۱.
فیلسوف مسلمان در زمینه شناخت خدا با چالشی روبه روست: از طرفی، خدای متعال و پیشوایان دین او را به خداشناسی دعوت کرده اند؛ و ازطرف دیگر، آموزه هایی وجود دارند که تفکر درباره خدا را منع کرده اند. این امر سبب شده است که در اذهان این سؤال مطرح شود که آیا اساساً روش فلاسفه در مواجهه عقلانی با این مسئله درست است؟ اگر روش فلاسفه درست است، پس با این آموزه ها چه باید کرد؟ همین چالش ما را بر آن داشت که به واکاوی این ابهام بپردازیم تا معلوم شود که آیا اصلاً امکان شناخت خدا هست؟ و اگر هست، تا چه حد؟ آیا فقط صفات خدا را می توان شناخت یا رسیدن به کنه ذات هم امکان دارد؟ پس برای مشخص شدن دقیق ابعاد این چالش، در چند مرحله به کاوش خواهیم پرداخت. در مرحله اول با بیان مختصری سه دیدگاه قابل طرح در این زمینه را تبیین می کنیم؛ در مرحله دوم، به بررسی ادله این دیدگاه ها می پردازیم و در مرحله نهایی با نقد دیدگاه های رقیب، دیدگاه برگزیده خویش را اثبات می کنیم، مبنی بر اینکه امکان شناخت اوصاف و افعال الهی وجود دارد؛ هرچند شناخت اکتناهی خدا امکان پذیر نیست.
۲.
طرفداران نظریه اختیار انسان به شبهه معروف «ناسازگاری علم ازلی الهی با اختیار» پاسخ های نقضی و حلی داده اند. یکی از پاسخ های حلی، پاسخ مبتنی بر قاعده «تابعیت علم از معلوم» است. مفاد قاعده مذکور این است که علم تابع معلوم است و نمی تواند تأثیری در وجوب یا امتناع فعل داشته باشد. سریان این قاعده به علم خداوند، مورد انکار عده ای قرار گرفته است. پژوهش حاضر که به روش توصیفی تحلیلی سامان یافته، بعد از گزارش و تبیین پاسخ یادشده، دیدگاه های مختلف در تمامیت یا عدم تمامیت این راه حل را بررسی کرده و نشان داده است که منشأ مخالفت با راه حل مذکور، انکار ورود قاعده تابعیت علم از معلوم در «علم فعلی» است، که علم پیشین الهی هم از همین سنخ است؛ اما از دو راه می توان از این پاسخ دفاع کرد: متعلق علم پیشین را معلوم خارجی ندانیم یا اینکه عمومیت قاعده تابعیت و عدم تأثیرگذاری علم بر معلوم را مسلم بدانیم و به علم پیشین الهی هم تسرّی دهیم.
۳.
کلارک پیناک (از مؤسسین الهیات گشوده) معتقد است، اگرچه همه الهی دانان (اعم از سنتی و گشوده) متفق اند که خداوند دارای «علم مطلق» است و بر مبنای علم به گذشته، اکنون و آینده است که می داند چه خواهد کرد، لکن الهی دانان گشوده معتقدند که هیچ موجودی (حتی خداوند) نمی تواند به نحو «پیشین» بداند که انسان آزاد دقیقاً در آینده چه فعلی انجام خواهد داد؛ زیرا: اول، علم به آینده منطقاً ناممکن است (چون یا ناموجود است یا بکلی مبتنی بر امکان است)؛ دوم، «از پیش دانستن فعل اختیاری» در تعارض با آزادی انسان و خداست؛ سوم، این امر در تعارض با دو آموزه «تدبیر الهی» و «اعتماد به خداوند» است. در مقابل، با نگاهی بر آثار متکلمان امامیه درمی یابیم که نقدهایی جدی بر دیدگاه پیناک وارد است؛ ازجمله به دلایل متعدد منطقی و روایی، خداوند عالم به خود و غیر خود است و این علم موجب سلب اراده او و انسان نیست و با دیگر آموزه های وحیانی، ازجمله «تدبیر» و «اعتماد»، تعارضی ندارد. در این مقاله، مؤلف با روش توصیفی تحلیلی درصدد نقد دیدگاه پیناک درباره «علم پیشین خداوند به آینده» از منظر متکلمان امامیه است.
۴.
چگونگی معرفت به خداوند از مباحث و دغدغه های مهم همه مکاتب عرفانی است که با رهیافت سایر حوزه های فکری تفاوت معناداری دارد. این معرفت عرفانی درصدد دستیابی به معرفت بی واسطه است که از آن با عنوان معرفت شهودی یاد می کنند. از میان عارفان و حکمای دو سنت بزرگ مسیحیت و اسلام می توان دیونیسیوس و سهروردی را یاد کرد که در این موضوع نظرات مشترکی دارند. ایشان بر ذومراتب بودن شناخت خدا باور دارند و مراتب آن را با توجه به قرب و بعد انسان می سنجند. نخستین گام در معرفت خداوند، مرتبه ایجاب است که همان شناخت و راهیابی به خداوند از طریق معرفت عقلانی (الهیات ایجابی) است؛ و در مرتبه بعد، سلبِ هرگونه نقص از خداوند (الهیات سلبی) است. مراتب معرفت خدا در آثار سهروردی و دیونیسیوس به واسطه نور، با مراتب هستی، انسان و فرشتگان مرتبط می شود. سهروردی و دیونیسیوس معتقدند که میزان قرب و بعد اشیا و انسان ها نسبت به تابش انوار الهی، به قابلیتِ قابل بستگی دارد. دیونیسیوس مرتبه سلبِ سلب و رسیدن به مرتبه ای را که از آن با عنوان ظلمت الهی یاد می کند، بالاترین سطح معرفتی می داند. درواقع این ظلمت، حاصل روشنی و وفور نوری است که راه دیدن و ادراک را بر چشم و عقل انسان می بندد تا اینکه به تاریکی ورای عقل وارد شود؛ جایی که به قول سهروردی، معرفت در معروف گم شود.
۵.
مسئله اصلی این پژوهش، چیستی علم دینی با مطالعه موردی دیدگاه ابن حزم قرطبی است. یافته اصلی این پژوهش که به شیوه کتابخانه ای در جمع آوری مطالب و توصیف و تحلیل عقلانی داده ها به نگارش درآمده آن است که از دیدگاه ابن حزم، ملاک دینی بودنِ علم این است که علم از طریق منبع یا غایت خود با دین در ارتباط باشد و همین مطلب وجه تمایز ابن حزم با دیدگاه برخی از اندیشمندان معاصر مانند آیت الله جوادی آملی است که ملاک دینی بودنِ علم را به موضوع یا همان معلوم می دانند. ابن حزم براساس اهداف بشری، علوم را به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم می کند و علم اخروی را به نام «علم شریعت» معرفی می نماید. به اعتقاد او، علم شریعت به علاوه همه علومی که در خدمت علم شریعت هستند، به میزانی که به علم شریعت خدمت می کنند، علم دینی به شمار می آیند؛ درحالی که وی از اشتراک لفظی معنای دنیا و آخرت غافل بوده است.
۶.
یکی از مباحث کلامی که در دوران متأخر تحت تأثیر فرهنگ جدید غربی بیش ازپیش به آن پرداخته شده، مسئله «قلمرو دین» است. بحث قلمرو دین از آن رو مهم است که می تواند به روشنی در فهم متون دینی ما را یاری کند و قرینه ای برای فهم صحیح ما از دین محسوب شود. در این مقاله تلاش شده است تا رویکرد یکی از جوامع مهم روایی شیعه، یعنی کتاب شریف «اصول کافی» به موضوع «قلمرو دین» با روش گردآوری خانواده حدیثی بررسی شود. براساس این روش، از کنار هم قرار دادن مجموع روایات هم مضمون در اصول کافی مطابق یک معیار کلی، «گستره حضور دین در عرصه های مختلف زندگی بشر تا جایی است که با سعادت نهایی انسان گره خورده باشد». بیان این نکته حائز اهمیت است که در نوشتار پیش رو امکان بررسی قلمرو دین از منظر درون دینی مفروض گرفته شده است.
۷.
قلمرو دین یکی از مباحثی است که در میان متکلمان و فیلسوفان دین حائز اهمیت بوده و در زمان معاصر با عنوان هایی نظیر نیاز بشر به دین، انتظار بشر از دین، و گستره شریعت نیز مورد بحث واقع شده است. مسائل اصلی در قلمرو دین این است که دین چیست؟ چه ارکان و اجزایی دارد و تا چه حد می تواند در زندگی بشر دخالت داشته باشد؟ شأن دین بیان چه نوع مسائلی است؟ آیت الله مصباح یزدی قلمرو دین را بیان امور مربوط به سعادت ابدی انسان می دانند. دیدگاه ایشان برخی ابهامات را به دنبال داشته است که این مقاله به روش کتابخانه ای و با رویکرد تحلیلی به بررسی آنها می پردازد؛ ابهاماتی مانند سکولار شدن دین؛ خروج بسیاری از متون دینی از قلمرو دین؛ عدم تشخیص گزاره هایی که به سعادت انسان ارتباط دارد؛ چگونگی تشخیص ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم گزاره ها و... . نوشتار حاضر این ابهامات را تبیین و بررسی می کند. مهم ترین یافته این مقاله آن است که این ابهامات عمدتاً ناشی از عدم درک درست این دیدگاه است.
۸.
حدیث ازجمله منابع مهم شکل گیری باورهای کلامی و اعتقادی مسلمین است. لذا دقت در اصالت و پالایش منابع آن ضروری است. صحیح مسلم نزد غالب اهل سنت دومین اثر معتبر حدیثی است که توسط مسلم بن حجاج نیشابورى، از محدثان بزرگ اهل سنت (261 206ق) نگاشته شده است و مانند صحیح بخاری، جایگاه بلندی دارد و روایات موجود در آن، بدون بررسی مورد پذیرش سنیان قرار می گیرد. این جایگاه مستلزم سلامت و صحت راویان، سلسله اسناد و متن روایات است. ازآنجاکه براساس اسناد قطعی، پدیده تحریف (به رغم زشتی و پیامدهای منفی کلامی، فقهی و...) به منابع فراوانی از متون اسلامی، اعم از روایی، اعتقادی، تاریخی و... نفوذ کرده است، این سؤال مطرح می شود که آیا کتاب یادشده از تحریف در امان مانده است تا کاملاً قابل اعتماد بوده باشد؟ پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر منابع معتبر و مختلف اهل سنت به منظور پاسخ به همین سؤال صورت پذیرفته و مهم ترین نتیجه آن، اثبات رخنه پدیده نامیمون تحریف در این کتاب مهم و محوری بوده است. این تحریفات، به صورت مستقیم و غیرمستقیم دارای ریشه ها و پیامدهایی در مباحث کلامی هستند و نیازمند دقت و موشکافی بیشتر اهل تحقیق اند.
۹.
در کتاب های کلامی، یکی از مباحث مطرح شده در بحث امامت، اصطلاح «نص جلی» و «نص خفی» است. این دو اصطلاح که در ذیل مسئله راه های تعیین امام مورد بحث قرار می گیرد، در آثار کلامی فرق مختلف، اعم از معتزله، اشاعره، زیدیه و امامیه مطرح شده است. در بین فرق مختلف اسلامی، تنها متکلمان امامیه اند که معتقدند امیرمؤمنان(ع)، هم با نص جلی و هم با نص خفی به عنوان جانشین بلافصل پیامبر(ص) تعیین شده است. این مقاله با روش تحلیلی کتابخانه ای، ضمن اشاره به معیار نص جلی و نص خفی از دیدگاه متکلمان امامیه، دلایل آنها بر اثبات این اعتقاد را تبیین می کند و به اشکالات مخالفان این عقیده پاسخ می دهد. در پایان، ضمن انتخاب معیار منتخب برای نص جلی و نص خفی، اثبات خواهد شد که برخلاف نظر بیشتر متکلمان، حدیث غدیر از مصادیق نص جلی است، نه نص خفی.
۱۰.
در زمینه کیفیت و چگونگی تصرفات تعلیمی و آموزشی انسان در موجوداتی که به ظاهر فاقد شعورند، همچون جمادات، نباتات و حیوانات، اتفاق آرایی در میان اندیشمندان اسلامی وجود ندارد. یافته های تحقیق به روش اسنادی و تحلیل محتوایی براساس مبانی کلامی و فلسفی الهام گرفته از آیات قرآن اثبات می کند که مرتبه علمی و منزلت تعلیمی انسان نسبت به موجودات طبیعی، واسطه فیض و عامل تسهیل و ایجاد بهبود در فرایند تکمیل آنهاست. تعلیم و تعلم مرتبه عالی و منحصربه فرد تصرفات است که در موجودات جمادی، نباتی و حیوانی، از سوی خداوند تکوینی و از سوی بشر تسخیری است و با شعور یا عدم شعور موجودات طبیعی سازگار است. انسان به اذن الهی با نفوذ و سیطره علمی به حدود، قابلیت ها، روابط و قوانین حاکم بین موجودات، از آنها کشف المحجوب کرده، ظرفیت های پنهان آنها را از قوه به فعل تبدیل می کند و از این طریق، هم نیازمندی های خود را برآورده می سازد و هم سایر موجودات را به کمال می رساند.
۱۱.
علامه طباطبائی در سه گام به غایتمندی افعال می پردازند: گام نخست اثبات غایتمندی هر حرکتی؛ گام دوم اثبات غایتمندی فاعل های کمال پذیر در حرکت های عرضی و جوهری؛ و گام سوم اثبات غایتمندی فاعل های کمال ناپذیر. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، بعد از تحلیل عبارات علامه به این نتیجه رهنمون می شویم که تعریف جامع غایت عبارت است از «کمال و تمامی که مراد و مقصود بالذات فاعل برای انجام فعل است». در ادامه با توجه به تقارن معنایی غایت و مصلحت، به بحث مصلحت در افعال الهی و انسانی می پردازیم و درنهایت به این نتیجه می رسیم که غایت و مصلحت، در افعال انسانی به جهت کمال مفقودی که دارند، خارج از فعل است؛ اما در افعال الهی، نفس فعل الهی است. مطابق این برداشت، دیدگاه اشاعره که افعال الهی را دارای مصالح نمی دانند، همچنین دیدگاه معتزله که افعال الهی را دارای مصالح مربوط به خلایق می دانند، مردود می شود.
۱۲.
اساس همه معارف، اصل شناخت «وجود» است. صدرالمتألهین علم را از سنخ وجود و ایمان را از سنخ علم می داند؛ لذا پیرو طرح نظریه تشکیک در وجود، تشکیک را در علم و نیز در ایمان جاری می داند؛ یعنی معرفت نفوس به متعلقات ایمانی، همان شناخت به متعلقات فلسفی و وجودی است و در این ساحت می توان معرفت فلسفی را از سنخ معرفت دینی دانست. لذا حقایق وجودیه ای مانند خدا، نبی، معاد و حشر، از متعلقات معرفت فلسفی یا حکمت است که صدرالمتألهین علم به آنها را معادل معرفت دینی یا ایمانی می داند. صدرا برای این نوع معرفت، طبق تشکیک وجود مراتب مختلفی را ذکر می کند که برخی از این مراتب، حقیقی و برخی غیرحقیقی اند. به بیان وی، نفس انسانی در اثر طی کردن مراتب مختلف حسی، خیالی و عقلی، و همچنین اکتساب صور مختلف در علم حصولی و نیز علم مکاشفه ای، به تدریج مراتب استکمال را (هم در معرفت فلسفی و هم معرفت دینی) طی می کند و از قوه به فعلیت می رسد. البته این امر در کنار قرائن دیگری چون استعمال اسامی مختلف حکمت، نور و فقه، نشان می دهد که نفوس انسانی در اثر استکمال در مراتب خود، هم به معرفت فلسفی و هم معرفت دینی دست می یابند که خود نشان از پیوند و ارتباط وثیق میان معرفت دینی و فلسفی دارد.