دانش در مدارس صورت گرفته است تا به کمک آن دانش در اختیار کارکنان قرار گرفته و توسط آنان در مدارس جاری گردیده و موجب توانایی آنان و بهره وری مدارس گردد. در این پژوهش از رویکرد پژوهش کیفی و روش داده بنیاد نظام مند استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش اساتید تعلیم و تربیت و کارگزاران نخبه آموزشی در وزارت آموزش و پرورش و در مدارس تهران بوده اند. از روش نمونه گیری نظری استفاده شده و با تعداد 16 نفر مصاحبه انجام گرفته تا به اشباع نظری رسیده ایم. برای تجزیه و تحلیل مصاحبه ها از روش کدگذاری باز و محوری و انتخابی استفاده شد. روایی مصاحبه توسط خبرگان سنجیده شد و اعتمادپذیری آن نیز بوسیله توافق درون موضوعی بین دو کدگذار مورد تأیید قرار گرفت. سه عاملِ عوامل فردی، عوامل سازمانی و تربیت نیروی انسانی به عنوان کدهای انتخابی و 13 عامل هم به عنوان کدهای محوری شناسایی و مشخص شده اند.
۵.
با توجه به محیط کسب و کار در حال تغییر، سازمان ها مجبورند نوآوری را به عنوان یک پیش نیاز ضروری برای افزایش کارایی، بهره وری و پایداری خود در نظر بگیرند. در این راستا، آن ها باید توجه بیشتری به افزایش اشتیاق شغلی، توانمندسازی روان شناختی و تحریک رفتارهای کاری نوآورانه داشته باشند. لذا این پژوهش با هدف بررسی نقش میانجی اشتیاق شغلی در مدل رفتارهای کاری نوآورانه بر اساس توانمندسازی روان شناختی انجام شد. این پژوهش از لحاظ هدف جزء تحقیقات کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری داده ها جزء تحقیقات کمی از نوع همبستگی به شمار می رود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه کارکنان زن و مرد شرکت نفت مناطق مرکزی ایران در سال 1401 تشکیل دادند. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده تعداد 345 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. داده های این پژوهش با استفاده از پرسشنامه های استاندارد توانمندسازی روان شناختی Spritzer and Mishra's (1995)، اشتیاق شغلی، Salonava and Shoufeli (2001) و رفتار کاری نوآورانه Dijang and Denhartog (2010) جمع آوری شدند. بر اساس نتایج پژوهش تأثیر توانمندسازی روان شناختی بر اشتیاق شغلی 380/0، بر رفتارهای کاری نوآورانه 297/0 و تأثیر اشتیاق شغلی بر رفتارهای کاری 352/0 بوده است (001/0>p). بعلاوه نتایج نشان داد که توانمندسازی روان شناختی به واسطه اشتیاق شغلی بر رفتارهای کاری نوآورانه به میزان 667/0 تأثیر دارد (05/0>p). بنابراین همه متغیرها به صورت مثبت و مستقیم بر همدیگر تأثیرگذار بوده اند (001/0>p). این پژوهش درک اهمیت توانمندسازی روان شناختی به عنوان یک پیش نیاز ضروری برای رفتارهای کاری نوآورانه کمک می کند و بینش جدیدی را برای سازمان ها ارائه می دهد تا رفتارهای کاری نوآورانه کارکنان را تشویق کنند.
۶.
این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش سرمایه روان شناختی بر جامع ه پذیری سازمانی و فرسودگی شغلی کارکنان آموزش و پرورش خرم آباد انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی بوده و طرح آن از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه (کنترل) می باشد. جامعه آماری پژوهش تمامی کارکنان آموزش و پرورش خرم آباد که تعداد آن ها در زمان انجام پژوهش در حدود 1534 نفر بوده است. نمونه آماری تحقیق به تعداد 30 نفر (به دلیل نیمه آزمایشی بودن تحقیق) بصورت نمونه گیری هدفمند انتخاب و بصورت گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شده است. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه جامعه پذیری سازمانی Taormina (1994) و فرسودگی شغلی Maslach و همکاران (1996) بود. روش تحلیل داده ها به روش آزمون تحلیل کوواریانس انجام گرفت. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که میانگین های تعدیل شده نمرات جامعه پذیری و فرسودگی شغلی افراد در گروه آزمایش و گواه، تفاوت معناداری با یکدیگر دارند. جامعه پذیری (391/4) F= و (04/0) P=؛ فرسودگی شغلی: (339/29) F= و (001/0) P =که در سطح 05/0 معنادار بوده است. استفاده از آموزش سرمایه روان شناختی موجب افزایش جامعه پذیری سازمانی وکاهش فرسودگی شغلی کارکنان خواهد شد؛ بنابراین می توان از آموزش سرمایه روان شناختی جهت تقویت رفتار جامعه پذیری سازمانی کارکنان آموزش و پرورش و کاهش فرسودگی شغلی آنان استفاده نمود.