۱.
از کهن ترین کاوش های حدیثی، بررسی میزان وثاقت راویان حدیث، موسوم به «علم رجال» است. در میان معاصران محمدباقر بهبودی در کتاب «معرفة الحدیث» به ذکر راویان ضعیف پرداخته و 150 تن از راویان حدیث را تحت عنوان «ضعفاء» نام برده و سپس به بیان وجه ضعف آنان پرداخته است. این پژوهش بر آن است تا با بررسی ترجمه راویان تضعیف شده در معرفة الحدیث، به مبانی و ملاک های جرح راویان در نظر مؤلف کتاب دست یابد. کاوش ها نشان می دهد که مواردی همچون محتوای روایات یا کتب نقل شده از راوی، ضعف راویان و مروی عنه ها، نسبت دادن کتاب روایی جعلی به راوی، از جمله عوامل تضعیف راویان حدیث در این کتاب است. از آنجا که آشنایی با ملاک ها و معیارهای رجالیان در جرح و تعدیل راویان، در فهم و تفسیر صحیح و قضاوت درست در مورد اظهارات و شیوه عملکرد آنان، ضروری است، مقاله حاضر ضمن برشمردن مبانی و ملاک های ایشان در ضعیف خواندن ناقلان حدیث، برخی از قرائن دالّ بر ضعف راوی در نظر ایشان را به داوری نشسته است.
۲.
بسیاری از دانشمندان اهل سنت، در فاصله قرون میانه تا عصر حاضر و نیز برخی از علمای شیعه در فاصله قرون میانه تا متأخر، به طرح نظریه تواتر قراءات روی آورده اند. در حالی که چنین نظری در بین علمای متقدم شیعه و اهل سنت دیده نمی شود. این نکته، به ضمیمه مسأله تأثیر پذیری علم قراءات از سایر علوم اسلامی، به خصوص علوم حدیث، بررسی زمینه های تاریخی شکل گیری انگاره تواتر قراءات را ضروری می نماید. این پژوهش، از طریق بررسی سلسله وار جایگاه خبر واحد و متواتر در علم کلام، اصول فقه و حدیث، و در نظر گرفتن تغییر رویکردهایی که نسبت به یقین بخشی آن دو روی داده، به این نتیجه رسیده است که در پی شهرت مسأله انحصار یقین بخشی به خبر متواتر و تضعیف جایگاه خبر واحد ابتدا در کلام و بعد از آن در اصول فقه، در قرن پنجم، تقسیم خبر به واحد و متواتر، به علوم حدیث نیز راه یافت. این مسأله، بر قراءات که یکی از شاخه های علوم اسنادی است، تأثیر گذاشت. در نتیجه شهرت مسأله انحصار یقین بخشی به خبر متواتر، قراءات می بایست برای یقین آور بودن، متواتر می بود و همین مسأله موجب اصرار علمای قراءات در قرن هفتم و بعد از آن بر تواتر قراءات شد؛ حال آنکه پیش از آن، قراءات با وجود سند غیر متواتر، با ملاک شهرت، مورد پذیرش قرار می گرفت.
۳.
توحید در ربوبیت یکی از مراتب توحید است که در آیات فراوانی از قرآن کریم، به مخاطبان آموزش داده شده است. در آموزش توحید در ربوبیت در قرآن، روش های متعددی به کار رفته است که مهم ترین آن ها روش «استدلال» است؛ که از آن میان نیز، استدلال به خالقیت خداوند کاربرد فراوانی دارد؛ زیرا مخاطبان اولیة قرآن یعنی مشرکان و بت پرستان، خالقیت خداوند را باور داشتند و شرک آن ها عمدتاً در ربوبیت و تدبیر امور عالم بود. این مقاله با استفاده از قواعد تفسیر انجام شده و هدف آن کشف، بررسی و تبیین انواع استدلال به خالقیت خداوند برای آموزش توحید ربوبی در قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی است. نتایج تحقیق نشان می دهد که از دیدگاه علامه، این استدلال دارای انواع سه گانة استدلال به این همانی ربوبیت و خالقیت، استدلال به تلازم ربوبیت و خالقیت، و استدلال به خلقت ممزوج با تدبیر است.
۴.
قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام و کتاب آسمانی مسلمانان است. این کتاب مقدس از 114 سوره تشکیل شده که هر سوره در بر دارنده موضوعات مختلفی است. بیشتر موضوعاتی که قرآن به آن ها پرداخته است در بیش از یک سوره مطرح شده اند و این موضوعات مشترک بین سوره ها، نشانه ارتباط بین آن ها است. شناخت این ارتباطات موضوع مهمی است که می تواند به فهم بهتر قرآن کمک نماید. در این مقاله با کمک یکی از تفاسیر قرآن (تفسیر راهنما)، موضوعات مطرح شده در هر یک از سوره ها شناسایی گردیده و میزان شباهت بین سوره ها بر اساس موضوعات مشترک آن ها، با استفاده از معیاری کمّی و بهره گیری از روش های داده کاوی محاسبه گردیده است. در نهایت درختواره شباهت موضوعی سوره ها بر اساس معیار کمّی مورد نظر ترسیم و با استفاده از آن سوره های قرآن به خوشه هایی افراز گردیده اند.
۵.
مروری بر علم رجال و سیر تکامل دانش جرح و تعدیل، از ارزیابی حدیث بر سبیل نقد راویان موجود در زنجیره اسانید سخن می گوید که به همین منظور برای اعتباریابی هر یک از راویان، الفاظ و اصطلاحات ویژه ای را پدید آوردند تا با بهره گیری از آن ها، میزان اعتبار نقل راوی را تعیین کنند. لیکن نزد رجال شناسان، بر سر معنا و دلالت برخی از آن ها، اختلاف نظرهایی پدید آمده که مطالعات معنایی و بازنگری در معنا و تحلیل دلالی این اصطلاحات را با نگاهی نو به بررسی های سندی، روشی کارآمد گردانیده است. رویکرد اصلی این پژوهش، بررسی و ارزیابی مرتبه و درجه اصطلاح «شیخ» است که درباره وجوه دلالی آن بر توثیق و یا مدح در میان نظریه پردازان، دیدگاه های مختلفی ارائه شده است تا بلکه بتوانیم ضمن نزدیک کردن آراء مختلف به هم، حدود معنای دلالی آن در مراتب و درجات مختلف جرح و تعدیل تبیین و شدّت و ضعف معنای آن را کشف و به ترسیم بنشینیم.
۶.
جستار پیش رو، ریشه قرآنی طواف نساء در قرآن را بر اساس روایات تفسیری مورد کندوکاو قرار داده است. در ذیل تفسیر آیه «وَ لْیطَّوَّفُوا بِالْبَیتِ الْعَتِیقِ» از امامان معصوم (ع) روایاتی بر تفسیر و تطبیق آیه بر طواف نساء نقل شده است. ضمن بررسی این روایات و روایات دیگری در تفسیر آیه از فریقین رسیده می توان گفت که آیه اجمال دارد و از سویی دیگر با توجه به ضعف سندی روایاتی که آن را به طواف نساء تفسیر کرده اند، نمی توان به آن ها استناد نمود و در نهایت اینکه ظهور آیه و قوت روایات تفسیری که آن را به طواف زیارت تفسیر کرده اند و عدم گزارش طواف نساء در حج پیامبر (ص) و امامان پیش از صادقین (ع)، این تفسیر رجحان دارد و طواف نساء از طریق روایات قابل اثبات است.
۷.
این پژوهش پاسخی است به مجموعه ای از سؤال های بیرونی در باب چیستی و چگونگی قواعد التفسیر. در بحث چیستی پس از تعریف قواعد التفسیر به «مجموعه ای از بایسته های تفسیری مبتنی بر مبانی»، از موضوع آن «زبان قرآن» سخن به میان آمده و نسبت آن با تفسیر نیز «استنباطی» دانسته شده است. در باب چگونگی نیز در ریخت شناسی و کالبدشناسی، قواعد التفسیر را قواعد دستوری معرفت بخش تلقّی نموده و موضوع گزاره ها عناصر زبانی و محمول آن ها «ضرورت» دانسته شده است. سپس با بررسی اقسام این گزاره ها، در بحث سرشت شناسی، موضوع این گزاره ها را مفاهیم فلسفی و محمول آن ها را اعتباری با منشأ تکوینی خوانده ایم. در بحث معیار اتّصاف به صدق، پس از آنکه قاعده تفسیری را در سازه معرفتی خود شرطی (نه حملی) دانسته ایم، صدق آن به معنای انطباق نسبت شرطیه با نفس الأمر قاعده تلقّی شده و با ترسیم سه وضعیت متوقّع یک گزاره، حالت های صدق و کذب آن بیان شده است.
۸.
قرآن، مهم ترین منبع برای شناخت احکام و معارف اسلامی است؛ اما درباره چگونگی فهم این متن میان صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد. چنانکه عرفا با دیدگاهی متفاوت از سایرین، در صدد فهم آن برآمده اند. حرالّی اندلسی ، رهیافت و نظریه اش را در تبیین آیات قرآن نه «تفسیر» و نه «تأویل»، بلکه با عنوان نظریه «فهم»، مطرح می کند که مبتنی بر ارتباط وثیق بین آیات قرآن و اسماء الهی است. وی برای فهم قرآن، قواعدی در نوع خود ویژه وضع کرد و بر این باور است که تفسیر و تأویل هر دو مانع فهم صحیح قرآن هستند. حرالی قوانین تفسیر را در مقابل فهم، به مثابه مرتبه اعیان در برابر اخبار می داند. از نگاه حرالی، مراتب نفسانی و معرفتی انسان ها منطبق بر اسماء الهی بوده و بر همین اساس درجات فهم انسان ها از قرآن نیز به فراخور شأن و مرتبه ایمانی و به تعبیر او سنّ قلبی ایشان متفاوت خواهد بود. به گونه ای که باب فهم قرآن تنها در ازاء صیرورت به اسماء الهی به روی بندگان باز می شود. در شیوه فهم حرالی، خطابات قرآن بر اساس اسماء و صفات الهی مرتب گردیده و معانی آیات با توجه به اسماء الله تبیین می شوند. مقاله پیش رو می کوشد این رهیافت را که می تواند در ساز و کار و روش فهم مفسرین مؤثر واقع شود، تحلیل نموده و مورد بررسی قرار دهد که هم به لحاظ نظریه پردازی و هم از لحاظ کاربردی، از اهمیت بالایی برخوردار است.