۱.
تفسیر منسوب به امام حسن بن علی عسکری(ع) از تفاسیر روایی متقدم شیعه در قرن سوم است که از جهات مختلفی مناقشه آمیز است و توسط برخی از اندیشمندان متقدم و متأخر امامیه نقد و گفت گوهای انتقادی شده است. باتوجه به برخی مطالب سست و نادرستِ موجود در این تفسیر و نیز مناقشات راجع به آن و مخصوصاً روشن شدن عدم انتساب تفسیر به امام یازدهم(ع)، اکنون این سؤال به وجود می آید که اگر تفسیر کنونی برای امام حسن عسکری(ع) یا پدر بزرگوارشان نیست، پس مؤلف کتاب کنونی تفسیر چه کسی است؟ چه دلایلی وجود دارد که نشان دهد تفسیر کنونی متعلق به شخص به خصوصی است؟ یا اینکه این کتاب با فرض عدم انتساب به امامین عسکریین(ع)، به نوعی مجهول المؤلف است؟ نوشتار حاضر طی مقدماتی به شناسایی مؤلف این تفسیر می پردازد و با دلایل و شواهدی از متن خودِ تفسیر و اسناد تاریخی دیگر نشان می دهد که مؤلف تفسیر کنونی در واقع حسن بن علی عسکری، ملقب به ناصر للحق اطروش، امام زیدیه و حاکم علوی طبرستان است.
۲.
تاریخمندی یا فراتاریخی بودنِ قرآن و احکام ازجمله مسائلی است که به آن در دوران معاصر به طور ویژه توجه شده است. ازجمله احادیث مستند طرفداران ابدیت شریعت، حدیث «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» است که در منابع مختلف شیعه و سنی به صورت های گوناگونی نقل شده است. در کتاب کافی نیز این عبارت در ضمن دو روایت مختلف به کار رفته است که در یکی علاوه بر اشاره به ابدی بودن آموزه های پیامبر، به نفی بدعت های باطل پرداخته و در دیگری نیز به عدم نسخ دین اسلام برخلافِ ادیان پیشین اشاره شده است. اما اخیراً یکی از نواندیشان دینی، آیت الله سیدکمال حیدری ادعا کرده است که این دو حدیث، سند صحیحی ندارد و سخنی مشهور است که بر سر زبان ها افتاده و حکم به صحت این حدیث توسط برخی علما نه بر مبنای بررسی سندی، بلکه صرفاً به دلیل اعتماد آن ها به علمای متقدم است. باتوجه به نقش بسزای این روایت در مسئلهٔ ابدیت شریعت و اهمیت بررسی سندی در اطمینان یافتن از صدور حدیث از معصوم، این نوشتار صرفاً به تتبع در اسناد این دو روایت می پردازد و بررسی دلالی و ارتباط آن ها با مسائل ثانویه و فقهی را به پژوهش دیگری واگذار می کند. با وجود بحث و اختلاف دربارهٔ بیشتر راویان این دو سند، به روش توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای با استفاده از ادلهٔ مختلف نشان داده است که هریک از راویان آن ها موثق و امامی است و این دو روایت، سندی صحیح دارند.
۳.
یکی از مسائل دانش کلام اسلامی بررسی ماهیت و چیستی کلام الهی است و راجع به این مقوله از قرن دوم هجری نظریاتی توسط متکلمان اسلامی شکل گرفته است. یکی از نظریات مطرح در این حوزه را متکلمانی مطرح کردند که با الگوگیری از فلسفهٔ افلاطونی و ایدهٔ عالم مثال، برای کلام الهی جنبه ای مثالی و خارج از عالم ماده در نظر گرفته اند. این تبیین فلسفی پس از نظریه پردازی هایی که معتزله از آن ارائه دادند درنهایت در قرن چهارم توسط ابوالحسن اشعری تأیید و در مقولهٔ فرعی بحث کلام الهی؛ یعنی اعجاز، به نظریهٔ کلام نفسی بدل شد. این جستار بر طبق مبانی تاریخ علم و اندیشه درصدد بررسی تاریخی زمینه های شکل گیری، سیر تحول و تطور اندیشهٔ کلام نفسی به عنوان اندیشه ای فلسفی است. روش پژوهش بر اساس الگوی پارادایمی توماس کوهن است و نتیجهٔ حاصل از آن نشان دهندهٔ این مطلب است که متکلمان معتزلی پس از آشنایی با الگو های تفکر افلاطونی با به کارگیری آن ها، تبیینی فلسفی از وجود مثالیِ قرآن کریم ارائه کردند تا اینکه ابوالحسن اشعری در پارادایمی ویژه، خوانش های دینی از فلسفهٔ افلاطونی را به کار بست و در تقابل پارادایمی اهل حدیث و اهل کلام، به نظریهٔ کلام نفسی در اعجاز قرآن کریم دست یافت.
۴.
از عناصر مؤثر در تشخیص درست معنای حدیث، دقت و مطالعه در چگونگی فهم و برداشت راوی آن است. فهم راوی گونه های متفاوتی دارد و فقیه می تواند آن را از طرق مختلف استخراج کند. تأثیر درخورِ توجه فهم راوی در استنباطات فقهی سبب شده تا این عنصر از دیرباز مدنظرِ فقیهان و محدثان شیعه قرار گیرد؛ اما اصولیان مباحث نظری مانند حجیت آن را اصلاً به بحث نگذاشته اند. این نوشتار با رویکردی توصیفی تحلیلی درصدد است با محوریت احادیث افتایی، به تجزیه و تحلیل فهم راوی بپردازد و اصول حجیت فهم راوی را بیان و در مواردی نقد و اثبات کند که فهم راوی، اجتهاد شخصی وی به شمار نمی آید و نیز شرایط حجیت فهم راوی و به دوربودن آن از قلمروِ اجتهادات شخصی را بررسی می کند. فهم و برداشت عرفیِ راوی، جزء اخبار حسی و بر طبق اصول عقلائیه در محاورات است و از اعتبار کافی برخوردار است. از مصادیق فهم عرفی عبارت اند از: تعیین مشارٌالیه کلام امام، تفسیر فعل معصوم، تعیین مرجع ضمیر در احادیث مضمر، ذکر مصداق برای حدیث و برداشت های استخراج شده از سؤال راوی. اجتهاد شخصی و اخبار حدسی راوی درخورِ اعتماد نیست و در فرض شک در حسی یا حدسی بودن برداشت راوی، اصل در حسی بودن گزارش راوی است.
۵.
حذف و زائدبودن برخی حروف در قرآن کریم ازجمله مباحث چالش برانگیز در بین مفسران است. برخی علمای نحو، بین حذف و اضمار فرق قائل می شوند؛ حذف آن است که اثری از کلمهٔ محذوف در کلام نباشد، برخلافِ اضمار که در لفظ، پنهان؛ ولی در معنا، مدنظر است. نوشتار حاضر با روش توصیفی تحلیلی و رجوع به کتب تفسیری درصدد بیان آیاتی است که در آن ها حرف «لا» مضمر یا زائد است و سپس اقوال گوناگون نحویان در خصوص آن آیات را بیان می کند و باتوجه به بافت و سیاق کلام به تحلیل و بررسی آن ها می پردازد. طبق بررسی کتب تفسیری و آرای نحویان، اضمار حرف «لا» به دو صورت قیاسی و سماعی است که فقط در آیهٔ 85 سورهٔ یوسف، قیاسی و در دیگر آیات، سماعی است. در آیات مدنظر، کوفی ها به اضمار حرف «لا» و بصری ها به تقدیرِ مضاف معتقدند. توجه به بافت و سیاق کلام، ازجمله موارد مهم در تفسیر و فهم متن است. درنظرگرفتن سیاق متن در آیاتی که حرف «لا» مضمر است، منجر به تأکید معنای کلام شده است. همچنین می توان بدون اضمار حرف «لا» به ترجمه و معنایی صحیح از آیات دست یافت. زیادت حرف «لا» در قرآن به معنای بیهوده بودن آن در کلام نیست؛ بلکه باتوجه به سیاق متن برای افادهٔ تأکیدِ نفی است.
۶.
ابن عباس از مفسران مشهور صدر اسلام است که روایات تفسیری بسیاری از وی در متون دینی ذکر شده است. از جامع ترین منابع روایات تفسیری، جامع البیان طبری است که در آن حدود شش هزار روایت از وی آمده است. باتوجه به جایگاه برجستهٔ وی در تفسیر، با روش کتابخانه ای و تحلیلی داده ها به استخراج دیدگاه های وی در حوزه های مختلف تفسیر اعم از مبانی، روش ها و گرایش های تفسیر با تأکید بر جامع البیان می پردازیم. بررسی ها نشان می دهد اعتقاد به جمع بین نزول دفعی و تدریجی، توقیفی بودن ترتیب آیات، جمع قرآن در زمان پیامبر(ص)، جواز تفسیر و تأویل قرآن و... ازجمله مبانی تفسیری اوست. وی همچنین عمدتاً از روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآن با حدیث و اجتهاد در شرح و تفسیر آیات بهره گرفته است. گفتنی است گرایش های ادبی، فقهی و کلامی نیز از برجسته ترین گرایش های تفسیری اوست.
۷.
یکی از وجوه اعجاز قرآن را اعجاز عددی و آماری دانسته اند. مدعیانِ اثبات اعجاز عددی معتقدند هر وجهی از وجوه اعجاز قرآن از قبیلِ کلامی، لغوی، ادبی، بیانی، هنری، علمی و جز آن ها می تواند نزد هر فردی بنا بر نوع نگرشش نقض شدنی باشد، لکن این اشکال شامل اعداد و ارقام نمی شود؛ زیرا عملیات عددی و آماری نزد همگان نتیجه یکسان دارد. 2×2 برای همه می شود 4 و نتایج فرمول ها، معادلات و عملیات چهارگانه اصلی در ریاضیات را تمامی افراد جهان می پذیرند. بنابراین، محققانی در اعجاز عددی قرآن به شیوه ای که می پندارند درست ترین راه است به بررسی آماری قرآن دست زدند. شاید شهیرترین شخص در عرصه این تلاش ها، رشّاد، خلیفه مصری باشد که با عرضه نظریهٔ اعجاز عدد 19 در قرآن نظر بسیاری را به سوی خود جلب کرد. محققانی دیگر نیز در ابعادی مشابه در پی اثبات اعجاز قرآن از راه عدد بوده اند. نگارندگان در این نوشتار ضمن معرفی تلاش ها و فرضیه های این پژوهشگران تنها ازنظرِ اعتقاد به اعدادی معیّن به عنوان رمز یا عدد کلیدی قرآن، نتایج آن ها را بر پایه علوم قرآنی و به ویژه قرائات به چالش کشیده اند؛ چراکه آنان در راه اثبات اعجاز عددی، بسیاری از واقعیت ها ازجمله اختلاف قرائات قرآنی را نادیده انگاشته اند.
۸.
یکی از امامان مفسر و صاحب قلم زیدیان شمال ایران، ابومحمدحسن بن علی، مشهور به ناصر اطروش از نوادگان امام سجاد(ع) است. وی آثار بسیاری در فقه و حدیث و تفسیر دارد. بیشتر آثارش ازجمله تفسیر که در منابع از آن نام برده شده، مفقود شده است و تنها نقل قول هایی از آن در آثار چاپ نشده ای چون؛ الإبانه ، ابوجعفر هوسمی وحواشی آن و تفسیر کتاب الله، ابوالفضل شهردویر بر جای مانده است. این جستار با روش توصیفی تحلیلی و تکیه بر نسخه های خطی می کوشد تا نمایی از روش و قواعد تفسیری مدنظرِ ناصر؛ مانند تفسیر قرآن به قرآن، توجه به قرائت، دقت در مباحث ادبی، لغوی، وجوه و نظایر و بهره گیری از اشعار عرب در تفسیر و تأویل آیات را ارائه کند. باتوجه به یافته های اندک از این تفسیر می توان گفت: برداشت های فقهی و کلامی موجود در آثار تفسیری ناصر، ممتاز و متفاوت است و تفسیر ناصر به معانی القرآن فراء وابستگی فراوانی دارد.
۹.
این نوشتار با رویکرد زبان شناسیِ شناختی و به روش توصیفی تحلیلی، اقسام سه گانهٔ استعاره های مفهومی در سورهٔ یوسف را تحلیل و بررسی می کند. نخست، ماهیت استعارهٔ مفهومی و انواع آن، معرفی و تبیین و سپس مفاهیم به کاررفته در سورهٔ یوسف در قالب استعاره های ساختاری، جهتی و هستی شناختی بررسی و تحلیل می شود. نتایج نشان می دهد که در سورهٔ یوسف مفهوم زندگی در ساختار سفر و تجارت، زمان در قالب مکان و شیء متحرک و دانستن در قالب دیدن، مفهوم سازی و ارائه شده است (استعاره های ساختاری). افزون بر این در این سوره مفاهیم قدرت، برتری، فضل، مقام و مرتبهٔ معنوی بر اساس نظریه مذکور مفهوم سازی شده و در حوزهٔ استعاره های هستی شناختی، مفاهیم عهد و پیمان، نیرنگ، حقیقت، بوی یوسف و گمراهی، ماهیت جسمانی یافته و در قالب اشیا برای شنونده مجسم شده است و مفاهیمی؛ ازجمله نفس، آسیب ها و مشکلات، نصرت الهی، عذاب و قیامت بر اساس خصوصیات جانداران مفهوم سازی شده است تا شنونده بر اساس شناختی که از اوصاف جانداران دارد، آن ها را درک کند.
۱۰.
دربارهٔ مشرب فکری فاضل تونی اختلاف است؛ برخی وی را از مجتهدان و علمای اصولی و برخی در شمار اخباریان منصف به شمار آورده اند. ریشهٔ این اختلاف نیز عمدتاً به فتاوا و نوع رویکردش راجع به ظواهر کتاب، حجیت روایات، علم اصول فقه و علم رجال بر می گردد. نگارنده با تحلیل فضای زیستِ فاضل تونی نشان داده است که با آشکارشدن نقاط ضعف الگوی فقاهت مکتب حله در آثار حلقهٔ فکری محقق اردبیلی، الگو های متعددِ جایگزینی توسط عالمان سدهٔ یازدهم مطرح شد که البته از میان آنان نظریهٔ محمدامین استرآبادی توانست در میان عالمان امامیه مقبولیت یابد. فاضل تونی برای جایگزینی با الگوی حلقهٔ فکری محقق اردبیلی در پذیرش روایات، به بازطراحی دیدگاه محقق حلی در المعتبر پرداخت. وی خبر واحد را حجت و عمل به اخبار کتب اربعه را در صورت نبودن روایتی معارض و مخالفت نداشتن مشهور جایز می داند، لذا (برخلافِ استرآبادی) علم رجال را کارآمد اما نیاز به آن را منحصر در فرض تعارض روایات می داند. البته الگوی اعتبارسنجی روایات از سوی فاضل تونی با استقبال جامعهٔ علمی روبه رو نشد؛ چراکه عملکرد او تلاشی دیرهنگام بود و الفوائد المدنیة در بین امامیه انتشار یافته و مقبولیتی نسبی کسب کرده بود و نیز آشکارشدن ناکارآمدی نظریهٔ اصالت سند سبب شده بود تا جامعهٔ علمیِ امامیه چیزی جز انقلابی علمی را برنتابد.
۱۱.
تا قرن هفتم اثری مستقل در علم درایهٔ شیعی تألیف نشد؛ اما کاربرد اصطلاحات حدیث شناختی و درایه ای در بین متقدمان شیعه پشتوانهٔ محکمی برای کاربرد این علم در بین شیعه خواهد بود. کاربرد اصطلاحات حدیثی در آثار حدیثی شیعه تاکنون به خوبی توسط پژوهشگران واکاوی نشده است. این نوشتار با شیوهٔ توصیفی تحلیلی درصدد نشان دادن به کارگیری دسته ای از اصطلاحات حدیثی در قرن چهارم هجری است. دستاورد پژوهش نشان از کاربرد پاره ای از اصطلاحات حدیثی در سال ها پیش از تدوین رسمی آن در آثار محدثان شیعی دارد که تعریف امروزینِ اکثر این اصطلاحات با کاربرد های متقدمان از این واژه ها مطابقت دارد و در برخی موارد کاربرد های مختلف متقدمان از اصطلاحی، خود را در تعدد معانی این اصطلاحات در کتب متأخران نشان داده است؛ اما بااین حال شاهد اختلافاتی در اصطلاحات حدیثی متقدمان و متأخران هستیم که ناشی از تفاوت رویکرد آن ها به بحث های حدیثی و اعتبارسنجی و توسعهٔ علم درایه است.
۱۲.
این نوشتار به روش توصیفی تحلیلی درصدد تبیین فرایند اعتبارسنجی شیخ انصاری در حدیث است. روش شناسی در هر علمی سبب انقلابی آموزشی و پژوهشی و تحولات مثبت در آن علم می شود؛ ازاین رو تبیین نظام حدیث شناسی فقیهان بزرگی همچون شیخ انصاری ضروری است. اعتبارسنجی حدیث از نگاه شیخ انصاری منحصر به ارزیابی سند نیست؛ بلکه وجود قرینه های درون متنی؛ ازجمله هماهنگی محتوای حدیث با روح قرآن، سنت و عقل، علوّ مضمون و مبرابودن آن از رکاکت و قرینه های برون متنی همچون منبع حدیث، فراوانی و تکرار محتوا در کتب متعدد و عملِ پیشینیان می تواند سرنوشت حدیث را عوض کند. وی در ارزیابی، به مجموع سند، متن و قرینه های درون متنی و برون متنی توجه می کند. هرکدام از این سه مؤلفه می تواند حاوی نشانه ای باشد که ضعف موجود در سند را جبران کند و سبب اطمینان به صدور روایت از معصوم(ع) شود. دستاورد پژوهش حاضر را می توان معرفی و ارائهٔ نظام اعتبارسنجی و روش ارزیابی حدیثی شیخ انصاری دانست.