۱.
هدف اصلی این پژوهش، واکاوی دلالت های دانش ضمنی در حوزه تدریس و یادگیری می باشد. با این استدلال که دانش ضمنی را نمی توان به شکل صریح و در قالب گزاره ها توصیف کرد. تدریس و یادگیری ضمنی پیش از آنکه با سلطه عینی گرایی و خردگرایی بر مجموعه قواعد و اصول ثابت و از پیش تعیین شده تأکید داشته باشد بر مؤلفه هایی مانند تجربه شخصی، وابستگی به متن و ذهنی بودن دانش استوار است. برای دستیابی به این هدف، از روش تحلیل مفهومی با هدف ایضاح از راه تحلیل مفاهیم تدریس و یادگیری ضمنی بهره گرفته شد. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که باور به وجود بعد ضمنی و نهان دانش می تواند نگرش جدیدی در نظام تعلیم و تربیت به همراه داشته باشد. لذا، هدف از یادگیری و تدریس در رویکرد ضمنی نه انتقال دانش بلکه کشف و ایجاد دانش در ارتباط تنگاتنگ میان آموزگار و دانش آموز می باشد.
۲.
هدف اصلی این پژوهش، بررسی تاثیر پدیده دوستی به عنوان یکی از مهمترین چالش های زندگی اجتماعی انسان به ویژه در دوران مدرسه، بر پیشرفت معرفتی کودکان و نوجوانان در حلقه های کندوکاو فلسفی می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش تحلیل و تفسیر متون و استنتاج منطقی بهره گرفته شد. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که گفتگوی جمعی نقاد و خلاق در «حلقه های کندوکاو فلسفی» همواره با دو دغدغه همراه است: نخست، در صورت مشارکت در گفتگوی انتقادی احتمال تخریب و تکدر دوستی میان هم کلاسان وجود دارد. دومین نگرانی، رکود پیشرفت معرفت شناختی در حلقه های کندوکاو به دلیل عدم مشارکت دوستان صمیمی در فرایند نقد و تولید ایده های بدیع در حین گفتگو و پیروی از آرای افراد قوی تر در کلاس می باشد. لذا به نظر می رسد، همان گونه که این جنبش های تأملی نیازمند تغییر و تحولاتی در سخت افزارهای نظام تعلیم و تربیت سنتی هستند، می بایست در حوزه نرم افزاری تعلیم وتربیت از جمله مفهوم دوستی، تعریف جدیدی ارائه دهند. پرورش تفکر مراقبتی درکنار دو مهارت فکری نقاد و خلاق می تواند مفهوم دوستی را در ذهن کودکان به مثابه یک امر مراقبتی با تمام ویژگی های آن ارتقاء دهد. برپایه نتایج به دست آمده می توان بازتعریف مفهوم دوستی از رابطه ای سطحی و مبتنی بر تایید را به رابطه ای مراقبتی، اندیشمندانه و رشد دهنده پیشنهاد داد.
۳.
هدف اصلی این پژوهش، تبیین چیستی و چگونگی فلسفه ورزی و پیامدهای آن در فرایند تدریس معلمان می باشد. برای دستیابی به این هدف، نخست ضمن تبیین ویژگی های حرفه معلمی، نیازمندی او به ژرف-اندیشی و فلسفه ورزی مورد تأکید قرار گرفت. سپس تلاش شد با فراهم آوردن زمینه ای برای نزدیکی به فهم چیستی فلسفه، مؤلفه های فلسفه ورزی از جمله تحیر یا شگفت زدگی، تردید منطقی یا شک روشمند، پرسشگری، وابستگی تاریخی، استدلال ورزی، نقادی، تحلیل فلسفی، فراخ اندیشی یا گشودگی، خیال ورزی و نظریه پردازی با نگاهی تحلیلی و ترکیبی مورد بازشناسی و تبیین قرار گیرند. در پایان، نقش و پیامد این مؤلفه ها در فرایند یاددهی- یادگیری معلمان در عمل مشخص شد. به طورکلی، براساس نتایج حاصل از این پژوهش، به نظر می رسد معلمان برخوردار از توانایی فلسفه ورزی بتوانند در جامعه دانایی محور امروز، نقش و رسالت معلمی خود را به مراتب بهتر انجام دهند.
۴.
هدف اصلی این پژوهش، بررسی پیش فرض های تربیتی هرمنوتیک در نظام آموزش از دور است. برای این منظوراستدلال شد که نسل اول آموزش از دور به دلیل متن محور بودن تنها با هرمنوتیک روشمند نزدیکی دارد. در نسل های دوم و سوم شاهد تبدیل فهم به مقوله ای پراکتیک هستیم که به دلیل تأکید بر مشارکت فرد و موضوع مورد بحث برای حصول فهم به آن ماهیتی نسبی بخشیده است و هدف آموزش مانند هرمنوتیک فلسفی، توانمند نمودن افراد در مهارت های زندگی و شغلی است. نسل چهارم با تلقی فرد به عنوان منبعی که شناخت از زندگی او آغاز شده و در زندگی او پایان می یابد به هرمنوتیک پدیدارشناسانه نزدیک می شود و نقطه برجسته نسل پنجم یعنی تکیه بر پرورش عقلانیت و نگرش انتقادی برای رهایی از عناصر سلطه فرایند آموزش نیازمند مبنای فلسفی انتقادی و منابع انسانی فعال است که نزدیکی بسیاری با هرمنوتیک انتقادی دارد.
۵.
هدف اصلی این پژوهش، بررسی نقش شبکه های اجتماعی در فرایند یادگیری- نوآوری دانشجویان در مقاله های علمی- پژوهشی مرتبط می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش مرور نظام مند بهره گرفته شد که برمبنای مفهوم نظری «شبکه یادگیری- نوآوری»، جست وجو در مقاله ها و ترکیب و بررسی یافته ها صورت گرفت. جامعه آماری مورد مطالعه شامل مجموعه مقاله های علمی- پژوهشی منتشرشده در سال های 95-1385 می باشد که به شیوه نمونه گیری هدفمند و دردسترس انتخاب شدند. نتایج حاصل از تحلیل، ترکیب و مقوله بندی داده های موردنظر حاکی از عدم توجه عمیق به خصوصیات و پویایی های متنوع شبکه های اجتماعی در فرایند یادگیری- نوآوری در مقاله های مورد بررسی است. همچنین، در ادامه برخی کارکردهای تأثیرگذار شبکه روابط دانشجویان اشاره شده است و درمقابل، یافته های متناقض نیز مشاهده می شود که نیازمند تأمل و بررسی عمیق تری در شبکه های دانشجویی در مسیر ارزش آفرینی است.
۶.
هدف اصلی این پژوهش، واکاوی پداگوژی مبتنی بر عمل و تعیین چهارچوب برنامه درسی آن در آموزش عالی می باشد. در این پژوهش، ضمن تحلیل و ارزیابی عناصر و چهارچوب برنامه درسی مبتنی بر عمل، نتایج به دست آمده حاکی از آن است که آموزش عالی فاصله زیادی با برنامه درسی مبتنی بر عمل دارد و لازم است از این منظر برنامه های درسی آموزش عالی مورد بازنگری قرار گیرند. برای تجدیدنظر در برنامه های درسی دانشگاهی می توان چنین استدلال کرد که در آموزش عالی رویکرد پداگوژی مبتنی بر عمل به مثابه امکانی متناسب با ماهیت متحول و روابط اجتماعی پیچیده قرن بیست و یکم در نظر گرفته شود.
۷.
هدف اصلی این پژوهش پاسخ به این پرسش اساسی است که زبان در ارتباط با امر جنسی چگونه به کار می رود و این چگونگی چه تصویری از آن را ترسیم کرده و به کدام اصول و روش ها در تربیت جنسی گرایش بیشتری دارد. در این پژوهش، پیچیدگی های کاربرد زبان در تربیت جنسی و نیز ضرورت درک زمینه های فرهنگی و اجتماعی در این نوع نگاه به تربیت جنسی به ویژه اثر ساختار قدرت در این سبک از کاربرد زبان موردنظر قرار گرفته است. وضعیت موجود ناظر به متونی است که همچنان از اعتبار قانونی برخوردار بوده و قابل استناد می باشند. برای دستیابی به این هدف، از روش تحلیل گفتمان انتقادی مبتنی بر رویکرد نورمن فرکلاف بهره گرفته شد. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که گفتمان حاکم بر تربیت جنسی آموزش وپرورش ایران را باید «گفتمان مهار» نامید. از ویژگی های این گفتمان در تربیت جنسی توجه بیشتر به جنبه های سلبی تربیت جنسی می باشد. بازنمایی این گفتمان از واقعیت میل جنسی به گونه ای است که بیش از آنکه به فرصت های میل جنسی در زندگی سعادتمندانه متربی نگاه کند به تهدیدهای غریزه جنسی توجه دارد.
۸.
هدف اصلی این نوشتار، نقد مقاله «تحلیل گفتمان انتقادی تربیت جنسی در نظام آموزش وپرورش ایران (وضعیت موجود) مبتنی بر اسناد مکتوب» می باشد. بر اساس نتایج به دست آمده، مهم ترین نقاط قوت و ضعف مقاله موردنظر را چنین می توان برشمرد: دست آورد مثبت و سترگ مقاله ، ایجاد گفتمان ضرورت توجه به مسائل و نیازهای جنسی دانش آموزان به ویژه با توجه به محیط به شدت نابسامان و تحریک های کنونی است. با توجه به یافته ها و پیام های ضمنی این مقاله، آموزش وپرورش سیاست کتمان حقایق جنسی و عدم توجه کافی به نیازهای مذکور را در پیش گرفته است. بنابراین، نتایج این مطالعه، تلنگری جدی به مسئولان متقی و خدوم آموزش وپرورش به منظور بازاندیشی در مواجهه صحیح با مسائل جنسی به شمار می آید. باوجوداین، مقاله با پذیرشِ بنیانی نادرست و غفلت از نگاه اسلامی به امر جنسی، بخش عمده ای از حقیقت را نادیده گرفته و در «پاره حقیقت گویی آشکاری» در غلتیده است و این امر، عمده ترین نقطه ضعف مقاله به شمار می آید؛ چراکه اگر بر اساس بنیان ضیق ِمقاله «در تربیت جنسی چهار گفتمان محافظه کار، لیبرال، پست مدرن و انتقادی وجود دارد و سه گفتمان اخیر بر آزادسازی روابط شنیع تأکید می کنند.»، به ناچار باید تسلیم گفتمان محافظه کار (یا به تعبیر مؤلف بدبینانه) شویم. به بیان دیگر، بر اساس مدلولات بخش های ناصواب مقاله، چنانچه متصدیان تعلیم و تربیت نمی خواهند امر جنسی را به غریزه ای حیوانی فرو کاهند، به ناچار باید رویکرد رقیب را بپذیرند؛ رویکردهایی که زندگی انسانی، اخلاقی و بافضیلت را در هم جنس خواهی و سایر روابط حیوانی جستجو می کنند!.